نویسنده: دکتر فتحعلی اکبری




 

(7-1) نظر ارسطو با نظر افلاطون از این لحاظ متفاوت است که ارسطو شکافی را که افلاطون میان جهان معقول و جهان پدیدار به وجود آورده است، مردود می داند. در نظام فکری ارسطو خدا هم علت فاعلی است و هم علت غایی. او جنباننده ی نخستین است اما خود ناجنبنده است (1). کشیدن خط موازی میان خدای ارسطویی و خدای سهروردی بسیار آسانتر از هماهنگ سازی میان خدای افلاطون و خدای سهروردی است. سهروردی برای پذیرفتن کل خداشناسی و متافیزیک ارسطو هیچ مشکلی نداشت. اما این پذیرش فقط بدین صورت امکان پذیر شد که نظریات ارسطو مطابق مصادیق مورد دلخواه سهروردی تفسیر گردید و همه ی احساسات دینی - عرفانی و اشراقی سهروردی نیز به ارسطو نسبت داده شد. مخصوصاً با توجه به این نکته که، در عصر سهروردی، اثولو جیای افلوطین به ارسطو منسوب بود. البته سهروردی همه ی آنچه به نقل از ارسطو آورده فقط از طریق کتاب اثولو جیا اخذ نکرده است. بلکه گاهی سخنانی از خود آثار ارسطو نیز - مثلاً از «السماء و العالم» - نقل کرده است. (2)
اما وقتی به خود آثار ارسطو رجوع می کنیم میان او و سهروردی شکافی پُرناشدنی می بینیم: خدای ارسطو نمونه ی بارز عقل گرایی یونانی است. درست است که ارسطو عشق به خدا را نخستین اصل حرکت توصیف می کند. اما این جنباننده نخستین خود ناجنبنده است نه فقط به معنی فیزیکی بلکه به معنی اخلاقی نیز یعنی او توجهی به خواست های انسانها ندارد و - برخلاف نظر سهروردی (3) - او برای تحقق آرزوهای انسان نمی تواند ثمربخش باشد. زیرا توجه به این امور دونِ شأن اوست. خدا فعلیت محض است، اما از نظر ارسطو، فعالیت او عقلانی است، نه اخلاقی. او مجذوب اندیشه ی خویش است، جز اندیشه ی خود موضوعی ندارد که بدان بیندیشد. ارسطو می گوید:
«پس، آسمانها و جهان طبیعت بر چنین اصلی [خدا] متکی اند. و زندگی این اصل [خدا] در بهترین وجه است [زندگی فکری] ما نیز از زندگی بهره مندیم، اما فقط زمانی کوتاه. خدا همیشه در این حالت است ولی ما نمی توانیم باشیم... اندیشه به خود می اندیشد بدین علت که در ماهیت موضوع اندیشه سهیم است. زیرا اندیشه با مرتبط شدن با موضوعهای خود و اندیشیدن بدانها موضوع اندیشه می شود. بنابراین اندیشه و موضوعش یکی هستند... اما اندیشه فعال است هنگامی که این موضوع را داراست. از این رو، دارندگی [بالفعل بودن] نه پذیرندگی [بالقوه بودن] عنصر آسمانی است و اندیشه ی عقلانی نیز این عنصر الهی را داراست. و عمل تعقل بهترین و خوشایندترین امور است... و زندگی نیز به خدا تعلق دارد. زیرا فعلیتِ اندیشه، زندگی است. و خداوند همان فعلیت است، و فعلیت قائم به ذاتِ خدا، زندگی بهترین و جاویدان است» (4).
زندگی جاودانه ی خدا به گونه ای که ارسطو توصیف می کند، با آن زندگی خدا در فلسفه ی سهروردی یکی نیست. از نظر سهروردی خدا اندیشه نیست که خود موضوع خود باشد. بلکه او یک شخص است که توصیف ذاتش با عمل اندیشه محض میسر نیست. ذات او همانا اراده ی اوست تجلی اراده ی او وحی است. وحی که تجلی اراده ی اوست عمل اخلاقی است نه عمل منطقی. در اندیشه ی یونانی قانون اخلاقی را هیچ موجود فوق انسانی ارائه نمی دهد و اعلان نمی کند. بلکه ما انسانها باید خود با اندیشه ی عقلانی و دیالکتیکی آن را بیابیم و اثبات کنیم. سهروردی نمی توانست بی چون و چرا راه حل یونانی مسأله را بپذیرد.
(7-2) سهروردی در تلویحات، تحت عنوان «حکایه و منام» از خلسه ای شبیه خواب گزارشی پنج صفحه ای (5) ارائه می دهد که محتوای آن مثل محتوای سایر آثار اوست و در واقع، آنچه از ارسطو حکایت می کند بیان گرایش های خود او در همه ی آثار اوست. چنان که چند صفحه بعد در همان تلویحات در ضمن طرح سؤال چهار صفحه ای درباره ی تناسخ، می گوید:
«... و لعل هذه من احدی عشر مسأله کتمها المعلم الاول لمصلحه (6) (... شاید این، از یازده مسأله ای باشد که معلم اول [ارسطو].) آنها را از باب مصلحت، پنهان داشت.
و این سخن از رمز و راز سهروردی و آشکارا از پنهانکاری او خبر می دهد. زیرا کتمان یازده مسأله از روی مصلحت کار خود سهروردی است که به ارسطو نسبت می دهد - ما به این یازده مسأله و رمز و راز آن اشاره کرده و خواهیم کرد.
(7-3) سهروردی از افلوطین نام نمی برد، اما عین عبارات اثولوجیا (7) در آثار سهروردی به کرات نقل شده است. و سهروردی به شدت تحت تأثیر آثار افلوطین بوده است. زیرا علاوه بر بهره مندی مستقیم او از آثار نوافلاطونیان - مانند اثولوجیا، فی العلم الالهی (8) [منسوب به فارابی] و الایضاح فی الخیر المحض (9) - به طور غیر مستقیم نیز به واسطه ی اسماعیلیه، صوفیه، فارابی و ابن سینا، تحت تأثیر نوافلاطونیان بوده است.
اینک برخی محتوای آثار سهروردی، در ستون سمت راست، در مقام مقایسه با برخی محتوای اثولوجیا و الخیر المحض، در ستون سمت چپ:

1. نور الانوار (10)

نورالانوار (11)

2. نور محض (12)

نور محض (13)

3. اشراق (14) (به همان معنی که سهروردی به کار می برد)

اشراق (15)

4. ترک تن برای صعود به عالم عقلی و شهود نورالانوار (16)

ترک بدن برای صعود به عالم عقلی و شهود نورالانوار (17)

5. اعتقاد به ارباب اصنام از راه شهود روحانی (18)

اعتقاد به ارباب اصنام از راه شهود روحانی (19)

6. بین انوار قاهره حجابی نیست (20) (... الانوار القاهره ینعکس النور من بعضها علی بعض...)

بین اشیأ عالمِ ورای این عالم حجابی نیست (21) (... ان الاشیأ هناک ضیاء فی ضیاء...)

7. حقیقت مشکک عقول و نفوس یکی است (22) (النوریه لیست الا بالاشدیه و الکمال)

انیت مشکک عقول و نفوس یکی است (23) (الصور العقلیه ... و الانفس کثیره بعضها اقوی من بعض و انیتها واحده مبسوطه).

8. هر عقلی از زیر و زبر خود آگاه است (24) «... الانوار... مرئیه برؤیه بعضها بعضاً ... علمها یرجع الی بصرها)

هر عقل از زیر و زبر خود آگاه است (25)  (کل عقل یعلم مافوقه و ما تحته)

9. عالم بالا سراسر نور و زیبایی است (26)

عالم بالا سراسر نور و زیبایی است (27)

10. نخستین حاصل از نورالانوار همانا نور مجرد واحد است (28)

علت نخستین «عقل» را بی واسطه ابداع کرد (29)

11. صنم (30)

صنم (31)

12. مراحل عالی و سافل در عقول و نفوس (32)

مراحل عالی و سافل در عقول و نفوس (33)

13. استناد به انباذ قلس و افلاطون (34)

استناد به انباذ قلس و افلاطون (35)


ظاهراً در مسائلی از جمله مسأله ی علم حضوری اشراقی مجرد به ذات خود و به انوار سافل، چگونگی قرار گرفتن انواع مادی تحت تأثیر عقول همسطح (عرضی) و مثل نوریه همطراز (متکافیه) و بیان چگونگی تحقق سنخیت بین فرد عقلی و افراد مادی و شاید نیز در مسأله ی تحقق عوالم مثالی و نیز در اینکه «برزخ سایه ی نور است» (36) سهروردی به نحوی تحت تأثیر افلوطین بوده است.

پی نوشت ها :
 

1. ارنست کاسیرر، اسطوره ی دولت، ترجمه ی یدالله موقن، صص. 171 و 172.
2. سهروردی، مجموعه مصنفات، ج. 1، ص. 435.
3. سهروردی، مجموعه مصنفات، ج. 2، ص. 260 (دعاء آخر حکمه الاشراق).
4. ارنست کاسیرر، اسطوره ی دولت، ترجمه ی یدالله موقن، صص. 172-173؛ ترجمه شرف الدین خراسانی با این ترجمه ی یدالله موقن، اندکی فرق می کند. ر.ک: ارسطو، متافیزیک، ترجمه ی شرف الدین خراسانی، ب 1072، صص. 400-401.
5. سهروردی، مجموعه مصنفات، ج. 1، صص. 70-74.
6. همو، همان، صص. 82-85.
7. اثولوجیا در دوره قاجار، سال 1314 ق. در حاشیه کتاب قبسات تألیف میرداماد، چاپ شد و تألیف ارسطو پنداشته شد، در صورتی که فشرده ی بخش های 4، 5 و 6 تاسوعات افلوطین است.
8. رساله «فی العلم الالهی» فصلی دیگر از تاسوعات فلوطین است که به فارابی نسبت داده شده است.
9. ر.ک: عبدالرحمن بدوی: الافلاطونیه المحدثه عندالعرب، قاهره، 1955؛ صص. 1-33.
10. سهروردی، مجموعه مصنفات، ج. 2 (حکمه الاشراق) صص. 121-128، 133-141، 150، 154، 164، 168، 172-177، 180، 185، 186، 197، 200، 213، 223، 224، 228، 242، 243، 255، 257، 258 و سایر آثار او.
11. اثولوجیا (در حاشیه ی قبسات) صص. 178، و 205.
12. همو، همان، حکمه الاشراق، صص. 127، 153، 160 و...
13. الخیر المحض (الافلاطونیه المحدثه عند العرب، به کوشش عبدالرحمن بدوی) ص. 1، 9.
14. همو، همان، حکمه الاشراق، صص. 13، 226 و...
15. اثولوجیا (در حاشیه ی قبسات) ص. 305
16. همو، همان، صص. 255، 213 و سایر آثار او.
17. همان، اثولوجیا، ص. حکمه الاشراق، 205 و 243.
18. همو، همان صص. حکمه الاشراق، 140-149، 154-169، 177؛ و مجموعه مصنفات ج. 1، صص. 112، 453-460، 463، 494، 504 و... سهروردی و شهرزوری و قطب شیرازی عبارت افلوطین در ص. 171 اثولوجیا را به افلاطون نسبت داده اند؛ مجموعه 2 (حکمه الاشراق) ص. 162 و شرح های آن در پایین همان ص. 162؛ و مجموعه مصنفات ج. 1، ص. 112 و 460.
19. همان، اثولوجیا، صص. 171، 216-219، 316-319 و 323؛ فارابی سخن افلوطین در اثولوجیا ص. 171 را به ارسطو نسبت داده است (فارابی، الجمع بین رأییی الحکیمین، نشر الزهرا، 1405 ق، ص. 109).
20. همو، همان (حکمه الاشراق) صص. 133-134، 140-143، 175، 213-214، 236 و سایر آثار سهروردی.
21. همان (اثولجیا)، ص. 214.
22. همو، همان، حکمه الاشراق، صص. 119-121، 127، 167، 168.
23. بدوی، افلاطونیه المحدثه عندالعرب، (الخیر المحض) ص. 2-6.
24. همو، همان، (حکمه الاشراق) صص. 213-214، 133، 135، 136 و سایر آثار سهروردی.
25. همان (خیر محض) ص. 10-11.
26. همو، همان، (حکمه الاشراق) صص. 155-169.
27. همان، (الخیر المحض) صص. 171-172.
28. الخیر المحض (بدوی، افلاطونیه المحدثه) ص. 11-12.
29. همو، همان، حکمه الاشراق، صص. 126-127.
30. همو، همان، صص. 93، 143، 158، 159، 160، 167، 200، 205، 206، 214.
31. اثولوجیا (در حاشیه ی قبسات، صص. 163-219).
32. سهروردی، همان (حکمه الاشراق) صص. 169، 229-230.
33. اثولوجیا، صص. 172-173.
34. همو، همان، حکمه الاشراق، صص. 10-11، 156؛ این استناد به انباذقلس (امپدوکلس) و افلاطون، از آن جهت مهم است که انباذقلس به سبب گرایش به بخت و اتفاق مطرود بوده و از سوی دیگر، ابن سینا، در آخر فن هفتم منطق (سفسطه) بضاعت علمی افلاطون را اندک شمرده است.
35. همان، (اثولوجیا) صص. 172-173، 317.
36. همو، همان، (حکمه الاشراق) ص. 133.

منبع: اکبری، فتحعلی، (1387)، درآمدی بر فلسفه ی اشراق «درسنامه»، آبادان، نشر پرسش، چاپ اول.