آموزه های بزرگمهر حکیم
نام بوزرجمهر وزیر انوشیروان (بزعم بعضی از مورخان به مانند بعضی اسامی دیگر تاریخ چون اسکندر و لقمان و امثال آن ها) در تاریخ مانده است.
افسانه ها و حکایات زیادی درباره وی نقل گردیده که ممکن است بسیاری از آن ها از حقیقت دور باشد، اما می رساند که وی نقشی در تاریخ فلسفه و پزشکیایران باستان ایفا کرده است.
شرح حال این وزیر و اثر وی بر روی سلطنت نوشیروان و نتیجه بر روی معارف آن دوران شایان توجه است. وی فرزند سوخرا بود که لقب بختگان داشت.
ابتدا ابوذرجمهر توجه و عنایت شاه را به خود جلب کرد و برای تعلیم و تربیت فرزند انوشیروان یعنی هرمز گماشته شد. هرمز نسبت به بوزرجمهر خوش رفتاری نکرد و احساسات استاد را جریحه دار ساخت اما بعد از عمل خود عذر خواست و مقام بوزرجمهر والا گردید تا آن که به منصب وزارت رسید و در جمیع امور کشوری با کیاست و کفایت فوق العاده به شاه خدمت نمود.(1)
از حکایت مشهور منسوب به بوزرجمهر یکی آن است که وقتی جلسه ای از علما و حکما با حضور انوشیروان تشکیل گردید و سئوالی بدین شکل مطرح شد: که بزرگ ترین بدبختی چیست؟ فیلسوف یونانی گفت: پیری و کودکی که با تنگ دستی و فقر توأم باشد. عالم هندی گفت: بیماری های جسمی که با دردهای روحی ضمیمه باشد. بزرگمهر گفت: چنین تصور می کنم که آدمی ببیند که عمرش در شرف اتمام است و کار نیکی نکرده باشد. این بدترین مصیبتها و بدبختی هاست. این پاسخ در نظر خسرو بسیار پسندیده آمد و مقام و ارج بوزرجمهر در برابر حکما و فلاسفه خارجی نمایان شد.
سیمون انطاکی که در حدود 1070 میلادی کتابی از عربی به یونانی ترجمه کرده است و درباره فلسفه یونان می باشد و آن را به بوزرجمهر نسبت می دهد ممکن است متعلق به غیر او باشد (تاریخ طب دکتر الگو صفحه 53).
بوزرجمهر در دوران انوشیروان مقامی ارجمند و نفوذی بی مانند داشت، ولی عاقبت به جرم مسیحی بودن به قتل رسید. (سال 580 یا 590 میلادی).
بوزرجمهر در دوران انوشیروان مقامی ارجمند و نفوذی بی مانند داشت، ولی عاقبت به جرم مسیحی بودن به قتل رسید.(2) (سال 580 یا 590 میلادی).
در آخر این مبحث قسمتی از نظرات و عقاید بزرگمهر حکیم را که در کتاب کلیله و دمنه بابی به نام «کلام بوزرجمهر بختگان» آمده که منسوب به وی است نقل می کنیم که در سطور آتی اصول عقاید و نظرات وی درباره علم و تحصیل مشهود می گردد:
«این کتاب کلیله و دمنه فراهم آورده علماء و براهمه هند است در انواع مواعظ و ابواب حکم و امثال و همیشه حکمای هر صنف از اهل حال و مال و مصالح معاد و معاش. تا آن گاه که ایشان را این اتفاق خوب روی نمود و بر این جمله وضعی دست داد که سخن بلیغ با معانی بسیار از زبان مرغان و بهائم و حوش جمع کردند و چند فائده ایشان را اندر آن حاصل آمد اول آن که در سخن مجال تصرف یافتند تا هر باب که افتتاح کردند به تمامت اشباع برسانیدند و دیگر آن که پند و حکمت و لهو و هزل (شوخی) به هم پیوستند، تا حکما آن را برای استفادت مطالعه کنند و نادانان برای افسانه بخوانند و احداث (جوانان و پیش آمدها در این جا مقصد جوانان است) متعلمان به طریق تحصیل علم و موعظت نگرند و ضبط آن بر ایشان سبک خیزد و چون در حد کهولت و موسم عقل و تجربت رسند و در آن محفوظ تأملی کنند صحیفه دل را پر فوائد بینند و ناگاه بر ذخائر نفیس و گنج های شایگان مظفر شوند و مثال این هم چنان است که مردی در حد بلوغ بر سر گنجی افتد که پدر از جهت او نهاده باشد، فرحی بدو راه یابد و در باقی عمر از کسب فارغ آید. و خواننده این کتاب باید که وضع و غرض که در جمع و تألیف آن بوده است بشناسد. چه اگر این معنی بر وی پوشیده بماند انتفاع که در جمع و تألیف آن بوده است بشناسد. چه اگر این معنی بر وی پوشیده بماند انتفاع او از آن صورت نبندد و فوائد و ثمرات آن او را مهنا (گوارا) نشود. و اول شرط طالبان این کتاب را حسن قرائت است که اگر در خواندن فروماند بتفهم معنی کی تواند رسید. زیرا که خط کالبد (قالب و جسد) معنی است و هر گاه در آن تأمل واجب دارد و همت در آن نبندد که زودتر به آخر رسد. بلکه فوائد آنرا با هستگی در طبع جای دهد و اگر بر این جمله نرود همچنان بود که حکایت مرد نادان و گنج...
«و بر مردمان واجب است که در کسب علم کوشند و فهم در آن معتبر دارند که طلب علم و ساختن توشه آخرت از مهمات است و زنده را از دانش و کردار نیک چاره نیست و نیز نور ادب دل را زنده کند و داروی تجربت مردم را از هلاک جهل برهاند، چنان که شعاع خورشید روی زمین را منور گرداند و آب زندگی عمر جاوید دهد و علم به کردار نیک جمال گیرد که میوه درخت دانش نیکوکاری و کم آزاریست و هر که را علم باشد و بدان کار نکند به منزلت کسی است که مخافت راهی را می شناسد، اما ارتکاب کند. تا به قطع و غارت مبتلی گردد یا بیماری که مضرت خوردنیها را می داند و هم چنان بر آن اقدام می نماید تا در معرض تلف افتد و هر آینه آن کسی که زشتی کار به شناسد. اگر خویشتن در آن افکند نشانه تیر ملامت شود. چنانکه دو مرد در چاهی افتند یکی بینا و یکی نابینا. اگر چه هلاک میان هر دو مشترک است اما عذر نابینا به نزدیک اهل خرد و بصر مقبول تر باشد و او را معذور دارند و فایده در تعلم حرمت ذات و عزت نفس است. پس تعلیم دیگران که اگر بافادت دیگران مشغول شود و در نصیب خویش غفلت ورزد هم چون چشمه ای باشد که از آب او همگنان را منفعت حاصل می آید و او از آن بی خبر. از دو چیز نخست خود را مستظهر باید گردانید، پس دیگران را ایثار (بر گزیدن و اختیارکردن) کرد. علم و مال یعنی چون وجوه تجارب معلوم گشت اول در تهذیب اخلاق خویش باید کوشید، آنگه دیگران را بر آن باعث باید بود و اگر نادانی این اشارت را که بازنموده شده است، به هزل حمل کند، مانند کوری بود که احولی (لوچ) را سرزنش کند».
از کلمات بوزرجمهر است:
«که اندیشه نمودن که چگویم بهتر از پشیمانی است که چه گفت».
«از مردم تهمت زده دورباش؛
«در جوانی علم آموزی و در پیری به کار بردن.
اما آثار که به وی نسبت داده شده مهم تر و معتبر از همه «امثال و حکم» وی می باشد. دیگر رساله ای در باب اختراع شطرنج و تاریخ پیدایش آن. این رساله و رساله دیگر وی «پندنامه بزرگ مهر» به سال 1885 میلادی به انگلیسی چاپ شده است.
می گویند کتاب «ظفرنامه» شیخ الرئیس از نسخه پهلوی که برای امیر نوح سامانی ترجمه شده است منسوب به بوزرجمهر می باشد.
پی نوشت ها :
1. می گویند انوشیروان شبی خواب دید که از پهلوی تختش درختی روئیده و گرازی آشکار گردید و از قدحی که در کنار سلطان بود جامی نوشید. خسرو اندوهگین گردید. از موبدان و منجمان هر یک به نحوی آن را تعبیر کرد. خسرو بوزرجمهر را از خراسان خواست. چون خدمت سلطان رسید خسرو خواب را برایش نقل کرد. بوزرجمهر گفت: در حرم شاهی پسری است که خود را به صورت دختران پری روی در آورده و با یکی از پری رویان سرو سری دارد. خسرو به حرم سرا رفت، دید که بوزرجمهر راست گوید. دستور داد آن پسر و معشوقه اش را گردن زنند. آنگاه مقام بوزرجمهر بسیار ارجمند گردید.
2. توضیح آن که عده ای را عقیده بر آن است که بوزرجمهر از کیش زرتشتی دست برداشت و عیسوی گردید. سپس مردم را به دین اسلام تشویق کرد. مطلب به خسرو گزارش گردید. کسری در غضب شد. وی را خطاب کرد و گفت: «از این امر در گذر والا ترا خواهم کشت». بوزرجمهر در پاسخ گفت: «از تاریکی به روشنایی گرویده ام دیگر به تاریکی بر نخواهم گشت». خسرو وی را به زندان انداخت و سپس امر به کشتن وی داد.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}