زندگی و اندیشه والتر بنیامین
والتر بنیامین (۱۸۹۲-۱۹۴۰) : ادیب، فیلسوف و زیباییشناس آلمانی
در میان تمامی روشنفکران «جمهوری وایمار» آلمان (۱۹۱۹ – ۱۹۳۳) و دورهی مهاجرت، شادابی «والتر بنیامین» بیش از دیگران به قوت خود باقی است.
نویسنده: داوود خدابخش
والتر بنیامین (۱۸۹۲-۱۹۴۰) : ادیب، فیلسوف و زیباییشناس آلمانی
در میان تمامی روشنفکران «جمهوری وایمار» آلمان (۱۹۱۹ – ۱۹۳۳) و دورهی مهاجرت، شادابی «والتر بنیامین» بیش از دیگران به قوت خود باقی است. اندیشهی رادیکال وی همچنان چالشگر است و تکانههای فکری وی تا به امروز بر گسترههای فلسفه، نظریهی سیاسی، علوم رسانهای و فرهنگی، تاریخ ادبیات و زیباییشناسی اثرگذار ماندهاند.
والتر بنیامین در ۱۵ ژوئیهی ۱۸۹۲ در خانوادهای بسیار ثروتمند در برلین بدنیا آمد. نام کامل وی «والتر بندیکس شونفلیز بنیامین» (Walter Bendix Schönflies Benjamin) است که از سه خواهر و برادر، بزرگترین ایشان بود.
پدرش بازرگانی بود که از راه تجارت سهام و حراج اجناس عتیقه ثروت قابل ملاحظهای بهم زده بود. کودکی، دورهی مدرسه و تحصیلات دانشگاهی بنیامین، از یک دید جامعهشناسیک، به عنوان فرزند یک خانوادهی متمول آلمانی یهودی بسیار عادی طی شد. وی بعدها در نوشتهای زیر عنوان «کودکی برلینی در حوالی هزارونهصد» با نگاهی ادبی به این کودکی نگریست، که چگونه با مراقبت و رفاه در خور توجهی در یک محلهی ویلایی برلین به نوجوانی فرارویید.
خانوادهی وی هم روزهای مذهبی یهودی و هم مسیحی را محترم میشماردند. والدین بنیامین مسیر مورد علاقهاش را هموار ساختند، ولی ایشان بعدها موافق نبودند بنیامین شغلی را برگزیند که از نظر ایشان چندان عادی و درآمدساز نیست.
از همان آغاز تحصیل دانشگاهی بنیامین با نگاهی انتقادی به نظام آموزشی دانشگاهی مینگریست. این آگاهی سنجشگر وی از دورهی مدرسه نسبت به نظام سلسله مراتبی معمول میان دانشآموز و معلم شکل گرفت؛ نظامی که خودویژهی فرهنگ و تربیت پروسی حاکم بر جامعهی آن روز بود.
بنیامین از ۱۹۰۴ تا ۱۹۰۷ را در خوابگاه پرورشی «هاوبیندا» (Haubinda) به سر برد، جایی که رابطهای برابرحقوق میان دانشآموز و معلم برقرار بود. در اینجا بود که وی با «گوستاو وینِکِن» (Gustav Wyneken)، معلم علوم تربیتی آشنا میشود که تأثیری ژرف و درازمدت بر بنیامین جوان میگذارد. همین فرد مشوق بنیامین در فعالیتهای آتیاش با جنبش جوانان میشود. میان سالهای ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۴ بنیامین به عنوان هوادار «گوستاو وینِکِن» خواستار یک اصلاحات گستردهی در عرصهی آموزش و پرورش میشود و در ارتباط با جنبش اصلاح مدارس با نشریهی «Anfang» (”آغاز”) شروع به همکاری میکند. ولی وی پیش از آن نخستین اشعار و مقالات خود را در همین نشریه انتشار داده بود. در همین زمان بنیامین به ابتکار خود محل تجمع و بحث و گفتگویی را بنام «Sprechsaal» را بنا مینهد.
وی در سال ۱۹۱۲ با اخذ دیپلم با انتظاری بسیار بالا وارد دانشگاه فرایبورگ شد و در رشتهی فلسفه و زبان و ادبیات آغاز به تحصیل کرد؛ و وقتی در سال ۱۹۱۳ در یک جشن «جوانان آزاد آلمان» شرکت جست، در نوشتهای زیر عنوان «سکوت جوانی» آزردگی خود را از احساسات ناسیونالیستی و منش نظامیگرایی گروههای مختلف جوانان به تحریر درآورد. بنیامین در سال ۱۹۱۴ سرخورده از انتظارات در نامهای به دوست خود مینویسد: ”از قرار معلوم دانشگاه محل تحصیل نیست. ” هنگامی که در معلم علوم تربیتی «وینکن» شور و اشتیاق به جنگ را دریافت، رابطهاش را با او و نشریهی «Anfang» برای همیشه قطع کرد و به اجتماع بحث و گفتگو نیز خاتمه داد.
بنیامین در سال ۱۹۱۵ با «گرسهوم شولِم» (Gershom Scholem) آشنا میشود که دوستی میان این دو تا آخر عمر پایدار میماند. وی تحصیلات خود را به مونیخ انتقال میدهد و در عرصهی فلسفه از جمله با پدیدارشناس «موریتس گایگر» و با شاعر آلمانی «راینر ماریا ریلکه» آشنا میشود. در همین زمان کتاب کودکان خود بنام «رنگینکمان» را مینویسد که سرشار است از رنگ و شکلهای تخیلی. وی پس از کار روی آثاری همانند «نمایش مرثیه و تراژدی»، «اهمیت زبان در مرثیه و تراژدی»، زمینههای کار بزرگتری به نام «دربارهی زبان به خودیخود و زبان انسان» را فراهم میآورد. اثر «نیکبختی انسان باستان» نیز ثمرهی همین دوره است.
حال علاقه به سفر سالهاست که در بنیامین جان گرفته است: در سفر ایتالیا، شهرهای میلان، ورونا، ویچنزا، ونیز وی را شیفتهی خود ساختهاند و سفر فرانسه بازتابی ادبی در یادداشتهای روزانهاش مییابند.
بنیامین در سال ۱۹۱۷ با «دورا پولاک» (Dora Pollak) ازدواج کرد، زنی که وی را از دوران تحصیل در برلین و جنبش دانشجویی میشناخت؛ و در همین زمان به ترجمهی اثر نویسندهی فرانسوی «شارل بودلر» پرداخت، بنام «تابلوی پاریسی».
والتر بنیامین رسالهی دکترای خود را در سال ۱۹۱۸ با موضوع «مفهوم سنجش هنر در رمانتیسیسم آلمان» نگاشت و در همین سال صاحب فرزندی پسر از همسرش «دورا» شد بنام «اشتفان رافائل». پس از دریافت دکترا در سال ۱۹۱۹ طرح فوقدکترای خود را ریخت و در همین سال با فیلسوف آلمانی «ارنست بلوخ» (۱۸۸۵ – ۱۹۷۷) آشنا شد که از اندیشمندان مارکسیست بود.
در دورهی ۱۲ سالهی جمهوری وایمار (۱۹۱۹ – ۱۹۳۳) والتر بنیامین در صحنهی ادبی آلمان جایگاه روشنفکری را به خود اختصاص داد که در زمینههای مقاله و جستارنویسی و نقد کتاب قلم میزد. اگر پایان این دوره را نقطهی عطفی سیاسی در زندگی او بدانیم، آنگاه سالهای ۱۹۲۴/۱۹۲۵ آغاز این مرحلهی سیاسی است: در این زمان بنیامین خود را از فعالیت دانشگاهی کنار کشید و بیشتر به عنوان یک نویسندهی آزاد فعال شد، بطوریکه مجبور گشت به طور منظم و سریع برای بازار ادبی تولید کند. این وضعیت وی ناشی از دو عامل بود: یکی رد رسالهی فوقدکترای وی و دیگری بحران و تورم اقتصادی ویرانگر در آلمان. از یکسو نافرجامی بنیامین در پذیرش رسالهی فوقدکترا راه شغل دانشگاهی را بر روی وی بست و از دیگر سو، تورم اقتصادی ثروت پدری را نیست و نابود کرد، بطوریکه پدر به هنگام مرگ در سال ۱۹۲۶ دارایی ناچیزی از خود برجای نهاد.
کار نویسندگی بنیامین عرصههای گوناگونی را در بر میگیرد و او رسانهها و شکلهای متفاوتی را میآزماید. وی در روزنامههای متعدد و ویژهنامههای ادبی و در فرستندههای رادیویی شمار زیادی مقاله و نقد ادبی مینویسد و پشت میکروفون میخواند که هر یک از این قطعاتِ هر چند کوچک، گوشهای از نظریههای بنیادین وی را طرح میکنند. او به جای انتشار نظریههایش در مجلههای تخصصی، با استفادهی خلاق از این رسانههای پراکنده، فلسفهی خود را در همین آثار کوچک بازتاب میدهد. در گاهشماری آثار و قطعات وی که در پایان مجموعهی آثارش آمده است، تنها در فاصلهی زمانی ۱۹۲۶ تا ۱۹۳۳ حدود ۲۲۰ عنوان قطعهی انتشار یافته را مییابیم. وی در این آثار به عنوان یک سنجشگر ادبی و یا کارشناس زیباییشناسی ادبی جلوهگر نیست، بلکه وی کتابهای عرصههای گوناگون علوم انسانی را چنان به نقد و سنجش میکشد که از این نقد وی یک جستار طولانی پدید میآید که در آن نظریهها و فلسفهی وی را میتوان یافت. با رد تقاضای فوقدکترا کار بر روی آثار فرانتس کافکا به یک کار ابدی در زندگی بنیامین بدل میشود.
قدرتگیری نازیها در آلمان در سال ۱۹۳۳ باعث مهاجرت بسیاری روشنفکران از جمله بنیامین از آلمان شد. با مهاجرت به فرانسه وی تا آخر عمر خود دیگر پایش به خاک آلمان نرسید. در عین تنگدستی مالی در فرانسه، بطوریکه حتا توان مالی اجارهی یک آپارتمان را نداشت، بنیامین با خستگیناپذیری شگفتانگیزی به کار ادبی خود ادامه داد. وی که از همسر خود «دورا» پیش از اینها جدا شده بود، در فرانسه و ایتالیا و دانمارک با دوستان دیرین خود همانند دروکهایمر، آدورنو و برشت ملاقات میکند.
با ادامهی مهاجرت دیگران به آمریکا بنیامین نیز میکوشد به دوستان ادیب و فیلسوف خود بپیوندد. دولت ناسیونال سوسیالیسم آلمان در سال ۱۹۳۹ از وی سلب تابعیت کرده و شهروندی آلمانی را از وی میگیرد؛ و او در حالیکه امید مهاجرت به آمریکا حتا یک لحظه از ذهناش زدوده نمیشود، برای تأمین زندگی روزمرهی خود مجبور میشود کتابهایش، حتا آن نسخههایی که برای نقد و بررسی دریافت کرده بود را به فروش برساند؛ و حتا به فکر آن میافتد اثر نقاشی از پل کِلِه (Klee) بنام Angelus Novus را که در تعلق خود داشت را بفروشد. انعقاد قرارداد عدم تعرض میان آلمان و اتحاد شوروی وی را به نگارش تزهای «دربارهی مفهوم تاریخ» برمیانگیزد.
با آغاز جنگ جهانی دوم محل زندگی بنیامین در فرانسه به محاصرهی ارتش نازی درآمد. وی از این محاصره جان سالم بدربرد و به پاریس گریخت، بطوریکه از یک محاصرهی دیگر نیز موفق به گریز شد.
در سال ۱۹۴۰ همسر سابق بنیامین، «دورا» میکوشد وی را متقاعد به مهاجرت به لندن کند. در این سال بنیامین تقاضای روادید برای ایالات متحدهی آمریکا میکند. در این میان تلاش وی برای فرار به سوئیس، بدلیل پیشروی ارتش آلمان نافرجام میماند و بنیامین به ناگزیر نخست به «لورده» و سپس «مارسی» میگریزد، جایی که برای دریافت روادید اسپانیا تلاش میورزد. با کوشش پیگیر «تئودور آدورنو» ویزای بنیامین برای آمریکا مهیا میشود، ولی مشکل اینجا بود که او را از فرانسه ممنوعالخروج کرده بودند؛ و همین امر در مرز اسپانیا برای وی دردسر آفرید.
بنیامین پای پیاده وارد شهرک مرزی «پورت بو» میشود. مرزبانان اسپانیایی بدلیل نداشتن اجازهی خروج از فرانسه، از ورود وی به خاک اسپانیا برای یک ویزای ترانزیت ممانعت میکنند، ولی آنها، به احتمال به خاطر وضعیت وخیم سلامتیاش، به او اجازه میدهند شب را در «پورت بو» سپری کند. بنیامین وارد هتل «دو فرانسیا» میشود. میگویند، به سرعت پزشکی را بر بالین بنیامین فراخواندند، زیرا مدتها بود که از بیماری شدید قلبی رنج میبرد. تا آنجا که میتوان این رویداد را بازسازی کرد، در آن شب بنیامین با زیادهگساری مورفین به زندگی خود پایان میدهد. نوشتجاتی که وی در کیف دستیاش به همراه داشت تا آنها را بهسلامت به آمریکا برساند، ناپدید شدند.
اندیشهی بنیامین معطوف به جوانب مشخص زندگی و تاریخ بودند، بطوریکه این اندیشه با عزیمت از جزء، پدیدههای بزرگ تاریخی را در بر میگرفت. در پس این اندیشه یک فلسفهی تاریخ دیالکتیکی ماتریالیستی نهفته بود، زیرا که بنیامین از اواسط دههی بیست میلادی به نگرش مارکسیستی روی آورد.
ولی نزد بنیامین خاستگاه یهودی وی در فهم مفهوم فرجامشناسیک (eschatological) و مسیحاباوری تاریخ مؤثر بود، بطوریکه این نگرش در آخرین آثاری که از خود برجای گذارد، یعنی در «تزهایی دربارهی مفهوم تاریخ» به روشنی بازتاب مییابند. برای بنیامین انگاشت سنتی از تاریخ، ساخته و پرداختهی طبقهی حاکمه است. تاریخ را به مثابهی رویدادهای پیدرپی نگریستن، به معنای تاریخ پیروزمندان را نگاشتن است، زیرا که تنها کنش آنها بوده که فرصت تحقق یافته است. از نظر بنیامین، وظیفهی تاریخدان ”پیوستگی تاریخ را شکافتن” و در ”گذشتهها اخگر امید را شعلهور کردن” است؛ اخگری که الهامبخش تلاشهای طبقهی اجتماعی ستمدیده است. تاریخدان باید آرزوهای تحققنیافتهی مردگان را زنده کند. در این رابطه بنیامین نیرویی مسیحایی و رستگارانه به عصر حاضر نسبت میدهد: عصر حاضر میتواند بازندگان تاریخ را از شکستشان نجات بخشد. ”
در دورهی مهاجرت فرانسه وی به عنوان یکی از همکاران آزاد «انستیتوی پژوهشهای اجتماعی» که جزو مکتب فرانکفورت محسوب میشود، زیر نظر دو فیلسوف آلمانی آدورنو و هورکهایمر برای نشریهی این انستیتو مقالات و جستارهایی مینوشت. به ویژه تئودور آدورنو در نامهنگاریهایی که با بنیامین داشت، نظرات بنیامین دربارهی هنر و استهتیک وی را به سنجش کشید. این نامهنگاریها بعدها پس از جنگ توسط آدورنو انتشار یافتند.
در میان تمامی روشنفکران «جمهوری وایمار» آلمان (۱۹۱۹ – ۱۹۳۳) و دورهی مهاجرت، شادابی والتر بنیامین بیش از دیگران به قوت خود باقی است. اندیشهی رادیکال وی همچنان چالشگر است و تکانههای فکری وی تا به امروز بر گسترههای فلسفه، نظریهی سیاسی، علوم رسانهای و فرهنگی، تاریخ ادبیات و زیباییشناسی اثرگذار ماندهاند.
در کتاب راهنمایی که اخیرا در آلمان پیرامون زندگی، آثار و اثرگذاریهای والتر بنیامین در ۷۲۰ صفحهی قطع بزرگ انتشار یافته است، تحلیلهای بیش از چهل پژوهشگر و استاد دانشگاه از چندین کشور پیرامون یکایک نوشتجات بنیامین را میتوان یافت. مجموعهای از تحلیلها که نتیجهی آخرین بحثها و پژوهشهای دانشگاهی است.
پروفسور بورکهارد لیندنر (Burkhard Lindner)، متولد ۱۹۴۳، استاد در رشتهی تاریخ، زیباییشناسی و رسانهها در دانشگاه گوتهی فرانکفورت گردآورنده این کتاب و از جمله نویسندگان برخی بخشهای این کتاب پژوهشی است. این کتاب راهنما که در نوع خود بینظیر است، اطلاعات دقیقی در مورد زندگی، تمامی شخصیتهایی که بنیامین با ایشان در ارتباط بوده، از ایشان تأثیر پذیرفته و یا بر اندیشهی ایشان اثرگذار بوده است و نیز فهرستی کامل از آثار و نوشتجات وی را در اختیار علاقمندان میگذارد.
منبع:سایت تصور
در میان تمامی روشنفکران «جمهوری وایمار» آلمان (۱۹۱۹ – ۱۹۳۳) و دورهی مهاجرت، شادابی «والتر بنیامین» بیش از دیگران به قوت خود باقی است. اندیشهی رادیکال وی همچنان چالشگر است و تکانههای فکری وی تا به امروز بر گسترههای فلسفه، نظریهی سیاسی، علوم رسانهای و فرهنگی، تاریخ ادبیات و زیباییشناسی اثرگذار ماندهاند.
والتر بنیامین در ۱۵ ژوئیهی ۱۸۹۲ در خانوادهای بسیار ثروتمند در برلین بدنیا آمد. نام کامل وی «والتر بندیکس شونفلیز بنیامین» (Walter Bendix Schönflies Benjamin) است که از سه خواهر و برادر، بزرگترین ایشان بود.
پدرش بازرگانی بود که از راه تجارت سهام و حراج اجناس عتیقه ثروت قابل ملاحظهای بهم زده بود. کودکی، دورهی مدرسه و تحصیلات دانشگاهی بنیامین، از یک دید جامعهشناسیک، به عنوان فرزند یک خانوادهی متمول آلمانی یهودی بسیار عادی طی شد. وی بعدها در نوشتهای زیر عنوان «کودکی برلینی در حوالی هزارونهصد» با نگاهی ادبی به این کودکی نگریست، که چگونه با مراقبت و رفاه در خور توجهی در یک محلهی ویلایی برلین به نوجوانی فرارویید.
خانوادهی وی هم روزهای مذهبی یهودی و هم مسیحی را محترم میشماردند. والدین بنیامین مسیر مورد علاقهاش را هموار ساختند، ولی ایشان بعدها موافق نبودند بنیامین شغلی را برگزیند که از نظر ایشان چندان عادی و درآمدساز نیست.
از همان آغاز تحصیل دانشگاهی بنیامین با نگاهی انتقادی به نظام آموزشی دانشگاهی مینگریست. این آگاهی سنجشگر وی از دورهی مدرسه نسبت به نظام سلسله مراتبی معمول میان دانشآموز و معلم شکل گرفت؛ نظامی که خودویژهی فرهنگ و تربیت پروسی حاکم بر جامعهی آن روز بود.
بنیامین از ۱۹۰۴ تا ۱۹۰۷ را در خوابگاه پرورشی «هاوبیندا» (Haubinda) به سر برد، جایی که رابطهای برابرحقوق میان دانشآموز و معلم برقرار بود. در اینجا بود که وی با «گوستاو وینِکِن» (Gustav Wyneken)، معلم علوم تربیتی آشنا میشود که تأثیری ژرف و درازمدت بر بنیامین جوان میگذارد. همین فرد مشوق بنیامین در فعالیتهای آتیاش با جنبش جوانان میشود. میان سالهای ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۴ بنیامین به عنوان هوادار «گوستاو وینِکِن» خواستار یک اصلاحات گستردهی در عرصهی آموزش و پرورش میشود و در ارتباط با جنبش اصلاح مدارس با نشریهی «Anfang» (”آغاز”) شروع به همکاری میکند. ولی وی پیش از آن نخستین اشعار و مقالات خود را در همین نشریه انتشار داده بود. در همین زمان بنیامین به ابتکار خود محل تجمع و بحث و گفتگویی را بنام «Sprechsaal» را بنا مینهد.
وی در سال ۱۹۱۲ با اخذ دیپلم با انتظاری بسیار بالا وارد دانشگاه فرایبورگ شد و در رشتهی فلسفه و زبان و ادبیات آغاز به تحصیل کرد؛ و وقتی در سال ۱۹۱۳ در یک جشن «جوانان آزاد آلمان» شرکت جست، در نوشتهای زیر عنوان «سکوت جوانی» آزردگی خود را از احساسات ناسیونالیستی و منش نظامیگرایی گروههای مختلف جوانان به تحریر درآورد. بنیامین در سال ۱۹۱۴ سرخورده از انتظارات در نامهای به دوست خود مینویسد: ”از قرار معلوم دانشگاه محل تحصیل نیست. ” هنگامی که در معلم علوم تربیتی «وینکن» شور و اشتیاق به جنگ را دریافت، رابطهاش را با او و نشریهی «Anfang» برای همیشه قطع کرد و به اجتماع بحث و گفتگو نیز خاتمه داد.
بنیامین در سال ۱۹۱۵ با «گرسهوم شولِم» (Gershom Scholem) آشنا میشود که دوستی میان این دو تا آخر عمر پایدار میماند. وی تحصیلات خود را به مونیخ انتقال میدهد و در عرصهی فلسفه از جمله با پدیدارشناس «موریتس گایگر» و با شاعر آلمانی «راینر ماریا ریلکه» آشنا میشود. در همین زمان کتاب کودکان خود بنام «رنگینکمان» را مینویسد که سرشار است از رنگ و شکلهای تخیلی. وی پس از کار روی آثاری همانند «نمایش مرثیه و تراژدی»، «اهمیت زبان در مرثیه و تراژدی»، زمینههای کار بزرگتری به نام «دربارهی زبان به خودیخود و زبان انسان» را فراهم میآورد. اثر «نیکبختی انسان باستان» نیز ثمرهی همین دوره است.
حال علاقه به سفر سالهاست که در بنیامین جان گرفته است: در سفر ایتالیا، شهرهای میلان، ورونا، ویچنزا، ونیز وی را شیفتهی خود ساختهاند و سفر فرانسه بازتابی ادبی در یادداشتهای روزانهاش مییابند.
بنیامین در سال ۱۹۱۷ با «دورا پولاک» (Dora Pollak) ازدواج کرد، زنی که وی را از دوران تحصیل در برلین و جنبش دانشجویی میشناخت؛ و در همین زمان به ترجمهی اثر نویسندهی فرانسوی «شارل بودلر» پرداخت، بنام «تابلوی پاریسی».
والتر بنیامین رسالهی دکترای خود را در سال ۱۹۱۸ با موضوع «مفهوم سنجش هنر در رمانتیسیسم آلمان» نگاشت و در همین سال صاحب فرزندی پسر از همسرش «دورا» شد بنام «اشتفان رافائل». پس از دریافت دکترا در سال ۱۹۱۹ طرح فوقدکترای خود را ریخت و در همین سال با فیلسوف آلمانی «ارنست بلوخ» (۱۸۸۵ – ۱۹۷۷) آشنا شد که از اندیشمندان مارکسیست بود.
در دورهی ۱۲ سالهی جمهوری وایمار (۱۹۱۹ – ۱۹۳۳) والتر بنیامین در صحنهی ادبی آلمان جایگاه روشنفکری را به خود اختصاص داد که در زمینههای مقاله و جستارنویسی و نقد کتاب قلم میزد. اگر پایان این دوره را نقطهی عطفی سیاسی در زندگی او بدانیم، آنگاه سالهای ۱۹۲۴/۱۹۲۵ آغاز این مرحلهی سیاسی است: در این زمان بنیامین خود را از فعالیت دانشگاهی کنار کشید و بیشتر به عنوان یک نویسندهی آزاد فعال شد، بطوریکه مجبور گشت به طور منظم و سریع برای بازار ادبی تولید کند. این وضعیت وی ناشی از دو عامل بود: یکی رد رسالهی فوقدکترای وی و دیگری بحران و تورم اقتصادی ویرانگر در آلمان. از یکسو نافرجامی بنیامین در پذیرش رسالهی فوقدکترا راه شغل دانشگاهی را بر روی وی بست و از دیگر سو، تورم اقتصادی ثروت پدری را نیست و نابود کرد، بطوریکه پدر به هنگام مرگ در سال ۱۹۲۶ دارایی ناچیزی از خود برجای نهاد.
کار نویسندگی بنیامین عرصههای گوناگونی را در بر میگیرد و او رسانهها و شکلهای متفاوتی را میآزماید. وی در روزنامههای متعدد و ویژهنامههای ادبی و در فرستندههای رادیویی شمار زیادی مقاله و نقد ادبی مینویسد و پشت میکروفون میخواند که هر یک از این قطعاتِ هر چند کوچک، گوشهای از نظریههای بنیادین وی را طرح میکنند. او به جای انتشار نظریههایش در مجلههای تخصصی، با استفادهی خلاق از این رسانههای پراکنده، فلسفهی خود را در همین آثار کوچک بازتاب میدهد. در گاهشماری آثار و قطعات وی که در پایان مجموعهی آثارش آمده است، تنها در فاصلهی زمانی ۱۹۲۶ تا ۱۹۳۳ حدود ۲۲۰ عنوان قطعهی انتشار یافته را مییابیم. وی در این آثار به عنوان یک سنجشگر ادبی و یا کارشناس زیباییشناسی ادبی جلوهگر نیست، بلکه وی کتابهای عرصههای گوناگون علوم انسانی را چنان به نقد و سنجش میکشد که از این نقد وی یک جستار طولانی پدید میآید که در آن نظریهها و فلسفهی وی را میتوان یافت. با رد تقاضای فوقدکترا کار بر روی آثار فرانتس کافکا به یک کار ابدی در زندگی بنیامین بدل میشود.
قدرتگیری نازیها در آلمان در سال ۱۹۳۳ باعث مهاجرت بسیاری روشنفکران از جمله بنیامین از آلمان شد. با مهاجرت به فرانسه وی تا آخر عمر خود دیگر پایش به خاک آلمان نرسید. در عین تنگدستی مالی در فرانسه، بطوریکه حتا توان مالی اجارهی یک آپارتمان را نداشت، بنیامین با خستگیناپذیری شگفتانگیزی به کار ادبی خود ادامه داد. وی که از همسر خود «دورا» پیش از اینها جدا شده بود، در فرانسه و ایتالیا و دانمارک با دوستان دیرین خود همانند دروکهایمر، آدورنو و برشت ملاقات میکند.
با ادامهی مهاجرت دیگران به آمریکا بنیامین نیز میکوشد به دوستان ادیب و فیلسوف خود بپیوندد. دولت ناسیونال سوسیالیسم آلمان در سال ۱۹۳۹ از وی سلب تابعیت کرده و شهروندی آلمانی را از وی میگیرد؛ و او در حالیکه امید مهاجرت به آمریکا حتا یک لحظه از ذهناش زدوده نمیشود، برای تأمین زندگی روزمرهی خود مجبور میشود کتابهایش، حتا آن نسخههایی که برای نقد و بررسی دریافت کرده بود را به فروش برساند؛ و حتا به فکر آن میافتد اثر نقاشی از پل کِلِه (Klee) بنام Angelus Novus را که در تعلق خود داشت را بفروشد. انعقاد قرارداد عدم تعرض میان آلمان و اتحاد شوروی وی را به نگارش تزهای «دربارهی مفهوم تاریخ» برمیانگیزد.
با آغاز جنگ جهانی دوم محل زندگی بنیامین در فرانسه به محاصرهی ارتش نازی درآمد. وی از این محاصره جان سالم بدربرد و به پاریس گریخت، بطوریکه از یک محاصرهی دیگر نیز موفق به گریز شد.
در سال ۱۹۴۰ همسر سابق بنیامین، «دورا» میکوشد وی را متقاعد به مهاجرت به لندن کند. در این سال بنیامین تقاضای روادید برای ایالات متحدهی آمریکا میکند. در این میان تلاش وی برای فرار به سوئیس، بدلیل پیشروی ارتش آلمان نافرجام میماند و بنیامین به ناگزیر نخست به «لورده» و سپس «مارسی» میگریزد، جایی که برای دریافت روادید اسپانیا تلاش میورزد. با کوشش پیگیر «تئودور آدورنو» ویزای بنیامین برای آمریکا مهیا میشود، ولی مشکل اینجا بود که او را از فرانسه ممنوعالخروج کرده بودند؛ و همین امر در مرز اسپانیا برای وی دردسر آفرید.
بنیامین پای پیاده وارد شهرک مرزی «پورت بو» میشود. مرزبانان اسپانیایی بدلیل نداشتن اجازهی خروج از فرانسه، از ورود وی به خاک اسپانیا برای یک ویزای ترانزیت ممانعت میکنند، ولی آنها، به احتمال به خاطر وضعیت وخیم سلامتیاش، به او اجازه میدهند شب را در «پورت بو» سپری کند. بنیامین وارد هتل «دو فرانسیا» میشود. میگویند، به سرعت پزشکی را بر بالین بنیامین فراخواندند، زیرا مدتها بود که از بیماری شدید قلبی رنج میبرد. تا آنجا که میتوان این رویداد را بازسازی کرد، در آن شب بنیامین با زیادهگساری مورفین به زندگی خود پایان میدهد. نوشتجاتی که وی در کیف دستیاش به همراه داشت تا آنها را بهسلامت به آمریکا برساند، ناپدید شدند.
اندیشهی بنیامین معطوف به جوانب مشخص زندگی و تاریخ بودند، بطوریکه این اندیشه با عزیمت از جزء، پدیدههای بزرگ تاریخی را در بر میگرفت. در پس این اندیشه یک فلسفهی تاریخ دیالکتیکی ماتریالیستی نهفته بود، زیرا که بنیامین از اواسط دههی بیست میلادی به نگرش مارکسیستی روی آورد.
ولی نزد بنیامین خاستگاه یهودی وی در فهم مفهوم فرجامشناسیک (eschatological) و مسیحاباوری تاریخ مؤثر بود، بطوریکه این نگرش در آخرین آثاری که از خود برجای گذارد، یعنی در «تزهایی دربارهی مفهوم تاریخ» به روشنی بازتاب مییابند. برای بنیامین انگاشت سنتی از تاریخ، ساخته و پرداختهی طبقهی حاکمه است. تاریخ را به مثابهی رویدادهای پیدرپی نگریستن، به معنای تاریخ پیروزمندان را نگاشتن است، زیرا که تنها کنش آنها بوده که فرصت تحقق یافته است. از نظر بنیامین، وظیفهی تاریخدان ”پیوستگی تاریخ را شکافتن” و در ”گذشتهها اخگر امید را شعلهور کردن” است؛ اخگری که الهامبخش تلاشهای طبقهی اجتماعی ستمدیده است. تاریخدان باید آرزوهای تحققنیافتهی مردگان را زنده کند. در این رابطه بنیامین نیرویی مسیحایی و رستگارانه به عصر حاضر نسبت میدهد: عصر حاضر میتواند بازندگان تاریخ را از شکستشان نجات بخشد. ”
در دورهی مهاجرت فرانسه وی به عنوان یکی از همکاران آزاد «انستیتوی پژوهشهای اجتماعی» که جزو مکتب فرانکفورت محسوب میشود، زیر نظر دو فیلسوف آلمانی آدورنو و هورکهایمر برای نشریهی این انستیتو مقالات و جستارهایی مینوشت. به ویژه تئودور آدورنو در نامهنگاریهایی که با بنیامین داشت، نظرات بنیامین دربارهی هنر و استهتیک وی را به سنجش کشید. این نامهنگاریها بعدها پس از جنگ توسط آدورنو انتشار یافتند.
در میان تمامی روشنفکران «جمهوری وایمار» آلمان (۱۹۱۹ – ۱۹۳۳) و دورهی مهاجرت، شادابی والتر بنیامین بیش از دیگران به قوت خود باقی است. اندیشهی رادیکال وی همچنان چالشگر است و تکانههای فکری وی تا به امروز بر گسترههای فلسفه، نظریهی سیاسی، علوم رسانهای و فرهنگی، تاریخ ادبیات و زیباییشناسی اثرگذار ماندهاند.
در کتاب راهنمایی که اخیرا در آلمان پیرامون زندگی، آثار و اثرگذاریهای والتر بنیامین در ۷۲۰ صفحهی قطع بزرگ انتشار یافته است، تحلیلهای بیش از چهل پژوهشگر و استاد دانشگاه از چندین کشور پیرامون یکایک نوشتجات بنیامین را میتوان یافت. مجموعهای از تحلیلها که نتیجهی آخرین بحثها و پژوهشهای دانشگاهی است.
پروفسور بورکهارد لیندنر (Burkhard Lindner)، متولد ۱۹۴۳، استاد در رشتهی تاریخ، زیباییشناسی و رسانهها در دانشگاه گوتهی فرانکفورت گردآورنده این کتاب و از جمله نویسندگان برخی بخشهای این کتاب پژوهشی است. این کتاب راهنما که در نوع خود بینظیر است، اطلاعات دقیقی در مورد زندگی، تمامی شخصیتهایی که بنیامین با ایشان در ارتباط بوده، از ایشان تأثیر پذیرفته و یا بر اندیشهی ایشان اثرگذار بوده است و نیز فهرستی کامل از آثار و نوشتجات وی را در اختیار علاقمندان میگذارد.
مشخصات کتاب
Burkhard Lindner (Hrsg.): Benjamin Handbuch. Leben-Werk-Wirkung. Metzler Verlag, Stuttgart-Weimar 2006منبع:سایت تصور
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}