نهضت ترجمه در جهان اسلام
وقتی که اسلام پیروز شد و آفتاب حقیقت، تاریکی های ظلم و جهل را نابود ساخت علم به مانند حق حیات از آن همگان گردید و از طبقات پایین اجتماع چه اندیشمندان و دانشمندان بزرگی بیرون آمدند و روستازادگان دانشمند به وزیری پادشاهان رفتند. آری استعداد بشری فراتر از آنست که در انحصار گروهی درآید. وقتی چنین استعدادهایی در زمینه تربیت دولت قرار بگیرند، حتماً شکوفا گردیده و پرورش می یابند، درست به مانند سرزمین بایر که هر وقت باران رحمت نازل شود انواع گل ها و گیاهان رشد می کنند و به تعبیر قرآن کریم (کالارض اذا نزل علیها الماء اهتزت و ربت و انبتت من کل زوج بهیج).
اصولاً نهضت علمی در تمدن اسلامی یک جریان علوم اجتماعی بود که همگان در آن شرکت داشتند، مسلمانان در تحصیل دانش در هر جای ممکن از هیچ تلاشی فروگذار نبودند.
حاکمان مسلمان هم در علم اندوزی، تأسیس مدارس و بیت الحکمه و بذل مال در طلب دانش و اقتباس زیبایی های ملل اجنبی، تشجیع به ترجمه کتاب های علمی از زبان های بیگانه، تلاش خستگی ناپذیر داشتند.
این خصلت را می توان وصف اصیل خلافت عباسی دوره اول تلقی کرد. نهضت علمی و جنبش ترجمه چنان سریع و بالنده بوده است که به تمدن اسلامی رنگ خاصی داده و به صورت حلقه درخشان تمدن اسلامی درآورده است و در نتیجه همه شهرهای اسلامی بغداد، بصره، کوفه، قاهره، ری، نیشابور، مراکز فکری و علمی جهان اسلام بوده است و سرچشمه های دانش فضیلت از ادب و فلسفه و علوم دین و دنیا از آن ها سرزده است!
نهضت ترجمه و اقتباس علوم
هسته های نخستین
بسیار روشن است که اسلام در یک خلأئی به وجود نیامده است. ملت هایی که اسلام پذیرفتند و به اصول عقاید آن معتقد شدند ملت های دارای تمدن ریشه داری بوده اند که در تمدن بشری سهم به سزایی داشتند. اسلام با این ملت ها تلاقی کرد و در یک تعامل فرهنگی و تعالی فکری چیزهایی را گرفت و چیزهایی را تحویل داد. در این تلاقی، مسلمانان با تمدن هندی، حکمت ایرانی، فلسفه یونانی و حقوق رومی برخورد داشته اند و از مجموع این فرهنگ ها تمدنی به وجود آمد که اگرچه عناصری از تمدن های مجاور را همراه داشته، آن ها را در شکلی جدید و لباسی نو با الهام از منابع فرهنگ اسلامی (قرآن و سنت) نمودار ساخته است. اگر بعدها قرن چهارم، عصر طلایی تمدن اسلامی تلقی گردید قطعاً ریشه های آن در عوامل تحول فکری، عقلی و اجتماعی مسلمانان وجود داشته است که به چنان ارتقای علمی و فرهنگی رسیده اند.1. انگیزه ها
بعضی از نویسندگان قدیم انگیزه این انتقال تمدن را به عوامل غیرواقعی نسبت داده اند. ابن الندیم در الفهرست (1) و ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء (2) داستان خوابی را نقل می کند که مأمون عباسی در خواب ارسطو را می بیند و از او درباره زیبایی می پرسد. او در جواب از محسنات عقل و شرع سخن می گوید که مأمون را به اعجاب وامی دارد و در نتیجه مأمون پس از بیداری دستور می دهد که کتاب های یونانی ترجمه شود.قطعاً این داستان رؤیا هرگز نمی تواند علل و عوامل و انگیزه های این نهضت عظیم علمی را تفسیر کند و توضیح دهد بلکه باید بسان هر پدیده اجتماعی دیگری، عوامل این تحول اجتماعی را در شرایط اجتماعی فکری و طبیعی آن زمان جستجو کرده و به دست آورد.
به نظر ما چند عامل سبب شده است که مسلمانان به اخذ تمدن بیگانه و اقتباس فرهنگ ها و علوم دیگران اقدام نمایند.
1. قطعاً عرب ها پیش از آمدن اسلام چندان بهره ای از معارف عقلی و علمی نداشتند و هرگز دارای تفکر منطقی و نظام فکری منسجم نبوده اند. ولی وقتی که اسلام ظهور کرد تحول عمیقی را در شبه جزیره العرب ایجاد کرد و نظام زندگی را عوض نمود، جامعه نوینی به وجود آورد و در نتیجه نظام جدید خود آرمان هایی ابداعی و ارزش ها و مسائلی جدید را به همراه آورد که قبلاً عرب ها فاقد آن بوده اند. این تحول فکری و اجتماعی نیاز داشت که تکامل یابد و رشد کند و به هر مقدار که مسلمانان با افق های تازه و فرهنگهای ملل مجاور آشنا می شدند مایل بودند که با آن ها آشنا شده و از آن ها اقتباس نمایند.
چنان که مسلمانان آداب دیوانی را در تنظیم حقوق ماهانه از نظام ایرانی فرا گرفتند و این یکی از عوامل مهم انتقال تمدن بود.
2. عامل دیگری که مسلمانان را واداشت که از تجارب ملل دیگر بهره بگیرند این نکته معقولانه بود که تفوق نظامی و سیاسی و اقتصادی بدون رشد علمی و عقلی هرگز ارزش ندارد. از این جهت تلاش کردند که خود را به سطح علمی و فکری دیگر ملت ها که دارای علوم و فلسفه بودند رسانند و در نتیجه شمشیر را غلاف کردند که قلم در دست گیرند و بتوانند مرزهای جدید علم و فکر و فلسفه را فتح نمایند.
3. تشویق قرآن بر طلب حکمت و نظر و تدبر و تعمق در خلق و آفرینش آسمان ها و زمین و مدح علم و عالمان، انگیزه دینی و روانی دیگری بود که مسلمانان را وا می داشت سطح علمی خود را توسعه دهند و آفاق جدید دانش را به دست آورند.
4. نیاز جامعه اسلامی به تفهیم عمیق نظری دین و مجهز شدن با نظریات فلسفه یونانی تا بتوانند از حریم مذهب در برابر شبهات و تشکیکات مخالفان و معاندان که دارای فرهنگ بودند دفاع نمایند، این تجهیز جز با آشنا شدن با علوم اندیشه های عقلانی یونانی میسر نبود.
5. نیاز مسلمین به دانش هایی که آنان را در انجام وظایف دینی از قبیل تعیین اوقات نماز، تنظیم حساب مالی و تقسیم ارث و میراث و توزیع غنائم جنگی بعد از فتح و پیروزی، یاری دهند و این به جز از طریق آشنایی با حساب و هیئت و ریاضی ممکن نمی شد.
6. نیاز به تکمیل معارف و تنظیم صحیح علومی که در دوره اموی از علوم قرآنی، لغوی، تفسیری بدان رسیده بودند و تبویب دقیق و فصل بندی آنها.
7. ذهنیت و طرز تفکر عقلی گرایی متعزله که قشر عظیم جامعه اسلامی را تشکیل می دادند.
این گروه در اواخر قرن اول هجری پدید آمدند و در طول حکومت دوره اول عباسیان نفوذ عمیقی در دستگاه خلافت و جهان اسلام داشتند. این گروه در اثبات عقاید اسلام و تأیید مذهب خود از برهان عقلی استفاده می کردند و در نتیجه از اندیشه های یونانی و فلسفه ارسطو استمداد گرفته و علم کلام را به وجود آوردند.
وقتی که حکومت به مأمون الرشید (198-218) رسید، این گروه حکومت را به دست گرفتند. اساساً مأمون خود از کسانی بود که علاقه شدیدی به مذهب اعتزال داشت و خود دانشمندی بود که عقاید اسلامی را با استدلال استنباط می کرد. از این جهت او دستور داد که علوم یونانی به جهان اسلام انتقال یابد و آن چنان در این کار علاقه داشت که هر مترجمی که کتابی را ترجمه می کرد، به وزن آن به مترجم طلا هدیه می داد.
گویند حنین بن اسحق، یکی از مترجمان زبردست 500 هزار دینار جایزه گرفت.(3)
8. راه یافتن ایرانیان به دستگاه حکومتی و به دست گرفتن قدرت دولت، چون ایرانیان سوابق ممتدی به علوم داشتند پس از آنکه دولت بنی عباس را روی کار آوردند از یک طرف بر اثر نفوذ رجال برامکه و خاندان نوبخت توجه خلفای عباسی را که علاقمند به آداب و رسوم ایرانی بودند، به انتقال علوم و ترجمه فرهنگ ملل دیگر جلب کرده و تشویق نمودند.
از این جهت قسمت بزرگی از علوم مختلف از قبیل فلسفه و ریاضیات و طب خواه از منابع یونانی و یا پهلوی به زبان عربی ترجمه گردید و از این طریق سهم بزرگی را در تمدن اسلامی به دست آوردند.(4)
9. رشد تمدن اسلامی و توسعه و گسترش رفاه و فراغت بال و سهولت زندگی بر مسلمانان این فرصت را پیش آورد که به حیات عقلی روی آورند و در طلب علم و بحث و نظر غور نمایند درنتیجه به ارتقا فکری دست یابند؛ زیرا چه عاملی قوی تر از عامل رفاه در ترقی علم و تمدن و طلب دانش، جمع آوری منابع فرهنگی و ایجاد کتابخانه و بسط دانش پیشقدم می شوند. به تعبیر ابن خلدون وقتی که عرب ها (مسلمانان) در تمدن پیش رفتند و در زندگی شهری غوطه ور شدند به زودی به سراغ علم و هنر رفتند که زائیده زندگی شهرنشینی است.(5)
10. رقابت میان عرب و شعوبیه (اهل التسویه) انگیزه دیگری است که شعوبیان را واداشته است تا با ترجمه آثار فکری خود که دارای فرهنگ غنی بودند گرد حقارت را از چهره خود بزدایند و با مباهات به فرهنگ پیش از اسلام، خود منابع فرهنگی شان را به عربی ترجمه نمایند. چنان که ابن مقفع با ترجمه کلیله و دمنه و حکمت ایوانی در الادب الصغیر و جاودان خرد چنین کاری انجام داده است.(6)
تمدن اسلامی گرچه شکل و غالب خود را از فرهنگ اسلامی داشته است، در بدنه آن عناصر مختلفی از فرهنگ های ملل مجاور نیز وجود داشت و دیگر ملت ها که به نحوی با جامعه مسلمانان ارتباط داشتند و به عنوان اقلیت های دینی حیات فکری و دینی و اجتماعی خود را تداوم می دادند، در ترکیب فرهنگ و تمدن اسلامی سهیم بوده اند. مهم ترین این اقلیت ها، سریانی ها، نسطوری ها، یعقوبی ها از فرق مسیحیان و صائبان و دیگر فرق و مذاهب بوده اند. اما سریانی ها در این میان نقش مهمی را ایفاء کرده اند و حلقه اتصال فرهنگ یونانی و اسلامی بوده اند. زیرا مسلمانان هرگز قادر نبودند که فلسفه و علوم یونانی را از منابع اصلی آن ها بفهمند و ترجمه نمایند. طبیعی بود که در این میان به بعضی متخصصان و زبان دانان که با فرهنگ و زبان یونانی آشنایی داشتند نیازمند بودند و این زبان دانان، سریانی ها بودند. این ها قومی از مسیحیان بودند که به زبان سریانی حرف می زدند. زبان سریانی یکی از شاخه های زبان آرامی است که در بین النهرین و مناطق مجاور آن گسترش دارد. مهم ترین مدارس نسطوری ها در شهرهای رها و نصیبین بوده اند.
مراکز فرهنگی
مدرسه رها (Orfa)، شهر رها و یا ادسا (Edessa) امروزه یکی از شهرهای کشور ترکیه است ولی آنروز در عهد دولت عباسی، شهری از شمال عراق به حساب می آمد. نفوذ علوم یونانی به شهر رها بیشتر از طریق انطاکیه صورت گرفت لیکن آغاز دوره تعلیم در رها از وقتی است که آیین مسیح در این شهر رسمیت یافت. در سال 363 ایرانیان در رها مدرسه ای ساختند که در این مدرسه از استادان فارغ التحصیل اسکندریه استفاده می شد که به زبان یونانی تدریس می کردند. در این مدرسه نسطوری ها تربیت یافتند که در رأس آن ها سرجیوس رأس عینی قرار داشت. این گروه علوم یونانی را تحصیل می کردند و بعدها، اکثر کتاب های فلسفی یونانی را به زبان خود سریانی ترجمه می کردند. این متون تا دوره امپراطوری عباسی وجود داشت. در این دوره نسطوری ها آن ها را به زبان عربی ترجمه کردند.1. مدرسه نصیبین
مدرسه نصیبین نیز از حیث تشکیلات و نظامات کاملاً از روی حوزه علمی رها ترتیب یافته بود. این مدرسه بار دوم به دست بارسوما (Barsuma) یکی از اسقفان ایرانی نژاد در اواسط قرن پنجم پدید آمد ولی در حدود 449-450 مطران نصیبین بود. تشکل مدرسه نصیبین باعث قوت مذهب نسطوری و اشاعه آن در ایران گردید. مدرسه نصیبین از مدارس معتبر قدیمی شمرده می شد چنان که عدد شاگردان آن را گاه تا 800 تن ذکر کرده اند.(7)2. جندی شاپور
از مهم ترین مراکز فرهنگی که در تمدن اسلامی نقش بارزی دارد جندی شاپور است.جندی شاپور شهری در خوزستان از آثار شاپور اول است و به او منسوب می باشد. شاپور این شهر را محل استقرار اسیران رومی قرار داد و شاید به همین سبب فرهنگ یونانی در آن جا انتشار یافت. انوشیروان در جندی شاپور بیمارستانی ساخت که علوم یونانی به زبان آرامی و سریانی تدریس می شد. مسلمانان این شهر را افتتاح کردند و تا زمان عباسیان باقی بود. امروزه شاه آباد غرب بر ویرانه های جندی شاپور بنا گردیده است.(8)
قفطی در اخبار الحکماء می گوید:
شهر به سبک قسطنطنیه ساخته شده است، اولین کسانی که در بیمارستان شهر، پزشکی یاد می دادند، اطبای رومی بودند. این گروه به جوانان شهر طب تعلیم می کردند و رشد علم پزشکی رو به افزایش بود و همواره علم پزشکی رونق داشت تا اینکه این اطباء معروفان زمان شدند. در بیستمین سال سلطنت نوشیروان، همه اطباء به دستور پادشاه گرد آمدند و به مسائلی در مورد پزشکی و تخصص آن ها پی می برد.(9)
در جندی شاپور در کنار تدریس علوم یونانی، فرهنگ هندی تدریس می شد. بعضی هندی ها این علوم را به زبان پهلوی تدریس می کردند. مدرسه جندی شاپور تا زمان عباسیان باقی بود و بسیاری از پزشکان ایرانی علم خود را به تمدن اسلامی انتقال می دادند. گویند منصور دوانیقی هنگام ساختن بغداد به مرضی در معده خود گرفتار آمد؛ پزشکان نتوانستند او را معالجه نمایند از این جهت او را به بزرگ طبیبان جندی شاپور جورجیس پسر بختیشوع راهنمایی کردند.(10)
از این زمان جندی شاپور به تمدن اسلامی پیوست حتی اینکه هارون الرشید جبرئیل بختیشوع را دستور داد که بیمارستانی به سبک جندی شاپور در بغداد بنا کند این بیمارستان را اطباء جندی شاپور اداره می کردند.(11)
از پزشکان معروف جندی شاپور در عصر عباسی جورجیس بختیشوع پزشک خصوصی منصور، پسر بختیشوع پزشک هارون و جبرئیل نواده او پزشک مأمون بوده است. همه این پزشکان به مذهب نسطوری و مسیحی بوده اند.
3. حران
حران یکی از مراکز مهمی بود که نقش بارزی در تزاوج فرهنگ یونانی و اسلامی ایفاء کرده است. این شهر در شمال جزیره در عراق در میان رها و رأس العین واقع می باشد. شهری است قدیمی، با یونان و روم همین طور با اسلام و مسیحیت، سال ها تعایش داشته از فرهنگ هر یک از آن ها اقتباس نموده است. در زمان اسکندر بسیاری از مقدونیان ساکن این بخش عراق بوده اند و بر اثر آن، خدایان معبود حران نام های یونانی به خود گرفته اند. در اوایل عهد مسیحیان کلاً منطقه شمال عراق از جمله حران مسکن ساکنان اصلی آن یعنی سریانیون بوده است و بسیاری از مقدونیان، یونانیان و ارمنی ها و عرب ها نیز در آنجا سکنی داشته اند. وقتی که مسیحیت شیوع یافته و دین رسمی در میان آسیای صغیر شده است آن ها فشار آورده اند که حرانیان را به پذیرش مسیحیت واداشته و ایشان را به آیین خود آورند. اما هرگز حرانیان زیر بار نرفته و در آیین خود باقی مانده اند. از این جهت حرانیان در نظر مسیحیان همچنان بت پرست و مشرک بوده اند. رجال کلیسا، حرانیان را هیلینوپولیس (Hellenopolis) می نامند.(12)از این جهت حران تبعیدگاه کسانی بود که در آیین مسیحیت تردید کرده اند. به نظر می رسد که دین حرانی ها، التقاطی از دین باستانی بابلی یونان قدیم و نوافلاطونیان بوده است. از این جهت تا عهد مأمون همچنان در تردید مانده است و سرانجام برای خودشان اسم صائبان را انتخاب کرده تا از صولت خلیفه در امان بمانند.
ابن ندیم داستانی در این زمینه نقل می کند که مأمون الرشید آنان را در انتخاب یکی از ادیان آسمانی آزاد ساخته است و ایشان به جهت فرار از کیفر خلیفه، صائبین را انتخاب کرده اند.(13)
به هر حال حرانیان، منبع بزرگی از فرهنگ یونانی بوده اند که در دوره عباسی بیشترین کتاب های یونانی را به عربی ترجمه کرده اند. از مهم ترین مترجمان صائبی: ثابت بن قره (221-288) است که در دوره معتضد عباسی بابنی شاکر همکاری داشته است. این گروه در دوره دیلمیان نیز شایستگی قابل تقدیری از خود نشان داده اند و به تمدن اسلامی خدمت نموده اند. ابو اسحاق صائبی معاصر با سید رضی مؤلف نهج البلاغه از دانشمندان معروف این گروه می باشد.
بالاخره این مراکز فرهنگی بزرگ ترین منابع بوده اند و در باروری فرهنگ و تمدن اسلامی و نقش مهمی داشته اند و بیشترین کتاب های یونانی را ترجمه کرده اند.
نهضت ترجمه و نقل آثار علمی از ملل بیگانه در سه دوره به اتمام رسیده است.
1. آغاز از دوره منصور تا آخرین ایام خلافت هارون. در این دوره به طور عمده کتاب های طب و نجوم و احکام نجومی ترجمه شده است.
2. دوره مأمون تا انتهای قرن 10 میلادی. در این دوره همه کتاب های طب و ریاضیات و فلسفه ترجمه گردیده و دارالحکمه مأمون نقش بارزی در نقل و انتقال داشته است.
3. دوره سوم از اواخر قرن دهم شروع شده و تا اوایل قرن 11 ادامه داشته است.(14)
4. بیت الحکمه بزرگ ترین آکادمی علوم
در دوره نقل و ترجمه علوم یونانی بیت الحکمه بغداد، نقش مهمی داشته است و این مرکز به عنوان یک آکادمی علوم، مجمع دانشمندان زمان بوده است که از هر قشری و از همه مذاهب به کار علمی و ترجمه متون اشتغال داشته اند.
نخست، دارالحکمه را هارون الرشید تأسیس نمود سپس دستور داد همه کتاب هایی را که در اثنای جنگ خود با دولت روم از آنکارا، عموریه و دیگر شهرها به دست آورده بودند در بیت الحکمه جمع آوری نمایند و به طبیب خود یوحنا ماسویه دستور داد آن ها را به زبان عربی ترجمه نمایند. این کتاب ها مجموعاً در مورد طب و فلسفه بوده است. وقتی خلافت به مأمون عباسی رسید، این مرکز علمی به اوج رشد خود رسید. خلیفه ثروت زیادی برای رشد آن اختصاص داد و سهل بن هارون را سرپرست بیت الحکمه کرد و مجموعه کتاب هایی را که پادشاه قبرس برای او فرستاده بود برای آنجا انتقال داد و همین طور منابعی که از قسطنطنیه دریافت کرده بود به خازن کتابخانه سپرد.(15)
در این مراکز ده ها نفر از دانشمندان گرد آمده بودند و به دستور خلیفه همه منابع علمی را از فرهنگ های مختلف یونانی، سریانی، فارسی حتی هندی و قبطی به زبان عربی ترجمه می کردند. مسلمانان همه معارف عصر را انتقال دادند. این علوم در زمینه طب، فلسفه، هیئت و ریاضیات بوده و از هر ملتی بهترین آن ها را اقتباس نمودند. از یونان، فلسفه؛ از هند، حساب و ریاضیات؛ از ایران، ادبیات و تاریخ را فراگرفتند. در این نهضت بزرگ علمی شعار آن ها این جمله نبوی بود که (الحکمه ضاله المؤمن اینَما وَجَدَها اِلتَقَطَها)، حکمت گمشده مسلمان است، هر جا آن را دریابد فرا می گیرد. مرکز بیت الحکمه، نخستین کتابخانه بزرگ اسلامی است که دولت عباسی در تأسیس و شکوفایی آن تلاش وسیع داشته است و هزاران هزار دینار در بسط و گسترش آن بذل نموده و آن را توسعه داده اند. ده ها دانشمند برای مطالعه و تدریس گرد آمده و دانشجویان زیادی برای فراگیری علوم و مطالعه به آنجا پناه آورده اند. در کتابخانه بیت الحکمه ده ها تن دانشمند به نسخه برداری مشغول می شدند. این کارمندان شب و روز در بیت الحکمه به کار علمی اشتغال داشتند.
4. مترجمان زبردست
این مترجمان بیشتر سریانی بودند که به کار ترجمه اشتغال داشتند و عمدتاً از دو فرقه نسطوری و یعقوبی و عده کمی نیز از پیروان مذهب ارتدکسی و مارونی بودند. در میان نویسندگان یهودیان نیز وجود داشتند. مترجمان، کتاب ها را از منابع سریانی و یا از زبان یونانی مستقیماً ترجمه می کردند. سریانی ها از خود ابتکار نداشتند، آنچه می گرفتند از کتاب های یونانی بود که به طور مختصر و یا مفصل، علوم را شرح کرده بود. این مترجمان کار علمی را حرفه خود ساخته بودند و بدین وسیله به ثروت زیادی دست می یافتند. به این معنی که آنچه ترجمه می کردند به جز دست یافتن به پول انگیزه ای نداشتند. اما مترجمان عرب و مسلمان با اینکه در اقلیت بودند ولی آن ها به انگیزه علمی و آگاه شدن از منابع معرفتی ملل بیگانه به این مسئله می پرداختند. بیشتر مسلمین از منابع ایرانی و هندی ترجمه می کردند. جالب اینکه در میان مترجمان مسلمان از دانشمندان شیعه مذهب و احیاناً با سابقه تر از دیگران حضور داشتند.در این مقاله به مهم ترین مترجمان کتاب های علمی و فلسفی می پردازیم.
@ 1. ما سرجویه طبیب یهودی کتاب کناش القس اهرون بن اعین را در زمینه طب یونانی به عمربن عبدالعزیز (101-199) از سریانی به عربی ترجمه کرد. مترجم سریانی آن کیسیوس پتاگوس Gesius petaeus بوده است. این کتاب در میان مسیحیان یعقوبی و مخالفان آن ها نسطوریها، انتشار یافت و تأثیر زیادی در معلومات پزشکی اطبای جندی شاپور داشته است.
2. تیوفیل بن تومارهاوی(اواخر قرن هشت میلادی) یک مسیحی مارونی کتاب جالینوس در طب را از سریانی به عربی ترجمه کرد.
3. ابویحیی (یوحنا) بطریق (اواخر قرن 8 میلادی) از مترجمان چیره دست کتابی در نجوم از مقالات بطلمیوس برای منصور دوانیقی ترجمه کرد. عمرالفرخان از مؤلفان عرب شرحی بر این کتاب نوشته است.
4. ابوزکریا یحیی البطریق ترجمه های زیادی از فلسفه و طب یونانی انجام داده است از جمله کتاب سرالاسرار منسوب به ارسطو که در قرون وسطی شهرت بسزایی داشته است از آثار او ترجمه یافته است. این کتاب در مورد بعضی قواعد بهداشت و فیزیولوژی است از این کتاب نسخه هایی به عربی وجود دارد که بعدها در زبان های اروپایی به فراوانی از آن اقتباس گردید.
5. حجاج بن یوسف المطر مترجم کتاب مجسطی بطلمیوس است که آن را در سال 874 میلادی به اتمام رسانده است. و همین طور این مترجم کتاب الاصول در هندسه را ترجمه کرده است.
6. سهل بن زیاد طبری (قرن 9 میلادی) کتاب الاصول اقلیدس در هندسه را به عربی ترجمه کرده است.
7. حنین بن اسحق (اواخر قرن 9 میلادی) از بزرگ ترین مترجمان عصر مأمون یک مسیحی نسطوری از جندی شاپور است. او خازن بیت الحکمه مأمون بود. بسیاری از کتاب های طبی جالینوس را به سریانی و سپس به عربی ترجمه کرده است و همچنین فلسفه ارسطور را ترجمه کرده است.
8. پسرش اسحق بن حنین مترجم کتاب الاصول اقلیدس و کتاب کُره و استوانه ارشمیدوس کتاب اشکال کروی منالاوس کتاب گیاهان ارسطو.
9. ثابت بن قره صابی (حرانی) اوائل قرن 10 میلادی از مشهورترین دانشمندان صائبی است. او در طب، ریاضیات، نجوم و فلسفه نبوغ داشت و به زبان های سریانی، عربی و عبری تسلط داشت و به خوبی و شایستگی و روایی کتاب ها را به عربی ترجمه می کرد و از معروف ترین مترجمان ثابت دوره مأمونی است، در علوم اوائل (علوم دخیله) تبحر داشته و در آن زمینه معارف زیادی به دست آورده بود و اکثر کتاب های منطق و ریاضیات، فلک، طب و ادیان و آداب و رسوم بت پرستان را ترجمه کرده است. او ترجمه کتاب الاصول اقلیدوس را تصحیح کرده و دستیار خوبی برای حنین بن اسحق بوده است.
10. قسطابن لوقا بعلبکی (اوائل قرن دهم میلادی) مسیحی، سریانی و یونانی الاصل که در بعلبک به دنیا آمده و بدین جهت به بعلبکی شهرت داشت. او به زبان های سریانی، یونانی و عربی تسلط داشت و بیشترین آثار طب و ریاضی، فلکی، فلسفی را ترجمه کرده است.
نهضت ترجمه تنها منحصر به این گروه نبوده است بلکه دانشمندان بسیاری، حتی در آینده های تاریخ اسلام در دوره متوکل، دوره دیلمیان به این نهضت ادامه داده اند. جالب اینکه از دانشمندان معروف شیعی هم در ترجمه آثار یونانی سهم وافری داشته اند که خود تحقیق جداگانه ای می طلبد. جا دارد که در این نکته بررسی شده و مطالعه شود.(16)
5. مهم ترین آثار فلسفی
عمده ترین کتاب های فلسفی که از یونانی ترجمه گردید و تأثیر عمیقی در فرهنگ تفکر و ادب اسلامی از خود به یادگار گذاشتند:کتاب های افلاطون
1. کتاب السیاسه، ترجمه حنین بن اسحاق2. کتاب المناسبات: ترجمه یحیی بن عدی
3. کتاب النوامیس: ترجمه حنین و یحیی
4. کتاب طیماوس: ترجمه ابن البطریق و تصحیح حنین
5. کتاب از افلاطون تا اقرطن: ترجمه یحیی بن عدی
6. کتاب التوحید: ترجمه یحیی بن عدی
7. کتاب حس و لذت: ترجمه یحیی بن عدی
8. کتاب اصول هندسه: ترجمه قسطا بن لوقا
کتاب های ارسطو
1. قاطیفوریاس(مقولات): ترجمه حنین بن اسحاق2. العباره: ترجمه حنین بن سریانی و اسحق پسرش به عربی
3. تحلیل قیاس، تصحیح حنین: تصحیح حنین
4. کتاب البرهان: ترجمه حنین به سریانی و عربی از متی بن یونس
5. کتاب جدل: ترجمه حنین بن سریانی و عربی از یحیی
6. کتاب مغالطه: ترجمه ابن ناعمه و یحیی بن عربی
7. کتاب خطابه: ترجمه حنین، اسحق و ابراهیم بن عبدالله
8. کتاب شعر: ترجمه ابوبشر از سریانی به عربی
9. کتاب السماء و العالم: ترجمه ابوروح صابی، حنین و یحیی-قسطا
10. کتاب السماء و العالم: ترجمه حنین به سریانی و اسحق به عربی
11. کتاب کون و فساد: ترجمه حنین به سریانی و اسحق به عربی
12. کتاب آثار عُلوی: ترجمه ابوبشر و یحیی
13. کتاب نفس: ترجمه حنین به سریانی و اسحق به عربی
14. کتاب حس و محسوس: ترجمه ابوبشر متی بن یونس
15. کتاب حیوان: ترجمه ابن البطریق
16. کتاب حروف و الهیات: ترجمه اسحق و یحیی و حنین و متی
17. کتاب اخلاق: ترجمه اسحق
18. کتاب زن: ترجمه حجاج بن مطر
19. کتاب اثو لوجی: ترجمه حجاج بن مطر
این کتاب ها همه فلسفی است که شاگردان ارسطو آن ها را شرح کرده و توضیح داده اند.(17)
مهم ترین مترجمان فرهنگ هندی
1. ابوعبدالله بن ابراهیم بن حبیب کوفی اواخر قرن هشتم میلادی، منجم منصور عباسی از بزرگ ترین علمای شیعی در عصر منصور دوانیقی است و در علم نجوم تبحر داشته و کتاب های هندی را در زمینه نجوم به عربی ترجمه کرده است. فزاری به دستور منصور کتابی در علم فلک و نجوم ترجمه کرده است. بعدها این کتاب در فرهنگ اسلامی به کتاب سند هند شهرت یافت. این کتاب را موسی خوارزمی تلخیص نموده و زیج فلکی خود را بر مبنای آن تنظیم کرده است.از مشهورترین مؤلفان فرهنگ هندی که به زبان عربی برگردان شده است تألیفات ابوریحان بیرونی است (5440). او در اکثر شهرهای هندوستان به مسافرت پرداخته و با علوم و ادبیات و ادیان و فرهنگ هندی آشنا شده است و سپس کتاب خود را به نام الآثارالباقیه عن القرون الخالیه و تحقق ماللهند تألیف کرده است.
6. تأثیر فرهنگ نهضت ترجمه در تفکر مسلمین
بدون شک انتقال آثار فرهنگی ملل به تمدن اسلامی تأثیر بسزایی در تفکر و آداب و رسوم مسلمانان داشته است و در حقیقت انقلاب برزگی در زمینه: تفکر، مذهب و زبان به وجود آمده است و به سرعت در همه شئون اجتماعی و فرهنگ مسلمانان اثر گذاشته است.1. درباره تأثیر فکری در جامعه اسلامی می توانیم به جرأت ادعا کنیم که مسلمانان بر اثر انتقال علوم در نحوه تفکر تحول پیدا کردند و راه درازی را که امروز تمدن به آن دست یازیده است طی نموده اند. به طور مسلم در میان مسلمانان دانشمندان بزرگی در همه زمینه های علوم به وجود آمدند. حتی می توان گفت که مسلمانان به اقتباس علوم دست یافتند و طبق تعبیر استاد جلال همایی:
مابین مسلمین که مجموعه ای از ملل و اقوام بشری شامل ایرانی، ترک و هندی عرب و سریانی و عبری بودند البته متفکرانی وجود داشته که به قوت فکر و اندیشه خود قسمتی از علوم و صنایع را خود ابتکار کردند. از آن جمله است جبر و مقابله که میراثش از مسلمین به اروپائیان رسید و آن را به حد اعلی ترقی دادند. اصولاً مسلمانان تصرفاتی تازه و مطالبی نو بر میراث کهن افزودند مانند فلسفه و ریاضیات و طب و طبیعیات و امثال آن. به طور کلی هیچ علم و فنی از فنون اقتباس اکتسابی نیست که مسلمین آن را سر و صورتی تازه و نو نداده و به آنچه به دستشان رسیده است مبلغی بسیار از قواعد و مسائل تازه که زائیده فکر و مولود هوش و درایت خود ایشان است، نیفزوده باشند.
این امر را تتبع و غور و بررسی در علوم و فنون عقلی فلسفه و ریاضیات هیئت و نجوم و طب و شیمی و امثال آن مدلل و مبرهن می سازد بلکه گاه هست که بر اطلال (آثار) میراث قدیمی عمارتی نو ساخته اند که با اصل قدیمش کاملاً متفاوت است.(18)
2. انتقال فرهنگ یونانی، ذهنیت خاصی به مسلمانان داد. علم منطق که به تعبیر ابن سینا خادم علوم بوده و علم آلی و ابزاری تلقی می شد، تأثیر زیادی در روش استدلال و برهان به جای گذاشت، چنان که در باب استدلال متکلمان در اثبات وجود خدا ملاحظه می شود که عالم حادث است هر حادث به محدثی نیازمند است پس جهان به محدث وابسته است و این روش استدلال به همه قلمرو علم از نحو و اصول و فقه سرایت کرد.
به علاوه عقلانیت یونانی که در فرهنگ مسلمانان اثر کرد علم خاصی به نام علم کلام به وجود آورد که در متکلمان معتزلی و شیعه تبلور بارزی پیدا کرد و همچنین نفوذ فلسفه نوافلاطون در تصوف و عرفان اسلامی اثر مهمی از خود گذاشت. اما در این جا این نکته حائز اهمیت است که مسلمانان در اقتباس فلسفه یونانی، ناقل محض نبودند، بلکه اگر به چشمی به فرهنگ یونانی نگاه می کردند، با چشم دیگر، تعالیم اسلامی را در نظر می گرفتند و از مجموعه آن ها فرهنگ مرکبی می ساختند که نه یونانی خالص بود و نه اسلامی محض. این نحوه اخذ و اقتباس در عصر دوم عباسی آثار خود را نشان داد و دانشمندانی به مانند اخوان الصفا، فارابی، ابن سینا و ابن رشد و امثال آن ها به ظهور رسیدند.(19)
3. اما تأثیر ادبی و معنوی بسیار روشن و واضح است. طبیعی است که پس از انتقال فرهنگ های ملل بیگانه همه الفاظ و اصطلاحات فنون و علوم به زبان عربی انتقال یافت و مسلمانان با تغییر ظاهری الفاظ یونانی، هندی، فارسی، یا خود همان اصطلاحات را به کار بردند و یا معادل هایی از زبان عربی برای آن ها ساختند.
مثلاً خود واژه فلسفه نمونه روشن این تأثیر است که در اصل فیلسوفی (philosophy) بوده است و یا اصطلاحات جدیدی به وجود آمد که پیشاپیش در زبان مسلمانان رایج نبوده است. مانند ماده، صورت، جوهر، عرض، ماهیت، کم، کیف، هویت، موضوع@ انیه و یا اسم گیاهان و @عقاقیر طبی و حتی اسم مسیحیان و کلمات مسیحی به مانند جاثلیق بطریق.
4. نکته قابل ملاحظه این است که مسلمانان همه علوم یونانی را در فرهنگ اسلامی نپذیرفتند بلکه از آن علوم و معارفی استقبال کردند که با ذهنیت توحیدی و اسلامی منطبق بود. اما آن نوع معارفی که با ذهنیت اسلامی تطابق نداشت آن را رد کرده و ممنوع کردند. مثلاً آنجا که فلسفه و علوم از نتایج اندیشه و تجربه بشری است و اختصاص به ملتی ندارد آن را پذیرفتند و اقتباس کردند. اما ادبیات به ویژه ادبیات شرک آلود ارباب انواع که در فرهنگ یونانی وجود داشت و با اندیشه توحیدی اسلام جور نبوده و مطابقت نداشت و در نتیجه اساطیر یونانی، الیاده و ادیسه که درباره ارباب انواع به طور شرک آمیز بحث می کند مردود گردید.
همچنین هنر یونانی که نوع هنر برهنگی و شرک آمیز بود (Iconic) هرگز به فرهنگ اسلامی انتقال نیافت و چون با ذهنیت توحیدی و اخلاق وقار و حیا توافق نداشت، هرگز جای خود را در میان فرهنگ اسلامی باز نکرد و همچنان در بوته فراموشی باقی ماند.(20)
7. موضع فرهنگ تشیع در رابطه با نهضت ترجمه
قطعاً فلسفه یکی از انحاء و صور تفکر است نه آنکه تفکر منحصر به فلسفه باشد.یونانیان اصرار نداشتند که تفکر خود را به اقوام دیگر تعلیم دهند و چه بسا که تفکر عقلی را منحصر در شأن خودشان می دانستند اما به تعبیر دلیس اولیری: میان تمدن و بیماری واگیر شباهت وجود دارد، هر دو در نتیجه مجاورت و آمیزش از مردمی به مردم دیگر انتقال پیدا می کند و هرجا که یکی از این دو ظاهر می شود نخستین سؤال به ذهن مطرح می شود. اینکه راه سرایت از کجا است؟(21)
و سؤال دیگر اینکه آیا این انتقال فرهنگ یک راه طبیعی بوده یعنی همان به اصطلاح جامعه شناسان مجاورت فرهنگی؟ و یا اینکه در این نقل و انتقال قصد و غرضی و چه بسا غرض سیاسی مطرح بوده است؟ و اگر دومی بوده است یعنی غرض سیاسی چگونه مسلمانان در همه نحله ها، شیعه و سنی، آن را پذیرا شده اند و اگر برای آن نقدی داشته اند نقدی عالمانه بوده است و نه از موضع جهل مثلاً اگر به فرض ابوحامد غزالی فلسفه را نقد کرد خود نیز فلسفه ای ایجاد نمود و نتیجه اینکه فلسفه را با فلسفه نقد کرده است.
به هر حال این سؤالی است که ذهن متفکران مسلمان را به خود جلب کرده است. دسته ای آن را پذیرفته و برخی دیگر با چشم بدبینی به این نقل و انتقال فرهنگی نگریسته اند.
از طرفداران نظریه اول جامعه فیلسوفان مسلمان، فرقه معتزله و اکثریت شیعه بوده اند و اصولاً دیدگاه شیعه به تعبیر شهید مطهری از نخست، ذهنیت عقلانی بوده. او می گوید: طرح مباحث عمیق الهی از طرف ائمه اطهار و در رأس آن ها علی علیه السلام سبب شد که عقل شیعی از قدیم الایام به صورت عقل فلسفی و استدلالی درآید. در میان اهل تسنن گروه معتزله به شیعه نزدیک تر بودند و کم و بیش از عقل فلسفی و استدلالی بهره مند بودند ولی چنان که می دانیم مزاج جماعت آن را نپذیرفت و تقریباً منقرض گشتند.(22)
و از طرف دیگر بخشی از اهل سنت حنابله و محدثان و در قرن اخیر در شیعه نیز گروهی پیدا شدند که هرگونه تعمق و تفکر در معارف الهی را بدعت و ضلالت شمردند و مطالعه کلام و فلسفه را ضلالت به حساب آوردند. از دیدگاه این گروه نهضت ترجمه انتقال علوم یونانی به جهت اغراض شوم سیاسی واقع گردیده و غرض از این حرکت علمی مسکوت گذاشتن علوم اهل بیت و منزوی ساختن امامان بوده است.
طرفداران مکتب تفکیک نیز این ادعا را تجدید کرده اند و آن را تبلیغ می نمایند.
آقای سیدمحمدباقر نجفی یزدی یکی از علمای این مکتب در مقدمه کتاب مرحوم میرزا مهدی اصفهانی «ابواب الهدی» می گوید:
گرفتاری های شیعه از جهت دسیسه های بنی العباس بوده که چون دیدند بنی امیه برای نابودکردن اهل بیت دست به شمشیر زدند و به کشتن و اسیر کردن ایشان رسوای جهان شدند و مورد تنفر خاص و عام گردیدند. بنی عباس بنا گذاردند به طور دیگری اهل بیت پیغمبر را از بین ببرند. علم پیچ در پیچ فلسفه یونان را در بین مسلمین رواج دادند تا آنکه به وسیله سرگرم کردن مسلمین به آن علوم غلط، وجهه علمی اهل بیت را از بین ببرند و از طرف دیگر چون صوفیه در آن زمان تظاهر به زهد و بی اعتنایی به دنیا داشتند و بنی عباس صوفیه را ترویج می کردند که از وجهه زهد تقوای اهل بیت در نظرها بکاهد.(23)
نظیر مطالبی را آقای محمدرضا حکیمی نیز در لابلای کتاب «مکتب تفکیک» دفتر نشر فرهنگ اسلامی آورده است. از منظر این گروه حتی خواندن کلام و فلسفه گمراهی و ضلالتی بیش نیست. سؤال این است که آیا این مشرب فکری در همان دوره انتقال علوم اوائل به وجود آمده و جهان اسلام نحله تشیع در برابر این نقل و انتقال فرهنگی موضع منفی داشته اند؟ و یا اینکه این مسلک در سده های پسین تمدن اسلامی در دوره صفویه عهد حاکمیت محدثان به ظهور رسیده است؟
و آیا موضع دانشمندان شیعی و متکلمان مذهب که معاصر ائمه اطهار بوده اند در اخذ و اقتباس علوم یونانی یک موضع منفی و رد بوده است و یا آن ها نیز مانند دیگر عقلی گرایان فرهنگ اسلامی معتزله از این انتقال علوم استفاده کرده، بهره بردند و خود را در برابر هجوم فرهنگ الحاد و ثنویت مجهز ساخته اند؟
به نظر می رسد که انتقال علوم بیگانه به تمدن اسلامی آن چنان رنگ سیاسی نداشته است و احیاناً دانشمندان شیعه نیز خود از مترجمان و ناقلان فرهنگ ملل مجاور بوده و به نوعی سهم وافر در این نهضت ترجمه ایفا کرده اند. شواهد تاریخی این مطلب را ثابت می کند.
نیاز جامعه اسلامی از یک طرف و گسترش شهر و مدنیت بلاد از طرف دیگر سبب شده است که مسلمانان علوم و فرهنگ دیگران را به جهت پرکردن خلأ اجتماعی ترجمه نمایند. گویند:
1. خالد بن یزید اولین فردی است که به جهت علم دوستی خود دستور داد که کتاب های شیمی و نجوم را از مدرسه اسکندرانی مصر به دمشق بیاورند و آن را به عربی ترجمه کنند. جالب اینکه خالد این رشته علمی (شمی) را از یک راهب رومی به نام دریانوس یاد گرفته است.(24) و این مسئله نشان می دهد که ترجمه علوم پیش از روی کار آمدن عباسیان آغاز شده است.
2. هشام بن الحکم متکلم و فیلسوف معروف شیعی در دوران امام صادق با فلسفه و تفکر یونانی آشنا بوده است. به نقل مسعودی در مروج الذهب، هشام جزء ملازمان حضور خالد برمکی بوده و در مجلس او که مناظره علمی و کلامی مطرح می شد شرکت می کرد. در آن مجلس که فضلای دیگری از معتزله هم شرکت داشتند مسائل کلامی و فلسفی از جمله: کون و ظهور، حدوث و قدم؛ حرکت و سکون (قوه فعل) وجود و عدم، تصادف و جریان حرکت، کمیت و کیفیت و مسائل دیگر مطرح بوده است.(25)
3. خاندان نوبختی یکی از معروف ترین خاندان علمی و شیعی هستند که در انتقال فرهنگ یونانی نقش مهمی ایفا کرده اند. مهم ترین شخصیت های بارز این خاندان: فضل بن اسحاق ابن ابی سهل بن نوبخت، علی بن سماعیل نوبخت، ابومحمد حسن بن موسی نوبختی است. در این میان برادر سوم حسن بن موسی از بزرگ ترین مترجمان فرهنگ علوم به زبان عربی بوده است.(وفات 300 یا 310)
به نقل ابن الندیم در الفهرست: ابومحمد حسن بن موسی نوبختی پسر خواهر ابوسهل به مانند ابی عثمان دمشقی، اسحق بن حنین، ثابت بن قره حرانی و دیگران تجمع کردند و در مشکلات علمی و تصحیح اصطلاحات فنی و فلسفی از او کمک می گرفتند. معتزلیان ادعا کردند که خاندان نوبختی از آن گروه آن هاست و شیعیان نیز تشیع آن ها را باور دارند اما به نظر من (ابن الندیم) خاندان نوبختی شیعه می باشند و از روز اول به ولایت علی و اولاد او معروفند. از جمله کتاب هایی که حسن بن موسی تألیف کرده است تلخیص کتاب الکون و الفساد ارسطو است.(26)
به تعبیر دانشمند فاضل عباس اقبال: در میان آل نوبخت ابومحمد با وجود متکلم بودن کسی است که از همه ایشان بیشتر به مذاهب فلاسفه توجه کرده است و علاوه بر آمیزش با مترجمین کتب حکمتی قدیم و مطالعه کتب ارسطو بعضی از آن ها را مختصر نموده و در رد بعضی از آراء فلاسفه و اهل منطق نیز کتبی پرداخته است.(27)
4. فارابی(259-339) معلم دوم، اولین فیلسوف مسلمان شیعی است که کاملاً علوم دینی به ویژه منطق را در جهان اسلام گسترش داده است. اما او یکی از شیعیان خالص بوده است و به آن تظاهر می کند. اصولاً تقریب و نزدیکی فارابی به سیف الدوله حمدانی شیعی و وصیت او بر تدفین سبک شیعی عاملی به جز تشیع نداشته است.
امروزه اگر کسی کتاب آراء اهل مدینه فاضله فارابی را مطالعه کند دقیقاً توجه می کند که صفات و شرایط رئیس اول مدینه فاضله در اندیشه فارابی، کسی به جز امام معصوم نمی باشد و این روشن ترین نکته ای است که تأثیر اندیشه شیعی را در تفکر فارابی به وضوح می بینیم. جالب اینکه حتی دانشمندان معاصر عرب نیز به این نقطه اعتراف می کند. دکتر عمر فروخ می گوید:
فارابی شرایطی را برای رئیس مدینه فاضله ذکر می کند. این شرایط دقیقاً با نظریه تشیع در مورد امام معصوم انطباق دارد. این سخن ما را وا می دارد که فارابی در تحریر کتاب مدینه فاضله نه تنها از اسلام تأثیر پذیرفته و بلکه تنها اندیشه شیعی در آراء او ظهور می نماید.(28)
5. البته این شواهد هرگز به این معنی نیست که فیلسوفان شیعی در برابر فلسفه یونانی آن را وحی منزل تلقی می کردند و چشم بسته همه گفته ها و اندیشه های یونانیان را می پذیرفتند بلکه این عالمان مانند ناقدان بصیر از موضع قدرت علمی، علوم و اندیشه های یونانیان را می سنجیدند و آن ها را ارزیابی می کردند. آن قسمت از مطالبی که گفته آن ها با تعالیم اسلامی @ تلائم داشت می گرفتند و احیاناً قسمت هایی از گفته های آن ها را نقد کرده و رد می نمودند.
چنان که هشام بن حکم، حسن بن موسی هر دو اندیشه ارسطو را نقد کرده و فارابی احکام نجومی را کاملاً مردود می دانست.
6. بنابراین، نحله تشیع هم در دوره تحول علمی نهضت ترجمه آن را به عنوان تلاقی فرهنگ های جهان اسلام و دنیای بیگانه تلقی کرده و از موضع «خُذما صَفا و دَع ما کَدَرَ» از بهترین های ملل بیگانه استفاده و اقتباس کرده اند، تا آنجایی که در دوره های حکومت های شیعه مانند آل بویه حاکمیت عقلانیت فلسفی توأم با تعالیم تشیع طبقه خاص فرهنگی دوران آل بویه را نشان می دهد و دانشمندانی مانند ابن مسکویه و صاحب بن عباد از دانشمندان شیعی از مؤلفان معروف این دوره بوده اند.
به نظر ما انتقال فرهنگ و فکر و تمدن چیزی نیست که از روی اغراض سیاسی اتفاق افتد و به تعبیر اولیری چنان که اشاره شد اگر دو فرهنگ در مجاورت هم قرار گیرد قطعاً فرهنگ روی همدیگر تأثیر می گذارد چنان که نفوذ فرهنگ اسلامی در جهان غرب قرون وسطی همین طور بوده است و اسلام به جهت سعه صدری که داشته است علوم بیگانگان را پذیرا شده است. دکتررضا داوری این نکته را بسیار زیبا بیان می کند:
اسلام چون در قلمروهای وسیع و در میان اقوام مختلف رواج یافت، حوزه های بحث و نظر را تعطیل نکرد، بلکه به عنوان تفکر تازه اجزای علوم و معارف اقوام دیگر در طی بسط خود به خدمت گرفت و به این ترتیب فرهنگ و تمدن و علوم اسلامی به وجود آمد و در این سیر و جریان به فلسفه هم توجه و اقبال شد و چون جدی بود فلسفه را هم به جد گرفتند. اما از آنجا که نه می توانست صورت تمدن باشد و نه می شد حکم ماده پیدا کند در حوزه خواص باقی ماند و مخصوص آنان شد و دیانت که عوام و خواص نمی شناخت، عقل را صرفاً در زمینه اطلاق اصول بر موارد به کار برد و حد آن را همین دانست.(29)
پی نوشت ها :
1. ابن الندیم، الفهرست، تهران: چاپ تجدد، 1373، صفحه 303.
2. ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء، @ دارالفکر، بیروت: دارالفکر، 1956، صفحه 143.
3. ابن الندیم، الفهرست، صفحه 304.
4. دکتر ذبیح الله صفا، تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، دانشگاه تهران، 1346، صفحه 36.
5. ابن خلدون، مقدمه، صفحه 504.
6. در تحریر این بخش: از کتاب های تاریخ العلوم عندالعرب تألیف دکتر عبدالرحمن مرحباء ضحی الاسلام احمد امین مصری، تاریخ التمدن الاسلامی، جرجی زیدان، استفاده شده است.
7. دکتر ذبیح الله صفا، تاریخ علوم عقلی، ج1، صفحه 13.
8. دائره المعارف الاسلامیه، ماده جندی شاپور.
9. قفطی، اخبار الحکماء، صفحه 133.
10. همان، صفحه 161 به بعد.
11. القفطی، صفحه 158.
12. دائره المعارف الاسلامیه، ماده حران، ضابئه.
13. الفهرست، صفحه 385.
14. احمد امین، ضحی الاسلام، ج1، صفحه 264-265.
15. جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلامی، ج2، ص 154.
16. در تحریر این بحث از کتاب های عیون الانباء ابن ابی اصیبعه، ج1، صفحات 171-176؛ الفهرست ابن الندیم، صفحه 304؛ انتقال علوم یونانی به عالم اسلامی، دلیسی دالیری، ترجمه احمد آرام، استفاده شده است.
17. جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلامی، ج3، صفحه 168.
18. جلال الدین همایی، تاریخ علوم اسلامی، تهران: نشر همان، 1363 صفحه 9.
19. احمد امین، ضحی الاسلام، ج1، صفحه 278.
20. دکتر علی اصغر حلبی، تاریخ تمدن اسلام، تهران: نشر بنیاد، صفحه 288.
21. دلیس اولیری، انتقال علوم یونانی به علوم اسلام، ترجمه احمد آرام، 1365، صفحه 1.
22. مرتضی مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج5، صفحه 15-16.
23. مقدمه ابواب الهدی، میرزا مهدی اصفهانی-مشهد: انتشار، 1363، صفحه 2.
24. ابن ندیم، الفهرست، صفحه 303.
25. مسعودی، مروج الذهب، ص 371، بیروت: @ دارالاندلس، [بی تا].
26. ابن الندیم، الفهرست، صفحه 6-235.
27. عباس اقبال، خاندان نوبختی، تهران: طهوری، 1357، صفحه 128.
28. عبدالله نعمه، فلاسفه الشیعه، بیروت: دارالمکتبه، الحیاه، [بی تا]، صفحه 505.
29. دکتر رضا داوری، فارابی، نخستین فیلسوف مسلمان، ج1، تهران: نشر طرح نو، 1374،صفحه 100.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}