نویسنده: فؤاد شعبان
مترجم: یاسر فرحزادی



 

تیموتی دوآیت هنگامی که در سال 1771 به فکر نوشتن حماسه ای برای تجلیل از مجاهدت های آمریکایی ها در جریان استقلال برآمد، شعر خود را به تقلید از بهشت گمشده ی میلتون(1) سرود. کتاب یوشع بن نون مطالب زیادی در خصوص «فتح کنعان» در اختیار او می گذاشت، از این رو، دوآیت به جریان جنگ استقلال در بافتی تمثیلی پرداخت؛ جنگی که در یک سوی آن قوم اسرائیل و در سوی دیگر مردمان عای(2) و جبعون قرار داشتند. چشم گیرترین بخش این سرود حماسی، پیروزی قوم اسرائیل به رهبری یوشع نبی - یعنی جرج واشینگتن از آمریکا - بر کنعانی ها بود. مقدمه ی اولین دفتر، زمین را برای حماسه فراهم می آورد:
فرمانده، که نیرویش را به دسته ای از برگزیدگان اسرائیلی داده بود،
قول امپراتوری شایسته ی سرزمین مقدس را به آن ها داد؛
سرزمینی که تقدیر خداوندی بر تقدیس آن سلطه دارد،
سرزمینی که ندای مرا می طلبد و عامه ی مردم را به طرب می کشاند.
...
حالا هنگامی که از تپه های غربی خورشید رخت می بندد
و شب می گسترد و محدوده ی آسمان را پر می کند،
در بالای سر اردوی قوم اسرائیل ده هزار شراره ی آتش ظاهر می شود
و فریادهای با ابهتی از محافظان دوردست شنیده می شود:
قبیله اش با سرافکندگی و درد و زجر از دشت غمگین عای گریختند
و بر قهرمانان کشته ی خود به سوگ نشستند.(3)
پاورقی مربوط به به اولین خط از حماسه توضیح می دهد که «هر کجا عبارات فرمانده، قهرمان، رهبر و... با حروف بزرگ به تحسین از ارتش اسرائیل پرداخت، مراد یوشع بن نون است».(4) دوآیت شعر فتح کنعان را «به عالی جناب جرج واشینگتن، فرمانده کل قوای آمریکا، منجی کشور، حامی آزادی و خیرخواه بشریت» تقدیم کرد.(5)
یکی دیگر از مواردی که بیش تر جلب توجه می کند، نامه ای است که دوآیت پیش تر به رهبر انقلاب آمریکا ارسال می دارد و از ایشان اجازه می گیرد تا این شعر حماسی را به او تقدیم کند. عنوان این نامه همان عنوان حماسه ی مورد نظر، یعنی فتح کنعان به دست یوشع بن نون است. شخصیت یوشع که در بخش شناسه ی دفتر اول ترسیم شده است را به آسانی می توان با شخصیت واشینگتن یکسان دانست. از سویی استدلال حانییل(6) هم در ارتباط با این موضوع است؛ شخصیتی که تلاش دارد با گوشزد در مورد «قدرت، مهارت و متحدان بی شمار دشمنانشان» عدم امکان تحقق طرح اسرائیلی مبنی بر بازگشت به سرزمین کنعان را اثبات کند. حانییل به اسرائیلی ها خبر می دهد که:
اگر آن ها دنبال فتح کنعان هستند، باید بدانند که در خلال این نبرد نابود خواهند شد، زیرا در این طرح نسبت به سلاح و امر زراعت، مشکلات مربوط به تقسیم بندی زمین، استقرار شکلی از حکومت و دوری از بیدادگری بی توجهی شده است. او در خاتمه دوباره با تمنا از آن ها می خواهد تا به مصر بازگردند. یوشع با تشویق پاسخ می دهد و شروع به توضیح مشیت های الهی می نماید. حانییل کلام او را قطع می کند و بیان می دارد که بازگشت به مصر بی دغدغه است. او در ابتدا یوشع را به طور غیر مستقیم و سپس آشکارا متهم کرده بود که قصد غصب قدرت شاهانه را دارد. یوشع به شدت بی گناهی خود را از این موضوع اثبات می نماید و به آن ها اجازه می دهد که به مصر بازگردند، ولی برای آن ها مصیبت هایی را ترسیم می نماید که از شاه، بزرگان و مردمان و سلوک مصریان تجربه خواهند نمود و برای آن ها از مشیت الهی سخن می گوید که به نابودی شان ختم خواهد شد.(7)
یکی دیگر از شاعران هم دوره ی دوآیت یعنی جوئل بارلو هم از حکایت مشهور کتاب مقدس استفاده می کند؛ حکایتی که در خصوص قوم اسرائیل و سفر آن ها به فلسطین از طریق عبور از صحرای سینا و دریای سرخ است. آرمان کلمب (1787) سرودی حماسی است که از تاریخ آمریکا از ابتدا تا پایان تجلیل می کند. از منظر کاشف بزرگ، گویی فرشته ای او را به این سرزمین هدایت می کرده است. دفتر اول از آرمان کلمب سفر به دنیای جدید را با سفر قوم اسرائیل به سرزمین موعود مقایسه می کند:
همان طور که پیش گویی بزرگ با آن عصای جنبان
یاد داده بود به فرزندان اسرائیل معجزه ی خداوند را
هدایت کرده بود آن ها را از میان هرزگان بینوا، دسته ای زمزمه کنان
به محدوده ی لطیف سرزمین موعود،
ستم دیده بودند سالیان از بلندی زیبای الفسجه(8)
بر روی مناطق بیکران ریخته شده بود قالبی از منظره ی تسخیر آن ها
لذت کشورهای نزاد قلبش را گرم می کرد
سختی هایش را جبران می کرد و روح او را به آرامش تسکین می داد.(9)
دل مشغولی بارلو نسبت به آرمان صهیون شدید و ریشه دار بود. در سال 1785 انجمن عمومی کلیساهای مستقل کانتیکات تصمیم گرفتند تا نسخه ی دکتر وات(10) از کتاب مجموعه سرودهای روحانی را اصلاح نمایند، پس مسئولیت تهیه ی این نسخه های تجدید نظر شده را به بارلو واگذار کردند. بارلو با اشتیاق تمام خود را وقف این کار کرد و در نسخه ی خود، ترجمه ی تعدادی از سرودهای روحانی را اضافه کرد که در نسخه ی دکتر وات به این سروده ها اشاره ی نشده بود. یکی از سرودهای اضافی، سرود شماری 137 است که طبق گفته های زندگی نامه نویس بارلو، یعنی چارلز بی. تاد(11)، این سرود «هیچ گاه با نسخه ی اصلی برابر نبوده است، حتی هلیک(12) که در سال 1821 اقدام به اصلاح نمود هم نتوانست آن را برابر نماید».(13) نسخه ی بارلو به وضوح تعلق خاطر و احساس او را نسبت به موضوع این سرود روحانی نشان می دهد:
رودخانه هایی در شهر بابل
آن جا جایی بود که دور هم جمع می شدیم
آری، حتی وقتی صهیون را به خاطر می آوریم
ماتم و غم ما را فرا می گرفت.
چنگ [آلت موسیقی] خود را در میان
بالای درخت بید می آویختیم،
چرا که آن ها از آن جا ما را دور کردند
و به اسارت و چه و چه هدایت کردند(14)
و در ذیل نسخه ی بارلو از همان شعر آمده است:
در امتداد کرانه هایی که بابل در جریان است،
دسته های محبوس از ما در نومیدی عمیق سرگردان شدند،
در همین حین، یاد غم انگیز از صهیون همه را به تألم فرو برد،
دوستانش، فرزندانش، با مرگ خو گرفتند.
چنگ ناخوشایندی که زمانی با شادی سیم می انداختیم،
زمانی که با آن تعریف و تمجید می کردیم و خوشی و نشاط را به عامه ی مردم
الهام می کردیم،
در سکوتی حزن انگیز بر بیدها آویزان بود،
و غم فزاینده ای روز ملالت آور را امتداد می داد.(15)
پافشاری بر این تصور و آرمان در نزد افکار آمریکایی، از کاربردهای متناقض گرفته تا موقعیت های کاملاً متفاوت مشهود است. یک نمونه از این موارد، شناختی است که تیموتی دوآیت از آمریکا ارائه می دهد که نه تنها آن را کشوری برگزیده در اشعار میهن پرستانه و خوش بینانه ی خود ذکر می کند، بلکه در لحظات تلقی بدبینانه و ناامیدکننده ی خود در پیش گویی نسبت به مرگ مصیب بار نیز آن را بیان می کند.
امروز روز انتقام جویی خداوندگار است؛ سال جبران برای مناقشات بر سر صهیون است. زمین کاملاً متلاشی شده است، زمین کاملاً از بین رفته است، زمین بی اندازه به جنبش در می آید.(16)
همان نگرش خبر از موقعیت های امیدوارکننده و نومیدکننده می داد. در خلال شور و شوق ناشی از دوران انقلاب و جریان استقلال، آمریکایی ها با مردمان برگزیده ای مقایسه می شدند که علیه مصریان و کنعانی ها مبارزه می کردند. اما زمانی که در سال 1812 جنگ علیه بریتانیا اعلام شد و تدارکات برای آن نبرد در جریان بود، دیوید آزگود بر روی منبر کلیسا حزب سیاسی طرفدار جنگ را سرزنش می کند و نقل قولی از کتب مقدس را ذکر می کند «ای فرزندان اسرائیل! علیه خداوندگار پدران خود پیکار نکنید، چرا که کامیابی نخواهید یافت».(17)
در نهایت این که موقعیت بومیان آمریکا، دیگر نمونه ی عجیبی از جریان تصور صهیون در تاریخ و نگرش آمریکایی ها است. در جریان تأسیس بی ثبات اولین مستعمرات اروپایی در آمریکا، مهاجران پیوریتن (برگزیدگان خدا) بومیان را دشمنان اسرائیل تلقی می کردند. پیوریتن ها آن ها را با مصریان و کنعانی ها قیاس می کردند، با این حال، در خلال قرن نوزده میلادی شاید در اثر شدت تفکرات مربوط به عصر سعادت، تمایلی در بعضی از محافل آمریکایی به وجود آمد که به غلط تاریخ بومیان شمال آمریکا را همان حکایت قبال گمشده ی اسرائیل استنباط کردند. تحقیقات علمی مهمی درباره ی این موضوع صورت گرفت که می توان در آثاری مانند قبایل گمشده ی اسرائیل: یا اولین هندیان سرخ پوست آمریکا (چارلز ایوانز(18)، 1861) و عقیده ای در خصوص بومیان آمریکا: تلقی آن ها به عنوان فرزندان ده قبیله ی اسرائیل (اسرائیل ورسلی(19)) مشاهده کرد.(20)
این استدلال برای برخی از بومیان به حد کافی قانع کننده بود و آن را باور کرده بودند. گزارشی که از نظر می گذرد، شاهدی بر این مدعا است. در سال 1818، لوی پارسنز(21) به عنوان مبلغ مذهبی منصوب شد و به تدریج خود را آماده ی سفر به سرزمین مقدس کرد. اما همان طور که یکی از تاریخ دانان قرن نوزده میلادی در مورد تشکیلات تبلیغی گزارش می دهد، «آقای پارسنز قبل از ترک کشور تمایل زیادی داشت تا کار بیش تری برای برآوردن علایق معنوی مردمان ورمانت(22) انجام دهد». بنابراین پارسنز وظایف تبلیغی خود در آن جا را ادامه داد تا این که در سپتامبر 1818، کمیته ای احتیاطی هیأت آمریکایی مبلغین عالی رتبه ی برون مرزی، «با بررسی دقیقی که صورت داد، تصمیم گرفت تا مدتی پارسنز را نگه دارد و او را در حکم مأمور به ایالت نیویورک اعزام کند». او از بسیاری از شهرها دیدن کرد و موعظه ها و خطابه های تبلیغی زیادی ایراد کرد.
این کار انگیزه ی تازه ای به هدف تبلیغ دین می داد. یکی از جالب ترین حوادثی که در ارتباط با مأموریت او اتفاق افتاد، ملاقاتش با بومیان استاکبریج(23) بود. بومیان این شهر در آن وقت تحت سرپرستی مبلغ مذهبی، جان سارجنت(24) بودند. وقتی سارجنت خسته و ناتوان بود، پارسنز به جای او موعظه کرد... در آن هنگام این تصور به او الهام می شد که شنوندگان خطابه هایش شاید اخلاف ابراهیم(ع) بودند. زمانی که موعظه به پایان رسید، رئیس بومیان، فردی خوش چهره و شاهزاده وار، به بهترین شیوه ی سخن وری در بین بومیان، پارسنز را خطاب قرار داد. او خدا را سپاس گفت که بنده ی مخلص خود را به میان آن ها فرستاده است و او را مأمور ایراد «خطابه ای بی نظیر و مهم» در بین آن ها نموده است. او همچنین از واعظ [پارسنز] به خاطر نصیحت های عالی اش تشکر کرد و خواست خود را در مورد پاسخ به اهدافی که برای آن ها در نظر گرفته شده است، بیان نمود. سپس اقدام به قرائت «سخنرانی» به زبان بومی و انگلیسی نمود؛ سخنرانی یی که از آقای پارسنز خواسته بود تا آن را برای «یهودیان»، یعنی اجدادشان در اورشلیم ایراد نماید.(25)
طی 25 سال از قرن نوزده میلادی، تصور همیشگی از آمریکا به عنوان شهری بر روی تپه، به مکان جغرافیای قطعی از پادشاهی خداوند در سرزمین مقدس انتقال پیدا کرد؛ سرزمینی که شرح آن در کتاب مقدس ذکر شده بود. بیانات بی شمار و اغلب احساسی از سوی زائران، گردش گران و مبلغین مطرح می شدند که حاکی از افسوس آن ها از وضعیت فعلی فلسطین بود. آن ها در حسرت روزی بودند که «وارثان ذی حق» در این سرزمین مقدس سکنا گزینند. الن کلئر میلر(26) با نگاهی به قلمروی وسیع مشرق زمین در سال 1871 بیان می کند:
از سرزمین های شرقی کلماتی اعجاب انگیز از غیبت گویی های مکتوب ساطع می شود و از نظر تبلیغ دین حتی تحقق لغوی وعده ی شکوهمند اشعیای نبی در این جا پیش می آید؛ وعده ای که از نظر معنوی در صلح، شادی و رحمت تحقق می یابد، هر جا که روح و جان مردم حقیقتاً به سمت پروردگار گرایش یابد.(27)
میلر سپس افکار خود را به سمت این وعده متمرکز می کند «زمانی که خداوند بار دیگر صهیون را پدید آورد، آن ها سرتسلیم فرود خواهند آورد» و بی صبرانه منتظر تحقق آن است:
زمانی که حجاب از چشم تمام ملت ها
به کناری رود
زمانی که نور دنبال تاریکی افتد
و استخوان های بی جان به پا خیزند،
زمانی که هر خویشاوند و کلام و مردمی
به دنبال خداوند افتند،
زمانی که با چهره هایشان به آن سو، را به سوی صیهون را پرس و جو می کنند(28) دلایل متعددی را می توان در توضیح این جابه جایی افسانه ی آمریکایی اسرائیل خداوند از دنیای جدید به سرزمین مقدس ذکر کرد. یک عامل مهم آن است که در اواخر قرن هجده میلادی و اوایل قرن نوزده، آمریکایی ها از لحاظ تجاری، سیاسی و نظامی با مشرق زمین آشنا شدند و در این فرآیند بود که آن ها سرزمین مقدس را بازیافتند. همان که در ابتدا در مورد جنبش های بیداری بزرگ و در پی آن جنبش احیا دیدید، در این دوره ایالات متحده در حال تجربه ی یک شور مذهبی خاصی بود. همراه با این موج از گرایش مذهبی، دو پدیده ی مربوط، یعنی تشکیلات تبلیغی و تمایل به عصر سعادت پا به عرصه گذاشت. این دو جنبش آخر که ذکر شد، نقش مهمی در تهییج علایق به سرزمین مقدس و ایجاد حس اضطرار برای بازسازی اورشلیم ایفا نمود.

پی نوشت ها :

1.Milton
2.Ai
3. تیموتی دوآیت، فتح کنعان، عمده اشعار، صفحه ی 21.
4. تیموتی دوآیت، فتح کنعان، عمده اشعار، صفحه ی 21.
5. تیموتی دوآیت، فتح کنعان، عمده اشعار، صفحه ی 21.
6.Hanniel
7. تیموتی دوآیت، فتح کنعان، عمده اشعار، صفحه ی 20. طبق نظر کنت سیلورمن، تیموتی دوآیت (نیویورک: تواین، 1969)، خوانندگان دوآیت عادت کرده بودند واشینگتن را با یوشع نبی مقایسه می کردند، صفحات 2-31.
8.Pisgah
9. بارلو، مجموعه آثار، جلد 2، صفحات 30-29.
10.Dr. Watt
11.Charles B. Todd
12.Halleck
13. چارلز بر تُد [Charles Burr Todd]، زندگی و نامه های بارلو، دکتر حقوق. (نیویورک: فرزندان جی. پی. پاتنم، 1886)، صفحه ی 8.
14. چارلز بر تُد [Charles Burr Todd]، زندگی و نامه های بارلو، دکتر حقوق. (نیویورک: فرزندان جی. پی. پاتنم، 1886)، صفحات 9-48.
15. چارلز بر تُد [Charles Burr Todd]، زندگی و نامه های بارلو، دکتر حقوق. (نیویورک: فرزندان جی. پی. پاتنم، 1886)، صفحه ی 49.
16. به نقل از سیلورمن، پیش گفتار کتاب تیموتی دوآیت.
17. دیوید آزگود، موعظه ای با عنوان اعتراض جدی به تأخیر در اعلان جنگ، (کمبریج، ماساچوست: هیلیارد و متکاف [Hilliard & Metcalf]، 1812)، صفحه ی 3.
18.Charles Evans
19.Israel Worsley
20. نظرات مورمون ها در تلقی نسل بومیان از قوم اسرائیل، نمونه ی دیگری است که بعد به آن خواهیم پرداخت.
21.Levi Parsons
22.Vermont
23.Stockbridge
24.John Sergeant
25. مأموریت بزرگ (هارتفورد، کانتیکات: سیلاس اندروز [Silas Andrus]، 1856)، صفحات 9-388.
26.Ellen Clare Miller
27. الن کلر میلر [Ellen Clare Miller]، طرح های کلی مشرق زمین (نیویورک: نشر آرنو [Arno]، 1977)، صفحات 10-209.
28. الن کلر میلر [Ellen Clare Miller]، طرح های کلی مشرق زمین (نیویورک: نشر آرنو [Arno]، 1977)، صفحات 6-205.

منبع : شعبان، فؤاد؛ (1390)، به خاطر صهیون(سنت یهودی - مسیحی در فرهنگ آمریکایی)، ترجمه یاسر فرحزادی، تهران، نشر ساقی، چاپ اول.