نویسنده: یوزف ماری بوخنسکی
مترجم: دکتر شرف الدین خراسانی



 

الف. مشخصات تاریخگرایی

جریانهای فکری که در آلمان هماهنگ با فلسفه ی زندگی فرانسوی و عملگرایی انگلیسی اند عبارتند از جنبش تاریخگرایی (1) و فلسفه ی زیست شناسانه. این دو، هر چند فرق بنیادی با هم دارند، در یک جنبه ی قطعی و تعیین کننده با هم موافقند: مانند برگسون و جیمز، اینها نیز هنگامی که سخن بر سر زندگی است، تفاهم ژرفی در باب گسترش و تحول و شدن زنده و نیز انکار ارزش روشهای دانشهای طبیعی دارند. افزون بر این، هر دو شدیداً زیر نفوذ نیچه(درگذشت: 1900) قرار گرفته اند.
سرچشمه ی اصلی تاریخگرایی، که در این میان جنبش مهمتر به شمار می رود، گسترش نیرومند دانشهای تاریخ در آلمان طی نیمه ی دوم سده ی نوزدهم است. در میان پدران معنوی، در کنار نیچه، پیش از همه گئورگ زیمل، که کانتی نسبی گرای مبتکری بود، و بیشتر از وی رودولف اویکن (2) (1846- 1926)، فیلسوف زندگی روح، و بویژه ویلهلم دیلتای تاریخدان و نظریه پرداز بزرگ تاریخ، قرار دارند. چنانکه از نام آن پیداست تاریخگرایی، به نحوی ویژه، با مطالعه ی تاریخ، یعنی گسترش و شدن روحی، پیوسته است. تاریخ در مرکز فلسفه پردازی قرار دارد. به عقیده ی نمایندگان این جنبش، تاریخ را نه با روشهای دانشهای طبیعی و نه با جریانهای عقلانی نمی توان ادراک کرد؛ زیرا تاریخ در مسیر و شدن خود قبلاً تمامی تفکر را در بر می گیرد. از این دیدگاه، عقلگریزی ریشه ای و نسبی گرایی کم و بیش مؤکد پدید می آید.
جریان دیگری، که فلسفه ی زندگی ناب را تشکیل می دهد، کمتر در جهت تاریخ می رود؛ بلکه فلسفه پردازی زیست شناسانه است. شدن و گونه گون شدن در اینجا نه چونان صیرورت تاریخی تلقی می شوند، بلکه چونان سیلان عناصر زیستی به معنای وسیعی آن اند. فصیحترین و پرنفوذترین نماینده ی آن در میان دو جنگ جهانی لودویگ کلاگس به شمار می رود.
ما در اینجا نظری جامع و مختصر به مهمترین نکات نظریه ی دیلتای، و سپس شاگردان اصلی وی می اندازیم.

ب. ویلهلم دیلتای

ویلهلم دیلتای متعلق به دورانی است که سپری شده است، اما نفوذ او پس از جنگ جهانی نخست گسترش یافت. در اینجا با توجه به این نکته باید به وی بپردازیم. دیلتای، که تاریخدان بسیار برجسته ای بود، از پوزیتیویسم آغاز کرد اما تأثیرات نیرومند کانتی را نیز پذیرفت. از این لحاظ وی اندیشمند نمونه ی سده ی نوزدهم است. در عین حال باید وی را یکی از نمایندگان برجسته ی بحران حدود سال 1900 به شمار آورد، زیرا وی توانست بر هر دو تأثیر یاد شده به سود یک نسبی گرایی عقلگریزانه چیره شود. مسئله ی مرکزی او زندگی و فهمیدن زندگی (3) است. زندگی نزد او هدفگرایانه ادراک می شود چونان همساخته ای از کوششها و تلاشها و وحدتی یکپارچه و کامل؛ زندگی «یک همسبتگی فراگیرنده ی نوع انسان» است. هر تظاهر زندگی دارای معنایی است تا آن جا که چونان نشانه ای چیزی را بیان می کند که متعلق به زندگی است. در نظریه ی شناخت، دیلتای با اصول و مبانی عقلیگرانه مخالفت می کند و معتقد است که ما نه با عقل و فهم، بلکه با کلیت روحمان می شناسیم؛ و جهان بیرونی را با اراده ی خودمان، در برخورد با مقاومت، تأیید و ثابت می کنیم. وی نظریه ی شناخت ژرفرو و نافذی را در زمینه ی دانشهای انسانی پرداخته کرد(که هنر تفسیر(4) نامیده می شود). سه اصل بنیادی نظریه ی او به شرح زیر است: 1- معرفت تاریخی، که عبارت است از خوداندیشی - فهمیدن (5). و آن غیر از توضیح دادن (6) است.
2- امری عقلانی نیست، بلکه با یاری همه ی نیروهای عاطفی روح و همه ی نیروهای احساسی انجام می گیرد.
3- فهمیدن جنبشی است از زندگی به سوی زندگی، زیرا واقعیت خود همان زندگی است. تنها با فعالیت متحد همه ی نیروهای عاطفی و همبستگی آنها، من در خود می توانم همبستگیهای کلی و یکپارچه را ادراک کنم.
نزدیک به پایان زندگانی، دیلتای به گونه ای نظریه ی جهان بینی (7) رسید: جهان بینی را می توان به رویکرد انسانی و واپسین دورنماهای زندگی گوناگون انسان بازگرداند؛ خود انسان و فلسفه ی او باید در سیلان تاریخی بازگردانده شود. آنگاه می توان 3 نوع نمونه ای فلسفه را در تاریخ معین کرد که سه رویکرد یا دورنمای زندگی با آنها هماهنگ اند: هرگاه فهم یا عقل فرمانرواست، ماتریالیسم یا ماده گرایی پوزیتیویستی پدید می آید. هرگاه رویکرد عاطفی یا احساسی غلبه کند، به ایدئالیسم عینی همه خدایانه می رسد. سرانجام در زیر تسلط رویکرد خواستی یا ارادی، ایدئالیسم آزادی افلاطون، مسیحیت، یا کانت را در برابر خود می یابیم. فلسفه نیز، مانند هر آنچه انسانی است، کاملاً و یکباره نسبی است. « نسبیت هر نوع از ادراک انسانی واپسین سخن جهان بینی تاریخی است؛ یعنی روان در جریان است؛ هیچ چیز ماندنی نیست.» به ویژه در نتیجه ی نسبی گرایی و معاوضه ی عقل با زندگی، فلسفه ی دیلتای، که دارای بسیاری جنبه های دیگر است، تأثیر و نفوذ فراوانی بر فلسفه ی معاصر بر جای نهاده است. در میان آن مسائل ما تنها نظریه ی او را درباره ی زمان یادآوری می کنیم که از پیش فلسفه ی هایدگر را اعلام می کند.

ج. جانشینان دیلتای

فلسفه ی دیلتای عده ای از اندیشمندان را زیر تأثیر گرفته است که البته در میان خود غالباً سخت با هم اختلاف دارند. در اینجا باید از یک سو از ارنست ترولچ(8) (1865- 1923)، الهیات شناس، فیلسوف دین و تاریخ و مورخ فرهنگ نام ببریم؛ و از سوی دیگر از مکتب دیلتای واقعی که پیروان آن هر یک جنبه ای از نظام تفکر وی را دنبال می کنند اما همگی به تاریخگرایی وفادارند. در صف اول اینان، ادوارد اشپرانگر(9) (1885- 1963) قرار دارد که در نتیجه ی آثارش درباره ی فلسفه ی فرهنگ و تمدن، روانشناسی و آموزش و پرورش مشهور شده است. در کنار وی اریش روتاکر (10) (1888- 1965)، گئورگ میش(11) (1878- 1968) و هانز فرایر(12) (1887- 1966) جای دارند. تئودورلیت(13) (1880- 1962) بسیار کمتر به دیلتای وابسته است، اما می توان وی را در شمار این مکتب آورد. اینان نامهای برجسته ی رهبران جنبشی هستند که دارای شاخه های فراوان است.
در بیرون این مکتب، می توان شماری از اندیشمندان که به معنای دقیق واژه نمی شود آنان را پیروان دیلتای یا دیلتائیان دانست، یافت که دست کم تأثیر بعدی تاریخگرایی را معین کرده اند و نزد ایشان این نظریه به صورت دلبستگی و علاقه ی شدید به تاریخ تظاهر کرده است. نخست از اوزوالد اشپنگلر(14) (1880- 1936) نام ببریم که نویسنده ی کتاب زوال مغرب زمین (15) است، که پس از جنگ جهانی نخست در محافل وسیعی شهرت یافت. در بنیاد فلسفه ی اشپنگلر، بنابر اعتراف خودش، اندیشه های ریشه ای زیستگرایانه ی نیچه و نیز دیلتای قرار دارند. علت شهرت وی بویژه نظریه اش درباره ی دوره های فرهنگ (16) است که به عقیده ی او برای هر یک از آنها یک دوران 1000 ساله معین شده است. وی نسبی گرایی اصولی و ریشه ای است: حقیقتهای مطلق وجود ندارند. هر فلسفه ای فقط تعبیری است از دوران خود آن فلسفه. حقیقت تنها از لحاظ ماهیت معین از بشریت وجود دارد. چونان یکی از پیروان اشپنگلر، از لحاظ فلسفه ی تاریخ، گاه بدرستی از آرنولد توینبی (17) (تولد: 1889) انگلیسی نام برده می شود که در عین حال دارای دانش وسیعتری است و نسبت به اشپنگلر در نتیجه گیریهای خود بدبینی کمتری نشان می دهد. در کتاب مطالعه ای در تاریخ (18) (6 جلد و منتشر شده در سالهای 1934- 1939) که از لحاظ انبوهی و سرشاری مواد تاریخی به کار رفته و غنای اندیشه برجسته است، نوینبی کوشش کرده است که قوانین همگانی ظهور و زوال تمدنها را تعیین کند. مهم، بویژه، این است که وی در این زمینه اندیشه ی وجود دوره های فرهنگی در تاریخ را جانشین مفهوم « پیشرفت»، که در سده ی نوزدهم عموماً انتشار داشت، می کند. این اندیشه، که قبلاً در بنیاد اشپنگلر قرار دارد، به علت نوشته های توینبی اهمیت فراوان به دست آورده است، و به وسیله ی مکتب جامعه شناسی قابل ملاحظه ای، زیر رهبری پیتریم سوروکین(19)، در زمینه ی علمی نیز اعتبار یافته است. در پایان باید از فیلسوف تاریخ انگلیسی دیگر، ر. ج. کالینگوود (20) (1891- 1943)، نیز نام ببریم که به همین سان نماینده ی تاریخگرایی است.

د. فلسفه ی زندگی آلمانی

صرف نظر از تاریخگرایی، فلسفه ی زندگی در آلمان حتی به نحوی تقریبی آن اهمیتی را نیافت که در کشورهای انگلوساکسون و فرانسه داراست. نمایندگان آلمانی آن بیشتر به معنای عرفی فیلسوف به شمار می روند تا واقعی. از آنان باید کایزرلینگ و کلاگس را نام ببریم. هرمان گراف کایزرلینگ(21) (1880- 1946) سرپرست یک مکتب حکمت و مؤلف کتابی پر خواننده و بسیار خوانده شده زیر عنوان سفرنامه ی یک فیلسوف (22) (یا یادداشتهای روزانه ی سفر یک فیلسوف) و نیز بسیاری نوشته های دیگر، هوادار یک عقلگریزی پیوسته با یک عملگرایی اصولی ریشه ای است. اصیلتر از وی لودویگ کلاگس نسخه شناس و خصلت شناس مشهور است. در کتاب اصلی خود زیرعنوان اندیشه چونان دشمن روح (23) که در 3 جلد در سالهای 1929- 1932 منتشر شد) یک ضد روحگرایی(24) ریشه ای را گسترش می دهد. طبق این نظریه همه چیز دارای روح است؛ و در این جهان سراسر روحدار هماهنگی طبیعی فرمانرواست. اما متأسفانه.
به وسیله ی انسان «یک » نیروی بیرون از مکان (آکوسمیک) و کیهان به نام «اندیشه» بزور در این جهان وارد شده است با این گرایش که جسم و روح را از یکدیگر شکافته و جدا سازد و بدین سان یاخته های زندگی را بکشد.
همراه اندیشه، شخصیت، اراده، شگرف گونگیِ کوشش و تلاش ظاهر می شود. اندیشه در برابر زندگی به وسیله ی عمل مرتکب قتل می شود. اندیشه دشمن روح است؛ و دشمن هر آنچه طبیعی، وفادار، و ارزشمند است. بنابراین، باید بر ضد اندیشه مصمم شد. و به تصویر جهان پلاسگیها (یعنی اسطوره ی خلق نخستین در یونان زمین) (25)، یعنی به یک زندگی بی اندیشه، آغازین، و ناآگاه بازگردید.

پی نوشت ها :

1.historicism
2.Rodulf Euken
3.Verstehen des Lebens
4.Hermeneutik
5.Verstehen
6.Erklaren
7.Weltanschauugslehre
8.Ernst Troeltsch
9.Eduard Spranger
10.Erich Rothaker
11.Georg Misch
12.Hans Freyer
13.Theodor Litt
14.Oswald Spengler
15.Der Untergang des Abendlandes
16.Kulturzyklen
17.Arnold Toynbee
18.A study of History
19.Pitrim Sorokin
20.R. G. Collingwood
21.Hermann Graf Keyserling
22.Reisetagebuch eines Philosophen
23.Der Geist als Widersacher der seele
24.Antispiritualism
25. مراد اعتقاد ساکنان نخستین یونان است که به عقیده ی برخی پایه گذار تمدن میسنی بوده اند. -م.

منبع :بوخنسکی، اینو- سن تیوسن، (1379)، فلسفه معاصر اروپایی، ترجمه شرف الدین خراسانی، تهران: نشر علمی فرهنگی