نویسنده: حسین تهرانی




 

دلایلی چند پیرامون مسح

جلال الدین سیوطی در تفسیر خود از اعمش نقل کرده است که قرّاء «ارجلکم» را به جرّ می خواندند و پا را مسح می کردند.
و باز از شعبی نقل کرده است که گفت: در وضوء باید قدمین مسح شود مگر نمی بینید در تیمم جاهایی که مسح است ساقط و جاهایی که شستن است باید مسح شود.
و باز از ابن عباس نقل کرده است که گفت:
«افترض الله غسلتین و مسحتین»
«خداوند دو غَسل و دو مسح را (در وضوء) واجب ساخته است».
و به روایت دیگری فرمود:
«الوضوء غسلتان و مسحتان».
«اصل وضو دو غَسل و دو مسح است».
باز هم از عبدالرزاق و ابن ابی شیبه و غیره از ابن عباس نقل کرده است که گفت:
«مردم فقط شستن را یاد گرفته اند، اما من در کتاب خدا به جز مسح نمی بینم».
و باز از انس نقل کرده است که گفت:
«قرآن به مسح نازل شده است (و سنّت به غَسل) و گفت: انس هنگامی که پاهایش را مسح می کرد بلل و تری در آن دیده می شد».
در هنگام امارت حجاج بن یوسف برای انس نقل نمودند که روزی حجاج برای مردم خطبه خواند و دستور و تذکر داد که هیچ جایی از بدن بنی آدم به نجس، از پاهایش نزدیکتر نیست. پس ظاهر و باطن پاها را موقع وضوء باید شست، انس گفت:
«صدق الله و کذب حجاج». خداوند راست فرموده حجاج می خواهد کلام خدا را تکذیب نماید، چون خداوند فرموده «وامسحوا برؤسکم و ارجلکم...»(1)
زمخشری در تفسیرکشاف می گوید:
بعضی «ارجلکم» را عطف به ظاهر کردند. بنابراین مسح پا را واجب دانسته اند. از شعبی نقل شده که گفت: قرآن به مسح نازل شده است و غَسل به سنت. و حسن بصری جمع بین امرین کرده است.(2)

مسح پا در قرآن

صاحب تفسیر «المنار» می گوید: نافع و ابن عامر، حفص، کسائی و یعقوب، «ارجلکم» را به نصب قرائت کرده اند و باقی قُراء مثل ابن کثیر، حمزه، ابوعمر و عاصم به جرّ قرائت کرده اند. که ظاهر آن عطف به «رئوسکم» می شود یعنی پاهای خود را مسح کنید. داود بن علی و ناصر للحق جمع بین هر دو «مسح» و غسل را واجب دانسته اند. و آنچه از حسن بصری و محمد بن جریر نقل شده گفته اند، مخیر است.

و اما سنت:

آنچه که در این موضوع از همه صحیح تر به نظر می آید، حدیث عبدالله بن عمر است، که در صحیحین از وی روایت کرده اند:
«عن عبدالله بن عمر، قال تخلف عنا رسول الله فی سفره فادرکنا و قد ارهقنا العصر نتوضّء و نمسح علی ارجلنا قال احدهما علی الاخر».
«عبدالله بن عمر گفت که در سفری پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم به همراه ما نیامد، نزدیک عصر شد که همگی ما شروع کردیم به وضوگرفتن و پاهایمان را مسح می کردیم و یکدیگر را به این کار سفارش می کردیم.»
و جمع در اینجا ممکن است، همانگونه که ابن جریر می گوید: مراد از مسح امرار و کشیدن دست بر روی پا باشد. و آن به محض مرور کردن دست بر روی پا (مانند کشیدن دست بر سر یتیم) تحقق پیدا می کند.(و ریختن آب مانع از آن نمی گردد) بنابراین مسح نیز در اثنای غَسل به عمل می آید.(و جمع بین هر دو می شود.)(3)پایان سخنان صاحب تفسیر المنار.

مسح پا از نظر شوکانی

«شوکانی» و «نیل الاوطار»، پس از نقل حدیث ابن عمر، می گوید: این حدیث متفق علیه کسانی است که قائل به وجوب مسح هستند به این حدیث تمسک کرده اند و انکار رسول خدا صلی الله علیه و آله را حمل بر ترک تعمیم نموده اند.
ولی نظر بخاری بر این است، و چنین استنباط کرده که انکار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سبب مسح بوده است نه اکتفاء در غَسل بعضی از پا. اما محمد بن جریر و جبائی و حسن بصری قائل به تخییر بین غَسل و مسح شده اند، و بعضی از اهل ظاهر گفته اند: جمع بین غَسل و مسح واجب است. شوکانی در ادامه سخنانش می گوید:
مخالفت در غَسل، به غیر از علی علیه السلام و ابن عباس و انس بن مالک، از باقی صحابه ثابت نشده است. به قول بعضی، ایشان هم از مخالفت برگشتند. و در حدیث اوس بن ابی اوس ثقفی چنین نقل شده است که گفت: همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به یک محله رفتیم. موقعی که آن حضرت وضوء می گرفت دیدم بر پاها و نعلینش مسح کرد، و همچنین طبرانی از عبادبن تمیم از پدرش نقل کرده است که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که وقتی که وضوء گرفت بر هر دو پایش مسح کرد.(4)

سخنان ابن رشد قرطبی در مسئله مسح پا

«قرطبی» در «بدایه المجتهد» می گوید:
همه علماء اسلامی اتفاق دارند در اینکه هر دو پا از جمله اعضاء وضوء است، ولیکن در نوع طهارت آن اختلاف کردند. گروهی می گویند طهارت آن به شستن هر دو پا حاصل می شود.
گروه دیگر می گویند آنچه در خصوص پاها واجب است مسح است. گروهی هم قائل به تخییر شده اند یعنی مکلف مخیر است بین اینکه پاهایش را بشوید یا مسح کند. سبب اختلاف قرائت به نصب «ارجلکم» که عطف بر مغسول می شود و ظهور در غَسل دارد، و قرائت به جرّ «ارجلکم» که عطف بر ممسوح می شود و ظهور بر مسح دارد می باشد. پس کسی که یکی از آن دو قرائت به نظرش ارجح آمده است مطابق آن غَسل یا مسح را علی التعین واجب دانسته است.
و بر کسی که رجحانیّت یکی از آن دو قرائت ثابت نشده است و هر دو را یکسان دانسته (مانند کفاره یمین و غیره ) واجب تخییری دانسته است».
و طبری و داود اصفهانی همین قول را اختیار کرده اند و می گویند:
«مکلّف مخیر است بین غَسل و مسح».(5)

آیه وضوء دلالت بر مسح دارد

«دار قطنی» از «رفاعه بن رافع» و «مالک بن رافع» که این دو با هم برادر و از اهل بدر بودند روایت کرده است که گفت:
«ما در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بودیم مردی آمد و رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند، سپس آمد نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و بر ما سلام کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود برگرد نمازت را صحیح اعاده نما، آن مرد نماز را اعاده کرد، راوی گفت: نمی دانم دوبار یا سه بار نمازش را اعاده کرد ما نمی دانستیم که نمازش چه نقصی دارد، تا اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: نماز هیچ یک از شما کامل نخواهد شد مگر اینکه وضوی صحیح انجام دهید همانگونه که خداوند دستور داده است. آنگاه حضرت صورت و دستهایش را تا مرفق شست، و سر و پاهایش را تا کعبین مسح کرد، سپس بلند شد و چهار رکعت نماز با آرامش تمام خواند».(6)
پس ازآن حدیث دیگری در همان باب از ربیع بن معوذ، از ابن عباس نقل کرده است که گفت:
«ما اجد فی کتاب الله الا غسلتین و مسحتین».
«حقیقت وضوء را در کتاب خدا به جز دو غَسل و دو مسح نمی بینم».
صنعانی در «مختصر المصنف» به همین عبارات با این اضافه روایت کرده که خداوند در وضوء دو غَسل و دو مسح را واجب نموده چنانکه می بینی در تیمم به جای دو غَسل دو مسح واجب شده و دو مسح ترک شده.
و به روایت ربیع از ابن عبّاس که گفت: مردم نمی خواهند به جز غَسل را ولکن در کتاب خدا به جز مسح نمی یابیم. به طریق دیگر از شعبی نیز روایت کرده که گفت: آیه وضو فقط با مسح قدمین نازل شده است.
بازمردی از «مطر وراق» پرسید: مسح پا را چه کسانی واجب می دانند؟ در جواب گفت: فقهاء کثیری قائل به مسح اند.(7)
ابن ماجه نیز از بیع روایت کرده که گفت: ابن عبّاس از من از حدیث غَسل رجلین پرسید، آنگاه گفت: مردم عادت به غَسل کرده اند، و من در کتاب خدا به جز مسح نمی بینم.
باز در همان کتاب از «ابن خلاد» از عمویش رفاعه نقل کرده که در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بودم، آن جناب فرمود: برای احدی نماز صحیح نیست تا وقتی که وضوء را صحیح نگرفته باشد، به همان طریقی که خداوند دستور داده است و آن اینکه اول صورت و دستهایش را تا مرفق بشوید، و سپس سر و پاهایش را تا به کعبین مسح کند.(8)
طبری نیز به سند خود از حمید این روایت را نقل کرده است، و در تفسیر قرطبی از موسی بن انس آمده است که به پدرش خبر داد که حجاج مردم را به شستن پا در وضوء فرمان داده است.
انس که این خبر را شنید گفت: خداوند راست گفته و حجاج دروغ گفته است. خداوند فرموده است به سر و پاهایتان مسح بکشید.(9)
از آنچه ذکر شد به روشنی معلوم است که حجّاج شستن پا را تحمیل می نموده این امر از سوی اموی ها یک امر الزامی بوده است.
ابن کثیر ذیل آیه وضو به سند خود از عاصم از انس نقل می کند که گفت: قرآن به مسح فرمان داده است. و پس از نقل این روایت می گوید سند این حدیث نیز صحیح است. سیوطی روایتی همانند آنچه که طبری و قرطبی و ابن کثیر نقل کرده اند، نقل کرده و صاحب تفسیر خازن نیز می گوید: قرآن به مسح امر کرده است.

نتیجه:

ما در این جا به بیان و اعتراف این دسته از مفسرین بزرگ اهل تسنن بسنده می کنیم و می گوییم: علاوه بر اجماع شیعه و ائمه اهل بیت علیهم السلام شهادت این بزرگان از علماء و اهل تفسیر در رفع ابهام کافی است و دیگر جای شکی برای هیچ انسانی باقی نمی گذارد و هر چند که آدم متعصبی باشد برایش یقین حاصل می شود که مسح پا به حکم آیه شریفه واجب می باشد (به هر دو قرائت) و اختلاف در قرائت موجب اختلاف در حکم نمی گردد.
چنانچه فخر رازی در تفسیر خود آورده است که هر دو قرائت مشهور است و اگر به جرّ باشد عطف به «رؤسکم» می شود که در این صورت مسح پا واجب است و اگر به نصب باشد عطف به محل «رؤسکم» می گردد که محل آن منصوب است که باز مسح پا واجب می باشد.(10)

چند سؤال از اهل سنت:

سؤال 1

چرا به رغم مشروع بودن وضوی با دوبار شستن و با مسح سر و پا از دوران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تا این دوران و به رغم آنکه این مسأله را فقهاء و محدثان در کتب خویش نقل کرده اند، در مذاهب چهارگانه کسی به جواز وضوء فوق الذکر نظر نمی دهد؟

سؤال 2

چرا و چگونه در دوره های بعد مسلمانان بدین جا رسیدند که این شیوه وضوء را نپذیرند و با تردید و انکار بدان بنگرند؟

سؤال 3

به چه دلیل معتقدان به مکتب فقهی مسح را، به رغم این شیوه در سنت ثابت شده و بزرگانی از صحابه بدان پایبند بوده اند، به زندقه و بدعت آوری و خروج از دیانت متهم می کنند؟

سؤال 4

چگونه است که ابن کثیر در جایی می گوید: «هر شیعه ای که مسح پا را، چونان که بر موزه مسح می شود واجب دانسته، گمراه و گمراه کننده است»(11) و در جایی دیگر، چند سطری پس از آن، نام بیش از ده تن از صحابه را ذکر می کند که اینان معتقد به مسح در وضوء بوده اند؟!! اگر واقعاً این تعداد از صحابه پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم عقیده به مسح در وضوء داشته اند پس چرا ایشان شیعیان را به خاطر چنین اعتقادی متهم به گمراهی می کنند؟!!
همین پرسش درباره سخن «شهاب خفاجی» نیز مطرح است که می گوید:
«کسانی که به استناد ظاهر آیه، مسح بر پا را بدون پاافزار جایز دانسته اند از بدعت گزاران هستند»(12).
«آلوسی» هم از همین طایفه است که می گوید:
«پوشیده نماند که مسئله شستن و مسح از مسائلی است که بحث و نقد فراوان در آن صورت گرفته و گامهای بسیاری در آن لغزیده است... تا جایی که می گوید... پس بایسته است به رغم تمایل شیعیانی که رهرو همه راههای ظلمت و تاریکی اند در تحقیق این مسئله به تفصیل سخن گوییم»(13).

سؤال 5

چگونه با آنکه صحاح معتبر نزد اهل سنت از احادیث حاکی از مشروعیت مسح آکنده است، الوسی چنین بی باکانه بر شیعه می تازد؟
آیا در قاموس خفاجی و ابن کثیر و همتایانشان پیروی از یک دیدگاه فقهی که خوشایند دیگران نیست گمراهی شمرده می شود؟ آیا گمراهی جز دوری از راه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم معنایی دیگر دارد؟ آیا شیعیان واقعاً از شیوه وضوی رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم فاصله گرفته اند یا به رغم سیاست فشار حکمرانان، بر این شیوه پایدار مانده اند؟

سؤال 6

آیا مسح کشیدن برپا، وضوی بدعت نهاده شده است، یا اینکه استمرار سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و مطابق با آیات قرآن است؟ آیا آن صحابیانی که مسح را روایت کرده اند بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دروغ بسته اند، یا او خود-پناه بر خدا-کاری کرده است که مردم را به اشتباه و ابهام درافکند، یا آنکه سیاست حاکم با ابزارهای تبلیغ و فریبی که در اختیار داشته و با انگیزه های خاص خود چهره این سنت را درگذر تاریخ دگرگون کرده است؟

سؤال 7

آیا وضوء شیعه چیزی جز وضوی همان مردمان مخالف است که رویاروی عثمان شیوه وضوء رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را استمرار بخشیدند و از آن حضرت در این باره حدیث نقل کردند؟ آیا رویارویی آنان با خلیفه جز به هدف ایستادگی بر سنت نبوی صلی الله علیه و آله و سلم و جز به معنای خطا دانستن اجتهادهای خلیفه بود؟ پس چگونه رواست که شیعه، با آنکه به رغم همه مکر و سنگدلی حاکمان عمل کننده به رأی و واگذارنده سنت نبوی صلی الله علیه و آله و سلم همچنان بر خط سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم استوار مانده است، به دوری از این خط متهم شود؟!!
اکنون که دانسته شد مسح پا به دستور خدا و دارای ریشه قرآنی می باشد؛ باید زمان و علّت اختلاف در این حکم را پیدا کرد که در چه زمانی و بواسطه چه کسانی اختلاف پیش آمده و علّت آن چه بوده است؟

رخ دادن اختلاف درباره وضوء

متن اول و همچنین متن دوم از این خبر می دهد که مسلمانان در مسئله چگونگی وضوء دو دسته شدند و شیوه جدا از هم، پیش گرفتند.
1) شیوه وضوی عثمان.
2) شیوه وضوی گروهی از مسلمانان.
هر کدام از این دو گروه نیز مشروعیت کار خود را نسبت دادن آن به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می گرفتند، این گروه آخر، همانهایی هستند که عثمان با عبارت «برخی از مردم حدیث هایی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کنند» از آن یاد می کند و این نشان می دهد که تکیه آنان به کردار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده و از آن سوی عثمان هم می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وضویی همانند وضوی من گرفت.
متن نخست بر این تأکید دارد که اختلاف درباره وضو در دوران عثمان روی داده است. و پیش از این دوره در این باره اختلافی نبوده است. و این سخن عثمان که «برخی از مردم حدیث هایی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کنند» بر مشروعیت وضوی این گروه از مردم تأکید دارد، بدین اعتبار که کرده خویش را به روایت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مستند کردند و عثمان هم روایات آنان درباره چگونگی وضوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دروغ نخواند. و از این جهت می توان گفت: تنها وضوی آنان وضوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده است، چرا که نمی توان تصور کرد که آنان وضوی خاصی را از پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم نقل کرده و در عین حال خود آن گونه که وضوء نمی گرفته اند، بویژه آن که خلیفه مسلمانان نیز در این کار در سوی مخالف آنان بوده است.
جالب آن که همین مردم وضوی خلیفه را نمی پذیرفتند و آن را وضوی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمی شمردند.
نکته دیگر آنکه، عبارت «برخی از مردم» و نیز «نمی دانم چیست» حکایت از آن دارد که عثمان آن مردم را نکوهش و آنان را مجهول معرفی می کرده اما باید دید:

سؤال 1

آیا آن مردم به حق چنین بودند؟ یا آن که خلیفه از آن روی که با آنان مخالف بود این سخن را درباره شان گفت، واصل مخالفت با خلیفه چنین نکوهشی را می طلبد؟

سؤال 2

چرا اختلاف درباره وضوء تنها در این دوره روی داد و در دوران ابوبکر و عمر چنین اختلافی دیده نشد؟

سؤال 3

چه دلیل و انگیزه ای برای عثمان وجود داشته است که وی با آگاهی از این که چنین اقدامی مخالفت صحابه را با او برخواهد انگیخت و به این کار دست زد؟ آیا وضوء از مسائل مالی، اداری و یا حکومتی بوده است تا خلیفه بتواند بر پایه مصالح حکومت و کشور با آن برخورد کند؟

سؤال 4

چگونگی برخی از مردم می توانسته اند در برابر افکار عمومی و احساسات مسلمانان جرأت و جسارت به خرج دهند و وضویی را بنیان گذارند که با وضوی خلیفه و آنچه مسلمانان در دوره ای از زندگی خود داشته اند مخالف باشند؟

سؤال 5

اگر آنان نخستین کسانی بودند که صف واحد امت اسلامی را شکافتند، پس چرا کتابهای تاریخ و سیره به کلی از آنان غافل مانده و نام و خصوصیات آنها را برای ما ذکر نکرده است؟

سؤال 6

اگر در آغازین دوره پس از شهادت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم اختلافی درباره وضوء وجود داشته، چگونه مسأله ای با این اهمیت به محفل این صحابیان راه نیافته است؟

سؤال 7

چرا در چنین صورتی هیچ مخالفتی از سوی بزرگان صحابه با این شیوه وضوء نمی بینیم و هیچ بیانی برای به شکست کشاندن این بدعت تازه از سوی آنان نرسیده است؟ و چرا عثمان می گوید: «نمی دانم چیست؟» آیا عثمان واقعاً نمی دانسته است؟ چگونه نمی داند؟ اگر وضوی آنان خلاف شرع و ادعای ایشان بی اساس بوده برای جامعه اسلامی قابل تحمل و جای تسامح نبود به خصوص رهبر و خلیفه مسلمین نمی توانست بگوید که نمی دانم چیست؟ آیا سکوت و بی تفاوتی در برابر چنین پدیده و بدعتی بی ثباتی مسلمین را در برابر دین، بویژه بی کفایتی خلیفه را در حفظ و اداره اسلام ثابت نمی کند؟ آیا تاریخ جهان از احداث چنین پدیده ای می تواند چشم پوشی نماید؟

سؤال 8

اگر عثمان می دانسته که سخنان آن گروه چیست، چگونه به خود اجازه می دهد احادیث کسانی را که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل حدیث می کنند را نادیده انگارد و خود را نسبت به آنها نا آگاه قلمداد کند؟! و اگر آنان بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم دروغ بسته اند و احادیث نادرست به آن حضرت نسبت داده اند، چرا آنان را کیفر نکرده و به عقوبت نرسانده است؟
چطور می شود گفت که آن همه مسلمانانی که در هنگام نزول آیه وضوء حضور داشتند، کلاً از احکام وضوء بی خبر بوده باشند؟! و همچنین آن سالهای طولانی مدت خلافت ابوبکر و عمر را نیز به بی خبری گذرانده باشند و فقط در سالهای آخر خلافت عثمان متوجه این حقیقت گردیده و بگوئیم که عثمان با بیان این روایات، وضوی صحیح را تعلیم آنان داده است؟! چطور می شود باور کرد که بگوییم بیش از پنجاه سال که از عمر اسلام و نماز گذشته بود، نمازخوانان تا آن موقع وضوی صحیح را بلد نبوده اند؟!
و اعجبا: با وجود اینکه در روایات صحاح آمده که هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می خواست وضوء بگیرد، اصحاب اطراف آن حضرت جمع می شدند و به جهت تبرک جستن بر سر آب وضوی آن حضرت بر یکدیگر سبقت می گرفتند و نمی گذاشتند که قطره ای از آن به زمین بریزد که حتی گاهی نزدیک بود که میان ایشان نزاع بشود، با این حال چگونه تصور نمائیم که طریقه وضوء گرفتن را نمی دانستند؟!

سؤال 9

اگر به ما گفته شود که فقیهی از فقهاء عصر حاضر جزئیات وضو را نمی داند یا در این باره پرسش دارد، با توجه به اینکه اکنون چهارده قرن از دوران رسالت گذشته است، آنچه را که درباره او می گویند را باور نداریم، یا او را به جهل متهم می کنیم. بنابراین، چگونه می توانیم چنین چیزی را درباره صحابی یا صحابیانی تصور کنیم که در کنار پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم می زیسته اند، و در سفر و حضر او را همراهی می کردند و با چشمان خود می دیدند که چگونه اعمال و آیینهای دینی ای را که خداوند بر او و بر همه مسلمانان واجب کرده است را به جای می آورد؟
پس بنابراین اگر چنانچه شیوه وضوی خلیفه را وضوی حقیقی بدانیم به اشکال ها روبرو می شویم، از جمله اینکه برای خود خلیفه به هیچ وجه سکوت و کوتاه آمدن در اجرای یک چنین فریضه الهی جایز نبود. زیرا با داشتن ریاست عمومی و نیروی حکومتی هرگز نباید آرام می نشست و بدون هیچ تردیدی می بایست که مخالفین را بر انجام آن الزام می کرد.
یعنی همانگونه که در قرائت قرآن مردم را در قرائت واحد جمع کرد، در اینجا هم با یک بسیج عمومی همه مسلمین را به یک وضوی واحد که همان فریضه الهی بود، باید جمع می کرد. و سایر مسلمانان نیز در این امر با او همدست می شدند. برای اینکه وضوء از احکام اولیه و ضروری اسلام بود، و تغییرات در آن برای همه معلوم و برای احدی قابل پذیرش نبود. نه آنگونه که برخی از علمای اهل سنت تصور کردند، و آن اینکه این روایات را صحیح ترین ادله برای اثبات حکم وضوء پنداشتند. غافل از اینکه هرگاه وضوء بر مبنا و اساس این روایت تثبیت شود، لازم می آید که بگوییم برای مسلمانان دیگر اعم از اصحاب و غیره شیوه وضوی صحیح وجود نداشت.

پی نوشت ها :

1. تفسیر درالمنثور ج2 ص262 ذیل آیه وضو سوره مائده آیه 6.
2. تفسیر کشاف ج1 ذیل آیه 6 سوره مائده.
3. تفسیر المنار، محمّد رشید رضا، ذیل آیه 6 سوره مائده.
4. نیل الاوطار، شوکانی، ج1 ص 207 ط دارالجلیل، بیروت لبنان.
5. بدایه المجتهد، محمد بن احمد بن رشد القرطبی ج1 باب وضو ص 15 ط قم.
6. سنن دار قطنی، باب غسل قدمین، ص 95، ح 4.
7. مختصر المصنف، عبدالرزاق بن همام الصنعانی، ج1 ص 18.
8. سنن ابن ماجه باب 56، ما جاء فی الوضوء علی ما امر الله تعالی.
9. تفسیر طبری، ج6، ص 82؛ الجامع الاحکام القرآن ج6، ص 92 و تفسیر ابن کثیر ذیل آیه وضوء.
10. تفسیر کبیر، فخر رازی ج 11 سوره مائده ذیل آیه وضوء.
11. تفسیر قرآن العظیم، ابن کثیر، ج2، ص 45.
12. حاشیه الشهاب علی البیضاوی، شهاب خفاجی، ج3، ص 221.
13. تفسیر روح المعانی، آلوسی، ج6، ص 74.

منبع : تهرانی، حسین؛ (1427 ه.ق)، سؤالات ما شامل 313 سؤال پیرامون مسائل اعتقادی، کلامی، فقهی، تفسیری و تاریخی، قم: نشر حاذق، چاپ دوم(1427ه.ق).