نویسنده: احمد نقیب زاده **




بی طرفی در فرهنگ دیپلماسی ایرانیان*
برای آن که حالت یا وضعیتی در زمره ی پدیده ها و حالات فرهنگی یک ملت قرار گیرد باید یا به صورت ضربه و حادثه ای باشد که آثار ژرفی بر ذهنیت جامعه برجای گذارد و به خاطره ی جمعی بپیوندد، یا از طریق تکرار، آرام آرام در درون افکار و اندیشه های یک قوم رسوخ کند و به صورت جزئی از آداب و عادات روزمره یا پایدار آن ها درآید. از آن جا که فرهنگ خود نظامی است مرکب از زیرمجموعه های مختلف که می توانند در هر حوزه به نوعی تعیّن و تشخص برسند، این گونه تأثیرها نیز می تواند به حوزه ی خاصی مانند دیپلماسی مربوط و محصور باشد.
بررسی دیپلماسی و رفتار خارجی ایران در دویست سال اخیر بیش از هر چیز ما را با بی طرفی، رویگردانی از خارج و میل به انزوا و بالاخره ترس از خارجی روبه رو می کند. این مشاهده به این سؤال می انجامد که آیا بی طرفی رمزگانی از فرهنگ دیپلماسی ایرانیان شده است یا برعکس؛ اتفاقاً اوضاعی پیش آمده است که نه ایرانیان که هر کس یا هر کشور دیگری هم که در چنین شرایطی قرار می گرفت از همین روش استفاده می کرد. ما در پاسخ به این سؤال هیچ فرضیه ای را مطرح نمی کنیم بلکه در مرحله ی طرح سؤال باقی می مانیم تا هر کس پاسخ خود را از داده های تاریخی برگیرد. اما پاسخ این که چرا چنین سؤالی باید طرح شود، برای کسانی ضرورت دارد که با منطق روابط بین المللی آشنا هستند.
همان طور که در عرصه ی جامعه کسی نمی تواند ادعا کند که هیچ کاری به کسی ندارد و بود و نبود دیگران و اعمال آنان برای او علی السویه است در عرصه ی بین المللی نیز هیچ کشوری نمی تواند خود را از مسائل و فعل و انفعالات جامعه ی بین المللی کنار بکشد و به آن ها بی اعتنا باشد. حتی اگر در عرصه ی جامعه فرد بتواند مدتی در پرتو امنیتی که دولت متبوع او ایجاد می کند و در پناه ثروتی که از دیگران به او رسیده است خود را از مسائل اجتماعی دور نگه دارد، در عرصه ی بین المللی چنین امکانی نیست. زیرا بازیگران دیگر پیوسته در امور شما دخالت خواهند کرد. با همه ی این احوال، سیاست خارجی کشورها برحسب شرایط پیچیده ی داخلی و بین المللی در هر برهه از شدت عمل متفاوتی تبعیت می کند. پاره ای از کشورها با بسیج منافع خود و بهره وری بهتر از امکانات موجود، راهبردهای دراز مدتی تدوین و با اراده ای قوی با رویدادها برخورد می کنند و به کنش سایر بازیگران برحسب حساسیتی که برای آن کشور دارند، واکنش نشان می دهند. اما پاره ای دیگر از راهبردهای محدودتری پیروی می کنند و در گستره ی منطقه ای یا به پاره ای مسائل خاص واکنش نشان می دهند. به همین سان کشورهای اندکی نیز از سیاست های منفعلانه تری مثل انزواگرایی، بی طرفی و بی تعهدی پیروی می کنند که دلایل خاصی آن ها را به اتخاذ این مواضع می کشاند. این مواضع در واقع سیاست های اعلام شده ی یک کشور هستند که پیامدهای حقوقی خاصی بر آن مترتب است. اما گاهی کشوری بدون اعلام صریح چنین مواضعی، در عمل دچار انفعال و رکود دیپلماتیک می شود هدف این پژوهش بررسی همین حالات در سیاست خارجی ایران در 150 سال اخیر است. تعامل اوضاع داخلی کشورها با سیاست بین المللی یا جامعه ی بین المللی از قرن نوزدهم میلادی به صورت جریانی مستمر و تقریباً اجتناب ناپذیر درآمده است.
اتفاقاً در همین دوره، ایران ناخواسته وارد گردونه ی سیاست بین المللی شد و از آن به بعد در بیشتر اوقات و حالات از سیاست منفعلانه ای پیروی کرده که علل و عوامل متعددی آن را رقم زده است. در واقع باید پرسید: چه شرایط یا عواملی ایران را به اتخاذ سیاست های منفعلانه کشانده است و این سیاست ها چه آثار و نتایجی برای کشور ما در برداشته است؟
سؤال دیگری که از زاویه ی بحث ما بسیار اهمیت دارد این است که آیا ریشه چنین حالاتی را باید در همین دویست سال جستجو کرد یا برعکس ریشه های تاریخی و فرهنگی دورتری دارد؟
در پاسخ به این سؤال ها ابتدا به ریشه یابی عام این گونه سیاست ها می پردازیم و سپس وارد بحث ایران می شویم.

1. جامعه شناسی بی طرفی و انزوا

در اساس فرض بر این است که همه دولت ها پیوسته در پی افزایش قدرت و نفوذ خود و اسباب و ابزاری هستند که کنش آن ها را در عرصه ی بین المللی سهولت بخشد و بر اعتبار و حیثیت آن ها بیفزاید. مکتب موسوم به واقعگرایی از این اصل به تلاش برای افزایش منفعت ملی یاد می کند که خود در قالب افزایش اقتدار دولت نمود می یابد و آن را اصل تخطی ناپذیر رفتار خارجی دولت ها توصیف می کند. (1) از نظر («ریمون آرون» حمله و عقب نشینی هر کدام می تواند به موقع در جهت منافع ملی قرار گیرد وضعیت خطرناک چسبیدن به توهمات، قیاس مع الفارق و نگرش های غیرواقع بینانه است.) بر این اساس هرگونه سیاست منفعل یا اتخاذ یک موضع بی طرفانه در سیاست خارجی باید به ناهنجاری یا نقصان و مرض تعبیر شود. اما «ریمون آرون» که از منظر جامعه شناسی به روابط بین المللی می نگرد، هر چند این روابط را از دو حال یعنی دیپلماتیک یا راهبردی (صلح یا جنگ) خارج نمی داند، (2) معتقد است که علل و عوامل متعددی در اتحاد هر یک از این مواضع مؤثر می افتد و تصمیم گیری در سیاست خارجی خیلی پیچیده تر از آن است که در قالب منفعت ملی خلاصه شود. چنان که نقش مکتب را در سیاست خارجی شوروی نمی تون انکار کرد. هر چند این نقش با منافع ملی این امپراطوری در تضاد باشد. از عوامل دیگری که بر سیاست خارجی و تصمیم گیری درباره ی بحران ها اثر می گذارد، نگرش تصمیم گیرندگان است که به قول او تحت تأثیر سنت ها و افکار عمومی قرار دارند. (3) وی هم چنین تصمیم گیرندگان را گاه به داشتن روحیه ی صلیبی یعنی تلاش برای برد کامل خود و شکست کامل طرف مقابل و این که دچار نوعی آرمانگرایی یا حتی واقع گرایی غیرواقعی یا توهمات می شوند، متهم می کند. (4) از نظر «ریمون آرون» حمله و عقیب نشینی هر کدام می تواند به موقع در جهت منافع ملی قرار گیرد. وضعیت خطرناک چسبیدن به توهمات، قیاس مع الفارق و نگرش های غیرواقع بینانه است. مهم این است که هیچ گاه تحت تأثیر چیزی غیر از وضعیتی که در آن قرار داریم و وضعیت خاص روابط بین الملل که به وضعیت طبیعی هابس شباهت دارد و بالاخره تعیین کنندگی قدرت و اقدام به موقع قرار نگیریم. چنان که اگر کندی در سال 1962 به جای التیماتوم به شوروی منتظر رأی سازمان ملل یا کنگره امریکا شده بود، معلوم نبود چه حادثه ای پیش می آمد. نکته ی دیگری که «ریمون آرون» ما را به آن توجه می دهد، وسیله است. وسیله یا ابزارهای اجرای تصمیمات در این پژوهش جایگاه ویژه ای دارد. زیرا آن چه اعلام بی طرفی ایران در جنگ جهانی اول و دوم را بی اثر می کرد، نداشتن وسیله بود. به عبارت دیگر ایران آن امکانات را نداشت که از نقض بی طرفی خود جلوگیری کند. بلژیک نیز دقیقاً در شرایط مشابهی قرار داشت و بی طرفی آن نقض شد. در نتیجه بی طرفی بی جا و بی موقع یا روی برتافتن از جنگ با جنگ افروزی بی دلیل فرقی ندارد و هر دو از موارد نادیده گرفتن واقعیت جهان سیاست است. به همین سان در بسیاری موارد نیز اتخاذ یک موضع بی طرفانه یا دست زدن به جنگ، واقع بینانه و درست توصیف می شود. در واقع هیچ موردی درخور فروکاستن به مورد دیگر نیست. ما با همین رویکرد جامعه شناختی به بررسی سیاست های منفعلانه ایران در 50 سال گذشته خواهیم پرداخت و خواهیم دید که اتخاذ این مواضع تا چه حد واقع بینانه یا پشت کردن به واقعیات بوده است.
(از سفرنامه ی پی یر لوئی هم چنین استنباط می شود که حتی افراد عادی هم از خارجی ها روگردان بوده و نوعی بدگمانی به آنان در دل می پرورانده اند که جز به ضرورت و ایجاز تن به مراوده با آنان نمی داده اند. این امر که در ملاحضات مذهبی ریشه دارد نیز ما را به تأمل در زمینه های فرهنگی بی طرفی، بدگمانی و رویگردانی در سیاست خارجی وامی دارد.)
گرایش های عمده در سیاست خارجی کشورها را می توان به چند دسته ی کلی تقسیم کرد: یکی گرایش به اتحاد و ائتلاف و همکاری که خود ممکن است دو بُعد حقوقی یا سیاسی به خود بگیرند و به درجاتی از ضعیف و محدود مثل همزیستی مسالمت آمیز تا وسیع و مستحکم مثل پیمان های نظامی نظیر ناتو یا اقتصادی - سیاسی - نظامی نظیر اتحادیه ی اروپا تقسیم شوند. (5) گرایش اخیر را پاره ای از صاحب نظران روابط بین الملل به گرایش منطقه ای زیر عنوان همگرایی تعبیر کرده اند که خود به درجاتی از همسو بودن (کامنولث) که بیشتر جنبه ی اقتصادی دارد، اتحادیه (Union) که بیشتر جنبه ی سیاسی دارد و اجتماع (Community) که همه جانبه است، تقسیم می شود. (6) (تأمین امنیت و منافع ملی اقتضا دارد که کشوری با تمام ظرفیت و بسیج منابع مادی و انسانی و سازماندهی درست، به موضع گیری واکنش دست زند.)
اتحاد و همکاری هم چنین ممکن است به صورت دو طرفه یا چند جانبه شکل گیرد. گرایش دیگر برخورد نظامی و رویارویی آشکار است. مانند راهبرد پاسخ دندان شکن که آمریکایی ها در سال 1952 تا 1962 در برابر شوروی در پیش گرفتند و پس از آن که روس ها به سلاح های اتمی و وسائل حمل آن دست یافتند و بحران کوبا خطر یک جنگ اتمی را پیش آورد، سیاست پاسخ مناسب را جایگزین پاسخ دندان شکن کردند. (7) در واقع آن چه باعث کاهش حالت تهاجمی آمریکا و عقب نشینی آن می شد، ضعف این کشور بود که به دلیل قدرت نسبی روس ها پیش آمده بود. براساس آنچه گفته شد سیاست فعال خود به دو صورت صلح آمیز و خشونت آمیز طراحی شدنی است. اما گرایش سوم نوعی راهبرد یا رزم آزمایی انفعالی است که باز ممکن است مطلوب یا نامطلوب جلوه گر شود.
سیاست انفعالی مطلوب هنگامی است که کشوری آگاهانه و از موضع قوت یا به دلیل بازسازی خود و نیاز به اشتغال به مسائل درونی از مداخله در یک حادثه یا حوادث جهان خودداری کند و سیاست انفعالی نامطلوب هنگامی است که کشوری بر اثر ضعف تحلیل و توهمات با نا کارآئی دیپلماتیک، بی طرفی اختیار کند. چنان که گفته شد سیاست انفعالی یا به یکی از صور رسمی انزواطلبی، نداشتن تعهد، بی طرفی و موازنه منفی بروز می کند یا به صورت غیررسمی بلاتکلیفی، طفره رفتن و از دست دادن فرصت ها.
تقریباً تمام این گونه گرایش های و جهت گیری های سیاست خارجی در تاریخ دویست ساله ی کشور ما به تناوب یافت می شوند. علت این امر چیرگی نظام، سیاست و گرایش های کلی بین المللی بر سرنوشت تک تک کشورهای جهان است. به عبارت دیگر توسعه ی ارتباطات و انسجام در روابط بین المللی سبب شده است که از یک سو اطلاق نظام بین المللی به این رابطه معقول شود و از سوی دیگر رابطه ی منظمی بین همه ی کشورها و نظام بین المللی به صورت رابطه ی خرد و کلان به وجود آید. به طبع در سلسله مراتب نظام بین المللی کشورهای قدرتمند از توان ایفای نقش و تأثیرگذاری برخوردار خواهند بود. از آن جا که ایران در آغاز این دوره چنین توانی نداشت، در برابر سیطره و صلابت سیاست بین المللی سر به گریبان خود فرو برد و حالت دفاع و گریز به خود گرفت. چنان که خواهیم دید این فرآیند طولانی از چیرگی و ضعف به بازتولید گرایش های انفعالی و نوعی فرهنگ سیاسی یا دست کم حالت روانی انفعالی و روی برتاختن از دیگران در بین ایرانیان کمک کرد.

2. شرایط بی طرفی و انفعال در سیاست خارجی ایران

الف - شرایط بین المللی

هنوز در پایان سده ی هجدهم میلادی پارچه های هند به انگلستان می رفت و مواد گیاهی و دارویی نیز از مشرق به ویژه از ایران روانه ی اروپا می شد. اما این آخرین جلوه های تعامل و دادوستد دوطرفه بود که با تولید ماشین بخار در دهه ی 1780 از بین رفت. اروپا در پناه توسعه ی علوم و فنون جدید زمینه های مادی برتری خود را بر سایر نقاط جهان فراهم آورده بود و توسعه ی علوم اجتماعی نیز زمینه های برتری فرهنگی و اجتماعی آن را مهیا ساخت. ورود ناپلئون به مصر در سال 1798 سرآغاز سیطره ی همه جانبه ی اروپاییان بر جهان بود. سه سال بعد از آن ایران درگیر جنگی طولانی و ویرانگر با یکی از کشورهای حاشیه ی اروپا یعنی روسیه شد. فتحعلی شاه که به زحمت از پس اداره ی ایل قجر برمی آمد، زمام کشوری را به دست گرفت که به سرعت در گردونه ی کشمکش قدرت های بزرگ قرار می گرفت. عموی او آقا محمد خان چند سال پیش از این توانست روس ها را به عقب راند و نواحی شمال ایران را آزاد سازد اما این آخرین پیروزی ایرانیان در یک جنگ خارجی بود. پس از آن هر آنچه در سیصد سال بر امپراطوری عثمانی وارد شده بود در مدتی کم تر از چند سال بر ایران وارد شد. ایرانیان قدم به قدم عقب نشستند و قدرت های اروپایی قدم به قدم جلو آمدند.
رویارویی ایران و غرب چنان شتابان به شکست ایرانیان انجامید که ضربه ی روانی آن یادآور شکستی بود که 11 قرن پیش از اعراب خورده بودند. آوازه بی رحمی و خونریزی اعراب چنان به سرعت در اکناف ایران پیچید که فکر مقاومت را از مخیله ی آنان بیرون کرد. در آغاز قرن نوزدهم نیز به رغم رشادت های سپاهیان ایران برتری روس ها را از نظر عده و عُده چشمگیر و هراس آور بود. تلاش های دیپلماتیک همیشه مکمل خوبی برای کوشش های نظامی به شمار می رود. هم از این رو دستگاه ساده و ابتدایی دیپلماسی ایران دست به کار یک مانور دیپلماتیک شد که از بد حادثه از شکست نظامی بدفرجام تر و نکبت بارتر بود. زیرا بدقولی ناپلئون و فدا کردن «فینکشتاین» در برابر «تیلسیست» بر وحشت و بدگمانی ایرانیان به غربی ها افزود. ایران پس از آن دو سه بار دیگر اما خیلی کوتاه تر به آزمون اقبال خویش پرداخت. اما در همه ی این آزمون ها با شکست روبه رو شد و سرزمین های بیشتری در حوزه های قفقاز و افغانستان و آسیای مرکزی از دست داد. این شکست ها ضربه ی اولیه را تقویت می کرد. از این پس جز دوره ی بزرگی از سلطنت پهلوی دوم، گرایش های عمده ی سیاست خارجی ایران به یافتن نیروی سوم و برهم زدن موازنه ی مثبت، انزواگرایی، موازنه منفی، بی طرفی، بی تعهدی و بالاخره پرخاش انقلابی (جمهوری اسلامی) در برابر قدرت های بیگانه سوق می یافت. گاه چنان است که گویی ملت ها هم مانند اشخاص، سرخورده در لاک خود فرو می روند. رفتار ایران در عرصه ی بین المللی به رفتار اقلیت های مذهبی آزاردیده ای می مانست که بیمناک از امنیت و سرنوشت خود به دیگران اعتماد ندارند و خانه های خود را در مناطق دورافتاده و با ظاهری ناخوشایند شبیه به خانه ارواح بنا می کنند تا نظر کسی را به خود جلب نکند. در همان حال رشکی از زندگی بسامان و فرخنده دیگران به دل می پرورانند که ممکن است روزی به انفجار و خروج بی محابا از انزوا بینجامد.
عامل دیگری که در وضعیت عمومی ایران تأثیر به سزایی دارد، ژئوپلتیک ایران است. این عامل را از زاویه ی خاصی می توان در کتاب اخیر محسن ثلاثی «جهان ایرانی و ایران جهانی» (8) ملاحظه کرد. راه های ارتباطی همیشه نقش به سزایی در سرنوشت ملت ها داشته است. تعارض ایران و امپراطوری عثمانی و راه های ناامن قفقاز ایرانیان را به سوی خلیج فارس و استفاده از راه های آبی سوق داد که هیچ تجربه و توانی در این زمینه نداشتند و این امر بسان آنچه والرشتاین درباره ی اروپای غربی گفته بود، در عصر جهانی شدن تجارت ایران را به حاشیه ی فراموش شده جهان نو پرتاب کرد.

ب - زمینه های ملی

ورود به عرصه ی بیرونی و ایفای نقش، همیشه موقوف به سامان زندگی داخلی است. این نکته در انگاره ی ساختاری «پی یر بوردیوزیرد» و عنوان «هابیتوس» (Habitus) و سرمایه تشریح شده است. کنش عبارت است از تعاملی که از یک سو بین داده های ذهنی و ویژگی ها و منش های سوژه (هابیتوس) و هم چنین امکاناتی که در اختیار دارد، اعم از معنوی، مادی یا هر امکان دیگری که برای سهولت کنش به کار آید (سرمایه) و از سوی دیگر پیرامون ساختار یا حوزه ی عمل (Champ)‏ (9) پدید می آید.
به همین سان می توان این دو عنصر را به داده های فرهنگی - ذهنی و مادی در حوزه ی سیاست خارجی تشبیه کرد: زندگی سنتی، شبانی و روستایی ایرانی ساده دلی که سال ها در هرج و مرج و ناآرامی زندگی کرده است با زندگی جوامع رو به صنعتی شدن اروپایی قیاس پذیر نبود که روز به روز پیچیدگی و نظم بیشتری می یافت. اروپایی ها در پرتو پیشرفت علوم اجتماعی آن هم در عصر پوزیتیویسم در حال نظام مند کردن فرآیند زندگی اجتماعی و سیاسی خود بودند. امور نظامی و دیپلماتیک اروپایی ها نیز از دهه ی 1740 با پیدایش یا گرایش به ایجاد ارتش های ملی و سفارت خانه های همیشگی وارد مرحله جدیدی شده بود که ایرانیان با آن به کلی بیگانه بودند. از نظر شرایط مادی زندگی نیز چنان که می دانیم صنعت جدید تا دوره ی رضا شاه به ایران راه نیافت و راه های مواصلاتی و سایر زمینه هایی که پشتوانه ی حرکت یک کشور در عرصه ی بین المللی محسوب می شوند، در ایران وجود نداشت. در چنین شرایطی چگونه می توان انتظار داشت که ایران به یک دیپلماسی فعال و کنش نقش آفرین در صحنه ی بین الملل دست بزند. هم از این رو آنچه تا سال های اخیر در سیاست خارجی و جهت گیری های ایران گذشت تا حدی طبیعی می نمود. اما سؤال این است که آیا این وضعیت به یک رمزگان فرهنگی و رویه ی سیاسی انجامیده است که در ذهنیت ایرانیان ریشه های فرهنگی و روانی نسبتاً پایداری داشته باشد و اگر چنین است چگونه می توان ایرانیان را با واقعیت ها آشنا و به پرهیز از چسبندگی های روانی سوق داد؟ «گراهام فولر» ریشه ی این گونه گرایش ها و بدبینی ها را به گذشته های دور برگردانده و معتقد است که شکست های ایرانیان در سراسر تاریخ همراه با آگاهی آنان از پیشینه های پرافتخار تاریخی خود به وضعیتی روانی انجامیده است که وی به آن شیزوفرنی ایران می گوید. (10) از سفرنامه ی پی یر لوئی هم چنین استنباط می شود که حتی افراد عادی هم از خارجی ها روگردان بوده و نوعی بدگمانی به آنان در دل می پرورانده اند که جز به ضرورت و ایجاز تن به مراوده با آنان نمی داده اند. (11) این امر که در ملاحظات مذهبی ریشه دارد نیز ما را به تأمل در زمینه های فرهنگی بی طرفی، بدگمانی و رویگردانی در سیاست خارجی وامی دارد. (باید بر مشکلات داخلی غلبه کرد، نیروهای طبیعی و انسانی را بسیج کرد سپس در عرصه ی بین المللی متحدان و دوستانی پیدا کرد. آن گاه به سمت اهداف از پیش تعیین شده ای که برآورنده ی نیازها و ضامن منافع ملی است با واقع بینی و درایت کامل حرکت کرد.)

نتیجه

براساس آنچه گفتیم مهم این نیست که انفعال در سیاست خارجی یک کشور ناشی از موضع گیری صریح و اتخاذ یکی از اشکال راهبرد غیرفعال سیاست خارجی باشد یا ناشی از محاسبه ی غلط یا توهم زدگی و یا سازماندهی ضعیف. بلکه اساساً انفعالی عمل کردن در سیاست خارجی اگر جنبه ی رزمایش و گذرا نداشته باشد نشان از یک ضعف یا نابسامانی بزرگ در هدایت کشور در عرصه ی بین الملل دارد. تأمین امنیت و منافع ملی اقتضا دارد که کشوری با تمام ظرفیت و بسیج منابع مادی و انسانی و سازماندهی درست، به موضع گیری و کنش دست زند. از آن جا که دیگران منتظر شما نخواهند ماند، هر مکثی در حرکت شما به معنای عقب ماندن از دیگران است و جبران این عقب ماندگی نیز خود نیازمند برنامه ریزی و سرعت مضاعف خواهد بود. چنان که امام خمینی می گوید: هیچ عقل و هیچ انسانی نمی گوید که ما با دیگران رابطه نداشته باشیم، چون معنایش شکست خوردن و مدفون شدن است». (12) توهمات، دودلی ها، چسبندگی های آرمانی، حالات روانی که از گذشته برجای مانده است، درست ارزیابی نکردن از وضعیت خود و موانع دیگر به طراحی واقع بینانه ی یک سیاست خارجی لطمه می زند. از آن جا که منزوی زیستن در عصر حاضر نه امکان پذیر است و نه مقرون به صرفه، حتی نمی توان به بهانه ی نگرانی از استقلال یا ترس از بیگانگان یا حساسیت به حاکمیت ملی هم از ورود به عرصه ی بین المللی روی برتافت که این خود نقض غرض است. این عوامل خود به صورت بازدارنده یا کاهش دهنده ی نقش کشور در عرصه ی بین المللی عمل خواهند کرد که به معنای کاهش استقلال کشور هم هست. چاره ی کار روی برتافتن نیست بلکه اراده ی قوی تر و کنش فعال تر است. روح الله رمضانی پژوهشگر ایرانی مقیم آمریکا ویژگی های عمده ی سیاست خارجی یک کشور در حال نوسازی را که در جهت استقلال عمل و به دست گرفتن ابتکار عمل در عرصه ی بین الملل گام برمی دارد، این گونه برمی شمارد: فعال تر، پاسخگوتر، متنوع تر، همسازتر، پیچیده تر و مؤثرتر! (13)
فعال تر برای این که ابتکار عمل را در دست گیرد، پاسخگو یا مسئولانه برای تعهد به بهره وری از امکانات، متنوع برای ایجاد تنوع در منابع و امکانات و داشتن رابطه با کشورهای دیگر به منظور گسستن پیوندهای استعماری و همساز به معنای مطابقت اهداف و ابزار و عمل واقع بینانه و پیچیده تر به معنای تجهیز بیشتر و ایفای نقش های متعدد و توان رقابت با دیگر بازیگران و مؤثرتر به معنای قدرت اجرای مؤثر تصمیمات و تلاش برای رسیدن به اهداف.
افاضات دکتر رمضانی را می توان به این صورت نیز تنظیم کرد: باید بر مشکلات داخلی غلبه کرد، نیروهای طبیعی و انسانی را بسیج کرد، سپس در عرصه ی بین المللی متحدان و دوستانی پیدا کرد. آن گاه به سمت اهداف از پیش تعیین شده ای که برآوردنده ی نیازها و ضامن منافع ملی است، با واقع بینی و درایت کامل حرکت کرد.

پی نوشت ها :

* این مقاله چکیده ای از مقدمه ی طرح پژوهشی است که نگارنده در اداره ی کل اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه اجرا می کند.
** دکتر مطالعات سیاسی و استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران
1. هانس. جی. مورگنتا، سیاست در میان ملت ها، ترجمه ی حمیرا مشیرزاده، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، 1374، صص 27-5.
2. R. Aron, "Qu'est-ce que une theorie des Relations internationale Revue francaise de science politipue, No XVII. vol 5, 1967, pp. 309-318
3. R. Arone, Paix et guerre entre les Nations (1961) Paris, Calmann-Lavy, 1984, p. 81
4. R. Aron, Etudes Politiques, Paris, Galbmard, 1972, pp 460-466
5. P.F. Gonidac/R. Charvin, Relations Internationales, Paris, Montchretien, 1981, pp 289-395
6. Amitai Etzioni, Actives Soceity; A Theory of Scoietal and Political Process, New York, Free Press, 1968, pp, 554-556
7. P. Melandri, La Politique exterieute des Etats-Unis de 1954 a nos Jours, Paris, PUF, 1982, PP. 112-120
8. محسن ثلاثی، جهان ایرانی و ایران جهانی، تهران، نشر مرکز، 1379.
9. P. Bourdieu, questions de Sociologic, Paris, Minuit, 1980, p 34
10. گراهام فولر، قبله ی عالم، ترجمه ی عباس مخبر، نشر مرکز، 1373، ص 22.
11. پی یر لوئی، به سوی اصفهان، ترجمه ی بدرالدین کتابی، تهران، انتشارات اقبال، 1372، ص 190-189.
12. صحیفه ی نور ج 19، ص 73.
13. روح الله رمضانی، چارچوبی تحلیلی برای بررسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، ترجمه ی علیرضا طیب، نشر نی 1380، ص 47.

منبع: نامه پژوهشکده، سال چهارم، بهار و تابستان 1359، شماره 1 و 2، .