نویسنده: ورنر سومبارت
مترجم: رحیم قاسمیان



 
گسترش سرزمین های تحت استعمار، در توسعه ی سرمایه داری مدرن، عامل مهم و قدرتمندی بوده است. هدف این فصل آن است که نشان دهد یهودیان در کار این گسترش، اگر نه مهم ترین نقش، اما چه سهم عمده و برجسته ای به عهده داشتند.
بسیار طبیعی بود که یهودیان در زمره ی ساکنان مشتاق سرزمین های استعماری قرار داشته باشند چون می دیدند که این جهان جدید، که گرچه جهان کهنه ای بود ملبس به کسوتی نو، می تواند بهتر از اروپای کهنه و پردردسر و عبوس، برای آنها سرچشمه ی شادمانی و آرامش خاطر باشد و به ویژه آنکه آخرین سرزمین پذیرای آنها (اسپانیا) هم دیگر مأوای بی دردسری برای آنها نبود و یهودیان را از خود می راند. این امر در مورد تمام سفرهای ماجراجویانه به سرزمین های تحت استعمار مصداق دارد؛ خواه در شرق یا غرب یا جنوب کره ی زمین. به احتمال زیاد حتی در ایام قرون وسطا یهودیان زیادی بودند که در هند می زیستند و بعد از سال 1498 که کشورهای اروپایی به سوی سرزمین هایی با سابقه ی تمدن طولانی دست دراری کردند و آنها را تحت اشغال خود درآوردند، یهودیان در بدو ورود به این مناطق، به عنوان محافظان تفوق اروپا با استقبال روبه رو شدند، هر چند که در اصل به عنوان پیش گامان عرصه ی بازرگانی و تجارت به آن کشورها پا می نهادند. به احتمال خیلی زیاد - هنوز دلایل مستدل و قطعی در این مورد وجود ندارد - کشتی های پرتغالی و هلندی، خیل عظیمی از یهودیان آماده ی سکونت را در مناطق تحت اشغال خود پیاده کردند. هرچه که هست، یهودیان در تمام مناطق تحت استعمار هلند، از جمله سرزمین های شرقی، نقش بسیار چشم گیری ایفا کردند. گفته می شود که یهودیان در شرکت هلندی هند شرقی از سهام داران عمده بوده اند. می دانیم که مدیر عامل این شرکت؛ «حتی اگر عملاً قدرت هلند را در جاوه تثبیت نکرده باشد، مسلماً در تحکیم آن نقش مهمی به عهده داشت» کوهن (1) نامی بوده که اسمی یهودی است. افزون بر آن، نگاهی به تابلوهای به جا مانده از تصاویر حاکمان هلندی مستعمرات این کشور در هند، نشان از آن دارند که این فرد، تنها یهودی آن جمع نبوده است. برخی از مدیران شرکت هند شرقی یهودی بودند و مخلص کلام اینکه هیچ سرمایه گذاری استعماری بدون حضور یهودیان کامل نبود.
هنوز روشن نیست که یهودیان در رشد حیات اقتصادی هند، بعد از سلطه ی انگلیس بر این سرزمین، تا چه اندازه نقش داشتند، اما اطلاعات نسبتاً کاملی از مشارکت یهودیان در پایه ریزی مستعمرات انگلیس در آفریقای جنوبی و استرالیا در دست داریم. تردیدی وجود ندارد که در این مناطق، بالاخص در خلیج کالنی (2)، کم و بیش تمامی توسعه ی اقتصادی مدیون یهودیان بود. در دهه های 1820 و 1830 بود که بنیامین نوردن (3) و سایمن مارکس (4) به آفریقای جنوبی رفتند و کارشان بیدار کردن صنعتی تقریباً تمامی مناطق خلیج کالنی بود. جولیوس موزنتال (5) و برادرانشان آدولف (6) و جیمز (7) زمینه ی تجارت پشم، پوست و نخ موهر را تثبیت کردند. آرون (8) و دانیل دو پاس (9) صنعت شکار نهنگ دریایی را به انحصار خود درآوردند. جوئل مایرز (10) پرورش شترمرغ را با احداث مزرعه ای آغاز کرد. لیلنفلد (11) اهل هوپ تاون (12)، اولین خریدار الماس بود. مشاغل ممتاز مشابهی در دیگر مستعمرات آفریقای جنوبی به یهودیان تعلق داشت، به ویژه در ترانسؤال (13) که گفته می شود از پنجاه هزار یهودی ساکن آفریقای جنوبی در حال حاضر، حدود بیست و پنج هزار نفرشان در آنجا سکونت دارند. همین امر در مورد استرالیا هم مصداق دارد که اولین بازرگان عمده فروش آنجا یک یهودی به نام مونته فیوری (14) بود. بنابراین، این ادعا که «بخش عمده ای از تجارت دریایی مستعمرات انگلیس، در مدت زمان قابل توجهی، در دست یهودیان قرار داشت» اصلاً اغراق آمیز نخواهد بود.
اما قلمروی اصلی نفوذ یهودیان در سرزمین های استعماری، به ویژه در اوایل دوره ی سرمایه داری، در نیم کره ی غربی بود. آمریکا با وسعت خیره کننده ی خود، اساساً سرزمین یهودیان است، این نتیجه ای است که مطالعه ی عمیق و گسترده ی منابع موجود، در نهایت به آن ختم خواهد شد و سرشار از معنا است. آمریکا از همان اوان کشف، تأثیر بسیار قدرتمندی بر حیات اقتصادی اروپا و بر کلّ تمدن آن داشت و لاجرم نقشی که یهودیان در ساختن آمریکا با همه ی جوانب آن بازی کردند، به عنوان عاملی در توسعه ی مدرن اهمیتی فوق العاده دارد. به همین خاطر است که در این مورد بیش تر مکث خواهم کرد و با ذکر جزئیات بیش تری به آن خواهیم پرداخت، هر چند می دانم که ممکن است حوصله ی خواننده سر برود.
صرف کشف آمریکا، به نحو خارق العاده ای با یهودیان ارتباط دارد. چنین به نظر می رسد که دنیای جدید به کمک آنها و فقط برای آن ها، در افق دید کاشفان قرار گرفت و گویی که کریستف کلمب و دیگران، عملاً مدیران اجرایی قوم یهود بودند تا آنها را به این سرزمین های تازه کشف شده برسانند. بر همین اساس است که یهودیان، مغرور از گذشته ی خود،‌ نکته های یافته شده در مورد کشف قاره ی آمریکا را که محصول تازه ترین تحقیقات و بررسی ها است، مطرح می کنند. این تحقیقات جدید نشان می دهد که براساس دانش علمی محققان یهودی بود که هنر دریانوردی و تعیین مسیر کشتی ها به چنان دقت و کمالی رسید که عملاً سفرهای طولانی دریایی روی اقیانوس ها ممکن شد. آبراهام زاکوتو (15) استاد ریاضیات و نجوم در دانشگاه سالامانکا (16) در سال 1473 جداول و نمودارهای نجومی خود را کامل کرد. دو یهودی دیگر به نام های خوزه و کوهو (17) که منجم و پزشک دربار جان دوم (18) پادشاه پرتغال بود و موزس (19) ریاضی دان با هم کاری دو دانشمند مسیحی، اسطرلاب دریایی را کشف کردند که با آن می شد فاصله ی کشتی تا خط استوا را براساس ارتفاع خورشید اندازه گرفت. خوزه بعدها جداول و نمودارهای نجومی استاد خود را به زبان های لاتینی و اسپانیایی ترجمه کرد.
به این ترتیب، حقایق علمی که راه را برای سفر دریای کریستف کلمب آماده کرد، از سوی یهودیان تأمین شده بود، بودجه ای هم که به همان اندازه برای این سفر لازم بود نیز از همین منابع فراهم شد؛ دست کم بودجه ی دو سفر اول از منابع یهودی تأمین شد. کریستف کلمب برای سفر اول خود، از لوییس دو سانتانخل (20) که از مشاوران پادشاه بود، وام گرفت و دو نامه ی اولی که کریستف کلمب در مورد سفر دریایی خود نوشت، خطاب به سانتانخل، تأمین کننده ی بودجه ی سفر و گابریل سانیهگ (21)، از یهودیان مهاجر اسپانیا و خزانه دار آراگون (22) بوده است. سفر دریایی دوم هم با پول یهودیان امکان پذیر شد،‌ البته این کار این دفعه به صورت داوطلبانه صورت نپذیرفت. یهودیان اسپانیا در هنگام اخراج از این کشور ناگزیر شده بودند که بخش قابل توجهی از دارایی های خود را در آنجا باقی بگذارند و جان خود را به در ببرند. این اموال و دارایی ها توسط فردیناند (23) برای خزانه ی حکومتی ضبط شد و بخشی از آن برای تأمین مخارج سفر دریایی کریستف کلمب اختصاص یافت.
اما سهم یهودیان فقط به همین محدود نمی شود. در میان همراهان کریستف کلمب چندین یهودی حضور داشتند و اولین اروپایی که به روی خاک آمریکا پا نهاد، یک یهودی به نام لوییس دو تورس (24) بود. دست کم نتایج آخرین تحقیقات در این باره چنین می گویند.
اما مهم تر از همه ی این ها این است که برخی ادعا می کنند که خود کریستف کلمب هم یهودی بوده است. من بخشی از این اطلاعات را صرفاً نقل می کنم و ضامن صحت آنها نیستم. در یک گردهم آیی جامعه ی جغرافی دانان مادرید، دون سلسو گارسیا دو لا ریگا (25)، محققی که به خاطر تحقیقاتش در مورد کریستف کلمب شهره است،‌ رساله ای را قرائت کرد و در آن مدعی شد که کریستوبال کولون (26) (نه کلمب)، فردی اسپانیایی بود که مادرش اجداد یهودی داشت. او با ارجاع به اسناد و مدارک موجود در شهر پونته ودرا (27)، در ایالت گالیسیا (28)، نشان داد که خانواده ی کولون در فاصله ی سال های 1428 تا 1528 در آنجا زیسته و اسامی مسیحی موجود در میان این خانواده، همان هایی بودند که در میان بستگان و اقوام دریانورد مشهور اسپانیا هم بسیار شایع و رایج بوده است. برخی از اعضای خانواده ی کولون و فونته روسا (29) با هم ازدواج کردند. در یهودی بودن خانواده ی فونته روسا تردیدی وجود ندارد یا این که تازه مسیحی شده بودند و مادر کریستوبال نیز سوزانا فونته روسا (30) نام داشت. وقتی در ایالت گالیسیا هرج و مرج شد، والدین کاشف آمریکا، از اسپانیا به ایتالیا کوچ کردند. دون سلسو برای تأیید ادعاهای خود منابع دیگری هم رو کرد و باور او در این زمینه با وجود نشانه های بارزی از ادبیات عبری در نوشته های کریستف کلمب تقویت می شود و افزون بر آن، تصاویری که از او به جا مانده، تا حدّ زیادی شبیه چهره ی یهودیان است.
هنوز درهای جهان جدید به طور کامل به روی اروپاییان باز نشده، جمع کثیری از یهودیان به سوی آن مناطق ازدحام بردند. پیش تر دیدیم که آمریکا در همان سال کشف شد که یهودیان اسپانیا بی خانمان شده بودند و سال های پایانی سده ی پانزدهم و سال های آغازین سده ی شانزدهم، ادورای بود که در آن میلیون ها یهودی مجبور به ترک خانه و کاشانه ی خود شده بودند و وضع یهودیان مثل آن بود که آب در خوابگاه مورچگان کرده باشند. بنابراین، چندان جای تعجب ندارد که جمع کثیری از این آوارگان خود را به جهان جدید رسانده باشند که آینده را در آنجا تابناک تر می دیدند. اولین بازرگانان آمریکا یهودی بودند. اولین نهادهای صنعتی در آمریکا را یهودیان بنیاد نهادند. از همان سال 1492 یهودیان پرتغالی در سینت تامس (31) اقامت گزیدند و در همان جا به اولین مالکان اراضی بزرگ کشاورزی بدل شدند. آنها تعداد زیادی کارخانه ی شکر برپا داشتند و حدود سه هزار سیاه پوست را به خدمت گرفتند. در مورد مهاجرت یهودیان به آمریکای جنوبی هم باید گفت تا آن مناطق کشف شد، جمعیت کثیری از یهودیان به آن مناطق سفر کردند. روند مهاجرت این یهودیان چنان چشم گیر بود که در سال 1511 ملکه جوآن (32) لازم دید تا برای ممانعت از آن، اقدامی به عمل آورد اما ظاهراً اقدامات او بی نتیجه ماند چون تعداد یهودیان ساکن آمریکای جنوبی افزایش یافت و در تاریخ بیست و یکم می 1577 قانون منع مهاجرت یهودیان به مناطق تحت استعمار اسپانیا رسماً لغو شد.
برای آن که نسبت به فعالیت مستمر یهودیان در آمریکای جنوبی به عنوان بنیان گذاران تجارت و صنعت استعماری، حقّ مطلب را به طور کامل ادا کرده باشیم، بهتر آن خواهد بود که به وضعیت یک یا دو مستعمره نگاهی بیندازیم.
تاریخ حضور یهودیان در مستعمرات آمرکایی و در نتیجه، تاریخ خود این مستعمرات، به دو دوره ی تاریخی تقسیم می شود که عامل متمایز کننده ی آنها از هم، اخراج یهودیان از برزیل در سال 1654 است.
پیش تر به تأسیس صنعت تولید شکر در سینت تامس توسط یهودیان در سال 1492 اشاره کردیم. این صنعت در سال 1550 به اوج گسترش خود رسید. در این سال حدود شصت مزرعه بزرگ کشت نی شکر و تصفیه ی شکر در این منطقه وجود داشت که با توجه به سهم ده درصدی که به پادشاه تسلیم می کردند، می توان به این نتیجه رسید که تولید سالانه ی شکر آنها به حدود یک میلیون و شش صد و پنجاه هزار کیلو بالغ می شد.
یهودیان از سینت تامس یا شاید هم از مادییرا (33) که سابقه ی حضور آنها در آنجا در تجارت شکر بسیار قدیمی بود، این صنعت را به برزیل منتقل کردند که بزرگ ترین مستعمره در آمریکا به حساب می آمد. به این ترتیب، بزریل به اولین دوره ی شکوفایی اقتصادی خود پا نهاد چون رشد صنعت تولید شکر، با خود رفاه مالی در سطح ملی به همراه آورد. در آن سال های اولیه ی گسترش صنعت شکر در برزیل، ساکنان این مستعمره را به طور عمده یهودیان و خلاف کاران تبعید شده به این ناحیه تشکیل می دادند. سالانه دو کشتی حامل آنها از پرتغال در بندرگاه های برزیل پهلو می گرفتند. یهودیان به سرعت به طبقه ی برتر و مسلط بدل شدند و گفته می شد که «بخش چشم گیری از ثروتمندترین بازرگانان برزیل، همین تازه مسیحی شده ها بودند.» اولین فرمان دار منطقه نیز اعقاب یهودی داشت و هم او بود که نظم و ترتیب را در این مستعمره برقرار کرد. ادعایی گزاف نخواهد بود که گفته شود، مستعمره ی جدید پرتغال در اصل از هنگامی روبه رشد و ترقی نهاد که تومی دو سوزا (34)، مردی با قابلیت ها و توانایی های استثنایی در سال 1549 به آنجا اعزام شد تا سر رشته ی کارها را به دست بگیرد. با این همه، این مستعمره تا پیش از مهاجرت گسترده ی یهودیان ثروتمند از هلند به آن ناحیه، که در پی تصرف آن سرزمین به دست هلندی ها در سال 1642 رخ داد، به اوج کام یابی اقتصادی نرسید. دقیقاً در همین سال بود که تعدادی از یهودیان آمریکایی دست به دست هم دادند و مستعمره ای در برزیل بنیاد نهادند و حدود شش صد یهودی هلندی صاحب نفوذ نیز به آنها پیوستند تا حدود اواسط سده ی هفدهم میلادی تمامی مزارع بزرگ کشت نی شکر برزیل به یهودیان تعلق داشت و سیاحان آن ایام به فعالیت های چند بعدی و ثروت چشم گیر آنها شهادت داده اند، از جمله نیوهاف (35) که در سال های 1640 تا 1649 در برزیل سیاحت کرد، درباره ی آنها چنین نوشته است «در میان ساکنان آزاد برزیل که در خدمت شرکت هلندی هند شرقی نبودند، یهودیان تعدادی به مراتب بیش تر از بقیه را تشکیل می دادند و از هلند به آن سرزمین پا نهاده بودند. آنها به مراتب بیش تر از بقیه رفت و آمد می کردند. دست اندر کار خرید کارخانه های تولید شکر بودند و در خانه های بزرگ و مجللی زندگی می کردند. تمامی آنها پیشه ی بازرگانی داشتند و اگر راضی می شدند که خود را در چهارچوب مقررات حکومتی برزیل هلند محدود نگه دارند، برای حکومت فواید فراوانی به بار می آوردند.» به همین ترتیب، در کتاب «سفرها» نوشته ی اف. پیراد (36) نیز چنین آمده است «سودی که آنها بعد از سکونت نُه یا ده ساله در این سرزمین به دست می آوردند، بسیار شگفت انگیز بود. همه ی آنها در بازگشت، ثروت فراوانی بدست آورده بودند.»
تفوق و نفوذ یهودی ها بر مزارع بزرگ کشت و برداشت و کارخانه های تصفیه ی نی شکر، از دوره ی سلطه ی هلند بر برزیل نیز بیش تر دوام آورد و علی رغم اخراج آنها در سال 1654 تا نیمه ی اول سده ی هیجدهم، کماکان پا بر جا باقی ماند. در یک مورد «وقتی تعدادی از صاحب نفوذترین بازرگانان ریودوژانیرو، اسیر مقامات عالی تفتیش عقاید شدند، امور مزارع بزرگ نی شکر مختل شد و تولید آنها عملاً به صفر رسید و لاجرم اداره ی تولید و خرید و فروش شکر استانی که این مزارع در آنها قرار داشت، خواهان فرصتی طولانی شد تا بتواند اوضاع را به صورت سابق بازگرداند.» کمی بعد، قانونی مورخ دوم مارس سال 1768 به تصویب رسید که به موجب آن ثبت نام یهودیان و تازه مسیحی شده ها را ممنوع می کرد و در ضمن خواهان انهدام تمامی فهرست های اسامی تازه مسیحی شده ها بود و در قانون دیگری مورخ بیست و پنج مارس سال 1773 تصویب شد که این افراد و مسیحیان دیگر از حقوق اجتماعی یکسانی برخوردار باشند. بنابراین، واضح است که حتی بعد از آن که پرتغال بار دیگر زمام امور برزیل را در سال 1654 به عهده گرفت، بسیاری از یهودیانی که به اجبار وانمود می کردند که مسیحی شده اند، اما در خفا کماکان یهودی مانده بودند، در برزیل باقی ماندند و موقعیت ممتاز سابق خود را حفظ کردند و همان ها بودند که این کشور را در زمینه ی صنعت تولید شکر به اوج رساندند و در ضمن، در تجارت سنگ های قیمتی نیز برای آن اعتبار و مقام والایی به ارمغان آوردند.
با این همه، سال 1654 نقطه ی عطفی در تاریخ روابط آمریکا و یهودیان است. چون درست در همین سال بود که تعداد چشم گیری از یهودیان برزیل در دیگر نقاط آمریکا سکنا گزیدند و به این ترتیب، مرکز ثقل اقتصاد را نیز تغییر دادند.
این تحول به ویژه برای یک یا دو جزیره ی مهم از مجمع الجزایر غرب هند و نیز مناطق ساحلی مجاور آنها که از زمان ورود یهودیان اقتصاد آنها به نحو چشم گیری رونق گرفت، بسیار پرسود از کار درآمد. یکی از این جزایر باربادوس (37) است که عمده ی ساکنان آن را یهودیان تشکیل می دادند. این جزیره در سال 1627 تحت حمایت انگلیس درآمد. برای اولین بار در سال 1641 بود که در آنجا نی شکر کشت شد و هفت سال بعد، صادرات شکر از باربادوس آغاز شد، اما صنعت شکر برای خودکفایی این جزیره کافی نبود. شکر تولیدی باربادوس از چنان کیفیت نازلی برخوردار بود که قیمت آن به زحمت کفاف مخارج صدور آن به انگلستان را تأمین می کرد. تا هلندی های تبعیدی از برزیل فرآیند تصفیه ی شکر را به مردم آنجا یاد نداده و هنر خشک کردن و بلوری کردن شکر را در آنجا پیاده نکرده بودند، هیچ پیشرفتی در اوضاع اقتصادی باربادوس تحقق نیافت، اما بعد از آن، میزان صادرات شکر از باربادوس به سرعت رو به افزایش نهاد و در سال 1661 چارلز دوم (38) با صاحبان سیزده مزرعه ی بزرگ کشت نی شکر پای میز مذاکره نشست که سالانه حدود ده هزار پوند از این جزیره به دست می آوردند. در حدود سال 1676 صنعت شکر باربادوس به چنان رشدی رسیده بود که سالانه حدود چهارصد کشتی، هر کشتی حامل حدود صد و هشتاد تن شکر خام از آنجا خارج می شد.
در سال 1664 تامس مودی فورد (39) صنعت تولید شکر را از باربادوس به جامائیکا برد و دیری نپایید که اقتصاد این ناحیه نیز رو به رونق نهاد. در حالی که در سال 1656 یعنی سالی که انگلیسی ها به زور جامائیکا را از چنگ اسپانیا بیرون آوردند، فقط سه کارخانه ی تصفیه ی شکر در آنجا وجود داشت. در سال 1670 این تعداد به هفتاد و پنج کارخانه رسید و بسیاری از آنها سالانه حدود دویست هزار کیلو شکر تولید می کردند. در سال 1700 شکر عمده ترین محصول صادراتی جامائیکا و بزرگ ترین منبع درآمد آن بود. عریضه ی بازرگانان انگلیسی این مستعمره در سال 1671 مبنی بر درخواست اخراج یهودیان، به صراحت روشن می سازد که یهودیان در گسترش صنعت شکر در جامائیکا، سهم بزرگی داشتند. اما فرمان دار این منطقه برعکس، به حضور گسترده تر یهودیان رأی داد و با ردّ این عریضه خاطر نشان کرد که «به عقیده ی او، پادشاه انگلیس نمی تواند رعایایی پول سازتر از یهودیان و هلندی ها داشته باشد. آنها انبارها و پیوندهای تجاری گسترده ای دارند.» بنابراین، نه تنها یهودیان از جامائیکا اخراج نشدند، بلکه به اولین تاجران و بازرگانان این مستعمره ی انگلیس بدل شدند. در سده ی هیجدهم میلادی آنها تمامی مالیات هایی را که دولت انگلیس در جامائیکا جمع می کرد، می پرداختند و کم و بیش بر صنعت و تجارت آن ناحیه تسلط کامل داشتند.
در میان دیگر مستعمرات انگلیس، یهودیان علاقه ی خاصی به سورینام نشان دادند. یهودیان از سال 1644 در آنجا اقامت گزیده و امتیازات خاصی نیز به دست آورده بودند. «به این نتیجه رسیده ایم که یهودیان نشان داده اند که افرادی سودمند و پول ساز برای این مستعمره هستند.» موقعیت ممتاز یهودیان در زمان حاکمیت هلندی ها هم که در سال 1667 بر سورینام مسلط شدند، ادامه یافت. در اواخر سده ی هفدهم میلادی نسبت جمعیت یهودیان به دیگر ساکنان این مستعمره، یک به سه بود و در سال 1730 آنها از مجموع سیصد و چهل و چهار مزرعه کشت نی شکر، صاحب صد و پنجاه و پنج مزرعه بودند.
قصه ی حضور یهودیان در مستعمرات مهم تر فرانسه نظیر مارتینیک (40)، گوادالوپ (41) و سن دومینگو (42)، مشابه حضور آنها در مستعمرات انگلیس و هلند است. در مستعمرات فرانسه نیز شکر اصلی ترین منبع درآمد به حساب می آمد و در آنجا هم نظیر مستعمرات فرانسه و انگلیس یهودیان بر صنعت تولید شکر مسلط بودند و بزرگ ترین تاجران این کالا به حساب می آمدند.
اولین مزرعه بزرگ کشت و تصفیه ی نی شکر در مارتینیک در سال 1655 توسط بنیامین داکوستا (43) احداث شد که با نُه صد تن از هم دینان و هزار و صد برده ی خود از بزریل به آنجا گریخته بود.
در سن دومینگو صنعت تولید شکر خیلی قبل تر و در سال 1587 راه افتاده بود، اما تا پیش از آن که پای آوارگان هلندی از برزیل به آنجا برسد، این صنعت سودآور نبود و رونق خاصی نداشت.
با توجه به تمام مسائل مطرح شده در فوق، نباید این واقعیت را از نظر دور داشت که در آن سده های حساسی که نظام استعماری به همراه آن سرمایه داری مدرن، در قاره ی آمریکا شکل می گرفت، سوای استخراج معادن نقره، طلا و سنگ های قیمتی در برزیل، تولید شکر ستون فقرات کلّ اقتصاد مستعمرات را تشکیل می داد و بیش ترین اهمیت را داشت. در واقع، حتی به دشواری می توان اهمیت واقعی و شگرف صنعت تولید شکر و فروش آن را در آن سده های حساس تجسم کرد. شورای تجارت پاریس در سال 1701 در طرح این نکته که کشتی رانی فرانسه شکوه و قدرت خود را مدیون جزایر تولید کننده ی شکر است و تنها به مدد این تجارت است که نیروی دریایی می تواند از عهده ی مخارج خود برآید و در عین حال، به تقویت ناوگان خود بپردازد» اصلاً اغراق نمی کرد، اما در ضمن باید به خاطر داشت که یهودیان تقریباً تمام معاملات شکر را به انحصار خود درآورده بودند و به ویژه بخش فرانسوی آن زیر سلطه ی خانواده ی ثروتمند گرادی (44) اهل بوردو قرار داشت.
بنابراین باید اذعان کرد که یهودیان در آفریقای مرکزی و جنوبی، موقعیت بسیار محکم و قدرتمندی برای خود فراهم آورده بودند. این موقعیت در حوالی اواخر سده ی هفدهم که مستعمرات انگلیس در آمریکای شمالی با هند صاحب روابط تجاری شدند، بیش از پیش مستحکم تر شد. همان طور که خواهیم دید، قاره ی آمریکای شمالی موجودیت خود را مدیون این روابط تجاری است که به مدد یهودیان برقرار شد.
حال به آنجا رسیده که لازم است نقش و تأثیر یهودیان را در رشد ایالات متحد آمریکا، از همان ابتدای کشف مورد بررسی قرار دهیم. در این جا هم عناصر و عوامل یهودی دست به دست هم دادند تا ایالات متحد آمریکا به قالب اقتصادی فعلی خود دست یابد. از آنجا که این دیدگاه برخلاف دیدگاهی است که به طور عام رواج دارد (به ویژه در اروپا)، لازم است که با دقت نظر بیش تری به این مسأله پرداخته شود.
در وهله ی اول چنین به نظر خواهد آمد که گویی نظام اقتصادی آمریکای شمالی، نظامی است که مستقل از یهودیان شکل گرفت. چه بسیار مواقع وقتی که گفته ام که سرمایه داری مدرن کم و بیش چیزی جز تجلیات روحیه ی یهودی نیست، به من گفته شده است که تاریخ آمریکا خلاف این نظر را ثابت می کند. خود آمریکایی ها هم بر این باورند که بدون کمک یهودیان به این جا رسیده اند. یکی از نویسندگان آمریکایی، اگر اشتباه نکنم، مارک تواین (45) بود که زمانی به طور مفصل در این باره که چرا یهودیان در آمریکا نقش چندان مهمی نداشتند، صحبت کرد و به عنوان دلیل به این نکته اشاره کرد که آمریکایی ها اگر از یهودیان باهوش تر نباشند، دست کم به اندازه ی آنها باهوش هستند. (البته اسکاتلندی ها هم در مورد خود همین نظر را دارند.) بی تردید این حقیقت دارد که امروزه در میان سردمداران صنایع آمریکا، بورس بازان تراز اول این کشور یا مدیران عامل شرکت های بزرگ به یهودیان زیادی برنمی خوریم. با این همه، من کماکان بر این عقیده ی خود پا می فشارم که آمریکا شاید بیش از هر سرزمین دیگری سرشار از روحیه ی یهودی است. این امر در جوانب مختلف قابل مشاهده است و از همه مهم تر در کسانی که می توانند در این باره داوری کنند، دیده می شود. بیهوده نیست که چند سال قبل و در جریان مراسم باشکوه دویست و پنجاهمین سالگرد ورود یهودیان به آمریکا، پرزیدنت روزولت (46) رئیس جمهوری وقت آمریکا، پیام تبریکی برای کمیته ی برگزارکننده این مراسم فرستاد. او در این پیام خاطر نشان کرد که در تمام دوران ریاست جمهوریش، این اولین باری است که چنین نامه ای می نویسد، اما اهمیت این مناسبت او را واداشته است تا این استثنا را قایل شود. او در بخش دیگری از نامه ی خود نوشت که شکنجه و آزاری که بر یهودیان تحمیل شده است، این وظیفه ی آنی را بر دوش او گذاشته است تا بر استعدادها و کیفیات خیره کننده و چشم گیر یهودیان، از زمانی که بر خاک آمریکا پا نهادند، تأکید کند. او در یادآوری خدماتی که یهودیان برای آمریکا انجام دادند، جمله ای نقل می کند که در بطن مسأله ی حضور یهودیان در آمریکا ریشه دارد و چنین می نویسد «یهودیان در پایه ریزی رشد و شکوفایی آمریکا مشارکت داشتند.» در جریان همین مراسم، پرزیدنت کلیولند (47)، رئیس جمهوری اسبق آمریکا نیز چنین خاطر نشان کرده است «به اعتقاد من، با اطمینان خاطر می توان مدعی شد که به ندرت قومی یا ملیتی در شکل دهی و جهت بخشی به آرمان های آمریکایی، به اندازه ی یهودیان مشارکت داشته اند.»
اما این تأثیر و نفوذ یهودیان در کجا خود را نشان می دهد؟ در وهله ی اول تعداد یهودیانی که در حیات تجاری آمریکا تجارت کردند، برخلاف آنچه در نگاه اول به نظر می رسد، اصلاً کم و ناچیز نبوده است. اشتباه است اگر تصور کنیم که چون در میان نیم دوجین میلیونر مشهور و صاحب نامی که حرف آنها بر سر زبان ها است و هر حرکت آنها خبرساز می شود، هیچ فرد یهودی وجود ندارد، پس سرمایه داری آمریکا فاقد عنصر یهودی است. اگر بخواهیم به حضور یهودیان اشاره کنیم، باید بگویم که حتی در میان تراست های بزرگ تجاری هم برخی از آنها با دست و فکر یهودیان کنترل می شود. از جمله، تراست اسملترز (48)، که در سال 1904 صاحب سرمایه ی اسمی دویست و یک میلیون دلار بود، ساخته و پرداخته خانواده ی یهودی گوگنهایم (49) است. به همین ترتیب، در تراست تنباکو (50) (با سرمایه ی پانصد میلیون دلار)، در تراست آسفالت (51) و در تراست تلگراف، یهودیان مقامات بسیار بالایی را در اشغال خود دارند و این فقط مشتی است از نمونه ی خروار. افزون بر آن، بسیاری از بزرگ ترین بانک های آمریکا هم از آنِ یهودیان است که به این ترتیب،‌ کنترل چشم گیر آنها را بر حیات اقتصادی آمریکا، به اثبات می رساند. برای مثال، سیستم هریمن (52) را در نظر بگیرید که هدفش ادغام تمام شرکت های راه آهن در آمریکا است. پشتوانه ی مالی این کار تا حدّ زیادی توسط شرکت کوهن (53) و لوب (54) تأمین شد که از بانک های نیویورک است. از سوی دیگر، نفوذ یهودیان در غرب آمریکا نیز بسیار مهم و چشم گیر است، تا آنجا که تا حدّ زیادی می توان کالیفرنیا را مخلوق یهودیان دانست. در بدو تأسیس این ایالت، یهودیان در مقام قضات،‌ نمایندگان کنگره، فرمان دار، شهرداران شهرهای مختلف و هم چنین بازرگانان طراز اول و نظایر آن خودنمایی کردند. برادران سلیگمن؛ ویلیام (55)، هنری (56)، جسی (57) و جیمز (58)، اهل سن فرانسیسکو، لوئیس اسلوس (59) و لوئیس گرستل (60) از ساکرامنتو (61) که در آنجا شرکت تجاری آلاسکا را بنیاد نهادند، شرکت هلمن (62) و نیومارک (63) از لس آنجلس، از جمله ی مؤسسات بازرگانی مهم و معتبر در این بخش از جهان به حساب می آیند. در دوران استخراج طلا در کالیفرنیا، یهودیان واسطه ی کالیفرنیا و ایالات شرقی آمریکا و اروپا بودند. معاملات تجاری آن ایام توسط افرادی چون بنیامین داویدسن (64)، کارگزار خانواده ی روتچیلد (65)، آلبرت پریست (66) اهل رود آیلند (67)، آلبرت دایر (68) اهل بالتیمور (69)، برادران لازارد (70) که مؤسسه ی بانکی بین المللی لازارد فرر (71) را در پاریس، لندن و سن فرانسیسکو بنیاد نهاده بودند و خانواده های سلیگمن (72)، گلایزر (73) و ورمسر (74) انجام می گرفت. موریتس فریدلاندر (75) یکی از سلاطین گندم بود. آدولف سوترو (76) مدیر شرکت معتبر لودز (77) بود. حتی امروزه هم بخش اعظم بانک های آمریکا و در کنار آن بسیاری از صنایع این کشور در دست یهودیان است. از جمله می توان به مؤسسات بانکی آمریکن بانک (78) در لندن و پاریس، تحت کنترل زیگموند گرینبام (79) و ریچارد آلتشول (80)، بانک انگلیس - کالیفرنیا، متعلق به فیلیپ لیلینتال (81) و ایگناتس استاینهارت (82))، بانک نوادا (83)، شرکت یونیون تراست (84) و بانک کشاورزی و تجارت لس آنجلس اشاره کرد. جان روزنفلد (85) کنترل کاملی بر بسیاری از معادن زغال سنگ داشت. شرکت تجاری آلاسکا که جانشین شرکت هادسن بی (86) شد و شرکت تجاری نورث اَمریکن (87) و بسیاری دیگر از شرکت های بزرگ و فعال آمریکا، همه توسط یهودیان اداره می شد.
طبعاً مشکل بتوان منکر این واقعیت شد که مهاجرت خیل عظیمی از یهودیان به سراسر نقاط آمریکا در چند دهه ی گذشته، قاعدتاً باید تأثیر عظیمی بر حیات اقتصادی آمریکا در همه ی نقاط این کشور داشته باشد. فقط کافی است این نکته را در نظر بگیریم که امروزه و فقط در نیویورک، بیش از یک میلیون یهودی حضور دارند و هنوز عده ی کثیری از مهاجران یهودی در آمریکا هستند که فعالیت های اقتصادی سرمایه دارانه ی خود را آغاز نکرده اند. اگر اوضاع و شرایط در آمریکا در همان مسیری که در طی نسل گذشته رو به رشد نهاده بود، گسترش پیدا کند و اگر میزان مهاجرت و نسبت زاد و ولد به مرگ و میر در میان ملیت ها و اقوام مختلف ساکن آمریکا به همان نسبت سابق باقی بماند، در آن صورت می توان تصور کرد که ظرف پنجاه یا صد سال آینده، آمریکا کشوری خواهد بود که ساکنان آن را بیش از همه اسلاوها، سیاه پوستان و یهودیان تشکیل خواهند داد و در آن میان، طبعاً یهودیان سکان رهبری اقتصادی را در دست خواهند داشت.
اما این ها فقط رؤیاهایی درباره ی آینده است که در بحث فعلی ما، که بررسی گذشته و حال است، جایی ندارد. این که یهودیان جایگاه و سهم مهم و چشم گیری در حیات آمریکا در گذشته و حال داشته و دارند، امری است که مورد قبول همگان واقع شده و باید اضافه کرد که این سهم از آن چه که در وهله ی اول به نظر می رسد، بیش تر و بزرگ تر است. با این همه، دشوار است که صرفاً براساس تعداد و آمار یهودیان بتوان در مورد وزن عظیمی که من برای تأثیر و نفوذ یهودیان در آمریکا قائل هستم، و در این نظر بسیاری با من هم عقیده اند، توضیح روشن گری داد، تأثیری که در نظر دارم، نوع خاصی است و می تواند از علل متنوع و پیچیده ای برخواسته باشد. به همین خاطر است که نگران تأکید بیش از حد بر این حقیقت نیستم که یهودیان در آمریکا عملاً کنترل بخش های مهمی از تجارت این کشور را در دست دارند که البته نکته ی مهمی است و باید بر آن تأکید شود. در واقع گزافه نیست که گفته شود آنها در بخش هایی از تجارت سلطه ی انحصاری دارند یا دست کم برای مدتی طولانی چنین سلطه ای را اعمال کردند. مثلاً، معاملات گندم به ویژه در غرب آمریکا را در نظر می گیریم یا پارچه و تنباکو را. می توان گفت افرادی که بر چنین شاخه های مهمی از تجارت و اقتصاد کشوری تسلط بارز دارند، لاجرم باید در کلّ فعالیت های اقتصادی این کشور هم نقش پیش تاز و مهمی داشته باشند. با این همه، نمی خواهم بر سر این نکته زیادی مکث کنم چون به عقیده ی من اهمیت یهودیان در توسعه ی اقتصادی آمریکا، در عواملی با ریشه های عمیق تر از این نهفته است.
درست مثل حضور نخ های طلایی در یک کار گل دوزی شده، یهودیان هم در سراسر تاریخ اقتصادی آمریکا حضوری بارز دارند.
از همان اوان شتاب گرفتن و تسریع روحیه ی سرمایه داری در مناطق حاشیه ی اقیانوس و در نواحی جنگلی و دشت های جهان جدید، یهودیان حضوری محسوس داشته اند. معمولاً از سال 1655 به عنوان تاریخ اولین حضور آنها در آمریکا یاد می شود. در آن سال یک کشتی حامل مهاجران یهودی از برزیل که در آن ایام تحت سلطه ی پرتغال درآمده بود در بندری در رودخانه ی هادسن (88) کناره گرفت و مسافران آن در پی کسب اجازه برای پیاده شدن در مستعمره ای شدند که شرکت هلندی هند غربی در آنجا تأسیس کرده بود، اما آنها فقط متقاضیان فروتنی نبودند که به دنبال جلب ترحم باشند. آنها به عنوان اعضای نژادی به آنجا پا نهاده بودند که در پایه ریزی جهان جدید نقش معتبر و مهمی داشت و لاجرم فرمان داران مستعمره ناگزیر بودند که درخواست های آنها را اجابت کنند. وقتی کشتی وارد شد، فردی بنام استوی وسانت (89) بر آن ناحیه حکم می راند که علاقه ای به یهودیان نداشت و اگر بنا بود که او تصمیم گیرنده ی نهایی باشد، درها را به روی تازه واردان می بست اما نامه ای مورخ 26 مارس سال 1665 از دفتر مرکزی شرکت در آمستردام به دست او رسیده بود که در آن دستور داده شده بود تا به یهودیان اجازه ی اقامت و تجارت در مستعمرات تحت کنترل شرکت داده شود «چون آنها دارای سرمایه های عظیمی بودند و در این شرکت سرمایه گذاری های زیادی داشتند.» طولی نکشید که یهودیان عازم لانگ آیلند (90)، آلبانی، رود آیلند و فیلادلفیا شدند.
پس از آن فعالیت های چند جانبه ی ایشان آغاز شد و به مدد همین فعالیت های آنها بود که مستعمرات توانستند موجودیت خود را حفظ کنند. همان طور که می دانیم، موجودیت امروز آمریکا صرفاً به واسطه ی مستعمرات انگلیس در آمریکای شمالی ممکن شده است که به لطف مجموعه ای از شرایط مناسب و مساعد، قدرت و توانی به دست آوردند که در نهایت، به استقلال تمام و کمال آن انجامید. در بنیاد نهادن و تقویت این موضوع، قدرت و توان یهودیان در زمره ی اولین و باهوش ترین عناصر آن قرار داشتند.
البته منظورم بیان مکرر این حقیقت واضحو آشکار نیست که مستعمرات فقط در صورتی توانستند به استقلال خود دست یابند که از کمک چند شرکت ثروتمند یهودی که زیربنای اقتصاد را برای موجودیت جمهوری های جدید پایه ریزی کردند، بهره مند شدند. آمریکا هرگز نمی توانست بدون کمک یهودیان در تأمین نیازهای نظامی آنها و فراهم آوردن ابزار و ادوات جنگی، استقلال کامل خود را به دست آورد، اما آنچه یهودیان در این ره گذر موفق به انجام آن شدند، وابسته به شرایط ویژه ی آمریکا نبود، بلکه پدیده ای عام به شمار می آمد که در تاریخ دولت های سرمایه داری جدید به دفعات به آن برمی خوریم و در بحث های بعدی به تفصیل به آن اشاره خواهم کرد.
آنچه در ذهن دارم، خدمت ویژه ای است که یهودیان به مستعمرات آمریکای شمالی عرضه کردند و به ویژه به قاره ی آمریکا ارائه دادند؛ خدمتی که در واقع باعث تولد آمریکا شد. منظورم این واقعیت ساده است که معاملات بازرگانی یهودیان در طی سده های هفدهم و هیجدهم میلادی منبعی بود که نظام اقتصادی مستعمرات از آن تغذیه می شد و جان می گرفت. همان طور که همه می دانند، دولت انگلیس تمام مستعمرات خود را ناگزیر می کرد تا تمام کالاهای تولیدی مورد نیاز خود را از سرزمین مادر یعنی انگلیس، خریداری کنند. لاجرم موازنه ی تجاری مستعمرات همواره به ضرر آنها و به نفع سرزمین مادر بود و در ضمن، مستعمرات ناگزیر بودند به طور مستمر دارایی های نقدی خود را به سوی انگلیس روانه کنند و همین امر سبب می شد تا از منابع پولی تهی شوند، اما در آمریکا فلزات قیمتی به طور مستمر به داخل این کشور وارد می شد و این امر ناشی از فعالیت های تجاری یهودیان با آمریکای جنوبی و مرکزی بود. یهودیان مستعمرات انگلیس، روابط تجاری فعالانه ی خود را با جزایر هند غربی و یا برزیل حفظ کردند و همین امر سبب شد تا تراز تجاری به نفع سرزمین محل سکونت آنها متمایل شود. به این ترتیب، طلایی که در آمریکای جنوبی استخراج می شد، به آمریکای شمالی انتقال می یافت و کمک می کرد تا نظام اقتصادی در وضعیتی سالم و پر تحرک باقی بماند.
با توجه به این واقعیت، آیا این ادعایی موجه نخواهد بود که آمریکا صرف موجودیت خود را مدیون یهودیان است؟ با توجه به این امر، آیا باز هم لازم است تکرار کنیم که این یهودیان بودند که آمریکا را به آنچه که امروز هست بدل کردند؟ چون آنچه آمریکایی می خوانیم، چیزی نیست جز عصاره ی روحیه ی یهودی.
ولی چه اتفاقی افتاد که فرهنگ آمریکا تا این حد در یهودیت غرق شد؟ پاسخ ساده است. از خیلی قبل و از خلال ترکیب کامل با عناصر یهودی که با اولین پیش گامان اقامت در آمریکا به همراه آورده شده بودند، روند مستعمره سازی را کم و بیش به این شیوه می توان در ذهن تجسم کرد. گروهی از مردان و زنان مصمم - فرض کنید حدود بیست خانوار - پا به مناطق ناشناخته گذاشتند تا زندگی جدید خود را آغاز کنند. نوزده خانوار صاحب خیش و داس و ادوات کشاورزی بودند و آمادگی داشتند تا درختان را قطع کنند و زمین را برای کشت آماده سازند و از راه کشاورزی روزگار بگذرانند. خانواده ی بیستم مغازه ای باز کرد تا آن دسته از مایحتاج همراهان خود را که از راه کشاورزی قابل حصول نبود، در اختیار ایشان قرار دهد و مسلماً خانه به خانه دور می گشت تا نیازهای آنها را برآورد. دیری نگذشت که این خانواده ی بیستم سر و سامان دادن به توزیع کالاهایی را که نوزده خانوار دیگر از راه کشاورزی به دست می آوردند، پیشه ی اصلی خود قرار داد. از سوی دیگر، به احتمال زیاد همین خانواده ی بیستم بود که پول نقد لازم را در اختیار داشت و در صورت لزوم، به خانواده های نیازمند پول قرض می داد. در بسیاری از موارد، جنب مغازه ی خانواده ی بیستم، نوعی مؤسسه ی وام دهی کشاورزی و احتمالاً دفتری هم برای خرید و فروش زمین وجود داشت. بنابراین، کشاورز ساکن آمریکای شمالی، از خلال فعالیت های این خانواده ی بیستم، با نظام پولی و اعتباری جهان قدیم ارتباط برقرار می کرد. پس کل فرآیند تولید، معاضه و نظایر آن، از همان ابتدای کار در امتداد مسیر امروزی آن بود. روش های اقتصاد رایج در شهر، به ناگهان حتی در دوردست ترین روستاها هم راه پیدا کرد. به همین دلیل، می توان مدعی شد که اقتصاد آمریکا، از همان اوان کار، سرشار از عناصر سرمایه داری بود و چه کسی مسئول و موجد آن بود؟ خانواده ی بیستم حاضر در روستا. آیا هیچ لزومی دارد اضافه کنیم که این خانواده ی بیستم همیشه خانواده ای یهودی بود که به جمعی از مهاجران می پیوست یا به نحوی آنها را در محل های سکونت ایشان پیدا می کرد و به آنها ملحق می شد؟
خلاصه ی تصویری ذهنی که من از توسعه ی اقتصادی در سر دارم، چنین شکل و شمایلی دارد. نویسندگان و محققان بعدی که در این باره خواهند نوشت، قادر خواهند بود تا جزئیات بیش تری به این تصویر اضافه کنند. خود من به چند مورد برخورده ام، اما این موارد چنان سرشت مشابهی دارند که دشوار بتوان آنها را موارد مجاز از هم دانست. از سوی دیگر، فقط من نیستم که چنین عقیده ای دارم. پاردل (91)، فرمان دار کالیفرنیا، در سال 1905 چنین ابراز عقیده کرده است «یهودیان سردمداران امور تجاری در هزاران جامعه ی پر رونق بوده اند.»
اجازه بدهید به چه مورد از نمونه هایی که به آنها برخورده ام اشاره کنم. در سال 1785 ایبرهم موردخای (92) در آلاباما ساکن شد. «او سه کیلومتر غرب لاین کریک (93) مرکزی تجاری تأسیس کرد، معاملات گسترده ای با سرخ پوستان انجام داد و به مبادله ی کالا با آنها پرداخت.» همین اتفاق در شهر آلبانی مرکز ایالت نیویورک هم اتفاق افتاد. «از سال 1661 که آلبانی یک شهر کوچک تجاری بود، یک بازرگان یهودی به نام عاسر لوی (94) به یک مالک بزرگ املاک بدل شد.» عین همین ماجرا در شیکاگو رخ داد. اولین خانه ی آجری آنجا توسط یک یهودی به نام بندیکت شوبرت (95) ساخته شد، که اولین خیاط شیکاگو بود و در عین حال، یهودی دیگری به نام فیلیپ نیوبرگ (96)، اولین کسی بود که تجارت تنباکو را در این شهر آغاز کرد. در ایالت کنتاکی، تاریخ اقامت اولین یهودیان به سال 1816 باز می گردد. در آن سال بانک آمریکا شعبه ای در شهر لکزینگتن (97) این ایالت افتتاح کرد و آقای سولومون (98) یهودی را که در سال 1808 به این شهر پا نهاده بود، به عنوان متصدی دریافت و پرداخت پول استخدام کرد. در اسناد هست که در ایالت های مریلند، میشیگان، اوهایو و پنسیلوانیا، بازرگانان یهودی از جمله اولین ساکنان یهودی بودند، هر چند در مورد فعالیت های تجاری آنها اطلاعات موثقی در دست نیست.
اما از سوی دیگر، درباره ی یهودیان ساکن تکزاس که در آنجا از جمله پیش گامان سرمایه داری بودند، اطلاعات فراوانی موجود است. به عنوان مثال، این که جیکب دو کوردوا (99) «یکی از ثروتمندترین زمین داران ایالت تکزاس تا سال 1856 بود.» بنگاه معاملات ملکی کوردوا به زودی نه تنها در تکزاس، بلکه حتی در نیویورک، فیلادلفیا و بالتیمور هم که مالکان بزرگ اراضی تکزاس عموماً در آنجاها زندگی می کردند، بسیار مشهور شد. در کنار آن موریس کوپور (100) در سال 1863 رئیس بانک ملی تکزاس شد. هنری کاسترو (101) یک کارگزار امور مهاجرت بود «که در سال های 46-1843 بیش از پنج هزار مهاجر را به تکزاس آورد. او آنها را که بیش ترشان آلمانی بودند با بیست و هفت کشتی به آمریکا آورد. او یک سال تمام مواد غذایی آنها را تأمین کرد،‌ گاو در اختیارشان گذاشت، ابزار و ادوات کشاورزی، تخم گیاهان مختلف و مواد دارویی به آنها داد و خلاصه آن که تمام نیازهای اولیه ی این مهاجران را تأمین کرد.»
گاه اعضای یک خانواده در چند ایالت پخش می شدند و به این ترتیب می توانستند کسب کار خود را با موفقیت بیش تری پیش ببرند. شاید بهترین نمونه در تاریخ، مورد خانواده سلیگمن است. آنها هشت برادر بودند (فرزندان دیوید سلیگمن اهل بایرزدورف (102) در ایالت باواریای (103) آلمان) که کسب و کاری راه انداختند که اکنون در مراکز مهم تجاری آمریکا شعبه دارد. داستان آنها با ورود جوزف سلیگمن (104) به آمریکا در سال 1837 آغاز می شود. سپس در سال 1839 دو تن از برادرانش به او می پیوندند و برادر سوم هم دو سال بعد به آمریکا مهاجرت می کند. این چهار تن در لانکاستر (105) به کار تجارت لباس پرداختند و کمی بعد به شهر سلما (106) در ایالت آلاباما کوچیدند. آنها سپس سه شعبه در سه شهر مختلف تأسیس کردند. در سال 1848 دو برادر دیگر هم به آنها ملحق شدند و این شش برادر به ایالت های شمالی مهاجرت کردند. به سال 1850 بود که جوزف سلیگمن در سن فرانسیسکو و در اولین ساختمان آجری این شهر، مغازه ای افتتاح کرد. هفت سال بعد، آنها یک بانک هم به تجارت لباس و پارچه خود اضافه کردند و در سال 1862 بنگاه تجارتی برادران سلیگمن در نیویورک، سن فرانسیسکو، لندن، پاریس و فرانکفورت فعالیت می کرد.
به همین ترتیب،‌ در ایالت های جنوبی آمریکا هم یهودیان در میان ساکنان کشاورز این مناطق نقش بازرگانان را ایفا می کردند. در این جا یعنی در ایالت های جنوبی و مرکزی آمریکا، آنها را می بینیم که مالکان مزارع بزرگ کشاورزی بوده اند. در ایالت کارولینای جنوبی، عبارت مزرعه ی یهودیان، مترادف با مزارع بزرگ کشاورزی است. در همین ایالات جنوب بود که موزس لیندو (107) به یکی از متولیان تولید نیل بدل و بسیار مشهور شد.
این نمونه ها باید کافی باشد. به اعتقاد من، این نمونه ها ادعاهای کلی من را تأیید می کند که در ضمن آن می توان به این حقیقت اشاره کرد که از ابتدای پایه گذاری آمریکا، جریان ثابتی از مهاجران یهودی به سوی این سرزمین روانه بوده است. این درست است که هیچ آمار مستندی وجود ندارد که درصد جمعیت یهودیان را نسبت به کل جمعیت ساکنان آمریکا نشان دهد، اما نشانه های متعددی از حال و هوای کلی که به دست می آوریم، این یقین را پدید می آورد که قاعدتاً باید تعداد کثیری از یهودیان در آمریکا بوده باشند.
در ضمن نباید فراموش کرد که در سال های اول،‌ جمعیت اندک و در عین حال پراکنده بود. در نیوآمستردام کم تر از ده هزار نفر زندگی می کردند. با توجه به این امر، یک کشتی مملو از یهودیان که از برزیل و به قصد سکونت در آنجا به این منطقه آمدند، طبعاً تفاوت عظیمی ایجاد کردند و در ارزیابی نفوذ یهودیان بر کلّ این منطقه باید بهای خاصی به آن داد. یا مورد دیگری را در نظر می گیریم. اولین استقرار مهاجران که در ایالت جورجیا شکل گرفت، در میان ساکنان آنجا چهل یهودی حضور داشت. این رقم در وهله ی اول شاید ناچیز جلوه کند، ولی وقتی جمعیت ناچیز این منطقه را در نظر می گیریم، تأثیر و نفوذ یهودیان قوت و شدت خود را نشان می دهد. به همین ترتیب، در شهر ساحلی ساوانا در ایالت جورجیا نیز در سال 1733 دوازده خانوار یهودی زندگی می کردند، ولی کلّ جمعیت این شهر در آن زمان هم رقم اندکی را تشکیل می داد.
اینکه آمریکا از خیلی وقت پیش هدف و مقصد نهایی بسیاری از یهودیان مهاجر از آلمان و لهستان بود، بر کیس پوشیده نیست. بیهوده نیست که گفته می شود «در ربع دوم سده ی نوزدهم میلادی در میان خانواده های فقیر شهر پوسن (108)، به ندرت خانواده ای پیدا می شد که دست کم یکی از پسران ایشان که در اغلب موارد تواناترین و جاه طلب ترین آنها بود،‌ برای فرار از فقر و بی کاری، سرزمین آبا و اجدادی خود را ترک نگفته و به آن سوی اقیانوس اطلس، سفر نکرده باشد.» بنابراین، ‌تعجبی ندارد که تعداد سربازان یهودی در جنگ های داخلی آمریکا، رقم نبستاً چشم گیر 7243 نفر را تشکیل می دهد و ناگزیریم بپذیریم که تخمین حضور سیصد هزار یهودی ساکن در آمریکا در حوالی نیمه ی دوم سده ی نوزدهم میلادی دست کم محافظه کارانه است. (که از آن جمع، حدود سی هزار نفر ایشان در نیویورک زندگی می کردند.)

پی نوشت ها :

1. Cohn (Coen)
2. Colony
3. Benjamin Norden
4. Simon Marks
5. Julius Mosenthal
6. Adolph Mosenthal
7. James Mosenthal
8. Aaron de Pass
9. Daniel de Pass
10. Joel Myers
11. Lilienfeld
12. Hopetown
13. Transvaal
14. Montefiore
15. Abraham Zacuto
16. Salamance
17. Jose Vecuho
18. John II
19. Moses
20. Louis de Santangel
21. Gabriel Saniheg
22. Aragon
23. Ferdinand
24. Louis de Torres
25. Don Celso Gelso Garia de la Riega
26. Christobal Colon
27. Pontevedra
28. Galicia
29. Fonterosa
30. Suzanna Fonterosa
31. st. Thomas
32. Joan
33. Madeira
34. Thomé de Souza
35. Nieuhoff
36. F. Pyrad
37. Barabados
38. Charles II
39. Thomas Modyford
40. Martinique
41. Guadeloupe
42. San Domingo
43. Benjamin Dacosta
44. Gradis
45. Mark Twain
46. Roozevelt
47. Cleveland
48. Smelters
49. Guggenheim
50. Tobacco
51. Asphalt
52. Harriman
53. Kuhn
54. Loeb
55. William Seligman
56. Henry Seligman
57. Jesse Seligman
58. James Seligman
59. Louis Sloss
60. Lewis Gerstle
61. Sacramento
62. Helman
63. Newmark
64. Benjamin Davidson
65. Rothschild
66. Albert Priest
67. Rhode Island
68. Albert Dyer
69. Baltimore
70. Lazard
71. Lazard Freres
72. Seligman
73. Glazier
74. Wormser
75. Moritz Friedlander
76. Adolph Sutro
77. Lodes
78. American Bank
79. Sigmund Greenbaum
80. Richard Altschul
81. philip N. Lilienthal
82. Ignatz steinhart
83. Nevada
84. Union Trust
85. John Rosenfeld
86. Hudson Bay
87. North American
88. Hudson
89. Stuyvesant
90. Long Island
91. Pardel
92. Abraham Mordecai
93. Line Creek
94. Asser Levi (Leevi)
95. Benedict Schubert
96. Philip Newburg
97. Lexington
98. Solomon
99. Jacob de Cordova
100. Morris Koppore
101. Henry Costro
102. Bayersdorf
103. Bavaria
104. Joseph Seligman
105. Lancaster
106. Selma
107. Moses Lindo
108. Posen

منبع: سومبارت، ورنر، (1384)، یهودیان و حیات اقتصادی مدرن، رحیم قاسمیان، تهران، نشر ساقی، دوم.