نویسندگان:
حمید فلاحتی
مهدی فاطمی نیا


 
میرزا عباس یا عباس افندی پسر ارشد میرزا حسینعلی نور در سال 1268 قمری در محله عرب های تهران متولد شد. او در بین بهائیان به «غصن اعظم» و عبدالبهاء مشهور است.(1)
با در گذشت حسینعلی نوری میان فرزندانش بر سر ریاست و جانشینی پدر اختلاف شدید افتاد. سه برادر که از مهد علیا - زن دوم میرزا حسینعلی - بودند و عباس افندی، پسر اولین همسر بهاء معروف به «نوا»؛ در نهایت عبدالبهاء به سبب زیرکی اش توانست گوی سبقت را از برادران خود ربوده و بهائیان را متوجه خود کند و زمام امور را در دست گیرد.
از این رو پیروان عباس افندی را «ثابتین» و دنباله روان آن سه برادر (میرزا محمد علی ملقب هب غصن اکبر، میرزا بدیع الله و میرزا ضیاء الله) را «ناقضین» نام نهادند.
با تبعید میرزا حسینعلی، عباس افندی به همراه پدر عازم عراق شد و در ادامه تبعید، همراه او بود.
با رخ دادن انقلاب عثمانی درسال 1908 م و فروپاشی حکومت بهائیان از سیطره مأموران عثمان رهایی یافتند (2) و فضا برای ادامه فعالیت این فرقه فراهم آمد. با بروز این تغییر و تحولات، عبدالبهاء موقعیت را مناسب دید و سفرهای تبلیغی خود را به نقاط مختلف آغاز کرد.
سرانجام عباس افندی پس از هشتاد سال زندگی و تلاش در راه رواج فرقه ضاله بهائیت و مقابله با اسلام در 27 ربیع الاول سال 1340 در حیفا از دنیا رفت. او در کوه کرمل جنب مقبره ی منسوب به علی محمد شیرازی دفن شد.

الف) سفرها و اهداف آن

عبدالبهاء در نخستین مرحله در سال 1910 میلادی به مصر، سویس، لندن، پاریس و بار دیگر مصر مسافرت نمود.(3) در سال 1912 میلادی با حرکت از مصر به طرف آمریکای شمالی دومین دور سفرهای خود را شروع کرد. او در اواسط همان سال وارد نیویورک شد. پس از فعالیت های زیاد در بسیاری از شهرهای آمریکا در اواخر همان سال به اروپا رفت و در 14 دسامبر وارد لیورپول شد.
سیر و سیاحت های عباس افندی در سال 1913 میلادی به آلمان، اتریش، مجارستان و بسیاری از بلاد اروپا ادامه یافت؛ تا این که در اواسط این سال از راه مصر به حیفا بازگشت.
سفرهای عبدالبهاء از رمضان 1327 قمری برابر با 1910 میلادی تا محرم 1332 قمری به مدت دو سال و سه ماه به طول انجامید.
آنچه عباس افندی در سر می پروراند ایجاد یک جامعه جهانی بهائی بود. او برای دست یافتن، به این هدف بزرگ می بایست کمر همت را بسته و فعالیت های خود را گسترش می داد. با بررسی و تحلیل گفت و گوها و سخنرانی های عبدالبهاء در محافل مختلف کشورهای دیگر می توان اهدافش را این گونه تشریح کرد:
تبلیغ و گسترش آیین بهائی و جلب افکار عمومی: عبدالبهاء در این راستا جهت بسیار نموده و اقدامات فراوانی انجام داد. در این مجال برای نمونه به مواردی اشاره می شود:

استفاده از قدرت رسانه ها و صاحبان قلم

عباس افندی برای انعکاس چهره ای زیبا و خلاف واقع از آیین ساختگی بهائیت، در پی استفاده از تأثیر رسانه ها بر افکار عمومی بر آمد که گفت و گوهای او با روزنامه نگاران شاهدی بر این مطلب است.
روز 30 آپریل علاوه بر جمعیت احباء... چند نفر از روزنامه نگاران نیز حاضر گشته و سؤالاتی از حضور مبارک می نمودند و در جواب آنها بیانات مشروح... فرمود.(4)

بهره گیری از نفوذ روحانیون و کشیشان مسیحی

در این جلسات که معمولاً در کلیساها بر گزار می شد عبدالبهاء با معرفی آیین بهائی به عنوان دینی موافق با ادیان دیگر و بر جسته کردن تعالیم بهائیت بی آن که سخنی در مورد عقاید و باورها یا احکام آیین خود به میان آورد سعی در جذب کشیشان مسیحی داشت تا با استفاده از نفوذ آنها جای پایی برای خود باز کند.
میرزا عباس در یکی از سخنرانی های خود در جمع مسیحیان بیان می کند:
امروز به جای تورات از انجیل جدید یعنی بیانات حضرت بهاء الله می خواند.(5)

استفاده از نفوذ اندیشمندان غربی

عباس افندی برای الغاء و گسترش تفکرات خود با برخی صاحبان اندیشه دیدار کرد تا از نفوذ آنان بهره گیرد. ملاقات او با اشخاصی نظیر مستر براون و دیگران شاهد بر مدعاست.
حضور در جمع نژادهای مختلف از جمله سیاه پوستان و استفاده از فضای تبعیض نژادی موجود و نفی و در این گونه تبعیض ها به جهت جذب سیاه پوستان.
دیدار با سیاست مداران و پادشاهان: این گونه ملاقات های عبدالبهاء بیشتر به عنوان معامله ای سیاسی برای پیش برد اهداف و تأمین منافع دو طرف بود. استعمارگران با وعده های حمایت خود بهائیان را به صورت نیرویی برای جاسوسی در اختیار قرار می گرفتند. شرح کامل این ماجرا در بخش ارتباط با بیگانگان خواهد آمد.
دیدار با شاهزادگان و ایرانیان مقیم خارج: با بیرون راندن میرزا حسینعلی نوری از ایران و تبعید او به عراق، ادرنه و سپس عکا و فضای موجود ضد بهائی حاکم بر ایران، امید برگشتی برای آنها به ایران وجود نداشت. لذا عباس افندی در این سفرها با دیدار ایرانیان خارج از کشور از جمله اعضای سفارت ایران، دانشجویانی ایرانی مقیم خارج و مخصوصاً شاهزادگانی که در اروپا مشغول تحصیل یا خوش گذرانی بودند در پی بهره گیری از این فرصت و تأثیر گذاری بر ذهن و فکر آنها بود تا بتواند جای گاه بیشتری برای عقاید خود در بین مردم ایران باز کند و یا زمینه بازگشت مجددش به ایران ( که آن را «ارض مقدس» می خواندند) فراهم آورد.
گوشه هایی از این ملاقات ها در نوشته های بهائیان منعکس شده است.
در ماه ذی القعده از سال 1329 از لندن به پاریس عزیمت فرمودند.... جمعی از بزرگان و اعیان و شاهزادگان ایران به اروپا سفر نموده و در پاریس به سر می بردند. بعضی از آنها مشرف گشته و از عظمت و بزرگ واری آن حضرت... متحیر می گشتند.(6)
در بخشی دیگر از همین کتاب در مورد ملاقات عباس افندی با شاهزادگان ایرانی آمده است:
اعضای سفارت ایران و رجال و شاهزادگان ایران غالباً مشرف می شدند و حضرت عبدالبهاء به دیدن آنها تشرف می نمودند.(7)
ساخت مشرق الاذکار: عباس افندی در این سفرها به دنبال ساخت و تأسیس مشرق الاذکار بود. او با این کار ضمن ایجاد نمادی برای جامعه بهائی در کشورهای مختلف، محلی برای اجتماع بهائیان و مرکزیت امور تبلغی شان فراهم می ساخت.
اولین سنگ مشرق الاذکار آمریکا، روز اول می 1912م حضرت عبدالبهاء به دست مبارک در قریه زیبای ویلمیت قسمتی از زمین را حفر فرمودند تا سنگ اول مشرق الاذکار امریکا را بنا نهند.(8)

ب) نفاق عباس افندی

هر چند مدعیان دروغین مانند علی محمد شیرازی و حسینعلی نوری ادعاهای گوناگون داشته و خود را از مرحله باب امام تا مقام الوهیت ارتقاء داده اند. بررسی زندگی عبدالبهاء به عنوان یک سر سپرده این آیین نشان دهنده نفاق و دورویی او در برخورد با دیگران است:
تظاهر به اسلام: عبدالبهاء در حضور مسلمانان چهره ای اسلامی از خود نشان داده است. او بر خلاف باورهای خود با شرکت در نمازهای جماعت و جمعه مسلمانان حیفا و دیگر نقاط، خود را پای بند به موازین اسلامی جلوه داده است. عبدالحسین آیتی در این باره می نویسد:
درروز سه شنبه دوم جمادی الاول 1339 هـ به مصر (قاهره) تشریف فرما شده... من جمله شیخ محمد بخیت مفتی دیار مصر به زیات آن حضرت در اوتل مزبور نائل شده، آن حضرت به اعاده زیارت در منزل مفتی تشریف برده در همان روز که جمعه بود نماز جمعه را در مقام سیده زینت ادا فرموده.(9)
اشراق خاوری درباره ی حضور عباس افندی در نماز جمعه مسلمانان می نویسد:
حضرت مولی الوری برای صلوة ظهر جمعه جامع تشریف بردند.(10)
شرکت عباس افندی در آیین نماز جمعه مسلمانان و شرکت در فریضه ی جماعت آنها در حالی است که نماز بهائیان کاملاً متفاوت با نماز مسلمانان است و حکم جماعت هم در آیین شان نسخ شده است. از آنجا که تقیه در آیین بهائی مردود دانسته شده و کسی حق تقیه ندارد امکان حمل کار او بر تقیه وجود ندارد.
نفاق عبدالبهاء در برخوردهایش به اندازه ای بود که گروهی از فرقه های مسلمین و نصاری درمراسم تشییع او شرکت کرده و قرآن تلاوت می نمودند. حتی عده ای که تحت اشراف مفتی اهل سنت حیفا بودند نیز در تشییع او شرکت کردند.(11)
شرکت عده ای از مسلمانان در تشییع شخصی بهائی که از دیدشان فرقه ای خارج از اسلام است و آنان را طاهر نمی دانند ثمره ظاهر فریبنده ای بوده است که عبدالبهاء از خود به عنوان یک مسلمان یا حداقل موافق اسلام نشان داده است.
مخفی کرن عقاید: عبدالبهاء در برخورد با صاحبان اندیشه و یا کسانی که عقاید او را باور نداشتند (مخصوصاً غریبان)، عقایدی مانند اعتقاد به پیامبری یا الوهیت میرزا حسینعلی را پنهان داشته و از او به عنوان یک معلم بزرگ بشری یاد می کرد و به مبلغان بهائی سفارش می کند:
در انجمن ها جمیع از تعالیم جمال مبارک بحث کنید، زیرا الیوم در صفحات غرب این تأثیر دارد و اگر سؤال نمایند که در حق حضرت بهاءالله چه اعتقادی دارید بگویید آن حضرت را اول معلم عالم و اول مربی عالم در این عهد می دانیم.(12)

انتقال نمادین جسد علی محمد شیرازی

بنا به گفته بهائیان (13) یکی از بزرگ ترین آرزوهای زندگی عبدالبهاء و مهم ترین وظیفه ای که پدرش بر دوش او نهاده بود انتقال جسد علی محمد شیرازی به حیفا بود. از این رو در بیستم مارس 1909 میلادی با حضور گروهی از یاران شرق و غرب، تابوتی چوبی که توسط عبدالبهاء تهیه شده و حاوی جسد علی محمد شیرازی بود در دامنه کوه کرمل به خاک سپرده شد.(14)
با رجوع به کتب تاریخی و آنچه خود بهائیان نقل کرده اند صحت این امر بعید به نظر می رسد. زیرا بعد از اعدام علی محمد شیرازی، بدن او سه روز و به نقل بهائیان دو شبانه روز درون خندق بوده است: «باری جسم او را دو روز و دو شب در میدان انداختند».(15) بر این اساس جسدی که این مدت در داخل خندق، رها باشد طعمه حیوانات و لاشخورها می شود.
این کار نمادین عبدالبهاء و در اختیار گرفتن جسد علی محمد شیرازی و ساخت مقبره و تقدیس او برای تحقق اهدافی از جمله جلب نظر بابیان و جلوگیری از حرکت های مخالفان نسبت به راه اندازی مرکز بهائیت بود.

پی نوشت ها :

1. مهدی بامداد، رجال نامی ایران، ج2، ص 201.
2. همان.
3. همان.
4. محمد علی فیض، حیات حضرت عبدالبهاء، ص192.
5. همان، ص197.
6. همان، ص174.
7. همان، ص169.
8. همان، ص 194.
9. میراز عبدالحسین آیتی، الکواکب الدریه، ج2، ص200.
10. عبدالحمید اشراق خاوری، ایام تسعه، ص 489.
11. همان، ص 496.
12. مکاتیب عبدالبهاء ، ج3، ص 448 -447.
13. ویلیام هاچر، دیانت بهائی، ترجمه سمندری، ص81.
14. محمد علی فیضی، حیات حضرت عبدالبهاء، ص 92.
15. میرزا جانی کاشانی، نقطة الکاف، ص 250.

منبع: فلاحتی ـ فاطمی نیا، حمید ـ مهدی، (1390)، دیدار با تاریکی، تهران، عابد.