نویسنده: ورنر سومبارت
مترجم: رحیم قاسمیان



 

خلق اسناد اعتباری

حرفه ی عرضه ی وام های جدید، در واقع کوششی برای خلق منفعت از طریق خلق اسناد اعتباری بود. این امر اهمیت خاصی دارد، زیرا مطرح کننده ی نیروی کاپیتالیستی تازه ای با قدرت عظیم و روزافزون است. بنابراین، سهام شرکت ها نه به خاطر نیازهای کسانی که در پی جلب سرمایه و تکیه به اعتبارند عرضه می شود، بلکه کاملاً مستقل و به عنوان یک سرمایه گذاری جدید کاپیتالیستی مطرح می گردد. تا پیش از این، بازار منتظر سرمایه گذاران بالقوه ای می شد تا بیایند و سرمایه گذاری کنند، اما از این زمان به بعد، وضع دگرگون شده و بازار دنبال سرمایه گذار می گشت. کسی که وامی را مطرح می کرد، فعالانه دنبال سرمایه گذار بود و انگیزه های فراوانی برای سرمایه گذاری ایجاد می کرد. البته این وضع چندان محسوس نبوده است، اما وقتی کشورهای کوچک دنبال اخذ وامی می گردند، متوجه حضور اینگونه فعالیت ها می شویم. به قول یکی از کارشناسان بازار سهام «امروزه شرکت های قدرتمندی داریم که ماشین بانکی عظیمی در اختبار دارند و تمام وقت و تلاش کارکنان آنها صرف این می شود که دنبال حکومت ها و نهادهای قدرتمندی بگردند که در پی کسب وامی هستند و وام را برای آن جور کنند.»
طبیعتاً رابطه ی کسی که وام ایجاد می کند با بازار سهام و با عامه ی مردم، مدام در حال تغییر است. او باید روحیه ی تهاجمی داشته باشد تا بتواند کار اصلی خود را که ترغیب مردم به خرید سهام های مختلف است، به بهترین نحوی به انجام برساند.
با این همه، هنوز از تاریخ این حرفه ی ایجاد و خلق وام اطلاع موثقی نداریم. نمی دانیم چه موقع یا در کجا شروع شد، هر چند می دانیم که سابقه ی آن به سده ی هیجدهم میلادی می رسد و احتمالاً سه مرحله ی بارز در رشد آن دیده می شود.
در اولین مرحله ی رشد، بانک یا فرد ثروتمندی (که در دوره ی ماقبل بازار سهام، خود او وام را در اختیار می نهاد.) به وام گیرنده اعتماد می کرد و پول مورد نظر او را در قبال دریافت بهره ای، در اختیار متقاضی قرار می داد. در سراسر سده ی هیجدهم، در اتریش این روند به مورد اجرا درمی آمد و وام های نسبتاً درشت، به ویژه وام هایی که قرارداد آن در خارج از کشور به امضا می رسید، معمولاً با مشارکت بانک یا گروهی سرمایه گذار تأمین می شد. شرکت مورد نظر با استفاده از وام های مردم مبلغ مورد درخواست را تأمین می کرد و سپس آن را در اختیار متقاضی یا نماینده ی او قرار می داد و در عین حال، مسئولیت بازپرداخت بهره و اصل وام به وام دهندگان را هم به عهده می گرفت و البته اگر لازم می آمد، این پول ها را از جیب خود می پرداخت و البته در قبال همه ی این کارها کمیسیون خود را هم می گرفت.
اما در اواسط سده ی هیجدهم میلادی دلالان وام حضور داشتند. در سال 1769 چندین شرکت ایتالیایی و هلندی مسئولیت به جریان انداختن وام را برعهده گرفتند. توصیف آدام اسمیت از این حرفه تصویر روشنی از آن به دست می دهد. او می نویسد «در انگلستان عده ای هستند که ترتیب انتقال وام به حکومت را انجام می دهند. آنها در این راه، بهره ای هم به جیب می زنند و اگر بنا نبود که در این وام های جدید سودی به دست آورند، هرگز در آن مشارکت نمی کردند.» اما در فرانسه این کار توسط ثروتمندان انجام می شد که در فکر افزایش درآمدهای مالی خود بودند.
اما سر و کله ی متخصصان این حرفه از کجا پیدا شد؟ آنها از بانک دارانی نبودند که در سده ی هیجدهم وام به جریان می انداختند، بلکه به احتمال خیلی زیاد از میان دلالان سهام بودند. در اواخر سده ی هیجدهم، محفل ظاهراً آسیب ناپذیر بانک داران لندن که انحصار مطلق عرضه ی وام های حکومتی را در دست داشتند، در اثر رقابت سهامداران صدمه دیده بود. در اینجا هم یک شرکت یهودی بود که ابتکار عمل را به دست گرفت و موضوع عرضه و شناور کردن وام را با بازار سهام در ارتباط قرار داد. منظورم در اینجا روتچیلدهای سده ی هیجدهم است، یعنی همان آدم هایی که در آن ایام بر راسته ی سهام تسلط داشتند که ایبرهم (1) و بنیامین گلداسمیت (2) بودند. آنها در سال 1792 به عنوان اولین اعضای بازار سهام در عرضه ی وام های جدید پا پیش نهادند تا در زمینه ی ارائه ی وام های جدید با بانک داران لندن رقابت کنند و از آن تاریخ تا هنگام مرگ ایبرهم در سال 1810 این شرکت عملاً بازار پول را کنترل می کرد. شاید بد نباشد که از آنها به عنوان اولین متخصصان وام که خانواده ی روتچیلد جایگزین آنها شدند یاد کنیم، اما حتی اگر در این مورد اندک تردیدی وجود داشته باشد، مسلماً در این ادعا هیچ تردیدی نیست که خانواده ی روتچیلد در این زمینه پیش تر از همه بودند.
اما کاملاً آشکار بود که فقط معدودی شرکت های ثروتمند می توانستند در حرفه عرضه ی وام های جدید دوام بیاورند چون به هر حال، نیاز نسبتاً محدود بود، اما به محض اینکه فرصت هایی برای خلق اسناد اعتباری جدید مطرح شد، عرصه ی گسترده ای از فعالیت نیز همراه آن پدید آمد که می شد در آن سرمایه گذاری ها و فعالیت های متنوعی انجام داد. تنها کاری که می ماند، این بود که به طور مصنوعی نیاز بزرگی خلق شود و همین امر سبب رواج تبلیغ برای شرکت ها و رونق بازار خرید اقساطی خانه شد.
روند تبلیغ برای شرکت ها و بزرگ جلوه دادن آنها توسط شرکت هایی انجام می شد که کار اصلی آنها پول درآوردن از طریق ارائه ی سهام و فروش آن به صورت یکپارچه و ترغیب مردم به خرید آنها است. توانایی این قدرت ایجاد انگیزه در مردم که از این رهگذر عملاً فعالیت های اقتصادی را برمی انگیخت و به جریان می انداخت، به توصیف نیازی ندارد. به نفع این شرکت ها که برخی از آنها هم عظمت و اهمیت ویژه ای داشتند، نبود که با صدور سهام جدید و شناور کردن آنها در بازار یا با تمدید مهلت سهام های قدیمی تر و بدون هیچ گونه ارجاعی به این مسأله که آیا نیازی به سهام های جدید بود یا نه، سرمایه های جدیدی خلق کنند.
چه کسانی این عرصه ی جدید تجارت را خلق کردند؟ به سهولت می توان نشان داد که حتی اگر یهودیان پرچم دار آن نبودند، دست کم در توسعه و گسترش آن، نقش چشم گیری ایفا کردند.
تا آنجا که ما می توانیم تعیین کنیم، اولین نشانه های ایجاد چنین تجارتی باز هم از فعالیت های خانواده ی روتچیلد سرچشمه می گیرد. رونق بازار راه آهن در دهه ی 1830 فرصتی فراهم آورد تا راه اندازی و حمایت از شرکت های جدید در مقیاسی گسترده رواج یابد. شرکت روتچیلد و هم چنین دیگر شرکت های یهودی فعال از پیش گامان این عرصه بودند و این بخش از کسب و کار را به شکوفایی و رونق رساندند.
میزان مشارکت این شرکت ها را تا حدودی می توان از روی طول خطوط احداث شده یا از میزان سرمایه هایی که برای پروژه های راه آهن اختصاص یافته بود تخمین زد، اما تخمین سهم هر شرکت عملاً امکان پذیر نیست. با این همه، می دانیم که شرکت روتچیلد سازنده ی خط آهن شمالی در فرانسه، خط آهن شمالی در اتریش، خط آهن ایتالیا به اتریش و بسیاری از خطوط دیگر بوده است.
افزون بر آن و با داوری براساس دیدگاه های معاصران، چنین به نظر می رسد که خانواده ی روتچیلد به واقع اولین سلاطین راه آهن بودند. نشریه ی «آگزبرگ آلگماینه زایتونگ» (3) در سال 1843 نوشته است «در چند سال گذشته که سرمایه گذاری در پروژه های صنعتی و تضمین اعتبارات مالی آنها رایج و متداول شد و خط آهن در اروپا به یک نیاز مسلم و انکار ناپذیر بدل گردید، خانواده ی روتچیلد جسارت به خرج دادند و دل به دریا زدند و توانستند خود را در ردیف نخست این سرمایه گذاران قرار دهند. بنگاه روتچیلد در واقع زیربنا و الگوی احداث خط آهن را بنا نهادند، کما اینکه پیش تر همین کار را در مورد وام های عمومی انجام داده بودند. آن دسته از پروژه هایی که خانواده ی روتچیلد در آنها سرمایه گذاری نکرده بودند، آن چنان که باید موفق نبودند و اغلب شرکت های مجری این دسته از پروژه ها ناکام می ماندند.» اظهار نظرهایی از این دست که دوست و دشمن خانواده ی روتچیلد با آن موافق بودند، صحت ادعای ما را تأیید می کند.
از همان ایام به بعد، فعالیت شرکت های شناور، تخصص ویژه ی شرکت های ضمانت کننده ی یهودی شده است. اول از همه اینکه آدم های سرشناس و ثروتمند، افرادی چون بارون هیرش (4) و دکتر استروسبرگ (5)، یهودی بودند، اما سوای آن، در میان سرمایه گذاران کم پول تر نیز انبوهی یهودی حضور داشتند. نگاهی اجمالی به ارقام مربوط راه اندازی و حمایت از شرکت های مختلف در آلمان، در ظرف دو سال 1871 تا 1873 به خوبی نشان می دهد که چه تعداد چشم گیری از یهودیان در این زمینه فعالیت داشتند، اما این ارقام گویای همه ی ماجرا نیستند. در وهله ی اول اینکه این ارقام فقط بخش کوچکی از کلّ فعالیت های این گونه شرکت ها را تشکیل می دهند و عموماً نمایش گر شرکت های نه چندان استوار و قابل اعتمادی هستند که معمولاً یهودیان از سرمایه گذاری در آنها ابا داشتند. دوم اینکه، در بسیاری از موارد، یهودیان معمولاً در پشت پرده حضور داشتند و از آنجا عملیات اجرایی شرکت ها را کنترل می کردند و شرکت هایی که در معرض دید قرار داشتند، عملاً عروسک های خیمه شب بازی بودند. با همه ی این احوال، این ارقام می تواند منظور ما را به خوبی به نمایش بگذارد.
حضور گسترده و بانفوذ شرکت های یهودی را بهتر از همه می توان در کشورهایی دید که در آنها بانک داری خصوصی هنوز هم مهم است و به عنوان نمونه، می توان به کشور انگلستان اشاره کرد. در اینجا منابع بسیار موثق به ما می گویند که از شصت و سه بانک انگلیسی فعال در سال 1904 سی و سه بانک متعلق به یهودیان یا دست کم تحت نفوذ افراد یهودی بودند و از این سی و سه بانک، سیزده بانک آن از بانک های بسیار بزرگ و رده ی اول به حساب می آمدند.
تعیین درصد یهودیان در این عرصه ی شغلی در کشورهایی نظیر آلمان که در آنها بانک های خصوصی جای خود را به بانک های سهامی عام داده اند، بسیار دشوارتر است. در این دسته از بانک ها، یهودیان بیش از هر چیز به عنوان راه اندازان و حامیان شرکت های شناور که تحت نظر این بانک ها فعالیت می کردند، ظاهر شدند.
اما اگر هم کاری بانک های اهل ریسک و شناور نبود، چندین دهه فعالیت های احداث و حمایت از شرکت های جدید عملی نمی شد. سرمایه گذاری های گزاف در احداث خطوط راه آهن، صرف وجودی خود را مدیون بانک ها هستند که عملاً با ضمانت های خود راه را برای انجام این پروژه ها گشودند. این بانک ها توانستند سرمایه های مورد نیاز شرکت هایی را که خود احداث می کردند، فراهم آورند و در اختیار آنها قرار دهند. واقعیت این است که شرکت های خصوصی هم در این زمینه فعالیت های زیادی از خود نشان دادند، اما سرمایه و امکانات محدودی که در اختیار آنها بود، امکان رقابت با بانک های بزرگ را برایشان فراهم نمی کرد. فقط در فرانسه و در فاصله ی سال های 1842 تا 1847 بیش از صد و چهل و چهار میلیون فرانک در احداث خطوط آهن خرج شد. در فاصله ی چهار سال بعد از آن، این رقم به صد و سی میلیون فرانک تنزل کرد، اما در فاصله ی سال های 1852 تا 1854 این رقم به دویست و پنجاه میلیون فرانک افزایش یافت و فقط در سال 1855 از مرز پانصد میلیون فرانک گذشت و در سال 1856 نیز به رقم پانصد و بیست میلیون فرانک رسید. عین همین اتفاق در آلمان رخ داد. کل کار احداث شبکه ی راه آهن سراسری آلمان در دوره ی سال های 1848 تا 1870 به مدد بانک ها انجام گرفت.

نام مؤسسه

بنیان گذاران

یهودیان

بیست و پنج شرکت درجه ی اولی که شرکت های تازه ای را برای انجام پروژه های خاص دایر و از آن ها حمایت می کردند

25 نفر

16 نفر

دو سندیکای بزرگ معدن

13 نفر

5 نفر

شرکت خط آهن کنتیننتال (6)

6 نفر

4 نفر

دوازده شرکت بزرگ معاملات زمین در برلین

80 نفر

27 نفر

نُه بانک بزرگ فعال در امر مسکن

104 نفر

37 نفر

نه شرکت بزرگ تولید آب جو در برلین

54 نفر

27 نفر

بیست کارخانه ی ماشین سازی در شمال آلمان

148 نفر

47 نفر

ده شرکت بزرگ گاز در شمال آلمان

49 نفر

18 نفر

بیست کارخانه ی بزرگ کاغذسازی

89 نفر

22 نفر

دوازده شرکت شیمیایی شمال آلمان

67 نفر

22 نفر

دوازده کارخانه ی نساجی در شمال آلمان

148 نفر

47 نفر


درک دلیل این کار چندان دشوار نیست. از یک سو، افزایش سرمایه ی موجود و قابل دسترسی که ناشی از رشد بانک های سهامی عام بود، راه را برای اجرای پروژه های نسبتاً بزرگ هموار می کرد و از سوی دیگر، از آنجا که شرکت های سهامی عام بیش تر و سخت تر از شرکت های خصوصی کار می کردند و می کوشیدند تا به هر نحو ممکن فعالیتهای خود را گسترش دهند، از فرصتی که در برابر ایشان گشوده می شد، نهایت استفاده را می بردند.
اما این فعالیت های ویژه ی بانک ها از کجا ناشی شد؟ به اعتقاد من، سابقه ی آن را می توان به سال 1852 رساند که مؤسسه ی بانکی کردیت موبیلیه (7) فرانسه پا به عرصه ی وجود نهاد.
تاریخ این امر هم کاملاً روشن است، اما آنچه برای ما اهمیت دارد این است که بنیان گذاران آن، دو یهودی پرتغالی به نامهای آیزاک (8) و امیل پریر (9) بودند و یهودیان دیگری نیز در آن مشارکت داشتند. فهرست شرکا نشان می دهد که آیزاک و امیل پریر روی هم رفته 11446 سهم داشتند، فولد - اوپنهایم (10) 11445 سهم داشت و از دیگر سهام داران عمده نیز می توان به ماله فرز (11)، بنیامین فولد، تورلونیا (12) اهل رم، سالومون هاینه (13) اهل هامبورگ و اوپنهایم اهل کلن اشاره کرد. به عبارت دیگر، سردمداران اصلی آن را یهودیان ثروتمند اروپا تشکیل می دادند. در این فهرست نامی از خانواده ی روتچیلد دیده نمی شود چون این مؤسسه در واقع با فعالیت های آنها رقابت می کرد.
کردیت موبیلیه ی فرانسوی در سال های بعد، شاخه های فرعی مشروع و غیر مشروعی پدید آورد که در همگی آنها خون یهودی جریان داشت. در اتریش شرک اعتباری کایزرلیش کونیگلیشه (14) در سال 1855و توسط اس. ام. روتچیلد (15) تأسیس شد. در آلمان اولین نهادی که براساس الگوی جدید بنا نهاده شد، بانک دارمشتات (16) بود که به سال 1853 و به ابتکار خانواده ی اوپنهایم اهل کلن آغاز به فعالیت کرد. یکی از اولین مدیران این بانک فردی به نام هس (17) بود که در کردیت موبیلیه نیز از چهره های سرشناس به حساب می آمد. پس از آن مؤسسه ای در برلین و به نام برلینر دیسکونتو گزلشافت (18) تأسیس شد. سردمداران این مؤسسه مسیحی بودند، اما دگرگونی آن به سمت چیزی که امروزه هست، ثمره ی زحمات دیوید هاوسمن (19) است. در مؤسسه ی دویچه بانک (20) نیز که به سال 1870 تأسیس شد، نقش یهودیان در احداث و راه اندازی آن چشم گیر بوده است.

تجاری شدن صنعت

با توجه به فعالیت های بانک هایی که در عرصه های تازه و پر خطر ریسک می کردند، توسعه ی سرمایه داری دست کم در اواخر سده ی نوزدهم به اوج خود رسید. این مؤسسات فرآیند تجاری کردن حیات اقتصادی را تا سر حدّ ممکن گسترش دادند. این بانک ها که خود ثمره ی بازار خرید و فروش سهام بودند، فعالیت های بازار بورس و سهام را به منتها درجه ی آن رشد دادند. خرید و فروش سهام و اوراق اعتباری به حدی رسید که تا پیش از آن حتی به تصور هم درنمی آمد. کار به جایی رسید که دست کم در آلمان این اعتقاد رایج شده بود که بانک های سهامی عام اهل ریسک، به زودی جای بازار سهام را اشغال کردند. اگر به دقت در معنای مفاهیم مطرح شده در این اعتقاد دقت کنیم، به این نتیجه می رسیم که این ادعا آن قدرها هم غریب نیست. اینکه بازار سهام شاد روزی دیگر بازار بازی نباشد امکان پذیر هست، ولی به عنوان یک نهاد اقتصادی، در اثر توسعه های مدرن رو به گسترش خواهد نهاد و دامنه ی فعالیت های آن هرچه بیشتر وسعت خواهد گرفت.
منظورم از تجاری شدن صنعت همین است. رفته رفته فعالیت های بانک های سهامی عام در عرصه ی بازار سهام، به نیروی کنترل کننده در تمامی شئون حیات اقتصادی بدل می شود. در واقع، تمامی ضمانت های مالی در عرصه ی صنعت، متأثر از قدرت پولی است. تمامی تصمیمات از قبیل اینکه آیا کارخانه ی صنعتی جدیدی باید راه اندازی شود یا کارخانه ای قدیمی نوسازی و گسترش یابد، اینکه آیا به تأمین کننده ای که انواع کالاها را تأمین می کند باید سرمایه ی بیش تری تزریق کرد تا بتواند کسب و کار خود را بیش از پیش گسترش دهد یا نه، در حال حاضر در دفاتر خصوصی بانک ها و بانک داران اتخاذ می شود. به همین ترتیب، توزیع کالاها نیز بیش از پیش به یک مسأله ی مالی بدل می گردد. گزافه نیست که گفته شود صنایع اصلی ما در حال حاضر، همان قدر در فکر زوایای صنعتی کارند که به مسائل مالی می اندیشند. بازار سهام است که قیمت اغلب اقلام مشابهی را که در سراسر جهان تولید می شوند و قیمت مواد خام را تعیین می کند و هر آن که امید دارد بتواند در بازار رقابت دوام بیاورد و رشد کند، ناگزیر است بتواند از مکانیزم های بازار سهام به نفع خود بهره بگیرد. در یک کلام، با اطمینان خاطر می توان ادعا کرد که امروزه تمامی فعالیت های اقتصادی به این سمت تمایل دارند که به معاملات تجاری بدل شوند.
صنعت تولید برق بهترین نمونه است. این صنعت از بدو تأسیس، شکل تازه ای را عرضه کرد. تا پیش از آن، صنایع بزرگ ممالک سرمایه داری وقتی سفارشی می گرفتند و پس از انجام عملیات لازم کار را تحویل می دادند، وظیفه ی خود را تمام شده می پنداشتند. هر کارخانه ی بزرگی در هر شهر عمده ای نماینده ای داشت که این نماینده می توانست در واقع نماینده ی چندین شرکت دیگر هم باشد و آن قدرها دنبال کسب مشتری تازه ای هم نبود، اما با ورود صنعت برق همه ی این عوامل دگرگون شدند. بنیان گذاران این صنعت در زمره ی اولین کسانی بودند که به این نتیجه رسیدند که یکی از اولین و اصلی ترین وظایف هر صنعتی این است که برای خود بازار دست و پا کند. آنها چه کردند؛ دنبال جلب مشتری رفتند. آنها از یک سو کوشیدند تا خریداران را کنترل کنند. برای مثال، با خرید سهام مثلاً شرکت های قطار شهری که به تدریج برقی می شدند یا خرید و احداث شرکت های جدید، توانستند بر نهادهایی که کالاهای تولیدی شرکت های برقی را سفارش می دادند مسلط شوند یا نفوذ قابل توجهی به دست آورند و عملاً کنترل خرید را به دست گیرند. اگر هم لازم می افتاد، مدیران شرکت های برقی شرکت های تازه ای پدید می آوردند تا برای کالاهایی که تولید می کردند، تقاضا فراهم آورند. موفق ترین شرکت های برقی تاکنون شرکت هایی بوده اند که هم چون بانک ها، در مواقع لزوم شرکت های تازه ای خلق می کردند.
اما این تمام ماجرا نیست. خطی مشی دیگر شرکت های برقی این بود که شعبه هایی در نقاط مختلف تأسیس کنند و از ظرفیت بازار، نهایت استفاده را ببرند. در حالی که در گذشته، تکیه ی شرکت های بزرگ به نمایندگانی بود که در اینجا و آنجا داشتند. شرکت های برقی نمایندگان ویژه ی خود را در شهرهای مختلف مستقر کردند و نتیجه این شد که به مشتری مراجعه می شد، نیازهای او مورد توجه قرار می گرفت و در نتیجه، مشتری خدمات بهتر و کامل تری مطابق درخواست هایی که داشت دریافت می کرد.
همه می دانند که شرکت برق آلمان و شرکت فلیکس (21) آلمان در این زمینه پیش تاز بودند. شرکت های قدیمی تر نیز البته به کندی دنباله روی آنها شدند. شرکت های زیمنس (22) و هالسکه (23) تا مدت های طولانی خود را مهم تر از آن می دانستند که دنبال مشتری بگردند، تا این که یکی از مدیران عضو هیأت مدیره ی این شرکت ها، به نام برلینر (24) این طرح جدید را مورد پذیرش قرار داد و نتیجه آن شد که این شرکت ها موقعیت از دست رفته را دوباره به دست آوردند و از رقبای خود پیش افتادند.
چنین رخ دادی بسیار رایج بود و به طور کلی می توان گفت که تجاری شدن صنعت در واقع شکافی بود که از خلال آن، یهودیان توانستند به عرصه ی تولید و انتقال کالاها نفوذ کنند، یعنی همان کاری را انجام دهند که پیش تر در عرصه ی تجارت و امور مالی انجام داده بودند.
اما منظور ما طرح این ادعا نیست که تاریخ یهودیان به عنوان دست اندرکاران درجه ی اول صنعت، با این رخ دادها آغاز می شود. اصلاً چنین نیست. تا سرمایه داری مدرن بین جنبه های فنی و تجاری تمامی فرآیندهای اقتصادی تفاوت گذاشت، به همان سرعت هم یهودیان در هر دو شاخه نفوذ کردند. در این تردیدی نیست که یهودیان به جنبه ی تجاری کار علاقه ی بیش تری نشان دادند، اما حتی در اوایل دوره ی سرمایه داری هم یهودیان در زمره ی اولین کسانی قرار داشتند که ضمانت های مالی این یا آن پروژه ی صنعتی را به عهده گرفتند.
ان ها بانیان صنعت تنباکو بودند؛ خانواده ی مکلنبرگ (25) در اتریش، در لهستان و بوهمیا، یهودیان بودند که صنعت تولید ویسکی را راه انداختند. در برخی از کشورها از جمله فرانسه و اتریش، یهودیان کارخانه های بزرگ چرم سازی داشتند و بزرگ ترین کارخانه های تولید ابریشم در پروس، ایتالیا و اتریش، به یهودیان تعلق داشت. آنها در هامبورگ کارخانه ی جوراب بافی، در فورت کارخانه ی تولید عینک، در فرانسه کارخانه ی تولید نشاسته و در موراویا (26) کارخانه ی نساجی داشتند و تقریباً در همه جا پیش گامان حرفه ی دوخت و دوز لباس های مردانه یهودیان بوده اند. من می توانم با تکیه به مدارکی که گرد آورده ام، نشان دهم که در سده ی هیجدهم و اوایل سده نوزدهم میلادی یهودیان زیادی بودند که در زمره ی پیش گامان سرمایه داری صنعتی قرار داشتند، اما بر این باورم که اشاره به این جنبه از حیات اقتصادی یهودیان فایده ای ندارد چون الین امر منحصر به یهودیان نبوده است. ورود یهودیان به عرصه ی صنعت صرفاً شانسی و تصادفی بوده است و به احتمال خیلی زیاد این چنین هم نبود که اگر آنها به صنعت پا نمی نهادند، پیش رفت صنعت متوقف می ماند. پس اجازه دهید یکی دو مثال مطرح کنم. در لهستان و اتریش موقعیت یهودیان به عنوان مباشران و کارگزاران خانواده های ثروتمند، این فرصت را برای آنها فراهم آورد تا به عنوان تولیدکنندگان ویسکی دست به کار شوند. در سایر کشورها، سرمایه گذاری های آنها در صنعت تنباکو پی آمد مستقیم موقعیت ممتاز آنها در دربار خانواده های سلطنتی بود که از آن ره گذر، انحصار تجارت تنباکو را به دست گرفته بودند. در اکثر موارد، فعالیت های تجاری و اقتصادی آنها سبب شد تا بتوانند کالاهای تولید شده را انبار کنند و در مواردی که امکان پذیر بود، از آن کالاها فرآورده های جدیدی بسازند، کما این که در صنعت نساجی چنین می کردند و از پارچه های انبار کرده ی خود لباس می دوختند، اما این کار منحصر به یهودیان نبود و افراد غیر یهودی زیادی نیز در این فرآیند دست داشتند، اما البته در مورد تجارت لباس، یهودیان کم و بیش قدرت برتر بودند و مالکان انحصاری این حرفه به حساب می آمدند. تجارت لباس، حرفه ای اساساً متعلق به یهودیان بود و در نهایت از آنها خیاطان قابلی ساخت.
اما بعد از همه ی این حرف ها باید گفت که نفوذ و تأثیر یهودیان بر فعالیت های صنعتی تا موضوع تجارتی کردن صنعت پیش نیامده بود، آن قدرها هم زیاد و پر رنگ نبود. منظورم زمانی است که در هر صنعت مدرنی، کار مدیریت و سازمان دهی جا افتاد و همه با آن آشنا شدند و انتقال فردی از صنعتی به صنعت دیگر امکان پذیر شد و به معنای آن نبود که او همه ی استعداد و مهارت خود را از دست خواهد داد. جنبه ی تکنیکی کار حالا خود به جنبه ای فرعی از صنعت بدل شده است. در نتیجه، اصلاً غریب نیست که فردی کار خود را در حرفه ی چرم سازی آغاز کند و در نهایت به آهن گری خبره بدل گردد و در این فاصله مدتی هم تولید کننده ی مشروبات الکلی یا فرآورده های شیمیایی باشد. در گذشته، آن کسی که در امور صنعتی سرمایه گذاری می کرد خود خبره ی آن صنعت بود، اما امروزه، سرمایه گذاران شاخه های صنعتی شاید چیزی از آن صنعت ندانند. آیا اصلاً می توان تصور آن را هم کرد که آلفرد کروپ (27) بنیان گذار صنایع کروپ، چیزی جز تسلیحات نظامی بسازد یا بورسیگ (28) چیزی جز ماشین آلات صنعتی و ورنر فن زیمنس (29) کالایی جز وسایل برقی تولید کند؟ آیا اصلاً می توان تصور کرد که اچ. اچ. مایر (30) در صدر شرکتی جز شرکت بیمه ی لوید (31) آلمان تکیه بزند؟ از دیگر سو، اگر راتنا (32)، دویچ (33)، برلینر، آرنولد (34)، فریدلندر (35) یا بالین (36) همین فردا دست به هر کار تازه ای بزنند، باز هم آدم های موفقی خواهند بود. چرا؟ چون آنها عقل تجاری دارند و آن قدرها مهم نیست که در چه شاخه ای فعالیت کنند.
معمولاً چنین گفته می شود که هر مسیحی از شاخه ای فنی آغاز و سیر صعودی خود را از آنجا طی می کند، اما یهودیان به عنوان دلالان و تاجران سیار یا کارمندان آغاز می کنند و از آنجا سیر صعودی خود را در پیش می گیرند.
خیلی خوب و مفید بود اگر از میزان سهم یهودیان در فعالیت های صنعتی امروز با خبر بودیم، اما دست مایه ی چندانی برای تحقیق در این زمینه در اختیار نداریم. لاجرم باید به یک تخمین تقریبی بر پایه ی تعداد یهودیانی که امروزه مدیران شرکت ها و کارخانه های بزرگ صنعتی هستند، بسنده کنیم. البته این روش اصلاً رضایت بخش نیست. چطور می توان با اطمینان مشخص کرد که کدام یک از آنها یهودی اند و کدام نیستند؟ برای مثال، چند نفر می دانند که آقای هیگن (37) اهل کلن که بیش از هر مرد دیگری در آلمان در هیأت های مدیره ی شرکت های مختلف حضور دارد، در اصل لوی (38) خوانده می شد؟ اما سوای این، صرف عدد و رقم هم اصلاً نمی تواند معیار تأثیر و نفوذ باشد. افزون بر آن، در بعضی از شرکت ها قابلیت های حرفه ای معیاری برای عضویت در هیأت مدیره ی آن شرکت نیست و در برخی دیگر، بر طبق قانونی نانوشته ولی رایج، یهودیان را در مقامات مدیریتی قرار نمی دهند و به آنها اعتماد نمی کنند. بنابراین، ارقامی که به دست آمده فقط نشانگر درصد کمی از نفوذ یهودیان است.

مدیران

صنعت

مجموع

تعداد یهودیان

درصد یهودیان

چرم و لاستیک

19

6

5/31

فلزات

52

13

25

برق

95

22

1/23

آب جوسازی

71

11

7/15

نساجی

59

8

5/13

شیمیایی

46

6

13

معدن

183

23

8/12

ماشین سازی

90

11

2/12

تولید پتاسیم

36

4

1/11

سیمان، الوار، شیشه، چینی

57

4

7

جمع

808

108

3/13

هیأت مدیره


صنعت

مجموع

تعداد یهودیان

درصد یهودیان

آب جو سازی

165

52

5/31

فلزات

130

40

7/30

سیمان، الوار، شیشه، چینی

137

41

9/29

تولید پتاسیم

156

46

4/29

چرم و لاستیک

42

12

6/28

برق

339

91

8/26

معدن

640

153

9/23

شیمیایی

127

29

8/22

ماشین سازی

215

48

4/21

نساجی

141

19

5/13

جمع

2092

511

4/24


این اطلاعات و آمار از آخرین ویرایش کتاب «راهنمای شرکت های سهامی عالم آلمان» گردآوری شده است. در مورد صنایع برقی فقط شرکت هایی با سرمایه دست کم شش میلیون مارک مدّنظر قرار گرفته، در مورد صنایع شیمیایی، فقط شرکت هایی با سرمایه دست کم پنج میلیون مارک، در صنایع ماشین سازی و نساجی چهار میلیون مارک و در دیگر صنایع، سرمایه دست کم سه میلیون مارک، ملاک بوده است.
اما این ارقام گویای چه نکته ای هستند؟ آیا نفوذ یهودیان در صنایعی که نام برده شده، زیاد بوده است یا اندک؟ به عقیده ی من این نفوذ، دست کم از نظر کمّی بسیار بزرگ بوده است. باید به خاطر داشت که جمعیت یهودیان که تقریباً یک سوم کل مشاغل مدیریتی را به خود اختصاص داده و تقریباً یک چهارم مجموع مدیران عضو هیأت های مدیره را تشکیل می دهند، فقط یک صدم جمعیت کل امپراتوری آلمان است.

پی نوشت ها :

1. Abraham Goldsmith
2. Benjamin Goldsmith
3. Augsburger Allgemeine Zeitung
4. Baron Hirsch
5. Strousberg
6. Continental
7. Crédit Mobilier
8. Isaac Pereire
9. Emil Pereire
10. Fould - Oppenheim
11. Mallet Freres
12. Torlonia
13. Solomon Heine
14. Kaiserlich Koenigliche
15. S. M. Rothschild
16. Darmstadter
17. Hess
18. Berliner Disconto Gesellschaft
19. David Hausemann
20. Deutsche Bank
21. Felix
22. Siemens
23. Halske
24. Berliner
25. Mecklenberg
26. Moravia
27. Alfred Krupp
28. Borsig
29. Werner Von Siemens
30. H. H. Myer
31. Lioyd
32. Rathenau
33. Deutsch
34. Arnold
35. Friédlander
36. Ballin
37. Hagen
38. Levy

منبع: سومبارت، ورنر، (1384)، یهودیان و حیات اقتصادی مدرن، رحیم قاسمیان، تهران، نشر ساقی، دوم.