نویسنده: حسین تهرانی




 

اهل سنت می گویند که ملاک در تعیین خلیفه اجماع مردم است(1) و چون مردم در انتخاب ابوبکر اجماع کردند لذا ابوبکر به عنوان خلیفه انتخاب شد.

در خلافت ابوبکر اجماعی حاصل نشد

آنچه از تواریخ به دست می آید، و مورد اتفاق همه مورخین و محدثین است، این است که هیچ گونه اتفاق آرائی در مورد بیعت ابوبکر حاصل نشده است، گروه زیادی از بیعت تخلف ورزیدند، و این گروه افرادی عادی نبودند، بلکه همه آنان جزو شخصیت های بارز علمی، و مردان شایسته ای بودند همچون بنی هاشم، و بنو زهره و بنو امیه.(2)
در اینجا فقط کوتاهی از گفتار ابن ابی الحدید معتزلی حنفی مذهب را ذکر می نمایم که در این باره می گوید:
«عمر کسی است که برای ابوبکر از مردم بیعت گرفت، و مخالفین را سرکوب نمود و او بود که شمشیر زبیر را هنگامی که شمشیر کشید تا حمله نماید، شکست و با دست به سینه مقداد کوبید، و سعد بن عباده را زیر دست و پا له کرد، و گفت: او را بکشید، خداوند او را بکشد، او بود که بینی حباب بن منذر را به خاک مالید، و او بود که افرادی را که به خانه فاطمه [علیه السلام] پناه برده بودند به قتل و آتش زدن تهدید نمود. و آنها را از خانه فاطمه [علیه السلام] بیرون کشید و اگر او نمی بود، خلافت برای ابوبکر صورت نمی گرفت».(3)
و نیز شاید از شرایط اجماع باشد که علی علیه السلام را به زور به مسجد برده و او را وادار به بیعت نمودند، و آنگاه که امتناع ورزید، او را به قتل تهدید کردند؟!!
که حضرت فرمودند:
«و اذ تقتلون عبدالله و اخا رسوله»
«در این صورت بنده خدا، و برادر رسول خدا را می کشید».
و عمر در جواب گفت:
«اما عبدالله فنعم، و اما اخا رسوله؛ فلا»(4)
«اینکه گفتی بنده خدا، پس آری تو بنده خدا هستی، و اما اینکه گفتی برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله، هرگز».
آیا چنین بیعتی از سوی اهل (حل و عقد) را چنان شرایطی، می توان اجماع نامید؟ تازه کدام اهل (حل و عقد)؟
به گفته نویسنده معاصر مصری، دکتر احمد محمود صبحی:
«اهل (حل و عقد) چه کسانی بودند؟ آنانی که خود محور اختلاف و نزاع بودند... آنان معتقد بودند که هر یک برای خلافت شایسته تر از دیگری است، طلحه در تعیین عمر از سوی ابابکر، اعتراض می کند، تمایلات شخصی در شورای خلافت که از سوی عمر تعیین شده، نقشی اصلی را ایفاء می کند، برخی از آنان به کینه توزی توجه نموده، و بعضی دیگر جانب داماد خود را می گیرد.
شروط تهدید آمیز عمر روشن می سازد که او خود نیز از درگیری آنان بی اطلاع نبوده است».(5)

سؤال 1

آیا اهل حلّ و عقد کسانی هستند که به گفته دکتر احمد محمود صبحی، خود محور اختلاف و نزاع بودند، یا دانایان و بزرگان اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که آن روز بیشتر آنان در مدینه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودند و در همایش یادشده به طور کلی حضور نیافتند و گرداگرد پیکر مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بودند، مانند علی بن ابی طالب علیه السلام، عباس بن عبدالمطلب، طلحه و زبیر، سلمان، مقداد، ابوذر، عمار بن یاسر، فضل بن عباس و بسیاری دیگر از بنی هاشم و بزرگان صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم. و بعضی دیگر که حضور داشتند به این بیعت تن ندادند، مانند سعد بن عباده، حباب بن منذر و ... که برخی از آنان تا آخر حاضر نشدند بیعت کنند؟

سؤال 2

آیا اهل حلّ و عقد ابوسفیان و سهل بن عمرو، و حارث بن هشام و عکرمه بن ابی جهل و دیگر سران قریش بودند که پس از بیعت با ابوبکر، آن برخورد کینه توزانه و انتقام جویانه را با انصار داشتند، و آنان را به مرگ و گرفتن انتقام کشته شدگان قریش در جنگ های بدر و اُحُد و ... تهدید می نمودند؟

سؤال 3

آیا می توان گفت که امثال خزیمه بن ثابت و ابی بن کعب و خالد بن سعید و دیگر بزرگان اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که هر کدام دارای ویژگی خاصی بودند، از اهل حل و عقد به شمار نمی آیند؟ چرا که آنان در آغاز بیعت ننمودند و به همین دلیل خالد بن سعید را طبق اصرار عمر از مقام فرماندهی سپاه اعزامی به روم، عزل نمودند.(6) و آیا نمی بایستی که حداقّل تمامی افراد حل و عقد، به این بیعت رضایت می دادند؟

کسانی که با ابوبکر بیعت نکردند

امام امیرمؤمنان علی علیه السلام در رأس کسانی بود که از بیعت با ابوبکر امتناع ورزید(7)، همچنین افراد سرشناس زیادی از بیعت با ابوبکر خودداری ورزیده و طبق دستور پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در غدیر خم، به بیعت با امیرالمؤمنین علیه السلام می اندیشیدند که بعضی از آنان عبارتند از:
1. بلال(8)2. سعد بن عباده، رئیس قبیله خزرج(9) 3. سلمان فارسی(10) 4. فضل بن عباس(11) 5. منذر بن ارقم(12) 6. عتبه بن ای لهب (13) 7. ابوسفیان بن حرب (14)8. حذیفه بن الیمان(15)9. زبیر بن العوام (16) 10. فروه بن عمر الانصاری(17)11. خالد بن سعید (18) 12. مالک بن نویره 13. عمار یاسر 14. ابوالهیثم بن التیهان15. ابیّ بن کعب 16. عباده بن صامت 17. عباس بن عبدالمطلب 18. ابوذر الغفاری 19. مقداد 20. براء بن عازب 21. سعد بن ابی وقاص 22. طلحه بن عبیدالله 23. خزیمه بن ثابت و ... (19)
با توجه به مسأله فوق، آیا اجماع مسلمین در سقیفه مقدم بر این اجماع است؟ آیا برتری این جمعیت را می توان نادیده گرفت، لذا عمر می گفت؟
«کانت بیعه ابی بکر فلته وقی الله شرها»(20)
«بیعت با ابوبکر امر شتابزده ای بود خدا شرّ آن را از جامعه دور کند!!»
و حتی چند نفر بر اثر توجه به ندای غدیر خم از بیعت با ابوبکر پشیمان شده، همدیگر را ملامت می کردند.
ابن ابی الحدید، دانشمند بزرگ اهل سنت می نویسد:
«جمع کثیری از انصار با ابوبکر بیعت کرده بودند یکدیگر را سرزنش کرده، پشیمانی خود را از بیعت با ابوبکر اظهار می نمودند و این مسأله در حالی بود که امیرمؤمنان علیه السلام در منزل خود قرار داشت، آنان در خانه او ازدحام کرده، وی را به پذیرفتن امامت و خلافت فرا می خواندند ولی او به دعوت آنها توجهی نمی کرد».(21)
وی همچنین در رابطه با تهاجم عمر و دار و دسته اش به منزل امیر مؤمنان علیه السلام می نویسد:
«خالد بن ولید دم در ایستاد و عمر وارد خانه فاطمه علیه السلام شد، زبیر که مسلح بود به عمر گفت:
من مهیا هستم تا با علی[علیه السلام] بیعت کنم، عمر فوراً شمشیر او را گرفت و به سنگ کوفت و شکست. در حالی که جمعیت زیادی از جمله مقداد و همه بنی هاشم در خانه علی[علیه السلام] بودند(22) و راز آن که در خصوص بیعت ابوبکر، به تعجیل و شتابزده عمل کردند و جلسه انتخاب خلیفه را در مسجدالنبی[صلی الله علیه و آله و سلم] برگزار نکرده و از بازماندگان پیامبر[صلی الله علیه و آله و سلم ] نظرخواهی نکردند. جز این نیست که می دانستند که اگر مردم فراغت خاطر پیدا کنند و یا چشم آنان به امیرمؤمنان [علیه السلام] افتد جز آن حضرت شخص دیگری را انتخاب نخواهند کرد».

سؤال 4

اگر تعیین خلیفه باید بر اساس اصول دموکراسی و آزادی تعیین گردد، با وجود مخالفت سعد بن عباده با تمام اهل قبیله اش (خزرج) و همچنین مخالفت بنی هاشم که در رأس آنان علی بن ابی طالب علیه السلام قرار داشت و عده زیادی از اصحاب پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم، چگونه می توان انتخاب ابوبکر به خلافت را با اصول دموکراسی و آزادی توجیه نمود؟
پس بنابراین همان طوری که عرض شد اجماعی در خلافت ابوبکر حاصل نشد، زیرا بزرگان بنی هاشم با خلافت ابوبکر مخالفت کردند، مضافاً بر اینکه در سقیفه بنی ساعده هم اجماعی حاصل نشد زیرا مهاجر و انصار در انتخاب ابوبکر با یکدیگر اختلاف پیدا کردند. بر فرض که همه مسلمانان در خلافت ابوبکر اجماع کرده باشند اشکال زیر به وجود می آید:

سؤال 5

اگر ملاک در تعیین خلیفه اجماع مردم است، پس چرا این اجماع در مورد عمر عملی نشد؟(23) و اگر ملاک، وصیت خلیفه قبل است، پس چرا این وصیت در مورد عثمان عملی نشد(24)؟ آیا این تناقض گوئی شما در موضوع خلافت دلیل بر بطلان خلافت خلفای ثلاثه (ابوبکر، عمر و عثمان) نمی باشد؟

استمداد از مسلمانان مدینه برای بازگرداندن خلافت

امیرمؤمنان برای آنکه بر مسلمین اتمام حجت شود تا بعدها کسی سکوت امام را دلیل برای انصراف ایشان از رهبری اسلامی تلقّی ننماید و نیز برای اعتراض به دستگاه حاکم به در خانه های مسلمانان مدینه آمد و آنها را به یاد سفارشات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در زمینه خلافت بعد از خود انداخت و از آنها برای ارجاع رهبری به مسیر اصلی اش کمک خواست.
ابن ابی الحدید در این زمینه می گوید:
«امام علی علیه السلام گاهی با فاطمه و فرزندانش، حسن و حسین علیه السلام به کنار خانه مسلمین مدینه می آمد و از آنها طلب کمک می کرد»(25).
سلمان که خود شاهد صحنه بوده است چنین نقل می کند:
«علی علیه السلام و فاطمه علیه السلام را بر الاغی سوار کرد و دست دو فرزندش حسن و حسین علیه السلام را گرفت و به در خانه اهل بدر برد و حق خویش را به آنها یادآوری کرد، و طلب کمک نمود. تنها چهل و چهار نفر جواب مثبت دادند. امام علیه السلام دستور داد صبح هنگام با سرهای تراشیده و اسلحه برای بیعت با ایشان تا حدّ مرگ حاضر گردند. سپیده صبح که دمید تنها چهار نفر حاضر شدند: من، ابوذر، مقداد و زبیر.(26)
معاویه در نامه ای به امام علیه السلام همین جریان را برایشان خرده می گیرد و زخم زبان می زند که تو، همسر و فرزندانت را به درب منازل اهل بدر و سابقین در اسلام بردی و از آنها کمک خواستی، ولی جز 4 یا 5 نفر به تو جواب مساعد ندادند.(27)
هنگامی که امام علیه السلام نزد انصار می رفت بعضی چنین عذر می آوردند:
«اگر قبل از بیعت با ابوبکر به سوی ما می آمدید، با شما بیعت می کردیم»
امام علیه السلام در پاسخ می فرمود:
«چگونه به جسد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بر زمین تنها گذارم و به فکر خلافت باشم»(28)

نامه معاویه به محمد بن ابی بکر

طبق نقل مورخین اهل سنت معاویه در پاسخ نامه محمد بن ابی بکر چنین نوشت:
سخن از حق فرزند ابوطالب [علیه السلام] به میان آوردی، و از سابقه ای که دارد و نزدیکی اش با پیامر خدا [صلی الله علیه و آله و سلم] و یاری کردنش به آن حضرت سخن گفته بودی، و مواساتش را با او در هر تنگی، هراس، سختی و گرفتاری یاد کرده بودی، و در آخر هم با من به دلیل برهان درباره فضیلت و برتری شخص دیگر سخن گفته ای، نه از فضل و برتری خودت، پس خدای را سپاس می گویم که شأن و برتری را از تو برداشته و بر دیگری نهاده است.
ما و پدرت در زمان حیات پیغمبر[صلی الله علیه و آله و سلم] در کنار یکدیگر بودیم و حق فرزند ابوطالب علیه السلام را بر خود ثابت و استوار می دیدیم و فضیلت و برتری او بر هر دوی ما کاملاً روشن و آشکار بود.
اما هنگامی که خداوند برای پیامبرش آن را که نزد خود داشت به او ارزانی داشت، و آنچه را که به او وعده کرده بود همه را به جای آورد، و دعوتش را آشکار ساخت و حجتش را به پیروزی رساند، خداوند وی را به سوی خود فراخواند.
پدرت و فاروقش (عمر) نخستین کسانی بودند که به زور و ناروا او (علی علیه السلام) را از حقش محروم کردند و به مخالفتش برخاستند!
کاری که از پیش برانجامش اتفاق کرده و مقدماتش را فراهم کرده بودند.
آنگاه پدرت و عمر از او خواستند تا با ایشان بیعت و همکاری کنند، ولی او دامن از ایشان کشید و از همکاری و بیعت با ایشان کوتاه آمد.
آن دو نیز شرنگ رنج و عذاب روحی به کامش ریختند و قصد جانش کردند، تا اینکه سر تسلیم فرود آورد و با ایشان بیعت نمود.
ولی با وجود این، آن دو او را در کارهایشان دخالتی ندادند و اسرار خویش را از وی پوشیده داشتند تا آنگاه زمانشان به سر آمد و از دنیا رخت بربستند.
سپس نوبت به سومین ایشان، عثمان به عفّان رسید که او هم همان شیوه ایشان را در پیش گرفت... .(29)

سؤال 6

اگر امیرمؤمنان علی علیه السلام حقی در خلافت نداشت، پس چرا معاویه در این نامه اعتراف به حقانیت آن حضرت کرده است؟
و اگر می گویید که خلافت حق خلفای ثلاثه (ابوبکر، عمر و عثمان) بوده است، چرا معاویه اعتراف به ناحق بودن و جفاکاری های آنان نموده است؟

سؤال 7

اگر به اعتراف معاویه، ابوبکر و عمر و عثمان در کارها با امیرمؤمنان علی علیه السلام مشورت نمی کردند و آن حضرت را در کارهای خود دخالت نمی دادند، پس چرا امیرمؤمنان علی علیه السلام را مشاور و مؤید خلفاء معرفی می کنید؟!

پی نوشت ها :

1. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص 215.
برای اطلاع بیشتر به کتب کلامی اهل سنت مراجعه شود.
2. صحیح مسلم، ط محمدعلی صبیح، ج5، ص 152 و ط عیسی الحلبی، ج2، ص 81 و ط المکتبه التجاریه، ج5، ص 153؛ صحیح بخاری، ط دارالفکر، ج5، ص 82 و ط داراحیاء الکتب، ج3، ص 55؛ الامامه و السیاسه، ج1، ص 13؛ تاریخ طبری، ج3، ص 208؛ عقدالفرید، ج5، ص 13؛ و ... .
3. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص 174.
4. الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، ص 13.
5. نظریه الامه لدی الشیعه الاثنی عشریه، ص 101-100.
6. تاریخ ابن اثیر، ج2، ص 420.
7. صحیح بخاری، ط دارالفکر، کتاب المغازی، باب غزوه خیبر، ج5، ص 82 و ط مطابع الشعب، ج5، ص 177، ط دارالاحیاء الکتب، ج3، ص 55؛ ط المعاهد، ج3، ص 38 و ط الشرفیه، ج3، ص 39؛ ط الفجاله، ج5، ص 115؛ ط المیمنه مصر، ج3، ص 35 و ط بمبئی، ج5، ص 20 و ط مطبعه الخیریه مصر، ج3، ص 40؛ صحیح مسلم، ط محمدعلی صبیح، کتاب الجهاد و السیر، ج5، ص 152 و ط المکتبه التجاریه، ج5، ص 153 و ط عیسی الحلبی، ج2، ص 81 و ط مصر بشرح النووی، ج12، ص 77؛ الامامه و السیاسه، ابن قتیبه دینوری، ط مصطفی محمد مصر، ج 1، ص 11-13؛ مروج الذهب، مسعودی، ج2، ص 302؛ تاریخ طبری، ج3، ص 208؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج2، ص 327 و 331؛ کفایه الطالب، کنجی الشافعی، ص 370؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج2، ص 18؛ صواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ص 13؛ عقد الفرید، ج5، ص 259؛ و ...
8. بلال نه تنها بیعت نکرد بلک از اذان گفتن خودداری کرد و به سوی شام شتافت.
(طبقات ابن سعد، ج3، ص 236)
9. او هرگز با ابوبکر و عمر بیعت نکرد. او پس از درگذشت ابوبکر به سوی شام شتافت و در آنجا (دوران خلافت عمر) به طور مرموز ترور شد.
(تاریخ طبری، ط اروپا، ج1، ص 1844، و ج3، ص 459؛ تاریخ ابن اثیر، ج2،ص 126، کنز العمال، ج3، ص 134، ح 2296؛ الامامه و السیاسه، ج1، ص 10؛ سیره الحلبیه، ج4، ص 397؛ ریاض النضره، ج1، ص 168؛ طبقات، ابن سعد، ج3، ق 2، ص 145؛ تهذیب ابن عساکر، ج6، ص 90؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج1، ص 589؛ عقدالفرید، ج3، ص 64-65؛ استیعاب، ابن عبدالبر، ج2، ص 37؛ اسدالغابه، ج3، ص 222؛ الاصابه، ج2، ص 28؛ و ...)
10. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج2، ص 49 و ج6، ص 43.
11. او در سقیفه گفته بود:
«و صاحبنا علی اولی منکم» و «بزرگ ما علی علیه السلام از شما سزاوارتر است».
(تاریخ یعقوبی، ج2، ص 124)
12. در سقیفه گفته بود:
«ان فیهم رجلا لو طلب هذالامر لم ینازعه احد فیه و هو علی بن ابی طالب»
«در بنی هاشم مردی (امیرالمومنین علیه السلام) وجود دارد که اگر به خلافت روی آورد کسی تردیدی در (حقانیت او) ندارد.
(تاریخ یعقوبی، ج2، ص 124)
13. او در پی سخن فضل بن عباس در سقیفه گفت:
ما کنت احسب ان الامر منصرف
عن هاشم ثم منها عن ابی الحسن
عن اوّل الناس ایماناً و سابقه
و اعلم الناس بالقرآن و السنن
«هرگز فکر نمی کردم امر خلافت از بنی هاشم و از ابوالحسن(امیرالمؤمنین علیه السلام) منحرف گردد. کسی که اولین مؤمن به رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده و سابقه او بر همگان ثابت و داناترین فرد نسبت به قرآن و سنت های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است.
(تاریخ یعقوبی، ج2، ص 124)
14. او حتی نزد علی علیه السلام آمده، پیشنهاد جمع آوری سلاح و حمله مسلحانه علیه ابوبکر را داد.
(تاریخ طبری، ج3، ص 209)
15. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج2، ص 51.
16. همان، ج2، ص 21.
17. زبیر بن بکار در کتاب «الاخبار الموفقیات» می نویسد:
«فروه بن عمر از اصحابی بود که زیر بار بیعت ابوبکر نرفت»
(الاخبار الموفقیات، ص 590)
18. خالد بن سعید از سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمانداری صنعای یمن را به عهده داشت. زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت، خالد همراه با دو برادرش، ابان و عمر، محل خدمت خود را ترک کردند و به مدینه بازگشتند. ابوبکر از ایشان پرسید:
برای چه محل مأموریت خودتان را ترک کردید؟! هیچ کس برای فرمانداری شایسته تر از منتخبین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمی باشد، بر سر کارتان برگردید. آنان پاسخ دادند:
ما پسران احیحه، پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای هیچ کس دیگر کار نمی کنیم.
او ضمن سخنانی به بنی هاشم گفته بود:
شما [اهل بیت] درخت تناور و با میوه های نیکو هستید، ما پیرو شما هستیم.
(اسدالغابه، ج2، ص 82؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج2،ص 135)
او ضمن دیداری با علی بن ابی طالب علیه السلام و عثمان بن عفان به ایشان گفته بود:
ای فرزندان عبد مناف از حکومت و ریاست دل برکندید تا دیگران به آن دست یابند؟
این سخن خالد را به گوش ابوبکر رسانیدند، ابوبکر به آن اعتنایی ننمود، ولی عمر کینه خالد را به دل گرفت.
(تاریخ طبری، ط اروپا، ج1، ص 2079 و ج2، ص 586؛ تهذیب تایخ ابن عساکر، ج5، ص 51؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج1، ص 588؛ و ...)
در همان ایام روزی خالد به خدمت امام علیه السلام رسید و گفت اجازه بده تا با تو بیعت کنم که به خدا قسم در میان همه این مردم کسی سزاوارتر از تو به جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وجود ندارد.
(تاریخ یعقوبی، ج2، ص 126)
19. جهت اطلاع بیشتر از کسانی که از بیعت با ابوبکر تخلف ورزیدند به کتب زیر مراجعه فرمایید:
(عقدالفرید، ج5، ص 13؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص 131؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج3، ص 222؛ تاریخ طبری، ج3، ص 208؛ سیره الحلبیه، ج3، ص 356؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص 123؛ مروج الذهب، مسعودی، ج2، ص 301؛ الکامل، ابن اثیر، ج2، ص 325 و 331؛ سمط النجوم العوالی، عبدالملک العاصمی المکی، ج2، ص 244؛ و ...)
20. مصنف، ابن ابی شیبه، ج5، ص 442؛ مسند، احمد بن حنبل، ج1، و ج6، ص 55؛ صحیح بخاری، ط محمدعلی صبیح، کتاب الحدود، باب رجم الحبلی من الزنا، ج8، ص 208؛ تاریخ طبری، ج3، ص 200، 205 و 210؛ سیره النبویه، ابن هشام، ط دارالجلیل، ج4، ص 226 و در ط بابی حلبی، ج4، ص 308؛ انساب الاشراف، بالذری، ج5، ص 15؛ تیسیر الوصول، ج2، ص 42 و 44؛ کامل ابن اثیر، ج2، ص 327؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج2، ص 23، 26، 27، 29، 34 و ج20، ص 21؛ ریاض النضره، ج1، ص 161؛ تمام المتون، صفدی، ط محمد رشید صفار، دمشق، ص 137؛ تاریخ ابن کثیر، ج5، ص 246؛ صواعق المحرقه، ابن حجر مکّی، ط میمینه، ص 5 و 8 و ط محمدیه، ص 8 و 12؛ تاج العروس، زبیدی، ج1، ص 568؛ لسان العرب، ابن منظور، ج2، ص 371؛ تاریخ الخلفاء سیوطی، ص 67؛ کنزالعمال، متّقی هندی، ج3، ص 139 و ج5، ص 651؛ سیره الحلبیه، برهان الدین الشافعی، ج3، ص 360 و 363؛ الملل و النحل، شهرستانی، ط مصر، ج1، ص 24؛ التمهید، باقلانی، ص 196، فائق، زمخشری، ج2، ص 297؛ نهایه؛ ابن اثیر، ط بیروت، ج3، ص 466؛ تذکره الخواص، ص 161؛ و ... .
21. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج6، ص 23.
«... ندم قوم کثیر علی بیعه و لام بعضهم بعضاً و ذکرو علی بن ابی طالب و هتفوا باسمه و انّه فی داره و لم یخرج الیهم».
22. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج2، ص21.
23. به اتفاق همه مورخان شیعه و سنی، عمر طبق وصیت ابوبکر روی کارآمد و اجماع مردم در مورد وی عملی نشد.
(تاریخ طبری، ط اروپا، ج1، ص 2138؛ کامل ابن اثیر، ج2، ص 292؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید؛ ط مصر، ج1، ص 55؛ تاریخ الاسلام و طبقات المشاهیر و الاعلام، احمد بن عثمان ذهبی، ج1، ص 38؛ و ...)
24. به اتفاق جمیع مورخان شیعه و سنی عثمان بر طبق شورایی که عمر از قبل پیشنهاد آن را داده بود روی کار آمد و هم چنین وصیت عمر در مورد وی عملی نشد.
(عقد الفرید، ابو عمر احمد بن محمد بن عبد ربه اندلسی، ج3، ص 73 -74 و ج4، ص 274؛ انساب الاشراف، ج5، ص 15، 17، 19 و 20؛ طبقات ابن سعد، ج3، ص 247 و ج5، ص 20-22؛ منتخب کنزالعمال، ج4، ص 429؛ ریاض النضره، ج 2، ص 95؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص 160؛ کنزالعمال، ج3، ص 160؛ و ...)
25. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج11، ص 14؛ اعلام النساء، کحاله، عمر رضا، ج4، ص 114.
26. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج11، ص 14.
27. همان، ج2، ص 47.
28. الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، ج1، ص 12؛ اعلام النساء، کحاله، عمر رضا، ج4، ص 114.
مشابه این سخن را امام علیه السلام در جواب عباس عموی خود که بلافاصله بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خواستار بیعت با علی علیه السلام شد، بیان داشته است.
(شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج2، ص 48).
29. وقعه صفین، نصر بن مزاحم، ط قاهره، 1382، ص 118 و 119؛ مروج الذهب، ط بیروت، 1385، ح3، ص 11؛ و ...
اما طبری و ابن اثیر ضمن رویدادهای سال سی و ششم هجری به هر دوی آنها اشاره کرده ولی آنها را نیاورده اند.
طبری به سند خود از یزید بن ظبین می نویسد:
هنگامی که محمد بن ابی بکر به حکومت مصر منصوب گردید، نامه ای به معاویه نوشت و او هم پاسخی داد ولی من خوش ندارم تا مطالب آنها به گوش عامّه مردم برسد؛ زیرا که عامّه را توانایی شنیدن آن نمی باشد!!
(تاریخ طبری، ط اروپا، ج1، ص 3248)
ابن اثیر درست قدم به جای پای طبری نهاده و متن نامه ها را در تاریخ بزرگ خود نیاورده و به همان بهانه طبری متوسل شده و گفته است:
«کرهت ذکرها لما فیه مما لا یحتمل سماعه العامه»
«ذکرش را از آن روی خوش نداشتم زیرا که عامّه را در توانایی شنیدن آن نمی باشد».
(تاریخ ابن اثیر، ط اروپا، ج3، ص 108)

منبع : تهرانی، حسین؛ (1427 ه.ق)، سؤالات ما شامل 313 سؤال پیرامون مسائل اعتقادی، کلامی، فقهی، تفسیری و تاریخی، قم: نشر حاذق، چاپ دوم(1427ه.ق).