نویسنده: سید امیر محمد محسنی
منبع : اختصاصی راسخون



 

چکیده

این مقاله که به یکی از مهم‌ترین مباحث تفسیری می‌پردازد در حقیقت بدین پرسش پاسخ می‌دهد که بدلیل نزول برخی آیات در پی وقایع خارجیه (امری مسلم)، آیا لحاظ این اتفاقات در روند تفسیر به عنوان یکی از عناصری که در تفسیر آیات نقش موثری دارد لازم و ضروری است یا خیر؟ نویسنده ابتدا به تعریف سبب نزول و تفکیک این مفهوم با مفاهیمی که احیاناً کاربردی نظیر سبب نزول دارند پرداخته است و با آوردن مثال‌ها و نمونه های مختلف و بر شمردن فوائد دانستن سبب نزول آیات، در پی اثبات کارایی این عنصر در تفسیر آیات می‌باشد و سپس به مباحثی که دقیقاً ناظر به تعیین حدود و صغور این مولفه است پرداخته و اعتبار روایاتی که بیانگر سبب نزول آیات هستند را بررسی کرده و نشان می‌دهد که چه عباراتی و چه تعبیراتی در لسان روات ناظر به بیان سبب نزول می‌باشد.
واژگان کلیدی : سبب نزول، شان نزول، فوائد، عموم لفظ، اعتبار روایات

بخش اول : مقدمه

مسلمانان از آغاز به روایات تفسیری چنان اهتمام داشته‌اند که تفسیر به مأثور، اولین شیوه تفسیری در عالم اسلامی تلقی می‌شود و این گونه روایات، همواره به عنوان یکی از منابع تفسیر، مورد توجه بوده است. در میان روایات تفسیری، روایات اسباب النزول، حجم قابل توجهی را به خود اختصاص داده است. این روایات که ما را در فهم بهتر آیات کمک می‌کند، به رغم اهمیت آن همچون عموم میراث حدیثی ما مشتمل بر غث و سمین است. در کنار این کاستی عام، مشکل تشخیص سبب نزول بودن این روایات هم وجود دارد که مختص این دسته از روایات است.

1- تعریف موضوع

از جمله مسائلی که در تفسیر آیات قرآن بسیار پر کار برد است، بحث از سبب نزول و تفکیک مفهوم آن از مفاهیم هم سوی خود است. تاثیر این مسئله در فرآیند تفسیر آیات قرآن کریم به اندازه ای است که بعضی از مفسرین، تفسیر آیات را بدون لحاظشان و سبب نزول آیات تفسیری ناقص و بعضاً بی اهمیت انگاشته‌اند.

2- ضرورت تحقیق

شناخت ریشه‌های این بحث، چگونگی تأثیر این عنصر در تفسیر متون عموماً و تفسیر آیات قرآن کریم خصوصاً، خبر و حکایت از اهمیت این بحث در مجموعه مباحث تفسیری دارد؛ و این اهمیت زمانی فهمیده می‌شود که ما بدانیم بعد از اعمال این مقوله در تفسیر آیات چه لوازم نظری و عملی را باید بپذیریم. به عبارت دیگر هر متنی در خلا بوجود نیامده است بلکه در پی یک سری علل و دلائلی ایجاد شده است ندانستن علل ایجاد یک سخن رابطه مستقیم در عدم درک صحیح یک متن دارد مضافاً بر این، اعمال سبب نزول و شان نزول آیات در تفسیر، ما را با چالش‌های بسیاری روبرو می‌کند. (تاریخی بودن متن قرآن، تاثیر فرهنگ زمان نزول در نزول آیات، دیالوگ و گفتگو و تاثیر و تاثّر آیات با واقعیت‌های تاریخی و ... ) که بسیاری از این چالش‌ها، جنبه‌ی کلامی پیدا می‌کنند.

3- جایگاه بحث

این مقاله که به بحث از جایگاه و نقششان نزول در تفسیر آیات قرآن کریم می‌پردازد در حقیقت در رتبه مباحث روش شناسی تفسیری قابل طرح است ( 1 ) بدلیل اینکه در مباحث روش شناسی تفسیری تنها عناصری دنبال می‌شود که در تفسیر قرآن مدخلیت دارند و روشن است که بحثشان نزول فقط به دنبال بررسی تاثیر یا عدم تاثیر این عنصر در تفسیر آیات است. ( 2 )

4- سوال یا فرضیه

برخی بر این پندارند که بحث و بررسی در باب اسباب نزول فاقد هر گونه فایده و بهره‌ی علمی است و نیز بر این باورند که بررسی اسباب نزول به منزله‌ی یک بحث تاریخی و کشف رویدادها در زمان گذشته است ( 3 ) (4) اما و هزاران اما که هر محققی از رهگذر آشنایی با اسباب نزول می‌تواند حکمتی را بازیابد که این حکمت بیانگر علت و سرّ و راز تشریع و وضع احکام و قوانین بوده است و رهیافت این روند چیزی جز تفسیر صحیح آیات و رسیدن به حقیقت نیست. ما در این مقاله ثابت کرده‌ایم که دانستن سبب نزول و اعمال آن در تفسیر دارای فوائد بسیار زیادی است.

5- پیشینه تاریخی بحث

در عصر صحابه و تابعان روایات اسباب نزول به صورت شفاهی از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شد، و اهتمامی به کتابت آن نبود؛ همچنان که صحابه به حفظ همه اسباب نزول نیز همت نورزیدند. همچنین از آیات سوره های مکی اسباب نزول کمتری در مقایسه با آیات سوره های مدنی به دست ما رسیده است. مشهورترین کتاب در این موضوع از آن واحدی نیشابوری و سپس لباب النقول سیوطی است. مباحث نظری اسباب نزول را ابتدا زرکشی به طور جامع در البرهان به بحث گذاشت و سپس سیوطی آن را با نظم بهتر و افزونی‌هایی در الاتقان آورد. قرآن پژوهان بعد غالباً با محور قرار دادن مباحث سیوطی به بحث درباره این موضوع پرداختند.
سیوطی با تأکید بر اندک بودن روایات تفسیری که اهل سنت از رسول خدا در دست دارند و بیشتر آن‌ها ضعیف و مرسل است، و مطابق آنچه سیوطی در انتهای کتاب اتقان آورده، از 250 روایت قراتر نمی‌رود؛ در حالی که امامیه ادعا دارد که نزدیک به ده هزار حدیث منقول از پیامبر اعظم به ارث برده است. (5)

6- اهداف

هدف از انجام این تحقیق، روشن نمودن اهمیت این مقوله در وادی تفسیر بوده است و همچنین اشاره به بعضی از مباحث که در پی این مسئله ایجاد شده‌اند (بحث عموم لفظ یا خصوص سبب) مضافاً بر اینکه در خلال بحث به اقوال در ارزش روایات مشعر به سبب نزول پرداخته شده و ملاک گزینش این روایات نیز اجمالاً توضیح داده‌ایم.

بخش دوم : تعریفات

در تمام مباحث علمی قبل از شروع و وارد شدن به اصل بحث، صحبت از اصول موضوعه‌ی بحث و سخن فرسایی از مبادی تصوریه و تصدیقیه مبحث کار عقلایی و در خورشان و جایگاه علمی است باز نمودن فصلی در تمام کتب به نام تعریفات، هم شیوه ای مرسوم و پذیرفته شده از سوی تمام متفکرین و نظریه پردازان است و هم دارای پشتوانه علمی و منطقی است. در حقیقت ما در هر مبحثی باید حوزه‌ی تصور و دیدگاه خود از موضوع مورد بحث را روشن نمائیم، باید بدانیم که در چه حوزه ای و بر سر چه امری به نزاع نشسته‌ایم؛ روشن نکردن محل نزاع و تبیین نکردن مولفه های بحث و جواب ندادن به این سوال که طرفین بحث بر سر چه امری به مناظره نشسته‌اند امری است غیر علمی که در هیچ یک از مجامع علمی و آکادمیک جهان پذیرفته نیست فلذا ما در این بحث ابتدا به تعریف مصطلح سبب نزول هم به لحاظ لغوی وهم به لحاظ اصطلاح علوم تفسیری پرداخته وسپس به جدا سازی این مفهوم از مفاهیم نزدیک به آن (مفاهیم هم سوی) پرداخته وتفاوتها را نیز بیان خواهیم کرد.

فصل اول : اصطلاحات

1- سبب نزول

برای این واژه تعاریف بسیاری شده است که این تعاریف عموماً ناظر به یکدیگر هستند و دارای اختلاف جزئی می‌باشند ما در این مقاله به سه تعریف اشاره می‌کنیم
1- زمینه‌هایی را که موجب نزول سوره یا آیه مربوطه می‌شد، اسباب نزول گویند. (6)
2- اسباب نزول عبارت است از حادثه ای نسبتاً مهم و جالب و یا سخت خطرناک و زشت که روی می‌داد، یا سوالاتی را که مردم با رسول اکرم در میان می‌گذاشتند، و یا اوضاع و شرایطی برای مسلمانان پدید می‌آمد که باید موضع گیری آن‌ها در برابر این اوضاع و شرایط مشخص گردد؛ و در نتیجه این امور، آیات و احیاناً سوره‌هایی دری آن‌ها و به خاطر آن‌ها نازل شده است و این امور در زمان نبوت رسول خدا (ص) روی داده است. (7)
3- سبب نزول حادثه یا پیش آمدی است که متعاقب آن آیه یا آیاتی نازل شده باشد و به عبارت دیگر آن پیش آمد باعث و موجب نزول گردیده باشد. (8)
در یک نگاه کلی به این تعاریف و در یک جمع بندی علمی ومنطقی به این نتیجه می‌رسیم که آیات قرآن کریم به چند دسته تقسیم می‌شوند
دسته ای از آن‌ها بدون اینکه رویدادی رخ داده و پرسشی مطرح شده باشد، نازل شده‌اند و دسته ای دیگر به اقتضا و در پی حادثه و یا واقعه ای که رخ داده و یا پرسشی که مطرح شده، فرود آمده‌اند. دراصطلاح مفسران ودانشمندان علوم قرآنی، رویداد یا پرسشی که به اقتضای آن، قسمتی (یک آیه یا بخشی از آن، و یا چند آیه یا یک سوره) از قران کریم هم زمان یا در پی آن نازل شده است، سبب نزول می‌گویند.

2- شان نزول

هر گاه به مناسبت جریانی درباره شخص یا حادثه ای خواه در گذشته یا حال یا اینده و یا درباره فرض احکام، آیه یا ایاتی نازل شود، همه این موارد را شأن نزول آن آیات می‌گویند. مثلاً می‌گویند: فلان آیه درباره عصمت انبیا یا عصمت ملائکه یا حضرت ابراهیم یا نوح یا آدم نازل شده است که تمامی این‌ها را شأن نزول آیه می‌گویند. اما سبب نزول، حادثه یا پیش آمدی است که متعاقب آن آیه یا آیاتی نازل شده باشد... لذا سبب اخص است و شأن اعم. (9)

3- فضای نزول

فضای نزول که مربوط به مجموع یک سوره است بررسی اوضاع عمومی، اوصاف مردمی، رخدادها و شرایط ویژه ای است که در مدت نزول یک سوره در حجاز و خارج آن وجود داشته است. هر یک از سوره های قرآن کریم فصل جدیدی بود که با نزول آیه کریمه (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم) گشوده می‌شد و با نزول بسم الله سوره بعد، پایان می‌پذیرفت. سوره های قرآن کریم برخی به طور دفعی نازل شده است؛ مانند سوره های حمد، انعام و نصر و برخی به تدریج در طی چند ماه یا چند سال نازل شده است و در طی مدت نزول یک سوره در محدوده زندگی مسلمانان و جهان خارج حوادثی رخ داده و شرایطی خاص حاکم بوده است. کشف و پرده برداری از این رخدادها و شرایط و تبیین آن در آغاز هر یک از سوره‌ها، ترسیم فضای نزول آن سوره خواهد بود (10)

4- جو نزول

جوّ نزول مربوط به سراسر قرآن کریم است قرآن در طی 23 سال بر قلب مطهر و گرامی پیامبر اکرم (ص) نازل شد. حوادثی که در طی سالیان نزول قرآن در حوزه اسلامی و یا خارج از قلمرو زندگی مسلمانان و حکومت اسلامی پدید آمد و شرایط و افکاری که بر آن حاکم بود و یا رخدادهایی که بر اثر نزول آیات قرآن کریم در جهان آن روز پدید آمد، مربوط به جوّ نزول قرآن است. (11)

فصل دوم : تفاوت اصطلاح

اما ممکن است این مصطلح با اصطلاحاتی که در این حوزه مطرح هستند وکارکردی احیاناً شبیه به کارکردی سبب نزول داشته باشند خلط و مشتبه شوند که تفکیک این‌ها از هم برای جلوگیری از آشفته نمودن فضای پژوهش ضروری می‌نماید

1- تفاوتشان و سبب

بیشتر مفسران تفاوتی میان این دو (سبب نزول و شأن نزول) قائل نشده اند در صورتی که میان این دو اصطلاح فرق است؛ از این جهت که شأن نزول اعم از سبب نزول است. مثلاً می‌گویند: فلان آیه درباره عصمت انبیا یا عصمت ملائکه یا حضرت ابراهیم یا نوح یا آدم نازل شده است که تمامی این‌ها را شأن نزول آیه می‌گویند. اما سبب نزول، حادثه یا پیش آمدی است که متعاقب آن آیه یا آیاتی نازل شده باشد... لذا سبب اخص است و شأن اعم. (12)
در حقیقت می‌توان گفت تفاوت «سبب نزول» و «شأن نزول» در این است که این دو از نظر مفهوم متباینند و از نظر مصداق، عموم خصوص من وجه هستند و نسبت عموم و خصوص من وجه در دو نقطه اشتراک دارند و در یک نقطه افتراق.
1- بعضی از امور هم سبب نزول و هم شأن نزول هستند، مانند موضوع فداکاری امیرالمومنین علیه السلام در لیلة المبیت که هم سبب نزول و همشان نزول آیه‌ی کریمه‌ی (و مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَاد) (بعضی از مردم) با ایمان و فداکار، همچون علی (ع) در «لیلة المبیت» به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبر (ص)، جان خود را به خاطر خشنودی خدا می‌فروشند؛ و خداوند نسبت به بندگان مهربان است (13) می‌باشد.
2- بعضی امور فقطشان نزول هستند و سبب نزول نیستند مانند داستان ابرهه؛ زیرا می‌توان نزول این سوره (فیل) را درباره‌ی آن دانست، ولی سبب نزول آن نیست؛ چون به دنبال آن نازل نشده است.
3- بعضی امور فقط سبب نزول هستند و شان نزول نیستند مانند واقعه ای که امیر المومنین انگشتر خود را در نماز صدقه دادند که آیه‌ی (إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُون) (سرپرست و ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آن‌ها که ایمان آورده‌اند؛ همان‌ها که نماز را برپا می‌دارند، و در حال رکوع، زکات می‌دهند) (14) که صدقه دادن انگشتر سبب نزول آیه محسوب می‌شود بدلیل اینکه آیه بعد از آن نازل شده است ولی این واقعه‌شان نزول آیه نیست بدلیل اینکه آیه در مورد این واقعه نیست بلکه در مورد ولایت است

2- تفاوت فضای نزول وجو نزول

سه عنوان یاد شده (شأن، فضا و جوّ نزول) افزون بر این تفاوت که اولی مخصوص یک یا چند آیه است، دومی مربوط به یک سوره و سومی مربوط به همه قرآن، تفاوت دیگری نیز دارد که شأن نزول تنها ناظر به تاثیر یک جانبه رخداد های خاص، بر نزول آیه یا آیات است، ولی در فضای نزول سوره و نزول سوره یا جوّ جهانی با نزول مجموع قرآن است؛ بدین معنا که هم فضا و جوّ موجود مقتضی نزول سوره و کل قرآن بود و هم نزول سوره و تنزل مجموع قرآن فضا و جوّ را دگرگون می‌ساخت. (15)

فصل سوم : بررسی یک نمونه

در پایان این بحث به عنوان نمونه به تبیین بخشی از فضای نزول سوره مبارکه نساء بپردازیم و آن ساختار اجتماعی و مردمی جامعه حجاز در دوران نزول این سوره است:
سوره مبارکه نساء در سال سوم یا چهارم هجری در فضای نازل شده است که جامعه حجاز از گروههای مردمی زیر تشکیل شده بود:
1- مشرکان مکه که با همه کوشش و توان خود برای سرکوبی نظام اسلامی بسیج بودند.
2- منافقان داخلی که بیش از یک سوم مسلمانان را تشکیل می‌دادند و برا یبیگانگان جاسوسی می‌کردند و در مقاطع حساس به نظام اسلامی ضربه می‌زدند؛ همان گونه که در جنگ اُحُد از میان هزار سرباز مسلمانان بیش از سیصد نفر از بسیج و نَفرِ به سوی جبهه باز گشتند. نفاق در این مقطع تاریخی عنصری قوی و کمر شکن بود و از این رو بسیاری از آیاتی که در مدینه نازل شده است، از کارها و توطئه های منافقان پرده بر می‌دارد.
3- یهودیان اطراف مدینه که بر اثر تمکن مالی و داشتن ثروت‌های کلان به رباخواری و صرافی اشتغال داشتند و مستمندان مدینه از آنان وام می‌گرفتند، به آنان بدهکار بودند و آنان را منمدن می‌شمردند. اینان هم با منافقان داخلی در ارتباط بودند هم با مشرکان خارجی و همواره عامل مزاحمی برای نظام اسلامی به شمار می‌آمدند.
4- گروه ضعیف الایمان که نه منافقان بودند، نه یهودی و نه مشرک و قرآن کریم گاهی با تعبیر (الذین فی قلوبهم مرض) (16) از آنان یاد می‌کند. این چهار گروه عناصر رسمی در برابر نظام اسلامی بودند، اعم از محارب و مخالف و مختلف و بی تفاوت. قرآن کریم از گروه دیگری به نام «مرجفون» نام می‌برد که در فرصتهاییی خاص به نقل اراجیف، یعنی گزاره های رًجفه (لرزه) دارد و شایعه پراکنی می‌پرداختند. اینان گروه مستقلی در برابر گروه های چهارگانه قبلی نیستند، بلکه همان منافقان داخلی یا یهودیان اطراف مدینه‌اند که در مقاطعی سمنت خاث خود را ایفا می کردندو پایگاه فکری ثابتی نداشتند، بلکه به دیگران وابسته بودند. سوره نساء در چنین فضایی نازل شد و توجه به چنین فضایی، در تفسیر سوره، به ویژه آیات 17 تا 19 آن موثر است. (17)

فصل چهارم علت تفاوت

عامل نخست توجه به معنای کلمه سبب و شأن است. دقت در این دو کلمه، تفاوت روشنی از این دو واژه به دست می‌دهد که بر اساس آن نمی‌توان آن دو را مترادف پنداشت، و باید نسبت میان این دو اصطلاح را عام و خاص مطلق گرفت.
عامل دوم که به نظر از عامل نخست مهم‌تر می‌باشد؛ آن است که با ملحوظ داشتن تفاوت مذکور، بخشی از روایات منقول در حوزه اسباب نزول به ویژه روایات منقول از ائمه اطهار که در نظر بدوی سبب نزول به نظر می‌رسد، اما در واقع تطبیق آیه است و شرایط سبب نزول بودن را ندارد، در حوزه شأن نزول قرار خواهند گرفت، همچنان که علامه طباطبایی آن‌ها را از مصادیق جری و انطباق بر شمرده است و بدین ترتیب از اشکال و نقد مصونیت خواهد یافت. گرچه بعضی از معاصرین به این مطلب قائل هستند که اصطلاح شأن نزول را باید مصطلحی معاصر شمرد که پیشینه تاریخی ندارد.

بخش سوم : اقوال در ارزش روایاتشان :

درباره ارزش اسباب نزول در تفسیر به طور کلی سه دیدگاه مطرح است:
1- هر روایت سبب نزول به شرط برخورداری از سند صحیح مقبول است این دیدگاه شاید رایج‌ترین دیدگاه در میان مفسران اهل سنت باشد.
2- برخی معتقدند که اسباب نزول هیچ نقشی در تفسیر آیات دارد. سیوطی از بعضی یاد کرده است؛ و این روایات به مثابه تاریخند. (18) در میان معاصران علامه طباطبائی به نقش اسباب نزول در تفسیر چندان اعتقادی ندارد: البته دانستن سبب نزول تا اندازه ای انسان را از امورد نزول و مضمونی که آیه نسبت به خصوص مورد نزول خود به دست می‌دهد روشن ساخته کمک می‌کند. ولی تتبع این روایات و تأمل کافی در اطراف آن‌ها، انسان را نسبت به آن‌ها بدبین می‌کند. (19) با تحقق چنین احتمالی روایات اسباب نزول اعتبار خود را از دست می‌دهد و حتی صحیح بودن خبر از جهت سند سودی نمی‌بخشد، زیرا صحت سند احتمال کذب رجال سند را از میان می‌برد و یا تضعیف می‌نماید، ولی احتمال دَسّ یا اعمال نظر در جای خود باقی است... و وقتی که شیوع جعل و دَسّ و مخصوصاً دخول اسرائیلیات و آنچه از ناحیه منافقین که شخصاً شناخته نمی‌شوند ساخته شده و داخل روایات گردیده، به مسأله نقل به معنا اضافه شود، اعتمادی به اسباب نزول باقی نمی‌ماند. در این صورت کلاً روایات بی اعتبار می‌شوند. اساساً مقاصد عالیه قرآن مجید که معارف جهانی و همیشگی می‌باشند در استفاده خود ار آیات گریمه قرآن نیاز قابل توجه و یا هیچ نیازی به روایات اسباب نزول ندارد. (20)
3- دیدگاه سوم دیدگاهی معتدل و میانه است و روایات اسباب نزول را به شرط برخورداری از شرایط صحت و اعتبار حدیث در فهم برخی آیات شریفه، موثر در فهم آن‌ها می‌داند. این دیدگاه مشهور تر و طرفداران بیشتری دارد. (21)

بخش چهارم : فوائد دانستن سبب نزول

به دلیل آنکه محور اصلی در این مقاله اثبات تاثیر سبب نزول در تفسیر آیات است ما این بخش از مقاله را با تفصیل بیشتری بیان می‌کنیم.
1- فائده اوّل : از طریق آشنائی با () اسباب النزول می‌توانیم حکمت الهی را بازیابیم. این آگاهی هم برای مسلمان مفید فائده است و هم برای کافران. برای مسلمانان، این آگاهی بر مراتب ایمان آنها می‌افزاید، و شوق و تمایل آنان را در اجراء این قوانین و عمل به مضامین قرآن کریم بر می‌انگیزد؛ چون در صورت اطلاع بر () اسباب النزول، مصالح و مزایا و حکمت هائی که به این احکام و قوانین مربوط است برای آن‌ها کاملاً روشن می‌گردد. اما کافران (در صورتی که منصف باشد) به این نتیجه می‌رسند که قانون گذاری اسلام براساس رعایت مصالح انسانی پی ریزی شده است، نه بر استبداد و زورگوئی و طغیان و ارضاء هوس. به ویژه اگر همین کافر خطِ سَیر این قانون گذاری و حرکت تدریجی آن را مورد مطالعه قرار دهد احیاناً ایمان در قلبش راه می‌یابد.
2- فائده دوم : خصوصی کردن آیه به وقایع خصوصی توسط تخصیص حکم آن به سبب نزول آیه (البته از دیدگاه کسانی که ملاک را عبارت از خصوص سبب می‌دانند نه عموم لفظ) در توضیح این فائده می‌توان گفت : گاهی آیاتی نازل می‌گشت که دارای تعبیری عام بوده و حکم آن، ظاهرا ًبه همه مردم مربوط می‌شد؛ اما سبب نزول آن آیه و یا آیات عبارت از جریانی بود که به فرد و یا افراد خاصی ارتباط داشت. برطبق نظریه دانشمندانی که معیار حکم را عبارت از خاص بودن سبب می‌دانند و عام بودن تعبیر را ملاک قرار نمی‌دهند حکم آیه را به مورد سبب نزول آیه محدود می‌سازند، و علیرغم آنکه عبارت آیات، عام است آن را به همه مردم تعمیم نمی‌دهند. به عنوان نمونه : آیات () ظِهار که در آغاز سوره () مجادله به چشم می‌خورد و دارای تعبیری عامّ () اَلَّذینَ یُظاهِرُون... می‌باشد سبب نزول آن عبارت از جریانی بودکه میان زن و شوهری روی داد. آیات () ظهار که در آغاز سوره ()مجادله آمده است سبب نزول آن عبارت از () ظهار اوس بن صامت نسبت به همسرش بوده است، و حکمی که در این آیات مطرح شده است (طبق نظر کسانی که عموم آیه را) در صورتی که سبب نزول آن، خاص باشد ملاک قرار نمی‌دهد به این زن و شوهر اختصاص دارد. امّا حکم مردان و زنان دیگر در رابطه با () ظهار را باید در دلیل دیگر اعم از قیاس و غیره جستجو کرد! بدیهی است که پی بردن به هدف این حکم و نیز قیاس کردن بر آن جز از راه شناسائی سبب نزول آیات () ظهار امکان پذیر نیست! و اگر سبب نزول این آیات شناسائی نشود آیات مزبور، بی فائده خواهد گشت.
3- فائده‌ی سوم : اگر آیه تخصیص بخورد سبب نزول مشمول آیه می‌شود. یعنی لفظ و تعبیر آیه، عام است؛ لکن طبق دلیل، این عام، مورد تخصیص واقع شده است؛ و آنگاه که سبب نزول آیه، مورد شناسائی قرار گیرد، دائره تخصیص به مواردی محدود می‌گردد که مورد سبب نزول را در بر نمی‌گیرد، زیرا شمول تعبیر عامِّ آیه بر مورد سبب نزول، قطعی و مسلّم است و استثناءِ مورد سبب نزول از حکم عامّ آیه (آنهم از طریق اجتهاد) ممنوع و نادرست است. چنانکه قاضی ابوبکر باقلانی درباره این مطلب، اجماع و اتفاق نظر علماء را بازگو کرده است مبنی بر اینکه در صورت تخصیص حکم عامّ آیه، مورد سبب نزول در شمار مستثنیات و مصادیق افرادی که از حکم آیه اخراج شده‌اند قرار نمی‌گیرد؛ بلکه مشمول قانون کلّی و حکم عامّ آیه می‌باشد. بنابراین اگر سبب نزول مورد شناسائی قرار نگیرد، احتمال خروج مورد سبب نزول از حکم عام آیه در میان است؛ با اینکه می‌دانیم اخراج مورد سبب نزول (به وسیله دلیل مُخَصیص) از حکم عام آیه به خاطر اجماعی که یاد کردیم به هیچ وجه درست نیست. غزالی در کتاب «المستصفی» می‌گوید : رسول اکرم (ص) که فرمود : «اَلوَلَدُ لِلفِراشِ وَ لِلعاهِر الحَجَر» (فرزندی که از همسر کسی زاده می‌شود از آن شوهر است، و زناکار از این فرزند نصیبی ندارد، بلکه بهرة او از رهگذر زنا سنگ است) (22) این سخن و حدیث یاد شده دربارةکنیز «رَمعه» وارد شده است؛ زیرا «عَبد بن زَمعه» می‌گفت : فرزند این کنیز، بردار من و پسر کنیز پدرم می‌باشد و در فراش پدرم زاده شد، یعنی وقتی این پسر به دنیا آمد که این کنیز – در طی مدت مناسبی برای حمل و آبستنی – در اختیار پدرم قرار داشت؛ لذا رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) فرمود : «اَلوَلَدُ لِلفِراشِ ... » بنابراین آن حضرت طبق این بیان، ثابت کرد که کنیز نیز مانند زنهای آزاد است، و فرزندی که از او به دنیا می‌آید از آن شوهر او است؛ ولو آنکه قبل از آن، این کنیز، زناکار بوده و بیش از حداقل مدت حمل در اختیار دیگری قرار داشت. اما چون ابوحنیفه از سبب و موردی که موجب گشت رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) این سخن، یعنی «اَلوَلَدُ لِلفِراشِ ... » را بیان کند اطلاعی نداشت کنیز را از عموم و شمول این حکم عام خارج ساخته وگفته است : قانون «اَلوَلَدُ لِلفِراشِ ... » شامل موردی که «امه» یعنی برده کنیز، همسر انسان باشد نمی‌گردد؛ لذا باید گفت : این رای ابوحنیفه درست نیست. (23)
4- فائده چهارم (دانستن معنای صحیح آیه) اگر ما بخواهیم مفاهیم و مَدالیلِ آیات و سور را (منهای «اسباب النزول» ) بازیابیم در حقیقت راهی بسیار ناقص را طی کرده و در بیراهه ای کور و منحرف از مقصد و مقصود قرار گرفته و به هدف صحیحی نمی‌رسیم؛ بلکه حتی گاهی نتیجه ای معکوس و واژگونه از بررسی آیات و سور، عائد ما می‌گردد.
نمونه هائی از برداشتهای نادرست در تفسیر آیات به خاطر عدم اطلاع از سبب نزول آن‌ها :
از عثمان بن مظعون و عَمرو بن مَعدی کرب چنین بازگو شده است که آن دو می‌گفتند : شرب خمر، مباح است و برای اثبات سخن خود به آیه‌ی زیر استشهاد و استدلال می‌کردند : «لَیسَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فیما طَعمُوا اِذا مَا اتَّقَوا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوا وَ آمَنُو ... »
برکسانی که دارای ایمان و کردار شایسته ای بودند چنانچه قبل از نزول تحریم خمر چیزی از خمر را چشیده باشند جرم و بزهی بر آن‌ها نخواهد بود؛ اما به شرط آنکه از کفر بپرهیزند و ایمان را از دست ننهند و کردار شایسته ای را در پیش گیرند، آنگاه به تقوای خویش، تداوم بخشیده و برایمان خود پایدار بمانند ... اما اگر آن دو از سبب نزول این آیه آگاه می‌بودند چنین سختی را بر زبان نمی‌آوردند. سبب نزول آیه‌ی مزبور این بود :
عده ای از مردم (آنگاه که آیه‌ی حرمت خمر نازل گردید) می‌گفتند : چه خواهد شد حال کسانی که در راه خدا کشته شدند و دنیا را از این رهگذر ترک گفتند : اما خمر را (که رجس و پلید بود) می‌نوشیدند!؟ در یی چنین تردید و نگرانی بود که آیه‌ی مذکور نازل گردید مبنی بر اینکه (چون هنوز حکم تحریم خمر. ابلاغ نشده بود) بر کسانی که قبلاً خمر نوشیده بودند جرمی نیست. احمد بن حنبل و نسائی و دیگران سبب نزول آیه‌ی یاد شده را به همین صورتی که ذکر شد در کتابهای خود یاد کرده‌اند. (24)
5- فایده ینجم : برطرف شدن توهم اختصاص
نمونه ای از فایده‌ی یاد شده را می‌توان از رهگذر شناخت سبب نزول آیه‌ی زیر ارائه کرد، آنجا که خداوند متعال می‌فرماید : «قُل لا اَجِدُ فِی ما اُحِیَ اِلَیَّ مُحَرَّماً عَلی طاعِمٍ یَطعَمُهَ اِلّا اَن یَکُونَ مَیتَهً اَو دَمَاً مَسفُوحَاً اَو لَحمَ خِنزیرٍ فَاِنَهُ رِجسٌ اَو فِسقاً اُهِلّ لِغَیرِ اللهِ بِهِ فَمَنِ اضطُرَّ غَیرَباغٍ وَ لا عادٍ فَاِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌرَحیم» (ای ییامبر بگو : در آنچه به من وحی شده است چیزی را نمی‌یابم که خوردن آن را حرام گردیده باشد. جز مردار، یا خونی که ریخته شده یا گوشت خوک - چون آلوده و پلید است –، یا حیوانی - که از روی فسق و نا فرمانی - هنگام کشتن آن نام غیر خدا، یعنی بت‌ها بر زبان رانده شده است. بنابراین اگر کسی به خوردن آن‌ها ناگزیر گردد و ستم گرایانه و فراتر از حد نیاز اطعام نکند، باید بداند که خداوند متعال آمرزنده مهربان است) (25) شافعی درباره‌ی این آیه، گفتاری را اظهار کرده که مضمون آن چنین است «ازآنجا که کفار، حلال خدا را حرام، و حرام خدا را حلال برشمرده، و با خدا و رسول او و احکام الهی مخالفند، و در برابر قوانین الهی راه عناد و لجاج را در پیش گرفتند، این آیه در مقام نقض غرض و خنثی کردن نقشه و درهم کوبیدن سازمان فکری آن‌ها نازل شد.» با توجه به این نکته می‌توان گفت : گویا خداوند متعال طی این آیه به کفار و مشرکین چنین خطاب می‌کند. (حلال صرفاً عبارت ازهمان چیز هائی است که شما آن‌ها را حرام قلمداد کرده‌اید، و حرام عبارت از همان چیزهائی است که شما آن‌ها را حلال بر شمرده‌اید) به این معنی که خداوند متعال می‌فرماید : حرام صرفاً همان چیزهائی است که شما آن‌ها را حلال معرفی کرده‌اید و آن چیز عبارتند از مردار، خون، و گوشت خوک، و حیواناتی که به هنگام صید و یا ذبح آن‌ها نام غیر خدا (بت‌ها) بر زبان رانده می‌شود. بنابراین هدف آیه چنان نیست که غیر از این انواع مذکور خوردن هر چیز دیگری حلال است : چون آیه‌ی مذکور در مقام اثبات تحریم اقلامی است که کفار آن‌ها را حلال بر شمرده بودند، نه آن که از فَحوایِ آیه حلیت چیزهای دیگر - که صریحاً حرمت آن‌ها در قران و حدیث بازگو شده است – اثبا ت گردد
[علاوه بر نکته ای که از شافعی بازگو ساختیم باید متذکر شویم حرمتِ بسیاری از اقلام دیگر - غیر از مردار و خون و گوشت خوک و ذبایح و شکارهای نابسمله – ضمن آیات دیگر و نیز روایات صریحاً مطرح شده است. امّا خداوند متعال تحریم اقلام یاد شده‌ی در آیه‌ی مورد بحث را مستقلاً متذکر شده است تا به عظمت و شدّتِ حرمتِ آن‌ها هشدار دهد، و تحریم اقلام دیگر را ضمن آیاتی دیگر، یعنی وحی قرآنی، و نیز وحی غیر قرآنی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله و سلم) اعلام فرموده است] (26)
چون مشرکین (معمولاً) مردار و گوشت خوک را می‌خورند و از خوردن «بحیره» و «سائبه»، یعنی شتر و گوسفندی که پنج، و یا ده شکم می زائیدند خودداری می‌کردند آیه‌ی مورد بحث در مقام بیان حِلّیَّت و مباح بر شمردن «بحیره» و «سائبه»، و اِعلامِ حرمت اَکلِ مَیتَه و گوشت خوک و حیوانات نابسمله نازل شده است.
آیه مذکور (نسبت به حیواناتی که خوردن گوشت آن‌ها معمول نبوده، و یا حکم آن‌ها منسوخ گشته، و یا مورد تخصیص واقع شده است) ساکت می‌باشد. (27) پس از گذر بر این نکات چنین نتیجه می‌گیریم که عدم آشنائی ما به سبب نزول آیه‌ی مذکور موجب فهم و برداشت نادرستی خواهد گشت و این توهم را بارور خواهد ساخت که محرّمات، فقط به اقلام یاد شده‌ی در این آیه محدود می‌باشد. در حالی که به اتفاق فریقین استفاده‌ی چنین حَصرِ مُطلَقی از آیه‌ی مورد نظر، کاملاً غلط و نادرست است.
6- فائده ششم : کسب اطلاع راجع به شخص یا اشخاصی که آیه درباره‌ی آن‌ها نازل شده است :
یکی از فوائدی که بر شناخت «اسباب النزول» مبتنی است عبارت از پی بردن به نام شخص و یا اشخاصی است که آیه و یا آیاتی درباره‌ی آن‌ها نازل گردیده است، و نیز ضمناً از رهگذر شناخت «اسباب النزول» فردی که در آیه، مبهم و یا متهم به نظر می‌رسد مشخص خواهد شد، فردی که در رابطه با آیه، بی گناه است شناخته می‌شود. مانند آیه‌ی «وَالَّذی قالَ لِوالِدَیهِ ا ُفٍّ لَکُما اَتَعِدانِنی اَن اُخرَجَ وَ قَد خَلَتِ القُرُونُ مِن قَبلی وَ هُما یَستَغیشانِ اللهَ وَیلَکَ آمِن اِنَّ اللهِ حَقٌ فَیَقُولُ ما هذا اِلّا اَساطیرُ الَاوَّلین» (و آن کسی که به پدر و مادر خود می‌گفت : وای بر شما! آیا به من وعده می‌دهید که مرا از گور برون آورده و دوباره زنده کنند؛ در حالی که قرن‌ها قبل از من بر روزگار سپری گشت، و گروه زیادی از مردم از دنیا رفتند؛ لکن تاکنون هیچ یک از آنان سر از گور خویش برنیاورده و زنده نشد. این پدر و مادر از خدا درخواست می‌کردند که فرزندشان را مشمول لطف قرار داده تا از نعمت ایمان برخوردار گردد، و نیز به همین فرزندشان می‌گفتند : وای بر تو به قیامت و سخنان پیامبر اکرم) صلی الله علیه و اله و سلم ایمان آور، چرا که وعده خدا حق است و روز قیامت و حیات دوباره و ثواب و عقاب آخروی قطعاً تحقق خواهد یافت. لکن این فرزند در برابر سخن پدر و مار می‌گفت : قرآن و همه‌ی آنچه را که شما مرا بدان ها فرا می‌خوانید جز افسانه‌ی پیشنیان چیز دیگری نیست. (28)
مروان درباره‌ی عبدالرّحمن بن ابی بکر می‌گفت : وی عبارت از آن کسی است که آیه‌ی «وَالَّذی قالَ لِوالِدَیهِ ا ُفٍّ لَکُما... » درباره‌ی او نازل شده است. اما عایشه این سخن مروان را مردود برشمرده سبب نزول آنرا توضیح داد (مبنی بر اینکه فرد دیگری از این آیه در مدنظر بوده است)
در «الدّرالمنثور» آمده است
این جریر از ابن عباس روایتی در مورد آیه‌ی «وَالَّذی قالَ لِوالِدَیهِ ا ُفٍّ لَکُما... » آورده که این شخص عبارت از پسر ابی بکر [یعنی عبدالرحمن بن ابی بکر] می‌باشد.
مرحوم طبرسی نیز می‌نویسد : آیه‌ی مذکور درباره‌ی عبدالرحمن بن ابی بکر نازل شد که پدر و مادرش او را به اسلام دعوت می‌کردند و در این دعوت نیز پافشاری می‌نمودند؛ لکن عبدالرحمن به آنها می‌گفت : عبدالله بن جُدعان و بزرگان قریش را [که از دنیا رفتند] برای من زنده سازید تا از آن‌ها راجع به ادعاءِ شما درباره‌ی دین و قیامت سئوال کنم.
علامه‌ی طباطبائی (قدس سره) پس از آنکه روایت اول و دوم را نقل می‌کند می‌نویسد :
این روایت از قتاده و سدّی نیز نقل شده و روایت مروان و تکذیب عایشه در رابطه با اتهام وی، معروف و مشهور می‌باشد. آلوسی [در «روح المعانی» ] پس از ردّ روایت مروان می‌گوید : بعضی از بزرگان – مانند سهیلی – با مروان راجع به نزول آیه درباره‌ی عبدالرحمن، هم سخن شده‌اند، و بر فرض قبول این موضوع که آیه، مربوط به عبدالرحمن بن ابی بکر باشد معقول نبوده است که مروان او را مورد سرزنش قرار دهد؛ چرا که عبدالرحمن بعدها اسلام آورد و به عنوان یکی از صحابه‌ی برجسته و قهرمانی از یاران رسول اکرم (صل الله علیه و اله و سلم) به شمار می‌رفت و در راه اسلام رنجهائی در جنگ یمامه متحمل شد، و اسلام نیز از گذشته‌ی انسان چشم پوشی می‌کند و اشتباهات قبلی او را می‌پوشاند. بنابراین یک فرد کافر اسلام آورد سزا نیست؛ با سخنانی که مروان بر زبان رانده است مورد سرزنش قرار گیرد.
مرحوم علامه طباطبائی پس از نقل گفتار آلوسی یادآور می‌شود که اگر روایات مربوط به نزول این آیه درباره‌ی عبدالرحمن بن ابی بکر درست باشد نمی‌توان از صراحت آیه ای که پس از آن آمده است گریخت آنجا که می‌فرماید : «اُولئِکَ الَّذینَ حَقَّ عَلَیهِمُ القَولَ فی اُمَمٍ قَد خَلَت مِن قَبلِهِم مِنَ الجِنّ وَ الانسِ اِنَهُم کانُوا خاسِرین» آنان کسانی هستند که فرمان عذاب، علیه آن‌ها – همراه با گروهی از جن و انس که قبلاً در گذشتند و با آن‌ها هم عقیده بوده‌اند - سزا است، تحقیقاً اینان خویشتن را با ارتکاب معاصی زیانمند ساخته بودند. (29) بنابراین در صورت صحت روایات یاد شده، دفاع آلوسی و دیگران نمی‌توان به حال عبد الرحمن بن ابی بکر مفید افتاده و چهره‌ی پاکیزه ای از شخصیت او بپردازد. (30)
طبرسی پس از آنکه روایت مربوط به نزول آیه را درباره‌ی عبد الرحمن بن ابی بکر یاد می‌کند می‌گوید به قرینه‌ی آیه‌ی «اُولئِکَ الَّذینَ حَقَّ عَلَیهِمُ القَولَ فی اُمَمٍ ... » که به صورت صیغه‌ی جمع آمده است آیه‌ی مورد بحث، یعنی «وَالَّذی قالَ لِوالِدَیهِ ا ُفٍّ لَکُما... » را باید عام تلقی کرد که شامل کافر و هر فردی می‌گردد که گرفتار عقوق و الدین می‌باشد، یعنی در آیه‌ی مذکور، خصوص لفظ در مدنظر نیست؛ بلکه از عموم از آن اراده شده است. (31)

بخش پنجم : معیارهای پذیرش روایات

درباره ارزش منابع روایات اسباب نزول و اعتبار آن‌ها موضع گیری دانشمندان متفاوت است. وجود روایات ضعیف و مجهول و مخالف عقل و شرع در لابه لای روایات اسباب نزول حتی در منابع صحیح روایی، ضرورت بررسی این روایات و تدوین ملاک‌ها و معیارهایی برای تشخیص روایات صحیح از سقیم را دو چندان می‌سازد.
عمده‌ترین معیارها در منابع فریقین به ویژه در منابع اهل سنت، صحت سند است. برخی مفسران شیعه تواتر در نقل یا استفاضه روایت را شرط می‌دانند.

فصل اول : معیار پذیرش روایات سبب نزول از دیدگاه اهل سنت

سیوطی ملاک‌ها و معیار های زیرا را جهت اعتبار روایت سبب نزول لازم می‌شمرد :
1- سند روایت صحیح باشد و به صحابی برسد.
2- روایت صریح در سبب نزول باشد، یعنی راوی پس از نقل حادثه و روی داد، تعبیر (فترلت الایه یا فانزل الله الایه) به کار برده باشد.
3- چنان چه در روایت تعبیر (نَزَلَت هذه الایۀُ فی کذا) آمده بود و از صحابی شاهد نزول وحی نقل شده بود، حکم حدیث مسند و مرفوع داشته به عنوان سبب نزول معتبر است.
4- چنانچه روایت سبب نزول از تابعی نقل شده بود، با دو شرط حکم حدیث مرفوع مرسل داشته و پذیرفته است. نخست آن که سند روایت تا فرد تابعی صحیح باشد؛ دوم آن که آن تابعی از پیشوایان در تفسیر باشد که تفسیر را از صحابه گرفته‌اند. مانند مجاهد، عکرمه و سعید بن جبیر و یا اگر از پیشوایان در تفسیر نبود، روایتش با روایت مرسل دیگری تقویت شود. (32)

فصل دوم : معیار پذیرش روایات سبب نزول از دیدگاه شیعه :

ما در این قسم فقط به دیدگاه آیت الله معرفت می‌پردازیم از منظر ایشان اعتبار روایات سبب نزول با لحاظ کردن موارد زیر محقق می‌گردد
1- سند روایات به ویژه آخرین کسی که روایت به او منتهی می‌شود، مورد اطمینان باشد : یعنی یا معصوم باشد یا صحابی مورد اطمینان مانند عبدالله بن مسعود، ابی بن کعب و ابن عباس و یا از تابعین عالی قدر مانند مجاهد، سعید بن جبیر و سعید بن مسیب باشد که هرگز از خود چیزی نمی‌ساختند، و انگیزه دروغ پردازی نداشتند.
2- باید تواتر یا استفاضه (کثرت نقل) روایات ثابت شده باشد، گرچه با الفاظ مختلف، ولی در مضمون متحد باشند و در صورت اختلاف در مضمون قابل جمع باشند.
3- باید روایاتی که درباره سبب نزول آیات وارد شده است، به طور قطعی اشکال را حل و ابهام را رفع کند. که این خود شاهد صدق آن حدیث خواهد بود، گرچه از لحاظ سند به اصطلاح علم الحدیث روایت صحیح یا حسن نباشد. بیش‌تر وقایع تاریخی از همین قبیل هستند که با ارتباط دادن چند واقعه تاریخی به صحت یک جریان پی می‌بریم و آن را می‌پذیریم؛ و گرنه از راه صحت اسناد، امکان پذیرش نیست.
4- از دیگر ملاک‌هایی که استاد بر آن تأکید دارند، آن است که روایت سبب نزول نباید با عقل و شرع ناسازگار باشد. مانند سبب نزول‌هایی که برای آیات 128- 126 نحل، سوره ضحی، و 80 برائت، بیان شده که با شخصیت پیامبر در ارتباط است. (33)

نکته

سیوطی حضور ناقل سبب نزول در کنار حادثه و نزول است تا وی سبب نزول را از روی حس و مشاهده نقل کرده باشد و نقل وی قابل قبول باشد. زیرا روشن است که در قضایای تاریخی، خبرهای حدسی که همراه با مشاهده نباشد نا کار آمد و غیر معتبر است. یکی از دانشمندان معتقد است علم قطعی به سبب نزول کافی است و حضور او در حادثه شرط نمی‌باشد. زیرا حضور ناقل با فرض قاطع بودن، عادل بودن و صادق بودن در گفتار خود شرط نیست صرفاً و ثاقت و درستی و مورد اعتماد بودن او مورد نظر است. (34)
ایشان با اتخاذ این مبنا در صدد تصحیح روایات سبب نزولی برآمده‌اند که از ائمه اهل بیت (ع) نقل شده و هیچ یک – به جز علی ابن ابی طالب – در متن حوادثی که به نزول آیه منجر شده است حضور نداشته‌اند، اما اسباب نزول را بیان کرده‌اند و بیان آنان برای ما قطع آور است.

بخش پنجم : بحث عموم لفظ

یکی از مباحث مهم در حوزه اسباب نزول آن است که آیا حکم موجود در هر آیه محدود به سبب نزول است و یا دایر مدار عموم لفظ آیه بوده و سبب نزول نمی‌تواند هیچ گونه محدودیتی برای حکم موجود در آیه ایجاد کند. مفسران بالاجماع - جز اندکی که دیدگاه آنان معتبر شمرده نمی‌شود - به دیدگاه دوم اعتقاد دارند. قاعده ای اصولی نیز برای آن ساخته شده است که می‌گوید: «العبره‌ی بعموم اللفظ لا بخصوص السبب»
یعنی : اعتبار به گستردگی لفظ است نه خصوصیت مورد.
این گونه تعمیم دادن احکام قرآن امری مسلم و غیر قابل انکار بوده است و جای بحث ندارد. فقها به همه‌ایات مشتمل بر احکام و تکالیف؛ نگاه عام دارند و ابداً آن‌ها را به خصوص مورد نزول محدود نمی‌سازند. بنابراین باید مقصود از قاعده فوق، توسعه بیشتری در احکام آیات باشد.
وَ لِلَّهِ المَْشْرِقُ وَ المَْغْرِب فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیم
(مشرق و مغرب، از آن خداست! و به هر سو رو کنید، خدا آنجاست! خداوند بی‌نیاز و داناست!)(35)
اما خداوند با نزول آیه فوق بیان داشت که کعبه یا بیت المقدس یک امری اعتباری محض است که برای ایجاد وحدت در صفوف نمازگزاران به آن دستور داده شده است و خداوند در تنگنای جهت خاص قرار نمی‌گیرد. (36) اما تا اینجا دلالت آیه به سبب و مورد نزول محدود شده و این همان تنزیل یا ظهور آیه است. اما بر اساس قاعده العبره‌ی بعموم اللفظ ... از مورد نزول و ظاهر آیه صرف نظر کرده و در پرتو روایتی از معصومان، با این آیه استدلال می‌شود بر جواز نماز مستحبی در حالت سواره به هر سمتی که (مرکب) در حرکت است؛ و این همان تأویل و بطن آیه مذکور است. (37)
البته به نظر نویسنده این که معنای دوم (جواز نماز مستحبی) را از باب بطن بدانیم نه ظاهر آیه؛ و مکانیزم و روش استنباط معنای دوم را تاویل بدانیم و نه مباحث عرفی الفاظ، جای تامل دارد به دلیل این که این قاعده (العبره‌ی بعموم اللفظ لا بخصوص السبب) منشا عرفی دارد ویک قاعده‌ی عرفی و نهایت معنایی که از آن استفاده می‌شود در رتبه ظواهر و در مقوله‌ی تفسیر هست نه تاویل.
نکته دوم : برخی از ایات شریفه فرآن به قضایای خارجی ناظر است و نمی‌تواند تحت قاعده مذکور العبره‌ی بعموم اللفظ ... در اید. ولی بعضی از محققین معاصر قائلند که حتی در چنین مواردی که آیه به قضیه خارجی ناظر است و حکم آیه، به همان مورد نزول محدود است، با این حال آیه شریفه دارای پیام عامی است که برای همه مردم در همه مکان‌ها و عصرها و نسل‌ها قابل عمل است. (38)

بخش ششم : نتیجه

1- سبب نزول وشان نزول را، اتفاقات تاریخی محض که در گذشته به وقوع پیوسته ندانیم بلکه این وقایع را بهانه ای بدانیم برای نزول آیات قرآن.
2- با نظر به فوائد گفته شده برای سبب نزول، متوجهی تاثیر این مقوله را در تفسیر آیات قرآن و فهم کلام خدا باشیم و بدانیم برای تحلیل آیات و بدست آوردن معنای دقیق آیات، دانستن سبب نزول آن‌ها امری اجتناب ناپذیر است.
3- به هیچ وجه آیات قرآن را در اسباب نزول و شان نزول آن‌ها محصور ندانیم بلکه متوجه باشیم که این کتاب جاودانه است فلذا متوقف کردن احکام و معارف آن در اتفاقات شخصی و احیاناً عصری، به رسالت این کتاب خدشه وارد می‌کند.
4- نقش و تاثیر دانستن سبب نزول، فقط برای فهم بهتر معانی آیات قرآن می‌باشد نه برای حصر آیه در مصداقی خاص

پی‌نوشت‌ها:

1- مباحثی که در کتب موسوم به علوم تفسیری و علوم قرآنی مطرح می‌شوند به چهار دسته تقسیم می‌شوند:
1- مبانی تفسیر قرآن 2- روش‌های تفسیر قرآن 3- قواعد تفسیر قرآن 4- معیارهای تفسیر قرآن
2- البته زمانی که صحبت از تاثیر این عنصر می‌شود منظور تاثیر مستقیم و بلا واسطه است وگرنه مسائلی که در بخش مبانی تفسیر مطرح می‌شود تاثیری در روند تفسیر آیات را دارد اما تاثیر غیر مستقیم.
3- برخی محققین معاصر بر این پندارند که علامه طباطبائی قائل است که اسباب نزول نقش چندانی در تفسیر آیات ندارند در حالی که ایشان می‌فرمایند: «البته دانستن سبب نزول تا اندازه ای انسان را از مورد نزول و مضمونی که آیه نسبت به خصوص مورد نزول خود به دست می‌دهد روشن می‌سازد ولی تتبع این روایات و تامل کافی در اطراف آن‌ها، انسان را نسبت به آن‌ها بدبین می‌کند (طباطبائی، قرآن در اسلام، 1373، ص 102 وص 104 )» سپس ادامه می‌دهند «احتمالاتی در روایات اسباب نزول مطرح است که اعتبار این روایات را مخدوش می‌کند و حتی صحیح بودن از جهت سند هم سودی ندارد زیرا صحت سند احتمال کذب رجال سند را از میان می‌برد و یا تضعیف می‌نماید ولی احتمال دسّ یا اعمال نظر در جای خود باقی است و وقتی که شیوع جعل و دسّ و مخصوصاً دخول اسرائلیات و آنچه از سوی منافقین که شخصاً شناخته نمی‌شوند ساخته شده و داخل روایات گردیده، به مسئله‌ی نقل به معنا اضافه شود، اعتمادی به اسباب نزول باقی نمی‌ماند (طباطبائی، قرآن در اسلام، 1373، ص 106 )» از این عبارات معلوم می‌شود که آنچه علامه به آن و نقش آن در تفسیر آیات اعتقاد ندارند روایات سبب نزول است نه وجود تاریخی سبب نزول.
4- سیوطی، الاتقان، ص 107
5- معرفت، علوم قرانی، ص 103
6- علامه طباطبائی، مجموعه سخنرانی‌ها و مقالات ص 41
7- حجتی، اسباب نزول، ص 20
8- معرفت، علوم قرانی، ص 97
9- همان، ص 100؛ التمهید، ج 1، ص 254
10- جوادی آملی، تسنیم، ج 1، ص 235
11- همان، ص 236
12- معرفت، علوم قرآنی، ص 100؛ التمهید، ج 1، ص 254
13- سوره 2، آیه 207
14- سوره 5، آیه 55
15- جوادی آملی، همان، ص 235
16- سوره 33، آیه 12
17- جوادی آملی، همان، ص 243
18- سیوطی، الاتقان، ص 107
19- طباطبائی، قرآن دراسلام، ص 104 و 102
20- همان، ص 106
21- ر. ک. سیوطی، الاتقان؛ بابایی، روش شناسی تقسیر
22- حجتی، همان، ص 80
23- زرقانی، مناهل العرفان، ج 1، ص 106
24- حجتی، همان، ص 86
25- سوره 6، آیه 145
26- طبرسی، مجمع البیان، ج 4، ص 378
27- همان، ص 379
28- سوره 46، آیه 17
29- همان، آیه 18
30- طباطبائی، المیزان، ج 18، ص 208؛ طبرسی، مجمع البیان، ج 9، ص 87؛ زرقانی، مناهل العرفان، ج 1، ص 106
31- طبرسی، مجمع البیان، ج 9، ص 87
32- زرقانی، مناهل العرفان، ج 1، ص 114؛ سیوطی، الاتقان، ج 1، ص 117
33- معرفت، علوم قرآنی، ص 104
34- همان، ص 105
35- سوره 2، آیه 115
36- معرفت، التمهید، ج 1، ص 258؛ علوم قرآنی، ص 101
37- معرفت، علوم قرآنی، ص 100؛ التمهید، ج 1، ص 255
38- معرفت، التمهید، ج 1، ص 262

منابع
1- قرآن کریم
2- سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق : مصطفی دیب البغا، بی چا، بیروت، دارالکثیر، 1407 ق
3- طباطبائی، سید محمد حسین، قرآن در اسلام، بی چا، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1373 ش
4- معرفت، محمد هادی، علوم قرانی، چاپ اول، تهران، سازمان مطالعه وتدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها (سمت)، 1379 ش
5- حجتی، محمد باقر، اسباب نزول، چاپ پانزدهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1389 ش
6- جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، چاپ نهم، قم، مرکز نشر اسرا، 1390 ش
7- معرفت، محمد هادی، التمهید فی علوم القران، چاپ دوم، قم، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1415 ق
8- زرقانی، محمد عبدالعظیم، مناهل العرفان فی علوم القرآن، بی چا، قاهره، دار احیا الکتب العربیعه، بی تا
9- طبرسی، ابو علی فضل بن حسن، مجمع البیان فی علوم القرآن، بی چا، تهران، انتشارات اسلامیه، 1374 ش
10- طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ سوم، بیروت، موسسه الاعلمی، 1394 ق
11- بابائی، علی اکبر، روش شناسی تفسیر قرآن، بی چا، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1379 ش