گزارشی از اندیشهها و آرای ویتگنشتاین
یکی از نوابغ فلسفه که به حق میتوان او را فیلسوفی مولف در قرن بیستم نامید «لودویگ ویتگنشتاین» است. نابغه ای که در مدت زندگانیاش دو دوره فلسفی متفاوت را پشت سر گذاشت و آثارش در فلسفه زبانی و تحلیلی تاثیرات عمیقی
نویسنده: احمد رضا همتی مقدم
یکی از نوابغ فلسفه که به حق میتوان او را فیلسوفی مولف در قرن بیستم نامید «لودویگ ویتگنشتاین» است. نابغه ای که در مدت زندگانیاش دو دوره فلسفی متفاوت را پشت سر گذاشت و آثارش در فلسفه زبانی و تحلیلی تاثیرات عمیقی در میان فیلسوفان هم عصر و بعد از خودش به وجود آورد. ویتگنشتاین در ۱۸۸۹ در وین چشم به جهان گشود و در سال ۱۹۰۸ به انگلستان رفت تا دانشجوی بخش مهندسی دانشگاه منچستر شود. در آنجا به تحقیق در علوم هوانوردی پرداخت اما مطالعه ریاضی لازم برای آن تحقیق باعث شد به مبانی ریاضیات علاقه مند شود. در سال ۱۹۱۱ به کمبریج آمد تا زیر نظر «راسل» مبانی ریاضیات بیاموزد و همانجا تحت تاثیر او به فلسفه روی آورد. اولین مقاله فلسفی او را که «راسل» خواند شکی برایش نماند که با نابغه ای روبه رو است.
ویتگنشتاین در طول زندگیاش فقط یک کتاب خود را به چاپ رساند و آن هم «رساله منطقی- فلسفی» بود. او این کتاب را پس از چند سال یادداشت برداری در آگوست ۱۹۱۸ یعنی هنگامی که در ارتش اتریش خدمت میکرد به پایان رساند و در نوامبر همان سال که به اسارت نیرو های ایتالیایی در آمد دست نویس آن را به همراه خود به اردوگاه اسرا برد و بعداً از آنجا برای «راسل» فرستاد. متن آلمانی کتاب او در سال ۱۹۲۱ و ترجمه انگلیسی آن که به پیشنهاد «مور» نام لاتینی بر آن نهادند در سال ۱۹۲۲ به چاپ رسید. او معتقد بود که این کتاب راه حلی پایانی برای مسائل فلسفی است بدین لحاظ بعد از انتشارش به مدت ۸ سال از فعالیتهای آکادمیک کناره گرفت و مابین سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۶ در روستاهای دور دست اتریش به تدریس در دبستان پرداخت. در سال ۱۹۲۹ او تصمیم گرفت به «کمبریج» بازگردد و مصمم شد تقاضای دکترا از کمبریج کند و «رساله منطقی- فلسفی» را که شهرت جهانی پیدا کرده بود به عنوان تزش معرفی کرد. «راسل» و «مور» از او امتحان شفاهی گرفتند و «مور» چنین گزارش داد: «نظر شخصی من این است که تز آقای ویتگنشتاین اثری نبوغ آمیز است و هر چه که باشد یقیناًَ مطابق سطح لازم برای دکترای فلسفه کمبریج است.»
از همان سال ۱۹۲۹ او شروع به رد نتایج کتاب «رساله» کرد و بیش از ۲۵ سال برسر کتاب دومش کارکرد و نهایتاً موضع جدیدی را اتخاذ کرد که در کتاب «پژوهشهای فلسفی» که بعد از مرگش منتشر شد انعکاس یافت. اثری که به تصدیق بسیاری از صاحب نظران یکی از مهمترین و تاثیر گذارترین آثار فلسفی قرن بیستم است. بدین ترتیب باید گفت «ویتگنشتاین» یگانه فیلسوفی است که دو بار در اندیشه فلسفی انقلاب به پا کرده است.
او در «رساله» (ویتگنشتاین متقدم) معتقد بود هدف فلسفه توضیح منطقی اندیشه است و در پژوهشهای فلسفی -(ویتگنشتاین متاخر) بر این باور بود فلسفه نبردی بر علیه سرگردانی هوشمند ما به وسیله زبان است.
قصد «راسل» از گزینش «منطقی» تحکیم این موضع بود که از طریق تحلیل میتوان حقایقی بنیادی درباره چگونگی کارکرد هر زبانی را کشف کرد و این کشف هم به نوبه خود ساختار بنیادی آنچه را که زبان به قصد توصیفش به کار میرود نشان خواهد داد؛ و مقصود او از کلمه اتمیسم این بود که ماهیت ذره ای نتایج را برجسته سازد. ویتگنشتاین در «رساله» هدف خود را قرار دادن حدی برای ابراز تفکرات و حل مسائل فلسفی از طریق فهم صحیح زبان معرفی میکند. غرض او از مسائل فلسفی، مسائلی نظیر رابطه میان زبان و واقعیت، ماهیت منطق، مفهوم عدد، علیت و استقرا و پرسشهای مربوط به امور اخلاقی، دین و زندگی بود. از دیدگاه ویتگنشتاین متقدم آنچه قابل بیان کردن است معادل آن چیزی است که اندیشیدن درباره آن امکان پذیر است در نتیجه با درک منطق زبان امکان حل مسائلی که ناشی از عدم فهم صحیح زبان است فراهم میآید. آموزه های رساله را میتوان در پنج اصل صورت بندی کرد:
۱- زبان از قضایای پیچیده ای تشکیل شده است که میتواند از طریق تحلیل به قضایای کمتر پیچیده تجزیه شود تا در نهایت به قضایای بنیادی یا ساده برسیم. در واقع زبان باید درپی تحلیل به عناصری نهایی تجزیه شود که دیگر به اجزای سازنده کوچکتری تجزیه پذیر نیستند. در این حالت زبان مشتمل بر قضایای بنیادی است که تصویر واقعیتند و ادات منطقی آنها را به هم وصل میکند تا قضایای مرکب را پدید آورند.
در بند ۲۲/۴ رساله آمده است «یک قضیه بنیادی شامل نامهاست، این قضیه شبکه ای یا رشته ای از نامهاست» و در توضیح اسم در بند ۲۰۳/۳ مینویسد: «یک نام یعنی شی، شی معنی آن است». بنابراین قضایای بنیادی، ترکیبی از زنجیرههایی از نامها هستند که به مفهومی دقیقاً منطقی درک میشوند و تمام قضایای معنی دار دیگر با این قضایای بنیادی ساخته میشوند. قضایای بنیادی به لحاظ تشبیه با شیمی، قضایای اتمی هستند و قضایای مرکب، قضایای مولکولی.
۲- متناظر با اصل اول، جهان هم از واقعیات پیچیده ای تشکیل یافته است که میتوان از طریق تحلیل در نهایت به واقعیات اتمی ساده آن برسیم که جهان کلیتی از این واقعیات ساده است.
وقتی زبان باید در پی تحلیل به عناصر نهایی تجزیه شود که به اجزای سازنده کوچکتر قابل تجزیه نیست، چون زبان بازنمایی واقعیت است پس جهان هم باید متشکل از اموری واقعی باشد که به تمامی بسیط اند. در سطح زبانی قضایای اتمی سادهترین احکامی هستند که میتوان درباره جهان صادر کرد و واقعیتهای اتمی مرکب از اشیای سادهاند (همانند قضیه بنیادی که مرکب از اسمهاست و اسم یعنی شی) که میتوانند به مفهوم دقیقاً منطقی درک شوند. که اصل بعد جمع اصل یک و دو است.
۳- ماهیت زبان نیازمند قضایای بنیادی است و قضایای بنیادی یا اتمی به لحاظ منطقی واقعیات اتمی را تصویر میکند. این نظریه که به «نظریه تصویری معنا» شناخته میشود، جان کتاب رساله منطقی- فلسفی است. برطبق این نظریه، زبان تصویر واقعیت است و واقعیات در زبان منعکس میشوند به عبارت دیگر ساختار زبان ساختار جهان را باز میتابد. ویتگنشتاین در دوره متقدمش جهان را متشکل از اشیایی بسیط، مجزا و بدون تغییر میداند که تنها روابط میان آنها دستخوش تغییر میشود و وضع و حالتهای تازه ای پدید میآید. این وضع و حالها States Of Affairs زمینه ساز ایجاد امور واقع میشوند که جهان از آنها به وجود میآید. از دیدگاه او میان جهان و زبان تناظری یک به یک حاکم است یعنیاتم ها یا اشیای بسیط سازنده عالم، به وسیله نامها و اسمها در زبان بیان میشوند و وضع و حالها در قالب قضایای بنیادی یا اتمی؛ توصیف امور واقع نیز به وسیله قضایای مرکب صورت میگیرد که از به هم پیوستن قضایای بنیادی پدید میآیند. در نتیجه از دیدگاه او جهان عبارت است از وضع و حالهای موجود. پس میتوان دیدگاه ویتگنشتاین متقدم را اینگونه نشان داد که امور واقع همان قضایای مرکب، وضع و حالها قضایای بنیادی و اشیای بسیط همان اسمها هستند.
۴- برطبق نظریه تصویری معنا تنها قضایایی که واقعیات را تصویر میکنند یعنی قضایای علمی معنا دار هستند. ویتگنشتاین در بند ۵۳/۶ رساله مینویسد: «روش درست در فلسفه در واقع چنین خواهد بود چیزی نگویی مگر آنچه که بشود گفت یعنی قضایای علم طبیعی، یعنی چیزی که هیچ ربطی به فلسفه ندارد و هر گاه که کسی بخواهد چیزی ما بعد الطبیعی بگوید برایش اثبات کنی که نتوانسته به برخی علائم در قضایایش معنی بدهد هرچند که این کار آن فرد را راضی نخواهد کرد، این روش تنها روش اکیداً درست است.»
بنابراین در نزد ویتگنشتاین روش صحیح در فلسفه اثبات این معنی است که هر قضیه متافیزیکی خاص، بی معنی است. البته او بعداً نظریه معنی داری خود در «رساله» را نقد کرد و از آن دست کشید. البته نظریه معنی داری او دنباله منطقی همان اصول پیش است.
۵- قضایای متافیزیکی، اخلاقی و الهیاتی اظهاراتی هستند که به لحاظ تجربی قابل شناخت نیستند چون این قضایا، ارتباطی با آنچه که میتوان تجربه کرد ندارد. ویتگنشتاین براین باور بود که رساله منطقی- فلسفی از طریق آنچه که درباره زبان و جهان بیان کرده است اخلاق و دین را به منزله اموری که تنها میتوانند خود را ظاهر سازند و نمایش دهند اما توصیف پذیر نیستند، روشن ساخته است. از دیدگاه او اخلاق و الهیات اموری هستند که نمیتوان بیانشان کرد. آنها خود را آشکار میسازند و در واقع امر رازآمیز هستند. در بند ۴۲/۶ از رساله مینویسد: «بنابراین ممکن نیست که قضایای اخلاقی وجود داشته باشند، قضایا نمیتوانند چیزی را که والاتر است ابراز کنند» و در بند ۴۲۱/۶ میگوید: «آشکار است که نمیتوان اخلاقیات را به زبان آورد. اخلاقیات متعالی هستند» همچنین در بند ۰۰۳/۴ رساله آمده است: «غالب قضایا و پرسشهایی که در آثار فلسفی دیده میشوند، کاذب نیستند، بلکه بی معنی هستند. بنابراین ما به پرسشهایی از این دست نمیتوانیم پاسخ دهیم بلکه تنها میتوانیم اثبات کنیم که بی معنی هستند و تعجب آور نیست که عمیقترین مسائل فی الواقع اصلاً مسئله نیستند.»
۱- واژگان به مانند ابزارها هستند. همچنان که ابزارها برای کارکردهای مختلف به کار برده میشوند، واژهها یا بیانهای زبانی نیز برای کاربردهای مختلف به کار گرفته میشوند. اگرچه برخی قضایا برای تصویر کردن واقعیات استفاده میشوند اما برخی دیگر چنین نیستند.
در نظریه اتمیسم منطقی زبان واجد نوعی ساختار نهفته ضروری و نسبتاً ساده تلقی میشد که وظیفه آشکار ساختن آن به عهده فلسفه است. ویتگنشتاین در حقیقت این فرضیه را مورد حمله قرار میدهد. او در پژوهشهای فلسفی بر این اعتقاد است که زبان همانند ابزار یا آلتی است که میتواند برای مقاصد بی شماری استفاده شود. در نتیجه هر تلاشی برای تعیین چگونگی کارکرد زبان به کمک تنظیم تعداد اندکی از قواعد، به مانند آن است که بگوییم ابزاری نظیر پیچ گوشتی فقط برای باز کردن و بستن پیچ کاربرد دارد و از یاد ببریم که پیچ گوشتی به خوبی میتواند در باز کردن در قوطیها یا چفت کردن پنجرهها هم به کار میرود.
او در دوره متقدمش بر این باور بود که زبان باید ساختاری انعطاف ناپذیر داشته باشد و بدون قواعد هیچ زبانی ممکن نیست. اما در دوره متاخر این عقیده را ابراز کرد که قاعده به صرف خود امری بی جان است. به مانند کسی که خط کشی در دستش است و کاربرد آن را نیاموخته باشد. قواعد نمیتوانند کسی را مجبور کنند و حتی نمیتوانند او را هدایت کنند مگر آن که فرد بداند که چگونه آنها را به کار برد. شناخت این انعطاف پذیری زبان ویتگنشتاین را به اصل دوم میرساند.
۲- افراد درگیر بازیهای زبانی مختلفی هستند. مثلاً دانشمندان درگیر بازی زبانی متفاوتی نسبت به الهیون هستند و معنای قضیه باید در زمینه آن فهمیده شود یعنی برحسب قواعد بازیای که قضیه جزیی از آن است. منظور از بازی زبانی نوعی فعالیت اجتماعی قاعده مند است که در آن کاربرد زبان نقش اساسی دارد. در بند ۷ کتاب «پژوهشهای فلسفی» مینویسد: «کل زبان، شامل زبان و اعمالی را که در آن بافته شده است، بازی زبانی مینامم»؛ و در بند ۲۳ میگوید: «منظور او از بازی زبانی در اینجا، برجسته ساختن این واقعیت است که سخن گفتن به زبان بخشی از یک فعالیت یا بخشی از یک صورت زندگی است».ویتگنشتاین با مثال مشهورش درباره استاد و وردست در ساختمان سازی، مفهوم بازی زبانی را توضیح میدهد. استاد مثلاً فریاد میزند «نیمه» و وردست باید یک «نیمه» بیاورد. سخن ویتگنشتاین این است که معنی کلمه «نیمه» را کاربردش در فعالیتی که استاد و وردست انجام میدهند تعیین میکند. به عبارت دیگر آدمی زبان را در درون یک جامعه و در جریان آنچه ویتگنشتاین از آن به عنوان «شکل زندگی» یاد میکند فرا میگیرد. معانی واژهها کاربرد آنها در حوزه عمل اجتماعی است، مفاهیم نیز که به وسیله واژهها بیان میشوند در چارچوب «بازیهای زبانی» و ظرف تعامل اجتماعی معنا و محتوای خاص خود را مییابند.
۳- زبان شخصی و خصوصی امکان پذیر نیست و در این خصوص تجارب شخصی به همان اندازه تجارب بیرونی بی فایدهاند. ویتگنشتاین از مفهوم درد به عنوان مثال خوبی از تجربه درونی برای ابطال زبان خصوصی استفاده میکند. او از طریق بررسی کاربرد زبانی درد نشان میدهد این واژه معنای خود را نه از طریق رجوع به درون بلکه با توجه به محیط پیرامون پیدا میکند. از دیدگاه او تجربه های شخصی نمیتوانند منشا تولید مفاهیم عمومی و ایجاد زبان مشترک برای تفهیم و تفاهم میان آدمیان باشند. ویتگنشتاین بر این باور است که از طریق اشاره ای نمیتوان زبان را فراگرفت و اگر کسی بخواهد بدین طریق زبان بیاموزد باید از قبل بر بخشی از زبان، یعنی بازی زبانی اشاره کردن، احاطه داشته باشد. او تعریف از طریق اشاره را هم در مورد امور بیرونی و هم در مورد امور درونی مانند درد صحیح نمیداند و منکر این بود که افراد به حالت درونی و شخصی خود دسترسی مستقیم دارند. مثلاً اگر کسی بگوید میدانم درد دارم بی معنی است. (بند ۲۴۶ کتاب پژوهشهای فلسفی). او همچنین تاکید دارد که اجزای تشکیل دهنده اندیشه تنها در زمینه شکل زندگی ما به دست میآیند و فهم میشوند. فراگیری مفاهیم از طریق یادگیری زبان در درون یک جامعه معین امکان پذیر است. از دیدگاه او قواعد به وسیله جمع و براساس توافق کسانی که در یک شکل زندگی با یکدیگر مشترک اند ساخته میشود و به صورت خصوصی نمیتوان از یک قاعده پیروی کرد. به طوری که در بند ۳۸۴ کتاب پژوهشهای فلسفی مینویسد: «شما مفهوم درد را وقتی یاد گرفتید که زبان را یاد گرفتید.»
۴- رسالت فلسفه تبیین امور نیست بلکه روشنگری و توصیف آنهاست. در واقع هدف فلسفه یافتن دیدی روشن از وضع امور است و نه کسب معرفت بیشتر.
در بند ۱۲۶ کتاب پژوهشها مینویسد: «فلسفه فقط همه چیز را پیش روی ما قرار میدهد و نه چیزی را توضیح میدهد و نه چیزی را استنتاج میکند چون همه چیز آشکارا در معرض دید است چیزی برای توضیح نمیماند.»
به اعتقاد او فلسفه یکی از شاخه های درونی مقوله شناخت انسانی نیست و قضایای تبیینی و توضیحی جایی در فلسفه ندارند و همان گونه که در بند ۲۵۵ میگوید: «پرداخت یک فیلسوف به یک مسئله همانند مداوای یک بیماری است». او وظیفه فیلسوف را در پژوهشهای فلسفیاش این میداند که ببیند مردم چگونه در کاربردهای متعارف از زبان کمک میگیرند. در بند ۱۲۷ کتاب مینویسد: «کار فیلسوف عبارت است از گردآوردن یادآوریها برای یک مقصود خاص.»
ویتگنشتاین از بند ۸۹ تا ۱۳۳ کتاب پژوهشهای فلسفی این معنای جدید از فلسفه را بسط میدهد. ویتگنشتاین با دو کتاب خود دو انقلاب فلسفی ایجاد کرد که تا به امروز محل ارجاع و برداشتهای گوناگون است. این نابغه بزرگ فلسفه در سال ۱۹۶۵ در کمبریج چشم از جهان فرو بست.
۱-Ludwig Wittgenstein: Stanford encyclopedia of philosophy
۲-Tractatus logico-philosophicus. Routledge classics 2001
۳.پژوهشهای فلسفی. ویتگنشتاین، ترجمه فریدون فاطمی، ۱۳۸۰.
۴.فلسفه علم در قرن بیستم. دانالد گیلیس، ترجمه حسن میانداری، ۱۳۸۱
۵.فلسفه تحلیلی. علی پایا، انتشارات طرح نو ۱۳۸۲.
۶.فلسفه تحلیلی. فصلنامه ارغنون شماره ۷ و ۸
منبع:سایت تصور
ویتگنشتاین در طول زندگیاش فقط یک کتاب خود را به چاپ رساند و آن هم «رساله منطقی- فلسفی» بود. او این کتاب را پس از چند سال یادداشت برداری در آگوست ۱۹۱۸ یعنی هنگامی که در ارتش اتریش خدمت میکرد به پایان رساند و در نوامبر همان سال که به اسارت نیرو های ایتالیایی در آمد دست نویس آن را به همراه خود به اردوگاه اسرا برد و بعداً از آنجا برای «راسل» فرستاد. متن آلمانی کتاب او در سال ۱۹۲۱ و ترجمه انگلیسی آن که به پیشنهاد «مور» نام لاتینی بر آن نهادند در سال ۱۹۲۲ به چاپ رسید. او معتقد بود که این کتاب راه حلی پایانی برای مسائل فلسفی است بدین لحاظ بعد از انتشارش به مدت ۸ سال از فعالیتهای آکادمیک کناره گرفت و مابین سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۶ در روستاهای دور دست اتریش به تدریس در دبستان پرداخت. در سال ۱۹۲۹ او تصمیم گرفت به «کمبریج» بازگردد و مصمم شد تقاضای دکترا از کمبریج کند و «رساله منطقی- فلسفی» را که شهرت جهانی پیدا کرده بود به عنوان تزش معرفی کرد. «راسل» و «مور» از او امتحان شفاهی گرفتند و «مور» چنین گزارش داد: «نظر شخصی من این است که تز آقای ویتگنشتاین اثری نبوغ آمیز است و هر چه که باشد یقیناًَ مطابق سطح لازم برای دکترای فلسفه کمبریج است.»
از همان سال ۱۹۲۹ او شروع به رد نتایج کتاب «رساله» کرد و بیش از ۲۵ سال برسر کتاب دومش کارکرد و نهایتاً موضع جدیدی را اتخاذ کرد که در کتاب «پژوهشهای فلسفی» که بعد از مرگش منتشر شد انعکاس یافت. اثری که به تصدیق بسیاری از صاحب نظران یکی از مهمترین و تاثیر گذارترین آثار فلسفی قرن بیستم است. بدین ترتیب باید گفت «ویتگنشتاین» یگانه فیلسوفی است که دو بار در اندیشه فلسفی انقلاب به پا کرده است.
او در «رساله» (ویتگنشتاین متقدم) معتقد بود هدف فلسفه توضیح منطقی اندیشه است و در پژوهشهای فلسفی -(ویتگنشتاین متاخر) بر این باور بود فلسفه نبردی بر علیه سرگردانی هوشمند ما به وسیله زبان است.
ویتگنشتاین متقدم
آموزه های ویتگنشتاین در «رساله منطقی- فلسفی» پژواکی از نظریه «اتمیسم منطقی» راسل است که پوزیتیویست های منطقی و دیگر پیروان تحلیل زبانی در این دوره را تحت تاثیر قرار دارد.قصد «راسل» از گزینش «منطقی» تحکیم این موضع بود که از طریق تحلیل میتوان حقایقی بنیادی درباره چگونگی کارکرد هر زبانی را کشف کرد و این کشف هم به نوبه خود ساختار بنیادی آنچه را که زبان به قصد توصیفش به کار میرود نشان خواهد داد؛ و مقصود او از کلمه اتمیسم این بود که ماهیت ذره ای نتایج را برجسته سازد. ویتگنشتاین در «رساله» هدف خود را قرار دادن حدی برای ابراز تفکرات و حل مسائل فلسفی از طریق فهم صحیح زبان معرفی میکند. غرض او از مسائل فلسفی، مسائلی نظیر رابطه میان زبان و واقعیت، ماهیت منطق، مفهوم عدد، علیت و استقرا و پرسشهای مربوط به امور اخلاقی، دین و زندگی بود. از دیدگاه ویتگنشتاین متقدم آنچه قابل بیان کردن است معادل آن چیزی است که اندیشیدن درباره آن امکان پذیر است در نتیجه با درک منطق زبان امکان حل مسائلی که ناشی از عدم فهم صحیح زبان است فراهم میآید. آموزه های رساله را میتوان در پنج اصل صورت بندی کرد:
۱- زبان از قضایای پیچیده ای تشکیل شده است که میتواند از طریق تحلیل به قضایای کمتر پیچیده تجزیه شود تا در نهایت به قضایای بنیادی یا ساده برسیم. در واقع زبان باید درپی تحلیل به عناصری نهایی تجزیه شود که دیگر به اجزای سازنده کوچکتری تجزیه پذیر نیستند. در این حالت زبان مشتمل بر قضایای بنیادی است که تصویر واقعیتند و ادات منطقی آنها را به هم وصل میکند تا قضایای مرکب را پدید آورند.
در بند ۲۲/۴ رساله آمده است «یک قضیه بنیادی شامل نامهاست، این قضیه شبکه ای یا رشته ای از نامهاست» و در توضیح اسم در بند ۲۰۳/۳ مینویسد: «یک نام یعنی شی، شی معنی آن است». بنابراین قضایای بنیادی، ترکیبی از زنجیرههایی از نامها هستند که به مفهومی دقیقاً منطقی درک میشوند و تمام قضایای معنی دار دیگر با این قضایای بنیادی ساخته میشوند. قضایای بنیادی به لحاظ تشبیه با شیمی، قضایای اتمی هستند و قضایای مرکب، قضایای مولکولی.
۲- متناظر با اصل اول، جهان هم از واقعیات پیچیده ای تشکیل یافته است که میتوان از طریق تحلیل در نهایت به واقعیات اتمی ساده آن برسیم که جهان کلیتی از این واقعیات ساده است.
وقتی زبان باید در پی تحلیل به عناصر نهایی تجزیه شود که به اجزای سازنده کوچکتر قابل تجزیه نیست، چون زبان بازنمایی واقعیت است پس جهان هم باید متشکل از اموری واقعی باشد که به تمامی بسیط اند. در سطح زبانی قضایای اتمی سادهترین احکامی هستند که میتوان درباره جهان صادر کرد و واقعیتهای اتمی مرکب از اشیای سادهاند (همانند قضیه بنیادی که مرکب از اسمهاست و اسم یعنی شی) که میتوانند به مفهوم دقیقاً منطقی درک شوند. که اصل بعد جمع اصل یک و دو است.
۳- ماهیت زبان نیازمند قضایای بنیادی است و قضایای بنیادی یا اتمی به لحاظ منطقی واقعیات اتمی را تصویر میکند. این نظریه که به «نظریه تصویری معنا» شناخته میشود، جان کتاب رساله منطقی- فلسفی است. برطبق این نظریه، زبان تصویر واقعیت است و واقعیات در زبان منعکس میشوند به عبارت دیگر ساختار زبان ساختار جهان را باز میتابد. ویتگنشتاین در دوره متقدمش جهان را متشکل از اشیایی بسیط، مجزا و بدون تغییر میداند که تنها روابط میان آنها دستخوش تغییر میشود و وضع و حالتهای تازه ای پدید میآید. این وضع و حالها States Of Affairs زمینه ساز ایجاد امور واقع میشوند که جهان از آنها به وجود میآید. از دیدگاه او میان جهان و زبان تناظری یک به یک حاکم است یعنیاتم ها یا اشیای بسیط سازنده عالم، به وسیله نامها و اسمها در زبان بیان میشوند و وضع و حالها در قالب قضایای بنیادی یا اتمی؛ توصیف امور واقع نیز به وسیله قضایای مرکب صورت میگیرد که از به هم پیوستن قضایای بنیادی پدید میآیند. در نتیجه از دیدگاه او جهان عبارت است از وضع و حالهای موجود. پس میتوان دیدگاه ویتگنشتاین متقدم را اینگونه نشان داد که امور واقع همان قضایای مرکب، وضع و حالها قضایای بنیادی و اشیای بسیط همان اسمها هستند.
۴- برطبق نظریه تصویری معنا تنها قضایایی که واقعیات را تصویر میکنند یعنی قضایای علمی معنا دار هستند. ویتگنشتاین در بند ۵۳/۶ رساله مینویسد: «روش درست در فلسفه در واقع چنین خواهد بود چیزی نگویی مگر آنچه که بشود گفت یعنی قضایای علم طبیعی، یعنی چیزی که هیچ ربطی به فلسفه ندارد و هر گاه که کسی بخواهد چیزی ما بعد الطبیعی بگوید برایش اثبات کنی که نتوانسته به برخی علائم در قضایایش معنی بدهد هرچند که این کار آن فرد را راضی نخواهد کرد، این روش تنها روش اکیداً درست است.»
بنابراین در نزد ویتگنشتاین روش صحیح در فلسفه اثبات این معنی است که هر قضیه متافیزیکی خاص، بی معنی است. البته او بعداً نظریه معنی داری خود در «رساله» را نقد کرد و از آن دست کشید. البته نظریه معنی داری او دنباله منطقی همان اصول پیش است.
۵- قضایای متافیزیکی، اخلاقی و الهیاتی اظهاراتی هستند که به لحاظ تجربی قابل شناخت نیستند چون این قضایا، ارتباطی با آنچه که میتوان تجربه کرد ندارد. ویتگنشتاین براین باور بود که رساله منطقی- فلسفی از طریق آنچه که درباره زبان و جهان بیان کرده است اخلاق و دین را به منزله اموری که تنها میتوانند خود را ظاهر سازند و نمایش دهند اما توصیف پذیر نیستند، روشن ساخته است. از دیدگاه او اخلاق و الهیات اموری هستند که نمیتوان بیانشان کرد. آنها خود را آشکار میسازند و در واقع امر رازآمیز هستند. در بند ۴۲/۶ از رساله مینویسد: «بنابراین ممکن نیست که قضایای اخلاقی وجود داشته باشند، قضایا نمیتوانند چیزی را که والاتر است ابراز کنند» و در بند ۴۲۱/۶ میگوید: «آشکار است که نمیتوان اخلاقیات را به زبان آورد. اخلاقیات متعالی هستند» همچنین در بند ۰۰۳/۴ رساله آمده است: «غالب قضایا و پرسشهایی که در آثار فلسفی دیده میشوند، کاذب نیستند، بلکه بی معنی هستند. بنابراین ما به پرسشهایی از این دست نمیتوانیم پاسخ دهیم بلکه تنها میتوانیم اثبات کنیم که بی معنی هستند و تعجب آور نیست که عمیقترین مسائل فی الواقع اصلاً مسئله نیستند.»
ویتگنشتاین متاخر
ویتگنشتاین در دوره دوم فلسفی خود بر این باور بود که برخی از دیدگاه های «رساله» اشتباه است. نقد او از «رساله» منجر به اصول جدیدی شد که در کتاب «پژوهشهای فلسفی» منعکس شد. او در این کتاب نظریه تصویری معنا را مورد انتقاد شدید قرار میدهد و آرای خود را از بسیاری لحاظ نقطه مقابل نظریه اتمیسم منطقی میداند. او توجه خود را به نقشی که زبان در شکل دادن به شخصیت آدمی و در تعامل میان افراد یک جامعه بازی میکند، معطوف داشت. از این جهت کل محتوای «پژوهشهای فلسفی» بررسی در باب ماهیت زبان و جامعه و ارتباطات پیچیده میان آن دو است. آموزه های او در «پژوهشهای فلسفی» را میتوان بدین صورت خلاصه بندی کرد:۱- واژگان به مانند ابزارها هستند. همچنان که ابزارها برای کارکردهای مختلف به کار برده میشوند، واژهها یا بیانهای زبانی نیز برای کاربردهای مختلف به کار گرفته میشوند. اگرچه برخی قضایا برای تصویر کردن واقعیات استفاده میشوند اما برخی دیگر چنین نیستند.
در نظریه اتمیسم منطقی زبان واجد نوعی ساختار نهفته ضروری و نسبتاً ساده تلقی میشد که وظیفه آشکار ساختن آن به عهده فلسفه است. ویتگنشتاین در حقیقت این فرضیه را مورد حمله قرار میدهد. او در پژوهشهای فلسفی بر این اعتقاد است که زبان همانند ابزار یا آلتی است که میتواند برای مقاصد بی شماری استفاده شود. در نتیجه هر تلاشی برای تعیین چگونگی کارکرد زبان به کمک تنظیم تعداد اندکی از قواعد، به مانند آن است که بگوییم ابزاری نظیر پیچ گوشتی فقط برای باز کردن و بستن پیچ کاربرد دارد و از یاد ببریم که پیچ گوشتی به خوبی میتواند در باز کردن در قوطیها یا چفت کردن پنجرهها هم به کار میرود.
او در دوره متقدمش بر این باور بود که زبان باید ساختاری انعطاف ناپذیر داشته باشد و بدون قواعد هیچ زبانی ممکن نیست. اما در دوره متاخر این عقیده را ابراز کرد که قاعده به صرف خود امری بی جان است. به مانند کسی که خط کشی در دستش است و کاربرد آن را نیاموخته باشد. قواعد نمیتوانند کسی را مجبور کنند و حتی نمیتوانند او را هدایت کنند مگر آن که فرد بداند که چگونه آنها را به کار برد. شناخت این انعطاف پذیری زبان ویتگنشتاین را به اصل دوم میرساند.
۲- افراد درگیر بازیهای زبانی مختلفی هستند. مثلاً دانشمندان درگیر بازی زبانی متفاوتی نسبت به الهیون هستند و معنای قضیه باید در زمینه آن فهمیده شود یعنی برحسب قواعد بازیای که قضیه جزیی از آن است. منظور از بازی زبانی نوعی فعالیت اجتماعی قاعده مند است که در آن کاربرد زبان نقش اساسی دارد. در بند ۷ کتاب «پژوهشهای فلسفی» مینویسد: «کل زبان، شامل زبان و اعمالی را که در آن بافته شده است، بازی زبانی مینامم»؛ و در بند ۲۳ میگوید: «منظور او از بازی زبانی در اینجا، برجسته ساختن این واقعیت است که سخن گفتن به زبان بخشی از یک فعالیت یا بخشی از یک صورت زندگی است».ویتگنشتاین با مثال مشهورش درباره استاد و وردست در ساختمان سازی، مفهوم بازی زبانی را توضیح میدهد. استاد مثلاً فریاد میزند «نیمه» و وردست باید یک «نیمه» بیاورد. سخن ویتگنشتاین این است که معنی کلمه «نیمه» را کاربردش در فعالیتی که استاد و وردست انجام میدهند تعیین میکند. به عبارت دیگر آدمی زبان را در درون یک جامعه و در جریان آنچه ویتگنشتاین از آن به عنوان «شکل زندگی» یاد میکند فرا میگیرد. معانی واژهها کاربرد آنها در حوزه عمل اجتماعی است، مفاهیم نیز که به وسیله واژهها بیان میشوند در چارچوب «بازیهای زبانی» و ظرف تعامل اجتماعی معنا و محتوای خاص خود را مییابند.
۳- زبان شخصی و خصوصی امکان پذیر نیست و در این خصوص تجارب شخصی به همان اندازه تجارب بیرونی بی فایدهاند. ویتگنشتاین از مفهوم درد به عنوان مثال خوبی از تجربه درونی برای ابطال زبان خصوصی استفاده میکند. او از طریق بررسی کاربرد زبانی درد نشان میدهد این واژه معنای خود را نه از طریق رجوع به درون بلکه با توجه به محیط پیرامون پیدا میکند. از دیدگاه او تجربه های شخصی نمیتوانند منشا تولید مفاهیم عمومی و ایجاد زبان مشترک برای تفهیم و تفاهم میان آدمیان باشند. ویتگنشتاین بر این باور است که از طریق اشاره ای نمیتوان زبان را فراگرفت و اگر کسی بخواهد بدین طریق زبان بیاموزد باید از قبل بر بخشی از زبان، یعنی بازی زبانی اشاره کردن، احاطه داشته باشد. او تعریف از طریق اشاره را هم در مورد امور بیرونی و هم در مورد امور درونی مانند درد صحیح نمیداند و منکر این بود که افراد به حالت درونی و شخصی خود دسترسی مستقیم دارند. مثلاً اگر کسی بگوید میدانم درد دارم بی معنی است. (بند ۲۴۶ کتاب پژوهشهای فلسفی). او همچنین تاکید دارد که اجزای تشکیل دهنده اندیشه تنها در زمینه شکل زندگی ما به دست میآیند و فهم میشوند. فراگیری مفاهیم از طریق یادگیری زبان در درون یک جامعه معین امکان پذیر است. از دیدگاه او قواعد به وسیله جمع و براساس توافق کسانی که در یک شکل زندگی با یکدیگر مشترک اند ساخته میشود و به صورت خصوصی نمیتوان از یک قاعده پیروی کرد. به طوری که در بند ۳۸۴ کتاب پژوهشهای فلسفی مینویسد: «شما مفهوم درد را وقتی یاد گرفتید که زبان را یاد گرفتید.»
۴- رسالت فلسفه تبیین امور نیست بلکه روشنگری و توصیف آنهاست. در واقع هدف فلسفه یافتن دیدی روشن از وضع امور است و نه کسب معرفت بیشتر.
در بند ۱۲۶ کتاب پژوهشها مینویسد: «فلسفه فقط همه چیز را پیش روی ما قرار میدهد و نه چیزی را توضیح میدهد و نه چیزی را استنتاج میکند چون همه چیز آشکارا در معرض دید است چیزی برای توضیح نمیماند.»
به اعتقاد او فلسفه یکی از شاخه های درونی مقوله شناخت انسانی نیست و قضایای تبیینی و توضیحی جایی در فلسفه ندارند و همان گونه که در بند ۲۵۵ میگوید: «پرداخت یک فیلسوف به یک مسئله همانند مداوای یک بیماری است». او وظیفه فیلسوف را در پژوهشهای فلسفیاش این میداند که ببیند مردم چگونه در کاربردهای متعارف از زبان کمک میگیرند. در بند ۱۲۷ کتاب مینویسد: «کار فیلسوف عبارت است از گردآوردن یادآوریها برای یک مقصود خاص.»
ویتگنشتاین از بند ۸۹ تا ۱۳۳ کتاب پژوهشهای فلسفی این معنای جدید از فلسفه را بسط میدهد. ویتگنشتاین با دو کتاب خود دو انقلاب فلسفی ایجاد کرد که تا به امروز محل ارجاع و برداشتهای گوناگون است. این نابغه بزرگ فلسفه در سال ۱۹۶۵ در کمبریج چشم از جهان فرو بست.
۱-Ludwig Wittgenstein: Stanford encyclopedia of philosophy
۲-Tractatus logico-philosophicus. Routledge classics 2001
۳.پژوهشهای فلسفی. ویتگنشتاین، ترجمه فریدون فاطمی، ۱۳۸۰.
۴.فلسفه علم در قرن بیستم. دانالد گیلیس، ترجمه حسن میانداری، ۱۳۸۱
۵.فلسفه تحلیلی. علی پایا، انتشارات طرح نو ۱۳۸۲.
۶.فلسفه تحلیلی. فصلنامه ارغنون شماره ۷ و ۸
منبع:سایت تصور
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}