نویسنده: ورنر سومبارت
مترجم: رحیم قاسمیان



 

نبوغ یهودی چگونه دست نخورده باقی ماند؟

اما یک مسأله ی مهم و جالب توجه در این بررسی های مردم شناسانه این است که دریابیم آیا بین ویژگی های سامی یهودیان و ویژگی های ذهنی آنها، ارتباطی وجود دارد یا نه؟ در واقع می خواهیم اطمینان حاصل کنیم که نبوغ در خون یهودیان است یا جنبه ی نژادی دارد یا نه. برای درک این نکته لازم خواهد بود که ببینیم ویژگی های مورد نظر ما که در میان یهودیان امروزی شاهد حضور آنها هستیم، در میان یهودیان عصر باستان هم وجود داشته یا امری امروزی است و اگر که چنین است، از چه زمانی در آنها ظاهر شده است.
با توجه به این امر باید بررسی کنیم که آیا ویژگی های ذهنی یهودیان ثابت مانده، به گذشته ی دور و ایام تشکیل گروه قومی یهودی بازمی گردد یا نه، اما امکان اثبات مستقیم این نکات وجود ندارد چون به طور دقیق نمی دانیم که ویژگی های عمومی یهودیان در ایام بسیار دور چگونه بوده است. اطلاعات ما در این مورد، بسیار اندک و پراکنده است. در اسفار خمسه آمده است که یهودیان آدم های سخت سری هستند. سیسرو خطیب رومی نیز گفته است که یهودیان همواره با همدیگر هستند و مارکوس آرلیوس (1) گفته که یهودیان آدم های بی قرار و پرتحرکی هستند و خوان دو لا هوارته (2) گفته که یهودیان باهوشند و در مسائل این جهانی زرنگی خاصی دارند.
اولین نکته ای که باید به آن توجه کرد، از این قرار است:
1. دیدگاه و نحوه ی برخورد یهودیان نسبت به مردمی که در تمامی دوران سرگردانی در میان آنها زندگی کردند. در حول و حوش صد سال گذشته دیده اند که یهودیان کناره جویی و بی تفاوتی را پیشه کرده اند. تا پیش از آغاز سرمایه داری، به یهودیان به عنوان بیگانه یا شهروند درجه دوم نگریسته می شد، تا اینکه سرمایه داری آنها را از این وضعیت نجات داد. یهودیان هر کجا که بودند، مورد نفرت قرار داشتند و اذیت و آزار می شدند، اما در عین حال، هر کجا که بودند یاد می گرفتند که چگونه از خود مراقبت کنند و به حیات خویش ادامه دهند.
اما در دوران قدیم وضع چگونه بود؟ بعد از آن چه اتفاقی افتاد؟ از زمانی که یهودیان با سایر مردم ارتباط پیدا کردند، وضع یکسانی بر آنها گذشته است. در همه جا حضور آنها محل اعتراض بود و یهودیان مورد شکنجه و آزار و بدرفتاری قرار می گرفتند. مصری ها از آنها بیزار بودند. می گفتند که یهودیان ضدّ بقیه ی مردم هستند. در دوران شکوفایی امپراتوری یونان و در امپراتوری رم نیز همین حکایت تکراری نفرت، غارت و مرگ ادامه داشت. مورخانی از قتل عام یهودیان در اسکندریه در سده ی اول میلادی نوشته اند و محققی نوشته است «نفرت از یهودیان و اعمال بدرفتاری نسبت به آنها، به اندازه ی تاریخ سرگردانی قوم یهود، کهنه و قدیمی است.»
در زمان سزار رم نیز وضع چندان متفاوت نبود. مارکوس آرلیوس می گوید «من از دست این یهودیان پر سر و صدا و کثیف خسته شده ام.» در زمان حکومت تئودور (3) (اواخر سده ی ششم و اوایل سده ی هفتم میلادی) قتل عام ها و چپاول های گسترده ی یهودیان در دستور کار قرار داشت و در اواخر سده ی هفتم میلادی و در زمان حکومت خاندان لونگوبارد (4) نیز درست همین وضع حاکم بود. در شرق نیز همین اوضاع تکرار می شد. سده ی ششم میلادی در بابل، اوضاع به همان بدی شمال ایتالیا در سده ی هفتم میلادی بود. حتی در منطقه ی شبه جزیره ی پیرنی که یهودیان برای مدتی در آن راحت و در آسایش بودند، سرانجام اوضاع تلخ و تیره شد و مسیحیان و مسلمانان علیه یهودیان متحد شدند.
نمونه هایی از این دست بسیار زیاد بود. این خود گواه آن است که نفرتی گسترده از یهودیان در مناطق تحت کنترل مسیحیان و غیر مسیحیان جریان داشت. آیا می توان این پدیده را بدون فرض وجود ویژگی های خاصّ یهودیان که همه جا و همواره با آنها مانده بود، توضیح داد؟ در این امر تردیدی وجود ندارد که نفرت از یهودیان، به طور مسلم ناشی از نحوه ی برخورد یکسانی بود که در میان غالب غیر یهودیان دیده می شد.
از سوی دیگر، یهودیان هر کجا که بودند و در تمامی قرون و اعصار، شهروند درجه دوم به حساب می آمدند. در بعضی موارد، قانون سرزمین حکم می کرد که یهودیان شهروند درجه دوم باشند. البته مواردی هم بود که یهودیان از موقعیت ممتازی برخوردار می شدند و به لطف آن، از انجام برخی از خدمات (مثل خدمت نظام معاف بودند یا از نظر احکام قانونی برتری های استثنایی داشتند، اما یهودیان به طور کلی، در حیات روزمره کشوری که در آن اقامت می کردند، نقش چندان مهمی به دست نمی آوردند. برای مثال، در یونان، ساکنان یهودی فاقد حق و حقوق سایر شهروندان بودند و در اغلب نقاط، همین وضع تا قرون وسطا ادامه داشت.
این برخورد رایج را باید به حساب چه گذاشت؟ کشورهای مختلف، شیوه ی برخورد یکسانی در برابر یهودیان در پیش می گرفتند. آیا این امر خود نشانگر آن نیست که اتخاذ چنین تصمیمی ناشی از ویژگی های خاصی در یهودیان بود؟ شاید بعضی بگویند که این امر صرفاً به خاطر سرسپردگی تمام عیار یهودیان به دین یهودی بوده باشد. به هر حال باید علتی می داشت.
با این همه، علی رغم تمام این آزارها و سرکوب ها یهودیان از دین خود دست نکشیدند و یهودیت از صحنه ی روزگار محو نشد. یهودیان از دیرباز می دانستند چگونه از خود مراقبت کنند. این امر شاید ماحصل آن ترکیب غریب سخت سری و انعطاف پذیری باشد که پیش تر هم به آن اشاره کرده بودیم. یهودیان در ادوار مختلف تحت بدترین شرایط و فشارها قرار گرفتند، اما هر بار موفق شدند از آن همه بلا و مصیبت سالم بیرون آیند و به بقای خود ادامه دهند. آنها از قتل عام های گسترده ی امپراتوران رم جان سالم به در بردند و شمشیرهای آخته ی سربازان و فشارهای بی حد و حصر جامعه، بر آنها تأثیر چندانی ننهاد. علی رغم همه ی این فشارها، در سده ی سوم میلادی یهودیان در فلسطین مستقر بودند و حکومت مستقل خود را داشتند. چه در دوران بسیار قدیم، چه در قرون وسطا و چه در عصر حاضر، یک کلمه ی مشترک در توصیف یهودیان به کار می رود و آن «سرسختی» است.
یهودیان این ترکیب سرسختی و انعطاف پذیری را به بهترین وجهی در ارتباط خود نسبت به حکومت ها، آنجا که پای دین در میان بوده است، به کار برده اند. بیشترین دشمنان یهودیان کسانی بودند که مشکل دینی با آنها داشتند و یهودیان به این خاطر، مشقات فراوانی به جان خریدند. با این همه، آنها هرگز از دین خود دست نکشیدند و هرگاه فشار از حدّ طاقت گذشت، چه بسیاری از یهودیان که وانمود کردند از دین خود برگشته اند، اما در خفا به آن وفادار ماندند و مخفیانه پیام دین خود را گسترش دادند. نمونه های آن در اسپانیای قرون وسطا مشهور است و این روش سابقه ای بس طولانی دارد. چه بسیار یهودیانی که خود را مسیحی یا مسلمان جا زدند. نمونه های آنها در تاریخ فراوان است. هر وقت فشار زیاد می شد، یهودیان متدین، آموزگاران و رهبران دین یهود به ظاهر وانمود می کردند که از دین خود برگشته اند، اما در نهان تمام همّ و غم آنها صرف حفظ ویژگی ها و تعالیم دین می شد. به عنوان نمونه های مثالی، می توان به الزار بن پارتا (5) اشاره کرد که مدت های طولانی خود را فردی بی دین جا زده بود یا اسماعیل ابن نگرلا (6) که مخفیفانه تلمود درس می داد و به پرسش های مردم درباره ی امور دینی پاسخ می گفت. در دربار حاکمان مسلمان اسپانیا نیز یهودیان زیادی بودند که خود را به مسلمانی می زدند. در ناپل ایتالیا نیز یهودیانی بودند که حتی با ریاکاری تمام، فرزندان خود را غسل تعمید می دادند و وانمود می کردند که مسیحی هستند. در قرون وسطا وقتی هزاران یهودی اسپانیا اخراج شدند، به کشورهای دیگر پا نهادند و ابتدا اعلام کردند مسیحی هستند و به تدریج که فرصت به دست می آوردند، دین واقعی خود را افشا می کردند و به اجرای مراسم آن می پرداختند. یهودیان چه آدم های خارق العاده ای هستند که توانستند چنین اراده ای را با انعطاف پذیری خاصی ترکیب کنند.
همان طور که پیش تر گفته شد، بسیاری از خصوصیات ویژه ی یهودیان، در دوره ی آوارگی آنها توسعه و تکامل یافت. اما؛
2. آیا این آوارگی صرفاً ثمره ی شرایط و وضعیت بیرونی بوده است؟ آیا حتی خود آن نیز شاهدی بر وجود ویژگی های خاص در یهودیان نیست؟ شاید بهتر باشد پرسشم را چنین مطرح کنم، آیا می شد هیچ قوم دیگری را آن چنان در سطح کره ی زمین پراکنده کرد که یهودیان پراکنده شدند؟
یهودیان سالیان سال قبل مزه ی آوارگی و تبعید را چشیدند. عقیده ی رایج و غالب در این مورد این است که آوارگی و تبعید یهودیان، ماحصل دخالت عوامل بیرونی بوده است و یهودیان برخلاف میل و اراده ی خود، تبعید و سرگردان شده بودند. بنابراین، خصوصیات ویژه ی یهودیان به این موضوع ربطی پیدا نمی کند، اما شاید این نتیجه گیری عجولانه باشد. آیا این امکان وجود ندارد که اگر یهودیان واجد خصوصیات ویژه ای نبودند، هرگز تبعید و سرگردان نمی شدند؟ آیا این تبعیدها و سرگردانی ها، هدف خاصی را دنبال نمی کرد؟ شاید این کار برای سرزمینی که یهودیان به تصرف خود درآورده بودند، فایده داشت یا شاید فایده ی آن به شهری می رسید که یهودیان ساکن آن بودند. یهودیان در بعضی جاها به شدت مورد نفرت قرار داشتند و در بعضی جاهای دیگر شهروندانی ارزشمند به حساب می آمدند که صاحب مال و منال و دانش حرفه ای بودند و می توانستند در رونق هر جایی که در آن سکونت می کردند، به شدت مفید افتند.
خیلی از یهودیان هم صرفاً به دلایل اقتصادی فلسطین را ترک گفتند چون در آنجا فضای کافی برای رشد جمعیت وجود نداشت. با توجه به وسعت و میزان تولید کشاورزی و دامپروری در فلسطین، مهاجرت های اقتصادی باید امری عادی می بود، اما همین نکته توجه ما را به یک ویژگی ملی جلب می کند و آن افزایش جمعیت، ناشی از علل روانی و ذهنی است. افزون بر آن، اینکه فشارهای اقتصادی به مهاجرت انجامید، خود نشانه ی یکی دیگر از ویژگی های خاصّ یهودیان است. یهودیان را از این نظر با مردم سوییس مقایسه می کنند. مردم سوییس هم به دلایل اقتصادی و از آنجا که این کشور نمی تواند همه را در خود جا دهد و سیر کند، به مهاجرت های گهگاهی دست زده اند، اما آنها به این دلیل مهاجرت می کنند که انرژی و اراده ی راسخ برای بهبود وضعیت خود دارند، ولی هندوها چنین نیستند. آنها معمولاً از جایی که در آن سکونت دارند، مهاجرت نمی کنند. اگر جمعیت آنها زیاد شود، خود را به سهم کمتری از قوت روزانه قانع نگه می دارند.
اما اینکه فکر کنیم مهاجرت و سرگردانی یهودیان فقط عامل بیرونی داشته است هم نظری یک سویه است. هرگز نمی توان چنین پدیده ای کلی و عام را که در سراسر تاریخ بارها و بارها تکرار شده، بدون در نظر گرفتن این نکته که برخی از موارد آن هم به اختیار و اراده ی خودشان بوده است، مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. اما دلیل آن هرچه بوده باشد؛ چه غریزه ی مهاجرت و تغییر مکان یا عدم توانایی برای ماندن در یک مکان برای مدتی طولانی اهمیت چندانی ندارد، اما این مردم حتماً خصوصیات ویژه ای داشتند که می توانستند به آسانی از سرزمینی به سرزمین دیگری مهاجرت کنند و در شهرهای بزرگ و کوچک و مناطق مختلف سکنا گزینند. این خصوصیت ویژه، سالیان سال قبل نیز در میان یهودیان چهره ی خود را نشان داده بود. هرتسفلد (7) که احتمالاً کامل ترین فهرست از مکان های سکونت و استقرار یهودیان در دوران سلطه ی یونانیان را به ثبت رسانده است، این واقعیت خیره کننده را به نمایش می گذارد که از مجموع اماکن سکونت یهودیان، پنجاه و دو مکان آن شهرهای بزرگ بودند و در آن میان، سی و نُه مرکز بزرگ و ثروتمند تجاری دیده می شوند.
از همه ی آنچه گفته شد، چنین نتیجه گیری می شود که خصوصیات ویژه ی یهودیان به یقین در دوره ی آوارگی اولیه ی آنها شکل گرفته، ولی در عین حال باید اذعان کرد که آوارگی یهودیان هم تا حدودی ناشی از همین خصوصیات بوده است. پیش از این آوارگی، خصوصیات فوق وجود داشت؛ به فرض که در مرحله ی خام و نیمه مخفی خود بود.
3. همین امر در مورد مذهب آنها نیز صدق می کند. وقتی این ادعا را مطرح می کنم که یهودی امروزی فرآورده ی دین خود است و اینکه او چیزی که هست نبوده، بلکه به مرور چنین شده و این هم محصول خط مشی فکورانه و از پیش طراحی شده ی گروهی آدم های خبره و هوشمند بوده است، نه اینکه اصالتاً به اینجا رسیده باشد، کاملاً جدی هستم و مدارک و شواهد کافی برای ارائه در اختیار دارم. در فصل گذشته نشان دادم که دین یهود، چه تأثیر عظیمی بر عملکردها و فعالیت های یهودیان داشته است، اما در عین حال، می خواهم با تمام قوا با دیدگاه مطرح شده از سوی اچ. اس. چمبرلن نیز مخالفت کنم. می خواهم این نکته را به صراحت مطرح کنم که اگر به خاطر ویژگی های خاصی در میان یهودیان نبود، دین یهود هرگز شکل نمی گرفت و به درجه ای که اکنون رسیده، توسعه و تکامل نمی یافت. این واقعیت که چند تن یا گروهی توانستند این اندیشه های عالی و درخشان را شکل بدهند، الزاماً این اصل را مطرح می کند که آن افراد یا گروه، آدم های نابغه و مستعدی بودند. از سوی دیگر، همین که کلّ جماعتی آموزش های آنها را به جان و دل و نه فقط در ظاهر پذیرفتند. آیا خود گواه آن نیست که یهودیان واجد ویژگی های ملی خاصی بوده اند؟ امروزه به راحتی می توانیم مدعی شویم که هر قومی مذهبی را می پذیرد که با آن راحت تر است و اگر دین دیگری را پذیرفته بود، آن قدر آن را تغییر و تحول می داد تا مطابق خواست ها و نیازهایش درآید.
لاجرم بر این باورم که می توانم ویژگی های خاصّ یهودیان را از ویژگی های خاصّ دین یهود استنتاج کنیم. از این منظر، سرچشمه ی بسیاری از ویژگی های یهودیان را می توان ناشی از سابقه ای بسیار از زمان مهاجرت از بابل دانست. با توجه به این، اگر به برخی قصه های پر دوز و کلک افسانه های یهودیان اشاره کنم، نباید نگران آن باشم که خوانندگان من را هم در ردیف ضدّ یهودیان قرار دهند. امیدوارم که هیچ کدام از خوانندگانم فکر نکنند که من به بدی ضدّ یهودیان هستم. در این افسانه ها آمده است که اسحاق، یعقوب و اسو (8) گهگاه فریب کاری کرده اند، اما این فریب کاری را می توان در تمامی اسطوره ها از یونانی گرفته تا هندی هم مشاهده کرد. منظور اصلی من این است که خصوصیات ویژه، اصلی و مهمی که پیش تر در مورد دین یهود به آن اشاره کردم؛ روشن فکری، خردگرایی و عافیت طلبی، از جمله خصوصیات ویژه ی یهودیان است که حتی پیش از توسعه ی دین یهود، در میان مردم آن وجود داشته، هرچند نمود چندان بارزی نداشته است.
4. نکته ای که حالا می خواهم به آن اشاره کنم، مشابهت خیره کننده ای است که فعالیت های اقتصادی یهودیان در تقریباً قرون و اعصار تاریخ آنها به چشم می آید. من با طرح این نظر که این خود گواه آن است که ویژگی های خاصّ یهودیان در طول تاریخ کم و بیش ثابت مانده اند، در واقع خلاف آن گام برمی دارم. این نظر نه تنها مخالف عقیده ی کسانی است که بر این باورند که فعالیت های اقتصادی یهودیان در طی تاریخ تغییر یافته است، بلکه حتی مخالف نظر افرادی است که با من موافق هستند که این فعالیت های اقتصادی، عامل ثابتی در توسعه و تحول یهودیان بوده است. تفاوت دیدگاه من با گروه اخیر در این است که ما با هم بر سر نوع این فعالیت های اقتصادی اختلاف نظر داریم.
دیدگاه پذیرفته شده و عموماً مقبول در مورد تاریخ فعالیت های اقتصادی یهودیان چیست؟ به عقیده ی من ریشه ی آن را باید در نزد هاینه جست و در مجموع چیزی شبیه این است. یهودیان در اصل کشاورز بودند. گفته شده است که یهودیان حتی در دوران آوارگی، روی زمین کار می کردند و از توسل به مشاغل دیگر ابا داشتند، اما در سده ی ششم و هفتم میلادی آنها ناگزیر شدند دار و ندار خود را بفروشند و خواه و ناخواه دنبال راه های دیگری برای کسب درآمد باشند. چه کردند؟ تمام وقت خود را به تجارت گذاشتند و در حدود پانصد سالی در این حرف ماندند. یک بار دیگر دست سرنوشت، صفحه ی تازه ای به روی آنها گشود و صلیبیون در محافل تجاری و بازرگانی، احساسات ضدّ یهودی را رواج دادند و طبقه ی بازرگانان کشورهای مختلف که در حال رشد بودند، در اتحادیه های صنفی متحد شدند و از بازارهای تحت کنترل یهودیان فاصله گرفتند. یهودیان یک بار دیگر ناگزیر شدند که مشاغل تازه ای را تجربه کنند، اما همه ی دردها به روی آنها بسته بود و تنها راهی که پیش پای آنها ماند این بود که پول قرض بدهند. بنابراین، آنها به بازار وام و اعتبار رو آوردند و از آنجا که قوانین مربوط به ممنوعیت ربا و بهره شامل حال آنها نمی شد، موقعیت ممتازی به دست آوردند.
دیدگاه کم و بیش نیمه رسمی رایج در محافل یهودی و بی تردید در میان هواداران نظریه ی جذب و تحلیل یهودیان در میان اقوام و مللی که با آنها زندگی کردند، چیزی شبیه به این بوده و در عین حال بخش قابل توجهی از یهودیان ملی گرا هم به این دیدگاه تمایل نشان می دادند.
دیدگاه دیگران هم وجود دارد که برخی مورخان؛ چه یهودی و چه غیر یهودی، از جمله هرتسفلد، مورخ یهودی، مروج آن بوده اند. این دیدگاه حاکی از آن است که یهودیان در طول تاریخ، از زمان سلطنت سلیمان به این سو، در تمام دوران آوارگی تا زمان حاضر، آدم های اهل تجارت بوده اند.
به عقیده ی من، هر دو نظریه ی فوق نادرست و دست کم یک سویه است و امیدوارم که بتوانم در یک بررسی اجمالی از تاریخ اقتصاد یهودیان دلایل ابطال این دو نظریه را تشریح کنم.
یهودیان از دوران پادشاهان تا پایان استقلال ملی - شاید حتی بتوان گفت تا دوره ی تنظیم و تدوین تلمود - از نظر اقتصادی مردمانی خودکفا و مستقل بودند. آنها تولیدات اضافی خود را به سرزمین های دیگر می فرستادند و خود به اندازه ی نیاز خانواده هایشان تولید داشتند و در بهترین حالت، با همسایه های خود معاملات پایاپای انجام می دادند. در واقع می توان گفت که آنها واحدهای اقتصادی مستقلی بودند که نیازهای خود را تأمین می کردند و در این رهگذر کارگرانی هم داشتند که به آنها دستمزد می دادند و به نوعی یک نظام ارباب و رعیتی در میان آنها جریان داشت و البته صنایع دستی هم باب بود و تولید می شد. طبعاً تجارت هم بخشی از زندگی آنها بود، ولی مگر آن همه تاجری که در فلسطین زندگی می کردند و در عصر پادشاهان از آنها صحبت شده است، تاجر نبودند؟ اینکه همه ی تاجران فلسطین و یهودیان را تحت عنوان کلی تاجر دسته بندی کنیم، مشکلی حل نخواهد کرد و سرشت واقعی نظام اقتصادی در دوران حکومت سلیمان را به خوبی نشان نخواهد داد. نظام اقتصادی آن ایام، نظام ارباب و رعیتی بود و طبعاً توزیع کالا را هم در برمی گرفت، اما نمی توان عنوان تجارت را بر آن اطلاق کرد. در عهد عتیق در کتاب اول پادشاهان، بخش نهم چنین آمده است «سلیمان پانصد و پنجاه نفر به عنوان سرپرست بر گروه کارگران گمارده بود... . سلیمان در عصیون جابر (9) که از بنادر سرزمین ادوم است، کشتی ها ساخت. حیرام (10) پادشاه، دریانوردان با تجربه ی خود را فرستاد تا در کشتی های سلیمان با ملاحان او همکاری کنند. آنها با کشتی به اوفیر (11) مسافرت کردند و برای سلیمان طلا آوردند. مقدار این طلا بیش از چهارده تن بود.»
منظورم از اشاره به این بخش از عهد عتیق و بخش های مشابه دیگر این است که نشان دهم یک رابطه ی تجاری بین المللی در حال اوج گیری بود، با این فرض که حال و هوای انحصاری داشت. وقتی خاندان سلطنتی را به عنوان ارباب در یک مقیاس وسیع در نظر می گیریم که آدم های خود را همراه با خادمان اربابان دیگر به سرزمین هایی می فرستادند تا برای دربار پادشاه غنایم به همراه آورند، کار ساده تر می شود. استقلال اقتصادی دربار بعدها و در ماجرای بنا نهادن معبد بزرگ نیز ظاهر می شود. «سلیمان قاصدی نزد حیرام پادشاه صور فرستاد و چنین پیام داد؛ صنعت گر ماهری برایم بفرست که زرگری، نقره کاری و فلزکاری بداند و در بافتن پارچه های ارغوانی، قرمز و آبی ماهر باشد. در ضمن او باید حکاکی نیز بداند تا در کنار صنعت گران من کار کند. همچنین چوب های سرو، صنوبر و صندل از جنگل های لبنان برای من بفرست، زیرا افراد تو در بریدن چوب ماهرند و مردان من نیز به ایشان کمک خواهند کرد... . بدان و آگاه باش که من ده هزار تن گندم و دو هزار تن جو، چهارصد هزار لیتر شراب و چهارصد هزار لیتر روغن زیتون به کارگران تو خواهم داد.» (12) همین نکته در بخش دیگری از همین کتاب هم قابل مشاهده است، آنجا که می گوید «او شهر تدمور (13) را در بیابان و شهرهای نواحی حمات (14) را که مراکز مهمات و آذوقه بودند، بنا کرد.» حدیث این شهرهای انبارگونه بیشتر گواه وجود روابط ارباب و رعیتی است تا روابط تجاری.
نظریه ی وجود رابطه ی تجاری در میان یهودیان باستان به دلایل چندان مستدل و محکمی متکی نیست. البته این درست است که در بخش های مختلف عهد عتیق می خوانیم که تبعیدیان بابل آدم های ثروتمندی بودند، ولی هیچ کجا اشاره ای به حرفه ی آنها نشده است. در عهد عتیق حتی یک سر سوزن مدرک معتبر در تأیید نظریه ی گراتس وجود ندارد که آنها مال و منال خود را از راه تجارت به دست آوردند. شاید الواح موجود به خط میخی که در نیپور پیدا شده است، چنین فرضیه ای را تأیید کند، اما ارجاع به پیش گویی حزقیال (15) در مورد ارتباط انهدام صور به حسادت فنیقی ها و سپس با تکیه به آن، طرح این نظریه که فلسطین حتی در دوره ی پیش از مهاجرت نیز یک مرکز بزرگ تجاری بوده است، به عقیده ی من اصل و پایه ی چندان مستدلی ندارد.
اینکه نمی توان به استدلالاتی از این دست چندان اعتماد کرد، از تفسیری مشخص می شود که این محققان از قطعه ی مشهوری از کتاب «امثال» ارائه کرده اند که در آن ترفندهای زن خیانت کاری شرح داده شده است «بیا از یکدیگر لذت ببریم و تا صبح از عشق لبریز شویم. شوهرم در خانه نیست و به سفر دوری رفته است. او به اندازه ی کافی با خود پول برده و تا آخر ماه باز نمی گردد.» آیا این نشان می دهد که همسر این زن بی وفا تاجر بوده است؟ شاید، ولی شاید هم کشاورز بوده که برای پرداخت اجاره ی زمین به سراغ مباشر ارباب رفته و در ضمن می خواسته در سر راه گاوی برای شخم زدن زمین خریداری کند.
بنابراین، هیچ دلیل روشن و صریحی در مورد وجود تجارت، به عنوان یک شغل تخصصی، در دست نیست. از سوی دیگر، بخش هایی در عهد عتیق هست که دیدگاه من را در مورد سلطه ی یک نظام ارباب رعیتی، نظامی که تا مدت ها بعد هم ادامه داشت، به اثبات می رساند. برای مثال به نحمیا (16)، بخش دوم از عهد عتیق نگاه کنید، آنجا که در آن به نامه ای اشاره می شود که در آن از اصاف (17)، متصدی محافظت از جنگل های پادشاه، خواسته می شود تا برای ساختن در ورودی قصر چوب لازم فراهم آورد. در کتاب لاویان (18)، بخش نوزده نیز آنجا که دستور داده می شود تا ترازو و معیارهای صحیح مورد استفاده قرار گیرد، صحت نظریه ی من تأیید می شود.
اما این امر به آن معنا نیست که در آن ایام هیچ تاجری وجود نداشت. حتماً، حتی در دوره ی پادشاهان تاجرانی بوده اند، اما این افراد به طور عمده به خرده فروشی اشتغال داشتند. درباره ی آنها در کتاب پادشاهان، بخش بیستم، می خوانیم «آنجا که بن هداد (19) پادشاه سوریه، که در جنگ شکست خورده است، به اهب (20) پیشنهاد می دهد که همتای کاری که پدرش در سامره کرده بود، در بازارهای دمشق خیابان بسازد.» یا در کتاب نحمیا آمده است که زرگران و تاجران در محله های مخصوصی مغازه دایر می کردند، اما چطور می توان همتای برتولت از این عبارات چنین استنتاج کرد که در آن ایام اتحادیه های صنفی بزرگ و آبرومندی وجود داشت؟ من نمی فهمم، اما قبول دارم که احتمالاً مغازه داران ریز و درشتی اینجا و آنجا حضور داشتند.
اینکه حتی در ایام بسیار بسیار دور، ‌نظام تبادل کالا در سطح بین المللی وجود داشت، محل تردید نیست. حتماً تجارت گسترده و بازرگانان بزرگی بودند که تولیدات اضافی فلسطین را در بازارهای کشورهای دیگر می فروختند و در مقابل، اجناس تجملی و زینتی با خود همراه می آوردند. در کتاب حزقیال آمده است «یهودا و اسرائیل تجار خود را با گندم، حلوا، عسل و روغن زیتون نزد تو می فرستند.» اما نکته ی بسیار مهم این است که این تاجران بزرگ و ثروتمند یهودی نبودند، بلکه غریبه ها بودند. کاروان هایی که جاده های مختلف کشور را درمی نوردیدند، متعلق به اقوام دیگر بودند، نه یهودیان. حتی در زمانی که کتاب «امثال» نگارش می شد، بازار خرده فروشی در دست اهالی کنعان بود. یهودیان که از سرزمین خود تبعید شده بودند، در آن ایام در موقعیتی قرار نداشتند که تأثیری بر تجارت بین المللی برجا گذارند. بزرگ ترین تاجران آن ایام را فنیقی ها، سوری ها و یونانیان تشکیل می دادند. یکی از کارشناسان معتبر در این باره چنین می نویسد «طرح این ادعا که مهاجرت و تبعید یهودیان صرفاً به خاطر دست یابی به منافع تجاری بوده، هیچ پایه و اساس منطقی ندارد.» بنابراین، با توجه به نکات مطرح شده و با عنایت به اینکه یهودیان در آن ایام نه به کشوری مجاور ساحل دسترسی داشتند و نه علاقه ای به تجارت از خود نشان می دادند، هیچ دلیلی ندارد که بپنداریم یهودیان آن ایام تاجران بزرگی بودند و تجارت گسترده ای داشتند.
در قرون بعد هم تحولات خاصی در این زمینه رخ نداد. در تلمود هم بیش از هر چیز به این نکته برمی خوریم که یهودیان قادر بودند نیازهای اقتصادی خود را برآورده سازند و از این نظر مستقل بودند، در نتیجه، درست نخواهد بود که آنها را تاجر بنامیم. البته این را هم نباید از نظر دور داشت که از سوی رهبران دینی به آنها توصیه می شد به جای توسل به کارهای جسمی، به خرید و فروش که آسان تر و کم زحمت تر است رو آورند، اما منظور این رهبران دینی خرده فروشی بود، نه تجارت گسترده. در واقع ربی ها به تجارت و به ویژه به تجارت با کشورهای خارجی نظر چندان مساعدی نداشتند. حتی بعضی از آنها تا به آنجا پیش رفتند که تجارت بین المللی را مذموم شمردند و بر آن دسته از فعالیت های اقتصادی مهر تأیید زدند که در آن به تبادل کالا نیازی نبود. ربی آشامی بن جوشیا (21) می گفت «تاجران چون اطفال یتیمی هستند که هیچ گاه به اندازه ی کافی محبت نمی بینند و از نظر احساسی ارضا نمی شوند. تاجران مانند افرادی هستند که گورهای خود را با دست خود حفر می کنند.» ربی دیگری می گوید «چهار دسته پول است که برکت ندارد؛ اجری که به کاتب پرداخت می شود، پولی که به مترجم می دهند، ثروتی که از فریب یتیمان حاصل می شود و درآمدی که از معامله با کشورهای خارجی به دست می آید.»
این از دیدگاه یهودیان غرب، اما در شرق چه دیدگاهی جریان داشت؟ یهودیان در سراسر عصر باستان تا اوایل قرون وسطا، همتای سوری ها، اگر تاجر بودند، فقیر بودند و در برابر تاجران بزرگ رم تاب سر بلند کردن نداشتند، درست همتای بازرگانان لهستان در سده های هفدهم و هیجدهم میلادی که موی دماغ تاجران بزرگ روز بودند. تمامی مدارکی و اسنادی که از فعالیت های یهودیان در اوایل قرون وسطا وجود دارد، با دیدگاه های ما کاملاً منطبق است. یهودیان تا عصر حاضر، هیچ وقت بازرگانان بزرگی نبودند، البته در میان آنها تاجران خرده پای زیادی پیدا می شد، اما وسعت فعالیت های آنها به بازارهای داخلی محدود بود و تجارت خارجی نداشتند.
اگر این امر صحت داشته باشد که یهودیان از قدیم الایام بازرگان و اهل تجارت نبودند، آیا لاجرم این صحت دارد که آنها کشاورزی را پیشه ی خود کرده بودند؟ البته، اما با توجه به این نکته که نظام اقتصادی رایج در میان آنها نظام ارباب و رعیتی بوده است، اما فقط همین هم نیست. حرفه ای که یهودیان سال ها بعد خود را وقف آن کردند و به زعم مورخان یهودی، برخلاف میل و اراده ی ایشان بر آنها تحمیل شده بود، حرفه ای بود که با آن آشنایی داشتند و در عصر باستان هم به آن می پرداختند. منظورم حرفه ی پول قرض دادن است و معتقدم که این نکته اهمیت فراوان دارد و از همین رو، برای اثبات این مدعا تلاش فراوان خواهم کرد و دلایل متعددی را عرضه می کنم. تاریخ اقتصادی یهودیان در قرون و اعصار گذشته چنین می نمایاند که حرفه ی وام دادن در حیات اقتصادی این مردم نقش مهم و بلکه حتی نقش بسیار مهمی ایفا کرده است. در تمامی مراحل تاریخ یهودیت با این موضوع برخورد می کنیم و سابقه ی آن حتی به دوره ی آوارگی یهودیان هم می رسد. همیشه، دست کم از عهد مهاجرت به بعد، چنین به نظر می آمد که یهودیان وام دهنده بودند، اما در خود مصر آنها وام گیرنده بودند و وقتی مصر را ترک گفتند، هر آنچه را که وام گرفته بودند نیز با خود همراه بردند. در کتاب خروج، بخش سوم آمده است «همچنین کاری می کنم که مصری ها برای شما احترام قائل شوند، به طوری که وقتی آن سرزمین را ترک می گویید، تهی دست نخواهید رفت.» در بخش دیگری از همین کتاب نیز آمده است «و خداوند بنی اسرائیل را در نظر اهالی مصر محترم ساخته بود، به طوری که هرچه از آنها خواستند به ایشان دادند. به این ترتیب، آنها ثروت مصر را با خود بردند.» اما بعد از مهاجرت وضع عوض شد. بنی اسرائیل وام دهنده شدند و سایر مردم از آنها وام گرفتند. به این ترتیب، وعده ی خداوند تحقق یافت؛ وعده ای که آن را می توان حرف اصلی تاریخ اقتصادی قوم یهود خواند، وعده ای که در کتاب تثنیه، بخش پانزده نیز آمده است «او چنان که وعده داده است، برکتتان خواهد داد، به طوری که به قوم های زیادی پول قرض خواهید داد، ولی هرگز احتیاجی به قرض گرفتن نخواهید داشت.»

پی نوشت ها :

1. Marcus Aurelius
2. Juan de La Huarte
3. Theodoric
4. Longobard
5. Elzar ben parta
6. Ismael ibn Negrela
7. Herzfeld
8. Esau
9. Ezion - geber
10. Hiram
11. Ophir
12. کتاب دوم تواریخ، بخش 2.
13. Tadmor
14. Hamath
15. Ezekiel
16. Nehemiah
17. Ashaph
18. Leviticus
19. Ben - hadad
20. Ahab
21. Achai ben Joshia

منبع: سومبارت، ورنر، (1384)، یهودیان و حیات اقتصادی مدرن، رحیم قاسمیان، تهران، نشر ساقی، دوم.