با که دوستی نورزیم؟
مترجمان: حمیدرضا شیخی، حمیدرضا آژیر
صفات دوستان بد
احمق، بخیل، بدکار و دروغگو چهار گروه اجتماعی هستند که نباید با آنها دوستی ورزید.اگر می گوییم نباید با این عده دوستی ورزید تنها به خاطر مصلحت خود ما نیست بلکه مصلحت جامعه و مصلحت خود آنان نیز در همین است.
اما این که دوستی نکردن با این افراد به مصلحت ماست روشن است و بعداً هنگامی که به معرفی این گروهها بپردازیم مطلب روشنتر خواهد شد. و اما مصلحت جامعه از آن روست که یک جامعه صالح و پاک جامعه ای است که خود را از افراد فاسد پاک سازد. طبیعی است که گروههای یاد شده از دایره تأثیرگذاری در جامعه خارج و به کناری رانده شوند، درست مانند آب روانی که خس و خاشاک و آلودگیها را به کناره رود پس می زند تا آب پاک شود.
این بدان معناست که عادات و رسوم اجتماعی در چنین محیطی افراد پاک و شایسته را به سمت شکوفایی و تعالی سوق می دهد و همزمان مانع رشد تبهکاران می شود و آنان را به ضعف و انزوای از مردم می کشاند. بنابراین، احمق، بخیل، بدکار و دروغگو نمی توانند در جامعه سالم اسلامی زندگی کنند. چنین افرادی از سوی جامعه طرد و منزوی می شوند مگر آن که خصلتهای خود را تغییر دهند و به اصلاح خویش بپردازند.
اما جامعه ای که در آن با بخیل، دروغگو، بدکار و احمق دوستی شود موجبات رشد این افراد و تغذیه عادات و خویهای آنها را فراهم می آورد تا آنجا که ممکن است یکی از آنان به مسند حکومت و قدرت دست یابد و از آنجا رفتار خود را در میان مردم رواج دهد و فساد همه گیر شود. در حالی که قطع رابطه با این گروهها آنها را به سمت تغییر صفات ناپسند خود و همرفتاری با پاکان سوق می دهد. آدم بخیل وقتی در جامعه دوستی نیابد سعی می کند که بخشنده باشد. همچنین است انسان احمق، دروغگو و بدکار.
در صورتی که اگر جامعه با بخیل و بخشنده رفتاری یکسان داشته باشد بخیل در بخل خود تقویت خواهد شد و بخشنده به خسّت و بخل روی خواهد آورد. در این هنگام است که جامعه به منجلاب فساد و انحطاط سقوط می کند و مسؤول اول و آخر آن کسی نیست جز جامعه و این جامعه است که پیامدهای وخیم این وضع را بر دوش خواهد کشید.
انسان برای دور کردن افراد خطرناک و زیانبار از جامعه به ایده استفاده از زندان رسیده است اما جامعه سالم جامعه ای است که بدون توسل به زندان و قفسهای آهنین یعنی با طرد طبیعی، افراد مخرب و تبهکار را از خود دور کند.
اگر توجه داشته باشیم که جامعه- هر جامعه ای- به طور طبیعی از دو بخش خوبان و بدان تشکیل می شود. در آن صورت، مهمترین رکن رشد گروه خوب و ضعف گروه بد و فاسد دوستی گروه خوب با یکدیگر و خودداری از ایجاد هرگونه رابطه ای با گروه دوم است. چون دسته دوم طبیعتاً از هم پاشیده هستند. به دلیل آن که فاسد بخیل را دوست ندارد و بخیل از دروغگو خوشش نمی آید و دروغگو نیز از بدکار راضی نیست... از این رو این گروه، در صورتی که دسته خوبان و صالحان آموزشهای امام علی(ع) در زمینه دوستی را میان خود به کار بندند، محکوم به نابودی و محو از صحنه جامعه هستند.
دوستی یعنی این که انسان در زندگی با همنشینان خود همراهی داشته باشد تا در زمینه ای که با هم اشتراک دارند از یکدیگر بهره ببرند. و از دوستی این چهار گروه هیچ گونه خیری، نه در دنیا و نه در آخرت، امید نمی رود.
باید دید که چرا اسلام بر دوستی نورزیدن با این گروهها تکیه کرده است.
دوست تو عامل فشاری است بر تو. بر تو تأثیر می گذارد همچنان که تو نیز بر او تأثیر می گذاری. این نکته مسلم است که به سبب تأثیر تدریجی و عمیق دوستان در یکدیگر که به مرور زمان نیز شدت می یابد صفات آنان به هم منتقل می شود.
حتی مجرد نشستن با یک فرد موجب پدید آمدن احساسات مشترک با او می شود. گاه شما، با فردی می نشینید و باب گفتگو میانتان باز می شود و شما دوست دارید که نظر یا داستان و یا سخنی مطرح شود و او هم با طرح مبحثی در واقع خودش را مطرح می کند و شما ناگاه چشم باز می کنید و از توافق میان خود و او شگفت زده می شوید. اما نباید تعجب کرد زیرا برخورد روانها و تأثیر آنها در یکدیگر حتی بی آن که سخنی میانشان ردّ و بدل شود مطلبی است که دانش جدید در بحثها و تحقیقات گوناگون بر آن تأکید ورزیده است.
به همین دلیل، اسلام صرف نشستن بر سفره ای را که در آن شرب خمر می شود حرام دانسته است. زیرا دیری نخواهد پایید که انسان را تحت تأثیر قرار خواهد داد. اسلام همچنین از همنشینی با انسان کینه ورز، شرور و دارای صفات ناپسند، حتی اگر در این همنشینی موجبات خشنودی انسان فراهم آید، برحذر داشته است چون دیر یا زود صفات او، گرچه نخواهیم، به ما منتقل خواهد شد. امام علی(ع) می فرماید:« با نیکان همدم شو تا از آنان باشی و از بدان دوری گزین تا چون آنان نشوی.»
اگر می خواهیم فردی خوب و شایسته باشیم باید به جامعه خوبان و شایستگان برویم و با آنان زندگی کنیم. اگر می خواهیم دانشمند باشیم باید در جستجوی دانشمندان برآییم و با آنان همنشینی کنیم. اگر می خواهیم سیاسی باشیم باید با سیاستمداران همراه شویم و اگر می خواهیم بازرگان شویم باید با بازرگانان دوستی ورزیم. در این صورت است که بزودی با چند و چون بازرگانی آشنا خواهیم شد، زیرا آدمی از همنشینان خود بیش از کتب چیز فرا می گیرد.
از آنجا که اسلام بر آن است تا ما را از دایره های فشار منفی دور سازد لذا از نشستن و گوش سپردن به کسانی که آیات الهی را خوار می شمارند برحذر داشته است. خداوند در قرآن کریم می فرماید:« و چون بینی که در آیات ما از روی عناد گفتگو می کنند از آنها رویگردان شو تا به سخنی جز آن پردازند.»(1)
ممکن است کسی بگوید که من با افراد منحرف نشست و برخاست می کنم، اما از آنها متأثر نمی شوم!
این سخن قطعاً نادرست است، زیرا آدمی دیوار نیست بلکه بشری است که خواه ناخواه از محیط خود تأثیر می پذیرد و متقابلاً در آن تأثیر می گذارد.
وقتی کسی با گل بنشیند رایحه ای از آن را به خود می گیرد و اگر در زباله دانی به سر برد علیرغم میل خود آلوده به بوی عفن آن می شود . آیا دوستان از خوی و صفات یکدیگر متأثر نمی شوند؟! چه زیبا سروده است سعدی شیرین سخن:
گلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری
که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا من گِلی ناچیز بودم
ولیکن مدتی با گُل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم
قرآن کریم از کسانی سخن می گوید که در رستاخیز از دوستان خویش زبان به شکوه می گشایند، دوستانی که چشم و گوش آنان را بستند و از یاد خدا بازشان داشتند.
خداوند بزرگ در قرآن کریم از زبان این عدّه می گوید:« روزی که کافر دستان خود را به دندان گزد و گوید: ای کاش راهی را که رسول در پیش گرفته بود در پیش گرفته بودم. وای بر من، کاش فلان را دوست نمی گرفتم. با آن که قرآن برای من نازل شده بود مرا از پیروی اش باز می داشت. و این شیطان همواره آدمی را تنها می گذارد.»(2)
در عین حال مشاهده می کنیم که قرآن بر ضرورت شکیبایی با نیکوکاران و دوستی با پرهیزکاران تأکید می ورزد. گاه انسان با افرادی مؤمن زندگی می کند اما ممکن است تاب تحمل زندگی سخت آنان را نیاورد. لذا خداوند، می خواهد که در همنشینی با آنان شکیبایی به خرج دهیم. زیرا همنشینی با ایشان موجب می شود که ایمان را بیاموزیم.
خدای تعالی می فرماید:« و همراه با کسانی که هر صبح و شام پروردگارشان را می خوانند و خشنودی او را می جویند خود را به صبر وادار.»(3)
در همین راستا پیامبرخدا(ص) به دوری گزیدن از همنشینی با نادانان تشویق کرده و فرموده است:« فرزانه ترین مردم کسی است که از مردمان نادان بگریزد».(4)
نباید پنداشت که اجتناب از دوستی ورزیدن با افراد نادان انسان را به انزوا و تنهایی می کشاند. چه آن که صحنه زندگی هنوز از مردمان نیک و شایسته خالی نشده است.
اما در مورد افرادی که انسان نمی داند آیا نیکند یا بد، شایسته اند یا ناشایست چه باید کرد؟ امام علی(ع) درباره این عده می فرماید:« کسی که امرش بر تو مشتبه است و دینش را نمی دانی، به همنشینانش بنگر»(5) ببین با چه کسی آمیزش دارد و با چه کسی زندگی می کند، زیرا بدین وسیله به اخلاق و رفتار او پی می بری. اگر دوستانش شایسته بودند او خود نیز فردی شایسته و خوب است و اگر دوستانی ناباب داشت بدان که او نیز چون آنان است.
اکنون این سؤال پیش می آید که اگر افرادی شایسته و نیکوکار یافت نشدند تا با آنان دوستی ورزیم چه باید کرد؟
جواب این است که در چنین وضعی می توان از جامعه کناره گرفت، زیرا در اینجا تنهایی سودمندتر از دوستی با افراد زیانبار است. حدیث شریف می فرماید:« تنهایی بهتر از دوست بد است»چه آن که دوست بد زیان می رساند و در دوستی او هیچ گونه سودی، چه دنیوی و چه اخروی، نهفته نیست. پیامبرخدا(ص) می فرماید:« تنهایی بهتر از همنشین بد است»(6).
امام علی(ع) در وصیت خود به فرزندش از دوستی، با چند گروه زیر برحذر داشته است. اکنون ببینیم دوستی با این گروهها چه پیامدهایی دارد.
1- دوستی با احمق
« فرزندم از دوستی با احمق بپرهیز، زیرا او می خواهد به تو سود برساند اما زیان وارد می کند». نتایج حاصله از دوستی با احمق عبارتند از:الف: براساس نظریه تأثیرپذیری از دوستان، یکی از نتایج حتمی دوستی با احمق انتقال حماقت از او به دیگری است. از امام صادق(ع) روایت شده است:« کسی که از دوستی با احمق اجتناب نورزد نزدیک است که اخلاق او را بپذیرد.»(7)
ب: احمق به دوست خود نفعی نمی رساند. او به سبب برخورداری از تفکری نادرست حتی اگر هم بخواهد سود برساند زیان وارد می کند. امام صادق(ع) می فرماید: « از همنشینی با احمق بپرهیز، زیرا زمانی که تو بسیار به او نزدیکی بدی و آسیب او به تو بسیار نزدیک می باشد»(8) همچنین می فرماید:« از همنشینی با احمق دروغگو دوری کن، چون نفع تو را می خواهد اما زیان می زند دور را به تو نزدیک و نزدیک را از تو دور می کند، اگر به او اعتماد کنی به تو خیانت می کند و اگر به تو اعتماد کند خوارت می شمرد، چون با تو سخن گوید دروغ می گوید، و تو برای او به منزله سرابی هستی که آدم تشنه آن را آب می پندارد اما وقتی بدان نزدیک می شود چیزی نمی یابد.» این بدان معناست که آدمی هرچه به احمق نزدیک شود و با او دوستی ورزد همان قدر به تیررس بدی او نزدیکتر می شود.
ج: به لحاظ مذهبی و علمی این نکته مسلم است که حماقت دل را می میراند و این از ثمره های دوستی با احمق و همراهی با اوست و وقتی دل انسان بمیرد و وجدانش سخت شود در ارتکاب گناه و جنایت تردیدی به خود راه نمی دهد و خدا می داند که چه سرنوشت سیاهی در انتظار جامعه ای است که افراد احمق و نادان در آن بسیار باشند. پیامبرخدا(ص) می فرماید:« چهار چیز دل را می میراند: گناه روی گناه، گفتگوی زیاد با زنان، مناقشه با احمقان و همنشینی با مردگان.»(9)
طبق رهنمود این حدیث چهار امر دل را می میراند.
1- هرگاه انسان گناه روی گناه مرتکب شود و توبه نکند، اما اگر توبه کرد دلش به توبه زنده می شود و توبه کار را هاله ای از نور فرا می گیرد.
2- گفتگو با زنان- البته بجز زنان مؤمنه- زیرا تمامی اهتمام و توجه زنان به امور بی ارزشی از قبیل لباس و تزیینات و امور تجملی و غیره است. غالب زنان جهان اینگونه اند.
3- مناقشه و مباحثه با احمق، زیرا مباحثه با او به جدلی بیهوده منجر می شود. تو چیزی می گویی و او چیزی جواب می دهد و هرگز به نتیجه ای نمی رسید چون آدم احمق آن قدر که تحمیل نظرش و بیرون آمدن پیروزمندانه از میدان مناقشه برایش اهمیت دارد رسیدن به حق و حقیقت اهمیتی ندارد.
4- همنشینی با مردگان.
به پیامبرخدا(ص) عرض شد: منظور از مردگان چیست؟ پیامبر(ص) فرمود:« هر ثروتمند عیاش، چنین کسی مرده ای است میان زندگان»(10)امام علی(ع) می فرماید:« عافیت و سلامتی ده جزء است، نه جزءآن در خموشی است و یکی در همنشینی نکردن با نادانان»(11).
مشکل اساسی با احمق این است که نمی توان کار او را نپذیرفت و تشکر نکرد چون کاری که انجام می دهد گاه از حسن نیت برمی خیزد هرچند که در آخر منجر به بدی شود. اما با یک دوست چه می توان کرد؟
در افسانه ها آمده است که مردی با خرسی همراهی اختیار کرد. در بین راه خواب به سراغ مرد آمد اما قبل از این که بخوابد از خرس خواست تا از او نگهبانی کند. ناگهان چند مگس بر چهره مرد نشستند، خرس برای آن که همه مگسها را بکشد سنگ بزرگی برداشت و بر چهره دوست خود زد. مگسها فرار کردند اما آن مرد هم کشته شد.
آری.. این است نتیجه دوستی با خرس. او می خواست خدمتی بکند زیان رساند.
احمق کسی است که گفتار و کردارش حساب و کتابی ندارد، بی اندیشه سخن می گوید و بی رویّه رفتار می کند. او حسن نیت دارد و می پندارد که با این کار سود می رساند و به کسی زیانی وارد نمی کند.
داستان جالبی در این باره نقل می کنند. می گویند مردی در برابر همکارانش ادعای ثروتمندی کرد و بدین وسیله بر آنان فخر فروخت. گفتند پس ما را دعوتی کن. او هم بلافاصله پذیرفت. اما برای آن که حقیقت امر فاش نشود با یکی از دوستان احمقش قرار گذاشت که روز میهمانی بیاید و نقش نوکر را ایفا کند و هرگاه صاحبخانه از او بخواهد که چیزی بیاورد بپرسد:
_کدام رنگش را می خواهید؟ قرمز، یا زرد، یا سبز و یا آبی؟
مثلاً اگر از او لیوانی را خواست، بپرسد:
_ کدام رنگش را بیاورم؟ قرمز، یا زرد، و یا سبز؟!
در روز میهمانی دوست احمق وظیفه خود را بخوبی انجام داد، به محض این که صاحبخانه چیزی می خواست، می پرسید:
_ چه رنگی می خواهید، قرمز، یا زرد، و یا سبز؟
صاحبخانه از کار او خوشحال شد تا آن که میهمانان غذایشان را خوردند و نزدیک رفتن شد. اتفاقاً یکی از آنان جویای پدر صاحبخانه شد تا با او سلام و احوالپرسی کند.
صاحبخانه دوست احمق خود که نقش نوکر را ایفا می کرد صدا زد گفت:
- پدرم را صدا کن. میهمانان می خواهند با او سلام و احوالپرسی کنند.
احمق گفت:
- چه پدری می خواهید؟ قرمز، یا زرد، و یا سبز؟!
در این هنگام میهمانان همه خندیدند و میزبان از فاش شدن نیرنگ خود شرمنده شد.
این است عاقبت دوستی با احمق. آیا براستی چنین کسی سزاوار دوستی است؟!
2- دوستی با بخیل
امام علی(ع) می فرماید: « از دوستی با بخیل بپرهیز زیرا در موقعی که سخت به او محتاجی رهایت می کند»(12) از نظر اسلام بخل صفتی نکوهیده است و یکی از عوامل درآمدن به آتش دوزخ شمرده می شود. خداوند در قرآن کریم می فرماید:« سوگند به شب آنگاه که جهان را در خود فروپوشاند. و سوگند به روز آنگاه که آشکار شود. و سوگند به آن که نر و ماده را بیافرید. که : حاصل کوششهای شما متفاوت است. اما کسی که بخشایش و پرهیزکاری کرد. و آن بهترین را تصدیق کرد. بس برای بهشت آماده اش می کنیم. اما آن کس که بخل و بی نیازی ورزید. و آن بهترین را تکذیب کرد. او را برای دوزخ آماده می سازیم. و چون هلاکش در رسد دارایی اش به حالش سود نبخشد. و آنچه بر ماست راهنمایی است. و از آن ماست آن جهان و این جهان. پس شما را از آتشی که زبانه می کشد می ترسانم. جز اهل شقاوت بدان درنیفتد. آن که تکذیب کرد و رویگردان شد. و پرهیزکارترین مردم را از آن دور دارند. آن که مال خویش می بخشد و پاکی می جوید. و هیچ کس را بر او حقی نباشد که اینک پاداش خواهد. مگر جستن خشنودی پروردگار والای خویش. و زودا که خشنود شود.»(13)روزی پیامبر اکرم(ص) بر گرد کعبه طواف می کرد. شنید طواف کننده ای می گوید: خدایا بیامرز گرچه می دانم که هرگز نمی آمرزیم! پس پیامبر رو به او کرد و فرمود: وای بر تو! از کجا دانستی که خداوند هرگز تو را نخواهد بخشید؟! عرض کرد: ای پیامبر خدا! مرا گناهی بزرگ است. پیامبر فرمود: گناه تو بزرگتر است یا زمین؟ عرض کرد: گناه من بزرگتر است ای پیامبرخدا! پیامبر فرمود: گناه تو بزرگتر است یا آسمانها؟ عرض کرد: گناه من ای رسول خدا! پیامبر فرمود: گناه تو بزرگتر است یا کعبه؟ عرض کرد: گناه من ای رسول خدا! پیامبر فرمود: وای بر تو! گناه تو بزرگتر است یا خداوند؟ عرض کرد: خداوند بزرگتر و والاتر است. پیامبر فرمود: گناهت چیست؟ عرض کرد: ای پیامبرخدا! من مردی هستم که خداوند ثروتی زیاد عطایم کرده است اما هرگاه نیازمندی نزد من می آید گویی با شعله ای از آتش می آید. پس، پیامبر فرمود: از من دور شو تا با آتش خود مرا نسوزانی. سوگند به آن که جانم در ید قدرت اوست اگر در اینجا میان رکن و مقام آن قدر بایستی که نهرها از اشک تو روان شود آنگاه با همین حالت که داری جان بسپاری خداوند تو را در آتش دوزخ سرنگون خواهد کرد. آیا نشنیده ای سخن خدای تعالی را که: «و آنان که از بخل خویش در امان مانده باشند رستگارانند».(14)
براساس این آیه، رستگاران کسانی هستند که از بخل نفسانی در امان مانده و صفحه جان خود را از صفت زشت بخل پیراسته باشند، زیرا ایمان و بخل با هم در یک دل جای نمی گیرند.
مؤمن در راه خدا بخشنده و دست و دل باز است و دین خداوند به چنین کسانی نیازمند می باشد. اما بخیل درباره دین و مسلمانان خسّت و تنگدستی نشان می دهد.
چرا؟
چون آن که به خدا ایمان دارد پیوسته در راه او می بخشد. امام علی(ع) شنید که مردی می گوید: بخیل از ستمگر معذورتر است. پس آن حضرت رو به مرد کرد و گفت:«نادرست گفتی. چون ستمگر گاه توبه می کند و آمرزش می طلبد و به ردّ مظالم می پردازد اما بخیل چون بخل ورزد از پرداخت زکات و صدقه و صله رحم و انفاق در راه خدا و میهمان نوازی و تمامی نیکیها سرباز می زند. بخیل هرگز وارد بهشت نمی شود»!
روایت شده که ثعلبة بن حاطب به پیامبر خدا(ص) عرض کرد: دعا کن که خداوند مرا ثروتی روزی کند. سوگند به آن که تو را به حق برانگیخت اگر خداوند به من دارایی عطا فرماید حق هر حقداری را خواهم پرداخت. پیامبر به خداوند عرض کرد: خدایا ثعلبه را ثروتی روزی فرما! ثعلبه گوسفندانی خرید. گوسفندانش زیاد شدند چنان که کرمها زیاد می شوند. پس عرصه مدینه بر او تنگ آمد لذا آن را ترک گفت و در یکی از دره های مدینه سکنی گزید. باز هم گوسفندانش فزونی یافتند تا آن که از مدینه دور شد و بدین ترتیب از شرکت در نمازهای جمعه و جماعات باز ماند. پیامبر خدا(ص) مأمور جمع آوری زکات را نزد ثعلبه فرستاد تا زکات مالش را بستاند. اما ثعلبه از پرداخت زکات سرباز زد و بخل ورزید و گفت: این چیزی جز باج نیست.. پیامبر خدا(ص) فرمود: وای بر ثعلبه. پس خدای تعالی در قرآن کریم این آیه را فرو فرستاد:« بعضی از آنها با خدا پیمان بستند که اگر از فضل خود مالی نصیبمان کند زکات می دهیم»(15).
ثعلبة بن حاطب انصاری صحابه رسول الله(ص) بود و در زمره نخستین پیشاهنگان مسلمان قرار داشت. او مردی بی چیز بود لذا نزد پیامبر آمد و درخواست کرد که آن حضرت دعا کند خداوند مال فراوانی روزی اش فرماید.
پیامبر(ص) فرمود:« ای ثعلبه! مالی اندک که بر آن سپاسگزاری شود بهتر است از مالی بسیار که شکرش به جای آورده نشود».
اما او اصرار کرد و گفت: اگر خداوند مرا ثروتی روزی کند حق هر حقداری را می پردازم! پس پیامبر برایش دعا کرد، ثعلبه گوسفندانی خرید و گوسفندانش زاد و ولد کردند و زیاد شدند. چون شمار گوسفندانش فزونی گرفت دیگر در نمازها حاضر نمی شد تنها در نمازهای ظهر و عصر شرکت می جست.
مدتی گذشت و او دیگر حتی در نمازهای جمعه نیز شرکت نمی کرد. بعد از مدتی اخبار را از نمازگزاران جویا می شد و می گفت: چرا به نماز جمعه، حاضر شوم؟
مدتها سپری شد و ثعلبه نزد پیامبر نیامد لذا پیامبر از حال او جویا شد، عرض کردند: گوسفندانش زیاد شده است و اموالی در خارج مدینه دارد.
پیامبر(ص) دو بار فرمود: وای بر ثعلبه! وای بر ثعلبه!
این وضع ادامه داشت تا آن که آیات زکات نازل شد. پیامبر مأموری را برای گرفتن زکات اموال ثعلبه نزد او روانه کرد. ثعلبه گفت: این باج است و بدین ترتیب از دادن زکات مالش در بار اول خودداری ورزید. مأموران وصول زکات نزد دیگران رفتند و زکات مالشان را گرفتند و دوباره نزد ثعلبه آمدند. ثعلبه گفت: نامه پیامبر را به من بدهید تا آن را بخوانم و مطمئن شوم. و باز از دادن زکات سر باز زد.پس این آیه در حق او نازل شد:« بعضی از آنها با خدا پیمان بستند که اگر از فضل خود مالی نصیبمان کند زکات می دهیم و در زمره صالحان درمی آییم. چون خدا از فضل خود مالی نصیبشان کرد بخل ورزیدند و به اعراض بازگشتند. و از آن پس تا روزی که همراه با آن خلف وعده با خدا و آن دروغها که می گفتند با او ملاقات کنند دلهایشان جای نفاق است.»(16)
یکی از صحابه پیامبر برخاست و آیات را برای حاضران قرائت کرد و گفت: این آیه درباره ثعلبة بن حاطب نازل شده است.
خبر به ثعلبة بن حاطب رسید، او توبه کنان خدمت پیامبر آمد اما آن حضرت از گرفتن زکات مالش امتناع ورزید چون قرآن می فرماید: فأعقبهم نفاقا فی قلوبهم الی یوم القیامة.
پس از رحلت پیامبر(ص) ثعلبه نزد ابوبکر آمد تا زکات مالش را بپردازد، اما ابوبکر نیز از پذیرفتن آن سرباز زد. آنگاه در عهد خلافت عمر نزد او آمد و عمر هم نپذیرفت. ثعلبه در عهد عثمان مرد و به آتش دوزخ درآمد.
امام صادق(ع) می فرماید:« سه چیز است که اگر در کسی باشد نترس و بگو که دوزخی است: جفا، ترس و بخل...»(17). و باز می فرماید:« بهترین شما بخشندگان شما هستند و بدترین شما بخیلانتان.» نیز می فرماید:« بخل همه زشتیها را دربر دارد، بخل زمامی است که به وسیله آن آدمی به سوی هر بدی کشانده می شود.»
پیامبر خدا می فرماید:« آدم سخاوتمند به خدا، مردم و بهشت نزدیک است و انسان بخیل از خدا و مردم بدور است و به آتش نزدیک.»(18)
با این وضع چرا با بخیل دوستی ورزیم؟! دوستی کنیم که بیماری او به ما نیز سرایت کند؟
3- دوستی با بدکار
امام علی(ع) می فرماید:« از دوستی با بدکار بپرهیز چون تو را ارزان می فروشد.»(19) آنان که در دنیا با تو دوستند در آخرت نیز همانان دوستان تواند. پس بنگر که بدکاران در آخرت چه جایگاهی دارند. برای دریافت این مطلب به قرآن مراجعه می کنیم. قرآن کریم می فرماید:« همانا نیکوکاران در بهشت پر نعمتند و بدکاران در آتش دوزخ.»(20)دوستان این جهانی انسان در قیامت نیز دوستان اویند. پس بنگر که فردای رستاخیز دوست تو کجا قرار دارد!
از امام علی بن ابی طالب(ع) پرسیده شد:« دوست بد کدام است؟
حضرت فرمود:« آن که گناه خدا را در نظرت زیبا جلوه دهد.»
دوستی با بدکاران به دلایل زیر زیانبار است:
الف- بدکار، آدمی را از افراد نیک و پاکدامن دور می سازد. پیامبرخدا(ص) می فرماید:«آن که به خدا و آخرت ایمان دارد نباید با کافر برادری و با بدکار آمیزش کند. کسی که با کافر برادری یا با بدکار آمیزش کند کافر و بدکار است.»(21) امام علی(ع) نیز می فرماید:« همنشینی با بدان موجبات بدگمانی به نیکان را فراهم می آورد».(22) دلیلش آن است که آدم بد، خواه ناخواه، از مردمان نیک و پاکدامن بدگویی می کند و این سبب می شود که همنشینان او نیز به آنان بدگمان شوند.
ب- دیری نمی پاید که رفتارهای ناپسند انسان بدکار به دوست او نیز سرایت می کند. امام صادق(ع) در این زمینه می فرماید:« با بدکار همنشینی مکن، زیرا بدکاریهای خود را به تو نیز آموزش می دهد.»(23)
ج-بدکار حرمت دوست را نگه نمی دارد.آدم بدکار همچنان که برای خداوند حرمتی قایل نمی شود، برای تو نیز حرمت قایل نیست. امام صادق(ع) می فرماید:« پنج چیز از پنج کس محال است: خیرخواهی و نصیحت از حسود، مهربانی از دشمن، حرمت نهادن از بدکار، وفاداری از زن و هیبت و شکوه از فقیر»(24) و باز می فرماید:« پدرم می فرمود:« به حق عمل کن و در این راه به مشکلات و سختیهایی که به تو می رسد اهمیتی نده. از امور بیهوده و بی ربط به تو کناره بگیر، از دشمنت دوری کن و از دوست خود برحذر باش مگر آن که امین و خداترس باشد و با بدکار همنشینی مکن و رازت را به او مگو».
امام علی بن حسین(ع) نیز می فرماید:« از دوستی با فاسق بپرهیز زیرا او تو را به کمتر از خود و یا کمتر از آن می فروشد»(25) همچنین امام جواد(ع) می فرماید:« از همنشینی با آدم شرور دوری گزین، چه او مانند شمشیری از نیام کشیده است که ظاهرش زیبا اما اثرش زشت است.»(26)
ظاهر انسان شرور گاه زیبا و درخشنده است اما باطن او زشت می باشد زیرا چونان شمشیر گوشت را می شکافد و استخوان را می شکند.
امام صادق(ع) می فرماید:« نشاید که مسلمان با بدکار و احمق و دروغگو برادری کند.»(27)
د- ممکن است کیفری الهی بر بدکار فرود آید و دوست او را نیز فرا گیرد.
روزی امام کاظم(ع) به یکی از یاران خود فرمود:« چه شده است که تو را با عبدالرحمن بن یعقوب می بینم»؟ عرض کرد: او دایی من است. امام فرمود:« او درباره خداوند عقیده ای عجیب دارد. به خداوند صفاتی نسبت می دهد که بدانها موصوف نیست. یا با او می نشینی و ما را رها می کنی و یا با ما بنشین و او را رها کن.» عرض کرد:او هرچه می خواهد بگوید اما اگر من عقیده او را باور نداشتم آیا باز هم اشکالی دارد؟ امام فرمود:« آیا نمی ترسی که عقوبتی الهی فرا رسد و همه شما را دربرگیرد؟»
4- دوستی با دروغگو
امام علی(ع) می فرماید:« از دوستی با دروغگو بپرهیز، زیرا دروغگو چون سراب است که دور را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور می نمایاند.»(28)از دیرباز گفته اند که دروغگو را دوست و رفیقی نباشد.
امام صادق(ع) می فرماید:« آدم دروغگو دلایل و حجتهای آشکار را از بین می برد و با ( ایجاد) شبهات پیروانش را به نیستی می کشاند.»(29)
در ارتباط با آدم دروغگو ذکر این احادیث شریف کافی به نظر می رسد:
امام علی(ع) می فرماید:« دروغگو را- امانت و بدکار را خویشتنداری نباشد».
در حدیثی دیگر آمده است:« در دروغگویان و دانشمندان دروغ باف خیری نهفته نیست».
امام صادق(ع) می فرماید:« خداوند بر بدی قفلها زده است و کلیدهای این قفلها را شراب قرار داده است و بدتر از شراب دروغ است.» پیامبر(ص) فرمود:« ابلیس را سرمه و لیسک و انفیه ای است، سرمه او چرت است و لیسک او دروغ و انفیه اش تکبر».
امام عسکری(ع) نیز می فرماید:« پلیدیها در خانه ای نهاده و کلید آن دروغ قرار داده شده است.» و سرانجام امام صادق(ع) می فرماید:« امیرالمؤمنین (ع) هرگاه منبر می رفت می فرمود:« سزاوار است که مسلمان از برادری کردن با سه کس بپرهیزد: بی شرم، احمق و دروغگو. اما بی شرم رفتار خود را در نظرت زیبا جلوه می دهد و دوست دارد که تو نیز چون او باشی، تو را در امور مربوط به دین و معادت یاری نمی رساند، همنشینی با او بی رحمی و سنگدلی می آورد و آمد و شد او با تو مایه ننگ است. اما احمق تو را به خیر و خوبی راهنمایی نمی کند. امید آن نمی رود که از تو دفع بدی کند هرچند خود را به زحمت اندازد. گاه سود تو را می خواهد اما زیان می زند. مرگ او بهتر از زندگی است و سکوت او بهتر از سخن گفتنش می باشد و دور بودن از او بهتر از نزدیک شدن به اوست. اما دروغگو، تو را با او زندگی خوش و گوارایی نخواهد بود.
سخن تو را پیش دیگران می برد و سخن دیگران را نزد تو می آورد. سخن پشت سر سخن می گوید و از راستی دم می زند اما خود راست نمی گوید و میان مردم دشمنی می افکند. و در دلها کینه می کارد. از خدا بترسید و خویشتن را دریابید.»
پی نوشت ها :
1-انعام/ 67
2-فرقان/29
3-کهف/ 28
4- بحارالانوار/ج74/ص 190
5- بحارالانوار/ج71/ص 197
6-بحارالانوار/ج71/ ص 199
7-بحارالانوار/ج71/ص 196
8- بحارالانوار/ج71/ص 192
9- بحارالانوار/ج71/ص 196
10-بحارالانوار/ج71/ص 195
11- بحارالانوار/ج94/ص 63
12-بحارالانوار/ج71/ص 196
13- لیل/ 1-21
14- حشر/9
15-توبه/ 75
16-توبه/ 75-77
17-الفضیله الاسلامیه/ص 157
18- جامع السعادات/ ص 117
19- بحارالانوار/ج71/ص 199
20- انفطار/ 13-14
21- بحارالانوار/ج71/ص 197
22- بحارالانوار/ ج71/ص 197
23-بحارالانوار/ج71/ص 197
24-بحارالانوار/ج71/ص 197
25-بحارالانوار/ج71/ص 196
26-بحارالانوار/ج71/ص 208
27-بحارالانوار/ج71/ص 198
28-بحارالانوار/ج71/ص 196
29-اصول کافی/ ج2/ص 239
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}