سخنرانی حداد عادل با موضوع ورزش ایرانی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم. پنجمین سخنرانی از سلسله سخنرانیهای «فرهنگ ایران» را آغاز میکنم. موضوع این سخنرانی «ورزش ایرانی» است.
ملتهای کهن که در طول تاریخ دوام پیدا کردهاند و در برابر یورشها پایداری نشان دادهاند و جنگهای سنگین و سهمگین را از سر گذراندهاند و ماندهاند، حتماً روحیه پهلوانی و ورزشکاری و رزمیکاری در بین آنها بوده است و اگر به فرهنگ ایران خود مراجعه کنیم میبینیم که از چند هزار سال پیش، چه در تاریخ افسانهای و چه در تاریخ مکتوب ما، صحبت از جنگ بوده و هست: ایران و توران، ایران و یونان، و ایران و روم و بعد از اسلام هم که در این ۱۴۰۰ سال با همسایگان دور و نزدیک همیشه جنگی وجود داشته است، که البته چیز خوبی هم نبوده، ولی ما را متقاعد میکند که دلاوری و رزمندگی در این تاریخ وجود داشته است.
اما ورزش فقط برای تربیت جنگآور نیست، ورزش برای تندرستی و سلامت و نشاط هم هست. برای خوب فکر کردن هم ورزش لازم است. ورزش فقط برای این نیست که آدمها تربیت بشوند که جلو ویرانگری را بگیرند یا خود ویرانگری کنند، ورزش برای این لازم است که انسان با ایجاد تعادل در جسم به اعتدال در روح برسد که این همان معنای عقل سالم در بدن سالم است، و این در فرهنگ ما بوده است و ما امروز بر سر آنیم که جنبه فرهنگی ورزش را در تاریخ خود قدری بکاویم و تحلیل کنیم.
تمدن ایران اسلامی که ما وارث آنیم و با تمدن ایران قبل از اسلام هم پیوستگی داشته صاحب ورزش بوده است. ما ایرانیها، همانطور که معماری و هنر و تجارت و ادب غذا خوردن و غذا پختن و ادبیات داشته و داریم، ورزش هم داریم. این ورزش همان ورزش زورخانهای است. من آن را در بحث خود به دو جنبه تفکیک میکنم: یکی جنبه فرهنگی آن است، یکی جنبه ظاهری؛ و میخواهم توجه شما را به جنبه نرمافزاری ورزش بومی ایران جلب کنم. مراد من از جنبه نرمافزاری معنا و پیام این ورزش است. فرهنگ بهطورکلی نرمافزار تمدن است و اجزای تمدن هم یک پیام و معنایی دارند؛ یعنی جنبه نرمافزاری تمدن (فرهنگ) را در هر بخشی از یک تمدن میتوان مشاهده کرد. خاصیت تمدنهای منسجم و بزرگ این است که این جنبههای نرمافزاری با یکدیگر سازگارند و منظومهای فرهنگی را میسازند. ما صاحب یک ورزش بومی هستیم که نامش ورزش زورخانهای یا ورزش باستانی است.
این ورزش سابقهای دارز دامن دارد. ما در شاهنامه که آیینهای از ایران قبل از اسلام هم هست با انواع ورزشهایی مثل چوگان و سوارکاری و کشتی و پرتاب نیزه و کمانگیری سرو کار داریم. این ورزشها در جامعه ایرانی بوده است. کافی است که ما توجه کنیم به شخصیت رستم، قهرمان شاهنامه. او شخصیت اول شاهنامه است و نماد دلاوری و پهلوانی و زورمندی است، با جنبههای اخلاقی که توضیح خواهیم داد. یا توجه کنیم به شخصیت آرش کمانگیر که کاری که او کرده این ارزش، این توانمندی، چطور در تاریخ ما با نام او نسل به نسل منتقل شده است. او وقتی که قرار بود مرز ایران زمین را تعیین کنند همه جان خود را در چلّه کمان گذاشت و برای گسترش ایران زمین و تعیین مرز آنچنان غیرت به خرج داد که بعد از اینکه این تیر را پرتاب کرد در واقع دیگر از او چیزی باقی نماند، یعنی همه وجود خود را برای ایران، تعیین مرز ایران گذاشت، صحبت بر سر این نیست که آیا این واقعیت دارد یا نه و آیا این اتفاق افتاده است یا نه، صحبت سر این است که ما چنین تاریخی داریم که برای کمانکشی و قدرت بازو یک چنین نمادهایی در افسانهها در تاریخ وجود داشته است. در ورزش زورخانهای ما هم فقط نیرومندی جسم مطرح نیست بلکه تربیتِ توأمان جسم و روح مطرح است.
این ورزش بر مبانی چندی استوار است. در ورزش بومی ایمان به خدا و دینداری و اخلاق و محبت و ولایت و عشق به خاندان پیامبر و امیرالمؤمنین موج میزند. همه این ورزشکاران به نام علی ورزش میکنند و آن شخصیت دینی معنوی که شخصیت آرمانی آنهاست، امیرالمومنین علی است. این ارزشها همچون عطری در فضای زورخانه همیشه پراکنده است یعنی فضای زورخانه همیشه از عطر اسلام و قرآن و معنویت و نام علی آکنده است. در کنار این جنبه معنوی در ورزش زورخانهای جنبه دیگری نیز وجود دارد که مبارزه با ظلم و ظالم و طرفداری از مظلوم است و این جزو ارزشها و اصول ثابت ورزش زورخانهای ما است. وقتی که تاریخ ورزش زورخانهای را بررسی میکنیم، میبینیم که ایرانیها همواره به صورت اجتماعی در برابر کسانی که به آنها ظلم میکردهاند و نیروهایی که به آنها ستم میکردهاند، یک آرایش اجتماعی و یک سازمانبندی اجتماعی برای مقاومت داشتهاند که زورخانه جزئی از آن بوده است. تاریخ ایران، خصوصاً تاریخ ایران بعد از اسلام، در جامعه ایران سازمانهای اجتماعی مردمی وجود داشته است تحت عنوان فتیان و جوانمردان و عیاران و اخیان. اینها مرام فتوت داشتند.
این سازمانهای پراکنده در شهرهای ایران واسطهای بودند بین خانقاهها و تصوف و عرفان از سویی و توده مردم از سوی دیگر. آنها در واقع گوهر و جوهری عرفانی و صوفیگرایانه داشتند و در عین حال مثل صوفیان رسمی ساکن خانقاه نبودند. آدمهای معمولی بودند، با مردم زندگی میکردند، کاسب بودند، و جزو جامعه بودند. اما میان خودشان نوعی همبستگی و نوعی میثاق داشتند و به ارزشهایی پایبند بودند و جزو این ارزشها دفاع از مظلوم و مقابله با ظالم بوده است.گاه در این ظلمستیزی جلو یک یاغی را که مزاحم زنها و بچهها میشده است میگرفتهاند وگاه هم کار به جایی میرسیده است که عیاری مثل یعقوب لیث صفاری از همین سلسلهها و جریانات و پهلوانیها بر میخواسته و این سازماندهی در سطح کلان جامعه آنقدر گسترش پیدا میکرده است که با خلیفه بغداد در میافتاده است و حتی در ایران سلسله تأسیس میکرده و بر بخشی از ایران دهها سال یا بیشتر حکومت میکرده است. یا مثلاً سر به داران، از همین مسیر، به ایجاد یک سلسله در برابر مغول موفق شدند.
بستر اجتماعی این مبارزات همین سازماندهیهای فتوتی بوده است. در ادبیات فارسی نیز انواعی از فتوتنامهها داریم که به ادب و رموز این فتیان اختصاص دارد. اینها این نام را از لقبی گرفتهاند که حضرت پیامبر به امیرالمومنین علی داده است: «فتی». این «فتی» را در فارسی جوانمرد میگویند و در واقع جوانمردی یعنی پا جای پای امیرالمومنین گذاشتن؛ هم در زورمندی جسمانی هم در پاکی و طهارت اخلاقی و معنوی. ایرانیها از همان آغاز اسلام تا با ظلم بنیامیه و بنیعباس رو به رو شدند، سازماندهی اجتماعیشان برای مقابله در این قالبها بود و آن وقت زورخانه هم وسیلهای برای کسب آمادگی و نیرومندی بود. این واقعیت را پس از حمله مغول بهوضوح میبینیم. ضربهای که مغول به تمدن و فرهنگ ایران زد، ضربه بسیار سنگینی بود. درباره آن هر چه گفته شود کم است. ملت و مردم بعد از آنکه از ضربه اوّلی قدری فراغت پیدا کردند، در قالب زورخانه و همین گروههای فتیان و فتوت، خودشان را برای مقابله آماده میکردند تا با ظلمی که به آنها شده بود مقابله بکنند.
نکته مهم که اصل پیام ما در این سخنرانی است این است که ورزش ایرانی ورزشی دینی و اخلاقی و معنوی و ارزشی است و این را باید شناخت. در واقع در این ورزش غرض این نیست که به معنای امروزی قهرمان تربیت کنیم، بلکه این ورزش پهلوان تربیت میکند. مردم ما بهطور غریزی بین قهرمان و پهلوان فرق میگذارند. وقتی میگویند «پهلوان» یک هالهای از ارزشهای اخلاقی گرد آن شخصیت در ذهنها نقش میبندد، اما «قهرمان» لزوماً این طور نیست. امروز اگر کسی در یکی از رشتههای ورزشی جدید قهرمان شود و وقتی بگویند فلانی قهرمان آن رشته است، کسی لزوماً برای او جنبه اخلاقی و معنوی تصور نمیکند. ولی وقتی که گفته میشود فلانی پهلوان است، مردم فقط او را فردی زورمند و دلاور نمیدانند، بلکه در کنار زورمندی جسمانی او را جوانمرد و پاک و صاحب سخاوت و صاحب شجاعت هم میدانند. او را طرفدار عدالت و با محبت و متواضع و معتقد به حمایت از مظلوم و مقابله با ظالم میدانند. اینها صفت پهلوانی است. امام راحل در سالهای اول انقلاب، زمانی با یکی از ورزشکاران که قهرمان وزنهبرداری بود در قم ملاقات کردند و این مفهوم را خیلی ساده و عمیق بیان کردند. به آن ورزشکار محبت کردند و گفتند که «سعی کن پهلوان باشی نه قهرمان». تفاوت در همین است و بنده اساساً فرق بین ورزش بومی ایرانی- اسلامی را با این ورزشهای وارداتی که همهجا را گرفته است در تفاوت همین دو کلمه پهلوان و قهرمان میبینم. در این ورزش همان طور که عرض کردم تربیت جسم و روح توأم است و زورخانه جایی نیست که هر کسی با هر اخلاق و با هر رفتار و شخصیتی آنجا جای داشته باشد. زورخانه برای خود آداب و رسوم معنوی مفصلی دارد. در زورخانه رعایت حرمت بزرگتر و احترام به پیشکسوت جزو اساس کار است و اجازه گرفتن از بزرگترها و پیشکسوتها جز اصول ثابت است. هیچ پهلوان تازهکار و ورزشکار تازهکاری بدون کسب اجازه و رخصت از بزرگترها شروع به ورزش نمیکند. این جنبههای معنوی در واقع با ظواهر ورزش در هم تنیده است.
اما جنبه سخت افزاری این ورزش. مراد من از جنبههای سختافزاری آن چیزی است که به چشم دیده میشود. ازآن میان چند جنبه را توضیح میدهم. یکی ساختمان زورخانه است. زورخانه در معماری ایران یک عنصر است، یعنی در معماری ایران، همان طور که مسجد و حسینیه و بازار و حمام و باغ داریم، زورخانه هم داریم. شما در شهرها میبینید در کنار آبانبار عمومی زورخانه هم ساخته میشود. یعنی این جزو ثابتی از معماری ایرانی است. وقتی که وارد زورخانه میشویم میبینیم عناصر اصلی این معماری «گود» است که محوطهای است با ارتفاع کمتر از سطح اصلی و ورزش در آنجا انجام میشود. دور تا دور آن سکو ساخته شده است که تماشاچیها حلقهوار دور این سکو مینشینند و تماشا میکنند. جایی نیز به نام «سَردَم» هست که مرشد و ضربگیر و مربی ورزش، که قدیم به او «کهنهسوار» میگفتند در اینجا استقرار پیدا میکنند. در سقف زورخانه روزنهای تعبیه میکنند که از آنجا نور میتابد و یک استفاده دیگری هم از آن میکنند که در بخشی دیگر دربارهاش توضیح خواهم داد. در مجموع، این شمایی از ساختمان ظاهری زورخانه است. زورخانه مدیریتی هم دارد که در درجه اول از آنِ مرشد زورخانه است؛ یعنی او حرف اول را میزند. حین ورزش هم او، با صدای خوب، ورزشکاران را و محیط ورزش را اداره میکند. در کنار او کسی هست که ضرب میگیرد. ممکن است در خیلی از موارد مرشد و ضربگیر یک نفر باشد. ممکن هم هست دونفر باشند. ممکن است حتی دو نفر باشند هر دو هم مرشد باشند هم ضرب بگیرند. حتی در این سالهای اخیر دیده شده است که گاهی چند نفر به عنوان مرشد و ضربگیر در سردم مینشینند.
شخصیت دیگری که در زورخانه هست و اسم او وارد ضربالمثلها و ادبیات هم شده است و در زبان عام هم رواج پیدا کرده «میاندار» یا «میداندار» است که چه از لحاظ قدرت بدنی و چه از لحاظ سابقه و پیشکسوتی و حرمت، بزرگ ورزشکارهاست. او میانداری میکند و در واقع در مرکز دایره گود قرار میگیرد و ورزشکارها پروانهوار اطراف او حلقه میزنند و مثل مأمومین نماز که کسی قبل از امام جماعت شروع نمیکند و همه خود را با امام جماعت هماهنگ میکنند اینجا هم ورزشکاران خود را با میاندار هماهنگ میکنند و با فرمان او و با احترام او عمل میکنند.
جنبه دیگر زورخانه انواع ورزشهایی است که در زورخانه انجام میشود. اینها را فقط نام میبرم: از همه معروفتر و رایجتر «شنا» ست که خودشان «شنو» میگویند. ورزشکاران با تخته شنا، شنا میروند. هم نرمش است هم ورزش است. روی عضلات بازو و سینه و کمر و پا اثر میگذارد. این ورزش خیلی رایج و در واقع بستر ورزش زورخانهای است. «میل گرفتن» ماده دیگری در این ورزش است که ابزار آن میلهای چوبی است که دسته آن را به دست میگیرند و روی دوش میگذارند و به طرق مختلف میچرخانند. برای مچ و سینه و بازو مفید است. گاهی هم این میلها را به هوا میاندازند و چرخ میزنند و دوباره آنها را میگیرند که این نوع کارها را «شیرینکاری» میگویند. ماده دیگر در ورزش زورخانهای «چرخ زدن» است که ورزشکار در گود با اسلوبی خاص میچرخد.
هر کدام از اینها که من نام میبرم خود انواعی دارد و فنون و جزئیاتی دارد و ظرافاتی دارد. یکی دیگر «پا زدن» است که نوعی «دو درجا» برای گرم کردن و نرمش و آمادگی بیشتر است. حرکت دیگر «کبادهکشی» است. کباده وسیلهای آهنی است شبیه به کمان. کباده، در واقع مانند کمان که زه دارد، دو بخش دارد اما زه آن نیز فلزی است و حلقههای فلزی از آن آویزان است و بسیار سنگین است. ورزشکاران این را بهدست میگیرند و درست همان تمرینی را میکنند که برای کشیدن کمان لازم است.
ماده دیگر در این ورزش «سنگ» است که ابزار آن دو قطعه بزرگ است که قدیمها از سنگ میساختند ولی حالا در زورخانهها از چوب و بسیار سنگین است. وسط آن دسته یا سوراخی دارد شبیه به سپر که آن را به دست میگیرند و به پشت میخوابند و، با دست، به چپ و راست خم میشوند. با سنگ گرفتن در واقع تمرین سپر به دست داشتن میکنند.
ماده دیگر در زورخانه «کشتی» است که ورزش بومی و ملی ما ایرانیهاست.
غرض من از ذکر این عناوین توجه دادن به تنوع موجود در این ورزشهای بومی است. درست همانطور که ورزشهای جدید متنوع است، ورزش بومی ما هم متنوع است و هر ورزشی هم خود اقسام خاص و ریزهکاریهای فراوان و نیز اصطلاحات و واژگان ویژه و مخصوصبهخود دارد. به طور مثال ما در کشتی بیش از یکصد اصطلاح داریم و این یعنی یکصد فن مختلف به زبان فارسی فقط برای کشتی تعریف شده است. برای چرخ زدن و پا زدن و سنگ گرفتن و کباده کشیدن نیز همینطور است.
این ورزشها هر یک معنایی رمزی نیز دارد. دقیقتر اگر بگویم یک معنای «رزمی» دارد و یک معنای «رمزی». میل رمز گرز است. در جنگهای قدیم، با گرز میجنگیدند و این در زورخانه به شکل میل در آمده است. میل گرفتن تمرینی بوده است برای مهارت یافتن در استفاده از گرز. کباده تمرینی بوده است برای کمانکشی و سنگ تمرینی بوده برای سپر به دست گرفتن و کشتی تمرینی بوده است برای جنگ تن به تن و چرخ تمرینی بوده است برای افزایش قدرت تحرک و انعطاف و نفس داشتن و خسته نشدن. پس در ورزش زورخانهای علاوه بر اینکه نیرومندی و نشاط و سلامت منظور است و علاوه بر اینکه اخلاق و معنویت و تواضع و سخاوت و شجاعت و پاکی منظور است، آمادگی برای دفاع و رزم و مقابله با ظلم و ظالم هم منظور است.
این ورزش با ادبیات خاصی همراه است. در زورخانه میبینیم که مرشد شعر میخواند: اشعار فردوسی، اشعار حماسی و اشعار اخلاقی فردوسی، اشعار توحیدی شاهنامه و همین طور اشعار رزمی شاهنامه را میخواند. یعنی ورزشی است که ادبیات در متن آن است؛ همین طور اشعار دینی و اخلاقی و مدح ائمه و نعت بزرگان دین. اینها ادبیات زورخانهای است. این ورزش با موسیقی نیز همراه است. در زورخانه ضرب که میگیرند صدای این ضرب از زورخانه به گوش میرسد. من خود از کودکی بهیاد دارم که در محلههای ما در تهران که زورخانه بود، از پشت دیوار زورخانه صبح و شب که عبور میکردیم صدای ضرب و صدای مرشد به گوش ما میرسید. مرشدها مخصوصاً اشعار فردوسی را که در بهر متقارب است در یک دستگاه به آوازی خاص می-خوانند که به «شیر خدا» معروف شده است. آن آهنگ در شعر زورخانهای و در موسیقی زورخانهای آهنگ خاصی است. دو کشتیگیر که میخواهند با هم کشتی بگیرند قبل از شروع به کشتی زانو میزنند و، با آداب و رسوم و اصطلاحاتی، شعری خوانده میشود که به آن «گل کشتی» گفته میشود. فضای زورخانه فضای خشک و عبوسی نیست که یک عده آنجا فقط زور خود را نشان دهند. این فضا با این صدای خوب نشاطی پیدا میکند و حرکت ایجاد میشود و از سوی دیگر این ضرب و آهنگ به این ورزش نظم میبخشد. این از همان خصوصیت ایرانیهاست که هر کاری که میکنند هنر را با آن همراه میکنند. روستاییِ دورافتاده، از همین خاک بیمقدار، کوزه درست میکند و وقتی که گل را ورز میدهد و کوزه درست میکند، با تکهای چوب حتماً بر آن نقشی میاندازد و زیبایش میکند. هر چیز و هر کاری که در فرهنگ ما هست از هنر جدا نیست و از آن جمله زورخانه است. آنجایی را که جای خشونت است با هنر این قدر لطیفش کردهاند. علاوه بر این، خواندن اشعار، مخصوصاً در پایان ورزش، همیشه با دعا همراه است. درست مثل مجالس دینی که مؤمنین مینشینند سخنرانی گوش میکنند و مجلس حتماً به دعا ختم میکنند، ورزش هم در زورخانه با دعا و نیایش ختم می-شود و این جوهر این ورزش را نشان میدهد. روح معنوی زورخانه در ظاهر فضا و معماری آن نیز متجلّی است. شکل ظاهری زورخانه معنایی نمادین دارد. معمولاً برای ساختمانها درهای بزرگ و باعظمت درست میکنند، ولی درِ ورودی زورخانه کوتاه و پست و باریک است. چطور این همه آدم تنومند از این در کوتاه عبور میکنند و چرا زورخانه را با درهای چوبی بزرگ مثل حرمها و امامزادهها عظمت نبخشیدهاند؟ پاسخ این است که این درِ کوچک معنایی رمزی دارد. پهلوانان که زور بازو پیدا میکنند باید بدانند که موقع ورود به زورخانه باید سر خم کنند و متواضعانه وارد زورخانه شوند و از اینجا تواضع را در برابر مردم از یاد نبرند. نتیجه تربیت جسم و روح در زورخانه این است که آدمهایی تربیت میشوند که، مثل درخت که هر چه پربارتر میشود سرش پایینتر میآید، هر چه زورشان بیشتر میشود فروتنی و خاکساری و تواضعشان در برابر مردم بیشتر میشود. از دیگر چیزهایی که در زورخانه آن روبهروییم لباس ورزشکار است که آن هم ظرائف خاصی دارد؛ اینطور نیست که هر کسی با هر لباسی بتواند در زورخانه ورزش کند. چه شلوار ورزش با نقش و نگارهایی که روی آن هست و چه لنگی که استفاده میکنند هر کدام حساب و کتاب دارد. انواع شکلهایی که به لنگها میدادند و اصطلاحاتی که برای این لباسها پدید آمده است همه حکمتی در خود نهفته دارند. درست مثل همین کمربندی که در ورزش جودو هست که رنگ آن معنایی دارد، در زورخانه هم این لباس یک معنای رمزی دارد.
نکته مهم دیگری که در زورخانه وجود دارد سلسلهمراتب است، که میباید کاملاً رعایت شود و می-شود. اصولاً فرهنگ ایرانی- اسلامی فرهنگ «بزرگتری-کوچکتری» است و این را از فرهنگ ما نمیتوان جدا کرد و جزو لاینفک تربیت اجتماعی ماست. همیشه بزرگتر احترام داشته است، چه در یک خانه چه در محل و چه در شهر یا حتی در یک کشور. در زورخانه هم ما میبینیم که این سلسلهمراتب بسیار جدی است: به کسی میگویند تازهکار، قدری جلوتر میرود نوچه، نورسته، نخست، و بعد پهلوان و پیشکسوت. در زورخانه به سادات بسیار احترام میگذارند. یعنی در این سنت پهلوانی، کسی که انتصاب به پیامبر و خاندان او داشته باشد حرمتی فوق همه این حرمتها دارد. در واقع پهلوانها عشق و محبت خود را نسبت به خاندان پیامبر از طریق احترام به سادات نشان میدهند و تربیت میشوند برای اینکه به سلل پیامبر احترام بگذارند. وقتی کسی، پهلوانی، پیشکسوتی، فرد محترمی، سیّدی، وارد زورخانه میشود، مرشد که معمولاً خود او ضرب میگیرد توجه دارد که برای این تازهوارد چه احترامی بگذرد. انواع و اقسام احترامها هست: صاحب هیبت، صاحب زنگ، صاحب صلوات.گاه برای کسی هم زنگ میزنند و هم صلوات توأمان میفرستند، اینها یک معانیای دارد و مرشدها کاملاً مراقبند که به کسی بیاحترامی نشود و مبادا پهلوانی وارد شود و او را نشناسند و رعایت نکنند، که این را خطای بزرگی میدانند. یکی دیگر از آداب زورخانه رسمی لطیف است به نام «گلریزان». وقتی که میخواستند یک پهلوانی را احترام کنند یا مثلاً در مراسم کشتی که دو پهلوان میخواستند کشتی بگیرند یا از همه لطیفتر وقتی که پهلوانی در کهنسالی و پیری احتیاج به کمک مالی و مادّیِ جمع ورزشکارهای دیگر داشت، در زورخانه برای او مراسمی تحت عنوان «گلریزان» میگرفتند و حاجتش را برآورده میساختند. پیشتر گفتیم که در ساختمان زورخانهها روزنه و سوراخی در سقف تعبیه میکنند. از این روزنه بالا، روی ورزشکاری که در گود ایستاده بوده و به صورت نمادین به او احترام میکردند، گل میریختند و در جنب آن وظائف دیگری هم اگر داشتند نسبت به او، انجام میدادند.
زورخانه جزو جدانشدنی از جامعه ایران بوده است و در همه شهرها بوده است حتی این طور هم نیست که مخصوص مناطق شیعهنشین بوده باشد، در کردستان هم در میان برادران اهل سنت ما این ورزش بوده و رواج داشته است و آنها هم به همین ارزشهای عرفانی وصل بودهاند و در زورخانههای خود به خاندان پیامبر احترام میگذاشتند. همه قشرها در این ورزش شرکت میکردند یعنی کارگر و کاسب و تاجر بازار و بقال و حتی عالمان دین و روحانیان به زورخانه میرفتهاند. این ورزش در ایران اصولاً یک ورزش مستقل بوده است.
اما ورزش زورخانهای، تنها ورزش ایران نیست. در ایران، غیر از زورخانه و غیر از ورزشهای مرسوم در زورخانه، ورزش سنتی و بومی زیاد بوده است. مثلاً در قدیم چوگان مرسوم بوده که بعد از اسلام هم بوده و شما هنوز هم اثر آن را در میدان نقش جهان اصفهان میبینید و چه ورزشهایی که در بین طوایف و شهرها هنوز مانده است. یکی از آنها همین «کشتی با چوخه» است که در خراسان و در کردستان و لرستان مرسوم بوده است و الآن مرکز آن در ایران «اسفراین» است. تپه گودی بوده است که کشتیگیرها میان آن گودی با هم کشتی میگرفتند. همین امسال که این ورزش برگزار شد هشتادهزار تماشاچی روستایی و بومیِ منطقهای داشت.
ما در ورزش زورخانهای از قدیم شخصیتهای بزرگ داشتهایم. بنده اگر بخواهم پهلوانهای بنام ورزش زورخانهای را نام ببرم بسیار مفصل میشود. من فقط به چند نام اشاره میکنم. از همه قدیمتر «رستم» است. رستم پهلوانی است که دلاوری و بزرگی روح را با هم دارد. یعنی وقتی اسم رستم میآید مردم به دنبال آن نیستند که آیا وجود داشته است یا نه. وقتی میگویند رستم، یعنی پهلوانی که هم زور دارد و هم انسانیت و هم اخلاق و هم دینداری و معنویت. ظلم نمیکند و حمایت از مظلوم میکند. دیگری آرش کمانگیر که زور دارد و با زور بازویش کار حماسی میکند و دفاع از وطن میکند. معروفترین چهره در میان ورزشکاران زورخانهای پوریای ولی است که اسم او در زورخانهها و در سراسر ایران سر زبانهاست. او در واقع مظهر معنویت و گذشت است و درباره شخصیت او داستانهای زیادی وجود دارد. یکی از روایات که از همه معروفتر است این است که وقتی پوریای ولی، که اسم او «پهلوان محمود خوارزمی» بوده، به شهری میرود که با پهلوان آن شهر کشتی بگیرد، میبیند که پیرزنی در گورستان یا در کوچه محل حلوا و خرما پخش میکند و از مردم میخواهد که دعا کنند. پوریا از او سؤال میکند که مادر حاجتت چیست و برای چه باید دعا کنیم، مشکلت چیست؟ میگوید یک پهلوانی به شهر ما آمده و قرار است که فردا با پسر من کشتی بگیرد و اگر پسر من از او شکست بخورد مستمری و حقوقی که سلطان به پسر من میدهد قطع میشود و زندگی ما سخت خواهد شد. من میخواهم دعا کنید که این اتفاق نیفتد. پوریای ولی خرما یا حلوا را میگیرد و میگوید ان شاء الله خدا حاجتت را روا میکند. فردا که با او کشتی میگیرد کاری میکند که خودش زمین میخورد و آن پسر پیروز میشود و حاجت آن پهلوان و مادر روا میشود. ما در زمان خودمان هم نمونه از این پهلوانهای ملی و پهلوانهایی که در فضای فرهنگ معنوی ایران اسلامی تربیت شده بودند دیدهایم و آن تختی است. کشتیگیری که از جنس سنت پهلوانی ما بود. تختی مظهر اخلاق جوانمردانه و تربیتشده زورخانه بود. درست است که او کشتیگیر بود و مطابق قوانین جدید در بیرون از فضای زورخانه کشتی میگرفت، اما برخاسته از این بستر بود. تختی در کشتی-ای که با حریف خارجی خود، به نام کولیف، گرفت، خودش تعریف کرده است که میدانست انگشت آن کشتیگیر مجروح است و در تمام مدت کشتی دقت میکرد که سمت انگشت دردمند او نرود. شما این روحیه را مقایسه کنید با آنچه ما این روزها در زمین فوتبال میبینیم. به محض اینکه یکی از دیگری قدری عبور میکند، با بیرحمی و خشونتِ تمام سعی میکند که او را سرنگون کند. این تفاوتها مهم است. همین تختی چندان مردمدار بود که در برابر ظلم هم ایستاده بود و هیچوقت اجازه نداد حکومت ستمشاهی از محبوبیت او در تحکیم پایههای ظلم و آن فسادی که دربار پهلوی وجود داشت استفاده کند. در جوانی که به تماشای مسابقات کشتی تختی میرفتم در آن سالهایی که تختی دیگر کشتی نمیگرفت، یک شب وارد سالن شد، برادر شاه، شاهپور غلامرضا، که رئیس اداره تربیت بدنی و کمیته ملی المپیک بود و بزرگ ورزش بود، در سالن حضور داشت. مردم هیچ اعتنایی به او نمیکردند. ولی وقتی که تختی وارد شد تمام این چندهزار نفری که در سالن نشسته بودند به جای نگاه کردن به کشتی یا شاهپور غلامرضا، همه به نقطهای که تختی در بین تماشاچیان نشسته بود نگاه میکردند و یکسر شعار میدادند. اوضاع چنان شد که به تختی گفتند از اینجا برو وگرنه اوضاع به هم میخورد. مردم او را اینطور دوست داشتند. یا مثلاً وقتی که در بوئینزهرا زلزله شد، تختی روی یک ماشین نشست و توی خیابانهای تهران حرکت کرد و برای زلزلهزدهها کمک جمع کرد و مردم هم بیدریغ کمک میکردند چون او را دوست داشتند. ما امروز در ورزش به این شخصیتها نیاز داریم. همانطور که ما معماری و ادبیات و هنر و غذا پختن از خود داشتهایم، ورزش هم از خودمان داشتهایم و داریم. بنده در این سلسله سخنرانیها به واقعیتهایی از فرهنگ و تمدن ایران استناد میکنم که موجودند، جلو چشم ما هستند و متأسفانه بر اثر بیتوجهی ما مثل برف در حال آب شدناند و ما داریم از اینها فاصله میگیریم. ما چرا باید ورزش بومی خود را رها کنیم؟ چه دلیلی دارد؟ چه عیبی در این ورزش ما هست که وقتی ورزش غربی آمد دیگر زورخانه را جای آدمهای امّل و بیسواد میدانیم؟ چرا نباید با همه پیشرفتهایی که در علم میکنیم، این ارزش را و سنت را و چیزی را که تعلق به خود ما دارد و با گوشت و پوست و خون ما در طول تاریخ همراه بوده حفظ کنیم؟ چرا نباید این را گسترش دهیم؟ خوشبختانه در دهههای اخیر، توجه شده و کارهایی هم شده است. یک فدراسیون بینالمللی هم برای گسترش این ورزش به کشورهای دیگر به وجود آمده است. این فدراسیون بینالمللی در شروع کار با ۲۲ کشور شروع کرده امروز ۵۵ کشور از ۵ قاره عضو این فدراسیون بینالمللیاند و هر سال مسابقات جهانی برگزار میشود.
همین اصطلاح «علی علی» که ورزشکاران ما میگویند و رخصت طلبیدن است، این را قانونمند کردهاند و ورزشکارهای کشورهای اسلامی و کشورهای همسایه و جاهای دیگر و کشورهای غیراسلامی هم همین اصطلاح و نظایر آن را به زبان فارسی بهکار میبرند. یعنی ما امروز توانستهایم به دنیا نشان دهیم که ما هم، به عنوان یک ملت کهن، صاحب یک ورزش اصیل با آداب و رسوم و ارزشهای خود بودهایم و دنیا هم این را پذیرفته است. همانطور که در بیرون به آن اهمیت میدهیم باید در داخل کشور هم به آن اهمیت بدهیم. این فضای پاک را مقایسه کنیم با وضع ناهنجاری که در بخشهایی از ورزش ما دیده میشود. در ورزشگاههای ما چه شرایطی وجود دارد، چه الفاظی به کار میبرند، گاهی کسی ضربهای به توپی میزند و اتفاقاً به جای اینکه به تیر دروازه بخورد و برود توی دروازه به تیر دروازه میخورد و کمانه میکند و میرود بیرون دروازه. یک چیز خیلی عادی. شما میبینید که چندین هزار نفر چگونه به هیجان میآیند و عقل خود را زیر پا میگذارند و حرفهای عجیب و غریب و رکیک میزنند و به جان هم میافتند و صندلیها را میشکنند و توی خیابان راه میافتند و صندلی اتوبوسهایی که با آن به آنجا آمدهاند پاره پاره میکنند. این ورزش کجا و آن ورزشی که با معنویت شروع میشود و با معنویت ختم میشود و با ادبیات و هنر همراه است و تاریخ دارد و ظلمستیز است و تواضع در آن هست و عرفان در آن هست و خدا و قرآن و پیامبر و اخلاق در آن موج میزند کجا. ورزشهای جدید سراسر آکنده از عطش و اشتها برای غلبه کردن بر دیگران است. ولی ورزش باستانی ما، ورزش زورخانهای ما، ورزش ایرانی- اسلامی ما، اساسش بر در هم شکستن دیگران و غلبه بر دیگران نیست. نیرومندی جسم اهمیت دارد اما بزرگواری روح اهمیتش بیشتر است. جای تأسف است که ما وارث چنین فرهنگی در ورزش باشیم و ورزشی بر جامعه ما حاکم باشد که تمامش پول و خرید و فروش بازیکن و غلبه و این چیزهایی باشد که رایج شده است.
نسل جوان ما باید این فرهنگ را بشناسند و درباره داشتههای فرهنگش بیندیشد و خود انتخاب کند. از همه شما تشکر میکنم.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}