آشنایی با آنتونی گیدنز
آنتونی گیدنز(Anthony Giddens)، 18 ژانویه 1938 در محله ادمونتون لندن در خانواده ای پایین تر از یک خانواده طبقه متوسط متولد شد. پدرش کارمند اداره حمل و نقل عمومی لندن بود.
آنتونی گیدنز، جامعه شناس انگلیسی و یکی از مهم ترین و بانفوذترین نظریه پردازان اجتماعی بریتانیا و جهان امروز.
آنتونی اولین فرد خانواده اش بود که به دانشگاه راه پیدا کرد و توانست نخستین مدرک دانشگاهی اش را در مقطع کارشناسی از دانشگاه هال دریافت نماید. پس از آن به مدرسه علوم اقتصادی و سیاسی لندن LSE رفت و مدرک کارشناسی ارشدش را از آن جا دریافت نمود.
در 1961 در حالی که تنها 23 سال داشت، مربی دانشگاه لیسستر شد. نخستین کارهای او جنبه ی تجربی داشت و موضوع مورد بررسی اش خودکشی بود. سپس برای مدت کوتاهی تصمیم به تدریس در دانشگاه های کانادا و آمریکا گرفت. وی پس از کسب تجربیات لازم در پایان دهه 60 میلادی به انگلستان بازگشت و موفق به اخذ درجه دکترای جامعه شناسی از دانشگاه کمبریج گردید.
در 1969 مربی جامعه شناسی در دانشگاه پرآوازه ی کمبریج و نیز عضو کالج کینگ شد و در 1985، استاد جامعه شناسی دانشگاه کمبریج شد.
گیدنز از بنیان گذاران انتشارات پولیتی (یکی از عمده ترین انتشاراتی های علوم اجتماعی) در سال 1985 بوده است.
او در فاصله سال های 1997 تا 2003 ریاست LSE را بر عهده داشت و عضو شورای مشورتی بنیاد تحقیقات خط مشی عمومی بریتانیا بوده است. او همچنین در دوره نخست وزیری تونی بلر، مشاور محبوب او بوده و از قرار معلوم همچنان هم مشاور نخست وزیری بریتانیاست.
گیدنز که امروز از تدریس بازنشسته شده است، در ۱۸ دانشگاه معتبر جهان از جمله در آمریکا و انگلستان و فرانسه تدریس کرده است و کتب او جزو پرفروشترین کتابهای دانشگاهی هستند و در طول سال های گذشته نیز ۱۴ لوح افتخار و دکترای افتخاری از مراجع علمی معتبر دریافت کرده است. اندیشه های او تاثیر عمیقی برسیاستمداران آمریکایی و اکثر سوسیال دموکرات ها در انگلستان و آلمان و آمریکای لاتین داشته است.
- جامعه شناسی: 1987،
- سرمایه داری و نظریه اجتماعی جدید: 1971،
- ساختار طبقاتی جوامع پیشرفته: 1973،
- مسائل اساسی در نظریه اجتماعی: 1979،
- نقدی امروزی بر ماتریالیسم تاریخی: 1981،
- ساخت جامعه، رئوس نظریه ساختار بندی: 1984،
- پیامدهای مدرنیته: 1984،
- مدرنیته و هویت شخصی: 1991،
- ورای چپ و راست: 1994،
- تجدد و تشخص: 1995،
- سیاست، جامعه شناسی و نظریه اجتماعی: 1995،
- راه سوم: احیای سوسیال دموکراسی: 1998،
- جهان رها شده: 1999،
- راه سوم و نقدهای آن: 2000،
- روی لبه: زندگی با سرمایه داری جهانی: 2000،
- حزب کارگر جدید باید به کدام سو برود؟: 2002.
در نظریه ساختاربندی، گیدنز با عبور از دو مکتب کارکردی و کنش که یکی بر ساختار و دیگری بر کنش توجه می کند، به نظریه ترکیبی روی می آورد و کلید فهم دگرگونی های علوم اجتماعی را رابطه کنش انسان و ساخت اجتماعی می داند و معتقد است تحلیل جامعه نباید صرفا در سطح خرد یا کلان خلاصه شود و بر تقابل تاریخی خرد و کلان یا کنش و ساخت خط بطلان میکشد. او خود می گوید: «پهنه اساسی بررسی علوم اجتماعی برابر با نظریه ساختاربندی، نه تجربه کنشگر فردی است و نه وجود هرگونه کلیت اجتماعی، بلکه این پهنه همان عملکرداهای اجتماعی است که در راستای زمان و مکان سامان می گیرند.» بر این مبنا گیدنز سه مفهوم خودآگاهی استدلالی، خودآگاهی کاربردی و ناخودآگاهی را از هم تفکیک می کند و به مفاهیم دیگری نیز میپردازد که خود بحث مفصلی است.
گیدنز در نظریاتش به مسئله بازاندیشی نیز توجه کرده است. او نقد خود و بازاندیشی شخصی را خصایص اصلی زندگی اجتماعی می داند و معتقد است در جامعه مدرن انسان دائما هویت خود را خلق و تصحیح می کند و این که چه کسی هستند و چگونه اینگونه شده اند را مدام مرور می کنند. بر این اساس انسان مدرن، دارای نوعی هویت شخصی است که می تواند خود را برای دیگران توضیح دهد و این شاخصه عصر حاضر است.
گیدنز در بخشی دیگر از نظریاتش با رد پست مدرنیسم معتقد است ما در مدرنیته متاخر به سر می بریم و وضعیت حاضر نه پست مدرنیسم و پایان مدرنیسم که تکامل و تکمیل و توسعه و تشدید مدرنیته است. او چهار بنیان مدرنیزاسیون و مدرنیته اولیه را قدرت اجرایی و اداری، قدرت نظامی، سرمایه داری و صنعتی می داند که در مدرنیته متاخر بر مبنای سه فرآیند به هم وابسته است: جهانی شدن، بازاندیشی اجتماعی و سنت زدایی.
بخش مهمی از افکار گیدنز که علت اساسی مشهوریت او نیز هست، راه سوم و احیای سوسیال دموکراسی است. او در جهانی که اندیشه های چپ و راست دچار خمودگی و فرسودگی شده است، راه سومی را پیشنهاد می دهد و معتقد است کشورها در این مسیر باید مسائل جدیدی را مورد توجه قراردهند از جمله فهم دقیق پدیده جهانی شدن، درک روشن از مفهوم فردگرایی در عصر حاضر، شناخت صحیح مقوله چپ و راست، فهم از سازماندهی سیاسی، مسائل زیست بوم، فراهم کردن شرایط مشارکت مردم، تلاش برای ادغام اجتماعی افرادی که در سیستم سرمایه داری عقب می مانند، مقید نبودن به فرهنگ سنتی بورژوازی، توجه به محیط زیست، اقتصاد جدید و جهانی و اینترنت و... که خلاصه کلام او این است که به همه انسانها در فضای دموکراسی و مشارکت امکان شکوفایی استعدادهایشان را بدهیم والبته امکانات دولتی نیز نباید فراموش شود.
گیدنز از متفکرین نظریه پرداز جهانی شدن نیز می باشد و تا حدودی مدرنیته متاخر را علت و معلول جهانی شدن می داند و این فرآیند بهم وابستگی روزافزون برای انسان را امری گریز ناپذیر و انکارناشدنی در جهان امروز می پندارد. او بر خلاف برخی منتقدان جهانی شدن، این پروسه را استعمار معکوس خوانده و فرآیندی برابر ساز در عرصه جهانی می داند و در مجموع پروسه ای مثبت و تاریخی می داند که از قرن 18 وجود داشته اما در مدرنیته متاخر شدت و وسعت بیشتری یافته است و هم در عرصه خرد و هم در عرصه کلان انسان تاثیرگذار است.
منابع:
1. http://www.fasleno.com
2. http://fa.wikipedia.org
3. کتاب چشم اندازهای جهانی، نوشته آنتونی گیدنز، ترجمه حمید رضا جلایی پور
سایت باشگاه اندیشه
زندگی
آنتونی گیدنز(Anthony Giddens)، 18 ژانویه 1938 در محله ادمونتون لندن در خانواده ای پایین تر از یک خانواده طبقه متوسط متولد شد. پدرش کارمند اداره حمل و نقل عمومی لندن بود.آنتونی اولین فرد خانواده اش بود که به دانشگاه راه پیدا کرد و توانست نخستین مدرک دانشگاهی اش را در مقطع کارشناسی از دانشگاه هال دریافت نماید. پس از آن به مدرسه علوم اقتصادی و سیاسی لندن LSE رفت و مدرک کارشناسی ارشدش را از آن جا دریافت نمود.
در 1961 در حالی که تنها 23 سال داشت، مربی دانشگاه لیسستر شد. نخستین کارهای او جنبه ی تجربی داشت و موضوع مورد بررسی اش خودکشی بود. سپس برای مدت کوتاهی تصمیم به تدریس در دانشگاه های کانادا و آمریکا گرفت. وی پس از کسب تجربیات لازم در پایان دهه 60 میلادی به انگلستان بازگشت و موفق به اخذ درجه دکترای جامعه شناسی از دانشگاه کمبریج گردید.
در 1969 مربی جامعه شناسی در دانشگاه پرآوازه ی کمبریج و نیز عضو کالج کینگ شد و در 1985، استاد جامعه شناسی دانشگاه کمبریج شد.
گیدنز از بنیان گذاران انتشارات پولیتی (یکی از عمده ترین انتشاراتی های علوم اجتماعی) در سال 1985 بوده است.
او در فاصله سال های 1997 تا 2003 ریاست LSE را بر عهده داشت و عضو شورای مشورتی بنیاد تحقیقات خط مشی عمومی بریتانیا بوده است. او همچنین در دوره نخست وزیری تونی بلر، مشاور محبوب او بوده و از قرار معلوم همچنان هم مشاور نخست وزیری بریتانیاست.
گیدنز که امروز از تدریس بازنشسته شده است، در ۱۸ دانشگاه معتبر جهان از جمله در آمریکا و انگلستان و فرانسه تدریس کرده است و کتب او جزو پرفروشترین کتابهای دانشگاهی هستند و در طول سال های گذشته نیز ۱۴ لوح افتخار و دکترای افتخاری از مراجع علمی معتبر دریافت کرده است. اندیشه های او تاثیر عمیقی برسیاستمداران آمریکایی و اکثر سوسیال دموکرات ها در انگلستان و آلمان و آمریکای لاتین داشته است.
آثار
آثار گیدنز بالغ بر ۳۵ عنوان است و به بیش از ۳۵ زبان دنیا ترجمه شده است. بعضی از این آثار در ایران چاپ و ترجمه شده است. فهرستی از مهمترین آثار وی به شرح زیر است:- جامعه شناسی: 1987،
- سرمایه داری و نظریه اجتماعی جدید: 1971،
- ساختار طبقاتی جوامع پیشرفته: 1973،
- مسائل اساسی در نظریه اجتماعی: 1979،
- نقدی امروزی بر ماتریالیسم تاریخی: 1981،
- ساخت جامعه، رئوس نظریه ساختار بندی: 1984،
- پیامدهای مدرنیته: 1984،
- مدرنیته و هویت شخصی: 1991،
- ورای چپ و راست: 1994،
- تجدد و تشخص: 1995،
- سیاست، جامعه شناسی و نظریه اجتماعی: 1995،
- راه سوم: احیای سوسیال دموکراسی: 1998،
- جهان رها شده: 1999،
- راه سوم و نقدهای آن: 2000،
- روی لبه: زندگی با سرمایه داری جهانی: 2000،
- حزب کارگر جدید باید به کدام سو برود؟: 2002.
اندیشه
اندیشه های گیدنز به واسطه سنتز و ترکیبی بودن، مختص یک حوزه خاص نیست و آثار و افکار وی در حوزه های نظریه اجتماعی، ساختار طبقاتی، ملیت و ملیت، هویت شخصی و اجتماعی، تاریخ اندیشه اجتماعی، رابطه انسانی، جامعه شناسی خانواده، جنیست، نخبگان و قدرت، اندیشه سیاسی، ساختار جامعه و... قابل تبیین و تشریح است. اما در اندیشه گیدنز، مسئله راه سوم و سوسیال دموکراسی، نظریه ساختاربندی، دوگانگی ساخت، مدرنیته و جهانی شدن از همه مهم تر است.در نظریه ساختاربندی، گیدنز با عبور از دو مکتب کارکردی و کنش که یکی بر ساختار و دیگری بر کنش توجه می کند، به نظریه ترکیبی روی می آورد و کلید فهم دگرگونی های علوم اجتماعی را رابطه کنش انسان و ساخت اجتماعی می داند و معتقد است تحلیل جامعه نباید صرفا در سطح خرد یا کلان خلاصه شود و بر تقابل تاریخی خرد و کلان یا کنش و ساخت خط بطلان میکشد. او خود می گوید: «پهنه اساسی بررسی علوم اجتماعی برابر با نظریه ساختاربندی، نه تجربه کنشگر فردی است و نه وجود هرگونه کلیت اجتماعی، بلکه این پهنه همان عملکرداهای اجتماعی است که در راستای زمان و مکان سامان می گیرند.» بر این مبنا گیدنز سه مفهوم خودآگاهی استدلالی، خودآگاهی کاربردی و ناخودآگاهی را از هم تفکیک می کند و به مفاهیم دیگری نیز میپردازد که خود بحث مفصلی است.
گیدنز در نظریاتش به مسئله بازاندیشی نیز توجه کرده است. او نقد خود و بازاندیشی شخصی را خصایص اصلی زندگی اجتماعی می داند و معتقد است در جامعه مدرن انسان دائما هویت خود را خلق و تصحیح می کند و این که چه کسی هستند و چگونه اینگونه شده اند را مدام مرور می کنند. بر این اساس انسان مدرن، دارای نوعی هویت شخصی است که می تواند خود را برای دیگران توضیح دهد و این شاخصه عصر حاضر است.
گیدنز در بخشی دیگر از نظریاتش با رد پست مدرنیسم معتقد است ما در مدرنیته متاخر به سر می بریم و وضعیت حاضر نه پست مدرنیسم و پایان مدرنیسم که تکامل و تکمیل و توسعه و تشدید مدرنیته است. او چهار بنیان مدرنیزاسیون و مدرنیته اولیه را قدرت اجرایی و اداری، قدرت نظامی، سرمایه داری و صنعتی می داند که در مدرنیته متاخر بر مبنای سه فرآیند به هم وابسته است: جهانی شدن، بازاندیشی اجتماعی و سنت زدایی.
بخش مهمی از افکار گیدنز که علت اساسی مشهوریت او نیز هست، راه سوم و احیای سوسیال دموکراسی است. او در جهانی که اندیشه های چپ و راست دچار خمودگی و فرسودگی شده است، راه سومی را پیشنهاد می دهد و معتقد است کشورها در این مسیر باید مسائل جدیدی را مورد توجه قراردهند از جمله فهم دقیق پدیده جهانی شدن، درک روشن از مفهوم فردگرایی در عصر حاضر، شناخت صحیح مقوله چپ و راست، فهم از سازماندهی سیاسی، مسائل زیست بوم، فراهم کردن شرایط مشارکت مردم، تلاش برای ادغام اجتماعی افرادی که در سیستم سرمایه داری عقب می مانند، مقید نبودن به فرهنگ سنتی بورژوازی، توجه به محیط زیست، اقتصاد جدید و جهانی و اینترنت و... که خلاصه کلام او این است که به همه انسانها در فضای دموکراسی و مشارکت امکان شکوفایی استعدادهایشان را بدهیم والبته امکانات دولتی نیز نباید فراموش شود.
گیدنز از متفکرین نظریه پرداز جهانی شدن نیز می باشد و تا حدودی مدرنیته متاخر را علت و معلول جهانی شدن می داند و این فرآیند بهم وابستگی روزافزون برای انسان را امری گریز ناپذیر و انکارناشدنی در جهان امروز می پندارد. او بر خلاف برخی منتقدان جهانی شدن، این پروسه را استعمار معکوس خوانده و فرآیندی برابر ساز در عرصه جهانی می داند و در مجموع پروسه ای مثبت و تاریخی می داند که از قرن 18 وجود داشته اما در مدرنیته متاخر شدت و وسعت بیشتری یافته است و هم در عرصه خرد و هم در عرصه کلان انسان تاثیرگذار است.
منابع:
1. http://www.fasleno.com
2. http://fa.wikipedia.org
3. کتاب چشم اندازهای جهانی، نوشته آنتونی گیدنز، ترجمه حمید رضا جلایی پور
سایت باشگاه اندیشه
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}