نویسنده: ورنر سومبارت
مترجم: رحیم قاسمیان



 

تداخل منطق در زندگی

از آنجا که دین یهود بر مبنای قراردادی بین پروردگار و قوم او استوار است که یک قرارداد دو جانبه به حساب می آید، دو طرف این قرارداد باید مسئولیت های مشخص و تعیین شده ای داشته باشند. مسئولیت یهودیان چه بود؟
پاسخ به این پرسش به دفعات از طریق بنده اش، موسی به مردم داده شده است. به اطلاع قوم اسرائیل رسانده شد که مسئولیت بزرگی بر عهده شان است. آنها باید پارسا و پرهیزکار باشند و قوانین خداوند را مراعات کنند. خداوند نیازمند قربانی کردن نیست، بلکه تبعیت از فرامین الهی را مدّنظر دارد.
اما کاملاً روشن است که یهودیان در جریان رخ دادهایی که برایشان به وقوع پیوست، به تدریج پرهیزکاری را جزیی از رعایت قانون خداوندی دانستند. آن پرهیزکاری رو به درون و فردی که در اوایل تاریخ یهود وجود داشت، به تدریج در برابر فرمالیسم و سلطه ی موازین قانونی رنگ باخت و ناپدید شد. رفته رفته پرهیزکاری و مدّنظر داشتن قانون به عبارات مترادف همدیگر بدل شدند. این نکته نیز کاملاً مشهود معلوم است که این موازین قانونی تمهیدی بودند که توسط ربی ها و برای حفاظت دین یهود در برابر روحیه یونانی گرایی و سپس مسیحیت و در وهله ی بعد و پس از آنکه معبد دوم نیز نابود شد، به نیت حفظ روحیه ی ملی در میان مردم پراکنده و آواره ی یهود ابداع شدند. مقابله با روحیه ی یونانی گرایی و سلطه ی آن، به تعصب و خشکه مقدسی انجامید. مقابله با مسیحیت رو به گسترش نیز سبب شد تا قوانین الهی با ایمان دینی جایگزین شود و به تدریج، مذهب متعصبان را به سوی تلمود پیش ببرد و خط مشی قدیمی سردمداران دین یهود مبنی بر اینکه تمامی جزئیات و مجموعه ی زندگی از مقررات خاصی پیروی کنند، بیش از پیش رواج یافت و هوادار پیدا کرد. جوامع یهودی در انزوای سیاسی خود عملاً خود را به طور تمام عیار به این سلسله مراتب دینی تسلیم کردند. آنها می خواستند ببینند که هدف نهایی به دست می آید و لاجرم وسیله را پذیرفتند. بعد از انهدام معبد و دولت، مکتب و قانون دینی یهود کماکان زنده ماند و ربی های متعصب، سلطه ی پایان ناپذیری به دست آوردند.
به این ترتیب،‌ تقوا و پرهیزکاری با زیستن مطابق قوانین و رعایت تمام و کمال آن، مترادف شد. پرهیزکاری در این ایام و تحت سلطه ی رهبران دینی متعصب و سخت گیر، دارای معنای ضمنی حقوقی شد. مذهب به قانون عام و عرف جامعه بدل شد. این نکات در «میشنه» تشریح شده و با تحسین و ستایش از آن یاد می شود. فرامین مندرج در کتاب های پنج گانه ی یهودیان و فرامین منشعب از آنها، به عنوان فرامین الهی در نظر گرفته می شدند که باید بی چون و چرا اطاعت شوند. بیش از پیش بر این قوانین بیرونی تأکید نهاده می شد و بین فرامین مهم و کم اهمیت، تفاوت های کمی قائل می شدند.
به این ترتیب، این روحیه در دو هزار سال گذشته بر دین یهود حاکم بوده و تا به امروز نیز چنین است. تعصب سفت و سخت هنوز بر آن حاکم است و اصول بنیانی دین یهودی تغییر و تحول نمی شناسد. تورات امروز همان قدر مقید کننده و لازم الاجرا است که در روزی که بر فراز کوه سینا بر موسی نازل شد. قوانین و احکام آن، دشوار یا آسان، منطقی یا غیر منطقی، باید از سوی مؤمنان دین یهود مورد اطاعت قرار گیرد. دلیل اطاعت سفت و سخت از آنها هم این است که از سوی خداوند نازل شده اند. این اطاعت متعدبانه و دقیق است که فرق بین پرهیزکاران و گناه کاران را مشخص می کند و از مردم عادی قدیس می سازد. به تعبیر تورات، قدیس یا پارسا کسی است که می تواند اراده ی آشکار خداوند را بدون هیچ زحمتی و با همان شادمانی و نشاطی که اراده ی خود را به اجرا درمی آورد عملی سازد. این پرهیزکاری، ادغام کامل اراده ی فردی و اراده ی الهی، هدفی بسیار خطیر است و فقط عده ی معدودی بوده اند که توانسته اند از عهده ی آن برآیند. بنابراین، قانون پرهیزکاری در وهله ی اول به تلاش در سمت دستیابی به این هدف نظر دارد. این تلاش باید همه جانبه باشد و نیازمند مراقبتی دایمی و خودآموزی است. فرد در این راه به مبارزه ای بی پایان علیه هر آنچه شر و حقیر است، علیه تمام نفسانیات و غرایز حیوانی و غیر بشری دست می زند،‌ اما اطاعت از فرامین و احکام مندرج در تورات، قطعی ترین نردبان است که به مدد آن می توان به مدارج بالاتری از پرهیزکاری دست یافت.
همین عبارات به صراحت نشان می دهد که چگونه پرهیزکاری و رعایت قوانین به یکدیگر مرتبط شده اند و نشان می دهد که عالی ترین هدف قوم یهود کماکان آن است که جایگاه راهبان و مأوای پرهیزکاران باشد و راه دستیابی به این هدف هم اطاعت سفت و سخت از فرامین الهی است. وقتی این امر روشن شد، آن وقت می توانیم اهمیتی را که دین یهود برای کلّ زندگی قائل است، مدّنظر آوریم. قانونمندی بیرونی در دراز مدت بیرون نمی ماند و تأثیری مستمر بر زندگی درونی را نیز اعمال می کند و زندگی درونی نیز ویژگی خاصّ خود را از رعایت قوانین بیرونی به دست می آورد.
به عقیده ی من، آن فرآیند روانی که به شکل گیری دین یهود انجامید، از این قرار بوده است؛ در وهله ی اول، فرامین و احکام خداوند صرف نظر از محتوای آنها، مهم و لازم الاجرا بودند اما به تدریج محتوا اهمیت پیدا کرد و آرمان به دقت تعریف شده ای از زندگی براساس کلام خداوند استخراج شد و تکامل یافت. به دنبال این آرمان رفتن، پرهیزکار بودن، تقوا داشتن،‌ به آرزوی قلبی هر مؤمنی بدل شد.
اما پیش از ادامه ی این بحث، بیایید کوشش کنیم تا دریابیم که منظور یهودیان مؤمن از تقوا و پرهیزکاری در قالب و چهارچوب فرآیندهای دنیوی چه بوده است.
باید آنچه را که در آخر بخش قبل و در مورد این جهانی بودن دین یهود گفته شد، به یاد آورد. در همین ارتباط، نفی غرایز طبیعی یا سرکوب کردن آنها که ادیان دیگر مثل بودیسم و مسیحیت اولیه بر آن اصرار می ورزند، نمی تواند امری مقدس باشد. تعصب نسبت به جهان دیگر همواره در تضاد با یهودیت بوده است. یهودیان بر این باورند که «از روحی که به تو داده شده است، محافظت و مراقبت کن. هرگز آن را از بین نبر.» این شعاری برخاسته از تلمود است که براساس آن می توان زندگی فردی را بنا نهاد و در همه ی قرون و اعصار هم مصداق داشته است.
بنابراین، نفی زندگی نمی تواند مترادف پارسایی و تقوا باشد. از سوی دیگر، پیروی از شور و حال انسانی نیز نمی تواند پارسایی و تقوا باشد چون اگر چنین می بود، هرگز به عنوان هدفی آرمانی پیش روی مؤمنان قرار داده نمی شد و همه به آن دسترسی می داشتند. بنابراین، فقط یک احتمال دیگر باقی می ماند؛ زندگی خود را براساس هدفی از پیش تعیین شده و در هماهنگی کامل با برنامه های آرمانی بر پایه ی قوانین ماوراء الطبیعه به پیش ببر و آرزوهای نفسانی خود را یا برای رسیدن به هدف خود مورد استفاده قرار بده یا سرکوب کن. خلاصه ی کلام آنکه، تقدس به معنای منطقی کردن شیوه ی زندگی است. باید تصمیم بگیری که حیات طبیعی را با آرزوها و تمایلات نسبت به زندگی اخلاقی جایگزین کنی. تنها موقعی به پرهیزکاری دست می یابی که پالایش یابی و برای دستیابی به این هدف باید با توسل به اصول اخلاقی، بر تمام غرایز طبیعی خود چیره شوی.
نوعی ثنویت زمخت، ویژگی خاص برداشت دین یهود از ارزش اخلاقی است. طبیعت غیر مقدس نیست، مقدس هم نیست. البته می تواند مقدس شود، آن هم با واسطه ی انسانی. تمامی نطفه های گناه در طبیعت وجود دارد. مار هنوز هم در عرصه ی طبیعت می چرخد و وسوسه می کند، کما اینکه در باغ عدن هم چنین کرد. در تلمود آمده است «تردیدی وجود ندارد که خداوند تمایل به بدی و شر را خلق کرد، ولی در عین حال تورات، این کتاب قوانین اخلاقی را هم پدید آورد که در واقع پادزهر آن است.» کلّ زندگی انسان یک منازعه ی عظیم علیه نیروهای پلید طبیعت است؛ چکیده ی اصل راهنمای قوانین اخلاقی دین یهود این است و براساس همین است که نظام قواعد و مقررات وضع شد تا زندگی را منظم و منطقی، بری از سلطه ی طبیعت، خالص و متبرک کند؛ بی آنکه لازم شود تا جوانب آن مورد سرکوب قرار گیرد یا نکوهش شود. در اینجا است که تفاوت بارز بین برداشت های مسیحیان و یهودیان از اخلاق خودنمایی می کند، اولی با تکیه بر منطق خاصّ خود، فرد را از جهان دور می کند و به زندگی زاهدانه در صومعه ها، اگر نه مرگ، هدایت می کند و دومی، مؤمنان را با هزار زنجیر به زندگی فردی و اجتماعی دینی گرفتار می آورد. مسیحیت مؤمنان را به سمت صومعه می کشاند و یهودیت مؤمنان خود را بنده ی منطق می کند. اولی به تعصب غیر این جهانی مبتلا می شود و دومی به تعصب این جهانی؛ تعصب را در اینجا به عنوان مطیع بودن نسبت به هر آنچه برای انسان طبیعی است، گرفته ام.
اگر قوانین اخلاقیات دین یهود را یکی پس از دیگری مورد مطالعه قرار دهیم، به بینش روشن و شفافی از اخلاقیات این دین و لاجرم خود دین یهود، دست خواهیم یافت.
تأثیر قانون دو جنبه است. صرف موجود بودن آن تأثیر خاصّ خود را دارد و در نتیجه، محتوای آن نیز تأثیرات ویژه ی خود را بر جای می نهد.
همین که اصلاً و اساساً قانونی وجود دارد و وظیفه حکم می کند که این قانون اجرا شود و باید مطیع آن باشد، در انسان این تفکر را پدید می آورد که نسبت به اعمال خود فکر کنیم و آنها را هماهنگ با آنچه که خرد حکم می کند، به اجرا درآوریم. در برابر هر آرزو و اشتیاقی، یک تابلوی نهی و اخطار هم وجود دارد. در برابر هر غریزه ی طبیعی، میلیون ها هشدار وجود دارد که راه درست را به مؤمن نشان می دهد، اما چون تبعیت از مجموعه ی گوناگونی از قوانین (مجموعه ی قوانین دین یهود 365 حکم به انجام کار و 248 حکم نهی کننده است.) کم و بیش غیر ممکن است، مگر آنکه دانش کافی از ماهیت آنها موجود باشد. بنابراین، حکم شده است که هر یهودی مؤمنی باید کتاب های دینی و به ویژه تورات را مطالعه کند. صرف همین مطالعه به عنوان مقدمه ای برای نیل به پرهیزکاری در نظر گرفته شده است. در تلمود آمده است «اگر هوس های شیطانی گریبانت را گرفت، با خواندن تورات آنها را از خود دور کن.»
این اندیشه که تمامی احکام و فرامین دینی برای آن صادر شده اند تا زندگی مؤمنان را متبرک سازند، در تمام قرون و اعصار پذیرفته شده است و هنوز هم که هنوز است، بسیاری از یهودیان متعصب به آن باور دارند.
خداوند در طلب آن بود تا قوم اسرائیل را بپالاید، بنابراین، بر تعداد احکام خود افزود.
فرامین از سوی خداوند نازل شدند تا نوع بشر را رستگار کنند.
برای انسان بهتر بود که زاده نمی شد، اما حالا که شده بهتر است همواره مراقب اعمال خود باشد.
هر فرد هر شب با نظری انتقادی، عملکرد روزانه ی خود را مورد بررسی قرار می دهد.
«مشاهده کن و مراقب باش» شعار یهودیان مؤمن است. اگر او شاهی را ببیند یا با کوتوله ی سیاه پوستی مواجه شود، از برابر ساختمانی ویران بگذرد یا دارو بخورد یا حتی حمام کند، متوجه فرارسیدن توفان شود یا صدای رعد را بشنود، صبح که از خواب برمی خیزد و لباس می پوشد و صبحانه می خورد، وارد خانه می شود یا آن را ترک می گوید، به دوستی سلام می کند یا با دشمن خود مواجه می شود؛ برای هر کار ضروری، فرمانی هست که باید مراعات شود.
اما تعداد این فرامین چندتا است؟ تمامی این فرامین به قصد تحت انقیاد درآوردن غرایز حیوانی در انسان طراحی شده اند. هدف آنها غلبه کردن بر آرزوها و تمایلات و جایگزین کردن آنها با اقدامات فکورانه است. خلاصه ی کلام اینکه، هدف احکام و فرامین دینی یهود، ایجاد تعادل اخلاقی در انسان است.
بدون ملاحظه ی اینکه قانون دین چه می گوید، نه باید فکر کرد، نه حرف زد و نه کاری انجام داد و فرد باید قوانین مربوطه را به قصد تطهیر و تقدیس خود به مورد اجرا درآورد. بنابراین، کسی نباید کاری را چه ناخودآگاه و چه براساس غرایز طبیعی، صرفاً به نیت خود آن کار انجام دهد.
کسی حق ندارد از مواهب طبیعت صرفاً به نیت لذت بردن از آن، لذت ببرد. تنها در صورتی می توان از مواهب طبیعت لذت برد که درباره ی آن به فکر نشست و عظمت خداوند را در نظر آورد. در بهاران که درختان سرسبز می شوند و شکوفه می دهند، یهودی مؤمن و معتقد چنین می گوید «خداوندا، شکر و سپاس از آن تو است؛ تویی که این جهان را پدید آوردی و به آن زیبایی بخشیدی تا مایه ی مسرت بشریت باشد.» او با مشاهده ی رنگین کمان که یادآور میثاق با پروردگار است، بر فراز کوهستان های رفیع و هر کجا قلب او در اثر مشاهده ی زیبایی های طبیعت به تپش می افتد، باید مشاهدات خود را با دعا همراه کند و از خداوند بابت خلق این جهان زیبا سپاس گزاری کند.
حتی از مشاهده ی آثار هنری نیز به خاطر صرف هنر نباید لذت برد. آثار هنری سنگی، چوبی و نظایر آن، از آنجا که به نقض فرمان دوم از ده فرمان منجر می شود، به کلی مذموم است. ولی حتی لذت از هنر شاعران نیز اگر به حمد و ثنای پروردگار مربوط نباشد، مجاز نیست. خواندن خوب است، اما مشروط بر اینکه از آن فایده ای حاصل آید. یکی از مراجع مهم دین یهود در این باره می گوید «بهتر از همه آن است که تورات یا آثاری که به تورات ارجاع می دهند، خوانده شود. اگر هوس کردیم برای سرگرمی اثری بخوانیم، بیایید کتابی را برگزینیم که نکته ی مفیدی به ما یاد می دهند. در میان کتاب های سرگرم کننده، آثاری هست که آرزوهای گناه آلود را در ما زنده می کند. خواندن این کتاب ها ممنوع است.»
بشر نباید خود را تسلیم آرزوهای بی ضررر کند. رفتن به سیرک و تئاتر هیچ فایده ای دربرندارد. آواز خوانی، رقص و می گساری، مگر در مراسم مذهبی، ممنوع است. ربی دوسا بن هیرکانوس (1) همیشه می گفت «خواب تا دیروقت صبح، می گساری در وسط روز و حرف های لوس و جلف به زبان آوردن و ورود در خانه ای که در آن افراد غافل حضور دارند، انسان را از جهان خود دور می کند.» در کتاب «امثال» از عهد عتیق آمده است «کسی که خوشگذرانی را دوست دارد، تهی دست می شود و آدم می گسار و عیاش هرگز ثروتمند نخواهد شد.»
اگر چنین است، پس آن کیفیاتی که انسان را به سمت اتخاذ رفتارهای ناشایست رهنمون می شوند، بی فایده و مضر هستند. بنابراین باید از شور و شوق (چون وقتی فردی در چنین حالتی است، احتمالاً کارهای بی فایده ای خواهد کرد.) رقت قلب، (انسان فقط وقتی خوبی می کند که اصل آن بر نیکوکاری و خیرخواهی باشد، وگرنه هرگز نباید اجازه داد که تسلیم شفقت و افسوس شویم.) احساساتی گرایی، (زیرا گفته شده است که سرچشمه ی شور و گناه در احساساتی گرایی است.) سادگی و بی ریایی و به طور خلاصه هر آنچه که نشانه ی انسان طبیعی و در نتیجه، ناپرهیزکاری است پرهیز کرد.
از سوی دیگر، فضایل اصلی هر مؤمن معتقد عبارتند از کنترل بر نفس و ملاحظه کاری، عشق به نظم و کار، رعایت اعتدال و صرفه جویی، تقوا و هوشیاری.
کنترل بر نفس و ملاحظه کاری، به ویژه و در ارتباط با حرف هایی که انسان بر زبان می آورد، از نظر اخلاق گرایان بسیار مهم است. در کتاب «امثال» از عهد عتیق آمده است «پرحرفی انسان را به سوی گناه می کشاند. عاقل کسی است که زبانش را مهار کند.»
این اصرار و پافشاری، در اعصار بعد هم کماکان پابرجا بود. از یکی از ربی های سرشناس چنین نقل شده است «هر آنکه پرحرفی می کند، از فرامین الهی سرپیچی کرده است.» در یکی از کتاب های معاصر دین یهود که برای درک عام نوشته شده، چنین آمده است «تطهیر انسان تا حدّ زیادی به کنترل زبان و قدرت حفظ آرامش درونی، بستگی دارد. خداوند هدیه ی سخن گفتن را به این خاطر به بشر داد تا از آن برای اهداف الهی بهره ببرد. بنابراین، خردمند کسی است که بیهوده حرف نمی زند و بر کلام خود تسلط دارد.»
کنترل بر نفس و ملاحظه کاری به شدت به یهودیان متدین اصرار می شود. در این مورد می توان به موارد مثالی زیر اشاره کرد:
قوی ترین انسان کیست؟ کسی که احساسات خود را کنترل می کند.
زیرکی و کوشش، انسان را توان گر می کند، اما شتاب زدگی باعث فقر می شود.
عجله باعث اشتباه و گناه می شود.
در مورد بهره برداری از صنایع به طور کلی داشتن عقل معاش، سفارش ها و توصیه های بی شماری شده است. ربی های متعددی در این مورد که یهودی واقعی کسی است که سرنوشت خود را به دست می گیرد، نه اینکه بازیچه ی سرنوشت است، گفته اند. چه بسیار بر این نکته تأکید شده است که قوی ترین غرایز بشری هم باید تحت کنترل قرار گیرند و در مسیر درست بیافتند و مؤمنان باید غرایز بشری را از خود دور کنند و آنها را در خدمت اقدامات مفید قرار دهند. خلاصه ی کلام اینکه، به این غرایز باید جنبه ی منطقی بخشید.
برای نمونه، به غریزه ی ارضای گرسنگی اشاره می کنیم. در دین یهود قدغن شده است که احساس و غریزه ی گرسنگی را چون غریزه ای انسانی است، برآورده کرد. با گرسنگی فقط باید به خاطر جبران ضعف بدن برخورد شود و وقتی یهودی مؤمنی می نشیند تا غذا بخورد باید این کار را مطابق با اوامر و فرامین پروردگار انجام دهد. قوانین و فرامین متعددی در مورد غذا وجود دارند و این فرامین را باید کاملاً جدی گرفت، از جمله آنکه در آغاز و پایان هر وعده ی غذا باید خدا را شکر کرد، به همین سبب است که باید سر سفره آرام بود و حرص نزد و لذت غذا خوردن به خاطر غذا را در خود سرکوب کرد. در کتاب های معتبر یهودی آمده است «این لطف خداوند است که به انسان اجازه می دهد تا موجوداتی را که خلق کرده است، به عنوان غذا طبخ کند و بخورد، لاجرم خوردن و نوشیدن انسان نباید جنبه ی حیوانی داشته باشد، بلکه باید متین و موقر باشد. غذا خوردن باید به عنوان عامل کسب نیرو و انرژی برای تداوم خدمت گزاری در نزد پروردگار در نظر گرفته شود.» در کتاب دیگری آمده است «هر یهودی باید غذا خوردن را چون عبادت در نظر آورد. میز غذاخوری خود را محرابی بداند و غذا را صرفاً وسیله ای برای کسب نیرو در جهت انجام وظایف خود، در نظر گیرد.»
سرانجام - و این نکته اهمیت بسیار دارد - درست همتای غریزه ی گرسنگی، عشق هم باید در چهارچوب منطق قرار گیرد یا به عبارت دیگر، ابراز طبیعی آن باید تحت کنترل درآید. این ثنویت دشوار در هیچ کجا بهتر و بیشتر از جهان عشق جسمانی خودنمایی نمی کند. جهان و به ویژه کشورهای متمدن جهان این برداشت از عشق جسمانی را به یهودیان مدیون هستند، البته از خلال مسیحیت که این اندیشه را از یهودیت وام گرفت. تمامی ادیان پیش از یهود در روابط جسمانی، احساسی الهی می کردند و هم خوابگی را از جنس الهامات آسمانی می دانستند. به همین خاطر است که اغلب ادیان قدیمی جهان، به نوعی بارز یا پنهانی، آلت های تناسلی را پرستش می کردند. هیچ کدام از این ادیان، احساسات جسمی را مذموم نمی دانستند یا به زن به عنوان منبع گناه نگاه نمی کردند، اما یهودیان از زمان عزرا به این سو، دیدگاهی مخالف با آن اتخاذ کردند.
موسی برای تطهیر خویش، برای آنکه شایسته ی هم سخنی با پروردگار باشد، از همسر خود دوری می کرد و ایوب نیز با غرور تمام مدعی بود که با خود عهد بسته است که به هیچ یک از زنان خدمتکارش نگاه هم نکند. کتاب های دینی یهود سرشار از هشدار علیه زنان خبیث است و همین روحیه را در تلمود هم می توان مشاهده کرد. از آن جمله در تلمود آمده است «مرگ بهتر از گناه ناپاک دامنی است.» در واقع سه جنایت بزرگی که حتی مرگ هم کفاره ی کافی برای آن نیست، عبارتند از قتل، بت پرستی و زنا. در یکی دیگر از کتاب های دینی یهود آمده است «اگر لازم بود تا با زنی معامله کنی، بهتر است که هرگز با او تنها نباشی.» به اعتقاد هاازر (2)، هر آنکه با زنی از خویشان خود زنا کند، باید سنگسار شود. چنین زنانی حتی شایسته ی آن نیستند که به لباس ها یا انگشت کوچک آنها نظر افکنده شود، که مبادا لذتی از آن حاصل آید.» بر مردان ممنوع شده است که اجازه بدهند تا زنی از آنها پذیرایی کند یا خاله و حتی خواهر خود را در آغوش گیرند.
این امر فقط به رهبران دینی قدیمی مربوط نمی شود و رهبران دینی امروز هم در این باره نظرات صریحی ابراز کرده اند. یکی از محبوب ترین این رهبران چنین می گوید «خود را در برابر هرگونه تماس با ناپاکی محافظت کنید. اگر چیزی هست که می تواند ذهن شما را از مسیر تقوا دور کند، نه به آن گوش دهید، نه حرفش را بزنید و نه حتی به آن نگاه کنید. از هر آنچه ناپاک است، باید دوری کرد. در خیابان پشت سر زن ها راه نروید. اگر هم ناگزیر شدید، از روی هوس به او نگاه نکنید. اجازه ندهید نگاه شما به نحو عاشقانه ای روی موهای زنی خیره شود، حتی اجازه ندهید گوش هایتان به این شیوه صدای او را بشنود. به هیکل زن نگاه هوس انگیز نیندازید، حتی از انداختن چنین نگاهی به لباس های زنان نیز اجتناب کنید. همواره مراقب باشید که به طور تصادفی با زنی برخورد نکنید... . زن و مرد نباید با هم شوخی کنند. حتی در عالم بازی هم گرفتن دست جنس مخالف، رد و بدل کردن نگاه، بغل کردن و بوسه گناه است.»
اخطارهایی این چنین، اصلاً نادیده گرفته نمی شد و این را می توان در زندگی نامه ی خود نوشت بسیاری از یهودیان مؤمن و معتقد مشاهده کرد.
اما در عین حال این نکته را هم نباید از یاد برد که تمای مذاهب دیگر هم به چنین برخوردهایی با زنان اشاره دارند. از زمانی که این نکته رایج شد که گناه توسط زن آغاز شد، همواره افراد مضطرب و نگرانی بوده اند که تمام زندگی خود را در اجتناب از زنان گذرانده اند و طوری از آنها دوره جسته اند، گویی که زنان، شیطان مجسم هستند. در مذاهب دیگر، چه بسیار مردان که به غارهای انزوا پناه برده یا به درون صومعه خزیده اند تا از شرّ زنان در امان باشند. مذهب آنها تقوا و پاکدامنی را به آنها تحمیل کرده و خوب می دانیم که در صومعه ها دانش آموختگان علوم دینی با چه مصائب دشواری روبه رو بوده اند. اما این امر در دین یهود مصداق ندارد. در دین یهود، هم خوابگی ممنوع نیست، بلکه مثل هر چیز دیگر، به آن جنبه ی منطقی داده می شود. البته دین یهود هم به آن به عنوان عملی گناه آلود می نگرد، اما در عین حال برای آن شرایط و مقررات خاصی وضع می کند. برای مثال، دین یهود ازدواج در سنین پایین را تشویق کرده و خواهان تنظیم روابط زناشویی به نحوی است که با فرامین و احکام الهی منطبق باشد.
یکی از شعارهای یهودیان این است «مرد نباید بدون همسر بماند، کما اینکه هیچ زنی هم نباید بدون شوهر بماند، ولی در عین حال، هر دو باید اطمینان حاصل کنند که روحیه ای الهی در روابط میان آن دو حاکم باشد.» تلمود و دیگر کتب دینی و ارشادی یهودیان سرشار از قوانین و مقرراتی برای راهنمایی زوج های مزدوج است. ر. الیزار بن نیتن و عده ی دیگری از مقامات بلند پایه ی دین یهود در سده ی یازدهم میلادی مجموعه ای از قواعد و احکام به نام هاازر در مورد ازدواج و روابط زنان و شوهران انتشار داد و در سده ی سیزدهم میلادی نیز آر. نامکن (3) اثر مشهوری در مورد تقدیس ازدواج نوشت. قوانین کتاب هاازر بعدها در دیگر کتاب های یهودی نیز تکرار شد و تا به امروز نیز همواره با حواشی و تعلیقاتی که بر آن نگاشته شده است، مورد قبول است. نکات اصلی مندرج در آنها همان است که تاکنون به آنها اشاره کردیم؛ بدن خود را مطابق با اراده ی پروردگار سالم و تنومند کنید، نسبت به مردانگی خود واقف و مراقب باشید، در همه ی احوال خود را بنده ی خداوند بدانید.
دیدگاه دین یهود درباره ی ازدواج چنین بود و این دیدگاه تا بیش از دویست سال پابرجا ماند. در کتاب «تربیت» همین موضوع طی قصه ی دل نشینی تعریف شده که می تواند پایان مناسبی برای بحث ما در این باره به حساب آید.
بعد از آنکه آن دو با هم تنها ماندند، توبیاس (4) از تخت پایین آمد و گفت «ای زن، برخیز و بیا دعا کنیم تا شاید لطف خداوند شامل حال ما شود.»
سپس توبیاس چنین آغاز کرد و گفت «خداوندا تو مقدسی، ای خدای پدران ما، که نامت برای همیشه متبرک و باشکوه است، رحمت خود را بر موجوداتی که آفریدی ارزانی دار.
تو آدم را آفریدی و حوا را به عنوان همسر و یاور به او دادی. از آنها نوع بشر پدید آمد و سپس گفتی که خوب نیست که بشر تنها بماند و انسانی آفریدی تا به او کمک کند.
و اینک، ای پروردگار، من این زن را نه از سر شهوت، بلکه صرفاً به خاطر تبعیت از دستوراتت به همسری می گیرم و با او زندگی خواهم کرد و پیر خواهم شد.»
سپس همسرش همراه با او آمین گفت.
سپس آن دو در کنار همدیگر در بستر آرمیدند.
شاید بپرسید که چرا به این تفصیل به این جنبه از زندگی یهودیان پرداخته ام؟ پاسخم بسیار ساده خواهد بود. من جداً بر این عقیده ام که منطقی و عقلانی کردن زندگی و به ویژه زندگی زناشویی و هم بستر شدن با همسر که دین یهود تأکید خاصی بر آن دارد، تأثیر چندانی بر فعالیت های اقتصادی یهودیان نداشته است. اگر اساساً بتوان مدعی شد که مذهب عامل مؤثری در حیات اقتصادی یهودیان بوده است، بنابراین، تردیدی وجود ندارد که منطقی کردن رفتارهای یهودیان بهترین تجلی آن است.
اما برای شروع بحث این نکته را مطرح می کنم که شماری از کیفیات یا فضایل پسندیده که از مسائل مهم و اساسی هر رفتار اقتصادی به حساب می آیند، اصل وجودی خود را به این منطقی کردن مدیون هستند. به عنوان مثال می توانم به علم، صنعت، مهارت و صرف جویی اشاره کنم، اما کلّ زندگی اگر مطابق احکام و قوانینی که عالمان بزرگ دینی تعیین کرده اند طی شود، در نهایت به کسب مال و ثروت منتهی خواهد شد. تردیدی وجود ندارد که متانت، اعتدال و دین داری از فضایلی هستند که هر بازرگانی را خوش نام و موفق می کنند. خلاصه ی کلام آنکه، کلّ رفتار و کردار آرمانی توصیه شده در کتاب مقدس و سایر کتاب های دینی قدیمی یهودیان در نهایت، حال و هوای خرده کاسبان را با خود دارد؛ به زندگی خود راضی و دل خوش باش، قرض هایت را سر وقت پرداخت کن، شنبه ها یا یک شنبه ها (بسته به مورد) به کلیسا یا کنیسه برو، مرتکب گناه نشو و هر آنچه را که به اعمال گناه آلود مربوط می شود، خوار و خفیف بدار.
اصلاً بنا نبود که آموزه های اخلاقی دین یهود، صرفاً به بازآفرینی این قسم موجودات واجد روحیه و اخلاقیات کاسب های خرده پا محدود شود. حتی اینکه اصلاً چنین موجودی ساخته و پرداخته ی آموزه های اخلاقی دین یهود باشد، محل تردید است. به هر حال، تربیت چنین موجوداتی فایده ی چندانی برای توسعه ی اقتصادی دربرنداشت. در واقع، حرمت و احترام طبقه ی متوسط، اصل و نصب خود را به دیدگاه محدود طبقه ی تاجران خرده پا مدیون است. در نتیجه، این آموزه ها نمی توانست با سرمایه داری ارتباطی داشته باشند، مگر اینکه کیفیات و ویژگی هایی که این طبقه دارا بود، می توانست پایه و اساسی باشد که بتوان سرمایه داری را بر آن پایه استوار کرد، اما سرمایه داری از دل ویژگی و کیفیات بیرون نیامد، لاجرم برای یافتن زمینه هایی که سبب شدند تا یهودیان پیش تاز سرمایه داری شوند باید به جاهای دیگری سر کشید.
یکی از اولین عرصه هایی که در ایجاد و پرورش روحیه ی سرمایه داری مفید و مؤثر بود، زندگی خانوادگی و اهمیت آن در میان یهودیان است که انرژی های لازم برای رشد و توسعه ی سرمایه داری را فراهم می آورد. توسعه و تهذیب زندگی خانوادگی بی تردید ثمره ی تلاش های ربی های یهودی است که البته عامل پراکندگی قوم یهود در سراسر عالم نیز به آنها کمک کرد. در دین یهود برای زن ارزش و جایگاهی عالی قائل هستند و او را اصل مسلم و شرط لازم وجود یک زندگی خانوادگی سالم و اطمینان بخش و زمینه ساز رفتارها و عملکردهای مرد خانواده می دانند. ربی ها به مدد قوانین و مقررات خود در مورد ازدواج، روابط زناشویی و تعلیم و تربیت فرزندان و بقیه ی اعضای خانواده، هر کاری که عملاً ممکن بود انجام دادند تا یک زندگی خانوادگی سالم و پاک و مقدس را جا بیندازند و محدودیت ها و مقررات آن را مشخص کنند. اینکه نهاد ازدواج در میان یهودیان مؤمن بیش از سایر پیروان مختلف مقدس و محترم است، از روی آمار تعداد زاد و ولدهای نامشروع نمایان می شود. تعداد فرزندان نامشروع در میان یهودیان به مراتب کمتر از مسیحیان است.

تعداد تولدهای نامشروع در هر هزار نفر


سال

کشور

کل جمعیت

تعداد یهودیان

1904

پروس

51/2

66/0

1905

ورتمبرگ

83/2

16/0

1907

هسه

18/2

13/0

1908

باواریا

25/4

56/0

1910

روسیه

29/1

14/0


اگر ارقام مربوط به روسیه با دقت نظر بیشتری مورد مطالعه قرار گیرد، مشخص خواهد شد که تعداد فرزندان نامشروع در میان یهودیان به مراتب کمتر از پیروان ادیان دیگر است. در عین حال نباید فراموش شود که اخلاقیات جنسی در میان یهودیان، رو به نزول قرار دارد. جدول زیر درصد تعداد نوزادان غیر مشروع در روسیه را نشان می دهد.

سال

ارتدوکس یونانی

کاتولیک

پروتستان

یهودی

1868

96/2

45/3

49/3

19/0

1878

13/3

29/3

85/3

25/0

1898

66/2

53/3

86/3

37/0

1901

49/2

57/3

76/3

46/0


این یکی از پی آمدهای تعلق خاطر دائمی یهودیان به کانون گرم خانواده بود که در واقع مبدع آن به حساب می آمدند. مرد خانواده بهترین و بیشترین تلاش خود را در این زمینه به کار می بست و در مقابل به آن متکی بود و از آن قدرت، شهامت و انگیزه ی بهبود موقعیت اجتماعی و تقویت موضع اقتصادی را کسب می کرد. کانون گرم خانواده از این دست مراکز پر انرژی، فراوان فراهم آورد که آنقدر قوی و پربار بودند که بتوانند نظام اقتصادی عظیمی چون سرمایه داری را به راه اندازند. چون نظام سرمایه داری نیازمند انرژی فراوانی است و نمی توان تصور کرد که این انرژی جز از طریق تأثیرات روان شناسانه ای که مطابق انگیزه های اجتماعی اند و در عین حال، با آرمان های خانوادگی هم جور می آیند، به نحو دیگری تولید شود.
شاید لازم باشد که به پدیده ی نفوذ روان بر قدرت های جسمی نگاهی دوباره بیندازیم. این منطقی کردن زندگی زناشویی، تأثیری بس عمیق بر اخلاقیات و روحیات یهودیان نهاده و به آن قالب و شکل خاصی بخشیده است. این پدیده کاملاً محسوس و علنی است؛ مردمی با تمایلات جنسی قوی، بر اساس موازین دینی ناگزیر می شوند تا این غرایز خود را به طور کامل کنترل کنند. برقراری روابط با غیر همسر نیز به کلی ممنوع است، هر کسی باید فقط یک همسر اختیار کند و هم بستر شدن با او نیز محدود به قوانین و مقررات خاصی است.
پی آمد آن کاملاً عیان است؛ ذخایر عظیم انرژی که از فوران در یک جهت منع شده بودند، در مسیر دیگری به جریان افتادند. با توجه به شناختی که از شرایط و موقعیت یهودیان در سراسر ایام قدیم داریم، این فرض که فعالیت های اقتصادی، اصلی ترین بستر فعالیت های آنها بودند فرض خطایی نخواهد بود، ولی حتی می توان از این هم پا فراتر نهاد. اثبات این نکته امکان پذیر است که محدود کردن انگیزه های جنسی و عطش کسب درآمد، با هم ارتباط تنگاتنگ دارند. در حال حاضر فقط بررسی های محدودی در این عرصه انجام گرفته، حال آنکه این امر در تمام مشکلات اجتماعی معاصر جایگاه و اهمیت ویژه ای دارد. اینکه شیوه ی زندگی پر زرق و برق و مجلل معمولاً با دست و دل بازی های مالی و عشقی ملازم است و برعکس، کیفیاتی چون بخل، مال پرستی و حرص از جنبه های حتمی زندگی جنسی محدود و مقید است، نکته ای است که همه با آن آشنا هستند و گرچه هر گونه کوششی برای حل این مسأله ی بسیار جالب توجه، با توجه به مشاهدات محدود و بررسی های سطحی، اقدامی جسورانه و جاه طلبانه خواهد بود. با این همه، به خاطر ادامه ی بحثی که در اینجا مطرح است، نمی توان از این جسارت صرف نظر کرد و حتی لازم می دانم که آن را حتی اگر شده باشد در حدّ یک فرضیه ی کلی، مطرح کنم.
در آن صورت خواهیم دید که بخش قابل توجهی از ظرفیت و استعداد سرمایه دارانه ای که یهودیان واجد آن بوده اند، تا حدّ خیلی زیادی ناشی از محدودیت های جنسی ای بود که آموزگاران دینی ایشان بر آنها اعمال کردند. تأثیر منطقی کردن کلّ زندگی بر قوای جسمانی و فکری یهودیان، موضوعی است که باید دانشمندان درباره ی آن تحقیق و بررسی کنند و در حال حاضر، ما در مراحل ابتدایی چنین مطالعاتی قرار داریم. من در اینجا به تأثیر مقررات خردمندانه در مورد روابط جنسی و حتی خوردن و آشامیدن و نظایر آنها اشاره دارم. جالب اینجا است که طبق قوانین یهودی، ازدواج زن و مردی که با هم جور نبودند، کاملاً ممنوع بوده است.
یک نکته ی ضروری دیگر؛ منطقی کردن زندگی سبب شد تا یهودیان به یک شیوه ی زندگی که متضاد یا هم تزار با طبیعت بود عادت کنند و در نتیجه، به یک نظام اقتصادی خاصی هم عادت کردند که درست همتای سرمایه داری، آن هم مخالف جریان طبیعت یا هم تراز با آن است. در واقع، اساساً فکر سود و سود ساختن از کجا ناشی شد؟ مگر خردگرایی اقتصادی چیزی جز کاربرد همان قوانینی در مورد فعالیت های اقتصادی است که پیشاپیش دین یهود با تکیه به همان ها حیات مردم یهود را شکل داده بود؟ پیش از آنکه سرمایه داری بتواند توسعه یابد، نوع بشر می باید به طور کلی تغییر و تحول می یافت و می باید یک مکانیزم ذهناً عقل گرایانه جانشین آن می شد. از سوی دیگر، تمامی ارزش های مطرح در اقتصاد هم باید تغییر می یافت و دگرگون می شد. نتیجه چه شد؟ پدید آمدن انسان سرمایه دار که رابطه ی تنگاتنگی با انسان یهودی دارد و هر دوی آنها زیر مجموعه ای از انسانِ دارای خرد مصنوع، هستند.
به این ترتیب، منطقی کردن زندگی یهودیان بر پایه ی اصول و احکام دین یهود، اگر هم واقعاً ظرفیت و استعداد یهودیان برای سرمایه داری را پدید نیاورده باشد، بی تردید این توانایی را تقویت کرده و به شدت آن را افزایش داده است.

امت اسرائیل و ملل دیگر

همان طور که خوانندگان به خاطر دارند، یکی از دلایل پیشرفت اقتصادی یهودیان را این واقعیت در نظر گرفتیم که امت اسرائیل نسل های متمادی در هر کجا که زیستند، امتی غریبه و بیگانه بودند. اگر بخواهیم سرچشمه های این انزواطلبی را بشناسیم، باید ریشه های آن را در احکام و اصول اعتقادی دین یهود پیدا کنیم. باید دنبال آن باشیم که چرا و چگونه این دین این فاصله را همواره حفظ کرده و گهگاه به آن عمق بیشتری بخشیده است. صرف این حقیقت که یهودیان قانون خاصّ خود را داشتند، به آنها فشار می آورد تا جدای از غیر یهودیان زندگی کنند. چون اگر می خواستند براساس موازین قانون خود ادامه حیات دهند، باید رازدار می بودند و آن را مخفی می داشتند. یهودیان بودند که گتو (5) ها را ساختند تا در آنها سکنا گزینند که از دید غیر یهودیان نوعی امتیاز و مزیت به حساب می آمد، نه اینکه ماحصل خصومت غیر یهودیان و مجبور کردن یهودیان به زندگی در این محله های خاص باشد.
یکی دیگر از دلایلی که یهودیان آرزو داشتند تا از بقیه جدا زندگی کنند، این بود که خود را از مردم عادی دور و اطراف خود برتر می پنداشتند. آنها خود را نژاد برگزیده و مردم اهل دین می دانستند. ربی ها تا آنجا که مقدور بود، این احساس غرور را پروراندند و به آن دامن زدند. از عزرا که ازدواج یهودیان با غیریهودیان را ممنوع و مایه ی بی احترامی به اصالت و پاکی یهودیان اعلام کرد، گرفته تا به امروز که هر یهودی مؤمن و متعصبی این دعا را هر روز صبح زیر لب زمزمه می کند «خداوندا تو را سپاس می گویم. خدایا، ای پادشاه جهان، درود بر تو که من را در زمره ی غیر یهودیان قرار ندادی.» این احساس غرور در آنها احساس می شود.
و به این ترتیب، آنها در تمامی سده های متمادی آوارگی و دربه دری، علی رغم این آوارگی و به لطف پیوندهایی که قانون بر آنها تحمیل کرد و به خاطر این آوارگی از بقیه جدا و متفاوت ماندند و گروه خاصی پدید آوردند و جدا و دور از بقیه به حیات و بقای خود ادامه دادند.
آنها از مدت های مدید، حتی از عصر مهاجرت از بابل که در واقع پایه گذار گسترش جهانی دین یهود و پراکندگی یهودیان در سراسر جهان شد، این وابستگی گروهی را داشتند. بسیاری از یهودیان به ویژه آنها که ثروتمندتر بودند، به میل و اراده ی خود در بابل باقی ماندند، اما کماکان به دین یهود وفادار ماندند و مشتاقانه ایمان و اعتقاد خود را به آن ابراز می کردند. آنها با برادران و خواهران دینی خود که به وطن باز می گشتند، روابط متقابل پرشور و هیجانی را ادامه می دادند، به سرنوشت آنها علاقمند بودند، در صورت نیاز به آنها کمک می کردند و هر از گاهی ساکنان جدیدی به محل سکونت آنها می فرستادند.
این پیوند نزدیک و صمیمانه در دوران آوارگی یونانی هم کماکان پابرجا ماند و زوال نیافت. ولهاوسن (6) در این باره می نویسد «آنها در شهرها و نقاط مختلف جهان ارتباط تنگاتنگ خود را با همدیگر حفظ می کردند. هر کجا که چادرهای خود را برپا می داشتند، ارتباطشان با امت اسرائیل و ارض موعود کماکان پابرجا بود. آنها در قلب سرزمین های ناشناس و بیابان های خالی از سکنه، سرزمینی مخصوص به خود داشتند که در آن احساس راحتی می کردند و آن را وطن و خانه ی خود می دانستند... . آنها از طریق این آوارگی و سرگردانی در واقع، به عرصه ی جهان پا نهادند. آنها در شهرهایی که فرهنگ و زبان یونانی جریانی داشت، به سرعت زبان و آداب و رسوم یونانی را فراگرفتند و دست کم از آن به عنوان روپوشی برای یهودیت خود بهره جستند.»
این وضع در تمامی قرون و اعصار آوارگی و سرگردانی آنها ادامه یافت. این پیوند درونی میان آنها حتی مستحکم تر هم شد. سیسرو (7) در این باره می گوید «شما خوب می دانید که این جماعت چگونه به هم وابسته اند.» این چنین بود و کماکان این چنین هست. درباره ی شورش سال 130 قبل از میلاد چنین نوشته شده است «تمامی یهودیان ساکن در عرصه ی امپراتوری و حتی ورای آن، نگران و مضطرب بودند و در کرانه ی رود اردن، کم و بیش به طور علنی، از قیام کنندگان حمایت کردند.» مگر امروزه غیر از این است که وقتی حتی یک یهودی از شهری در روسیه یا هر کجای دیگر اخراج می شود، بقیه ی یهودیان اصلاً ساکت نمی نشینند؟
آنها در میان خود هم گروه و یک پارچه بوده اند و لاجرم جدا و دور از بقیه و این امر از قدیمی ترین ایام تاکنون پابرجا مانده است. تمامی ملل مختلف از میزان نفرت آنها از دیگران در حیرت بودند و نویسندگان زیادی به این نکته اشاره کرده اند که اغلب ایشان همان جملات و عبارات یکسان را به کار برده اند، اما شاید آشناترین قطعه از آنِ تاسیوس (8) باشد که نوشته است «آنها در میان خود بسیار مهربان و وفادارند، اما غریبه ها را چون دشمن می پندارند و از ایشان نفرت دارند. آنها نه با بیگانگان می آمیزند و نه با ایشان ازدواج می کنند. آنها مردمی بسیار پرشور و با اراده اند و در عین حال، به همسران مردان دیگر، چشم ندارند.»
آن دسته از یهودیان که بعدها کوشیدند تا بابت این مواضع عذرخواهی کنند، هرگز به ردّ این نکته نپرداختند بنابراین، احتمالاً پایه و اساس مستدلی برای این نظریات وجود دارد.
تردیدی وجود ندارد که در خیلی از مواقع یهودیان به خاطر رفتار غیر دوستانه و خشونت آمیز مردمی که آنها را میان خود می پذیرفتند، پیوندهای درونی خود را محکم نگه می داشتند و از اختلاط با غیر یهودیان خودداری می کردند، اما اوضاع از ابتدا این چنین نبود. یهودیان به خاطر رعایت موازین دینی خود، می خواستند که جدا از دیگران زندگی کنند و از بقیه دور باشند. صحت این مدعا از آنجا مسلم می شود که به دیدگاه های آنها در کشورهایی که با خوشرویی یهودیان را در خود پذیرفته بودند، نگاه کنیم. به یکی دو مورد در ایام باستان که پیش تر به آنها اشاره کردم، دقت کنید. همان تمایل را در قرون وسطا هم می شود دید یا به عربستان در سده ی اول میلادی نظر کنید. یهودیانی که در این سرزمین زندگی می کردند، دقیقاً مطابق قوانین و مقررات دینی خود می زیستند، قوانین مربوط به خورد و خوراک را رعایت می کردند و مراسم خود را برپا می داشتند و گفته می شود «آنها گرچه نمی توانستند در این سرزمینی که آنها را با مهربانی در خود پذیرفته بود از چیزی شکوه کنند، با این همه، باز هم در آرزو و حسرت بازگشت به ارض موعود بودند و هنوز رسیدن ناجی خود را انتظار می کشیدند... . آنها با یهودیان فلسطین ارتباطی دائمی داشتند.» یا به اسپانیای قرون وسطا و ایامی که این کشور تحت نفوذ و سلطه ی مسلمانان بود نگاه کنید. در حالی که مسیحیانی که در آنجا در میان مسلمانان زندگی می کردند، حتی زبان خود را به دست فراموشی سپرده بودند و دیگر حتی قادر به درک مفاهیم مندرج در کتاب های دینی خود نبودند و تا حدودی از مسیحی بودن خود احساس شرمندگی می کردند، اما یهودیان این سرزمین بیش از پیش به زبان ملی، کتاب های دینی و مذهبی باستانی خود وابستگی عمیق نشان می دادند. همین دیدگاه به صراحت در شعر و فلسفه ی یهود در آن دوران مشهود است که از غرور آمیزترین ادوار شعر و فلسفه در یهودیت قرون وسطا به حساب می آمد. آنها در بطن یک جهان عربی - اسپانیایی که در آن می زیستند و از احترام و محبت همشهریان خود بهره مند بودند، به شدت به مذهب خود پای بندی نشان می دادند و به آن تعصب داشتند. آنها به سرزمین اسرائیل و دین یهود تعلق خاطری عمیق که به هیچ وجه جانشین پذیر نبود، نشان می دادند و از امیدها و آرزوهای آن الهام می گرفتند. تنها کافی است به اشعار یهودا هالوی (9)، شاعر بزرگ این دوره اشاره کنیم که «قصیده ای برای اسرائیل» او نشانگر عالی ترین درجات نبوغ شعری در میان یهودیان است.
یهودیت درست همتای ابری که در آسمان آبی در حال گذر است، در سراسر تاریخ به حرکت مستمر خود ادامه می دهد و خاطرات کهن و قدسی آن همچون نسیمی دل نواز به آن تحرک تازه ای می بخشد. هر یهودی مؤمن و معتقدی تا به امروز، فرزندان خود را با این عبارات دعا می کند «خداوند شما را همچون افریم و منسه بگرداند.»
این انزواطلبی و جدایی ارگانیسم اجتماعی یهود از بقیه ی جامعه، چه تأثیراتی بر حیات اقتصادی یهودیان به جا نهاد؟ یهودیان وقتی از گتو یا محله های یهودی نشین پا بیرون می نهادند، به طور مستقیم با غریبه ها در تماس قرار می گرفتند. ما در جای دیگری به این موضوع پرداخته ایم. هدف من از جلب توجه دوباره به این مسأله این است که نشان دهم موضع گیری و رفتار ویژه ی یهودیان با مردمی که در میان ایشان می زیستند، پی آمد مستقیم آموزش های دین یهود بود و یهودیان از فرامین دینی خود اطاعت می کردند که به ایشان یاد می داد تا با آن مردم چگونه برخورد و رفتار کنند. در این مورد هم رفتار ایشان براساس موازین دینی بود و در نتیجه، از نظام ویژه ی قوانین مربوط به غریبه ها تبرک می یافت.
مهم ترین موضوع و مسأله ای که بیش از هر چیز دیگری مورد پرسش و بررسی های حقوقی قرار گرفته، موضوع اخذ ربا است. در جامعه ی دینی قدیمی یهود، درست همتای هر جامعه ی دیگری در تمدن های اولیه، وام بی بهره از جمله روش های مرسوم و رایج کمک به همسایه های و نیازمندان بود، اما می توان تصور کرد که حتی در قدیمی ترین موازین قانونی هم به وام دهندگان اجازه داده می شد تا از غریبه ها بهره بگیرند.
دین یهود هم از این موضوع مستثنا نبود. بهترین نمونه ی آن را می توان در تثنیه/ 23، 20 «از یک غریبه می توانید بهره بگیرید، ولی از یک اسراییلی نه» مشاهده کرد. در خروج/ 22، 25 «اگر به یکی از افراد قوم خود که محتاج باشد پول قرض دادی، مثل یک رباخوار رفتار نکن و از او سود نگیر. در لاویان / 25، 35 تا 37 «اگر یکی از هم نژادان اسراییلی تو فقیر شد، برای پولی که به او قرض می دهی، از او هیچ سودی نگیر.» به این نکته اشاره شده است. این ها همگی مضمون بحث زنده ای را مطرح می کنند که از قدیم الایام تاکنون ادامه داشته است. نکته ی اصلی و کانونی این موضوع در تلمود (باها مزیا، 70 ب) آمده و احساس شخصی من این است که هدف آن کوشش در این سمت است که به هر وسیله ای شده، حتی با توسل به سفسطه و مغلطه، حرف های صریح و روشن در عهد عتیق را بی اهمیت جلوه دهد و نادیده بگیرد. مگر در تثنیه گفته نشده است که «از برادر دینی خود ربا نگیر، ولی از غریبه ها می توانی ربا بگیری.» تنها مورد مشکوک، نحوه ی جمله بندی مندرج در نسخه ی اصلی تثنیه است که «می توانی» تفسیر شود یا «باید». هیچ مفسری در مورد معنای ربا که همان سود است، کم ترین تردیدی نشان نداده است.
به هر حال، یهودیان مؤمن و متعصب اجازه داشتند که از غیر یهودیان ربا بگیرند و تا آنجا که به کار ما مربوط می شود، این مهم ترین نکته ی مورد نظر ما است. تا زمان قرون وسطا هیچ مشکل خاصی برای یهودیان وجود نداشت، حال آنکه قوانین منع اخذ ربا، بر مسیحیان فشار زیادی وارد می آورد. تا آنجا که من می دانم، هرگز ربی ها قانون یهود در این مورد را زیر سؤال نبردند. از سوی دیگر، ادواری هم بود که «می توانی» مندرج در تثنیه به عنوان «باید» تفسیر می شد و این ها ادواری بودند که طی آنها به یهودیان اصرار می شد که در عرصه ی وام دهی، نقش مهمی به عهده بگیرند.
نویسندگانی که در اعصار جدید به این موضوع پرداخته اند، ظاهراً این واقعیت را دست کم یا نادیده گرفته اند که این فرمان مندرج در تثنیه به عنوان یکی از قوانینی که زندگی یهودیان را تنظیم و قانونمند می کند، به کار آمده است و از سوی دیگر، طبق سنت، اخذ ربا از غریبه ها ممنوع بوده است. از مجموع شش صد و سیزده قوانین حاکم بر زندگی یهودیان، قانون مندرج در تثنیه قانون شماره ی صد و نود و هشت است که در ادبیات دیگر دین یهود نیز تکرار شده است. ربی های امروزی که ظاهراً هضم فرمان صریح تثنیه را بی هیچ دلیلی دشوار می یابند، کوشش دارند تا این موضوع را این چنین تفسیر کنند که منظور از «غریبه ها» در آن، همه ی غیر یهودیان نیست بلکه فقط آدم های بی دین یا بت پرستان را شامل می شود. در جواب این عده باید گفت که نباید فراموش شود که در تثنیه هرگز تمایزی صریح میان بت پرستان و غیر بت پرستان بیان نمی شود. افزون بر آن، یهودی مؤمن و متعصبی که قانون شماره ی صد و نود و هشت را از بر کرده است، احتمالاً قادر نیست که تمایز ظریف مورد نظر ربی ها را در عمل به کار بندد. برای او همین کفایت می کند کسی که از او پول قرض می کند یهودی نباشد، برادر و همسایه نباشد، بلکه غیر یهودی باشد و این غیر یهودی باید بهره بدهد.
اینک به دوره ای که پول قرض دادن در اروپا به یک نیاز بدل شد و در نهایت، زمینه ی تولد سرمایه داری را پدید آورد و موقعیت یهودیان مؤمن و متعصب در قیاس با مسیحیان مؤمن و متعصب در آن دوره توجه کنید. مسیحی مؤمنی که به اخذ ربا عادت کرده بود، در بستر مرگ می کوشد تا این بهره های گناه آلود را از خود دور کند تا بتواند به آرامش روحی دست یابد. اما یهودی مؤمن چه حالی دارد؟ او در بستر مرگ خود به صندوقچه های مملو از این بهره ها می نگرد که از مسیحیان یا مسلمانان نیازمند اخذ کرده است و از مشاهده ی آنها دل شاد و دل گرم می شود چون هر سکه ای که به دست آورده، مطابق فرامین و احکامی است که به او گفته شده و در واقع قدمی است که او در راه خدای خود برداشته است.
سوای این مسأله ی خاص، در قوانین حقوقی دین یهود جایگاه ویژه ای برای بیگانگان و غریبه ها در نظر گرفته شده است. وظایفی که هر یهودی در قبال غیر خودی ها به عهده دارد، هرگز به اندازه ی قوانین مشابه در مورد خودی ها و همسایه های الزام آور نیست. هر کسی که خلاف این مدعا است یا غافل است یا قصد قلب حقیقت را در سر دارد. البته این درست که برخوردها و برداشت های قانونی و اخلاقی با غیر خودی ها در هر عصری با عصر دیگری متفاوت بود، ولی این اندیشه ی پایه ای و اساسی همیشه وجود داشت که نسبت به غیر خودی ها تعلق خاطر و توجهی کم تر از خودی ها نشان داده شود. این اصل از اولین روزی که تورات رواج یافت تا به امروز ثابت و پایدار مانده است. هر مطالعه و بررسی غیر مغرضانه ای از تلمود و دیگر کتاب های دینی یهود، همین برداشت را به دست می دهد. بی تردید بخش هایی در تورات هست که در آن عدم تفاوت گذاری میان خودی و غیرخودی تأکید شده است. مثلاً در خروج / 12، 49 «تمام مقررات عید پسح شامل غریبه هایی که در میان شما ساکن هستند نیز می شود.» خروج/ 23، 9 «به اشخاص غریبه ظلم نکن، چون خود تو در سرزمین مصر غریبه بودی و از حال غریبان آگاهی.» تثنیه/ 10، 19 «خداوند غریبان را دوست می دارد و به آنها لباس و غذا می دهد و شما هم باید غریبان را دوست بدارید، زیرا خودتان هم در سرزمین مصر غریب بودید.»
اما در مورد یک موضوع حقوقی نظیر آنچه در اینجا مطرح است، سنن شفاهی را نمی توان نادیده گرفت و در ضمن، تمامی قطعاتی که در بالا به آنها اشاره شد، ناظر به غریبه ها یا غیر یهودیانی است که در فلسطین سکونت داشتند و نشان از آن دارد که یهودیان با آن آشنا بودند «خود شما هم در سرزمین مصر غریب بودید.» با گذشت زمان کاملاً طبیعی بود که تعداد موارد در قوانین یهودی که در آن غیر یهودیان نسبت به یهودیان در موقعیت ضعیف تری قرار دارند، فزونی بگیرد تا آنجا که در تازه ترین مجموعه قوانین، بخش نسبتاً مفصلی به آن اختصاص می یابد.
اهمیت این قوانین ناظر به غریبه ها در حیات اقتصادی یهودیان چه بوده است؟ این موضوع دو وجه دارد؛ اول اینکه، معامله ی تجاری با غریبه ها بری از هرگونه مسئولیت اخلاقی بود و اخلاقیات تجاری (اگر بتوانم این ترکیب را به کار ببرم) در واقع متغیر و انعطاف پذیر می شد. البته می پذیرم که چنین امری الزاماً اتفاق نمی افتاد و لزومی هم نداشت که همه چنین کنند، ولی شرایط آن فراهم شده بود و احتمالاً در برخی محافل همه روزه انجام می شد و خلاصه اینکه، دست زدن به آن منعی نداشت. در یکی از کتاب های دینی یهودیان چنین آمده است «اگر یک فرد غیر یهودی در پرداخت صورت حسابی خطایی مرتکب شود، یهودی طرف معامله ی او باید آن اشتباه را به نفع خود به کار گیرد و وظیفه ی او نیست که اشتباه ارسال کننده را تصحیح کند.» البته جوزف کارو چنین نکته ای را در کتاب خود نیاورده است، اما بعدها در شروحی که بر کتاب او نوشته شد، به این نکته اشاره شده است. آیا کاملاً واضح و آشکار نیست که هر یهودی خوب و عاقلی به این نتیجه می رسد که در رابطه ی خود با غیر یهودیان دلیلی ندارد که خیلی عادل و مقید به اصول اخلاقی باشد؟ او در معامله ی با یهودیان باید اطمینان حاصل کند که وزن و طول اجناس کاملاً دقیق و معین باشد، اما در مورد تجارت با غیر یهودیان لزومی ندارد که وجدان خود را زیر فشار قرار دهد تا ذره ای اشتباه نکند. البته نمی توان منکر آن شد که در بعضی موارد، به رعایت صداقت و درست کاری نسبت به غیریهودیان نیز تأکید شده است، ولی این تأکید الزام آور نبوده است. هرچه باشد، این عین کلمات مندرج در کتاب قوانین یهودیان است «از آنجا که خداوند فرمان داده است که نباید از برادران دینی خود سوء استفاده کنی، پس می توان نتیجه گرفت که این کار را می توان در مورد غیر یهودیان انجام داد.» البته در اینجا هدف زیاده روی نیست، بلکه فروختن اجناس به قیمتی بیشتر از آن چیزی است که به مشتریان یهودی می فروشند.
این مفهوم قاعدتاً باید در آن مناطقی مثل شرق اروپا که در آنها مطالعه ی تلمود و مغلطه هایی که پدید می آورد بسیار رواج داشت، بیش از سایر مناطق به کار می آمد. تأثیر آن را بر معاملات تجاری یهودیان، گرایش به خوبی تشریح کرده است که شاهد بی طرفی به حساب می آید و تعصبی ندارد. او می نویسد «از جمله ویژگی های بارز یهودیان لهستان، سفسطه و بازی کردن با کلمات، دوز و کلک جور کردن و خود را به نادانی زدن است. او صداقت و تفکر عادلانه را درست همتای راستی و عدالت به دست فراموشی سپرده است. او خود را به مقام استادی فلسفه و مغلطه رسانده تا بتواند از افرادی که به اندازه ی او زیرک و باهوش نیستند، بهره جویی کند. او از کلک زدن به مردم و کلاه گذاشتن بر سر مشتری لذت می برد و از این پیروزی احساس غرور می کند، اما هم او در برخورد با سایر یهودیان هرگز چنین کاری نمی کند چون می داند که آنها نیز از تمام دوز و کلک های او خبر دارند. بنابراین فقط غیر یهودیان بودند که باید پی آمدهای ذهن تعلیم یافته ی یهودیان لهستان از آموزش های تلمود را به ضرر خود، تحمل می کردند.»
از سوی دیگر، برخورد دوگانه ی یهودیان با یهودیان و غیر یهودیان در قوانین تجاری سبب بروز دگرگونی بارزی در کل اندیشه ی تجارت و صنعت شد و به طور کلی، آن را به سوی آزادی عمل بیش تر سوق داد. بیهوده نبود که ما یهودیان را پدران تجارت آزاد خواندیم و در نتیجه، آنها را پیشگامان سرمایه داری دانستیم. پس اجازه دهید که در همین جا اشاره کنیم که آنها به واسطه ی روحیه ی تجارت آزاد در عرصه ی قوانین تجاری و صنعتی برای ایفای چنین نقشی آمادگی داشتند و به واسطه ی داشتن همین روحیه و دیدگاه ها نسبت به تجارت با غیر یهودیان بود که برای دستیابی به خطی مشی اقتصاد آزاد دارای انگیزه های کافی و لازم بودند. آشکار است که ثمره ی معامله با غیر خودی ها این بود که قید و بندهای وظایف و مسئولیت های شخصی، سست و در نهایت، با قواعد و قوانین اقتصاد آزاد جایگزین شدند. در این جا لازم است که با شرح جزئیات بیشتری به این موضوع بپردازیم.
نظریه ی قیمت گذاری در تلمود و دیگر کتاب های مهم دینی یهودیان تا آنجا که به معامله ی تجاری میان یهودیان مربوط می شود، دقیقاً مطابق با نظریه ی قدیمی قیمت عادلانه است که در سراسر قرون وسطا در اروپا رایج بود، اما در مورد معاملات تجاری میان یهودیان و غیر یهودیان سیستم قیمت عادلانه وجود نداشت. قیمت هر چیز براساس نیاز روز و نرخ بازار تعیین می شد.
با توجه به این اصل، نکته ی مهمی که باید به آن توجه داشت این است که در تلمود و در عین حال در دیگر کتاب های معتبر دینی یهودیان،‌ مفاهیم آزادی عمل در صنعت و سرمایه گذاری که در قوانین مسیحی اروپای قرون وسطا کمترین اشارهای هم به آن نشده است، برای یهودیان امری متعارف و آشنا به حساب می آمد. این موضوعی است که به بررسی دقیق نیاز دارد و متخصصان اهل فن باید به آن بپردازند. من به سهم خود کاری جز اشاره به چند مورد نمونه ای نمی توانم کرد. این موارد گرچه معدودند، اما به عقیده ی من مدارکی غیر قابل انکار در تأیید صحت ادعاهای من هستند. اولین مورد نمونه ای من، ارجاعی به قطعه ای در تلمود است که در آن رقابت آزاد میان فروشندگان را به صراحت مورد تأیید قرار می دهد.
«میشنه»؛ آر. جودا (10) بر این باور بود که مغازه داران نباید به کودکان آجیل بدهند چون این کار سبب می شود که آنها برحسب عادت برای گرفتن آجیل به او مراجعه کنند، اما ربی های دیگر اینکار را مجاز دانسته اند. افزون بر آن، دست کاری قیمت ها، کاری خلاف قانون است، اما ربی های دیگری می گویند «رحمت به حواسش باد!»
«گمارا» (11)؛ پرسشی که فوراً خودنمایی می کند این است که چرا ربی ها چنین موضعی در پیش گرفتند؟ پاسخ این خواهد بود که هر مغازه داری می تواند به رقبای خود چنین پاسخ بدهد «من به بچه ها آجیل می دهم، شما هم می توانید به آنها میوه بدهید.» در مورد دوم، استدلال ربی ها چگونه بود؟ «میشنه» دست کاری در قیمت را ممنوع می دارد، ولی با این همه می گوید، رحمت به حواسش باد! پاسخ این است که ربی ها به این خاطر به حواس او رحمت می فرستند که او فراموش کرده بود که قیمت ها را کم کرده است.
در کتاب های قانون، دلایل حذف شده و فقط به ذکر فرمان قانونی بسنده شده است «هر مغازه داری آزاد است که به بچه هایی که برای خرید به مغازه او می آیند، آجیل یا میوه یا هر چیز دیگری هدیه کند تا بتواند آنها و والدین آنها را به خرید در مغازه اش ترغیب کند. افزون بر آن، او می تواند کالای خود را به زیر قیمت رایج بفروشد و رقبای او نمی توانند اعتراضی در این باره داشته باشند.»
به همین ترتیب، در مورد قوانین ناظر به رفتار تاجرانی که کالاهای خود را به بازار اصلی شهر می رسانند، چنین آمده است «اگر غریبه ها اجناس خود را از تاجران محلی ارزان تر بفروشند یا کالاهایی با کیفیت بهتر عرضه کنند، تاجران محلی حقّ اعتراض ندارند و نمی توانند مانع از کسب و کار ایشان شوند چون در نهایت، مشتریان یهودی هستند که نفع می برند.»
این هم یکی دیگر «اگر یک یهودی بخواهد پولی به یک غیر یهودی به نرخی کمتر از نرخ رایج بازار قرض دهد، کسی نمی تواند مانع او شود.»
سرانجام اینکه، قوانین دینی یهود هوادار رواج اقتصاد آزاد در عرصه ی صنعت است. در یکی از کتب دینی یهودیان چنین آمده است «اگر کسی کالایی صنعتی در بازار عرضه کرد و با اعتراض همسایه های تجاری خود روبه رو نشد و سپس یکی دیگر از کسبه ی محل همان کالا را برای فروش عرضه داشت، فرد اول نمی تواند اعتراض کند که کسبه در فکر قطع روزی او است و نمی تواند جلوی او را بگیرد.»
بنابراین، به صراحت می بینم که قوانین تجارت آزادی و آزادی صنعت با قوانین یهودی هماهنگ بودند و لاجرم، در توافق با اراده ی پروردگار قرار داشتند. چه انگیزه تجاری ای قوی تر از این!

یهودیت و پیوریتانیسم

پیش تر به این نکته اشاره کرده بودم که بررسی ها و مطالعات ماکس وبر در مورد اهمیت پیوریتانیسم در نظام سرمایه داری انگیزه ای شد تا اهمیت دین یهود در سرمایه داری (کاپیتالیسم) را مورد مطالعه قرار دهم، به ویژه آنکه احساس می کردم که اندیشه های مسلط در پیوریتانیسم که در سرمایه داری نقس بسیار قدرتمندی داشتند، به نحو کامل تری در چهارچوب دین یهود توسعه یافته اند و از سوی دیگر، سابقه ی تاریخی آنها نیز کهن تر است.
اما مقایسه ی کامل و همه جانبه ی این دو «ایسم» در اینجا در دستور کار و صلاحیت من قرار ندارد، اما معتقدم که اگر چنین کاری صورت پذیرد، به وضوح نشان داده خواهد شد که چه وحدت دیدگاه یگانه ای میان یهودیت و پیوریتانیسم، دست کم در مورد مسائلی که به آنها اشاره کرده و مورد مطالعه قرار داده ایم، وجود دارد. برای مثال، در هر دوی آنها وفور علایق دینی، اندیشه ی پاداش و مجازات الهی، مزایای پرهیزکاری و تقوا در این جهان، ارتباط تنگاتنگ میان دین و تجارت، مفهوم حسابی و عددی گناه و ثواب و مهم تر از همه، منطقی کردن چهارچوب های زندگی به چشم می خورد.
اجازه بدهید در اینجا به ذکر چند نمونه بپردازم. برای مثال، نحوه ی برخورد یهودیت و پیوریتانیسم با موضوع سکس را در نظر بگیرید. خود من در یکی از بهترین هتل های شهر فیلادلفیا یادداشتی به این مضمون در اتاقم دیدم که در آن نوشته شده بود «از میهمانانی که قصد پذیرایی از بانوان را دارند، محترمانه خواسته می شود تا مادام که آن خانم در اتاق حضور دارد، در اتاق خود را باز بگذارند.» این توصیه با فرمان مندرج در تلمود که در آن آمده است «آیا ناگزیر هستید با زنی معامله کنید؟ در آن صورت باید اطمینان یابید که در محل انجام معامله، جز شما دو نفر، فرد یا افراد دیگری هم باشند.» چه تفاوتی دارد؟
از سوی دیگر، مگر یک شنبه ی انگلیسی ها همان شنبه ی یهودی ها نیست؟
در اینجا می خواهم در ضمن به جملاتی از هاینه اشاره کنم که آدم روشن بین و بافراستی بود. او در کتاب «اعترافات» خود این پرسش را مطرح می کند «آیا اسکاتلندی های پروتستان شبیه یهودیان نیستند؟ آنها نیز نام های یهودی بر فرزندان خود می گذارند، از ارض موعود حرف می زنند و همتای بسیاری از یهودیان، تعصب دینی ریاکارانه ای دارند. آنها نیز همتای یهودیان خوردن گوش خوک را حرام می دانند.»
پیوریتانیسم جداً همان یهودیت است، اما اینکه پیوریتانیسم تحت نفوذ یهودیان بوده و اگر هم چنین بوده، این نفوذ تا چه عمقی ریشه داشته، از جمله پرسش هایی است که پاسخ به آنها بسیار دشوار می نماید. البته در این تردیدی نیست که در دوره ی نهضت اصلاح دینی، بین یهودیان و برخی شاخه های دین مسیحیت ارتباط تنگاتنگی وجود داشت و مطالعه ی دین یهود و آشنا بودن به خط و زبان یهودی بسیار مرسوم شده بود و در انگلستان سده ی هفدهم میلادی یهودیان از سوی پیوریتن ها مورد احترام بودند و ارج و قرب خاصی داشتند. در آن دوره، چهره های شاخص انگلیس، نظیر آلیور کرامول دیدگاه های دینی خود را براساس عهد عتیق استوار کردند و خود کرامول در آرزوی آن بود که بین عهد عتیق و عهد جدید آشتی پدید آورد و کنفدراسیونی از مردم منتخب خداوند و انگلستان پیوریتن ایجاد کند. ناتانیل هولمز (12) که از کشیشان صاحب نام پیوریتن در آن ایام بود، آرزو می کرد که یهودیان هم به جلسات موعظه ی او بپیوندند و خود او بتواند با تمام وجود در خدمت آنها باشد و اگر سخن رانی های ایراد شده در پارلمان انگلیس به زبان عبری انجام می گرفت، شک می کردی که در لندن هستی یا سرزمین اسرائیل. گروهی مسیحی در انگلستان اصلاً خود را یهودی می نامیدند و اعتقاد داشتند که تورات باید زیربنای موازین حقوقی و قانونی انگلیس باشد. در سال 1653 بود که ژنرال تامس هاریسن (13) خواهان رعایت قوانین دین یهود در قوانین حقوقی و قانونی انگلیس شد. در سال 1649 طرحی به مجلس عوام برده شد که طی آن مراسم دینی (لوردز دِی) (14) به روال رایج در یهودیت، در انگلیس به جای یک شنبه ها روزهای شنبه انجام شود. پیوریتن ها در پرچم های پیروزی خود این جمله را می نوشتند «لشکر شیران یهود.» در آن ایام، در محافل بزرگ روحانیون و مردم انگلیس، در کنار انجیل کتاب های دینی یهودیان نیز خوانده می شد.
بنابراین، روی هم رفته می توان به این نتیجه رسید که مدارک کافی برای نشان دادن تأثیر یهودیت بر اندیشه های پیوریتانیسم وجود دارد. البته در این مورد متخصصان فن باید نتیجه گیری کنند. کار من فقط این بوده است که یکی دو مورد نمونه ای را به نمایش بگذارم. در خاتمه ی این بحث، مایلم توجه خوانندگان را به یک رساله ی طنزآمیز جلب کنم که در سال 1608 به چاپ رسیده و چنین به نظر می آید که محتوای آن نشانگر ارتباط نزدیک میان یهودیت و فرقه ی کالوینیسم است که خود شباهت فراوان به پیوریتانیسم دارد. این کتاب «آیینه ی یهودی کالوینیسم» نام دارد و در صفحه ی سی و سه آن، مقایسه ای بین این دو مذهب، با حال و هوای طنز آمیزی انجام گرفته است. در آن چنین آمده است «اگر قرار باشد صادقانه اعتراف کنم که چرا کالوینیست شده ام، باید بگویم که به عقیده ی من هیچ مذهب دیگری به اندازه ی کالوینیسم به مذهب یهود شباهت ندارد و در دیدگاه های دین یهود نسبت به زندگی و ایمان، شبیه به آن نیست. در اینجا به چند مورد تشابه اشاره می کنم؛ یهودیان از نام مریم بیزارند و فقط وقتی آن را تحمل می کنند که چهره یا نام او را روی سکه های طلا و نقره یا سکه های پول می بینند. ما کالوینیست ها هم همین طور هستیم. ما هم مریم را روی سکه ها دوست داریم و می دانیم که او در کسب و کار و تجارت تا چه حد مهم است. یهودیان هر جا که باشند، برای اینکه سر مردم کلاه بگذارند، حاضرند هر زحمتی را تحمل کنند، ما هم همین طور. به همین خاطر بود که سرزمین خود را ترک گفتیم و به جاهایی رفتیم که مردم ما را نشناسند و در نتیجه به راحتی فریب ما را بخورند... . ما هستیم که باید آدم های ساده لوح و کودن را رهبری کنیم، سرشان کلاه بگذاریم و آنها را به سوی خود بکشانیم.»

پی نوشت ها :

1. Dosa ben Hyrkanus
2. Ha-Ezar
3. R. Nachman
4. Tobias
5. Ghetto
6. Wellhausen
7. Cicero
8. Tacitus
9. Jahuda Halevy
10. R. Judah
11. Gemara
12. Nathaniel Holmes
13. thomas Harrison
14. Lord's Day

منبع: سومبارت، ورنر، (1384)، یهودیان و حیات اقتصادی مدرن، رحیم قاسمیان، تهران، نشر ساقی، دوم.