نویسنده: علی عبدی




 

جامعه‌شناسی تفسیری وبر چگونه انتخابات 92 را تحلیل می‌کند؟

دیر یا زود موسم یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری و موعد مشارکت پرشور سیاسی مردم در پای صندوق‌های اخذ رأی فرا خواهد رسید؛ اما مسئله این است که آیا فهم عمومی مردم با توجه به تجارب گذشته‌ی انتخاباتی، خاصه یکی دو انتخابات پیشین ریاست جمهوری (به ویژه انتخابات دهم) تحول و تغییری یافته است؟ فرض اولیه در این نوشتار آن است که رویکرد عمومی مردم در انتخابات دوره‌های آینده دچار تحول شده و تفاوت چشمگیری با رویکرد و روندهای گذشته یافته است؛ به این معنا که رویکرد عمومی مردم در انتخابات دوره‌های آتی از تکیه بر شعارها به رویکردی برنامه‌محور تحول یافته است.
در ابتدا سعی خواهیم کرد تا به ضرورت پرداختن به این مسئله اشاره‌ای داشته باشیم و سپس دلایل چرایی و چگونگی این چرخش در عرصه‌ی کنش اجتماعی را بررسی و تحلیل کنیم. اما ضرورت پرداختن به این مسئله را می‌توان این گونه بیان کرد: نخست آنکه چنین چرخش رویکردی در فهم و کنش اجتماعی و عمومی جامعه قطعاً تأثیری چشمگیر و جدی بر فرآیند انتخابات و نوع و شیوه‌ی گزینش مردم باقی خواهد نهاد. دیگر آنکه این چرخش عمومی جامعه نشان‌دهنده‌ی ارتقای فهم و دریافت سیاسی آن‌ها نسبت به مسئله‌ی انتخابات است و نوعی پیشرفت به شمار می‌آید.
مردم با مشارکت 64 درصدی در انتخابات دوره‌ی نهم مجلس شورای اسلامی، علی‌رغم همه‌ی تحریم‌ها و فضای سنگین رسانه‌ای و تحریم جریان فتنه، انتخابی بزرگ و متفاوت را رقم زدند. بسیاری از چهره‌های مطرح و شناخته‌شده رأی نیاوردند و تغییر محسوسی در رویکرد عمومی نسبت به انتخابات دیده شد؛ تغییر به رویکرد برنامه‌محور.
اما پرسش اصلی این است که علل یا دلایل عبور مردم از «شعارزدگی» و تمایل به «برنامه‌محوری» چیست؟ به نظر می‌رسد برای پاسخ‌گویی به این پرسش، که در چارچوب نظری جامعه‌شناسی سیاسی طرح شده است، مناسب‌ترین چارچوب و منظر تحلیلی، چارچوب تئوریک جامعه‌شناسی تفهمی ماکس وبر است. از دیگر سو، مفهوم کلیدی و اساسی در این نوشتار مفهوم «کنش اجتماعی» است که سعی خواهیم کرد تا این مفهوم را در چارچوب جامعه‌شناسی تفهمی ماکس وبر واکاوی و تحلیل کنیم.
کنش اجتماعی (social action) مفهومی است ناظر بر آن دسته از کنش‌های انسانی که در عین معناداری، معنایی مشترک و بین‌الاذهانی میان کنشگران حاکم می‌کند و همین معناداری و معنای مشترک است که به کنش کنشگران وجهه‌ای اجتماعی می‌بخشد. کنش اجتماعی واحد اساسی و سلول بنیادین در مطالعات اجتماعی به حساب می‌آید.
کنش‌های انسانی همواره با تفکر، اندیشه و تدبر همراه است. از این رو، می‌توان گفت کنش به معنای رفتاری معنادار و آگاهانه ‌است، اما از سوی دیگر تلاش انسان برای ایجاد و برقراری ارتباط و رابطه با سایر اعضای جامعه به میل طبیعی او به اجتماعی زندگی کردن مربوط می‌شود. به عبارت دیگر، این تمایل انسان‌ها را به سوی ایجاد روابط با دیگران سوق می‌دهد و موجبات تداوم حیات اجتماعی جوامع را فراهم می‌سازد. به سخن دیگر، کنش به عنوان ابتدایی‌ترین عنصر مشترک زندگی اجتماعی بشری، دربرگیرنده‌ی مجموعه رفتارهایی است که انسان‌ها برای رسیدن به اهداف معین نسبت به یکدیگر انجام می‌دهند. به عمل جهت‌گیری‌شده به سوی شخص دیگر اصطلاحاً کنش اجتماعی گفته می‌شود.
در دیگر سو، جامعه‌شناسی تفهمی وبر قرار دارد. مقصود وبر از تفهم این است که باید خود را به جای عاملان در تاریخ یا جامعه گذاشت و به این وسیله عمل تاریخی یا اجتماعی را از درون افراد احساس کرد. وبر ویژگی اصلی حقایق اجتماعی را درونی و ذهنی می‌داند.
وبر در روش تفهم خود، از روش هرمنوتیک (روش تفسیر و تأویل) مورخان عصر خود نیز تأثیر پذیرفته بود. لذا قصد داشت با این روش، از درک متون به درک زندگی اجتماعی برسد. او در پی استفاده از ابزار هرمنوتیک برای فهم کنشگران و کنش‌های متقابل و تاریخ انسانی بود. برای آنکه تبیین پدیده‌های اجتماعی به وسیله‌ی تفهم معتبر باشد، محقق باید بر ابهام‌های ذهنیت محض فائق آید و از قواعد روش‌های معمول بررسی علمی و تفسیر متون (هرمنوتیک) استفاده کند.
تأکید اصلی این نگرش، متوجه معانی ذهنی‌ای است که انسان‌های کنشگر به کنش‌هایشان نسبت می‌دهند و جهت‌گیری‌های متقابل این کنش‌ها را، در چارچوب زمینه‌های تاریخی‌ـ‌اجتماعی، مورد بررسی قرار می‌دهد. به همین دلیل، توجه وبر معطوف به «دلایل» کنش‌هاست تا «علل» آن‌ها.
در جامعه‌شناسی وبر 4 نوع کنش اجتماعی بازشناخته شده‌اند. انسان‌ها می‌توانند به یک کنش غایت‌مندانه یا هدف‌داری دست یازند؛ کنش معقولانه‌ی آن‌ها می‌تواند معطوف به ارزش باشد؛ آن‌ها ممکن است به انگیزش‌های عاطفی یا احساسی عمل کنند و سرانجام اینکه انسان‌ها ممکن است دست به یک کنش سنتی بزنند.
وی وظیفه‌ی جامعه‌شناسی را تقلیل مفاهیم به کنش «قابل فهم» می‌داند که بدون استثنا در مورد کنش‌های یکایک افراد بشر صادق است. بنابراین تأکید وبر بر جهت‌گیری‌های متقابل کنشگران اجتماعی و انگیزه‌های «قابل فهم» کنش‌های آن‌ها است.
حال بیایید به انتخابات در نظام جمهوری اسلامی ایران به مثابه‌ی یک کنش اجتماعی بنگریم و بر مبنای چارچوب نظری جامعه‌شناسی تفسیری وبر، این کنش اجتماعی را تحلیل و واکاوی نماییم و نیز این چرخش در رویکرد عمومی به انتخابات از شعارمحوری به برنامه‌محوری را بررسی کنیم.
بر مبنای چارچوب نظری جامعه‌شناسی سیاسی، تفسیری برای فهم نوع انتخاب و گزینش کنشگران انتخابات (مردم) و نیز برای فهم این چرخش رویکردی ضروری است تا بتوان به ذهن کنشگران اجتماعی رسوخ یافت و فهم ذهن کنشگران و فهم نوع انتخاب و چرخش رویکرد برای ما میسر شود.
برای فهم ذهن کنشگران البته ضروری است تا با تک‌تک آنان گفت‌وگو شود تا دلیل کنش آنان بر ما معلوم شود. البته چون در اینجا برای ما میسور نبوده است، برای پر نمودن این خلأ از گزینه‌های محتمل مدد می‌جوییم و به محک آن‌ها می‌پردازیم.
حال با جامعه‌شناسی تفسیری وبری چگونه می‌توان چرخش رویکرد مردم را از رویکرد شعارمحوری به رویکرد برنامه‌محوری تحلیل و تفسیر کرد؟
لازم به تذکر است اینکه شما بدانید چه اتفاقی می‌افتد منجر به تحلیل درست نمی‌شود، نکته‌ی مهم این است که باید دید از وقایعی که اتفاق می‌افتد چه برداشتی در ذهن مردم شکل می‌گیرد و در واقع این فهم مردم است که جهت را مشخص می‌کند. ممکن است سیاست‌مدار یا دولت‌مردی کنشی سیاسی انجام دهد که ما هم می‌دانیم چه هدفی دارد و به کجا می‌زند، اما در ذهن مردم چیزی بر خلاف آنچه در ذهن تحلیل‌گران وجود دارد ایجاد شود. لذا کسی می‌تواند درست تشخیص دهد که خود را جای مردم بگذارد و فهم و دریافت مردم را پیش‌بینی کند؛ مانند بازی شطرنج. شطرنج‌باز خوب کسی نیست که مهره‌ها را خوب حرکت دهد، بلکه فردی است که ذهن رقیب و حرکات او را پیشاپیش حدس بزند.
بنابراین 2 نوع تحلیل مبتنی بر برداشت‌ها و پدیده‌ها وجود دارد که هر دو باید مؤید یکدیگر باشد. بسیاری از تحلیل‌هایی که در ایران صورت می‌گیرد، بیش از آنکه معطوف به واقعیت باشد، معطوف به نظر تحلیل‌گر است. لذا بعضی از عناصر در آن‌ها نادیده گرفته می‌شود. از این رو، از یک پدیده‌ی خاص، اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان برداشت‌های مختلفی دارند، اما در میان همه‌ی این برداشت‌ها مهم این است کسی که پای صندوق می‌رود چه برداشتی دارد؟
بسیاری از سیگنال‌هایی که سیاست‌مداران می‌فرستند بر اساس گفتمانی است که در ذهن مردم رخ می‌دهد. برای نمونه، در فتنه‌ی 88 ذهنیت جبهه‌ی فتنه این بود که با تداوم و بسط فضای آنارشی مردم را به دنبال خود می‌کشند و کار تمام می‌شود. نماز جمعه‌ی هاشمی رفسنجانی مؤید این فهم است؛ حال آنکه در 9 دی توهم آنان از مردم به دیوار سخت واقعیت خورد.
غفلت از جامعه‌شناسی تفسیری فهم مردم در ایران موجب شده است تا مکانیسم علمی دقیقی برای تعیین برداشت مردم نداشته باشیم. این نوع از تفسیر جامعه‌شناختی پیچیدگی‌های خاص خود را دارد. لذا یکی از مشکلات ما این است که تفاوت نظر نخبگان با مردم را نمی‌دانیم و در پی تحمیل نظر و فهم ایشان به فهم مردم هستیم؛ حال آنکه ما نیاز به دریافت فهم و ذهنیت مردم داریم. با این وصف، دلایل چنین تغییر رویکردی را می‌توان بر مبنای فهم مردم چنین احصا کرد:
1. تجربه‌ی سرخوردگی از فضای شعارزده در انتخابات دوره‌های گذشته و فراموشی برندگان دوره‌های پیشین انتخابات (ریاست جمهوری و مجلس) نسبت به شعارهای خود و حتی چرخش‌های 180 درجه‌ای نسبت به آن‌ها و فقدان ضمانت پیگیری این شعارها.
2. تغلیظ فضای شعارزدگی در نزدیکی انتخابات دوره‌های قبل و ایجاد فضای گریز از ارائه‌ی برنامه‌ای روشن و مدون برای مجلس، شورای شهر و ریاست جمهوری.
3. سنجش‌پذیری و محک‌پذیری برنامه‌ها و قابلیت بیشتر برنامه‌ها نسبت به شعارها، به ویژه از سوی بدنه‌ی کارشناسی و نیز اقشار تحصیل‌کرده و دارای دانش‌های مناسب.
4. تکیه‌ی رویکرد برنامه‌محوری بر عقلانیت بیشتر، به جای تکیه‌ی رویکرد شعارمحوری، بر احساسات و عواطف و گریزپذیری شعارزدگی از عقلانیت.
5.ارتقای فهم سیاسی جامعه پس از فتنه‌ی 88، نسبت به قبل از آن و اینکه شعارمحوری یکی از راهکارهای دشمن برای نفوذ به بدنه‌ی انقلاب است و غرب با استفاده از اهرم شعارزدگی می‌تواند اسب تروای خود را وارد سنگر انقلاب نماید. لذا مردم بیشتر از شعارها به سوابق افراد و برنامه‌های آن‌ها خواهند پرداخت.
6. پوست‌اندازی نظام پس از فتنه‌ی 88 و تغییر فاز سیاسی انتخابات نهادهای مختلف از شعارمحوری به برنامه‌محوری.
چنین تغییری مبیّن تغییر و تحول در فهم سیاسی مردم و رشد و ارتقای آن است که بر رشادت سیاسی آن‌ها می‌افزاید؛ اما به نظر می‌رسد مناسب‌ترین رویکرد در عرصه‌ی انتخابات ترکیبی از شعارمحوری و برنامه‌محوری است؛ یعنی رویکردی که برای تحقق شعارهای خود برنامه‌هایی دقیق و تدبیرشده عرضه نماید. در غیر این صورت، ارائه‌ی شعارهای بدون برنامه از هر کسی برمی‌آید. لذا سوق دادن کاندیداها به رویکردی ترکیبی، که نه سبب شعارزدگی شود و نه موجب ارائه‌ی برنامه‌هایی بدون شعار گردد، تکلیف رسانه‌هاست. در واقع رسانه‌ها باید به ترویج و اشاعه‌ی رویکرد ترکیبی «شعار» و «برنامه» همت گمارند.
منبع: سایت برهان