نابغه ی شرق
نگاهی به مقام علمی و پزشکی حکیم رازی
الف - نام و نسب
رازی نامش محمد و نام پدرش زکریا و کنیه اش ابوبکر است. جمیع مورخان وی را محمد بن زکریای رازی در کتب خود آورده اند، یا بهتر بیان داریم، محمد فرزند زکریای رازی.ابوریحان در مقدمه رساله ای که برای فهرست کتاب های رازی تألیف کرده او را «ابوبکر محمد بن زکریا بن یحیی الرازی»(1) نام برده است.
اروپائیان وی را «رازس»(2) و «الرازی»(3) و گاهی در کتب خود «محمد بن زکریای رازی»(4) آورده اند و علت این وجه تسمیه مأخوذ از کلمه رازی (منسوب به ری)(5) می باشد.
درباره تاریخ تولد و وفات وی مورخان شرق و غرب و صاحبان تذکره را اختلاف است و عقاید و نظرات آنان با یکدیگر مختلف مثلاً مؤلف «قاموس الاعلام ترکی»(6) در جلد اول چاپ 1316 هجری تاریخ ولادت و را 240 هجری قمری (مطابق با 854/5 میلادی) و در لاروس بزرگ (7) و فرهنگ تاریخ و جغرافیا (8) تألیف بویه در فصل رازی 850 میلادی (مطابق با 235/6 هجری قمری) و در دائره المعارف انگلیسی(9) و دائره المعارف اسلامی (10) سال 864 میلادی (مطابق با 249/50 هجری قمری) و در کتاب «زندگی علمای مشهور»(11) سال 840 میلادی (مطابق 226 هجری قمری) ذکر شده است.
اما ابوریحان بیرونی دانشمند و محقق بزرگ صراحتاً تاریخ تولد و وفات وی را بدین نحو متذکر گردیده است:
«... و قد کان مولده بالری لغره شعبان سنه احدی و خمسین مائتین ..... و توفی بالری لخمس مضت من شعبان سنه 313 استوفی من السنین القمریه اثنین و ستین سنه و خمسه ایام و یکون بالشمسه ستین سنه و شهرین و یوماً...».
آن چه که از نظر دقت تاریخی صحیح به نظر می رسد گفته ابوریحان بیرونی می باشد، به دلیل آن که دانشمندی بزرگ به مانند ابوریحان فهرستی از کتب دانشمند بزرگ دیگری به مانند رازی تألیف کرده و چون خود وی (ابوریحان) ریاضی دان بود با دقت نظر روز و تاریخ تولد و وفات رازی را متذکر گردیده، مضافاً بدان که سن وی را به سال قمری شصت و دو سال و پنج روز و به سال شمسی شصت سال و دو ماه و یک روز به حساب دقیق آورده است.
پدر رازی زکریا اصولاً معلوم نیست اهل علم و معرفت بوده که فرزندش محمد را برای تحصیل فرستاده باشد، بلکه بیشتر به نظر می رسد به مناسب شغلی که داشته وی را به کسب و کار (یعنی زرگری) مشغول کرده است.
لئون آفریقائی(12) را عقیده آن است که پدر رازی تاجر بود.
آن چه که از خلال صحائف تواریخ و تذکره ها (که مجال ذکر همه آن ها در این مقال نیست) به نظر می رسد، زکریا مایل بوده که پسر به کسب و کار مشغول گردد، ولی محمد اعراض می کند و از قرائن چنین مستفاد می گردد، که رازی پدر را در جوانی از دست داده است. حال محمد چند ساله بوده و پدر فوت می کند، نمی توان به طور صحیح و دقیق تاریخی برای آن قائل گردید؟
به هر حال چه محمد در جوانی پدر را از دست داده باشد و چه پدر مایل بوده که پسر به کسب و کار مشغول گردد، رازی در پی تحصیل و کسب معلومات زمان می رود، منتهی ابتدای کار از کسب و کار پدر به زرگری (صیرفی) می گردد، با این تفاوت که ذوق خود را در این حرفه به نحوی بسیار شایسته که دنبال آن کیمیاگری و شیمی باشد به منصه ظهور و بروز می گذارد.
ابوریحان بیرونی نامی از جد رازی به نام «یحیی» ذکر کرده و این مطلب می رساند که نظر وی (ابوریحان) بر سایر نظرات درباره تاریخ تولد و وفات رازی و آثار و مؤلفات وی از جمیع مورخان صحیح تر باشد و اگر در طی شرح حال و مقام رازی به عقاید سایر مورخان و تذکره نویسان بر می خوریم، به نظر می رسد نظر ابوریحان صحیح تر است، منتهی از نظر قدمت زمانی گفته ابن الندیم صاحب «الفهرست» نیز بی اعتبار نمی باشد.
ب- دوران تلمذ رازی
آن چه که معروف است و به ظن قوی نزدیک به یقین می توان این مطلب را قابل قبول دانست آن که، رازی تحصیل مرتب و منظم چه در کودکی و چه در نوجوانی ننموده و معلوم نیست تحصیل وی در علوم به چه شکل و به چه نحو بوده و از چه رشته شروع کرده و چه افکاری داشته و اقلاً دوران کودکی و نوجوانی (یا قسمتی از نوجوانی) را به چه ترتیب می گذرانده است؟ و گذشته از آن طبق قرائن و امارات، گفته بعضی از مورخان در کار زرگری و سرو کار با بوته کیمیا وی با پدر شریک بوده، اصولاً نزد چه شخصی و یا چه اشخاصی به تحصیل این علم پرداخته است.ری در آن زمان یکی از مراکز علمی دوران بود و چنین به نظر می رسد با وجود مکاتب و مساجد و حلقه های درسی برای آموختن علوم و دروس عربی درهای دانش برای رازی باز و مهیا بوده است.
معروف است که وی در جوانی گاهی شعر می گفته، ولی اشعار فراوانی از وی دیده نشده و چنین شهرت دارد، که در روزگار جوانی عود می نواخته و اشتیاق فوق العاده برای فرا گرفتن دانش نداشته و بی آن ها به سر می برده است.
اما پس از گذراندن دوران کودکی به کسب علوم متوجه گردید و استادان وی را در علوم (پزشکی و فلسفه و شیمی و طبیعی) مورخان و تذکره نویسان به اشخاصی نسبت داده اند.
حال باید دانست که رازی آموختن علوم را از چه شعبه شروع کرده؟ و آن شعبه چه بوده است؟ این مطلب روشن نیست. فقط می توان گفت که وی به نواختن عود و سرودن اشعار و آموختن عربی (زبان علمی دوران) اشتغال ورزیده است. موضوع بالا گفته اغلب مورخان است، اما چون صیت شهرت رازی بیشتر در پزشکی بوده، بدین جهت مورخان در کتب خود آموختن این علم را در سنین سی یا سی و پنج یا سی و نه و یا چهل دانسته اند (برخی بیست).
منجمله اول دفعه سلیمان بن حسان معروف به ابن جلجل اندلس(13) چنین گوید: محمد زکریا در دوران جوانی عود می نواخته و آواز می خوانده. پس از آن که حظ عذارش دمید به خود گفت: آوازی که از بین شارب و ریش بیرون آید نیکو نیست. از این جهت از آن منصرف و به طرف فلسفه و پزشکی و کیمیا رفت، تا آن که پیشوای این دانش گردید. پس از ابن جلجل دیگران نیز گفته او را تکرار کرده اند.
جمال الدین قفطی در کتاب «اخبار العلماء باخبار الحکماء» چنین می نگارد: «.... و کان فی ابتدا امره یضرب بالعودتم ترک ذلک ...».
ایضاً در دائره المعارف عربی (14) چنین آمده است: «هو ابوبکر محمد بن زکریا الرازی طبیب المشهوری کان فی مبداء امره مغنیاً...».
غیریغوریوس ابوالفرج بن اهرون معروف به ابن العبری(15) در کتاب تألیفی خود «مختصر الرول» چنین آورده است: «... و کان فی ابتداء امره یضرب بالعودتم ترک ذلک و اقبل علی تعلم الفلسفه فنان منها اکثیراً و الف کتباً اکثر هافی صناعه الطب...».
موضوع بالا یعنی مطلب ابن جلجل توسط مورخان و تذکره نویسان دنبال گردیده، که اغلب آنان به همان نحو که اول دفعه ابن جلجل از آن یاد کرده، در کتب مورخان تکرار شده است.
اما ابن ابی اصیبعه در کتاب «عیون الانباء» آورده است که: رازی هنگامی که به بغداد آمد سی و چند سال و از کوچکی عاشق علوم عقلیه بود و به آن علوم و به ادب سرگرم و شعر هم می گفت و علم پزشکی را در بزرگی تحصیل کرد و معلم او در این علم علی بن ربن طبری بود.
پاره ای از مورخان مغرب زمین که شرح زندگی رازی را نگاشته اند به مانند لئون آفریقائی عقیده آن است، که رازی در کودکی و جوانی به تحصیل در مدارس ری پرداخته و مقدمات از قبیل خواندن و نوشتن و حساب را فرا گرفته و هر قدر پدر او را به تجارت و داد و ستد اصرار می کند، وی بدان توجه نکرده و به نواختن عود و غنا می پردازد. ولی اصولاً چه طور می توان قبول کرد مردی با هوش و با نبوغ کم نظیر توانسته است، آرام و ساکت باشد. بدین مناسبت نویسندگان و مورخان مغرب زمین را عقیده آن است که رازی علوم غیر طبی را قبل از پزشکی آموخته است. چنان که در دائره المعارف اسلام در فصل رازی آمده که رازی تحصیلات ریاضی و فلسفه و نجوم و ادب را در ری آموخته و ممکن است در حین آموختن آن ها به شیمی نیز اشتغال داشته است.
پرفسور ادوارد برون در کتاب «طب اسلامی» نیز بر همین عقیده می باشد.
به هر حال آن چه که محقق است آن که رازی پزشکی را در سنین بالا آموخته و چنان که آمد به گفته برخی در بیست و دسته ای درسی و پاره ای درسی و پنج و عده ای درسی و نه و یا چهل سالگی به جانب پزشکی گرویده است و تحصیل یا بهتر بیان داریم اشتغال به کار زرگری قبل از تحصیل سایر علوم و پزشکی می باشد و از آن گذشته بین زرگری و صنعت کیمیا فاصله ای وجود داشته است. دلیل این امر ناراحت شدن چشم رازی از دود و دم بوته کیماگری بود، که برای درمان چشم و ناراحتی حاصل از کار کیمیاگری از طبیب چشم استمداد می طلبد. آن گاه که رازی برای درمان چشم و ناراحتی آن به طبیب مراجعه می کند و طبیب از وی پانصد دینار حق المعالجه می خواهد و آن را پرداخت نکرده، در می یابد که کیمیای بزرگ و حقیقی آن نیست که او با آن سرو کار دارد، بلکه علم پزشکی می باشد.
لوئی فیگیه (16) را در کتاب «زندگی علمای مشهور»(17) عقیده آن است که رازی در بیست سالگی نواختن عود را کنار گذارده وبه جانب فلسفه و طبیعیات و اخلاق و پزشکی رفته است.
این قول اگر تولد رازی را طبق گفته بیرونی بدانیم صحیح به نظر می رسد، ولی مورخان و تذکره نویسان آموختن پزشکی را درباره رازی صریحاً در سنین بالا متذکر گردیده اند.
ابن ابی اصیبعه گوید: رازی دانش پزشکی را در بزرگی فرا گرفته است.
ابن خلکان (18) در جلد دوم کتاب خود به نام «وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان» گوید : ... انه لماشرع فیه کان قد جاوز الاربعین سنه من العمر...».
محمد فرید و جدی در دائره المعارف القرن العشرین چنین آورده است: «و من عجیب امر هذا لنابغه انه اشتغل بالطب بعدما جاوزالاربعین و جد حتی صار علماً مشارالیه بالبنان».
شاید موضوع بالا یعنی ابتدای تحصیل پزشکی رازی برای بعضی از خوانندگان کتاب مطلبی ساده و پیش پا افتاده به نظر رسد. اما از نظر آن که شرح حال رازی کمی تاریک (برخلاف شرح حال ابن سینا) است و این که رازی در بزرگی به تحصیل پزشکی پرداخته چه شده است که در اندک زمان شهرت کم نظیری در پزشکی یافته است؟ این مطلب از موضوعاتی است که برای عده زیادی از مورخان و محققان تاریخ پزشکی تقریباً مجهول مانده است. و آیا در طول مدت چند سال به چه نحو تحصیل کرده؟ و باز طی مدت کم در این علم و درمان بیماران تبحری کم نظیریافته؟ و این که باز در اندک زمان توانسته در بغداد و ری طبیبی کم نظیر گردد تا آن جا که پزشکی دو شهر بزرگ مثل ری و بغداد را مسخر خود کند؟ و بسیاری موضوعات دیگر که ضمن شرح حال و مقام استاد خواهد آمد که در فرصت و زمان کم توانسته است این همه تألیف و آثار کم نظیر (بلکه در بعضی قسمت ها بی نظیر) از خود به یاد گذارده به چه کیفیت بوده است؟ این ها سؤالاتی است که باید باز هم دنبال شود تا حق مطلب درباره این دانشمند ادا گردد.
اما رازی تحصیل علم شیمی (کیمیا) را آن چه که محقق است قبل از تحصیل پزشکی فرا گرفته، منتهی معلوم نیست نزد چه شخصی و یا چه اشخاصی آن را آموخته است؟ تنها مطلبی که می توان بدان اطمینان داشت، آن که رازی نزد پدر که به کار زرگری می پرداخته توانسته است اطلاعاتی در باب علم شیمی (به میزان خدمت در کار زرگری) از نظر حرفه پدر کسب نماید و آن چه که بعداً آموخته و توفیق پیدا کردن مواد چندی در شیمی برایش حاصل گردیده، در خلال تفحصات و تجسسات وی صورت گرفته و معلوم نیست استاد اولی وی در شیمی که بوده و چه کسی وی را هدایت می کرده است؟ مطلبی که محقق است آن که اولین هادی و راهنمای وی در این علم پدر بوده و اگر دیگران هم به وی کمک کرده اند بر ما مجهول است.
باری آن چه محقق است رازی مقدمات شیمی را (به هر صورت و شکلی که بوده) قبل از پزشکی فرا گرفته و احتمال دارد پس از مراجعه به کحال برای ناراحتی چشم به پزشکی متوجه گردیده، اما معلوم نیست مقدمات پزشکی را در ری شروع کرده باشد. تنها مطلبی که می توان گفت آن که به طور کلی رازی پزشکی را در بغداد آموخته است و غریب آن که استاد یا استادانش در علم پزشکی هم محققاً معلوم نیست. فقط از قرائن و امارات و تطبیق زمان می توان گفت که رازی پزشکی را در بغداد تعلیم یافته است.
پ - استادان رازی
چنان که آمد اصولاً این مطلب به طور تحقیق که استادان رازی در کیمیا و پزشکی و فلسفه و سایر علوم کی و چه کسان بوده اند، روشن نیست.به موجب گفته بعضی از تذکره نویسان به مانند ابن الندیم (19) استاد رازی را در فلسفه بلخی (ابوزید بلخی)(20) می داند که معاصر وی بوده و رساله ای هم به نام او نوشته که دلیل بر ارتباط و پیوستگی میان آن ها بوده است(21). ابن الندیم در وصف بلخی گوید: «که وی جهانگردی بود که در کشورها به سیاحت می پرداخت. وی به فلسفه و علوم قدیمه آشنایی کامل داشت. چنین مطلبی با وضع ابوزید بلخی بسیار مشابه است.
ایضاً رازی به نقل از ابن الندیم در کتاب های خود درباره تبدیل اجسام به طلا و نقره گوید: استاد ما ابوموسی جابر ابن حیان (22) گفت»، «قال استادنا جابربن حیان»(23).
این مطلب که استاد رازی در کیمیا (و طلسمات) جابربن حیان است در بعضی از تواریخ آمده است. منجمله صاحب «ریاض العلماء» پس از شرح حال جابر گوید: سلمه بن احمد مجریطی (مدریدی - مادریدی) در کتاب «غایه الحکم» که درباره تبحر و استادی رازی در علوم طلسمات و امثال آن مطالبی ذکر می کند، گوید: استاد علی الاطلاق شیخ اجل ابوموسی جابربن حیان صوفی است...».
مطلب بالا می رساند که به مناسبت قدمت جابر بن حیان در علم شیمی، رازی وی را استاد خطاب کرده است و الاجابر که قبل از تولد رازی وفات یافته، نمی توانسته استاد مستقیم رازی باشد، بلکه باید گفت از نظر قدمت و این که رازی از کتب وی استفاده کرده وی را استاد خطاب کرده است.
ابن ابی اصیبع در «عیون الابنا» گوید: که رازی در اوائل امر به علم سیمیا»(24) و «لیمیا»(25) مشغول بود. و از قول رازی نقل می کند که رازی را عقیده آن بود که: «من فردی را فیلسوف می دانم که صنعت کیمیا بداند، چرا که از این طریق می تواند از کسب مال دنیوی بی نیاز گردد و دیگر چشم داشتی به آن چه در دست مردم است نداشته باشد».(26)
درباره استاد یا استادان رازی در علم پزشکی آن چه که معروف است:
آن که وی پزشکی را نزد علی بن ربن طبری آموخته است. این موضوع در کتب عموم مورخان آمده است و صحیح به نظر نمی رسد.
جمال الدین القفطی (27) در کتاب تألیفی خود به نام «اخبار العلماء باخبار الحکماء» گوید: «علی بن ربن الطبری الطبیب فاضل فی صناعه الپزشکی ... فقرء علیه محمد بن زکریا الرازی و استفادمنه علماً کثیراً».
ایضاً ابن ابی اصیبعه (28) در عیون الابنا و قاضی ابوالقاسم صاعدبن احمد معروف به ابن صاعد اندلسی (29) در کتاب «طبقات الامم» و ابن خلکان در کتاب «وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان» و دیگران مطلب بالا را متذکر گردیده اند.
این مطلب صحیح به نظر نمی رسد، چرا که سال وفات علی بن ربن طبری در حدود سنه 247 هجری می باشد و به تطبیق سال ولادت رازی که در 251 (ویا 240؟) هجری بوده، اصولاً تطبیق نمی نماید.
این نکته که علی بن ربن طبری استاد رازی بوده، از نظر تطبیق سال وفات وی و سال تولد رازی امکان نداشته است، در دائره المعارف اسلامی بدان تذکر داده شده و نویسنده شرح حال رازی در این دائره المعارف راه صحیح پیموده است.
مطلب مهم که در این مبحث باید بدان توجه داشت ابتدای تحصیل علم پزشکی برای رازی است. در این جا این سؤال پیش می آید که آیا رازی پزشکی (یا مقدمات آن را) در ری آموخته و یا آن که اصولاً پزشکی را در بغداد تحصیل کرده است.
آن چه که از قرائن و امارات و کتب مورخان مستفاد می گردد و تقریباً قطعی به نظر می رسد، آن که رازی پزشکی را در بغداد آموخته است و این مطلب صحیح به نظر می رسد، چرا که در قرن سوم هجری صیت شهرت بغداد و ترجمه کتاب های طبی و سایر علوم (چنانکه آمد) و تأسیس بیمارستانها و قدرت خلفا دوران و زمان بسیار مناسبی برای آموختن علم پزشکی بود. از آن گذشته چنان که در قسمت های قبل آمد مرکز علمی بغداد که دنباله مرکز علمی و دانشگاه جندی شاپور و جانشین این دانشگاه بود، وضع و موقع بسیار معتبری برای کسب علوم داشت. بنابراین رازی نیز به مانند بسیاری از طالبان علم بدین مرکز روی آورده است.
حال باید دانست که تاریخ مسافرت وی به بغداد در چه سال انجام یافته است؟
این موضوع هم چندان روشن نیست و قطعاً نمی توان گفت در چه سال رازی روانه بغداد گردیده است، تا بتوان اظهار کرد استاد یا استادانش در علم که وچه کسانی بوده اند.
ابن ابی اصیبعه در کتاب خود «عیون الانباء» از قول ابوسعید زاهد العلماء مؤلف کتاب «فی البیمارستانات» انگیزه تحصیل رازی را در پزشکی چنین گوید: وقتی رازی وارد بیمارستان عضدی (چنان که آمد اشتباه است) شد و به تماشا پرداخت و به مردی که رئیس داروخانه (شیخ صیدلانی) برخورد رازی از او (داروساز) پرسید اولین کسی که در ابتدا داروها را شناخت چه کسی بود؟ داروساز گفت: اولین داروئی که به دست آمد «حی العالم»(30) معروف است و اولین شخصی که آن را پیدا کرد افلولن از نواده های اسقلبیوس بود، بدین معنی که افلولن در بازوی خود ورم تندی داشت که او را ناراحت می کرد. وی تصمیم گرفت بر کنار نهری برود. غلامان او را به کنار نهر بردند. در کنار این نهر گیاهان زیادی روئیده بود. افلولن دست خود را بر روی گیاهان گذارد، تا کمی خنک شود. چون چنین کرد، درد دستش کمی آرام گرفت و به این جهت دست خود را زیادتر روی گیاه مزبور گذارد و از آن به بعد همه روزه به آن محل می آمد و دستش را روی آن علف می گذارد، تا آن که پس از مدتی درد دستش رفع شد و ورم آن از بین رفت. چون مردم چنین دیدند، دانستند که این اثر از آن گیاه است و نام آن را «حی العالم» نهادند. این اسم در زبان ها باقی ماند. رازی از این امر در عجب شد.
باز ابن ابی اصیبعه گوید: مرتبه دیگر که رازی به بیمارستان رفت نوزادی را دید که یک سر و دو صورت دارد. از پزشکان بیمارستان علت آن را پرسید؟ پزشکان سبب را به او گفتند. رازی باز هم بسیار متعجب گردید و از بیمارستان و دیدن چیزهای تازه خوشش آمد. بعداً سؤالات دیگر در مواد بسیاری کرد و جواب هایی شنید. آن گاه تصمیم گرفت که به دنبال صنعت پزشکی برود تا آن که «جالینوس عرب» شد.
این دو حکایت را ابن ابی اصیبعه در باب علت ورود رازی به علم پزشکی در کتاب خود نقل کرده است و اشتباهی که در باب نام بیمارستانی که به نام «بیمارستان عضدی» ذکر کرده مشهود است (چنان که آمد). اما این که انگیزه ورود رازی به علم پزشکی بر اثر این موضوع و یا درمان چشمش توسط طبیب (چنان که آمد) مستبعد نمی باشد.
پرفسور ادوارد براون در کتاب «طب اسلامی» گوید: رازی برای سرکشی (دیدن) به بیمارستان بغداد وارد گردید و با یکی از داروسازان مشهور آشنا شد و در دنبال آن به طرف پزشکی گرائید و بعداً رئیس بیمارستان شد.
چنین به نظر می رسد که پرفسور ادوارد براون نظر بالا را از ابن ابی اصیبعه گرفته، منتهی نام بیمارستان را متذکر گردیده است.
حال که تا اندازه ای معلوم گردید که رازی پزشکی را در بغداد آموخته و (و اگر هم به ظن بسیار ضعیف مقدمات را در ری فرا گرفته باشد؟) و مسافرتش به بغداد، معلوم می گردد که این امر در نیمه دوم قرن سوم هجری بوده است. در این زمان در بغداد عده ای از مترجمان و ناقلان علوم و پزشکانی به مانند اسحق بن حنین بن قره و سرخسی (احمد بن طیب) و اسرائیل بن زکریا الطیفوری (طبیب فتح بن خاقان) و عبدوس طبیب و غالب (طبیب معتضد خلیفه عباسی) و دیلم (طبیب حسن بن مخلد وزیر معتمد خلیفه عباسی) و شاگردان مکتب حنین بودند، که محتمل است از آنان کسب معلومات کرده باشد. به علاوه از قرائن چنین مستفاد می گردد که رازی به واسطه نبوغی کم نظیر از آثار ترجمه شده پزشکان متقدم به مانند بقراط و جالینوس نیز استفادات کرده است.
مطلب کمی به درازا کشید ولی از نظر تحقیق درباره چنین استادی کم نظیر حق آن بود که بیشتر موضع دنبال گردد، تا در مباحث دیگر درباره مؤلفات و آثار رازی خدمت بزرگ این دانشمند مشهود شود.
اما مطلبی که محققاً روشن و واضح است آن که، رازی پزشکی را بیشتر از جنبه ی مشاهدات و ملاحظات بیمارستانی و به اصطلاح بالینی (کلینیکی) آموخته و بدین قسمت بیشتر وقت صرف کرده است. این امر از آثار و مؤلفات وی که بعداً بیاید خواهیم دید.
بیمارستانی که رازی در آن بوده به نظر می رسد بیمارستان معتضدی است که بسیاری از مورخان آن را با بیمارستان عضدی که زماناً تا سال وفات رازی فاصله زیادی داشته اشتباه نموده اند. رسالاتی که رازی به نام وزرای معتضد (ابوالقاسم عبیداله و قاسم بن عبیداله) نگاشته دلیل بر آن است که رازی در بیمارستان معتضدی کار می کرده و در بغداد بوده است.
نتیجه ای که از بحث بالا می توان گرفت آن که رازی پزشکی را مستقیماً تحت نظر استادی نیاموخته، بلکه بیشتر از تجارب بیمارستانی و مطالعه کتب با نبوغ کم نظیری که داشته یاد گرفته که در بغداد مشار بالبنان شده است.
اما استاد یا معلم رازی در طبیعیات و سایر علوم به هیچ وجه معلوم نیست که بوده و باز این قسمت از زندگی علمی وی روشن نمی باشد، فقط اشاراتی در کتب مورخان دیده می شود، که می رساند وی در طبیعیات دستی به سزا داشته است.
ابوالفرج بن اهرون معروف به «ابن العبری»(31) صاحب مختصر الدول درباره رازی گوید: «والف کتباً کثیراً اکثر هافی صناعه الطب و سائر هافی معارف الطبیعیه».
در مورد استادان دیگر رازی در علوم و فنون مختلفه نمی توان اظهار نظر صریح کرد و در حقیقت این امر هم به مانند بسیاری از موضوعات مربوط به زندگانی استاد تاریک است.
ت - شرح مختصری از زندگی و مسافرت های رازی
آن چه که از خلال صحائف تاریخ مورخان و تذکره نویسان مستفاد می گردد، آن که رازی در ری متولد گردیده و در ری دوران کودکی و نوجوانی (یا قسمتی از جوانی) را گذارنده، سپس چنان که آمده به بغداد رفته است.مسافرت وی به بغداد در نیمه دوم قرن سوم هجری انجام یافته و مدت اقامتش در این شهر به طور قطع معلوم نیست. اما مطلبی که محقق است آن که رازی در زمان خلافت معتضد خلیفه عباسی (279-289 هجری قمری) در بغداد بوده و چون کتاب هائی برای بزرگان این شهر به مانند ابوالقاسم عبیدالله وزیر معتضد خلیفه و پسرش قاسم بن عبیداله و ابوحازم قاضی به رشته تحریر در آورده، بنابراین در این شهر شهرت داشته و می رساند که وی در دوران معتضد در بغداد بوده است. منتهی به طور قطع معلوم نیست آیا تمام دوران خلافت معتضد را در این شهر بوده و یا آن که قسمتی از زمان وی را (خلیفه) در بغداد می زیسته است.
در این جا دو مطلب پیش می آید که ذکر آن ها برای روشن شدن تاریخ تولد و شروع به تحصیل رازی حائز اهمیت است و آن این که : اگر تاریخ تولد رازی را طبق روایت ابوریحان سال 251 هجری بگیریم و سال شروع تحصیل پزشکی را برای رازی در سنین سی الی چهل بدانیم با تاریخ اقامت وی در بغداد متناسب نخواهد بود، مضافاً بدان که سال 281 (بر حسب آن که ابتدای تحصیل پزشکی رازی را در چهل سالگی محسوب داریم) بسیار بعید به نظر می رسد، که در مدت بسیار قلیلی رازی توانسته باشد هم تحصیل پزشکی کند و هم شهرت کم نظیر در بغداد یابد، تا آن جا که مشار بالبنان گردد، منتهی اگر ابتدای تحصیل را در سی سالگی بدانیم باز از نظر تاریخ (بر حسب روایت ابوریحان) مناسب تر به نظر می رسد.
ولی اگر تاریخ تولد رازی را قبل از 251 هجری قمری بگیریم و تاریخ مسافرت وی را به بغداد برای تحصیل پزشکی ولو آن که چهل سال بوده بدانیم به نظر صحیح تر می رسد.
اما نظری دیگر که فهم آن به ذهن نزدیک تر است آن که، احتمال زیاد دارد که رازی قبل از سی سالگی (چنان که آمد و طبق گفته بعضی از مورخان که در اقلیت می باشند) شروع به تحصیل پزشکی کرده است، می توان این نظر را قابل قبول دانست، بدلیل آن که اولاً چون رازی پدر را در جوانی از دست داده و ثانیاً گفته دانشمندی بمانند ابوریحان که تاریخ ولادت رازی را به طور دقیق ذکر کرده و ثالثاً نبوغ و شوق کم نظیری که در رازی بوده، می توان قانع شد (لوفرض که تاریخ شروع به تحصیل پزشکی را در بزرگی شروع کرده باشد) روایت ابوریحان بی اعتبار نیست. به علاوه اصولاً معلوم نیست که چرا بعضی از مورخان این قدر درباره زندگی رازی و ابتدای کارش نزد پدر و سر و کارش با بوته زرگری و یا سرودن شعر و نواختن عود راه مبالغه و در عین حال برای چنین دانشمندی تخفیف قائل شده اند؟
بدین مناسبت به احتمال قوی وی در سنین قبل از سی شروع به تحصیل پزشکی کرده و یا آن که اگر مبدأ تحصیل را منتهی چهل سالگی قرار دهیم به ظن قوی تحصیل پزشکی (یا مقدمات آن را) در ری آموخته است.
به هر حال منظور از شروع بالا بیشتر برای روشن شدن تاریکی های زندگی رازی است که مطلب کمی به درازا کشید.
حال متذکر می گردیم: در این که رازی مسافرتی از ری به بغداد کرده و این مسافرت برای تحصیل پزشکی بوده و در آن شکی نست، ولی مدت تحصیل و اقامتش در این شهر چند سال بوده به طور قطع نمی توان معین کرد، بلکه با اختلاف چند سال می توان اظهار نظر کرد(32).
آن چه که از صحائف تاریخ مستفاد می گردد آن که رازی در روزهای آخر خلافت و عمر معتضد و دستور و الزام وی برای درمانش به رازی از یک طرف و این که رازی ممکن است از ترس شر خلیفه بغداد را ترک کرده باشد و به ری آمده این برگشت به احتمال قوی بین سال های 290 الی 292 هجری قمری بوده است.
رازی پس از معتضد خلیفه در دوران مکتفی فرزند معتضد در ری بوده و با توجه به سطور بالا ورود رازی به ری با زمان منصور برادر زاده امیر اسماعیل سامانی مصادف می باشد، یعنی سال 290 هجری.
احتمال دارد اغتشاشات سیاسی و کشاکش های دوران رازی را به ری کشانده باشد.
به علاوه چنان که از مؤلفات و آثار رازی (مخصوصاً تاریخچه های طبی و بالینی وی) چنین مستفاد می گردد، که رازی در بغداد مقام و محل بسیار معتبری داشته و به عبارت آخری مشار بالبنان بوده و توانسته است پزشکی بغداد را (یا لااقل بعضی محلات این شهر) قبضه نموده باشد و بالاخص پزشکی خاص ایرانیان مقیم بغداد را داشته، که همین امر باعث حسادت و کینه ورزی از طرف پزشکان بغداد نسبت به وی شده و وی را مجبور به ترک بغداد کرده است(33).
به هر حال پس از ورود به ری در زمان ابوصالح منصور بن اسحق که بر ری حکومت می کرد و تا اندازه ای این شهر دوران هرج و مرج را پشت سر گذارده رازی در این شهر اقامت کرده و با امیر رابطه ای نیکو داشته است.
آن چه که مشهور است، رازی در این شهر ریاست بیمارستان ری را داشته و طبق گفته صریح القفطی به اداره و ریاست امور بیمارستان اشتغال می ورزیده است.
پس از نزدیکی رازی به منصور بن اسحق و پزشکی وی ندیم او نیز بود.
امیر منصور در سال 295 هجری قمری پس از عمش از ری به نیشابور آمد و امیر خراسان شد و به ظن قوی نزدیک به یقین به واسطه تقرب و پزشکی رازی در خدمت امیر برای درمان وی به نیشابور رهسپار می شود.
این که نظامی عروضی سمرقندی این مسافرت را به ماوراءالنهر دانسته و با شرحی که در مقالت چهارم از کتاب خود نگاشته است، صحیح به نظر نمی رسد.
بیماری امیر فالج بود. نظامی عروضی سمرقندی به جای منصور بن اسحق نام منصور بن نوح را آورده است.
در خلال مسافرت به نیشابور رازی در وسط را در شهر بسطام واقعه پسر مستسقی را ذکر می کند که دال بر آن است که وی به این سفر رفته است (شرح آن در ضمن حکایات و معالجات رازی بیاید).
رازی یک سال در نیشابور ماند و امیر را درمان و آن گاه به ری مراجعت کرد و بدین نحو آوازه و شهرت کم نظیری یافت.
آن چه که صحیح به نظر می رسد و از نظر تاریخی تطبیق می کند، آن که رازی تقریباً ده ساله آخر قرن سوم هجری تا روز مرگش را در ری می زیسته تا در این شهر فوت می کند.
روایاتی از مورخان مغرب زمین نقل گردیده که رازی پس از تکمیل معلومات طبی خود عازم شام و مصر و اندلس گردیده و در قرطبه (از شهرهای اسپانیا- اندلس) شهرت و معروفیتی به سزا داشته و پس از آن به بغداد برگشته است. ابن جلجل اندلسی در کتاب خود نیز بدین مطلب اشاره کرده است و به نظر می رسد راویان و مورخان مغرب زمین از وی این خبر را گرفته و عیناً نقل کرده اند.
مطلب بالا صحیح به نظر نمی رسد چرا که رازی را مجال رفتن چنین راه دور و دراز و آن هم در آن دوران که شاید بسیار طولانی می شده، بعید به نظر می رسد.
به هر حال چنان که ملاحظه گردید، اصولاً شرح حال و زندگی و مسافرت های رازی آن طور که باید بسیار روشن نمی باشد و برای این امر بعداً تحقیق بیشتر به عمل آید.
به روایت بعضی از مورخان مغرب زمین رازی بیشتر اوقات را نزد امیر خراسان(34) صرف کرده و عده ای دیگر معتقدند که وی به واسطه اشتهار فوق العاده مورد توجه حکام و فرمان روایان و شاهزادگان بوده و توسط این عده به این طرف و آن طرف خوانده می شده.
مطلب بالا هم چندان صحیح به نظر نمی رسد، چرا که در ابتدای کار رازی را شهرتی در پزشکی نبوده که به خدمت بزرگان برسد. از آن گذشته پس از شهرت فرصت زیاد برای این کار نداشته است. به علاوه چنان که از حکایات طبی و بالینی رازی مستفاد می گردد، وی پیوسته طبیب مردم عادی بوده و فقط یک روایت از نظامی عروضی سمرقندی در چهار مقاله آمده که در فوق بدان اشاره گردید که به نظر صحیح نمی رسد.
درباره مسافرت های رازی از مسقط الراسش یعنی شهر ری به جاهای دیگر آن چه که محقق است، سفری به بغداد و بعداً از این شهر به ری و سفری به نیشابور برای درمان منصوربن اسحق نموده است که این مسافرت ها حتمی به نظر می رسد.
اما مسافرت های احتمالی رازی که عده ای از مورخان شرق و غرب در کتب و تذکره های خود برای رازی قائل گردیده اند، چنان که آمد همان است که نظامی عروضی (35) سمرقندی متذکر گردیده که رازی به ماوراء النهر رفته و یا آن که بعضی از مورخان مغرب زمین گفته اند که رازی مسافرتی به قرطبه (اندلس - اسپانیا) و ایضاً مسافرت دیگری مجدداً از ری به بغداد نموده است، که صحیح به نظر نمی رسد. فقط مطلبی که می توان بدان اطمینان داشت، آن که در مراجعت از بغداد به ری و یا از ری به نیشابور در شهرهای وسط راه اقامت کرده و یا آن که در موقع اقامت در بغداد و ری به اطراف این دو شهر مسافرت های محلی و کم مدت کرده است.
معروف است که رازی کتاب «منصوری» را برای منصوربن اسحق حاکم (والی) ری به رشته تحریر در آورده و نزد وی تقرب کامل داشته، بدین مناسبت ایامی چند نزد وی بوده است.
رازی در آخر عمر نابینا گردید و به طور قطع نمی توان گفت چند سال آخر عمر را از حلیه بصر محروم بوده است.
در باب علت نابینائی رازی روایات چندی در کتب مورخان آمده است که یک یک آن ها را متذکر می گردیم:
اول آن که معروف است وی کتابی در صنعت کیمیا و اثبات تبدیل فلزات به طلا و نقره به رشته تحریر در آورد و این کتاب را به نام منصور بن اسحق حاکم ری تألیف کرد. منصور دستور داد که در کتاب نگاشته مدعای خود را به اثبات برساند. رازی تعلل و سستی کرد و عذر فقدان اسباب و آلات را بهانه کرد. مصنور امر کرد آنچه رازی لازم دارد برایش تهیه کنند. چون رازی نتوانست مدعای خود را به اثبات رساند، منصور وی را فرا خواند و گفت: از چنین حکیمی دور است که کتب خود را به دروغ بیالاید. لذا دستور داد آن قدر با کتاب بر سر دانشمند نواختند، که بر اثر آن چشمش نابینا گردید. این حکایت را اول دفعه ابن جلجل اندلسی در «تاریخ الحکماء» خود متذکر گردیده است.
دوم آن که پاره ای از تذکره نویسان به مانند ابن الندیم در «الفهرست» و جمال الدین قفطی و پس از آن دیگران نابینائی رازی را مربوط به خوردن باقلا و رطوبات حاصله از این ماده را در چشم رازی دانسته اند.
سوم آن که پاره ای عقیده مند هستند که بر اثر مطالعه زیاد و سابقه ناراحتی چشم که بر اثر دود و دم بوته کیمیاگری داشته، نابینا گردیده است.
درباره ی قول اول (در صورت صحت موضوع) احتمال دارد که رازی مبتلی به آبشار(36) (= آب مروارید) شده باشد. قول دوم بسیار بعید به نظر می رسد و با موازین پزشکی تطبیق نمی کند. در مورد قول سوم نیز نمی توان قانع شد که رازی بدان علت نابینا شده است.
تنها نظری که با حقیقت و موازین طبی وفق دارد، آن که رازی نیز به مانند همه مردم مبتلی به آبشار (= کاتاراکت) پیری (37) شده است.
پروفسور ادوارد براون (38) در کتاب «طب اسلامی»(39) به نقل قول از برخی از مؤلفان گوید: که رازی را به علت کامیابی در ساختن زر در پنهانی خفه اش کردند.
این نظر را ادوارد براون فقید از داستان زندگی رازی از کتاب «عیون الانباء» ابن ابی اصیبعه اخذ کرده که به نظر صحیح نمی رسد.
آن گاه که رازی نابینا گردید، چشم پزشکی نزد وی می رود و می خواسته علاج چشم او را کند. رازی از او می پرسد که چشم چند طبقه دارد؟ کحال در پاسخ عاجز می ماند. رازی وی را خطاب کرده می گوید: تو که از طبقات و تشریح چشم بهره ای نداری، چه طور من به تو اجازه دهم که چشم مرا عمل کنی. من آن قدر دنیا را دیده ام که از آن سیر گشتم.
آن چه که محقق است آن که رازی در سال های 312 و 313 در زمان وزارت قاسم بن عبیداله وزیر المکتفی خلیفه عباسی کتاب «برءالساعه» را تألیف کرده به علاوه از سال های 311 تا 316 نیز کتاب هائی برای ابن ابی الساج و فاتک و داعی الاطروش نوشته و ایضاً در سال 318 با ابواحاتم در مجلس مرداویج مناظره کرده است. پس تا این سال یعنی 318 رازی حیات داشته، ولی معلوم نیست که وی چند سال از آخر عمر خود را نابینا بوده و این مطلب هم یکی از تاریکی های زندگانی وی است.
به هر حال رازی تا آخر عمر در ری می زیسته و با ناکامی روزگار را می گذرانده و زندگی خوشی نداشته و دنیا برایش دوزخی بوده که راضی به میل زدن چشم نشده است.
پیش آمدهای ناگوار و دردسرهائی که معاصران و معارضین وی برایش فراهم ساخته بودند، همه دست به دست هم داده که به میل زن (قداح) صراحتاً گفت:
فرضاً هم چشمم را میل زدی و دنیا را می دیدم، به قدری از آن دل تنگ شده ام که نمی خواهم دیگر آن را ببینم.
حال دو سؤال در برابر زندگی در سال های آخر عمر رازی که کور شده است پیش می آید:
اول آن که چند سال مانده به آخر عمر رازی کور شده است؟
دوم آن که این چند سال آخر عمر را چه می کرده است؟
بدیهی است اگر این سؤال برای مردی عادی بود، چندان مهم به نظر نمی رسد و اصولاً کسی هم نباید به این اندیشه افتد، چرا که امثال و نظائر آن بسیار اتفاق می افتد ولی برای فردی به مانند رازی جواب دو سؤال بالا مهم و معتبر است.
درباره سؤال اول از قرائن و استقراء می توان حدس زد که رازی پنج الی هفت سال آخر عمر نابینا شده است.
درباره سؤال دوم طبیعی است برای رازی زندگی مفهومی نداشته، بلکه روزگاری را با تلخی و ناکامی و ناگواری می گذرانده و دوران کوری وی سخت ترین و بدترین و پر اسف ترین ادوار زندگانیش بوده، مضافاً بدان که زن و فرزند و وسائل زندگی خوب نداشته است. پس رازی چه می کرده است؟
هر قدر جستجو کردم که بدانم سال های آخر عمر را رازی به چه کار اشتغال داشته، کمتر یافتم و هیچ یک از مورخان مخصوصاً مورخان اسلامی در این باب چیزی ننوشته، فقط تذکر داده اند که در آخر عمر رازی کور شد. چنین به نظر می رسد که وی در آخر عمر در کنجی منزوی می زیسته تا روز مرگش فرا رسیده است.
ث - وفات رازی
چنان که آمد به روایت ابوریحان بیرونی وفات رازی در پنجم شعبان 312 هجری قمری مطابق با 15 اکتبر 925 میلادی در ری اتفاق افتاده است.در مورد سال وفات رازی نیز اختلاف عقیده است.
جمال الدین قفطی در «اخبار العلماء» از قول ابن صاعه اندلسی صاحب «طبقات الامم» و ابوالفرج ملطی صاحب «مختصر الدول» و جرجی زیدان (40) در کتاب «آداب اللغه» وفات رازی را 320 هجری قمری ذکر کرده اند.
ابن ابی اصیبعه از قول ابوالخیر حسن بن سواربن بابا (41) (که قریب العهد با رازی بوده) وفات رازی را 290 و اندی و یا 300 و کسری و به اعتبار دیگری 320 می نگارد. یاقوت (42) وفات رازی را در «معجم البلدان» و ابن خلکان در «وفیات الاعیان» و حاجی خلیفه (43) در «کشف الظنون» سال وفات رازی را 311 هجری قمری آورده اند.
مورخان و تذکره نویسان اروپا به مانند بارن کارادو و صاحب کتاب «متفکران اسلام»(44) تاریخ وفات رازی را 932 میلادی (مطابق با 320 هجری) و دکتر مونیه فرانسوی (45) در کتاب تألیفی خود در تاریخ پزشکی 930 میلادی (= با 318 هجری) و در دائره المعارف اسلامی جلد سوم (46) و بر کلمان (47) در کتاب تألیفی خود به نام «تاریخ ادبیات عرب» به نقل از بیرونی سال 313 هجری (= با 925 میلادی) و ا. کاستیلونی(48) در کتاب خود «تاریخ طب» و لوئی فیگیه در کتاب «زندگانی دانشمندان مشهور» سال 923 میلادی (= با 311/312 هجری قمری) نگاشته اند.
اما می دانیم که رازی کتاب «برء الساعه» را به سال 312 یا 313 تألیف کرده بنابراین وفات وی در تاریخ های قبل از این سال بی اعتبار است.
گفته دوم جمال الدین قفطی یعنی سال 364 نیز بی اعتبار به نظر می رسد. به علاوه وقتی رازی در سال 312 یا 313 کتاب برء الساعه را تألیف کرده و پس از آن تاریخ نابینا گردیده و مدتی نابینا بوده و در خلال سال های 311 تا 316 کتاب هائی برای «ابن ابی الساج» و «فاتک» و «داعی الاطروش» نگاشته و ایضاً در سال 318 هجری با «ابوحاتم» در مجلس مرداویج مناظره کرده است، سال وفات وی بیشتر به نظر می رسد 320 هجری قمری (= با 932 میلادی) باشد.
پی نوشت ها :
1. ابوریحان محمد بن احمد البیرونی فیلسوف و ریاضی دان مشهور (متولد سوم ذی حجه سال 362 هجری مطابق بیست و هفتم ژوئن 974 میلادی در خوارزم و متوفی در دوم رجب سال 440 هجری مطابق دوازدهم دسامبر 1048 میلادی در غزنین). وی را مؤلفات بسیار پر ارزش و عالی شأنی است که مهم ترین آن ها عبارتند از: «کتاب التفهیم فی اوائل صناعه التنجیم» و کتاب «ماللهند»، ایضاً وی را فهرستی از کتاب های تألیفی و آثار رازی است که به سال 1936 توسط پاول کراوس آلمانی (Paul Kraus) در پاریس تحت عنوان «رساله للبیرونی لفهرست کتب محمد بن زکریا الرزای(4)» (Epitre de Beruni Contenant le Repertoire des Ouvrages de Muhammad B. Zakariya Ar-Razi) در مطبعه شرقی «القلم» به چاپ رسیده است.
(برای اطلاع بیشتر درباره ابوریحان بیرونی و مؤلفات و آثار وی رجوع شود به مؤلفات آقای اکبر دانا سرشت).
2. Rhazes = Razi = Razes
3. Er-Razi = El-Razi = Ar-Razi
4. Muhammad B. Zauariya, Ar-Razi
5. Ragae = Rey = Rei
نام ری در اوستا و تورات آمده است. ری چنان که در اوستا آمده سومین شهر از دوازده شهری است که اهورا مزدا آن را خلق کرده و در زمان رازی دارای مدارس و مکاتب علمی بوده که در آن ها فلسفه و پزشکی و نجوم و سایر علوم تدریس می گردیده است.
6. ش. سامی بیک - چاپ اسلامبول 1316 هجری قمری.
7. Grand Larousse - Paris 1932
8. Dictionnaire universel d'Histoire et de Geographie - M. N. Bouillet - Paris 1895.
9.Encyclopoedica Britannica-London- 1929.
10. Encyclopedie de l'Islam - Paris 1936.
11. Vies des Savants Illnstres - L. Figuier - Paris 1883.
12. Leon l'Africain
13. ابن جلجل - ابوداوود سلیمان بن حسان طبیب اندلسی - مؤلف کتاب «طبقات الاطباء و الحکماء» (تألیف در حدود سال 377 هجری مطابق 987/8 میلادی) است که در آن شرح حال و مقام و آثار عده ای از حکماء و اطباء را تحت نه طبقه تا سال بالا به رشته تحریر در آورده و سند معتبری است. این کتاب به سال 1955 میلادی به سعی و اهتمام «فواد سید» در قاهره به چاپ رسیده است.
(Les Generations des Medecins et des Sages)
14. دائره المعارف القرن العشرین - الرابع عشر - تألیف محمد فرید و جدی چاپ بیروت 1342 هجری قمری مطابق با 1924 میلادی.
15. ابوالفرج غریغو ریوس مسیحی مورخ و طبیب مشهور (623-685 هجری قمری مطابق با 1226 -1286 میلادی) متولد در ملطیه (Malatia) از توابع دیار بکر و مؤلف قریب سی جلد کتاب در پزشکی و هیئت و مذهب و تاریخ است که مهم ترین آن ها «مختصر الدول» می باشد. این کتاب به سال 1890 میلادی در بیروت به چاپ رسیده است.
16. Louis Figuier
17. Vies des savants illustres- Paris 1883.
18. قاضی القضاه شمس الدین ابوالعباس احمد بن محمد بن ابراهیم بن ابی بکربن خلکان البرمکی الاربلی الشافعی (608-681 هجری قمری = با 1211/1212 - 1282/1283 میلادی) صاحب تألیف مفیدی است به نام «وفیات الاعیان و ابناء الزمان» که در شرح حال علماء و حکماء و فلاسفه و رجال (به ترتیب حروف تهجی) می باشد. این کتاب به سال 1842 میلادی توسط M. de Slane به انگلیسی ترجمه و چاپ شده است.
19. محمد بن اسحق مکتبی به ابن الندیم (ابوالفتح - ابوالفرج) متولد به سال 297 هجری مطابق 10 و 909 میلادی در بغداد و متوفی به سال 385 هجری مطابق با 995 میلادی صاحب تألیف مفیدی است به نام «الفهرست» یا «فهرس العلوم» که در آن از فنون و علوم مختلفه به مانند لغت و مذهب و نحو اخبار و آداب و سیر و انساب و ترسل وشعر و کلام وقفه و فلسفه و پزشکی و کیمیا و دانشمندان این فنون و علوم را با شرح حال و کتب و مصنفاتشان از دوران قدیم تا زمان خود را به رشته تألیف در آورده است. این کتاب در مصر و لیپریک به سال های 1348 هجری و 1871 میلادی و ترجمه آن به پارسی به سال 1343 شمسی توسط مرحوم. رضا تجدد به چاپ رسیده است.
20. ابوزید احمد بن سهل بلخی که شیعی مذهب بود (متوفی به سال 332 هجری مطابق با 943/944 میلادی). وی از اهل بلخ بود و به اطراف و اکناف و شهرها بسیار مسافرت می کرد و به فلسفه و علوم قدیم معرفی کامل داشت.
21. فهرست ابن الندیم.
22. جابربن حیان بن عبدالله الصوفی انکوفی الطرطوسی (طوسی) - Geber = Giaber= Yeber از شاگردان و اصحاب امام جعفر صادق (ع) بود. وی را تألیف بسیاری در صنعت کیمیاست. وی به قولی به سال 160 که به نظر معتبرتر می رسد و به قول دیگر 200 هجری مطابق با سال های 776/777 و 815/816 میلادی در گذشته است. درباره جابر در مقاله مربوط به شیمی (کیمیا) رازی بعداً به تفصیل خواهیم پرداخت.
23. فهرست ابن الندیم.
24. از علوم خفیه در صنعت کیمیاست. «علم طلسم که از آن انتقال روح در بدن دیگر کنند و به هر شکل که خواهند در آیند و چیزهای موهوم در نظر آرند که در حقیقت وجود آن ها نباشد (از فرهنگ آناند راج).
25. لیمیا نیز یکی از علوم خفیه است (کیمیا و لیمیا و سیمیا)
26. عیون الابناء ج 2 صفحه 350.
27. علی بن یوسف بن ابراهیم بن عبدالواحد بن موسی بن احمد بن اسحق بن محمد ربیعه الشیبانی القفطی (563-646 هجری قمری مطابق با 1167/1168 - 1248/1249 میلادی) اصلش از قفط (مصر) است. وی را مؤلفات چندی است که مهم ترین آن ها کتاب «اخبار العلماء باخبار الحکماء» می باشد که شرح حال و مقام و آثار حکماء و فلاسفه و اطباء را از دوران قدیم به ترتیب حروف تهجی تا زمان حیات خود نگاشته است. این کتاب به سال 1326 هجری مطابق با 1908 میلادی در مصر و ایضاً در لیپزیک به چاپ رسیده است.
28. احمد بن قاسم ملقب به شیخ موفق الدین و مکنی به ابوالعباس و مشهور به ابن ابی اصیبعه (600-668 هجری مطابق با 1203/1204 - 1269/1270 میلادی) صاحب مؤلفات چندی در پزشکی و تاریخ است، که مهم ترین آن ها «عیون الابناء فی طبقات الاطباء» است - این کتاب در مصر و دو مرتبه در بیروت به چاپ رسیده است.
29. صاعدبن احمدبن عبدالرحمن بن احمد بن صاعد مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابن صاعد اندلسی (متولد در قرطبه اسپانیا (Cordou = Cordoba) به سال 420 هجری مطابق 1029 میلادی و متوفی به سال 462 در طیطله Tolede = Toledo اسپانیا مطابق 1069/1270 میلادی). صاحب مؤلفات چندی (که بعضی از آن ها براثر سوانح از بین رفته) که معروف ترین آن ها «طبقات الامم» است که به سال 1917 میلادی در بیرون به چاپ رسیده است.
30. ... فاوانیا = عود الصلب = همیشه زنده = همیشه بهار = همیشه جوان = Orpin
31. غریغوریوس ابوالفرج بن اهرون (623-685 هجری قمری مطابق با 1226- 1286/1287میلادی) مورخ و طبیب مشهور که به ابن العبری معروف می باشد. وی کیش مسیحی داشته و در ملطیه Malatia (از توابع دیاربکر) متولد گردید. به سال 685 در مراغه (پایتخت هلاکو) دیده از جهان بر بست. وی را قریب سی جلد مؤلفات و مصنفات در پزشکی و هیئت و مذهب و تاریخ و غیره است که از همه مهم تر کتاب معروف «مختصر الدول» است. این کتاب شامل تاریخ ملل مشرق و مغرب و مسلمین و مغول می باشد و به سال 1890 در بیروت چاپ شده است.
32. معروف است که رازی به بیمارستان عضدی مراجعه کرد ولی چنان که آمد این مطلب قریب صد سال با تاریخ سلطنت عضدالدوله اختلاف دارد. بیشتر به نظر می رسد که رازی در یکی از بیمارستان های هارونی یا برمکی ورود نموده باشد.
33. رجوع شود به ترجمه «قصص و حکایات المرضی» انتشارات دانشگاه شماره 940 سال 1343 خورشیدی که توسط مؤلف این کتاب به عمل آمده است.
34. مقصود منصور بن اسحق است که در کتب مورخان مغرب زمین به نام - El-Mansour Prince de Khoracan آمده است.
35. احمد بن عمر ابن علی نظامی عروضی سمرقندی صاحب تألیف مشهور «چهار مقاله عروضی» است.
این کتاب در چهار مقاله (قسمت) است و به شرح زیر:
مقالت اول - در ماهیت علم دبیری و کیفیت دبیر بلیغ کامل؛
مقالت دوم - در ماهیت علم شعر و صلاحیت شاعر؛
مقالت سوم - در ماهیت علم نجوم و غزارت منجم در آن علم؛
مقالت چهارم - در ماهیت علم پزشکی و هدایت طبیب و کیفیت او. این کتاب به سال 1327 هجری قمری مطابق با 1909 میلادی با حواشی و ملحقات و فهارس توسط مرحوم علامه قزوینی در شهر لیدن از بلاد هلند و ایضاً در سال های 1331 و 1333 (دوبار) در تهران با مقدمه و دیباچه و شروع کامل و ملحقات و تعلیقات بسیار جامع توسط آقای دکتر محمد معین به چاپ رسیده است.
36. Cataracte
37. Cataracte senile
38. Prof. Ed. G. Browne
39. Arabian Medicine
40. جرجی زیدان - مورخ و دانشمند معروف معاصر (1861-1914 میلادی) صاحب مؤلفات زیادی است که مهم ترین آن ها عبارتند از «تاریخ التمدن الاسلامی» و «تاریخ آداب اللغه العربیه» و «تراجم مشاهیر الشرق».
41. ابوالخیر حسن بن سواربن بابا بن بهرام خوارزمی (331-440 هجری قمری مطابق با 942/943- 1048/1049 میلادی) طبیب و فیلسوف معروف اسلامی.
42. شهاب الدین ابوعبداله یا فوت الحموی (575-626 هجری مطابق با 1179/80- 1228/9 میلادی) متولد در رم شرقی و متوفی در حلب. جغرافی دان و مورخ معروف اسلامی و صاحب کتاب معروف به «معجم البلدان» و «معجم الادباء» است. کتاب «معجم البلدان» در سال های 1866 میلادی و 1323 هجری در لیپزیک (آلمان) و مصر چاپ شده است.
43. حاجی خلیفه - مصطفی بن عبدالله از مورخان بزرگ ترک 1017 -1067 هجری مطابق با 1608/1609 - 1656/1657 میلادی). متولد و متوفی در قسطنطنیه. وی را تألیفی است به نام «کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون» که به زبان تازی است و مشتمل بر 18500 کتاب مختلف فارسی و عربی و ترکی با اسامی مؤلفان آن ها می باشد.
44. Les Penseurs de l'Islam - Baron Carra de Vaux - Paris 1921.
45. Histoire de la Medecine - Dr. L. Meunier.
46. .Encyclopedie de l'Islam - 1936
47. K. Brockelmann - Geschichte der Arabischen Litteratur.
48. A. Catiglioni - Histoire de la Medecine
که به زبان ایتالیائی است و ترجمه فرانسوی آن به سال 1931 میلادی در پاریس توسط ژ. براتون J. Bertrand و ف. ژیدون F. Gidon به چاپ رسیده است.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}