نویسنده: ورنر سومبارت
مترجم: رحیم قاسمیان



 

ویژگی های یهودیان

مسأله

تصمیم به برخورد با مسأله ای این چنین در عرصه ی کاری با ویژگی های علمی، به آسانی حاصل نیامد و ثمره ی کوشش های زیادی بود. چون این اواخر رسم بوده است که روان شناسی ملل بازیچه ی دست آدم های متفنن قرار گیرد و برخی آدم های وقیح و بی ادب، بررسی نبوغ یهودیان را دست مایه ی بازی های سیاسی قرار داده اند و غرایز زشت و کثیف آنها مایه ی آزار کسانی بوده است که در این عصر سخت و دشوار با هر زحمتی که بوده توانسته اند فقدان تعصب و ذوق و سلیقه ی ارزنده را کماکان حفظ کنند. کشمکش های غیر موجه بر سر دسته بندی های رایج در روان شناسی نژادی، تا همین جا به این نتیجه گیری منتج شده که دست یابی به نتایج علمی در این عرصه ی مطالعاتی غیر ممکن است. کافی است کتاب های ف. هرتز (1) ژان فینو (2) و دیگران را مطالعه کرد تا به این نتیجه رسید که حتی کوشش برای یافتن ویژگی های مشترک روانی میان هر تجمعی از انسان ها غیر ممکن است و آنچه فرانسویان روحیه ی جمعی می خوانند، افسانه ای بیش نیست و در واقع، چیزی به اسم فرانسوی وجود ندارد و به همین سیاق، چیزی به اسم یهودی هم وجود خارجی ندارد، ولی در عمل، آدم هایی را می بینیم با ویژگی های مشخص. کتابی می خوانیم یا به تصویری برمی خوریم و تنها حرفی که به زبانمان می آید این است که این اثر یا آن فرد چقدر آلمانی است؟ یا چقدر فرانسوی است؟
آیا این فقط ثمره ی تخیل ما است؟
نه اصلاً چنین نیست. اگر برای لحظه ای به روی دادهای تاریخ بشریت بیندیشید، ناگزیر خواهیم بود که به هر صورت فرضیه ای در مورد روحیه ی جمعی پدید آوریم تا بتوانیم مثلاً وقتی از مذهب یهودی حرف می زنیم، آن را به مردم یهود پیوند دهیم که با توسل به نبوغ خود این مذهب را پدید آوردند. یا وقتی می گوییم که یهودیان بر توسعه ی اقتصادی معاصر نفوذ داشتند، مسلماً می توانیم نتیجه بگیریم که حتماً حال و هوای یهودی بر آن حاکم بود که چنین نظریه ای را مطرح کرده است. در غیر این صورت، می توان گفت که اگر اسکیموها هم جای یهودیان را گرفته بودند، روند توسعه ی اقتصادی اروپای غربی به همین صورتی رخ می داد که در سده های گذشته پیش آمد یا شاید حتی میمون ها هم می توانستند این نقش را بازی کنند!
این توسل به برهان خلف نشان می دهد که بنابراین باید ویژگی خاصّ روحیه ی یهودی وجود داشته باشد، اما کار ما در اینجا این است که از زاویه ی دیگری به این مسأله بنگریم. در وهله ی اول، اجازه دهید تا به شرایط عینی آمادگی یهودیان برای سرمایه داری مدرن، نگاهی اجمالی بیندازیم. در وهله ی اول، همان طور که دیده ایم، با موضوع پراکندگی یهودیان در سطحی گسترده روبه رو هستیم، اما بدون توسل به عوامل عینی مؤثر در این پراکندگی نمی توان نقش آن را به نحو احسن درک کرد. در اینجا یک نکته ی مهم و مسلم وجود دارد. پراکندگی مردم به خودی خود، الزاماً پی آمدهای اقتصادی یا فرهنگی به بار نمی آورد. حتی در خیلی از موارد، این پراکندگی می تواند به جذب مردم پراکنده شده در میان سایر ملل و قوام و در نهایت، محو کامل آنها به عنوان یک قوم مشخص منتهی شود.
این ادعای درست مطرح شده که یهودیان به خاطر همین پراکندگی بود که توانستند در نقش میان جی و واسطه ظاهر شوند. این مسلم است، ولی آیا همین عامل نبود که سبب شد تا آنها مذاکره کنندگان و مشاوران ویژه ی شاه زادگان شوند و همان طور که می دانیم این ها از قدیم الایام مشاغلی بودند که سکوی پرتاب به سوی مقام های عالی تر می شدند. آیا غیر از این است که شرایط لازم برای کسب مقاماتی از این دست، در یهودیان به طور غریزی وجود داشت؟
تا به اینجا پذیرفته ایم که پراکندگی یهودیان در موفقیت آنها در امر تجارت و اعتبارات بین المللی نقش به سزایی داشته است، ولی آیا زیربنای مسلم این موفقیت، جز این واقعیت بود که یهودیان هر کجا که بودند، پیوندهای میان خود را محکم و استوار نگاه می داشتند؟ اگر آنها نیز همتای بسیاری نژادهای پراکنده ی دیگر، پیوندهای میان خود را حفظ نمی کردند، چه پیش می آمد؟
و سرانجام اینکه، نباید فراموش شود که یهودیان در میان مردمی می زیستند که آن قدر عاقل و بالغ بودند که اصول و مبانی سرمایه داری را بپذیرند، ولی حتی با توجه به همه ی این ها و علی رغم آنکه نفوذ یهودیان در هلند، انگلیس، آلمان و امپراتوری اتریش - مجارستان، به مراتب بیش از نفوذ آنها در میان اسپانیایی ها، ایتالیایی ها، یونانیان و اعراب بود که کماکان هم قوت خود را حفظ کرده است، اما این نفوذ تا حدّ زیادی ناشی از تضادی بود که میان آنها و کشورهای میزبانشان وجود داشت. چون ظاهراً چنین به نظر می آید که مردمی که یهودیان در میان آنها می زیستند، در عرصه ی تجارت و معاملات بازرگانی، هرچه کند ذهن تر، سرسخت تر و غافل تر بودند، تأثیر یهودیان بر حیات اقتصادی آنها، عمیق تر و کارسازتر بوده است. آیا این را می توان به جز اینکه به حساب ویژگی های خاصّ یهودیان گذاشت، به حساب دیگری گذاشت؟
منشأی عدم تشابه ذاتی و نظری آنها با میزبانانشان هرچه بوده باشد، نکته ی مهم و اصلی این است که غریبگی یهودیان نسبت به میزبانان، بر حیات اقتصادی آنها تأثیر مستمری بر جا نهاده است. یک بار دیگر تأکید می کنم که درک این موضوع بدون قبول برخی ویژگی های خاصّ یهودیان امکان پذیر نیست، اما اینکه قومی یا قبیله ای مورد نفرت و آزار باشد، آنقدر دلیل کافی فراهم نمی کند که انگیزه های کافی برای تشدید فعالیت های اجتماعی و اقتصادی ایشان پدید آورد. برعکس، در خیلی از موارد، این دست فشارهای توهین آمیز و آزارهای مستمر، هرگونه روحیه و انگیزه ای را از بین برده است. فقط در مواردی که افراد واجد کیفیات ویژه ای بوده اند، این شرایط طاقت فرسا و دشوار منابع عظیمی برای انرژی بوده اند و انگیزه های فراوانی برای بقا و موفقیت در آنها ایجاد کرده اند.
دوباره تکرار می کنم که باید به وضعیت شهروندی نصفه و نیمه ی یهودیان توجه شود. آیا همین استدلالی که در بالا به آن اشاره شد، در اینجا هم مصداق ندارد؟ موضوع آن قدر واضح است که باید آن را از بدیهیات به حساب آورد. یهودیان در هیچ کجا مزایا و فواید شهروندی که دیگر شهروندان داشتند بهره مند نبودند، ولی با همه ی این احوال، باز هم از بقیه ی جماعتی که در میانشان می زیستند، بهتر و بیش تر پول درمی آوردند. در این باره فقط می توانم یک توضیح عرضه کنم؛ وجود ویژگی های خاص در میان یهودیان.
از سوی دیگر، موقعیت حقوقی یهودیان در اعصار مختلف و در کشورهای گوناگون نیز یکسان نبوده است. آنها در برخی کشورها مجاز بودند مشاغل مشخصی داشته باشند. در بعضی کشورهای دیگر، درهای همان مشاغل هم بر روی آنها بسته بود. در عین حال، در کشورهایی دیگر، از جمله در انگلیس، موقعیت آنها از این نظر، کم و بیش مشابه موقعیت دیگر ساکنان انگلیس بود، ولی با این همه، یهودیان تقریباً در هر کجا که بودند، به حرفه های خاصی رو می آوردند. آنها در انگلیس و آمریکا نقش تجاری خود را با دست زدن به حرفه ی مغازه داری آغاز کردند. آیا این امر هیچ ارتباطی به آن ویژگی های خاصّ یهودیان نداشت؟ من معتقدم که داشت.
و در مورد ثروت یهودیان باید گفت که همین نکته به نوبه ی خود نمی تواند دلیلی بر دست آوردهای عظیم آنها در عرصه ی فعالیت های اقتصادی باشد. کسی که پول هنگفتی در اختیار دارد، باید ویژگی های هوشمندانه ی خاصی هم داشته باشد تا بتواند این پول را به بهترین وجهی در تعبیر سرمایه دارانه ی آن به کار اندازد. طبعاً چنین ادعایی نیاز به دلیل و مدرک ندارد.
بنابراین، ویژگی های خاصّ یهودیان باید موجود می بود، فقط می ماند مشخص کنیم که این ویژگی ها کدام هستند.
اولین برداشت ما از یهودی به عنوان یک نمونه ی نوعی، ارتباط او با دین یهود است، ولی پیش از برداشتن گام بعدی می خواهم این فرض را مطرح کنم که از یک سو باید گروهی را که زیر لوای دین یهود جمع می شوند، محدود و از سوی دیگر باید آن را وسعت داد. حوزه ی محدودیت من از زمان اخراج یهودیان از اسپانیا و پرتغال یا به عبارت دیگر، از اواخر قرون وسطا تاکنون را شامل می شود. در حوزه ی وسعت میدان نیز تمامی یهودیان و اعقاب آنها را در برمی گیرد و حتی شامل کسانی خواهد شد که به گفته ی خود دین یهود را ترک گفته و دیگر اعتقادی به آن ندارند.
افزون بر آن، مایلم به بحث هایی اشاره کنم که علیه وجود ویژگی های خاصی میان یهودیان مطرح می شود.
1. خاطر نشان شده است که یهودیان ساکن در اروپای غربی و آمریکا توانسته اند خود را به خوبی در میان مردمی که پذیرای ایشان بوده اند، جا بیندازند و با آنها همرنگ و همسان شوند. این نکته غیر قابل انکار است و حتی اگر ویژگی های صرفاً یهودی آنها چون روز روشن باشد نیز خللی در آن وارد نمی آورد. آیا در هم آمیختن گروه های اجتماعی غیر ممکن است؟ شخصی می تواند آلمانی باشد، تمامی ویژگی های هر فر آلمانی را نیز دارا باشد، ولی در عین حال،‌ عضوی از پرولتاریای بین المللی هم به حساب آید. نمونه ی دیگری را مثال می زنم. آیا سوییسی های آلمانی الاصل، در آن واحد هم آلمانی و هم سوییسی نیستند؟
2. گفته می شود که یهودیان در دوران سرگردانی و آوارگی، به مفهوم رایج و پذیرفته شده ی کلمه، ملت یا قوم نبودند چون جامعه ای که از لحاظ سیاسی، فرهنگی یا زبانی یک پارچه باشد تشکیل نمی دادند. پاسخ مستدل به این ایراد این است که ویژگی های دیگری هم هست که باید در نظر گرفته شود؛ از جمله می توان به منشأی مشترک اشاره کرد، اما به طور کلی، باید گفت که تعریف قوم یا ملت را نمی توان خیلی محدود کرد.
3. خیلی ها به تفاوت های موجود میان خود یهودیان اشاره کرده اند. گفته شده است که یهودیان چند دسته اند و جامعه ی همگنی به حساب نمی آیند و یک گروه آنها با گروه دیگر، از زمین تا آسمان تفاوت دارد. یهودیان غربی با یهودیان شرقی، اسفاردی ها (3) با اشکنازی ها (4)، یهودیان متعصب با یهودیان لیبرال مسلک و یهودیان غیر متعصب با یهودیان متعصب تفاوت دارند. در این هم تردیدی نیست و جای تکذیب ندارد، ولی حتی این هم به خودی خود منکر احتمال وجود ویژگی های خاصّ یهودیان نیست. آیا نمی توان چرخ های کوچکی را در میان چرخ بزرگ تری تصور کرد که همراه آن می چرخد؟ آیا نمی توان تصور کرد که گروه بزرگی شامل گروه های کوچک تر یا شانه به شانه ی آنها وجود داشته باشد؟ برای مثال می توان به گروه های متعددی اشاره کرد که هر فرد انگلیسی می تواند به آنها تعلق داشته باشد. او می تواند کاتولیک یا پروتستان، کشاورز یا استاد دانشگاه، شمالی یا جنوبی و ده ها چیز دیگر باشد، ولی در عین حال و علی رغم همه ی آنها، باز هم انگلیسی است. او می تواند به محفلی در دل محافل دیگر تعلق داشته باشد، می تواند ویژگی های خاص را که ذاتی تمام افراد درون آن محفل است دارا باشد، ولی در عین حال ویژگی های خاص یهودی خود را هم حفظ کند.
سرانجام اینکه، باید به صراحت به این نکته اشاره کنم که در این جا به هیچ وجه قصد آن ندارم که تمامی ویژگی های خاصّ یهودیان را فهرست کنم. هدف من فقط اشاره به آن هایی است که به زندگی اقتصادی مربوط می شوند. افزون بر آن، سعی خواهم کرد که در دام کلیشه های قدیمی چون «یهودی ها فقط فکر تجاری دارند» یا «یهودی ها اهل چک و چانه اند» و نظایر آنها، گرفتار نیایم. به این کاری ندارم که برخی از یهودیان فقط به فکر سودسازی هستند و نمی خواهم براساس این نمونه برداری محدود، چنین عملکردی را ویژگی یک گروه اجتماعی بزرگ قلمداد کنم. میل و عطش به سود کردن، یک احساس انسانی است و در این تردیدی وجود ندارد. در واقع، بهتر آن خواهد بود که تمامی تجزیه و تحلیل های موجود از روحیه ی یهودی را مادام که به حیات اقتصادی آنها مربوط می شود، کنار نَهَم و برای این کار دلایل خوبی هم دارم. اولین دلیل این است که هیچ وقت به صراحت و با استدلال های معین نشان داده نشده است که یهودیان برای چه کاری بهتر از بقیه هستند. اگر گفته شود که آنها برای تجارت آزاد مناسبند، باید گفت که تجارت آزاد عبارت بسیار کلی و مبهمی است و می تواند در مورد هر شخص یا گروهی به کار رود. بنابراین، در یک فصل کامل کوشیدم تا نشان دهم که یهودیان در چه مجموعه ای از فعالیت های اقتصادی خوب جا می افتند و مناسب ترین افراد هستند. دلیل دوم اینکه، صرف توضیح این یا آن، با اثبات این یا آن نظریه تفاوت دارد. اگر بخواهم ثابت کنم که فردی واجد تمام ویژگی های لازم برای فعالیت در بازار سهام است، به این معنا نیست که در همان بازار سهام،‌ هر کاری از دست او برمی آید. این درست مثل این است که بگوییم نیازمندی ماحصل فقر است، ولی با چهره های مستعد اقتصادی یهودیان چنین برخوردهایی شده است، اما روش ما متفاوت خواهد بود. ما خواهیم کوشید تا روی ویژگی های روانی مشخصی انگشت بگذاریم که در مکانیزم سرمایه داری با انجام فرآیندهای اقتصادی لازمه مناسب هستند.
حال که راه و روش خود را مشخص کردیم، وارد این بحث خواهیم شد که ویژگی های خاصّ یهودیان در عرصه ی فعالیت های اقتصادی به واقع کدامند.

کوشش برای حل مسأله

مایه ی حیرت است وقتی که دریابیم علی رغم عظمت و وسعت این مسأله، چه همخوانی گسترده ای در دیدگاه های آدم های مختلف در مورد یهودیان وجود دارد. ناظران بی طرف و غیرمغرض؛ چه در آثار مکتوب و چه در عرصه ی واقعی زندگی، بر سر این یا آن نکته ای که از نظر ایشان مهم بوده است، توافق دارند. آثار یلینک (5) یا فرومر (6)، چمبرلن (7) یا مارکس (8)، هاینه یا گوته، لروا - بیولیو (9) یا یپکوتو (10)، آثار یهودیان متعصب یا غیر متعصب، ضدّ یهودیان یا غیر یهودیان هوادار یهودیان را بخوانید، به ضرس قاطع این احساس به شما دست خواهد داد که تمامی آنها از خصوصیات ویژه ی مشابهی حرف می زنند و از آن آگاهی دارند. این نکته برای کسی که سر آن دارد تا یک بار دیگر نبوغ یهودیان را تشریح کند، مایه ی دل گرمی است. به هر حال، او چیزی جز آنچه دیگران به زبان آورده اند، نخواهند گفت، هرچند که دیدگاه او اندکی با دیدگاه دیگران متفاوت باشد. در مورد من، تلاشم بر آن خواهد بود تا ارتباطی مستحکم میان این ویژگی ها و استعدادهای ذاتی و فطری یهودیان از یک سو و نظام اقتصادی و سرمایه داری را نشان دهم. روش کار من این چنین خواهد بود که ابتدا تصویر دقیقی از ویژگی های خاصّ یهودیان به دست دهم و سپس ارتباط آنها را با سرمایه داری به نمایش بگذارم.
برخلاف اغلب دیگر نویسندگان که به این موضوع پرداخته اند، من بحث خود را با اشاره به ویژگی ای در میان یهودیان آغاز می کنم که گرچه اینجا و آنجا به دفعات مورد اشاره قرار گرفته، اما هرگز به اندازه ای که شایستگی دارد، مورد توجه و شناخت نبوده است. منظورم ذهنیت خلاق و روشن فکری بارز یهودیان است. در یهودیان علایق روشن فکری و مهارت های ذهنی، به مراتب بیش از مهارت های جسمی و دستی پرورش یافته است. در مورد آنها به یقین می توان مدعی شد که خلاقیت ذهنی برای آنها در مرتبه ی اول اهمیت قرار دارد. تجربه ی روزمره هم مؤید این نظر است و در تأیید آن می توان مدارک و شواهد فروانی عرضه داشت. هیچ قومی به اندازه ی یهودیان برای مردم باسواد، محققان و کارشناسان ارزش قائل نیستند. در تلمود آمده است «خردمند بر پادشاه هم ارجحیت دارد و مقام حرام زاده ای باسواد و اهل اندیشه، از عالی ترین شخصیت های مذهبی جاهل و نادان هم برتر است.» در دین یهود توصیه می شود که اگر هم نمی توانی خردمند باشی، این وظیفه بر عهده ی تو گذاشته شده است که دست کم سواد بیاموزی. در اسرائیل آموزش سواد همواره امری اجباری بوده است. در واقع، در میان یهودیان، سوادآموزی یک وظیفه ی دینی محسوب می شود و در اروپای شرقی، هنوز که هنوز است، کنیسه را مدرسه می خوانند. سوادآموزی و عبادت هماهنگ با هم پیش می رفتند. حتی برخی از مقامات دینی یهود معتقد بودند که سوادآموزی عین عبادت است و غفلت از آن، گناهی بزرگ به حساب می آید. آدم بی سواد در این جهان فردی بی ادب به حساب می آید و در جهان آخرت از زیان کاران خواهد بود. در محله های یهودی نشین این گفته رواج داشت که هیچ نقصی به اندازه ی بی سوادی سزاوار سرزنش نیست و این دو جمله همیشه ورد زبان ها بود که «بی عدالتی بهتر از حماقت است و بی سواد بدبخت است.»
به باور دین یهود، ارزشمندترین افراد اهالی اندیشه و تفکرند و بشریت چیزی بهتر از اندیشمندی و تفکر نشناخته است. پای صحبت یهودیان مؤمن بنشینید و ببینید که وقتی از انسان آرمانی آینده حرف می زنند، او را چگونه تصویر می کنند. «انسان متمدن و اندیشمند به جای غریزه های کور، آگاهی و وجدان اندیشمند خود را به کار می بندد. آرمان خلل ناپذیر هر فرد باید این باشد که غرایز را در خود سرکوب کرده و آنها را با نیروی اراده جایگزین کند و از واکنش های غریزی بپرهیزد و جای آن را به پاسخ های منطقی بدهد. هر فرد فقط وقتی به مفهوم کامل کلمه انسان می شود که علایق و گرایش های طبیعی خود را تحت کنترل نیروهای خردورز و استدلال گرای خود درآورد. وقتی که این فرآیند رهایی از غرایز کامل شد، در آن صورت نابغه ای کامل خواهیم داشت که در درون خود به آزادی و رهایی کامل از سلطه ی قوانین طبیعی دست یافته است. تمدن فقط باید یک هدف داشته باشد و آن هم آزادسازی انسان از تمامی عناصر مرموز باطنی و از شتاب زدگی های مبهم ناشی از رفتار غرایز طبیعی و در مقابل آن، تقویت و ترویج خرد و منطق در وجود انسان است.» خوب دقت کنید. نبوغ که جوهر اصلی تجلیات غریزی و فطری است، به عنوان عالی ترین شکل خرد و اندیشه تعریف می شود.
یکی از پی آمدهای این ارج و قرب خاصی که برای هوش و شعور خلاقه قائل می شدند، ارزشی بود که برای مشاغل و حرفه های مختلف در نظر گرفته و معمولاً مشاغل را به دو دسته ی کار ذهنی و کار جسمی تقسیم می کردند. کم و بیش در تمامی قرون و اعصار مختلف، کار ذهنی بر کار جسمی ارجح داشته می شد. تردیدی وجود ندارد که جوامعی یهودی بوده و هنوز هم هستند که در آنها کار دشوار جسمانی همه روزه انجام می گیرد، اما این امر به ندرت در مورد جوامع یهودی اروپای غربی صدق می کند. حتی در ایام بسیار قدیم هم یهودیان مشاغلی را ترجیح می دادند که در آن انرژی جسمانی به حداقل ممکن استفاده می شد. یکی از ربی های یهودی گفته است «جهان هم نیازمند فروشنده ی ادویه است و هم نیازمند چرم ساز، ولی خوشا به حال آنها که ادویه می فروشند.» ربی می یر نیز گفته است «هر فردی باید یک حرفه ی تمیز و آسان، به فرزند خود بیاموزد.»
یهودیان کاملاً به این ویژگی بارز خود واقف بودند و همواره می دانستند که شکاف بسیار بزرگی میان روشن فکری آنها و زور بازوی هم سایه وجود دارد. یکی دو جمله ی مشهور، البته آکنده به طنز هم هست که زمانی ورد زبان مردم بود «خدا به داد آدمی برسد که رودرروی دستان نیرومند غیر یهودیان و شعور عمیق یهودیان قرار می گیرد.» و دیگر اینکه «خدایا ما را از ذهن خلایق یهودیان و زور بازوی غیر یهودیان در امان بدار.»
این برتری فکری در میان آدم های مستعدی چون یهودیان، طبعاً به تقویت مهارت های ذهنی و فکری هم منجر شده است. در میان مردم رومانی این گفته رایج است «پشت سر یهودیان هرچه می خواهی بگو، اما نمی توانی مدعی شوی که آنها آدم های احمقی اند. یونانی مبادی آداب، کولی صدیق و قابل اعتماد و یهودی کودن پیدا نمی شود.» این هم یک ضرب المثل اسپانیایی «غیر ممکن است که بتوانی یک خرگوش کند و یک یهودی کودن پیدا کنی.» هر آنکه با یهودیان معامله می کند، خوب می داند که اغلب آنها به طور متوسط آدم های باهوش و با استعدادی هستند و ضریب هوشی آنها به مراتب از میانگین ضریب هوشی آدم های دیگر بالاتر است. این ویژگی را می توان ذکاوت یا خردمندی هم نام نهاد، کما اینکه یکی از صاحب نظران سده ی هیجدهم نیز چنین کرد و درباره ی یهودیان گفت «آنها از نعمت شعور و نبوغ برخوردارند، اما این نبوغ بیشتر در موضوع ها و مضامین عصر حاضر به چشم می آید و به همان اندازه، در مورد گذشته صادق نیست.»
لروا - بیولیو گفته است «ذهن یهودیان بسیار دقیق است و دقت کفه های ترازو را دارد.» و بسیاری هم با او هم عقیده اند و وقتی چمبرلن از توسعه نیافتگی درک یهودیان سخن می گوید، تردیدی ندارم که معنای خاصی از این عبارت را مدّنظر دارد. به احتمال زیاد، منظور او این نیست که یهودیان سریع الانتقال، دارای قوه ی تجزیه و تحلیل دقیق، موشکافی های خیره کننده، جمع بندی های سریع، قدرت مشاهده و درک آنی، واجد قدرت های خاصی در ارائه ی تشبیهات و دارای ویژگی تمایز قائل شدن میان مشابهات و جمع بندی و نتیجه گیری نیستند. یهودیان قادرند همه ی این کارها را انجام دهند و یلینک که به درستی به این جنبه از ویژگی شخصیتی یهودیان تأکید می نهد، خاطرنشان کرده است که زبان عبری به ویژه در زمینه ی توصیف فعالیت های ذهنی، زبانی بسیار غنی است. به گفته ی او، در زبان عبری یازده واژه ی مختلف در توصیف کاوش و تحقیق، سی و چهار واژه در مورد ایجاد تمایز و تفاوت و پانزده واژه برای ترکیب و جمع بندی وجود دارد.
تردیدی وجود ندارد که یهودیان با تکیه به همین ویژگی های ذهنی، توانسته اند به بازیکنان نام دار شترنج، ریاضی دانان برجسته و هر رشته ی دیگری که نیازمند محاسبه و تحلیل است، بدل شوند. این نوع فعالیت ها نیازمند استعداد خاصی در زمینه ی تفکر انتزاعی و نوع خاصی از تخیل است. مهارت آنها در حرفه ی پزشکی که ناشی از توانایی آنها در تشخیص بیماری ها است را هم می توان به ذهن حساب گر، تحلیل گر و جمع بندی کننده ی یهودیان مربوط دانست. وونت در این باره گفته است «ذهن یهودیان چون برق، در یک آن به تاریکی ها نور می دهد.»
البته این را هم نباید ناگفته گذاشت که این توانایی های ذهنی یهودیان، گاه به انحراف می رود و در مو را از ماست کشیدن های بیهوده گرفتار می آید. یک ضرب المثل قدیمی می گوید «سنگ های آسیاب وقتی گندمی برای خرد کردن ندارند، همدیگر را خرد می کنند.» اما این نکته به اندازه ی نکته ای که می خواهم به آن اشاره کنم، اهمیت ندارد. قوه ی ذهنی و روشن فکری یهودیان چنان قوی است که به بهای دیگر کیفیات ذهنی رشد می کند و لاجرم در یهودیان این تمایل هست که آدم هایی یک بعدی باشند. اجازه بدهید چند مثال بزنم. یهودیان فاقد ویژگی درک غریزی اند. آنها بیش از آنکه به غرایز خود واکنش نشان دهند، به تحلیل های منطقی خود توجه می کنند. در میان یهودیان، چهره های عارفی مانند یاکوب بوهم (11) به ندرت یافت می شود و این امر به ویژه هنگامی که نوع عرفان موجود در کابالا را بررسی می کنیم، بیشتر از هر موقع دیگری خودنمایی می کند. به همین طریق، زندگی یهودیان خالی از عشق و ماجراهای سوزناک عاشقانه است. یهودیان با کسانی که از این جهان دست کشیده اند و به عالم عرفان و طبیعت پناه برده اند هم دردی نمی کنند. آنها آدم هایی این جهانی، متکی به عقل و آگاهی اند که با شوریدگان و اصحاب عرفان کاری ندارند.
مشابه همین ویژگی، خصلت فقدان تأثیر پذیری در میان یهودیان هم خصلتی تکان دهنده است. در ایامی که در برسلاو بودم، روزی یک دانشجوی یهودی از فاصله ای دور، از شرق سیبری، به سراغم آمد و گفت که می خواهد آثار کارل مارکس را زیر نظر من مطالعه کند. او برای رسیدن به برسلاو سه هفته تمام در راه بود و درست همان روزی که رسید، به سراغم آمد و یکی از آثار مارکس را از من قرض کرد. چند روز بعد، دوباره به سراغم آمد آنچه را خوانده بود با من به بحث گذاشت، کتاب را پس داد و کتاب دیگری گرفت و رفت. این روند چند ماهی ادامه یافت و ناگهان یک روز به شهر خود بازگشت. این جوان از محیط دور و اطراف خود هیچ تأثیری نپذیرفته بود. دوستی نداشت، در خیابان های شهر به قصد گردش و تفریح نمی زند و حتی محل اقامت خود را به زحمت پیدا می کرد. رخ دادهای براسلاو از بیخ گوش او می گذشت و او به آنها توجهی نشان نمی داد. تردیدی ندارم که او تا پیش از آمدن به برسلاو نیز چنین آدمی بود و در آینده نیز همچنین خواهد ماند. او زندگی خود را خواهد کرد، بی آنکه بداند در اطرافش چه می گذرد. اما البته با مارکس و آثار او آشنا شده بود. آیا این یک مورد یگانه است یا تکراری؟ من فکر می کنم که یگانه نیست. با این جور آدم ها به دفعات برخواهید خورد. آیا به طور مستمر به عشق و علاقه ی یهودیان به واقعیات ملموس، تمایل آنها به کناره گیری از هر آنچه احساساتی مآب است و تعلق خاطر او به حضور در جهان سرشار از انتزاعات برنمی خوریم؟ بیهوده نیست که تعداد نقاشان یهودی به مراتب کمتر از نویسندگان یا متفکران یهودی است. حتی در مورد نقاشان و هنرمندان یهودی هم این باور عمومی وجود دارد که در آثار ایشان نشانه های تفکر و روشن فکری علنی به چشم می خورد. فریدریش نومان (12) در مقایسه های ماکس لیبرمن (13) نقاش سرشناس یهودی و اسپینوزا می گوید «لیبرمن با ذهن روشن فکرش نقاشی می کند.»
یهودیان بی تردید دید بسیار روشنی دارند، اما خیلی از چیزها را هم نمی بینند. آنها محیط زندگی خود را یک عنصر زنده نمی دانند و به همین خاطر است که درک واقعی از زندگی را از دست داده اند. مخلص کلام اینکه، یهودیان از جنبه ی شخصی زندگی درک درستی ندارند. تردیدی ندارم که باور عمومی در این باره صحت مدعای من را تأیید می کند. با این همه، اگر به دلایل بیشتری نیاز است، آنها را می توان در ویژگی های خاصّ قوانین یهودی پیدا کرد که همان طور که پیش تر دیده ایم، نافی روابط شخصی بوده و این روابط را با پیوندهای غیر شخصی و انتراعی هدفمند جایگزین کرده اند.
در واقع ناظران دقیق در احوال یهودیان، آگاهی و شناخت خیره کننده ای از انسان را مشاهده خواهند کرد. یهودیان با تکیه به هوش و استعداد خود می توانند به هر سوراخی سر بکشند و درست مانند اشعه ی نامریی منویات درونی انسان ها را رو کنند. آنها تمامی استعدادها و توانایی های طرف مقابل را بررسی می کنند. قادرند به سرعت به نقاط مثبت و منفی او پی ببرند و دریابند که طرف برای چه کاری مناسب است و برای چه کاری نیست، اما به ندرت به طرف مقابل خود به عنوان یک کلیت انسانی واقعی نگاه می کند و لاجرم روح را در او درنمی یابند و گهگاه از او انتظارتی دارند که اصلاً با روحیات فرد مورد نظر سازگاری ندارد. افزون بر آن، به ندرت فردی را به خاطر شخصیتی که دارد تشویق و تمجید می کنند. معیارهای آنها برای موفقیت، فقط ویژگی های ملموس و دست آوردهای مثبتی است که طرف مورد نظر به بار می آورد.
به همین خاطر است که یهودیان در عرصه هایی که پای روابط شخصی و احساسات به میان می آید، از خود هم دردی نشان نمی دهند. یهودیان به طور کلی با آنچه معمولاً از آن به عنوان احساساتی گرایی، قهرمان بازی، فئودالیسم، پدرسالاری و نظایر آن نامیده می شود، میانه ای ندارند. در عین حال، طبقه بندی اجتماعی براساس این نوع روابط را هم درک نمی کنند. از نظر او طبقات اجتماعی و اتحادیه های کارگری مثل فحش و بد و بی راه است. یهودی به لحاظ سیاسی، آدمی فردگرا است. کشوری با قانون اساسی مصوب که در آن هرگونه روابط انسانی براساس موازین حقوقی کاملاً و به دقت تعریف شده استوار باشد، برای او آرمانی است. او در زندگی خود را فردی لیبرال منش می داند و معتقد است که مردان و زنان فقط و فقط شهروندانی اند با حقوق و وظایف کاملاً مشخص و تعریف شده. به زعم او، این اصول باید در تمامی کشورها مشابه باشد و بخشی از جامعه ی بشریت به حساب آید. که خود سر جمع تعداد کثیری از واحدهای انسانی است. یهودیان همان طور که خود را از بقیه جدا نمی دانند - مگر غیر از این است که آنها نافی ویژگی های خاصّ خود هستند و بر این باورند که بین آنها و انگلیسی ها یا آلمانی ها و فرانسوی ها تفاوتی وجود ندارد. - به همین سیاق، بقیه ی انسان ها را هم موجودات زنده نمی بینند، بلکه آنها را شهروند، رعیت یا مفهومی انتزاعی از این دست می دانند. خلاصه اینکه آنها دنیا را نه با چشم جان، بلکه با چشم ذهن مشاهده می کنند. نتیجه آن می شود که یهودیان به سادگی به سمت این باور تمایل پیدا می کنند که هر آنچه به تمیزی و صراحت قابل پیاده کردن روی کاغذ است و به مدد بهره گیری از هوش و استعدادهای ذهنی می توان به آن نظم و ترتیب داد، الزاماً در زندگی واقعی هم قابل اجرا است. چه بسیار یهودیانی که هنوز بر این باورند که مسأله ی یهودیان یک مسأله ی سیاسی است و به جد، اعتقاد دارند که تنها عنصر لازم برای حذف تمایز میان هر یهودی و همسایه ی او بروز یک رژیم لیبرال مسلک است. به همین خاطر، جای تعجب فراوان است که چگونه یکی از متفکران عصر و محققی که درباره ی یهودیان آثار متعددی به رشته ی تحریر درآورده است، چنین اظهارنظر می کند که جنبش ضدّ یهودی در سی سال اخیر، ثمره ی آثار مارکس و دورینگ (14) بوده است. او می نویسد «هزاران قربانیان یهودی آزاری و میلیون ها کارگر زحمت کشی که از خانه و وطن خود رانده شدند، چیزی جز نمایش علنی اجرای باورهای دورینگ نیستند.» آیا این چیزی جز تقابل مرکب و خون، درک و غریزه و انتزاع و واقعیت نیست؟
درک جهان در اذهان چنین آدم های روشن فکر و متفکری، به ناچار متأثر از سامان دهی و نظم بخشی به اندیشه براساس تطابق با خرد است. بنابراین، آنها به مدد بهره گیری از خرد است که می کوشند تا دنیا را بفهمند. به عبارت دیگر، یهودیان در تئوری و عمل آدم های خردگرا و منطقی ای هستند.
اما تا شناختی قدرتمند از من درونی خود را به ذهن روشن فکر مسلط و غالب در وجود انسان متفکر متصل می کند، فرد به این سمت تمایل می یابد تا جهان را حول آن «من درونی» بشناسد. به عبارت دیگر، او به جهان از منظر نقطه ی غایی یا هدف یا مقصد نگاه می کند. نگاه او غایت باورانه خواهد بود که کم و بیش همان خردگرایی عملی است. هیچ ویژگی دیگری به اندازه ی این ویژگی در یهودیان توسعه نیافته و در این مورد اجماع کم و بیش کاملی وجود دارد. غالب محققان کار بررسی خود را از این غایت باوری یهودیان آغاز کرده اند، اما من آن را ثمره ی روشن فکری عمیق آنها می دانم که به نظر تمامی دیگر ویژگی های خاصّ یهودیان هم در این روشن فکری ریشه دارد، اما با طرح این مدعا اصلاً سر آن ندارم که اهمیت عظیم این ویژگی خاصّ یهودیان را دست کم بگیرم.
روی هر کدام از این نمونه های بارز نبوغ یهودیان که انگشت بگذارید، به قطع و یقین متوجه خواهید شد که این تمایل به غایت باوری که آن را گاه ذهنی گرایی افراطی نیز خوانده اند، از آن نتیجه می شود. نژادهای هندی - آلمانی چه عینیت گرا و یهودیان ذهنیت گرا باشند یا نباشند، در این تردیدی نیست که یهودیان بیش از هر افراد دیگری ذهن گراترند. یهودیان هرگز خود را در بلبشوی جهان عینی گم نمی کنند، هرگز در عمق کائنات غوطه نمی خورند، هرگز خود را به دست عرصه های بی پایان تخیل نمی سپارند، بلکه همان طور که یلنیک به خوبی گفته است، از سطح می گذرند و به عمق هر موضوعی می روند تا مرواریدی بیرون بکشند. او همه چیز را در ارتباط با «من درونی» خود قرار می دهد. همیشه می پرسد، چرا، برای چه و چه ثمری به بار خواهد آورد؟ علاقه و توجه عمیق او همیشه به پایان و نتیجه کار است، نه خود آن عمل یا موضوع. فکر کردن به خود فعالیت، کاری غیر یهودی است، مهم ثمره ی کار است. شب و روز را به بطالت سپری کردن و هدفی نداشتن و همه چیز را به دست تصادف و سرنوشت سپردن، غیر یهودی است. لذت بیهوده بردن از طبیعت، غیر یهودی است. یهودیان هر آنچه را که در طبیعت است گرفته و از آن اوراق پراکنده ی درس های اخلاقی ساخته اند که برای پیشبرد زندگی مفید می افتند. دین یهود همانطور که تا به این جا دیدیم، از نظر دستیابی به هدف مورد نظر خود، غایت باورانه است. در تمامی جزئیات قواعد آن، معیاری اخلاقی وجود دارد که باید رعایت شود. به نظر یهودی مؤمن، کلّ جهان براساس طرح و نقش های پدید آمده است. این یکی از تفاوت های اساسی میان یهودیان و بی دینان است که هاینه سال ها قبل به آن اشاره کرده بود. او می نویسد «بی دینان گذشته ای ابدی با خود دارند که در این جهان است و براساس ضرورت و نیاز ادامه و توسعه می یابد، اما خدای یهود بیرون از این جهان است، جهانی که با اراده ی آزاد خود خلق کرده است.»
هیچ واژه ای به اندازه ی تاکلیس (15)، به معنای هدف، غایت یا مقصد، به گوش یهودیان آشنا نیست. اگر کاری انجام می دهی، آن کار باید هدف و ثمری داشته باشد. زندگی هم همین طور است؛ چه کلّ زندگی و چه جزییات ریز آن باید هدفمند باشد. بنابراین، کلّ کائنات نیز باید به خاطر هدف و منظوری به وجود آمده باشد. به اعتقاد یهودیان، آن دسته از کسانی که بر این باورند که معنای حیات یا جهان، دارای هدف و مقصود نیست، بلکه محصول یک تراژدی تلخ است، رؤیا پردازان ابلهی بیش نیستند.
برای اینکه دریابیم این دیدگاه غایت باورانه تا چه حد در ماهیت یهودیان سرشته شده است، می توانیم به احوالات آن دسته از یهودیان (برای مثال حسیدیه (16)، از فرقه های عرفانی یهودیان در اواسط سده ی هیجدهم میلادی در اروپای شرقی) بنگریم که به نیازهای واقعی زندگی کم ترین توجهی نداشتند و استدلالشان هم این بود که «آنها هیچ فایده و ثمری به بار نمی آورند و در نهایت، چیزی از آنها به دست نمی آید.» به زعم آنها پول درآوردن هیچ فایده ای نداشت و بنابراین می گذاشتند تا همسران و فرزندانشان گرسنگی بکشند و خود، تمام شب و روز عمر را صرف مطالعه ی کتاب های عرفانی می کردند، ولی این برخورد را شاید بتوان در تمام یهودیانی دید که با روحیه ی خسته و ملول و لب خندی تلخ بر چهره، در حالی که همه چیز را درک می کنند و می بخشند، از ورای جایگاه رفیع خود به زندگی می نگرند و به آنچه در این جهان می گذرد، کمتر توجه می کنند. در میان چهره های ادبی معاصر، می توانیم به جورج هیرشفیلد، آرتور اشنیتسلر و جورج هرمان اشاره کنیم که کم و بیش واجد چنین روحیه ای بوده اند. جذابیت عظیم آثار ادبی آنها در این بی تفاوتی نسبت به جهان و اموری که در آن می گذرد، ریشه دارد و آنها به تلاش های روزمره ی دیگران کاری ندارند و در حال و هوای مالیخولیاوار احساسات خود سیر می کنند. صرف فقدان اراده ی قوی در آنها، در واقع مترادف وجود اراده ای قوی از نوع منفی آن است. در تمامی آثار آنها، این فکر نهایی وجود دارد که این جهان چقدر بی هدف و لاجرم چقدر غم بار است. در نظر آنها طبیعت هم آمیخته به غم است و نور خورشید، علی رغم تابناکی و درخشش خود، در نهایت، به تاریکی و شب ختم می شود. ذهن گرایی و این برداشت که هر چیز و همه چیز باید هدفی داشته باشد، سادگی و صفا را از اشعار شاعران یهودی می زداید. به عبارت دیگر، اشعار شاعران یهودی فاقد طراوت است چون این شاعران نمی توانند این جهان، سرنوشت انسان و تحولات طبیعت را درک کنند.
وقتی این دیدگاه ذهنی که در هر چیز به دنبال هدفی می گردد، با اراده ای قوی توأم شده و انبوهی انرژی نیز به آن اضافه شود که معمولاً یهودیان از آن انرژی بهره مندند، دیگر در حدّ یک دیدگاه صرف باقی نمی ماند و به یک خط مشی بدل می گردد. انسان یهودی برای خود هدفی تعیین می کند و زندگی خود را برای رسیدن به آن هدف منظم می سازد و اجازه نمی دهد که هیچ مانعی سر راه دست یابی او به آن هدف قرار گیرد. او فردی مصمم و شاید بتوان گفت سرسخت است. هاینه این نوع آدم ها را لجوج و کله شق می داند و گوته نیز گفته است که جوهر شخصیت یهودیان در انرژی و تلاش برای دست یابی به هدف خلاصه می شود.
نکته ی بعدی که می خواهم به آن اشاره کنم، تحرک است، ولی مطمئن نیستم که این ویژگی فقط مختص به یهودیان اشکنازی (آلمانی) است، یا همه ی یهودیان، نویسندگانی که در ستایش یهودیان اسفاردی یا یهودیان اسپانیا، سخن گفته اند، همواره به یک احساس نخوت و تکبر در آنها اشاره کرده اند. حال آنکه برادران آلمانی ایشان همواره به عنوان آدم های اهل حال، فعال و پر جنب و جوش تعریف شده اند. حتی امروزه هم همین روحیه ی نخوت و تکبر را می توان در میان بسیاری از یهودیان اسفاردی، به ویژه در میان یهودیان شرق مشاهده کرد، که به ظاهر آدم های مغرور، متفکر و خویشتن داری به نظر می رسد که در آنها از تحرک و نشاطی که در میان یهودیان اروپای غربی می بینیم، کمتر نشانی هست، اما همه ی یهودیان، از اشکنازی گرفته تا اسفاردی، تحرک ذهنی بارزی دارند، یعنی دارای درک سریع و فراگیر بودن ذهن بارزی هستند.
این چهار عنصر روشن فکری، غایت باوری، انرژی و تحرک را در واقع باید چهارستون ویژگی های یهودیان دانست که با سرشت آنها عجیب شده است. به اعتقاد من، تمامی ویژگی های یهودیان را به سادگی می توان به یک یا چند عنصر از عناصر فوق ارتباط داد. برای نمونه به دو عنصری اشاره می کنیم که در حیات اقتصادی یهودیان واجد اهمیت ویژه اند؛ تحرک خارق العاده و روحیه ی انطباق پذیری.
یهودی فردی فعال و پرتحرکی است. به قول گوته «همه ی یهودیان، حتی فقیرترین آنها، سرگرم دستیابی به هدفی این جهانی، چه موقت و چه دراز مدت هستند.» البته تردیدی وجود ندارد که این تحرک و جنبش گاه به بی قراری منتهی می شود. او همواره سرپا و در جنب و جوش است، همیشه کاری برای انجام دارد و در پی آن است تا آن کار و فعالیت را به ثمر برساند. او همواره در تحرک است و برایش چندان اهمیتی ندارد که باعث مزاحمت دیگران می شود و فرصت آرامش را از آنها می گیرد. در شهرهای بزرگ که دقت کنید، تمامی برنامه های موسیقی و اجتماعی شهر را یهودیان سر و سامان می دهند. چرا؟ چون روحیه ی عمل گرا و تحرک فوق العاده ی ایشان در جمع با روشن فکری، به آنها چنین امکانی می دهد. روشن فکری اهمیت بیشتری دارد چون هرگز عامل ریشه داری نیست. روشن فکری در نهایت، در سطح حرکت می کند و در عمق مسائل دخالت ندارد. روشن فکر به عمق روح یا عمق کائنات نفوذ نمی کند. به همین خاطر برای روشن فکران آسان است که از یک موضع افراطی به موضع افراطی دیگری حرکت کنند. به همین خاطر است که در میان یهودیان می توان تعصب خشک و بی منطق را دست در دست تردید و شک اساسی نسبت به همه ی اصول دین مشاهده کرد. هر دو از یک منبع مشترک سرچشمه می گیرند.
اما یهودیان شاید مهم ترین ویژگی خود را مدیون همین روشن فکری سطحی هستند و آن هم خصلت انطباق پذیری یهودیان است که در تاریخ بشر همتا ندارد. یهودیان همواره آدم های سرسخت و متعصبی بوده اند و انطباق پذیری و در عین حال استعداد ایشان برای حفظ ویژگی های ملی، وابسته به یک سرچشمه است. انطباق پذیری به آنها فرصت داد تا اگر شرایط زمانه به نحوی بود که می باید قوانین هم رنگ شدن با جامعه را رعایت کنند، این کار حتماً انجام گیرد. یهودیان با مهارتی فراوان توانسته اند در مواقع ضروری، روی ویژگی های قومی و دینی خود پوشش بنهند تا فرصتی مناسب برای ابراز آنها فراهم آید. شخصیت یهودیان از قدیم الایام همواره شخصیتی مقاوم و در عین حال مطیع بوده است و این دو خصلت گرچه ممکن است متضاد هم به نظر آیند، ولی وقتی به دقت در آنها نظر کنیم، خلاف آن را خواهیم دید. همان طور که لروا - بیولیو گفته است «یهودیان در عین حال کله شق ترین و انعطاف پذیرترین آدم ها هستند. آنها با اراده ترین و از سوی دیگر نرم ترینند.»
رهبران و خردمندان قوم یهود، در سراسر تاریخ به اهمیت و گاه نیاز به این انعطاف پذیری و نرمی آگاه بوده و عقیده داشتند که اگر قوم اسرائیل بخواهد به حیات و بقای خود ادامه دهد، نباید از توسل به این ویژگی دست بردارد و در این راه، خستگی نشناسد. آثار ادبی یهودیان سرشار از نمونه هایی در اشاره به این ویژگی است. «چون نی های نی زار باش که باد از هر سو بوزد، در همان جهت خم می شوند، چون تورات را فقط کسی درک خواهد کرد که روحیه ای توبه کار و پشیمان داشته باشد. چرا تورات را به رود تشبیه کرده اند؟ چون آب هرگز سر بالا نمی رود، بلکه سر پایین می رود و در اعماق نفوذ می کند و بنابراین، تورات آدم های سخت سر را تاب نمی آورد و فقط با آدم های فروتن سر و کار دارد.» و در جای دیگر آمده است «وقتی روباه در حول و حوش تو است، از او اطاعت کن.» یک نمونه ی دیگر «اگر در برابر توفان سر خم کنی، از فرازت می گذرد، اما اگر در برابر آن بایستی، تو را هم با خود خواهد برد.» و سرانجام نمونه ای از مجموعه ی کتاب های دعا که در آن آمده است «آرزو می کنم که روحم در برابر دیدگان، چون غبار باشد.»
قدرت خیره کننده ی یهودیان در انطباق خود با محیط، امروزه نمود و اهمیتی بیش از پیش یافته است. امروزه یهودیان اروپای غربی و آمریکا دیگر آنقدرها در پی آن نیستند که مذهب و ویژگی ملی خود را دست نخورده نگاه دارند و برعکس، بیشتر تمایل دارند تا آن ویژگی ها را از دست بنهند و به رنگ دیگر مردم آن جوامع درآیند و جالب اینجا است که یهودیان با تکیه به همان خصوصیاتی که در بالا گفته شد، در این کار هم به نحو احسن موفق شده اند.
شاید واضح ترین تصویری که می توانم از تجلی ویژگی های یهودی در جوامع مختلف نشان دهم، توسل به این واقعیت است که یهودیان در انگلیس درست مثل انگلیسی ها می شوند، در فرانسه مثل فرانسوی ها و الی آخر و حتی اگر هم واقعاً نتوانند انگلیسی یا فرانسوی نابی شوند، دست کم وانمود می کنند که هستند. اینکه فلیکس مندلسن (17) می تواند موسیقی آلمانی بسازد و ژاک افن باخ (18) موسیقی فرانسوی و سوسا (19) تصنیف های عامه پسند آمریکایی، اینکه لرد بیکانسفیلد (20) می تواند خود را یک انگلیسی، گامبتا (21) یک فرانسوی و لاسال هم یک آلمانی جا بزنند، همه از این ویژگی تطابق با محیط می آید. مخلص کلام اینکه، گاه چنین به نظر می آید که برخی از چهره های مستعد یهودی، واجد هیچ خصلت یهودی نیستند. حتی همین هم نشانه ی آن است که یهودیان چه مهارتی در انطباق با محیط و جامعه دارند که می توانند خود را به این خوبی به رنگ دیگری درآورند. آنها ویژگی انطابق پذیری و نرمش را تا به نهایت درجه ی خود رسانده اند. یهودیان می توانند از سیاره ای به سیاره ی دیگری بروند و طولی نخواهد کشید که خود را با تمامی شرایط و اوضاع و احوال سیاره ی جدید تطبیق می دهند. آنها به سرعت وضعیت جدید را درک می کنند و خود را با تمامی ویژگی های آن هم آهنگ می سازند. آنها هر کجا که لازم باشد، آلمانی می شوند و اگر محیط اقتضا کند، ایتالیایی خواهند شد. آنها به هر کاری که دیگران می کنند دست می زنند و خیلی زود خود را جا می اندازند و البته موفق هم می شوند. آنها در مجارستان می توانند مجار، در ایتالیا، ایتالیایی و در فرانسه حتی ضدّ یهود باشند. یهودیان در استفاده از شرایط و محیط خبره و ماهرند و می توانند اوضاع را به نفع خود تغییر دهند و همه ی اینها به خاطر همان ویژگی و استعداد انعطاف پذیری و انطباق است که پیش تر به آنها اشاره کردم.
پیش تر گفته بودم که این استعداد ویژه برای انطباق با محیط در چهار عامل ویژگی یهودیان ریشه دارد، اما شاید ویژگی منطق گرایی یهودیان بیش از سه عامل دیگر در آن مؤثر بوده باشد. او به خاطر این منطق گرایی می تواند از درون به هر چیزی نظر بیفکند. اگر یهودیان به جایی می رسند، به این خاطر نیست که باید به آنجا برسند، بلکه به این خاطر است که اراده می کنند و تصمیم می گیرند که به آنجا برسند. موضع آنها روی زمین سفت و سخت نیست، بلکه در قصری تخیلی در آسمان ها است. یهودی آدمی است که همه چیز برای او بر اساس یک منطق مکانیکی کار می کند. او فاقد احساسات عمیق و غریزه ی قوی است. به همین خاطر، او همانی است که هست، ولی در عین حال می تواند به هر رنگ دیگری هم درآید. اگر مارکس یا لاسال در عصر دیگری یا در مکان دیگری متولد شده بودند، شاید خیلی ساده به جای آنکه انقلابی از کار درآیند، به آدم های محافظه کاری بدل می شدند.
و البته موتور محرک این انطباق پذیری در میان یهودیان، همان اندیشه ی دستیابی به هدف به هر وسیله ممکن است که یهودیان به آن سخت وفادارند و برای نیل به هدف هر کاری می کنند. هر یهودی به محض آنکه تصمیم می گیرد چه می خواهد و به کجا باید برسد، در ذهن خود مسیری را برمی گزیند و از آن به بعد کار آسانی در پیش دارد و تحرک و انطباق پذیری او بقیه ی کارها را آسان می کند.
میزان تحرک یهودیان خیره کننده و باور نکردنی است. او می تواند به هر رنگی که بخواهد، دربیاید. او در گذشته های دور با خود را به مردن زدن، به بقای خود ادامه داده و از خود دفاع کرده بود و اینک راه و روش جدیدی در پیش گرفته و آن هم رنگ جماعت شدن و توسل به انواع شیوه های تقلید از دیگران است. بهترین نمونه را می توان در آمریکا مشاهده کرد که در آن یهودیان نسل دوم یا سوم چنان با دیگران درآمیخته اند که تشخیص تفاوت های آنها با غیر یهودیان بسیار دشوار شده است. هر آلمانی را بعد از هر چند نسل هم که شده باشد، می توان تشخیص داد، ایرلندی ها، سوئدی ها و اسلاوها هم همین طور، اما یهودیان با موفقیت تمام توانسته اند تیپ آمریکایی ها را تقلید کنند و خود را به شکل آنها درآورند و به ویژه از نظر لباس پوشیدن، سر و وضع ظاهری و آرایش مو کاملاً شبیه آمریکایی ها هستند.
برای یهودیان از آن آسان تر این است که بر فضای فکری و روشن فکری محیط خود تسلط یابند. تحرک ذهنی به او این امکان را می دهد تا به سرعت درک کند که فضای فکری هر محفل و حلقه ای چگونه است و به فوریت درمی یابد که در آن محفل خاص چه چیزی اهمیت اصلی را دارد و سپس به سرعت خود را در آن فضا جا می اندازد. از نظر تحرک اخلاقی چطور؟ این ویژگی هم به او مدد می رساند تا موانع مزاحم سر راه خود را از پیش پا بردارد. این کار هم برای او چندان دشوار نیست چون یهودیان آنقدرها به آنچه منزلت فردی خوانده می شود، وقعی نمی گذارند. صداقت نفس برای یهودی معنای چندانی ندارد و او در وهله ی اول و برتر از هر چیز دیگری، دست یابی به هدف فکر می کند.
آیا تصویری که ارائه کردیم، خلاف واقع است؟ قدرت انطباق پذیری بارز یهودیان در برابر شرایط متغیر تنازع بقا، نیازی به عرضه ی دلیل و مدرک ندارد، اما شاید برای اثبات برخی دیگر از استعدادهای ویژه ای که به یهودیان منسوب کردم، به دلایلی نیاز باشد. اجازه بدهید به استعداد انکارناپذیر آنها برای مشاغلی چون روزنامه نگاری، وکالت و بازی گری اشاره کنم و بگویم که ریشه ی همه ی آنها را می توان در قدرت انطباق پذیری یهودیان یافت.
آدولف یلنیک می نویسد «روزنامه نگار باید آدم سریع، پرتحرک، سرزنده، پرشور، دارای قدرت تجزیه و تحلیل سریع باشد و بتواند به سرعت مسائل را حلاجی کند. او باید بتواند نکته ی مهم یا حقیقت مرکزی هر خبری را به سرعت درک و تحلیل کند و سپس آن را به نحوی نکته پردازانه، دقیق و در عین حال پراحساس، با جملات کوتاه و مؤثر و در کنار همه ی این ها، احساسات لطیف و ظریف و مهارت حرفه ای روی کاغذ آورد. جملات او نه باید رقیق و آبکی باشد و نه بیش از حد تند و زننده.» آیا همه ی این ها از جمله ویژگی های یهودیان نیست؟
بازیگران و وکلا نیز به تحرک ذهنی و جسمی نیاز دارند تا بتوانند در شرایط مختلفی قرار گیرند، با افکار و اندیشه های متفاوتی روبه رو شوند، درک درستی از آدم ها و شرایط به دست آورند و در نهایت، از همه ی آنها به نفع دست یابی به هدف خود، بهره بگیرند. اینجا است که استعدادهای ذهن گرایانه ی یهودیان به کمک آنها می آید و می توانند به مدد آنها خودشان را در مواضع مختلفی قرار دهند.

ویژگی های یهودیان در ارتباط با سرمایه داری

حال می رسیم به این پرسش که ویژگی های خاصّ یهودیان چگونه و به چه شیوه ای به آنها امکان دادند تا به سرمایه داران و دلالان سهام بدل شوند و در واقع با موفقیت تمام، در عرصه های فعالیت های اقتصادی در چهارچوب نظام سرمایه داری به فعالیت بپردازند و به همان درجه ای از موفقیت برسند که در عرصه های دیگری چون ریاضیات، آمار، پزشکی، روزنامه نگاری، بازیگری و وکالت رسیده بودند؟ به عبارت دیگر، کدام استعداد خاص از استعدادهای ویژه ی یهودیان در زمینه ی سرمایه داری کارآمد افتاده و به چه اندازه ای؟
به طور کلی می توان همان نکته ای را تکرار کرد که پیش تر درباره ی ارتباط سرمایه داری و دین یهود مطرح کرده بودیم. به عبارت دیگر، اینکه اندیشه های پایه ای سرمایه داری و خصلت های ویژه ی یهودیان شباهت های خیره کننده ای را به نمایش می گذارند. لاجرم، با یک توازی سه گانه میان ویژگی یهودیان، دین یهود و سرمایه داری روبه رو هستیم. اما اصلی ترین ویژگی یهودیان که به آن رسیدیم، چه بود؟ مگر روشن فکری عمیق و بارز آنها نبود؟ و آیا مگر روشن فکری همان کیفیتی نیست که وجه تمایز اصلی نظام سرمایه داری و سایر نظام های اقتصادی به حساب می آید؟ توانایی نظم بخشیدن از روشن فکری می آید و در نظام سرمایه داری به تمایز میان فکر و دست واقف هستیم که همان تمایز میان کار مدیریت و کار کارگری است. این جمله ی مشهور را به خاطر داشته باشیم «برای کامل کردن هر کاری، به هزار دست، ولی فقط به یک فکر نیاز است.» سرمایه داری بر همین اصل بنا شده است.
ناب ترین شکل سرمایه داری آن است که در آن انتزاعی ترین اندیشه ها هم به شفاف ترین وجهی عرضه می شوند. اینکه همین امر جزء لاینفکی از ویژگی یهودیان است، پیش تر مورد بحث ما بوده و دیگر ضرورتی ندارد که به آن اشاره ی مجدد شود. سرمایه داری خصلتی دارد که بنابر آن می تواند تمامی تفاوت های کیفی را با تکیه بر تفاوت های صرفاً کمّی، به نمایش بگذارد. تا پیش از ظهور سرمایه داری، مبادله ی پول کاری چند وجهی، پر آب و تاب و فنی به حساب می آمد، اما امروزه یک کار تخصصی ناب است. در گذشته، روابط متعددی میان خریدار و فروشنده وجود داشت، اما امروز فقط یک رابطه میان آنها حاکم است؛ رابطه ی تجاری. تمایل سرمایه داری بر این بوده که از رفتارها، عادات و برخوردهای ملی و محلی دور بماند و در عوض، آنها را با روابط تخصصی جایگزین کند. به عبارت دیگر، شاهد تمایلی در جهت یک دست شدن هستیم و از این نظر، سرمایه داری و لیبرالیسم وجوه مشترک فراوانی دارند. همان طور که قبلاً دیدیم، لیبرالیسم نزدیکی فراوانی با یهودیت دارد و بنابراین، با مشابهت سه گانه ای میان سرمایه داری، لیبرالیسم و یهودیت روبه رو هستیم.
اما چگونه و به بهترین وجهی می توان شباهت های درونی میان سرمایه داری و یهودیت را نشان داد؟ آیا این کار بهتر از همه از طریق تشریح مکانیزم پول انجام نمی گیرد؟ پول وجه مشترکی است که تمامی ارزش ها بر اساس آن تعریف می شوند. از سوی دیگر، هدف و غایت تمامی فعالیت های اقتصادی در نظام سرمایه داری، پول است. بنابراین، یکی از برجسته ترین و شاخص ترین عناصر در چنین نظامی، موفقیت است و این دقیقاً همان عنصری است که بیش از همه مورد توجه یهودیان قرار دارد. آیا غیر از این است که هر یهودی، افزایش سرمایه را هدف اول و برتر خود قرار می دهد؟ این انتزاعی بودن سرمایه با روحیه ی یهودیان تناسب بسیار دارد و از سوی دیگر، اهمیت فوق العاده ای که نظام سرمایه داری برای پول قائل است، با مشرب غایت باوری یهودیان هماهنگ می افتد. طلا هدف غایی می شود چون آن را می توان برای نیل به هر هدفی مورد استفاده قرار داد. خصلت یهودیان این است که آنها برای موفقیت چنان ارج و قربی قائل هستند که امروز را فدای فردا می کنند و تحرک ایشان این امکان را فراهم می آورد تا این کار را به بهترین وجهی به انجام برسانند. در اینجا هم شاهد نمونه ی دیگری از مشابهت دین یهود و نظام سرمایه داری هستیم. سرمایه داری همواره در پی یافتن چیزهای تازه است، دنبال راهی برای گسترش می گردد و حاضر است امروز را فدای فردا کند. اصلاً نظام اعتبار دادن، به همین خاطر پدید آمد. آیا این ویژگی در نظام اعتبار دادن نیست که خود را به بهترین وجهی به نمایش می گذارد؟ از سوی دیگر، باید به خاطر داشت که یهودیان با نظام اعتباری هیچ مشکلی نداشتند. در این نظام ارزش ها و خدماتی امروز در اختیار فرد قرار می گیرد تا فردا بهای آن پرداخت شود. فکر انسان به سادگی می تواند تجارب آینده و نیازهای آتی را در نظر آورد و نظام اعتباری فرصتی فراهم می کند تا فعالیت های اقتصادی امروز ثمرات آتی داشته باشد. نشان دادن اینکه نظام اعتباری در زندگی مردم چه اهمیتی یافته، نیاز به مدرک و دلیل ندارد و علت آن نیز بسیار ساده است؛ این نظام، فرصت های طلایی خلق می کند. البته این هم هست که استفاده کنندگان از این نظام اعتباری، فقط به لذت بردن از امروز دل خوش می کنند.
خصلت های ویژه ی یهودیان و سرمایه داری، یک عمل مشترک دیگر هم دارند و آن منطق گرایی عملی است که منظورم از آن، انطباق و شکل دادن تمامی فعالیت ها در تناسب با منطق است. برای نمایش این هماهنگی به زبان ساده، اجازه می خواهم تا به چند نمونه مستدل اشاره کنم. یهودیان به این دلیل می توانند دلالان خوبی باشند چون اراده ی قوی دارند و در ضمن عادت کرده اند که برای خود هدفی معین کنند. تحرک ذهنی آنها به ایشان فرصت می دهد تا همواره برای کشف روش های تازه ی تولید و امکانات جدید بازاریابی آماده باشند. آنها در ایجاد سازمان های جدید خبره اند و در این مسیر، استعداد ویژه ی خود را در تعیین بهترین نقش برای هر کسی، آنها را در موقعیت بسیار خوبی قرار می دهد و از آنجا که در جهان سرمایه داری هیچ چیز طبیعی، وجود خارجی ندارد و هرچه هست مکانیکی یا مصنوعی است، لاجرم عدم آشنایی یهویان با هر آنچه طبیعی است، ضرری به آنها نمی رساند. به همین دلیل است که یهودیان در سازمان دهی پروژه های بزرگ سرمایه داری و هدایت آنها، آدم های موفقی هستند. او می تواند به آسانی بر روابط فاقد خصلت های انسانی، مسلط شود. پیش تر به این نکته اشاره کرده بودیم که او چندان به وابستگی های بشری تکیه نمی کند، لاجرم به احساساتی گرایی هم توجهی نشان نمی دهد. او در تمامی سطوح روابط موجود بین خریدار و فروشنده، بین کارفرما و کارمند، همه چیز را به حدّ صرفاً تجاری و حقوقی تنزل می دهد. او در مبازره ی کارگران برای دست یابی به موافقت نامه های جمعی میان کارگران و کارفرمایان، که می تواند شرایط کاری کارگران را قانونی و قاعده مند کند، معمولاً طرف کارگران را می گیرند.
یهودیان به خوبی در نقش تجار و بازرگانان ظاهر می شوند. آنها برای کار استعدادهای بی شماری دارند. بازرگانان با عدد و رقم سروکار دارند و عدد و رقم چیزی است که یهودیان با آن به خوبی آشنا هستند. عشق آنها به انتزاع و تجرید سبب می شود تا بر حساب و کتاب را با استعداد همواره هدفی را در مدّنظر داشتن، ترکیب کنید و خواهید دید که نیمی از راه موفقیت طی شده است. او می تواند به درستی فرصت ها را بررسی کند، احتمالات و مزایا و معایب کار را به سرعت بسنجد، حشو و زواید را حذف کند و به درک درستی از اوضاع، براساس عدد و رقم دست یابد. به این محاسبه گر هوشیار، کمی تخیل اضافه کنید، در آن صورت با بهترین دلال بازار سهام روبه رو خواهید بود. دلالان خوب سهام به سرعت برق و باد اوضاع بازار سهام را بررسی می کنند، هزاران احتمال را در نظر می آورند، بهترین فرصت ها را برمی گزینند و به سرعت اقدام می کنند. یهودیان بهترین استعداد ذهنی را برای انجام این کار دارند. در اینجا بد نیست که اشاره کنم که شباهت های بارزی میان فعالیت های دلالان سهام و پزشکان وجود دارد؛ هر دو باید به سرعت تشخیص دهند و دست به اقدام بزنند. یهودیان به خاطر خصلت های ویژه ای که دارند، برای هر دو کار مناسبند.
دلال خوب باید مذاکره کننده ی خوبی هم باشد، اما چه مذاکره کننده ای باهوش تر از یهودیان، که قرن ها است مهارت و خبرگی خود را در این زمینه نشان داده و از آن بهره گرفته اند؟ دلال خوب باید بتواند با نیازهای بازار و مشتری کنار آید و هرگونه تقاضایی را برآورد. یهودیان به مدد ویژگی انطباق پذیری خود، بهتر از هر کس می توانند از عهده ی انجام این وظایف برآیند. موضوع دیگر، قدرت پیشنهاد است و حتی در این زمینه هم یهودیان به مدد تحرک ذهنی خود، بر بقیه ارجحیت دارند.
به هر طرف که می نگریم، این نتیجه گیری خود را بر ما تحمیل می کند که مجموعه ای از خصوصیاتی که در مورد یهودیان برشمردیم، بهتر از هر مجموعه ی دیگری بهترین پی آمدهای مورد نظر سرمایه داری را پدید می آورد. دیگر لزومی ندارد که بیش از این به آن ویژگی ها و دلایل قوت آنها اشاره کنیم چون خواننده ی هوشمند خود متوجه آنها خواهد شد، اما مایلم پیش از خاتمه ی این بحث، توجه خوانندگان را به یک نکته ی دیگر هم جلب کنم و آن توازی میان سرشت ناآرام و دائماً در حال تغییر و تحول بازار سهام است که همواره هرگونه تلاش و کوشش در جهت دستیابی به تعادل و سکون را ناکام می گذارد و مشابه همین سرشت ناآرام که در میان یهودیان شاهدش هستیم.
در مبحث دیگری به ویژگی های سه گانه ی کسانی که ضمانت اجرای پروژه های بزرگ را به عهده می گیرند، اشاره کرده بودم. این سه ویژگی را در سه کلمه خلاصه می کنم؛ بیداری، هوشیاری و تدبیر. بیداری یعنی اینکه فرد قدرت درک سریع داشته باشد و در داوری های خود تردید نکند، پیش از آنکه حرفی به زبان آورد، دست کم دوبار فکر کند و بتواند از لحظات مناسب، بهترین استفاده ها را ببرد. هوشیاری یعنی اینکه باید از اوضاع و احوال جهان باخبر باشد، در برخورد با دیگران تردید به خود راه ندهد، در لحظات بحرانی به تصمیمات خود ایمان داشته باشد و مهم تر از همه اینکه، از نقاط ضعف و خطاهای اطرافیان خود باخبر باشد. تدبیر و کاردانی هم یعنی اینکه سرشار از اندیشه های بدیع و تازه باشد.
اما او در عین حال باید سه ویژگی دیگر را هم احراز کند؛ باید فعال، به هوش و مسئول باشد. منظورم از به هوش این است که فارغ از احساساتی گرایی و آرمان گرایی غیر موجه باشد. منظورم از مسئول هم این است که قابل اعتماد، وظیفه شناس، منظم، پاکیزه و صرفه جو باشد.
من بر این عقیده ام که این مشخصات کلی، که به طور خلاصه به آنها اشاره کردم، هم در مورد مسئولان اجرایی نظام سرمایه داری مصداق دارد و هم در مورد یهودیان.

پی نوشت ها :

1. F. Hertz
2. Jean Finot
3. Sephardim
4. Ashkenazim
5. Jellinek
6. Fromer
7. Chamberlain
8. Marx
9. Leroy - Beaulieu
10. Picciotto
11. Jacob Bohem
12. Friedrich Naumann
13. Max Liebermann
14. Dühring
15. Tachlis
16. Chassidim
17. Felix Mendelssohn
18. Jacques Offenbach
19. Souza
20. Lord Beaconsfield
21. Gombetta

منبع: سومبارت، ورنر، (1384)، یهودیان و حیات اقتصادی مدرن، رحیم قاسمیان، تهران، نشر ساقی، دوم.