جهان مسیحی؛ آرزوی مسیحیان
مترجم: یاسر فرحزادی
تسلط بر شرق جهان، هدفی برگرفته از کتاب مقدس
عمق و دامنه ی دل بستگی عاطفی و فکری آمریکایی ها به دیدگاه شرقی در خلال چهار قرن از حضور اروپایی ها در آمریکای شمالی بیش تر از حد تصور است. این دل بستگی از زمان ایجاد مستعمره در پلیمت شکل گرفته است و هنوز مبنای تعلق خاطر آمریکا در شرق است. این مسئله تا زمان پایان جنگ داخلی آمریکا، به موضوعی جاافتاده مبدل شد. شکل گیری جامعه ی شرقی آمریکا در سال 1842، نشانه ی آغاز یک حرکت پویاتر در توسعه ی تعلق خاطر آمریکا در امور جهان عرب بود، اما در سراسر تاریخ آمریکا، فعالیت های دیگری نیز در این راستا وجود داشته است.زمانی که مستعمرات پیوریتن(1) در ابتدا شکل گرفتند، مهاجران اخلاق و رفتار خود را بر پایه ی اعتقاد راسخی گذاشتند که گویی به خواست خدا در جایگاه ویژه ای سکونت یافته اند. آن ها در جایگاه افراد «برگزیده» وارثان و عده ای نوید داده شده بودند و وظیفه ی احیای پادشاهی خداوند، یعنی همان «اسرائیل کوچک آمریکایی» به دوش آن ها نهاده شده بود. این پادشاهی به نماد اقدامات مادی و معنوی آن ها در عصر جدید مبدل شد. پیوریتن ها همگی تلاش می کردند تا اورشلیم جدید - یعنی شهر غایی مسیحیت پروتستان - را ایجاد کنند.
زمانی که آمریکا به کشوری مستقل تبدیل شد، شهروندان آن هم چنان از همان نماد برای اشاره به جامعه ی آرمانی استفاده می کردند. آن ها برای طرح عمیق تر استدلال خود، زوال اروپا و فساد در کلیسای کاتولیک را در مقام مقایسه ذکر می کردند. ترکیب و تأثیر متقابل این عوامل در افکار آمریکایی های همراه با پیشرفت های آتی در صحنه ی آمریکا در خلال قرن های نوزده و بیست میلادی، مسیر جدیدی را برای حرکت مردم آمریکا به سمت شرق و به خصوص سرزمین مقدس ایجاد کرد. در خلال آن دوران، اسلام در حکم نیروی رقیب و مذهبی ناآشنا به ملت آمریکا معرفی شد. علاوه بر این، آمریکا شاهد سلطه ی مذاهب و انتظارات ظهور باور و معتقد به عصر سعادت بود که موجی از تعصب مذهبی را نشان می داد. حرکت تبلیغ مسیحیت نیز شتاب گرفته بود و زنان و مردان آمریکایی نیز دنبال توسعه ی کلام خداوند در سراسر جهان به خصوص مشرق زمین بودند.
علاوه بر این، در خلال قرن نوزده، مردم آمریکا بر اساس اصل بسط و توسعه ی نژادی قلمرو ایالات متحد(2) در حال فعالیت در این قاره بودند. این اصل در عمل، اصطلاحی جغرافیایی - سیاسی(3) است که به معنای «بسط به کشورهای غربی و تصرف قلمروهای دیگر» است. پس از آن بود که نماد پادشاهی خداوند با تلاشی عینی به سرزمین مقدس منتقل شد و از این رو، مشرق زمین از منظر بسیاری از آمریکایی ها به عرصه ای برای فعالیت جنبه های سیاسی و مذهبی اصل بسط و توسعه ی نژادی مبدل شد.
بسیاری از آمریکایی ها در راستای فرمان برداری از مشیت الهی تلاش می کردند تا به این هدف مقدس دست پیدا کنند. مبلغین، مهاجران، نمایندگان سیاسی، مسافران، محققان، دانشمند و بسیاری دیگر در راستای این هدف فعالیت می کردند. جهان شب های عربی بعضی از آمریکایی ها را مجذوب خود کرده بود، از این رو، تلاش می کردند تا رؤیایی بغداد را درک نمایند و اغلب به خاطر نابود شدن آن روزگار افسوس می خوردند. در هر صورت، مشرق زمین به عرصه ای برای جولان آمریکایی ها تبدیل شده بود. در خود آمریکا هزاران کتاب و مقاله در مورد شرق و اسلام و حضرت محمد (ص) نگاشته می شد که نشانه ای روشن از علاقه ای مستمر به امور دینی بود. این علاقه ماهیت گفتمان خاورشناسی آمریکایی است که در قرن نوزده میلادی در چنین حدی مطرح می شد و در حال حاضر نیز هم چنان مسئله ی مورد توجه آمریکایی ها است.
آمریکایی ها همواره علاقه ی خاصی به سرزمین مقدس داشته اند که اغلب به معنای پیوند شخصی با این منطقه و ادعای مالکیت آن است. استدلال و ادعای آن ها نسبت به این منطقه تا حدی مصداق حکم الهی تلقی می شد که آن را «هم چون مهره ای مطمئن چه در آسیا و چه در آمریکا نگه می داشت». این همان حکم الهی بود که مبلغینی چون الی اسمیت(4) و بسیاری از مذهبیون و نیز عامه ی مردم آمریکا را به پیروی از آن ملزم می داشت. این حکم در واقع، بیان تبلیغی از بسط و توسعه ی نژادی و ایالات متحد بود.
ادعای سیاسی خاورشناسان هم چون ادعای مبلّغین مذهبی و دیگر افراد دخیل، ادعایی کاملاً مستند بود که با هدف صهیون مطرح می شد. دیوید پورتر و دبنی کار(5)، دو نفر از نمایندگان کنسولی در قلمروی عثمانی، ویلیام لینچ(6)، رئیس یک هیأت رسمی به سرزمین مقدس، ریچارد هایت(7)، مسافر به سرزمین های شرقی و صدها آمریکایی دیگر، ادعای خود را برای تبلیغ مذهبی و برانگیختن «طغیان»، بر مبنای قانون اساسی آمریکا قرار می دادند که حق آزادی بیان و آزادی مذهبی و سیاسی را برای هر آمریکایی تضمین می کرد. پرچم آمریکا فانوس روشنی در سرزمین غوطه ور در تاریکی محسوب می شد و نیروهای دریایی آمریکا نیز در صورت لزوم، اشاعه دهندگان نور این فانوس بودند. دعوت به ایستادن بر روی ارتفاعات کالواری(8) و نامیدن پیروان پیامبر دروغین، بیش تر از این که تبلیغ مذهبی باشد، نوعی ادعای سیاسی بود.
در واقع، همواره هم پوشانی مذهبی، سیاسی و کاملاً انسان دوستانه در گفتمان خاورشناسی وجود داشته است. این سرزمین «در تاریکی واقع شده و گرفتار حاکمان جبار بوده است». مردمان این سرزمین «افرادی حقیر، برده و عقب مانده بوده اند (اگر بخواهیم از واژگان دل سوزانه تر استفاده کنیم باید بگوییم که بدوی مانده اند)». نیکوکاران آمریکایی اظهار می داشتند «ما این سرزمین را به تصرف و مالکیت خود در خواهیم آورد و آن را آباد خواهیم کرد. ما به مردمان آن سرزمین اصول آموزش و سیاست آمریکایی را یاد خواهیم داد». تصمیم گیری برای آینده ی جهان عرب و سرنوشت مردمان آن، تنها یک مزیت نبود، بلکه تعهدی برای مبلغین مذهبی، سیاستمداران و افراد عادی به حساب می آمد. آن ها هیچ مرزی ملی، هیچ پیمان بین المللی و هیچ اصول استقلال سیاسی را در مورد جهان عرب و مردمان آن قائل نبودند. مشرق زمین خواستگاه هدف آن ها بود؛ این سرزمین پذیرای بی اراده ی خاموشی بود که در معرض رفتار آن ها قرار داشت. حکم اعدام برای شرق که در جمله ی لطیف مانیکور کانوی(9) «شرق پیام خود را به جهان ابلاغ کرده است و حالا باید به کناری بماند» بیان شده است و اعلام مرگ شرق، که با بیانی حزن انگیز و حسرت بار توسط جرج ویلیام کرتیس(10) اظهار شده است، از جمله گفتمان خاورشناسان آمریکایی است. اما اظهارات دیگری بیان شده اند که این حالت دل سوزانه را ندارند و مستبدانه تر هستند. اقدام هایی مانند تکه تکه کردن جهان عرب، بازسازی و تقسیم آن بین قدرت های اروپایی مواردی عادی بوده اند. این تلاش ها برای متمدن کردن و از گمراهی نجات دادن مشرق زمین، منادی اقدامات عصر جدید هم چون «ایجاد وحدت ملی» و «اصلاحات» است.
حق مالکیت و تقسیم جهان عرب در اقدامات عصر جدید نیز خود را نشان می دهد؛ اقداماتی هم چون موافقت نامه ی سری سایکس - پیکو(11)، اعلامیه ی بالفور(12) و مجموعه تصمیم های مجلس و کنگره ی ایالات متحد در رابطه با بیت المقدس و شهرک های اسرائیلی در کرانه ی باختری. به تازگی در استدلال «واقع بینانه ی!» جرج بوش مشخص شد که احترام به حق بازگشت فلسطینیان به موطن اصلی خود و انتظار برچیدن شهرک های اسرائیلی از کرانه ی باختری، غیر واقعی است. استمرار عادت غربی ها در تصمیم گیری در مورد سرنوشت جهان عرب، در غیاب کوچک ترین اشاره به نقش اعراب در تصمیم گیری برای سرنوشت خود مشهود است.
لحن حاکی از برتری و تعصب نژادی در اظهارات بسیاری از آمریکایی ها حاکم است. جساپ(13) و لینچ دو نمونه ی روشن هستند که در واقع، نماینده ی نگرش عمومی بسیاری از آمریکایی ها هستند. آنگلوساکسونی و آمریکایی مآب کردن مشرق زمین با فرض برانگیخته شدن آن از جایگاه نادانی و کفرآمیزی خفت بار بیان می شد، که در زبان عصر حاضر با تفاسیری چون «بازسازیم و «مردمی کردن» مطرح می شود. آمریکایی ها هم چنین در مورد قابلیت اعراب در گرویدن به آیین جدید یا بهتر بگوییم حذف آن ها و جایگزینی نژادی بهتر در سرزمین مقدس تصمیم می گرفتند.
تعلق خاطر آمریکا به مشرق زمین در خلال قرن گذشته به تعبیر و رویه ای مستقل و بالغ رشد کرده است که رابطه ی آن با همتایان اروپایی از نوع دنباله روی سیاسی نیست. انجمن مطالعات خاورمیانه آمریکا، سازمانی فراگیر است که بسیاری از مؤسسات دانشگاهی را در بر می گیرد. این انجمن گام های بزرگی را در حوزه های مختلف مطالعات خاورشناسی برداشته است. آثار محدودی که در اوایل قرن نوزده میلادی در مورد مشرق زمین منتشر می شد، هم چون تبادل افکار جامعه ی فلاسفه ی آمریکا، نشریه ی جامعه ی شرقی آمریکا، اقدامات جامعه ی سکه شناسان آمریکا، بررسی آمریکای شمالی، بررسی فرقه ی مسیحی متدیست(14) و دیگر نشریات علمی مقدم بر علایق حوزه ی دانشگاهی در عصر حاضر به این سرزمین است. البته افراد زیادی هم در این زمینه تلاش هایی کرده اند که برای نمونه می توان به ویلیام تامسون(15)، ادوارد رابینسون(16) و ویلیام لینچ اشاره کرد. بسیاری از نشریات معتبر و مجلات علمی (تقریباً به شکل روزنامه) مقالاتی را درباره ی موضوع های مورد علاقه ی خاورشناسان چاپ می کردند تا علاقه ی فزاینده و همگانی در مورد این موضوع را ارضا کنند.
روشن است که تعلق خاطر سیاسی و مذهبی آمریکایی ها به امور جهان عرب هنوز بخشی از گفتمان خاورشناسی است و طی پنجاه سال گذشته افزایش چشم گیری داشته است. با این حال، نظرات و عقاید اصلی که این مشارکت اولیه را برمی انگیختند، در حال حاضر، به درجات مختلفی ایفای نقش می کنند.
اثر پیش رو تلاش دارد تا استمرار این عوامل را در فرهنگ آمریکایی نشان دهد؛ عواملی که امروز نقش مهمی در شکل دهی نحوه ی تعامل آمریکا با جهان عرب و به طور خاص سرزمین مقدس ایفا می کنند. سنت یهودی - مسیحی یکی از اصلی ترین این عوامل است که بخشی از اعتقادات مذهبی آمریکایی ها از همان آغاز است. در واقع، این اصطلاح اگر چه به خودی خود نسبتاً جدید است، اما حداقل از زمان نهضت اصلاح دینی پروتستان به واسطه ی تأثیر چشم گیر انجیل بر زندگی روزانه ی مسیحیان در جهان غرب ادامه داشته است. یکی از انتقاداتی که لوتر علیه کلیسای رومی مطرح می کرد، انحصار این کلیسا بر قرائت و تفسیر کتاب مقدس بود. با توجه به نهضت اصلاح دینی، کتاب مقدس عهد عتیق و جدید به زبان های بومی اروپایی ها ترجمه شد. در آن زمان، متون مقدس مسیحیت در دسترس خوانندگان عامه قرار گرفت و کتب عهد عتیق که با حکایت هایی از قوم اسرائیل حجم بیش تری از این متون را شکل می داد، وارد میراث فرهنگی مسیحیان شد. زبان انجیل نیز به منبع گفتمان روزانه ی مردم تبدیل شد.
تی. اِس. الیوت(17) از جمله ی دیگر صاحب نظرانی است که در رساله ی معروف خود با عنوان توضیحاتی در باب توصیف فرهنگ، بر تأثیر سازنده ی اسطورشناسی و استعاره ی کتب عهد عتیق اذعان می کند. الیوت نظری را مطرح می کند که «یکپارچگی فرهنگی جهان غرب از میراث تمدن های یونانی، رومی و اسرائیلی حاصل می شود».(18) الیوت با تأکید بر عمق تاریخی و ماهیت فزاینده ی این مثراث و غربی گرایی خاص آن، استدلال می کند که حتی اگر «فردا روزی آسیا به کیش مسیحیت درآید، به بخشی از اروپا ملحق نخواهد شد».(19) الیوت با بیانی ساده دو نکته ی مهم را مطرح می کند: اول، یکی از سه منبع اصلی فرهنگ غربی «اسرائیل» بوده است، یعنی اساطیری که به واسطه ی کتب عهد عتیق وارد شده اند. دوم، غرب مسیحیت را از آن خود کرده است و آن بخش از آسیا از جمله کشورهای عربی مانند غرب نیستند، پس مسیحی هم نباید باشند. در واقع، الیوت تا حدی بیان می کند که امروز سنت رایج مسیحیت ساخته ی دست غربیان است.
یکی دیگر از منتقدان برجسته ی آمریکایی، این قدرت سازنده ی زبان کتاب مقدس را یک قدم به پیش می برد. نور تروپ فرای(20) انجیل را با توجه به زبان، اساطیر، استعارات و گونه شناسی بیان می کند. «این کتاب عظیم، پیچ در پیچ و خالی از ظرافت، به شکل مرموزی در میان فرهنگ ما خود را جای داده است».(21) فرای بیان می کند که انجیل چارچوب و بافت هر نوع تفکری است. «این کتاب اسطوره شناسی جهان غرب است». در جریان حرکت پیشینه ی گروهی از مردم، تکرار اساطیر و استعارات به تدریج «مرتبه ی کلامی» و «مرتبه ی موضوعی» را ایجاد می کند که دائم به واسطه ی به کارگیری نویسندگان و دیگر افراد دخیل رشد و توسعه می یابد، حتی اگر این نویسندگان هم چنان از نمونه ی آرمانی اساطیر خود استفاده نمایند.
افسانه ی سرزمین موعود، چه در سطح ذهنی و چه در سطح لایتغیر یا عملی حرکت کند، نمونه ی کاملی از دو مرتبه ی کلامی و موضوعی نورتروپ است. این مراتب قبل از حضور آمریکایی ها در مشرق زمین و نوشته های آن ها در مورد سرزمین مقدس در فرهنگ آمریکایی وجود داشته است. عامه ی مردم امریکا از نشانه های دال این مراتب در اصطلاحات و نمادهای خود آگاه بوده اند. ادبیات کتاب مقدس، جو آشنایی ایجاد می کند و ادعای مالکیت در مورد اسامی مکان ها و شخصیت های سرزمین مقدس را مطرح می کرد. کودکانی که در کلاس های مذهبی روز یکشنبه یا مراسم های کلیسا حضور می یافتند، این متون را قرائت می کردند. ویلا کدر(22) در سال 1936به این موضوع این گونه اشاره می کند:
از دوران کودکی با کشورهایی که در امتداد ساحل مدیترانه قرار دارند و در کتب مقدس از آن ها یاد شده است، آشنا هستیم. فرقی ندارد که در نیو هَمپشر(23) متولد شده باشیم یا ویرجینیا یا کالیفرنیا؛ فلسطین در پس پیشینه ی ما قرار دارد. شاید آن را ناآگاهانه و نسنجیده فرض کنیم، اما نمی توانیم از آن فرار کنیم. این حقیقت به تمامی درباره ی ما سخن می راند: در تصاویر دیوارها، در نوای آهنگ کلاس های روز یکشنبه، در تکالیف آغازین دوران مدرس، در گفت و گوی قدیمی ها و هر کجا زندگی می کنیم، حضور دارد و به طور ثابت و محو نشدنی در زبان ما نیز حاکم است.(24)
میراث کتب مقدس صرفاً به این خاطر تأثیر بیش تری بر آمریکایی ها گذاشته است که شاید تنهاترین یا اساسی ترین جزء مذهبی در زندگی مهاجران اولیه ی انگلیسی به آمریکا بوده است. این میراث در پنجاه سال گذشته در ایالات متحده تحت عنوان سنت یهودی - مسیحی باب شده است.
فلسطین و سرزمین موعود - مرتبه ی موضوعی - جایگاهی ثابت و محو نشدنی در کلام ملت آمریکا داشته اند. این درست همان زبانی است که نوشته های ساکنان پیوریتن، بارلو و دوآیت(25)، مسافران آمریکایی کشورهای عربی مشرق زمین و مهم تر از همه در عصر جدید، بوش، پَت رابرستون(26) و صدها شخصیت تأثیرگذار دیگر را تحت الشعاع قرار داده است.
حرکت مبارزات ریاست جمهوری آمریکا در سال 1988 به سمت یک واعظ پروتستان انجیلی که آشکارا از اسرائیل حمایت می کرد، حایز اهمیت بود، زیرا این موضوع درست در زمانی اتفاق می افتاد که دوران حیاتی در تنگای بین اعراب و اسرائیل حاکم بود. حمایت کلیساهای پروتستان انجیلی و بسیاری از شخصیت های سیاسی آمریکا از اسرائیل، یادآور تعصب آمریکایی ها به آرمان صهیون در قرن نوزده میلادی است. البته نکته ی اساسی در این مورد، به کارگیری تفکر بنیادگرایانه است که زبان پیش گویی کتب مقدس را با تحولات سیاسی عصر جدید یکسان تلقی می کند.
یکی دیگر از موارد تلاش آمریکایی ها برای جست و جوی صهیون، حمایت قاطع تمام دولت های آمریکا از اسرائیل در برابر نقض معاهدات بین المللی در مورد حقوق بشر و قوانین بین المللی است. استفاده ی مکرر از حق و تو در شورای امنیت برای بازداشتن از هر گونه محکومیت فجایع صورت گرفته توسط اسرائیل - از جمله خرد کردن استخوان های جوانان عرب، تخریب خانه ها و بیرون راندن جمعیت عرب - همه نشانه ای از تداوم سلطه ی صهیونیست ها در گفتمان آمریکایی ها از شرق است و نیز شقاوت را نسبت به فجایع وارد شده به قربانیان عرب نشان می دهد. در واقع، تلاش های طراحان سیاسی و شیفتگان مذهبی آمریکا در قرن نوزده میلادی برای از بین بردن ساکنان محلی - «اشغالگران» - از سرزمین مقدس و جایگزینی آن ها با یک «نژاد برتر»، اقدامی است که هم چنان اجرا می شود. حمایت آشکار و قاطع آمریکایی ها از خط مشی و اقدامات اسرائیل و بی توجهی بی رحمانه نسبت به مصیبت میلیون ها عرب فلسطینی، مغایر با نگرانی مرسوم آمریکا از حقوق بشر و حس عدالت خواهی است. کلیشه سازی و تهمت و افترا به اعراب و مسلمانان در رسانه ها، در کتب درسی و در آثار ادبی مردم پسند، از جمله مواردی هستند که پیشینه ی آن ها را باید در آمریکای قرن نوزده میلادی جست و جو کرد. اشاره ی این چنین به دیگر مذاهب یا گروه های قومی - نژادی - حتی اگر شیطنت کم تری داشته باشد - بهانه ی جنگ شده و ادعای یهودی ستیزی یا نژادپرستی را مطرح می کند.
نویسنده ی کتاب خاورشناسی (ژوئن 1853، نیویورک) بسیاری از تفاوت های مربوط به نگرش آمریکایی ها را با توصیف دنیای خیال پردازی شب های عربی، کفرآمیز خواندن آیین محمدی، بازسازی اورشلیم جدید و طرح ارتقای مشرق زمین به سرزمینی متمدن، ارزیابی می کند. او می گوید:
«خداوند» از این جهت ذکاوت و قدرت تمدن را اعطا می نماید تا مخلوقات خود را در مقیاس آفریده بالا ببرد و آن ها را از هرج و مرج بی پایان، انحطاط و خودکامگی - که از ویژگی های قلمروی با شکوه شرق است - برهاند و این کار را نه از سر سوء استفاده از ضعف آن ها انجام می دهد. در همین راستا، آمریکایی ها که پرچم خود را در بندر جِدو(27) بر افراشتند و پای ژاپن را به جهان باز کردند. قدرت های غربی به همین ترتیب، جهان اسلام را تقسیم کردند. بیهودگی را با پرورش، جهالت را با فرهیختگی و چپاول را با حفاظت جابه جا کردند، ولی عکس آن را انجام ندادند.(28)
تصور می شد که سرنوشت مشرق زمین در نهایت با سرنوشت آمریکا گره خورده است و ایالات متحده هم چون دست خداوند در زمین در این راستا نقش ایفا می کند. به نظر می رسید «مشیت الهی سرزمین مقدس را مانند غرب آمریکایی محفوظ نگه داشته است تا نقطه ی تلاقی آنگلوساکسون در مسیر شرق و غرب امپراتوری آن باشد». با توجه به این مسائل، دیگر نیازی به توجیه استدلال تسخیر نبود. تسخیر با مهر وحی، فی نفسه توجیهی تمام عیار است. «در آخرین سرشماری، ملت ما به شش میلیون نفر افزایش یافته است و طی چند سال، قلمرویی نه برابر مساحت کشور فرانسه را به تصرف خود درآورده است... و هیچ قدرتی جز قادر متعال نمی تواند مانع از تأثیرگذاری عنصر مردمی آمریکا با مشرق زمین شود». و چگونه قادر متعال می تواند مانع از چنین سرنوشتی شود، وقتی که همه ی عوامل به این حقیقت ختم می شود که «نبوت اشعیا(29)ی نبی در مشرق زمین در شرف وقوع است».(30)
نگرش آمریکایی ها از خاورشناسی، در اواسط قرن نوزده میلادی به این شکل بود و امروز این نگرش هم چنان به قوت خود باقی است. این نگرش تار و پودی و قطعه قطعه، با رشته ها و قطعات متعددی بوده که با تعلق خاطر شدید به مشرق زمین هم چون درون مایه ای اصلی نگریسته است. این نوع نگرش شامل تعصب مذهبی برای تحقق آرمان صهیون، آرزوی حسرت بار برای رؤیای بغداد، علاقه ی رسمی بی وقفه به امور داخلی مشرق زمین، افزایش محبوبیت سفر به شرق، نگرانی مبلغین مسیحی از روح «سرگردان» مسلمانان و اضطرار در اشاعه ی مزیت های تجربه ی آمریکا است. لفاظی پیوریتن ها در نوحه سرایی در این نگرش، به حزن انگیزی آن افزوده و به طور عجیبی آمریکایی ها را در این امر دخیل کرده است. این لفاظی، تجربه ی آمریکایی ها را از ابتدای امر متمایز می کند و امروز نیز هم چنان نگرش های عمومی و رسمی را تحت تأثیر قرار می دهد.
در این جا باید اذعان نمود که شمار قابل توجهی از کلیساها، گروه ها و افراد، پی در پی و آشکار با سیاست ها و اظهارات مسیحیت و حقوق سیاسی اعمال شده در خصوص اسلام، اعراب و مسئله ی فلسطین مخالفت کرده اند.
پی نوشت ها :
1.Puritan؛ فرقه ای از پروتستان های انگلستان و آمریکا مربوط به قرن های شانزده و هفده میلادی که زمان الیزابت علیه سنن مذهبی قیام کردند و طرفدار سادگی در نیایش بودند.-م
2.Manifest destiny
3.Geopolitical
4.Eli Smith
5.David Porter & Dabney Carr
6.William Lynch
7.Richard Haight
8.Calvary؛ نام تپه ای در نزدیکی بیت المقدس که طبق نظر مسیحیان حضرت مسیح (ع) در آن جا به صلیب کشیده شد.-م
9.Mancure Conway
10.George William Curtis
11.Sikes - Picault
12.Balfour
13.Jessup
14.Methodist
15.William Thomson
16.Edward Robinson
17.T. S Eliot
18. تی اس. الیوت، یادداشت هایی در زمینه ی تعریف فرهنگ (لندن: فیبر و فیبر [Faber & Faber) 1953)، صفحه ی 304.
19. همان.
20.Northrop Frye
21. نورتروپ فرای، رمز بزرگ: کتاب مقدس در ادبیات (نیویورک: Harcourt Brace Jovanovich، 1982) صفحه 325.
22.Willa Cather
23.New Hampshire؛ یکی از ایالت های آمریکا.-م.
24. ویلا کَدر [Willa Cather)، زیر چهل نه [Not Under Forty] (نیویورک: آلفورد اِی. کناپف [Alfred A. Knopf]، 1936)، صفحه ی 102.
25.Barlow & Dwight
26.Pal Robertson
27.Jeddo
28. خاورشناسی، نیکرباکر [Knickerbocker]، (41 ژوئنت 1853)، صفحه ی 479.
29.Isaiah
30. خاورشناسی، نیکرباکر [Knickerbocker]، (41 ژوئن 1853)، صفحه ی 479.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}