نویسنده: حسین تهرانی




 

این ادّعا به خودی خود، بقدری زشت و ناروا است که هیچ مسلمان معتقد به مکتب خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم، آن را تحمل نمی کند، زیرا خود پروردگار متعهد به محافظت قرآن شده و فرموده است:
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ‌ ».(1)
«همانا ما قرآن را نازل کردیم و ما قطعاً آن را حفظ می کنیم».
پس هیچ کس نمی تواند حتی یک حرف را در آن کم و زیاد کند زیرا آن معجزه جاودانه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم می باشد که باطل هرگز در آن راه ندارد و خدای حکیم و دانا آن را فرستاده است.
واقعیت این است که تحریف قرآن امری است محال زیرا بسیاری از اصحاب آن را از حفظ داشتند و در حفظش مسابقه می گذاشتند و در طول دوران های گذشته تا به امروز همواره فرزندان خود را وادار به حفظ کردن از برنمودن آن می کردند، پس دیگر هیچ انسان یا هیچ گروه و حتی هیچ دولتی هم نمی تواند آن را تحریف و تبدیل نماید.
اگر ما سراسر کشورهای اسلامی در شرق و غرب و شمال و جنوب گیتی را بگردیم، همین قرآن موجود را بدون هیچ کم و کاستی می یابیم و هرچند مسلمانان به فرقه ها و مذاهب گوناگون تقسیم شوند، باز هم قرآن تنها عامل دربرگیرنده همه آنان است که هیچ یک از امت بزرگ اسلامی در آن اختلاف ندارند، مگر در مورد تأویل ها و تفسیرها که در هر حزبی به آنچه نزد خودشان است خرسندند، و آنچه به شیعه نسبت داده می شود در مورد تحریف قرآن، چیزی جز تهمت و شایعه پراکنی و دروغ نیست چرا که اثری از این عقیده در میان شیعیان وجود ندارد.
و اگر عقیده شیعیان را درباره قرآن بررسی کنیم، اجماع آنان بر تنزیه قرآن از هر تحریفی مشاهده می شود.
نویسنده کتاب «عقائد الامامیه» مرحوم آیه الله شیخ محمدرضا مظفر قدس سره در این باره می گوید:
«ما معتقدیم که قرآن وحی مُنزل است که از سوی خدای متعال بر زبان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم جاری شده و همه چیز در آن بیان شده است. و این از معجزات جاویدان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که بشر از مقابله با آن چه از نظر بلاغت و فصاحت و چه از نظر محتوای بالا و حقایق و معارف والا، ناتوان و عاجز مانده است و هیچگونه تغییر و تبدیل و تحریفی در آن راه ندارد، و این قرآنی که هم اکنون در میان ما است و آن را تلاوت می کنیم، همان قرآنی است که بر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است، و هر کس که ادعائی جز این داشته باشد، تحریف کننده یا غلط انداز و یا نادان و خطاکار است و ره گمراهی را پیموده است چرا که این سخن الهی و کلام جاویدان خداوند است که باطل نه در میان و نه در پیش و نه در پس آن، راه ندارد».
از آن که بگذریم، احکام شیعیان و فقه آنان معروف است و در دسترس همگان قرار دارد، پس اگر قرآنی جز این در میان آنان وجود داشت، مردم قطعاً از آن باخبر می شدند. پس اینکه می گویند شیعیان قائل به تحریف قرآن می باشند تهمتی بیش نیست، و ممکن است که بعضی از مغرضین برای اثبات مدعای خود استناد به کتاب «فصل الخطاب فی اثبات تحریف کتاب رب الارباب» نمایند، که این کتاب تألیف میرزا حسین نوری طبرسی قدس سره متوفای سال 1320 هجری می باشد که دشمنان می خواهند مسئولیت این کتاب را بر شیعیان تحمیل کنند و این بی انصافی است.
ای بسا کتابهایی که نوشته شده و از حقیقت دور است و فقط گویای نظر نویسنده و مؤلفش می باشد و در آن ها خوب و بد، راست و دروغ، حق و باطل و اشتباه و صواب گنجانده شده است، و چنین کتابهائی نزد تمام گروه های اسلامی یافت می شود و اختصاص به شیعیان ندارد، بلکه به اهل سنت نزدیکتر است تا شیعیان(2)، پس آیا بر ما رواست که مسئولیت نوشتجات وزیر فرهنگ مصر و استاد ادب عربی دکتر طه حسین را در مورد قرآن و شعر جاهلی بر اهل سنت تحمیل کنیم؟! و یا حتی آنچه را که بخاری روایت کرده-و آن را صحیح می دانند-در مورد کم و زیاد شدن آیات قرآن و همچنین صحیح مسلم و دیگر کتابهایشان؟
ولی چه بهتر که از این تهمت صرف نظر کنیم و سیئه را با حسنه پاسخ دهیم؛ و چه خوش گفت استاد محمد مدنی مدیر دانشکده شریعت در دانشگاه الازهر مصر که می نویسد:
«و اما اینکه گفته شده امامیه (شیعیان) معتقد به کم شدن آیات قرآن می باشند، هرگز چنین نیست، و احادیثی که در کتابهایشان آمده است، مانند همان احادیثی است که در کتابهای ما نیز وجود دارد، و اهل تحقیق و پژوهش از هر دو گروه، آن را تکذیب کرده اند و بطلانش را اثبات نموده اند، و امروز دیگر در میان شیعیان امامیّه یا زیدیّه کسی وجود ندارد که بدان معتقد باشد، چنانکه در میان اهل سنت نیز کسی بدان معتقد نیست».
و افرادی که خواهان تحقیق بیشتر در این زمینه هستند، به کتاب «اتقان سیوطی»- به عنوان نمونه-مراجعه کنند که از قبیل چنین روایتهائی در آن بسیار دیده می شود.
یکی از نویسندگان مصری در سال 1948 کتابهایی به نام «الفرقان» تألیف کرد و از کتابها و مصادر اهل سنّت روایتهائی را در رابطه با تحریف قرآن نقل نمود.
حال با استناد به کتاب فوق الذکر می توان گفت که اهل سنّت قداست قرآن را نمی پذیرند؟ یا معتقد به کم و زیاد در آیات قرآن می باشند چرا که فلان شخص کتابی در این زمینه نوشته است؟!
و همچنین شیعه امامیّه نیز، اگر در کتابهایشان چیزی از این قبیل پیدا شود، مانند کتابهای اهل سنت است. در این میان علامه بزرگوار ابوالفضل بن حسن طبرسی از علمای بزرگ امامیّه در قرن ششم هجری در کتاب خود «مجمع البیان لعلوم القرآن» می گوید:
«امّا ادّعای افزایش در آیات قرآن که اجماع بر بطلانش است و اما نقصان در آن را برخی از اصحاب ما روایت کرده اند و گروهی از اهل سنّت نیز پذیرفته اند که در قرآن تغییر و نقصانی وجود دارد ولی مذهب راستین اصحاب ما، خلاف آن را می رساند که سید مرتضی قدس سره این مطلب را بیان کرده و در کتاب «مسائل الطرابلسیات» به تفصیل در بطلان هر نوع کم و زیادی در قرآن بحث کرده است. وی چنین می گوید: صحّت نقل قرآن بدیهی است و علم به آن مانند علم به کشورها و حوادث بزرگ و رویدادهای مهم و کتابهای مشهور اشعار عرب است که در مورد قرآن، عنایت بیشتری مبذول شده و نگهبانانی در طول تاریخ اسلام داشته است که در هیچ مورد دیگری چنین نبوده زیرا قرآن معجزه نبوت و مصدر تمام علوم شرعی و احکام دینی است و علمای مسلمین بالاترین تلاش و کوشش خود را در نگهبانی و حراست از آن، مبذول داشته اند تا آنجا که تمام اختلافهای مربوط به اعراب، قرائت، حروف و آیاتش را یادداشت کرده اند، پس با این همه دقت شدید و عنایت راستین، چگونه می تواند کم و زیاد داشته باشد یا تغییر و تبدیل در آن بوجود آمده باشد؟!»(3)

نمونه ای از روایات و سخنان بزرگان اهل سنّت در رابطه با تحریف قرآن

برای اینکه معلوم شود این تهمت به اهل سنت نزدیکتر است تا شیعیان، و تو ای خواننده عزیز بدانی که اهل سنّت دیگران را به چیزی که خود بدان سزاوارترند، متهم می سازند، و شاید جنابعالی هم بخواهی دلیل آن را از کتابهای اهل سنت بیابی که مطمئن شوی که آنها خود معتقد به تحریف قرآن و کم و زیاد شدن در آن هستند، پس این مطالب را تقدیم شما می کنم:
«طبرانی» و «بیهقی» دو سوره ای را که در زیر به آن اشاره خواهد شد را جزء قرآن می دانند و آن دو سوره عبارتند از:

سوره اول:

«بسم الله الرحمن الرحیم انا نستعینک و نستغفرک و نثنی علیک الخیر کله و لا نکفرک و نخلع و نترک من یفجرک»!

سوره دوم:

«بسم الله الرحمن الرحیم-اللهم ایاک نعبد و لک نصلی و نسجد و الیک نسعی و نحفد، نرجو رحمتک و نخشی عذابک-الجد ان عذابک بالکافرین ملحق»!
«راغب» در «مخاظرات» این دو سوره را، سوره های قنوت نامیده است و می گوید که:
«سرور ما عمر بن الخطاب در قنوت، این دو سوره را می خواند و این دو در مصحف ابن عباس و مصحف زید بن ثابت موجود است»(4).
«احمد بن حنبل» در مسند خود از «ابیّ بن کعب» نقل می کند که گفت: سوره احزاب را در چند آیه می خوانید؟ به او گفته شد: هفتاد و چند آیه. او گفت:
«من با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، آن را به اندازه سوره بقره یا بیشتر خواندم و آیه رجم هم در آن است!».(5)
ای خواننده خردمند! تو خود شاهدی این دو سوره که در کتاب «اتقان» و تفسیر «درّ المنثور» سیوطی آمده است و «طبرانی» و «بیهقی» هم آن را نقل کرده اند و آنها را سوره های قنوت نامیده اند، اصلاً در کتاب خدا اثری از آن نیست. و این دلالت دارد بر این که قرآنی که در دست ما است، این دو سوره را که در مصحف «ابن عباس» و مصحف «زید بن ثابت» آمده است، کم دارد و همچنین دلالت دارد بر اینکه غیر از مصحف موجود، مصحفهای دیگری هم هست؛ و اهل سنت این دو سوره را در دعای قنوت صبحگانه می خوانند.
اما روایت دوم که «احمد بن حنبل» آن را در مسند خود آورده، می گوید که تقریباً سه چهارم سوره احزاب ناقص است! زیرا سوره بقره دارای 286 آیه است حال آنکه سوره احزاب بیش از 73 آیه ندارد و اگر احزاب قرآن را بشماریم، سوره بقره بیش از پنج حزب است در حالی که سوره احزاب، یک حزب بیشتر نیست. و این سخن ابی بن کعب است که می گوید: ما همراه با پیامبر صلی الله علهی و آله و سلم آن را مانند سوره بقره یا بیشتر از آن می خواندیم، در حالی که او معروفترین قاریان قرآن است که در دوران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حافظ قرآن بوده است و عمر او را انتخاب کرد که نماز تراویح را با مردم به جماعت برگزار کند(6)، سخن او، بی گمان، ایجاد شک و دودلی می کند.
«احمد بن حنبل» در مسند خود از «ابی بن کعب» نقل کرده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«خدای تبارک و تعالی به من امر کرد که قرآن را بر تو (ابی بن کعب) بخوانم».
ابی می گوید: پس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سوره «لم یکن الذین کفرواً» را که خواند، در آن اضافه کرد:
«و لو ان ابن آدم سأل و ادیاً من ما فاعطیه لسال ثانیاً، فلو سأل ثانیاً فاعطیه لسأل ثالثاً، و لا یملأ جوف ابن آدم الاالتراب و یتوب الله علی من تاب، و ان ذلک الدین القیم عندالله الحنفیه غیرالمشرکه و لا الیهودیه و لاالنصرانیه و من یفعل خیراً فلن یکفره»!!(7)
«و اگر فرزند آدم به اندازه ذرّه ای از من درخواست پول کند، پس به او بدهم، دوباره درخواست می کند و اگر باز هم به او بدهم سه باره می خواهد و هیچ چیز درون انسان را پر نمی کند جز خاک و خداوند بر هر کس که توبه کند می بخشاید و دین استوار نزد خداوند اسلام است نه شرک و نه یهودیت و نه نصرانیت و هر کس که کارخیری کند، نتیجه اش را می بیند»!!!(8)
حافظ «ابن عساکر» در شرح حال «ابی بن کعب» آورده است که «ابوالدرداء» با گروهی از اهالی دمشق رهسپار مدینه شدند، بر«عمربن الخطاب» که وارد شدند، «ابوالدرداء» این آیه را خواند:
«ان الذین کفروا جعل فی قلوبهم الحمیه، حمیه الجاهلیه و لو حمیتم کماحموا لفسد المسجد الحرام»!!
«در قلوب کافران، عصبیت جاهلیت گذارده شد و اگر شما هم مانند آنها تعصب به خرج دهید، مسجد الحرام به تباهی کشیده می شود»!!
«عمر بن الخطاب» گفت: چه کسی این قرائت را به شما آموخته است؟
گفتند: «ابیّ بن کعب». پس او را طلبید و به آنان گفت بخوابید. آنها همان آیه را تکرار کردند. «ابی بن کعب» به «عمر بن الخطاب» گفت: آری! من به آنها یاد داده ام! عمر به «زید بن ثابت» گفت: تو بخوان. او مانند سایر مردم خواند. سپس عمر گفتم: من جز این را نمی دانم. ابی بن کعب گفت: بخدا قسم، ای عمر، تو می دانی که من حاضر می شدم در وقتی که (اصحاب) غایب بودند، و نزدیک می شدم وقتی که دور بودند اکنون به خدا سوگند می خورم که اگر دوست داشته باشی، حاضرم در منزل بمانم و هیچ قرائتی یا حدیثی را به کسی یاد ندهم تا بمیرم.
عمر گفت:خداوندا مرا ببخش. و رو به ابیّ کرده و گفت:
«تو خود می دانی که خداوند علم زیادی را به تو بخشیده است، پس از آنچه می دانی به مردم بیاموز!»
همچنین ابن عساکر نقل می کند که عمر به جوانی برخورد کرد که در قرآن چنین می خواند: «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم و ازواجه امهاتهم و هواب لهم» به او گفت: ای جوان! این را از کجا آورده ای؟ گفت: این مصحف ابن بی کعب است. پس نزد او رفت و از او پرسید، ابی در پاسخ گفت: آن وقتی که من با قرآن انس داشتم تو از کف زدن در بازارها لذت می بردی.(9)
ابن اثیر در جامع الاصول و همچنین ابوداود در سنن و حاکم در مستدرک مانند این آیه را آورده اند.
حال ای خواننده عزیز! قضاوت را به خودت واگذار می کنم که درباره چنین روایتهائی که در کتابهای اهل سنّت پر است، خودت اظهارنظر کنی در حالی که آنها از این روایات غفلت دارند و به شیعیان تهمت می زنند، حال آنکه شیعیان ده یک این ها را ندارند.
باز هم ممکن است برخی از لجوجان اهل سنّت، این روایتها را نیز مورد انتقاد قرار داده، و حتی به احمد بن حنبل اعتراض کنند که چرا چنین خرافاتی را ذکر کرده و سندهایش را تضعیف کنند به این دلیل که مسند احمد و سنن ابوداود از صحاح اهل سّنت نیست، چون من خود با آنها طرف شده ام و دیده ام که وقتی به بن بست می رسند حتی در کتابهائی که خود نام صحاح را بر آنها نهاده اند، طعن می زنند که این صحاح شش گانه عبارتند از: بخاری، مسلم، ابوداود، ترمذی، نسائی، ابن ماجه، و برخی سنن ابی داود و موطّا مالک و مسند احمد را نیز بر آنها اضافه می کنند.
و برای آن گروه از خودسران و لجوجان، روایتهائی از صحیح بخاری و صحیح مسلم می آورم که دیگر هیچ حرفی نداشته باشند، شاید خدا خواست که بدون تعصب حقیقت را بپذیرند.
بخاری در صحیح خود (10) در باب مناقب عمار و حذیفه از علقمه نقل می کند که گفت: وارد شام شدم، دو رکعت نماز به جای آوردم، پس گفتم: خدایا دوست خوبی به من عطا فرما. آنگاه بر گروهی وارد شدم و کنارشان نشستم. پیرمردی آمد و نزدیک من نشست. پرسیدم این کیست؟ گفتند: ابوالدرداء است. به او گفتم: من از خدا خواسته بودم که یار نیکوکاری را به من معرفی کند، حال خدا دعایم را مستجاب کرد.
او پرسید: اهل کجا هستی؟
گفتم: اهل کوفه ام.
گفت: مگر ابن ام عبد که صاحب نعلین و بالش و آفتابه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم است، در میان شما نیست؟ و مگر آن کس که خداوند از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را از شیطان دور ساخت، در میان شما نیست؟ و مگر رازدار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که کسی جز او راز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نمی دانست، در میان شما نیست؟ سپس گفت: عبدالله چگونه سوره واللیل را می خواند؟ من چنین خواندم: «و الیل اذا یغشی و النهار اذا تجلی و الذکر والانثی» گفت: به خدا قسم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این را دهان به دهان، این چنین به من آموخت. در روایت دیگری اضافه کرده است: آنقدر با من حرف زدند که نزدیک بود آنچه را از پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم شنیده بودم، از یاد ببرم.(11)
از این روایتها برمی آید، در قرآنی که نزد ما مسلمانان است کلمه «و ما خلق» اضافه شده است.
باز بخاری در صحیح خود مسنداً از ابن عباس نقل می کند که عمربن الخطاب گفت: خداوند محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] را به حق مبعوث ساخت و کتاب را بر او نازل کرد، و از جمله آیات قرآن، آیه رجم است که آن را خواندیم و فهمیدیم و درک کردیم. و لذا رسول خدا [صلی الله علیه و آله و سلم] رجم کرد و ماهم رجم کردیم. من می ترسم که اگر زمانی بگذرد، مردم بگویند: ما-به خدا قسم-آیه رجم را در کتاب خدا ندیدیم، آنگاه این فرضیه واجب را که خدا نازل کرده، ترک کنند. و در کتاب خدا آمده است که هر کس که زنای محصنه کند چه مرد باشد و چه زن، در صورتی که شهادت بدهد یا زن آبستن شود و اقرار کند، باید او را رجم کنند و همچنین ما در کتاب خدا می خواندیم که: «و لا ترغبوا عن آبائکم فانه کفر بکم ان ترغبوا عن آبائکم» از پدرانتان روی برنگردانید که برای شما کفر حساب می شود و یا چنین می خواندیم: «ان کفراً بکم ان ترغبوا عن آبائکم»(12).
مسلم نیز در صحیح خود در باب «لو ان لابن آدم و ادیین لابتغی ثالثاً» آورده است:
ابوموسی اشعری در پی قاریان اهل بصره فرستاد. سیصد نفر که همه قاری قرآن بودند بر او وارد شدند. گفت: ای نیکان اهل بصره و قاریان آن! قرآن را بخوانید که بزودی دلهایتان تیره گردد چنان که دلهای پیشینیانتان سیاه و تیره گشت. همانا ما سوره ای می خواندیم که از نظر تعداد آیات و شدت آنها به سوره برائت شبیه بود و من آن را فراموش کرده ام، فقط یک آیه از آن را از حفظ دارم که می گوید:
«لو کان لابن آدم و ادیان من مال لابتغی و ادیا ثالثاً و لا یملا جوف ابن آدم التراب»
«اگر فرزند آدم دو درّه پر از پول داشت، باز درّه دیگری را درخواست می کرد و همانا درون فرزند آدم را جز خاک پر نمی کند»!!
و سوره دیگری نیز می خواندیم که به «مسبّحات»(13) شباهت داشت و آن را هم فراموش کرده ام فقط این آیه را به یاد دارم که می گوید:
«یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون فتکتب شهاده فی اعناقکم فتسالون عنها یوم القیامه»
«ای مؤمنان چرا چیزی می گوئید که بدان عمل نمی کنید، پس این شهادت در گردنتان نوشته می شود و روز قیامت درباره آن از شما سئوال خواهد شد»(14).
البته این دو سوره ادعائی که ابوموسی اشعری آنها را فراموش کرده که یکی مانند سوره برائت، یعنی 129 آیه و دیگری مانند سوره مسبّحات یعنی تقریباً 20 آیه دارد، هرگز وجود خارجی ندارد جز در خیال ابوموسی. پس ای خواننده عزیز! بخوان و تعجب کن و بخند یا گریه کن که من اختیار را به تو ای پژوهشگر با انصاف واگذار می کنم.

سؤال:

حال که کتابها و مسانید و صحاح اهل سنت پر است از مثل چنین روایتهائی که گاهی ادّعای نقصان و گاهی ادعای زیادی در قرآن را دارد، پس این همه اهانت کردن به شیعه ای که اجماع بر بطلان چنین ادّعایی دارند، برای چیست؟!
مرحوم میرزا حسین نوری قدس سره در سال 1320 ه.ق از دنیا رفته و کتاب «فص الخطاب» را که در رابطه با تحریف قرآن تألیف نموده قریب صد سال قبل به نگارش درآورده است، ولی آن عالم سنی مصری پیش از او کتاب «الفرقان» را نوشته یعنی حدود 400 سال قبل، که شیخ محمد مدنی مدیر دانشکده شریعت در دانشگاه الازهر بدان اشاره کرده است، بعلاوه احتمال زیاد دارد که صاحب کتاب «فصل الخطاب» کتاب خود را طبق نظرات کتاب «الفرقان» نوشته باشد، چرا که آن عالم شیعی چهار صد سال پس از آن عالم سنی کتابش را نوشته است.
به هر حال علما و محققین شیعه مانند چنین روایتهائی را باطل دانسته و با دلیل و برهان ثابت کرده اند که همین قرآنی که هم اکنون در میان ما و در دسترس ما هست، قرآنی است که بر پیامبرمان حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده و هیچ زیاد و کم و هیچ تغییر و تبدیلی در آن نیست.
پس چرا اهل سنّت در رابطه با روایتهائی که شیعه آن را نمی پذیرد و از آن بیزار است، بر آنها خُرده می گیرند در حالی که صحاح خودشان، صحت این روایات را ثابت می کند.
مسلمانان! این راه انصاف و عدالت نیست درست گفت حضرت عیسی علیه السلام که فرمود:
«آنها کاهی را در چشمان شما می بینند ولی چوبهای بزرگ را در چشمان خودشان نمی بینند».
من این روایات را با تأسف و تأثر شدید ذکر می کنم و چه خوب بود که آنها را مسکوت گذارده و در زباله دان ها دفن می کردیم ولی چه کنم که برخی از نویسندگان که ادّعای تمسّک جستن به سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دارند و پشت سر آنها سرمایه هائی از مؤسسات معروف، آنان را یاری داده و در تکفیر و طعن بر شیعیان تشویق می کنند و مغرضانه دست به هجوم و حمله زده و می زنند، که ما هم متقابلاً آن روایات را در اینجا آوردیم.

پی نوشت ها :

1. سوره حجر، آیه 9.
2. زیرا کتاب «فصل الخطاب» نزد شیعیان ارزش و اهمیتی ندارد، در حالی که روایتهای کم و زیاد شدن آیات قرآن را صحاح اهل سنت از قبیل بخاری و مسلم و احمد بن حنبل آورده اند، که در همین بخش، به بعضی از آن روایات اشاره شده است.
3. مقاله استاد محمد مدنی مدیر دانشکده شریعت در دانشگاه الازهر به نقل از مجله رساله الاسلام-عدد چهارم-سال 11-ص 282 و 283.
4. جلال الدین سیوطی در اتقان و در تفسیر درّ المنثور خود این دو سوره را نقل کرده است.
5. مسند، احمد بن حنبل-ج5-ص 132.
6. صحیح بخاری، ج2، ص 252.
7. مسند، احمد بن حنبل، ج5، ص 131.
8. سستی کلمات و درهم بودن محتوا و ناموزون بودن معانی، بقدری روشن است که اگر کسی اندک شناختی از قرآن داشته باشد، متوجه دروغ بودن و بی معنی بودن این جملات می شود.
9. تاریخ مدینه دمشق، حافظ ابن عساکر، ج2، ص 228.
10. صحیح بخاری، ج4-ص 215.
11. صحیح بخاری، ج4، ص 216. همین روایت با اختلاف اندکی در الفاظ در صحیح بخاری، ج4، ص 218 نیز آمده است.
12. صحیح بخاری، ج8، ص 26 (باب رجم الحلبی من الزنا اذا احصنت).
13. مسبّحات سوره هائی است که با تسبیح الهی آغاز می شود مانند: «سبح» یا «یسبّح».
14. صحیح مسلم، ج2، ص 726 حدیث 119.

منبع : تهرانی، حسین؛ (1427 ه.ق)، سؤالات ما شامل 313 سؤال پیرامون مسائل اعتقادی، کلامی، فقهی، تفسیری و تاریخی، قم: نشر حاذق، چاپ دوم(1427ه.ق).