تأملی بر مبانی و فرهنگ مکتب کپنهاگ
هدف اصلی این نوشتار نقد و ارزیابی مکتب کپنهاگ می باشد. به عبارتی بررسی مبانی و مفاهیم مکتب کپنهاگ مانند مبانی هستی شناختی، معرفت شناختی و مفاهیمی همچون بین ذهنی بودن امنیت، جایگاه امنیت اجتماعی، امنیتی ساختن
نویسنده: نبی الله ابراهیمی (1)
چکیده
هدف اصلی این نوشتار نقد و ارزیابی مکتب کپنهاگ می باشد. به عبارتی بررسی مبانی و مفاهیم مکتب کپنهاگ مانند مبانی هستی شناختی، معرفت شناختی و مفاهیمی همچون بین ذهنی بودن امنیت، جایگاه امنیت اجتماعی، امنیتی ساختن و امنیت منطقه ای می تواند، ارزیابی درستی از امنیت و مطالعات آن را در اختیار ما قرار دهد. مکتب مزبور به عنوان راهی میانه در مطالعات امنیتی تا حد زیادی توانسته با رویکرد علمی و تحلیل مناسب در مطالعه امنیت به بسیاری از پرسش های این حوزه پاسخ دهد. با توجه به این نکته ما شاهد تحولات گسترده ای به ویژه پس از فرو پاشی ابر قدرت شرق و پایان جنگ سرد بوده ایم، جامعه بشری و نظام بین المللی با شرایط دورانی توأم با حوادث نوظهور همراه است. این روند حاکی از دگرگونی در ساختارها و مناسبات در عرصه بین المللی، همراه با بازتعریف مناسبات در سطح جهانی، منطقه ای و ملی می باشد، که کندوکاو و بررسی رهیافت جامع و چند منظوره ای را طلب می نماید. در این نوشتار نخست به بررسی مبانی هستی شناختی و معرفت شناختی مکتب کپنهاگ می پردازیم، سپس مفاهیم اصلی این مکتب را توضیح داده و در نهایت ضمن ارزیابی کلی، نقدهای وارده بر آن را مورد بررسی قرار خواهیم داد.کلید واژه ها
مکتب کپنهاگ، امنیت، امنیت اجتماعی، امنیتی ساختن، هویت، امنیت منطقه ای.مقدمه
توجه مکتب کپنهاگ به مطالعات امنیتی دوره پساجنگ سرد و تحولات گسترده ای که در حوزه امنیت رخ داده، می باشد. نظریه پردازان این مکتب افرادی همچون مک سوئینی، الی ویور و باری بوزان می باشند. البته باری بوزان از بنیان گذاران این مکتب خود را وابسته به مکتب انگلیسی روابط بین الملل می داند، که بر جامعه بین الملل، جامعه جهانی، تکثرگرایی و اهمیت نهادها و کاربرد ایده ها در فهم سیستم بین المللی تأکید دارند.بوزان معتقد است که مکتب کپنهاگ خود را برخوردار از روش های رئالیستی از فهم روابط بین الملل دانسته و پیرامون کاربرد تئوری چندبعدی و ایده جامعه بین المللی جهت فهم ساختار معاصر جامعه بین المللی و نقش قدرت های بزرگ کوشش می نماید. از جمله مفاهیم مهم این مکتب، امنیتی ساختن و امنیت منطقه ای است، که بوزان آن را مرکز ثقل علمی این مکتب می داند. [1]
مکتب کپنهاگ اصطلاحی است که بیل مک سوئینی بر آثار و نقطه نظرات باری بوزان، الی ویور و دوویلد و دیگران به کار برده است. این مکتب با توجه به اینکه کاملاً بر مطالعات امنیتی استوار گشته، جزء اولین رهیافت هایی است که در راستای پایه گذاری جایگاهی مستقل برای مطالعات امنیتی می باشد. به عبارتی مکتب مذکور مطالعات امنیتی را که از ویژگی دوران بعد از جنگ سرد می باشد از حوزه مطالعات راهبردی دوران جنگ سرد تفکیک کرده و آن را ذیل روابط بین الملل و مطالعات راهبردی را ذیل مطالعات امنیتی قرار داده است. این تلاش بوزان و همکارانش توجه آنان را به خارج نمودن مسائل امنیتی از دایره تنگ نظامی نشان می دهد. [2]
نظریه پردازان آن به ویژه باری بوزان در کتاب مردم، دولت ها و هراس (PSF) (2) که به عنوان جامع ترین تحلیل نظری در مورد مفهوم امنیت درروابط بین الملل شناخته می شود، به بررسی علمی موضوع امنیت توجه زیادی کرده اند.
کتاب دوم بوزان هم به نام هویت، مهاجرت و دستور العمل نوین امنیت در اروپا (IMENSE) (3) با برخورداری از چارچوب سازه انگاری و توجه به مسائل هویتی، فرهنگی و مهاجرت و نقش آنان در رابطه با امنیت، تا حد زیادی به تحولات نوظهور و چالش های امنیتی - اجتماعی پرداخته است. البته شخصیت های دیگر مانند الی ویور و دوویلد نیز با مقالات خود کمک شایانی را جهت درک و تحول مفهوم امنیت از منظر مکتب کپنهاگ مبذول داشته اند. [3]
با توجه به یک دید کلی از مکتب کپنهاگ در این بخش به مباحث فرانظری مکتب کپنهاگ در جهت درک درست و دقیق از آن می پردازیم.
مباحث فرانظری
با وجود اینکه در سطح فرانظری در آثار نویسندگان مکتب کپنهاگ کمتر با برداشت های صریح و مشخص مباحث فرانظری روبه رو هستیم، اما می توان این مواضع را براساس نگاهی که نویسندگان آن به مطالعه امنیت اجتماعی، اهمیت عناصر فرهنگی و هویت در مطالعات امنیتی، جایگاه دولت ها و... دارند، استخراج نمود.مبانی هستی شناختی
همان گونه، که گفته شد، در اندیشه بنیان گذاران مکتب کپنهاگ، بحث هستی شناختی به صراحت مطرح نشده است ولی می توان به استناد مطالعات و مواضع مکتب کپنهاگ، نوعی بینش هستی شناختی مستقر در آن را در مورد مطالعات امنیتی و نظام امنیتی و کنشگران آن استخراج کرد.یکی از بحث های هستی شناختی مکتب کپنهاگ اهمیت مطالعه دولت و فرد در مسائل امنیت هستی شناسانه است. به عبارتی دولت - به عنوان یک ویژگی جمعی می تواند یک سطح تحلیل برای مطالعه امنیتی باشد ولی امنیت فردی نیز خود می تواند در نگرش فوق مطالعه شود، چرا که دیگر دولت تنها موضوع و میدان امنیت نیست. مثلاً نگرش امنیتی ساختن، الی ویور و بوزان یک فاکتور اساسی اجتماعی درون ذهنی را که با دو رویکرد فرد محور و جمع محور مطرح است، می سازند. آنان مشخص می کنند که رویکرد فرد محور قادر نیست امنیتی ساختن را توضیح دهد و جمع محوری نیز محدودیت خود را دارد. از مباحث دیگر هستی شناختی مکتب کپنهاگ نگاه تاریخی این مکتب به پدیده های اجتماعی و تأکید بر نقش هنجارها، قواعد و فرهنگ می باشد. بوزان و ویور معتقدند که امنیت همیشه بر پایه ارجاع عینی نیست و ارتباطات انسانی و نقش هنجارها مهم و تأثیرگذار است. به عبارتی با توجه به مسأله هنجار است که هویت و امنیت رابطه ای دوسویه پیدا می کند. در مکتب کپنهاگ به جز مک سوئینی که در مباحث هستی شناسی اعتقاد چندانی به نقش هنجارها، فرهنگ و تاریخ و رابطه آن با هویت ندارد بقیه اعضای مکتب مزبور معتقدند که زبان، تاریخ، فرهنگ و حتی نژاد و مرزهای سیاسی در تعیین هویت و سپس امنیت مهم هستند.
بوزان در مورد دخالت بغرنج دولت در مورد هویت هشدار می دهد و اینجاست که امنیت اجتماعی به امنیت دولت گره می خورد، به عبارتی امنیت ملی دولت به وسیله جامعه داخل خود می تواند متزلزل شود، پس امنیت اجتماعی به عنوان یک موضوع هستی شناختی در مکتب کپنهاگ بسیار مهم می باشد. [4]
بوزان و ویور به منظور فهم امنیت در برابر مک سوئینی معتقدند که ابتدا بایستی دولت را بررسی کرد چرا که دولت امری است که در اجتماع شکل می گیرد. ماهیت تأسیسی و نه طبیعی دولت ها نشان می دهد که امنیت نیز کاملاً بر ساخته تصور آدمیانی است که در اجتماع زندگی می کنند و تصور همین آدم ها، بعضاً واقعی و غالباً خیالی است. آنها همچنین عنصر هویت را وارد مطالعه خود می کنند و قائل به توزیع مادی قدرت نیستند و به مؤلفه های فرامادی هم می اندیشند. حتی برای عناصر فراملی قدرت نقش بیشتری قائلند. تبیین فراملی امنیت نه با نگرش پیچیده و چندبُعدی پسا اثبات گرایی و نه با نگرش ساده و قاطع و تعصب آمیز اثبات گرایی [5] میسر است. آنها یادآور می شوند که به جای تجدیدنظر اساسی در مفهوم سنتی امنیت بایستی به نحوی عمل کرد که هم مسائل قدیمی و هم جدید را بتوان در مطالعات امنیتی بررسی کرد. از نظر آنها دو واژه ی حاکمیت و هویت نقش مشترکی را در تعریف «تهدید وجودی» بازی می کنند. برای یک دولت حاکمیت یک تعریف وجودی است چرا که اگر حاکمیت را از آن جدا کنیم دیگر دولت تعریف نمی شود و شبیه آن در مورد هویت است که اجتماع بدون هویت تعریف وجودی ندارد. [6] آن ها معتقدند هویت با روندها ساخته می شود و اینکه به طور عینی و کاملاً از پیش ساخته باشد را رد می کنند. هویت افراد در اجتماع مشخص می شوند، زیرا جوامع به تهدیدات عکس العمل نشان می دهد، یعنی هویت خویش را انتخاب و از آن دفاع می کند. به عبارت دیگر، مکتب کپنهاگ با امنیت هستی شناسانه، هویت را در موقعیت های خاصی به عنوان یک موضوع امنیتی و به عنوان یک امر قابل تغییر انگاشته و نشان می دهد که هویت در اجتماع ساخته می شود. [7]
به این ترتیب می توان گفت که مکتب کپنهاگ به شکلی ضمنی با تأکیدی که بر هنجارها، هویت و امنیت اجتماعی و... دارد، واجد نوعی هستی شناسی سازه انگارانه است و با وجود تأکید بر دولت ها به عنوان کنشگران اصلی، از لحاظ نظری جایی برای سایر کنشگران نیز باقی می گذارد.
مبانی شناخت شناسی
مهم ترین بحث شناخت شناسی - روش شناختی در مورد مکتب کپنهاگ موضع میانه ای است که از نظر شناخت شناسی می توان در آن - جست جو کرد. یکی از انتقادات مهم بوزان به اثبات گرایی چون مورگنتا و نیز پسا اثبات گرایانی که شامل طیف وسیعی از فمنیست ها، پست مدرنیست ها و انتقادی ها می شود، این است که آنان یا بر عنصر مادی امنیت تأکید می کنند و یا در مباحث انتزاعی غیرقابل فهم غوطه ور شده اند. [8]نگاه تفسیرگرا، تاریخی و ایدئوگرافیک یعنی تأکید بر جنبه منحصر به فرد و یگانه پدیده های اجتماعی و توجه به ابعاد هنجاری در کنار ابعاد توصیفی و تحلیلی را می توان معرف رهیافت شناخت شناسی مکتب کپنهاگ دانست. این مکتب خود را گزارش گر بی طرف واقعیت مجهول نمی داند، بلکه معتقد است که واقعیت تاریخ، شناخت ماست و شناخت ما در جمع شکل می گیرد. برخلاف تعبیر اثبات گرایی رئالیستی، این مکتب تعامل انسان ها و واحدهای سیاسی را صرفاً مادی نمی داند و معتقد است که تجربه و مشاهده، روش مناسب و درستی برای تحلیل رفتار انسان ها نیست، زیرا اراده مند بودن انسان ها، تغییر موقعیت آزمایش، پیش فرض های آزمایش گر و حتی محدودیت ابزارهای آزمایش، مانع از اعتماد به دستاوردهای تحلیل عینی و مادی است.
تجویز این نظریه، پناه آوردن به تحلیل های انتزاعی و ذهنی نیست، چون ادراک آن ها نیز قابل درک، تعیمم و تطبیق با واقعیات نیست. گذر از محاسبات و مشاهدات مادی و سپس تحلیل ذهنی گزاره های تاریخی، جغرافیایی و اجتماعی روش مقبول نظریه بوزان و همکارش ویور است.
از دیگر مباحث شناخت شناسی مکتب کپنهاگ در تحلیل امنیت بین المللی نگاه تفسیری و تاریخی آن می باشد. به عبارتی نقش باورهای تاریخی ایرانیان، عرب ها، ترک ها و یونانی ها از منظر بوزان خود یکی از مهم ترین بخش های خصومت و دشواری فعلی را معلول گذشته می کند. [9]
به طور کلی در بحث شناخت شناسی مکتب کپنهاگ بایستی گفت که این مکتب ضمن رد مفروضات اثبات گرایان بر موقعیت مندی (4) آگاهی و شناخت تأکید می ورزند و بر آن است که اولاً واقعیت یا حقیقت عینی مورد ادعای اثبات گرایان اصلاً وجود ندارد بلکه اینها را براساس استعداد، حافظه و اقتضای محیط خود با واقعیات، تعبیر و تفسیر می کنند. پس سخن گفتن از وجود واقعیت پنهان و قابل کشف باطل است. ثانیاً بین مشاهده گر و موضوع مورد مشاهده می توان تفکیکی قائل شد. علاوه بر این واقعیات را نمی توان به شکل ثابت فرض کرد بلکه این واقعیات می توانند حقیقی یا تصوری باشند. سرانجام آنکه تجربه گرایی آن هم از نوع مشاهداتی، تنها روش شناخت نیست، بلکه بسیاری از امور که اساساً مشاهده پذیر نیستند یا فقط بخشی از آن ها قابل مشاهده و کمیت پذیر می باشد و این ادعا که می توان حقیت مجهول را با زبان عینی و کمی مطالعه بیان کرد، درست نیست.
پس نگاه مکتب کپنهاگ بیشتر نگاهی تاریخی و تفسیری است که همراه با تأکیدی که بر ابعاد فرهنگی، هویتی و اجتماعی مطالعات امنیتی دارد، با هستی شناسی آنها سازگاری دارد. [10]
مکتب کپنهاگ و مفاهیم آن
مکتب کپنهاگ در ابعاد ماهوی مطالعات امنیتی با بحث در مورد مفاهیمی مانند امنیت، امنیتی ساختن، ریشه جنگ، امنیت ملی و امنیت منطقه ای جایگاه مهمی در مطالعات امنیتی پسا دوران جنگ سرد پیدا نموده است که در اینجا هر کدام از مفاهیم مزبور را مشخص می سازیم.الف) امنیت از منظر مکتب کپنهاگ
باری بوزان در خصوص امنیت معتقد است که بایستی امنیت را برابر با رهایی از تهدید تعریف نمود و از نظر وی امینت در نبود مسأله دیگری به نام تهدید درک می شود. این تعریف باری بوزان به تعریف امنیت در دوران جنگ سرد که مضیق و تک بعدی و مورگنتایی بود نزدیک است، ولی خود بوزان امنیت را پس از جنگ سرد، دیگر در نبود تهدید سنتی تعریف نمی کند، او می گوید: «امنیت را باید چندبعدی نگریست که ابعادی مانند مهاجرت، سازمان های جنائی فراملی و فروملی، محیط زیست و رفاه اقتصادی را شامل می شود». از نظر بوزان، دولت دیگر تنها مرجع امنیت محسوب نمی شود، افراد، گروه های فراملی، سازمان های غیردولتی فراملی و فروملی رسانه ها و تروریسم همگی در وجوه امنیت مرجع هستند.برای چندی بعدی بودن امنیت بایستی تأثیر فرهنگ، جغرافیا محیط زیست، تمدن و مذهب و از همه مهم تر هویت را فهمید. بوزان می گوید: «جهان آرمانی، جهانی نیست که در آن هر کس موفق شود به امنیت دست یابد، بلکه جهانی است که در آن دیگر نیازی به گفت و گو و بحث بر سر امنیت نباشد. [11]
مکتب کپنهاگ نقطه نظرات کسانی که امنیت را فقط در چارچوب عینی و جدا از ذهن و افکار افراد تلقی می کنند، رد کرده و آن را به عنوان موضوعی بین ذهنی تعریف می کند. بوزان نقطه آغاز مسأله امنیت را ذهنی و مبتنی بر تصمیم بازیگران معرفی می کند. او بیان می دارد که: «مسأله امنیت در اجتماع شناخته می شود، زیرا بازیگران می توانند به آن رجوع کنند و برخی پدیده ها را به عنوان تهدید نگاه کنند و دیگران را وادار نمایند که از وضعیتی امنیتی شده و الزامات آن پیروی نمایند». بنابراین به نظر نمی رسد که این مسائل صرفاً در ذهن های بسته وجود داشته باشد، بلکه یک ویژگی اجتماعی است. [12]
ب) امنیتی ساختن و مکتب کپنهاگ
مفهوم امنیتی ساختن (5) یکی از مباحث بسیار مهم در مکتب کپنهاگ می باشد و تعریف امنیت به عنوان کنش کلامی (6) گرانیگاه» این بحث است. ویور در همین خصوص اظهار می دارد: «امنیت به عنوان عمل گفتمانی (7) بهتر فهمیده می شود، تا به عنوان کنش کلامی در نظر گرفته شود». بوزان و دوویلد نیز تأکید دارند که امنیت عملی است که سیاست را به آن سوی قوانین تثبیت شده بازی می برد و در جای آنها دیگر اظهار می کنند: «کنش، خود ارجاعی می باشد زیرا این کنش است که یک موضوع را به موضوع امنیتی تبدیل می سازد» برای اینکه یک کنش کلامی امنیتی موفقیت آمیر، یک کنش کلامی دیگر را تشریع می کند.در مجموع کنش کلامی موفق ترکیبی از زبان و جامعه است، این کنش کلامی مورد توجه مکتب تفسیری نیز می باشد و به نظر می رسد بوزان و همکارانش در خصوص امنیتی ساختن تحت تأثیر این مکتب قرار دارند. امنیتی ساختن به فرآیندی گفته می شود که منجر به قرار دادن برخی موضوعات در چارچوب امنیت می گردد، در حالی که قبلاً در این حوزه، قرار نداشته است. [13]
باری بوزان و الی ویور، امنیتی ساختن را در سطح تحلیل خود به فرد یا گروه و دولت نسبت می دهند و آن را عملی اجتماعی که خود ربط وثیقی با هویت آن اجتماع دارد، می دانند. اما مک سوئینی در قبال موضوع امنیتی شدن، نقش تحلیل امنیتی و نقش روندها و همچنین جداسازی نقش تحلیل مشارکت در روندهای امنیتی ساختن را به خوبی مشخص نمی سازد. [14]
در چارچوب مفهوم امنیتی ساختن دو شرطی که می تواند موضوعی را امنیتی سازد عبارت است از گفتمان امنیتی ساز و شکستن قوانین و رویه های موجود گفتمان امنیتی ساز که خود شامل کنشگران امنیت ساز (8) و کنشگران کارآمد (9) می شود. کنشگران امنیت ساز، فرد یا گروهی هستند که موضوعات را با اظهار این مسأله که چیزی از لحاظ وجودی در معرض تهدید است، امنیتی می سازند، کنشگران کارآمد صرفاً دارای تأثیر بر تصمیمات در حوزه امنیت می باشند. از سوی دیگر کنشگر امنیت ساز تنها مرجع امنیتی ساختن یک موضوع می باشد و کنش کلامی نیز همین جا معنا می یابد و کنشگر کارآمد مانند یک مؤسسه مطالعاتی ایده پرداز در مسائل امنیتی است. [15]
دو شاخصه کنشگر امنیتی ساز و کارآمد با کنش کلامی طبق چارچوب مکتب کپنهاگ مسأله ای که قابل کشف به طور عینی نیست بلکه آن موضوع امنیتی در روندها و رویه ها ساخته می شود. اگر بازیگری، خواه دولت یا فرد، مسأله ای را امنیتی اعلام کنند اولین مرحله از آن انجام شده است ولی این اعلام خود به خود موضوعی را امنیتی نمی سازد و آن موضوع اگر در آستانه امنیتی شدن قرار گیرد، بایستی از مرز رویه ها، قواعد، مقررات و قوانین مربوط به کشور مورد نظر تخطی و عبور نماید. [16]
در خصوص امنیتی ساختن، تیری بالزاک در مقاله ای تحت عنوان «سه وجه امنیتی ساختن»، معتقد است که امنیتی ساختن به کارگزار سیاسی، مخاطبان و متن بستگی دارد و تئوری امنیتی ساختن یعنی طرز بیان رویه های امنیتی تهدیدآمیز امور خاص یک دولت. بالزاک امنیتی ساختن مؤثر را به عنوان مخاطب محور، وابسته به متن و انباشته از قدرت می داند. او امنیتی ساختن را طبق نظر مکتب کپنهاگ در رابطه با کنش کلامی و تحلیل امنیت را یک رویه معمول و مرسوم می داند ولی او معتقد است که امنیتی ساختن برای فهم بهتر بایستی به عنوان یک کنش عمل گرایانه (پراگماتیک) در نظر گرفته شود. تیری بالزاک امنیتی ساختن را وابسته به ادبیات تئوری کنش کلامی مانند شیوه زبان می داند که خود وابسته به ادبیات یک شخص مشخص است.
یکی دیگر از شرایط امنیتی ساختن از نظر بالزاک که برای طرز بیان امنیت به کار می رود ابزارهای اساسی و تفسیر موقعیت بازیگر امنیتی ساز و بستر مناسب برای شناسایی سوژه تهدید می باشد. او بازیگر امنیتی ساز را وابسته به دو نوع حمایت می داند. یکی رسمی و دیگری اخلاقی. بُعد اخلاقی آن یک بعد نهادی و سیاست گذاری است که این به خودی خود کافی نیست و بُعد رسمی مانند تصمیم یک نهاد سیاست گذاری می باشد. در مورد کارگزار نیز مطالعه امنیتی ساختن رویه های مرتبط با یک بازیگر امنیتی ساز را روشن می کند که مخاطب را تحت ارائه تفسیر خود قرار داده و با تشویق و رقابت های زبانی جایگاه خود را در مرکز تحلیل گفتمان جای می دهد. هر چند که فهم کارگزار در امنیتی ساختن روند پیچیده ای دارد ولی بالزاک معتقد است: «امنیتی ساختن را بایستی به عنوان یک راهبرد یا عمل پراگماتیک شناخت». همان طور که مکتب کپنهاگ امنیتی ساختن را به عنوان قواعد ساختی و کنش کلامی می داند، رویکرد عمل گرایانه بالزاک امنیتی ساختن را مربوط به شکل و ظاهر شرایط می داند یعنی امنیتی ساختن بستگی به سه فاکتور، مخاطب، متن و بازیگر یا کارگزار امنیتی ساز دارد. [17]
در مجموع می توان چند نتیجه از بحث امنیتی ساختن گرفت. نخست آن که امنیتی ساختن یک گزینه سیاسی است. دوم آن که، امنیت پدیده ای قابل کشف نمی باشد بلکه ساخته می شود و سوم آن که امنیتی ساختن حاکی از نوعی ضرورت یا انتخاب جهت دار حل مسأله است و چهارم آن که امنیتی ساختن با مفهوم امنیت ایجابی، متفاوت است.[18]
ریشه جنگ در مکتب کپنهاگ
آیور نیومن در مقاله ای به نام «هویت و ظهور جنگ» طبق مکتب کپنهاگ و ضرورت مطالعات امنیتی، ریشه بسیاری از جنگ ها را مسأله هویت می داند. او با تلاشی وافر در صدد اثبات این نکته است که نقش هویت در سیاست ها و فهم جنگ بسیار بااهمیت تر از تکنولوژی های نمادین یعنی جدا کردن خود از دیگران در خصوص جنگ است. وی با الهام از الی ویور و بوزان در چارچوب امنیتی ساختن، مسأله مطالعات هویتی را در مکتب کپنهاگ خاطرنشان می سازد و با اشاره به مقاله الی ویور در سال 1998 که مفهوم امنیتی ساختن را وارد ادبیات امنیتی کرد، می گوید: «اگر حاکمیت را از دولت و هویت را اجتماع بگیریم دیگر بقایی برای آنان متصور نیست».اگر چه مکتب کپنهاگ امنیتی ساختن تهدیدات چه نظامی و چه غیرنظامی را مورد مطالعه قرار می دهد و بر مطالعات امنیتی و نگرش کشف تهدیدات و موضوعات ارجاعی می پردازد، ولی بحث هویت به عنوان یک مسأله نوین در این مکتب با آرای باری بوزان در کتاب هویت، مهاجرت و دستورالعمل امنیتی نوین در اروپا وارد مرحله تازه ای می شود.
نیومن با الهام از این کتاب معتقد است که هویت باعث جنگ بالکان شد یعنی برجسته شدن هویت سیاسی بوسنیایی ها یا هویت مذهبی مسلمانان در قبال هویت ملی گرایان صرب، بستر یک جنگ تمام عیار را به وجود آورد. به عبارتی ظهور جنگ ها رابطه محکمی و مستقیمی با هویت دارند. [19]
امنیت فراگیر و امنیت ملی در مکتب کپنهاگ
مکتب کپنهاگ با توجه به رهیافتی نوین در مطالعات امنیتی و تلاش برای خارج شدن از دایره تنگ نظامی به نقطه نظرات کسانی که امنیت را تک بعدی و در ابعاد نظامی می دانستند نقد وارد ساخته و امنیت فراگیر و چندبعدی را معرفی می نماید. باری بوزان با تلاشی مضاعف امنیت تک بعدی را زیر سؤال برده و آن را به پنج بخش نظامی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی گسترش داده است. مکتب کپنهاگ معتقد است که تهدیدات و آسیب پذیری می توانند در ابعاد مختلف رخ دهند چه نظامی و چه غیرنظامی، چرا که کنش و واکنش شدیدی در سطح سیستم بین المللی به وجود آمده و امنیت را نمی توان فقط درعد نظامی نظاره گر بود. [20] اما والت یکی از منتقدان سرسخت امنیت چندبعدی یا فراگیر است، وی در مقاله ای تحت عنوان «رنسانس در مطالعات امنیت» به نقد دیدگاه های بوزان در خصوص توسعه دستورالعمل نوین امنیت پرداخته است و معتقد است که گنجاندن موضوعات غیرنظامی در دستورالعمل امنیت انسجام عقلانی این حوزه را سست می نماید. [21]یکی دیگر از نقطه نظرات مهم مکتب کپنهاگ مربوط به امنیت ملی است. بوزان و سایر اعضای مکتب کپنهاگ، امنیت ملی را مرکز ثقل امنیت می دانند. ویور معتقد است که مفهوم امنیت در سطح دولت شکل می گیرد چرا که به دلیل ساخت سیاسی دولت ها و سیستم بین المللی، مهم ترین زیستگاه کشورها تلقی می شود. در واقع، ارتباط سیاسی میان دولت ها و سیستم مزبور آن قدر نزدیک می باشد که بحث مستقل حول آنها در معرفی اشتباهات اساسی، قرار می گیرد. پس این مکتب با توجه به دولت محوری بُعد امنیت ملی را مهم ترین ابعاد شناخت امنیتی خود در سطوح بین امللی، منطقه ای، دولتی و اجتماعی ذکر می کند. [22]
امنیت منطقه ای و مکتب کپنهاگ
تز اصلی بوزان و همکارش ویور، نظریه امنیت منطقه ای است و بر این فرض استوار است که پایان جنگ سرد آغاز ناامنی های بسیار گسترده ای شده که ریشه در محدودیت های مکاتب رئالیستی و ابعاد امنیت دارد بدین ترتیب که مکتب واقع گرا با تلقی دولت به عنوان یگانه موضوع امنیت و نیز مکتب جهان گرا با تلقی نظام بین المللی به عنوان یگانه عامل امنیت، از کانون تکوین حرکت های اصلی منطقه غفلت کرده اند. بنابراین لازم است برای ارائه فهم مناسب از سرشت و سرنوشت امنیت به ساختار منطقه و ویژگی های کشورهایی که در منطقه ای خاص قرار دارند و از معظلات امنیتی مشابهی برخوردارند، توجه کرد.این رویکرد بوزان نوعی انتقاد به اثبات گرایانی مانند مورگنتا و پسا اثبات گرایان (فمینیست ها، پست مدرن ها و انتقادی ها) که صرفاً یا بر عناصر مادی امنیت تأکید کرده اند و یا در مباحث انتزاعی غیر قابل فهم غوطه ور شده اند، می باشد. [23]
از نظر بوزان و ویور آینده سیستم بین المللی تابعی از شیوه قدرت در سطوح منطقه ای است بنابراین این مناطق هستند که منظومه قدرت را تشکیل می دهند. برداشت آنها از منظومه قدرت، نوعی توجه محوری به نقش مناطق و اهمیت ژئوپلیتیک آنها در منظومه قدرت جهانی است. [24]
در واقع پس از فروپاشی نظام دو قطبی این مکتب کپنهاگ بود که «تحلیل منطقه ای امنیت» را به عنوان روشی مناسب و بین تحلیل می گرایانه و تحلیل بین الملل گرایانه، به شمار آورد. [25] از نظر این مکتب امنیت منطقه ای یک نظام امنیتی است که کشورهای واقع در آن اولاً دغدغه امنیتی مشابهی دارند. ثانیاً از نظر تاریخی، جغرافیایی و فرهنگی دارای خاطرات یا سرنوشت نسبتاً مشترکی می باشند و واحدهای تشکیل دهنده آن بر حسب نگرانی ها و درک و برداشت یکسان از تهدیدات، به منظور ایجاد و حفظ خود تن به قواعد و سازوکارهای مشخص می دهند. [26] البته امنیت کپنهاگ با شباهتی کم و بیش یکسان به سازه انگاران معتقدند، که بایستی منطقه را این گونه تعریف کرد: «صرف وجود اندرکنش برای ایجاد یک سیستم منطقه ای کفایت نمی کند و عامل ذهنی یعنی تصور بازیگران منطقه از اینکه در یک سیستم منطقه ای قرار گرفته اند حائز اهیمت است». [27]
این تعریف منطقه از منظر کپنهاگ خود به عنوان ذهنی و سایر عوامل دیگر مانند فرهنگ، تاریخ، هویت و سرنوشت مشترک اشاره می کند که ربط وثیقی به امنیت و در کل امنیت منطقه ای دارد. باری بوزان نظریه پردازی حول امنیت منطقه ای را دستمایه مطالعات خویش قرار داده و معتقد است که بررسی ملاحظات امنیتی کشوری در چارچوب ملی یا سطح جهانی به تنهایی نارسا است چرا که از یک سو دولت ها در خلاء زندگی نمی کنند و با محیط خود در تعاملی هستند و از سوی دیگر این منطق که امنیت هریک از دولت ها به امنیت همه مربوط می شود، پس هیچ چیز را نمی توان بدون درک همه چیز فهمید.
او برای دست یابی به تحلیلی واقعی از امنیت منطقه ای به روابط مبتنی بر قدرت، الگوی دوستی و دشمنی با دولت ها را افزود و تئوری مجموعه های امنیتی را مطرح کرد. در این نظریه دولت ها مهم ترین واحد تحلیل به شمار می آیند و بر بخش های نظامی و سیاسی به مثابه حوزه اصلی روابط امنیتی تأکید می شود.
سیستم های منطقه ای و چارچوب برخورد با آنها از نظر امنیتی مورد توجه قرار می گیرد و استقلال نسبی روابط امنیتی منطقه ای مشخص می شود. [28] بالاخره از دیدگاه باری بوزان به سه دلیل، تحلیل امنیت منطقه ای در یک محیط امنیتی چند بخشی نیازمند رویکرد چند وجهی خواهد بود: نخست، در هم تنیدگی طبیعی بخش های مختلف (سیاسی، نظامی، زیست محیطی، اجتماعی و اقتصادی). دوم، تمایل سیاست سازان به ارتباط موضوعات مختلف به یکدیگر در یک تصویر و سوم اینکه نهادهای امنیتی در یک منطقه می کوشند موضوعات و مسائل را در چارچوب ژئوپلیتیک خود مورد بررسی و ارزیابی قرار دهند. [29]
در همین راستا بیومولر در سال 2005 در مقاله ای تحت عنوان: «الگوهای امنیتی برای مناطق» همسو با نظرات مکتب کپنهاگ، معتقد است که برای ایجاد الگوهای امنیتی مختص به هر منطقه بایستی نیازمندی آن منطقه را به نیروی نظامی و سیاست نظامی خارجی به حداقل رساند و نوعی مشروعیت دو طرفه بین مردم و دولت با توجه به هویت ها، تاریخ و فرهنگ و الگوهای حکم بر منطقه برقرار نمود. [30]
کاستی های مکتب کپنهاگ
با توجه به تأمل در مورد مبانی و مفاهیم مکتب کپنهاگ بایستی کاستی ها و انتقادات وارده بر این مکتب را هم مورد بررسی قرار داد. مثلاً در مورد مفهوم امنیتی ساختن، اولاف نادسن استاد دانشگاه استکهلم با انتقاد از مکتب کپنهاگ، امنیتی ساختن را در این مکتب مشابه با مطالعات راهبردی دوران جنگ سرد، معرفی می نماید و معتقد است که فاصله ی تئوری و سیاست گذاری در این مکتب که بر مسائلی چون روش شناسی و شناخت شناسی قرار دارد، مشهود می باشد، نادسن تعریف مکتب کپنهاگ از امنیتی ساختن را مبهم دانسته چرا که این مکتب، امنیتی ساختن را در دو مقوله کنش و روندها می پندارد.از دیگر انتقادهای وارده بر مکتب کپنهاگ که توسط نادسن مطرح می شود در مورد ریشه جنگ ها است. او در مقاله ای تحت عنوان «مطالعات امنیتی پساکپنهاگ» معتقد است در طول دهه 90 مطالعات امنیتی غیرسنتی و مفهوم امنیت گسترش یافته است. او خاطرنشان می سازد که نوعی رویکرد ضددولتی و ضدنظامی که تأکید زیادی بر روی هویت ها و فاکتورهای فرهنگی دارد به شدت رایج شده است. وی با انتقاد از مکتب کپنهاگ و شخص بوزان و ویور بر آن است که رهیافت آنها به شدت فلسفی و دولت محور و به مسائل گروه ها و افراد کم توجه است. نامبرده تأکید می کند که مبحث او واقعی نه فلسفی و بر جوهر امنیت و نقش آن در شکل دادن به روابط بنیادین جوامع، گروه ها و دولت ها مبتنی می باشد. وی خود را به سازه انگاران نزدیک می دارد که بر نگرش های تاریخی جامعه شناسی و علوم اجتماعی تأکید دارند. او در باره بروز ریشه جنگ ها بیان می دارد، که جنگ ها، ریشه در روندهای منازعه ای دارد که کنشگران سیاسی (گروه ها و احزاب) نمی توانند موقعیت خود را به عنوان بازیگر سیاسی تثبیت سازند. [31]
یکی دیگر از مهم ترین انتقاداتی که علیه مکتب کپنهاگ مطرح می شود و شاید بتواند مغایر را میانی بودن نیز تلقی شود این است که توجه آنان صرفاً به بازیگران دولتی است. اگرچه خود مکتب کپنهاگ به مطالعات امنیتی دوران پس از جنگ سرد توجه مبذولی داشته ولی به نظر می رسد که در رابطه با امنیت کمتر بر مسائلی چون نقش بازیگران غیردولتی به ویژه تروریسم تأکید داشته است. نکته دیگری که می تواند علیه مکتب کپنهاگ مطرح شود، تأکید آن بر قدرت های بزرگ است. چرا که خود باری بوزان تأکید ویژه ای بر امنیت ملی قدرت های بزرگ دارد.
از جمله انتقادات مهم دیگر بر مکتب کپنهاگ در مورد مفهوم امنیت منطقه ای است. بوزان و ویور به عنوان دو تن از محققان و نویسندگان برجسته مطالعات امنیتی و مدافع نظریه امنیت منطقه ای هستند و از استحکام روش شناختی و صحت داوری های آن دفاع می کنند. توجه به ابعاد این نظریه و مقایسه آن با اوضاع کنونی و مناسبات متداول جهان نشان می دهد که سطح تحلیل منطقه ای، نقش عناصر فرامنطقه ای را در تولید ناامنی دست کم گرفته و عوامل منطقه ای را بیش از حد لازم بزرگ جلوه می دهد. به گفته خود بوزان بسیاری از جنگ های خاورمیانه طی نیم قرن اخیر، ریشه منطقه ای نداشتند و قدرت های غربی برای تخلیه توانایی های منطقه و حل معمای امنیت هر ده سال یک بار یک جنگ در منطقه به راه انداخته اند [32]
نتیجه گیری
به نظر می رسد که با توجه به خصوصیات مکتب کپنهاگ که آن را به راه میانه در مطالعات امنیتی بدل می سازد و همچنین زمینه ها و قابلیت هایی که برای جذب تحولات در مطالعات امنیتی در درون چارچوب نظری خود دارد، می تواند به شکلی پویا و با جذب عناصری از سایر نظریه ها خصوصاً در مبانی هستی شناسی و شناخت شناسی و رهیافت روابط بین المللی، چارچوب تحلیلی مناسبی در اختیار دانش پژوهان حوزه امنیت قرار دهد.این مکتب که صرفاً بر مطالعات امنیتی دوران پس از جنگ سرد تأکید دارد به نظر می رسد که می تواند به عنوان یک الگوی مناسب و مفید برای درک هر چه بیشتر مسائل امنیتی در سه سطح ملی، منطقه ای و بین المللی مورد استفاده قرار گیرد و این دلیل که به عنوان راهی میانه در نظرات امنتی بین اثبات گرایی و پسا اثبات گرایی، مطرح است و بر مسائلی چون، هویت، تاریخ، فرهنگ و هنجارها توجه دارد، می تواند در بسیاری از زمینه های مطالعات امنیتی راهگشا تلقی شود. همچنین توجه کافی به مطالعات امنیتی منطقه ای از یک طرف و رویکرد موسع از امنیت از طرف دیگر مکتب کپنهاگ را به عنوان یک مکتب مهم امنیتی تبدیل ساخته است.
به عبارت دیگر این مکتب چون هم بر مطالعات امنیتی پس از جنگ سرد می پردازد و هم بر مطالعات پیرامون مسائلی هم چون مهاجرت، هویت و امنیت منطقه ای پس از یازدهم سپتامبر اهتمام داشته، می تواند به عنوان یک الگوی مطالعاتی در زمینه امنیت مورد توجه قرار گیرد. البته لازمه این پویایی «گفتگوی مستمر» آن با سایر جریان های فکری در نظریابی امنیتی روابط بین الملل است.
پی نوشت ها :
1. نبی الله ابراهیمی دانشجوی دکترای روابط بین الملل دانشگاه تهران است.
2. People, States, and Fear
3. Identy, Migration and the New Security Agenda in Europe
4. Situating
5. Securitization
6. Specech Act
7. Discursive Act
8. Securizaing Actors
9. Functional Actors
1./Buzan, Bary, (2006), at: http://www.Ise.ac. UK/People / b.g. buzan@ise.ac.UK
2. عبدالله خانی، علی، (1382)، نظریه های امنیت، تهران: مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ایران معاصر)، صص 32-131.
3. Buzan, Bary and Ole, Waver, (1997), Slippery? Contra dictory? Sociological Untenable? The Copenhagen School Replies?, Review of International Studies. Vol. 3, No. 88, p. 241
4. Waver, Ole, (1995), "Securitization and DeSecuritization", New York: Security Studies, pp. 16-89
5. Smith, Steve, (1996), "Positivism and beyond in International Theory: Positivism Beyond", New York, Cambridge University Press, p. 15
6. Buzan and Waver, op. Cit., p. 242
7. Buzan and Ole Waver, (2000), Regions and Powers: The Structure of International Security, New York, Cambridge University Press, p. 28
8. Ibid,. P. 43.
9. نصری، قدیر، (1384)، «تأملی روش شناختی بر مکتب بافتار منطقه ای امنیت»، مطالعات راهبردی، (پاییز)، ش. 29، صص 59-589.
10. Smith, Op. Cit., P. 15.
11. :The World of Security or Security of World, See to
http://www.Ise.ac.articles.Uk.Com
12. عبدالله خانی، پیشین، ص 126.
13. همان: ص. 149-148.
14. Buzan and Wavere, Op. Cit., P. 248
15. عبدالله خنی، پیشین، ص 150.
16. Buzan, Bary. Ole Waver and Dewild, (1996), "Security A New Framework for Analysis", Boulder, co, p. 30
17. Balzaca, Thierry, (2005), "The Three Faces of Securitization Political, Agancy, Audience and Contex, France, SAGE Publication, And ECPE. European Consortium For Political Research, vol. 11, (2): pp. 171-201
18. Buzan and Dewild, Op. Cit., P. 30
19. Neuman, Auer, (2005), "Identity and Outbreak of War. or Why Copenhagen School for Security Studies", See to: http/WWW.gmu,edulacademic/pljptvob-Neuman. Htm
20. Buzan, Waver and Dewild, Op. Cit., p. 405
21. Olavf, Knudsen, (2001), "Post Copenhagen, Security Studies Desecuritizing Securitization", Swederton University Hudding, Dialogue: No. 3, September, p. 37
22. Waver, Ole, (1989), "Security the Speech Act: Analysis ng the Politics of A World", Second Droft, Center for Peace and Conflict Research, Copenhagen, p. 156
23. نصری، پیشین، ص 586.
24. یونسیان، مجید، (1384)، روابط تجاری شورای همکاری خلیج فارس و اتحادیه اروپا، دو سوی یک معامله؟ خاورمیانه (4)، تهران: مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ایران معاصر تهران، صص. 58-57.
25. عسگری، محمود، (1382)، «منطقه گرایی و پارادایم امنیت منطقه ای»، مجله اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره. 8 و 7، ص 58-57.
26. نصری، پیشین، ص 599.
27. Fusfield, Daniel, (1988), Economics: Principles of Political Economy, 3ed Edition Glenview Scot, Foresman, p. 48
28. بوزان، باری، (1378)، «مردم، دولت ها، هراس»، ترجمه: بی تا، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، صص.121-113.
29. Buzan, Bary, (2000), The logice of Regional Security in the Post Cold War World, London, Macmillan Press, pp. 13-22
30. Moller, Bjorn, (2005), "Security Models", Copenhagen K. Denmark, Danish, Institue For International Studies, pp. 1-19
31. Knudsen, Op. Cit., pp. 356-362.
32. ,"Bary and ole Waver, (2004), "Regionanad Powers ,Buzan
http/www,ac.uk.copehagen.scipe-is.chtm
منبع: نامه پژوهشکده، سال چهارم، بهار و تابستان 1359، شماره 1 و 2، .
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}