نویسنده: دکتر محمود نجم آبادی




 

نظری به تاریخ پزشکی در ایران در دوران هخامنشی

چنان که در جلد اول تاریخ پزشکی در ایران (قبل از اسلام) شمه ای درباره مراکز علمی و پزشکی در ایران قبل از بغداد نگارش رفت، این مراکز حقی عظیم به انتشار پزشکی اسکندریه و یونان به مشرق زمین دارند.
برای روشن شدن انتقال علوم پزشکی از اسکندریه و یونان به مشرق، لازم است به عقب برگشته و آن را از دوران قبل از اسلام کمی مشروح تر متذکر گردیم، تا حق مطلب بهتر ادا گردد.
توضیح آن که در دوران سلاطین هخامنشی ارتباط فرهنگی بین ایران و یونان و هم چنین با اقوام و ملل مجاور شروع شده بود. عده ای از پزشکان یونانی در دربار پادشاهان ایرانی به پزشکیابت اشتغال داشتند بمانند آمازیس (1) مشاور پزشکی کورش و دمو کدس (2) که در دربار داریوش اول و دینون (3) طبیب اردشیر دوم (358-404 ق. م.) و کتزیاس (4) طبیب و مورخ که قریب هفده سال در دربار داریوش دوم (404-424 ق.م.) بود.
اما پس از حمله اسکندر به ایران، نفوذ و تمدن یونانی در این سرزمین بیشتر بسط یافت و جانشینان این مرد غالب توانستند، علوم یونانی را در کشورهای مغلوب رواج دهند. در دوران سلوکیان (211-311ق.م.) و پادشاهان اشکانی این امر یعنی نفوذ و رواج علوم یونانی رونق زیادتری و اصل یونانی مآبی در ایران رواج کامل یافت. اما عامل مهم یونانی مآبی در سرزمین های بین النهرین و سوریه و آسیای صغیر مسیحیت و کلیسای مسیحی به دین بزرگی در کار یونانی مآبی می باشد. بدیهی است چون زبان آنان یونانی بود بدین مناسبت انتشار دین مسیح (ع) هم در میان افرادی که عموماً نژاد یونانی داشتند، رواج داشت، سهل است در میان مردم غیر یونانی نیز به شرح ایضاً این موضوع دیده می شود.
غیر از سرزمین های بالا به واسطه نفوذ مسیحیت در روم نیز زبان یونانی نفوذ زیادی داشت. به طور خلاصه اشاعه مذهب مسیحیت (ع) عامل بسیار نیرومند یونانی مآبی در سرزمین های متمدن آن دوران (بین النهرین و آسیای صغیر و مصر و سوریه و قسمت های بزرگی از ایران) گردید.
عجب است با آن که جنبش ضد یونانی عظیم از طرف یهودیان در سرزمین فلسطین بود، باز هم زبان یونانی رواج کامل داشت، منتهی یهودیان متعصب بیشتر به حفظ سنن و آداب قومی خود پای بند بودند و نتیجه آن رواج زبان عبری در میان آنان شد.
یکی از نتایج امر بالا تصادم و معارضه یهودیان با مسیحیت می باشد، چرا که تعداد مسیحیان روز به روز رو به فزونی می گذارد و بالنتیجه نفوذ آنان زیادتر می گردید.
به هر حال بر اثر گرویدن مردم به سرزمین های بالا از یک طرف و از طرفی فشار بر مسیحیان، نتیجه آن شد که بر اثر آزار به این دسته توجهشان به بین النهرین خارج از مرزهای امپراطوری روم گردد و کلیسائی در بین النهرین تأسیس گردد.
اما پس از آن که امپراطوری روم مسیحیت را قبول کرد. رؤسا و اسقف های یونانی گردانندگان کلیساها شدند. مسیحیت به طرف سر حدهای شرقی و امپراطوری روم رخنه کرد و کم کم جلوتر رفته، تا آن که کار کلیساها به جایی رسید که عامل بسیار مؤثر در یونانی کردن تمدن خارج از یونان روم شرقی گردید و در پرتو حمایت امپراطوران روم شرقی نضج یافت.
کلیساهای شرق ابتدا در چند نقطه تمرکز داشت که هر یک از اسقفیه(5) (مراکز اسقف نشین (6) ) می نامیدند و آن ها عبارت بودند از پونتوس (7) شرق آسیا وتراس (8). هر یک از اسقفیه ها به چند ابرشیه (9) تقسیم می گردید که هر کدام یک یا دو مطران نشین (10) داشتند و رئیس اسقف ها اسقف اعظم (11) نام داشت.
بعدها کلیساهای بزرگ انطاکیه و روم پس از مباحث و گفتگوهای فراوان کلیسای اسکندریه را قبول کردند و اسقفیه های آسیا و تراکیه و پونتوس بر اثر یک اجتماع دینی تابع حکم اسقف قسطنطنیه و این کلیسا در ردیف کلیسای اسکندریه و انطاکیه شد و اسقف هر یک از کلیساهای سه گانه بزرگ را به طریق (بطریر ک)(12) نام گذاردند.
پس از ظهور ساسانیان و پیشرفت کیش مسیح (ع) به طرف مشرق، رخنه و نفوذ تمدن یونان در مشرق و ایران در میان اقوام سامی راه یافت.
در این جا اضافه می کنیم که پس از سقوط امراسلوکی بین النهرین (که در آن موقع یکی از مراکز مهم آن شهر ادس بود)، اولین شهری که شرک را رها کرد شهر رها (یا ارفه یا ادس یا اذاسایاادسا) بود (32میلادی). این شهر در حقیقت شاه راه بین شرق و غرب، بدین معنی که در راه بین یونان و مصر و از طرفی بین ایران و روم قرار داشت.
در سوریه و بین النهرین زبان مردم آرامی که با زبان عبری از یک ریشه بود وجود داشت و چون این زبان در قسمت هایی وسیع و مختلف اشاعه داشت، لهجه های چندی از آن پیدا شد که یکی از آن لهجه ها سریانی می باشد که در مراکز علمی ادسا رواج داشت. بنابراین ساکنین شهر رها آرامیها بودند که لهجه آن ها سریانی بود و بدان تکلم می گردند.
بعدها رومیان از طرفی و تأسیس دولت ارمنستان از طرف دیگر باعث شد که سلسله سلوکیان منقرض گردد و با آن که کشور سوریه از زیر سلسله سلوکیان خارج شد و جزو امپراطوری روم و زمانی ارمنستان بود، اما از لحاظ تمدن و فرهنگ این سرزمین و بین النهرین تابع این تغییر نگردید، بلکه فرهنگ یونانی در آن برقرار بود.
در سال 65 ق. م. سوریه یکی از ایالات روم شد و هم چنین از سال 38 ق. م. پادشاه ارمنستان به نام تیکران سوریه را فتح کرد. و بدین شکل تسلط سلوکیان از این ایالت از بین رفت.
سرزمین های وسیعی که آرامیها پراکنده بودند بیشتر در نواحی غرب رودخانه فرات (سوریه) و بین النهرین و شوش بود که در این نواحی پراکنده بودند و شهرهای مهم آن ها رها و نصیبین و قنسرین (13) و آمد(14) بود. نتیجه ای که از مسیحی شدن آرامیها حاصل شد، آن که قسمتی از انجیل یونانی و توره عبری و یونانی را به زبان آرامی برگرداندند و به این ترتیب کلید علوم دینی را در دست گرفتند. آن گاه بر اثر شکست امپراطور روم شرقی ژوین (15) از شاپور دوم و معاهده بین دو امپراطور ادس در سرزمین روم و نصیبین تحت سلطه ساسانیان قرار گرفت و طبق معاهده و قرار داد مقرر شد عده ای از دانشمندان از نصیبین به ادس انتقال یابند و به این ترتیب مکتب ادس رونق به سزایی یافت.
در این مکتب استادانی که به زبان یونانی آشنائی داشتند، نسخ خطی کتب فلسفی و الهی و پزشکی را که عموماً پزشکی بقراطی و جالینوسی بود تدریس کرده و بر اثر شوق مذهبی پزشکی بابلی و مشرکین را از مکتب ادس خارج کردند و چنین به نظر می رسد که تا سده چهارم میلادی دانشگاه ادس سنت پزشکی یونانی را بی کم و کاست و بدون تفسیر در دنیا ادامه داده است.
شهر رها در قرن اول میلادی به آئین مسیح (ع) گروید، و کیش عیسوی در آن نفوذ یافت و مردم آن با لهجه سریانی که یکی از شعب آرامی است صحبت می داشتند که نتیجه ی زبان مسیحیان این ناحیه شد و پس از استقرار علوم یونانی در این شهر لهجه سریانی زبان علمی این مرکز مهم گردید و نتیجه آن شد که تعداد زیادی از کتب یونانی به سریانی ترجمه گردد و بعداً عده ای از مترجمان اسلامی این کتب برگردانده شده به سریانی را به عربی ترجمه کردند.
این شهر طی سه قرن و نیم پایتخت سلسله ای از سلاطین [یکی از سلاطین آن به نام آبکار نهم (16) در نفوذ آئین مسیح (ع) و بالنتیجه انتشار این کیش سهمی به سزا داشت] (214-179میلادی) و از مراکز مهم مسیحیت دوران گردید که در دنباله آن کیش مسیح (ع) به داخله ایرانی نیز رسید و هم چنین تمرکز علوم در شهر رها و تکلم علماء پزشکی به لهجه سریانی (شعبه ای از آرامی) باعث گردید که این لهجه زبان علمی این نواحی و چنان که در بالا نگارش رفت، به واسطه ترجمه قسمتی از انجیل به زبان سریانی سبب تقویت دین مسیح و گسترش آن در شرق شد و بعداً به واسطه نفوذ و غلبه دست دیگر از فرق مسیحی این لهجه سریانی علاوه بر آن که لهجه ادبی مسیحیان شد، زبان کلیسائی نیز به شمار می رفت و همین امر یکی از موضوع های مهم و عوامل معتبر در پزشکی اسلامی شد.

نسوریان و مکتب ادسا

در موقع مرگ سیسینیوس (17) اسقف بزرگ برای احراز مقام روحانیت در قسطنطنیه دو نفر نامزد این مقام بودند، اما بر اثر اختلافات مردم و عقاید دیگر در کار اسقفی امپراطوران صلاح چنان دیدند که آن دو نفر اسقف قسطنطینه نباشند، چرا که دسته ای با اولی و عده ای با دومی موافق بودند. لذا قرار شد یک اسقف از انطاکیه خواسته شود. در انطاکیه شخصی به نام نسطوریوس (18) بود که به مقام و کرسی اسقفی قسطنطنیه برگزیده شد. (428م.)
وی با خود کشیش دیگری به نام انستاسیوس (19) به قسطنطنیه آورد.
روزی انستاسیوس در موقع وعظ در کلیسا چنین گفت: «که دیگر کسی نباید مریم عذرا را والده خدا بنامد چرا که تولد خدا از زن ممکن نیست».
این مطلب بر مردم گران آمد و چون دامنه اختلاف و تعصبات بالا کشید و مردم قسطنطنیه این امر را برخلاف تعالیم و تصمیمات سابق شوراهای مذهبی که در باب طبیعت انسانی و الهی مسیح (ع) بود، که این دو طبیعت در یک فرد (یعنی حضرت مسیح (ع)) می باشد دیدند، به دین جهت کار بالا کشید و چون مقصود انستاسیوس آن بود که مریم عذرا فقط ما در طبیعت بشری مسیح (ع) است، ولی مردم این مطلب را به نحوی دیگر تعبیر کردند و گفتند که وی منکر الوهیت حضرت مسیح (ع) می باشد.
ضمناً به مناسبت رقابت مکتب انطاکیه و اسکندریه دامنه این اختلاف بالا کشیده شد.
نسطوریوس پس از آن که شکایت مردم را از انستاسیوس شنید، از وی دفاع کرد و موضوع بغرنج تر گردید و پس از دخالت امپراطور نتیجه آن شد که نسطوریوس از مقام و منصب روحانی منفعل گردد.
طرفداران نسطوریوس که نسطوریان(20) یا نساطره باشند از وی پیروی کردند و بدین شکل این دسته از کلیسای روم (کلیسای ارتود کس ) مجزی گردیده و شعبه خاصی تشکیل دادند.
مدرسه ادسا نظرات نسطوریوس را تأیید کرد. نسطوریوس اجباراً از روم رانده شد و به نظر می رسد به سال 439م. از میان رفته باشد.
اما تعالیم وی بین پیروانش گسترده شد و شعبه ای از مذهب مسیح (ع) را تشکیل داد و اینان در ادسا مکتبی استوار ساختند که تعالیم دینی و فلسفی را رواج می دادند.
از کسانی که ریاست مدرسه را داشت بارصوماست(21) وی نیز به مناسبت آزار و اذیت شدید مخالفین ادسا را ترک گفت و در سال 489م. زنون امپراطور روم مدرسه ادسا را بست و معلمین و استادان آن به ایران مهاجرت کردند.
بارصومای سابق الذکر آن ها را وادار کرد که در نصیبین بمانند و به تعالیم خود اشتغال ورزند. این مدرسه پس از ادسا تشکیل و در حقیقت جانشین مدرسه اول نصیبین گردید. این مدرسه تابع طریقه و مذهب نسطوری شد. بعدها عده ای از دانشمندان نسطوری به داخل ایران مهاجرت کرده و با کمک شاهنشاهان ساسانی در ایران مدارس و مکاتبی تشکیل داده و ترویج مذهب نسطوری کردند.
دانشمندان نسطوری به مانند بارصوما (21) و یوحنا ونرسی (22) که همه از معلمین ادسا بودند به ایران روی آوردند.
پادشاهان ساسانی به مانند فیروز (484-459م.) در پیشرفت کار نسطوریان بسیار کوشا بودند و بدین ترتیب مسیحیت به صورتی که ذکر گردید، در ایران رواج یافت و نتیجه ی علمای آن ها در کشور ما به تعالیم دینی خود و علوم مختلفه پرداختند.
عده ای از آن ها در ترویج مذهب نسطوری سعی بلیغ کرده و شاه ایران را راضی کردند، که کلیسای ایران با کلیسای روم (یعنی آرتودوکس) تفاوت داشته باشد و بدین جهت در ایران تشکیلات مذهبی نسطوری دادند و همین امر باعث نفوذ آن ها و انشقاق مسیحیت گردید، بدین معنی که مسیحیت در ایران بیشتر رنگ نسطوری یافت. در ایران کلیساهای متعددی از طرف آنان (البته با اجازه شاهان ایران) بنا گردید و دیرهای چندی در شهرهای مختلف کشور ساخته شد به مانند: بیت آرامای (23)، بیت اردشیر (24)، بیت ارشام (25) (نزدیک سلوکیه)، بیت گرمای (26) (شرق دجله)، بیت ساری (27)، بیت عاب (28)، و بیت عدرای (29)، بیت قوش (30)، بیت لاپات (31) (جندی شاپور)، بیت هوزایه (32) (اهواز)، و بیت سلوخ (33) و دیرابن مزعوق (در مرکز حیره) و دیرالغراب (حومه شهر انبار) و امثال آن ها.

مدرسه نصیبن

اما در مشرق اولین مدرسه ای که در شاهراه بین بین النهرین علیا و دمشق قرار داشت نصیبین بود و چون این شهر به سال 298 میلادی به کشور روم تعلق گرفت از این جهت علاوه بر آن که رومیان بدان تعلق خاطر بی نظیر داشتند، در استحکام آن نیز کوشا بودند.
در این شهر مدرسه یا مکتبی برقرار بود که علوم مختلف تدریس می گردید. مثلاً در این شهر یهودیان دارالعلمی داشتند و چون به دست رومیان افتاد به یهودیان آزار فراوان رساندند و مدرسه آنان بسته شد و بدین ترتیب مدرسه اول نصیبین تشکیل شد و در سال 300 میلادی نصیبین مرکز اسقفیه گردید.
شرح مربوط به مکتب انطاکیه و تمرکز آن و خدماتی که این مکتب در ایران در راه علم انجام داده است بسیار جالب می باشد.
مختصراً متذکر می گردیم که ائوستاثیوس (34) اسقف انطاکیه کشیشی به نام افرائم (35) را مأمور اداره کردن مدرسه کرد. ولی در این مدرسه خدمات زیادی به علم الهی و سایر علوم کرد و مدرسه نصیبین شهرت به سزایی یافت. وی کتاب (یا کتاب هایی ؟) به زبان سریانی تألیف کرد و چنین شهرت دارد که قریب شصت سال اداره امور مدرسه نصیبین را داشته است.
پس از وی باز اختلاف های مذهبی بین اسقف های مختلف و صاحبان کرسی های دینی برقرار بود و این کشمکش ها باعث شد، که عده ای از این شهر به ادسا روی آورند و پس از حمله امپراطور روم یولیانوس به ایران در سال 363 میلادی پنج ولایتی که در سال 298 از ایران به رومیان منتقل گردیده بود، دوباره به ایران بازگشت که نصیبین و بالنتیجه مدرسه آن به دست ایرانیان افتاد. افراد فوق الذکر پس از دفاع شدیدی از شهر وعده از افراد آواره یعنی آوارگان نصیبین به ادسا آمدند و مکتب رها (الرهاء) را تشکیل دادند و در حقیقت مدرسه ادسا دنباله مکتب نصیبین و جانشین آن شد.
افرائم و عده ای از دانشمندان در این شهر به تعالیم مذهبی و علمی پرداختند (وفات افرائم 375 میلادی است).
نتیجه آن شد که زبان سریانی زبان رسمی مکتب ادس و در حقیقت لهجه ادبی مسیحیان گردید.

مدرسه ادسا

پس از آن که به سال 363 میلادی نصیبین به دست ایرانیان افتاد و چنان که گفته شد، افرائم و آوارگان دیگر این مکتب را در ادس جانشین مکتب نصیبین کردند، مکتب ادس رونق فراوانی یافت اما اختلافات مذهبی و روحانی پیوسته در این سرزمین ها برقرار بود و مکاتب و اسقفیه ها در مسائل مذهبی با یکدیگر اختلاف داشتند. پس از مرگ افرائم شاگردان وی به جایش به تعالیم وی پرداختند.
در مدرسه ادسا که بعداً دارالعلم بزرگی شد، به مانند مکتب انطاکیه و نصیبین تدریس علوم برقرار گردید.
این مدرسه در بین النهرین و ایران شهرتی به سزا یافت و اسقف های ایرانی از آن فارغ التحصیل گردیده و کتاب های چندی از تألیفات ارسطو به سریانی برگردانده شد. در میان آن ها پربوس (36) رئیس پزشکان انطاکیه بود و به شرح ایضا مترجمان دیگر آثار دانشمندان یونانی را ترجمه کردند.

نتیجه نفوذ نسطوریان در ایران

چنانکه قبلاً گفته شد بر اثر اختلاف عقیده مذهبی در روم شرقی بین نسطوریوس که بطریرک قسطنطنیه بود و انحراف وی از تثلیت، از جرکه مسیحیت (به عقیده اولی ها) خارج شد و سپس پیروان وی به نام نسطوری ها (37) نامیده شدند.
اینان در بسط علوم یونانی همت گماشتند و بدین ترتیب در دانشگاه رها فرقه جدیدی پیدا شد که علماء آن ها از مسیحیت (به عقیده مسیحیان روم شرقی) خارج شدند، یا آن که آن ها را اخراج نمودند و این پیروان نسطوریوس آثار بسیار ارزنده ای در پزشکی اسلامی از خود به یادگار گزاردند و چون شهر رها و نصیبین و قنسرین (38) و آمد (39) و سلوکیه و طیسفون و حران (40) بر اثر جنگ های بین ایران و روم دست به دست می گشت، بدین جهت مراکز علمی هم از این پیش آمد مصون نماند. نتیجه آن شد که علاوه بر ایجاد مراکز فوق الذکر زمانی هر یک از آن ها معتبرتر و تعداد علماء و طلاب آن زیادتر از مرکز دیگر شده است.
علوم یونانی در شهر رها از راه انطاکیه انتشار یافت، اما مردم آن به کیش عیسوی گرویده بودند، بدین جهت علاوه بر آن که این شهر یکی از مراکز مسیحیت گردید، رقیب مدارس اسکندریه و حتی انطاکیه شد.
از معلمین بزرگ و معروف رها «البرد یصانی»(41) و فرزندش «هارمونیوس»(42) می باشد که به تدریس فلسفه اشتغال داشتند.
این شهر بر اثر ایجاد مکتبی به نام «مکتب ایرانیان» (43) اشتهار فوق العاده یافت. مؤسس این مکتب ابراهیم رهاوی است. وجه تسمیه این مکتب از آن جهت بود که اغلب شاگردان آن ایرانی بودند و بعدها پس از ظهور نسطوریوس چون عده ای از فارغ التحصیلان و استادان آن ها پیرو وی گردیدند، بدین مناسبت بر اثر مخالفت مونوفیزیت ها(44) عده زیادی از نسطوریان (483 میلادی) اجباراً شهر رها را رها کرده به داخل ایران آمدند و این موضوع از زمان امپراطور روم زنو (45) و امروی که مکتب ایرانیان را بست، سبب شد، که این دانشمند به داخل ایران آمده در شهر نصیبین مستقر گردند که در نتیجهً مکتب نصیبین تأسیس گردید.
زنو (45) امپراطور روم پس از راندن نسطوریان از سرزمین متصرفی روم، عده از علمای پزشکی این دسته به داخل ایران آمده و مراکز روحانی آنان به پایتخت ایران (طیسیفون (46) و سلوکیه (47) و سپس به جندی شاپور انتقال داده شد.
چنان که آمد از مراکز بزرگ علمی آن دوران مکتب نصیبین می باشد که به مانند رها مرکز بزرگ علمی بوده و دوبار مرکزیت بزرگ یافته است. در دفعه اول توسط یکی از اسقف های ایرانی نژاد به نام برسوما(48) ، که به امر پادشاه ساسانی فیروز در سال 450 میلادی به مقام مطرانی شهر نصیبین رسید و با کمک اسقف ایرانی دیگر به نام نرسی (49) و مساعدت ها و همت نسطوریان رونقی فوق العاده یافت.
مکتب دیگر که به سهم خود توانست کتب و رسائل فلاسفه و پزشکان یونان و اسکندریه را ترجمه کنند مکتب قنسرین (50) می باشد.
دیگر از مکاتب مهم، مکتب سلوکیه است که در آن عده ای به تعلیم پزشکی و فلسفه پرداخته اند. از دانشمندان به نام این مکتب یکی آکاسیوس (51) جاثلیق (52) سلوکیه (در دوره قباد پدر انوشیروان) و دیگری مارابای جاثلیق دوره انوشیروان می باشند.
در خاتمه این مقاله متذکر می گردیم که عده زیادی از فارغ التحصیلان مکتب ادسا به ایران آمده و بر اثر این مهاجرت خدمات ارزنده ای به کشور ما کردند و بدین ترتیب علوم یونان از این مکتب به مدرسه ایرانی نصیبین انتقال یافت. کم کم دوران کلیسای نسطوری به تاریکی گرائید و بر اثر آن که بارصوما کلیسای نسطوری را در ایران را به رنگ ایرانی در آورد، در میان زعمای قوم اختلاف حاصل و نتیجه چنان شد، که این امر (یعنی به رنگ ایرانی در آمدن کلیساهای نسطوری) انشقاقی در میان نسطوریان پیش آورد در مورد علمائی از نسطوریان که در ایران بودند و به تصدی کلیساها و مراکز مذهبی در آمده بودند نیز نفوذ یافت.
نتیجه آن شد که مجدداً نهضت نسطوری گری در ایران پدید آمد و همه این عوامل دست به دست هم داده و تأثیر به سزایی در رخنه و نفوذ و بقاء علوم یونانی در ایران گردند.
عده زیادی محصلین و دانشمندان علوم و فلسفه و پزشکی از نسطوریان که در دیرها و کلیساها به تعلیم اشتغال داشتند و ذکر نام همه آن ها از حوصله این کتاب خارج است، اغلب به تبلیغ در قلمرو شاهنشاهی ساسانی و بعضی از آن ها برای همین امر به مصر مسافرت کرده و در آن جا به فعالیت پرداخته اند.
در این جا من باب مثال متذکر می گردیم، که یکی از جائلیقها به نام «ماراب»(53) به سال 540 یکی از اهالی مرو را که «تئودر» نام داشت اسقف این شهر قرار داد.
این شخص از شاگردان سرجیس رأس العینی بود و پس از آن که نسطوریان در دنباله (می گویند در حدود هشتصد نفر) به تحصیل اشتغال ورزیدند و این رقم می رساند که تا چه حد این دسته از مسیحیان در ایران نفوذ داشتند، منتهی بعضی اوقات بر اثر اختلاف با پادشاهان و فرمانروایان نتیجه آن می شد، که ترک مرکز تعلیم را کنند و باز مواقعی پیش می آمده، که بر اثر هوشیاری و سلطه شاهنشاهان ساسانی با منتهای قدرت و در عین حال تمایل شدید به خدمت علمی خود ادامه دهند و چنان که در بالا مذکور افتاد تعداد زیادی دیر و کلیسا و مراکز دینی در ایران تأسیس گردید و مدرسه نصیبین در حقیقت مرکز بزرگ (یا یکی از مراکز بزرگ) نسطوریان شد.
خسرو انوشیروان (578-531میلادی) بر اثر هوشیاری و توجه فوق العاده به علوم توانست جندی شاپور (بیت لاپات) را به یک مرکز بزرگ علمی و پزشکی تبدیل کند و مأراب سابق الذکر را به ریاست روحانی این شهر برگزید.
نتیجه دانشگاهی بزرگ در جندی شاپور تأسیس یافت، که کتاب های بقراط و جالینوس در آن تدریس می گردید.
عده ای از پزشکان یونانی در این مراکز بزرگ به تدریس اشتغال داشتند.
ارمنستان که مایل نبود مطیع شاهنشاهی ساسانی باشد، مضافاً بدان که بعدها به واسطه قبول آئین مسیح (ع) توسط قسطنطین بزرگ (کونستانتینوس 306 میلادی)، این سرزمین با روم هم کیش شد و این هم کیشی نیز یکی از علل مهم این کشمکش ها بود و نتیجه آن در قراردادهای صلح بین ایران و روم مشاهده می گردد، مثلاً در سال 244 میلادی قرار داد صلحی که بین ایران و روم منعقد شد، ارمنستان به ایران و بین النهرین به روم تعلق گرفت و این روش مدت ها بین ایران و روم برقرار بود.
چون نسطوریان از کشور روم رانده شدند، مکتب خود ر در رها تشکیل دادند، مجدداً از رها رانده و به دال ایران آمدند، اما در نظر ایرانیان این مسیحیان بسیار محترم و مطمئن بودند که وجود آن ها خطری از هیچ جهت برای ایران نداشت، مضافاً بدان که در نظر پیروان مذهب مسیح (ع) که به نام ملکانی و اکنون به ارتودکس (54) معروف می باشند، اهل بدعت شمرده شدند، به هیچ نظر وجودشان مزاحم ایران و ایرانی به شمار نمی رفت و به همین ملاحظه علاوه بر آن که عموماً مورد توجه شاهان ایران و ایرانی ها بودند، در مورد کیش آن ها نیز کمک هایی می شده است و یکی از جهات رونق مدرسه نصیبین همین امر بود. چنان که در فوق تذکر داده شد، با مرفیروز پادشاه ایران (483-459میلادی) بر اثر هدایت بر سومای سابق الذکر (اسقف ایرانی نژاد) متوجه گردید که رومیان دشمن بزرگ نسطوریان شده اند، از این جهت همین برسوما با لشکری که از فیروز پادشاه ایران گرفته بود، عیسویان مخالف خود را در سرزمین های عیسوی نشین از بین برد و نفوذ نسطوریان را در ایران زیاد کرد و اینان با فراغت بال توانستند در ایران و سرزمین های متصرفی ایرانی به نشر و تعلیم علوم بپردازند که بزرگ ترین نتیجه این آزادی تأسیس مدرسه و بیمارستان جندی شاپور (بیت لاپات) گردید.

پی نوشت ها :

1. Amasis
2. Demokedes
3. Dinon
4. Ktezias - Ctesias
(این طبیب به سال 417 قبل از میلاد به دست ایرانیان اسیر شده و هفده سال در دربار ایران بوده است).
5. Diocese
6. Eveque
7. Pontus
8. (تراکیه) Thrace
9. Eparchy
10. Metropolitain
11. Archeveque
12. Patriarche
13. Kennessrin
14. شهری است در ایالت دیار بکر (Amid (Amida
15. Jovien
16. Abgar IX
17. Sicinius
18. Nestorius
19. Anastasius
20. Nestoriens
21. Barsauma
22. Narsai
23. Beit (Beth) Aramaye
24. Beit Ardachir
25. Beit Archam
26. Beit Garmai
27. Beit Sari
28. Beit Abe
29. Beit Adrai
30. Beit Qush
31. Beit Lapat
32. Beit Huzaye
33. Beit Slokh
34. Eustathius
35. Ephrem
36. Probus
37. Nestoriens
پیروان نسطوریوس به نام نسطوریان یا نساطره می باشند که مورد خشم و غضب امپراطوران روم شرقی قرار گرفتند و پس از فرار به ایران و حمایت از آنان کلیسای آنان را به نام «کلیسای ایران» نامیده اند.
نسطوریها به دو شعبه بزرگ منقسم می باشند:
اول یوسفی ها که بیشتر در موصل و اطراف آن مقیم می باشند و با کلیسای روم یکی هستند، دوم شمعونی ها که در ایران و ارمنستان (وان) و همان کلدانی ها و آشوریها هستند (ارومیه، رضائیه سابق).
38. Kenesrin
39. Amide
40. Carrhae
41. Bardesane
البردیصانی که در اواخر قرن دوم میلادی به آئین مسیح گرویده بود، با عقاید و نظرات فرقه ای از مسیحیان مانند مرقیونیان Marcionites که منسوب به مرقیون Marcion بود مخالفت کرده است.
42. Harmonius
43. Ecole des Perses
44. Monophysites
مونوفیزیت ها - دسته ای از مسیحیان می باشند که معتقد بودند دو طبیعت خدائی و انسانی در وجود مسیح (ع) یکی است. در صورتی که نسطوریان معتقد بودند که دو طبیعت در حضرت مسیح (ع) از هم مجزی می باشند.
45. Zeno
46. Tsephion
47. شهر سلوکیه در برابر طیسفون قرار داشته است.
48. Barsauma
49. Narses
50. این شهر در قسمت بالای فرات در سرزمین سوریه واقع است.
51. Acacius
52. Catholicos
53. Maraba
54. Orthodoxe

منبع :نجم آبادی، محمود؛ تاریخ طب در ایران پس از اسلام (از ظهور اسلام تا دوران مغول)، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم 1375.