پژوهشگر: بهزاد جامه‌بزرگ




 
وارد آمدن ضربات متعدد بر پیکره‌ی جامعه‌ی ایران از راه مواجهه با وجه‌ی قهری تمدن جدید اروپایی، اگرچه نشانگر ضعف و ناتوانی ایران در برابر قدرت‌های غربی بود و سرخوردگی ایشان را از این بابت در پی داشت، ولی می‌توانست هم‌چون تلنگری باعث برون رفت ایرانیان از جهل مرکب به جهل بسیط نسبت به تمدن غرب شود.
با پایان یافتن دوره‌ی اول جنگ‌های ایران و روس، دوره‌ای سخت و حساس از تاریخ ایران که در برگیرنده‌ی نخستین مواجهات ایرانیان با وجه‌ی قهری تمدن جدید غرب بود، سپری می‌شود. در این دوره ایرانیان به واسطه‌ی ناکارآمدی تدابیر و ابزارهای شکل گرفته در چارچوب قدیم جامعه‌ی ایران در برخورد و مقابله با بسط شرایط جدید و جلوه‌های قهری ناشی از این شرایط، ناکام ماندند. معلول چنین اوضاعی، استیصال و انفعال ایرانیان در برابر شرایط نوظهور و قدرت‌های متولد شده درون آن بود که معاهده‌ها و قراردادهای منعقد شده در این دوره میان ایران و دولت‌های روس، انگلستان و فرانسه، دلیل روشنی جهت فهم شرایط نابرابر حاکم میان ایران و دولت‌های اروپایی در مناسبات و تعاملات سیاسی خود در این دوره است.
وارد آمدن ضربات متعدد بر پیکره‌ی جامعه‌ی ایران از راه مواجهه با وجه‌ی قهری تمدن جدید اروپایی، اگرچه نشانگر ضعف و ناتوانی ایران در برابر قدرت‌‌های غربی بود و سرخوردگی ایشان را از این بابت در پی داشت، ولی می‌توانست هم‌چون تلنگری باعث برون رفت ایرانیان از جهل مرکب به جهل بسیط نسبت به تمدن غرب شود و تلاش‌های ایشان را به منظور شناخت غرب به همراه داشته باشد.
برخورد ایرانیان با تمدن جدید اروپایی، هم‌چون بسیاری از ممالک دیگر با استعمار و وجه‌ی قهری تمدن غرب همراه بود و به دنبال آن نخستین برخوردها و آشنایی‌های ایرانیان با این تمدن از همین مجرا و ملزومات آن صورت گرفت. برخوردهای نظامی ایران و روسیه در دوره‌ی «فتحعلی شاه قاجار» و وارد آمدن ضربات سنگین از این راه بر پیکره‌ی حاکمیت ایران، ضعف و ناتوانی ایرانیان را در این مقطع در مقابل اروپاییان خاصه در حوزه‌ی نظامی هویدا می‌کرد. از طرفی برخوردهای ایرانیان با نمایندگان دولت‌های فرانسه و انگلستان در ایران و آشنایی با قدرت نظامی و جنگی ایشان از راه هیأت‌های نظامی این دو دولت در ایران و اخبار واصله از نبردهای ایشان در اروپا بر آگاهی‌های ایرانیان نسبت به قدرت‌های نظامی دولت‌های اروپایی و عقب‌ماندگی ایشان در این راستا، می‌افزود. در بحبوحه جنگ‌های ایران و روس و آن جا که تلاش‌های «عباس میرزا» و قشون ایران در برابر حملات روسیه عقیم می‌ماند، عباس میرزا در گفت‌وگو با فرستاده‌ی ناپلئون به ایران به تلاش‌های نافرجام خود در برابر قوای روس اشاره می‌کند:
«ای اجنبی، شاید از دیدن این قشون و این دستگاه و مرکز قدرت مرا مردی خوشبخت و کامکار بپنداری، ولی چه طور ممکن است که من خوشبخت باشم؟ مثل من مانند امواج متلاطم دریا است که به صخره‌های ساحلی برخورده درهم می‌شکنند. نتیجه‌ی تمام زحمات من در برابر قشون روسیه به هیچ انجامید. مردم کارهای مرا می‌ستایند و بدان فخر می‌کنند حال آن که من شخصاً به ضعف و عجز خود واقفم. چه کرده‌ام که در خور ارج و قدر سرداران مغرب زمین باشم؟ کدام شهر را مسخر نموده‌ام؟ چه انتقامی از حملاتی که به ایالات ایران شده است کشیده‌ام؟ من از دیدن این قشونی که دورم را گرفته است، احساس خجلت و شرمساری می‌کنم. چگونه حضور پدر بروم و چه بگویم؟ شهرت و افتخار آن است که قشون فرانسه به دست آورد. من می‌دانم که رشادت قشون روسیه در برابر آنان هیچ بوده است. معهذا مشتی از همین سربازان روس تمام قوایم را به خود مشغول داشته هر لحظه ما را تهدید می‌کنند.
رودخانه‌ی ارس که زمانی در داخل ایالات ایران جاری بود، امروز از خاک اجنبی سرچشمه می‌گیرد و به دریا می‌ریزد که سفائن دشمن روی آن را پوشانیده است.»[1] با به پیش رفتن نبرد دو دولت تفاوت‌های قشون ایران و روس و ناکارآمدی قشون ایران در برابر قوای روس‌ها بیش از پیش برای عباس میرزا هویدا می‌گشت. به طوری که صدر تلاش‌های قشون ایران در ذیل تهاجم‌های قوای روس، بی اثر می‌ماند. از این رو عباس میرزا چرایی این تفاوت‌ها و فاصله‌‌ی ایجاد شده میان قدرت نظامی دولت‌های اروپایی و مشرق زمین از «ژوبر» می‌پرسد:
«چه قدرتی است که به شما برتری و مزیتی را که نسبت به ما دارید عطا می‌کند؟ علت ترقی روز افزون و ضعف مداوم ما چیست؟ شما فنون حکومت کردن، پیروز شدن و استفاده کردن از کلیه‌ی قوا و استعدادهای بشری را به خوبی می‌دانید، حال آن که ما-چنین می‌نماید- در جهل غوطه وریم، در بی‌خبری و غفلت نشو نما می‌کنیم و هرگز به آینده نمی‌اندیشیم، آیا مشرق زمین از لحاظ جمعیت، حاصلخیزی، ثروت کم‌تر از اروپا است؟ و آیا اشعه‌ی خورشید، که قبل از رسیدن به شما بر ما می‌تابد، تأثیرات مفیدشان روی سر ما کم‌تر است؟ و یا آن که در درگاه قادر متعال که مراحمش بر بسیط زمین گسترده است، شما مقرب‌تر از ما هستید؟ من که نمی‌توانم چنین امری را قبول کنم. اجنبی، حرف بزن. با من بازگوی که برای بیدار کردن ایرانیان از خواب غفلت چه باید کرد؟ آیا مانند تزار روسیه که تاج و تخت خود را ترک گفته، به بازدید شهرهای شما آمد، من هم باید ایران و تمام این دستگاه قدرت را ترک کنم؟ یا آن که باید دست به دامان حکیمی مدبر و عاقل زده از وی بخواهم تا آنچه را برای مملکت‌داری لازم است به من بیاموزد.»[2]
شکل‌گیری نیازهای جدید ایرانیان در حوزه‌ی نظامی با توجه به ضعف قشون ایران در برابر روس‌ها و ناکارآمدی قواعد قدیم حاکم بر قشون ایران و وارد آمدن ضربات متعدد بر ایرانیان از این راه و از سوی دیگر جاذبه‌های قدرت ناشی از به‌کارگیری تکنیک‌های جدید در نزد دولت‌های اروپایی که در قالب فنون و صنایع متجلی می‌شد، ایرانیان را نسبت به اخذ فنون و صنایع رایج در غرب ترغیب می‌کرد. شوق و نیاز ایرانیان به محصولات تمدن جدید غرب که در نتیجه‌ی مواجهه‌ی ایرانیان با غرب ایجاد شده بود، اقدام حاکمان و دولت مردان جامعه‌ی ایران را به منظور پر کردن فاصله‌ی میان جامعه‌ی خود و دولت‌های اروپایی را در پی داشت. از آن جا که آغاز برخورد ایرانیان با تمدن جدید غرب از راه وجه قهری آن بود، نخستین اقدام‌های حاکمان جامعه‌ی ایران بنا به اضطرار پیش آمده در زمینه‌ی تأمین ابزار و ادوات جنگی و تاکتیک‌های نوین نظامی شکل گرفت.
از این رو تلاش‌ها برای حضور هیأت‌های نظامی اروپایی در ایران آغاز شد. همان طور که در قسمت گذشته نیز به آن پرداخته شد، با انعقاد معاهده‌ی «فین کنشتاین» میان ایران و فرانسه، هیأت نظامی فرانسه به سرپرستی ژنرال «گاردان» به منظور ارایه‌ی خدمات نظامی به قشون ایران در برابر روسیه و هم‌چنین بررسی شرایط ایران برای حمله به هندوستان از جانب ناپلئون به ایران فرستاده شد. جدای از پرداختن به جنبه‌ی اخیر، مأموریت این هیأت، حضور ژنرال گاردان و همراهانش در ایران همراه با ارایه‌ی خدماتی از جانب ایشان برای قشون ایران بود.
«فابویه» افسر توپ‌خانه‌ی هیأت فرانسوی در اصفهان، علی‌رغم مشکلات پیش رویش سرانجام توانست 20 عراده توپ سنگین بسازد و در تهران از نظر فتحعلی شاه بگذراند.[3] سروان «وردیه» در زمان کوتاهی 4 هزار سرباز به سبک نظام فرانسه برای ایران تربیت کرد[4] و «لامی» افسر مهندس فرانسوی در لشکرگاه عباس میرزا یک مدرسه‌ی مهندس نظام ترتیب داد و تقسیم‌های «رژیمان»، «بریگاد» و «دیویزیون» در سپاه ایران، معمول گردید.[5] پس از سست شدن روابط ایران و فرانسه و بازگشت هیأت فرانسوی از ایران، به علت تداوم نیاز ایران در حوزه‌ی نظامی، هیأت‌های نظامی انگلستان جایگزین هیأت فرانسوی شد.
ارایه‌ی خدمات از جانب انگلیسی‌ها به ایرانیان تحت تأثیر شرایط روسیه در نبرد ایران بود و تنها آن جایی که احساس می‌شد، از ایران به مثابه سدی در برابر پیشروی روسیه به جنوب استفاده کرد. افسران و مأموران انگلیسی حاضر در ایران ملزم به همکاری با قشون ایران بودند در غیر این صورت با بهانه گیری‌های خود از یاری رساندن در برابر روس‌ها سر باز می‌زدند. با تأمین نشدن منویات دولت مردان ایران در بهره‌گیری از کمک و خدمات هیأت‌های نظامی انگلیسی و فرانسوی در جدال با روسیه و ضربات وارده به ایرانیان در این راستا، تلاش‌ها برای استفاده از محصولات و مظاهر تمدن جدید غرب و رفع نواقص جامعه‌ی ایران در مواجهه با اروپاییان از راه‌های دیگر ادامه یافت.
در دوره‌ی ولیعهدی عباس میرزا و وزارت قائم مقام اول و با حمایت‌های ایشان، ترجمه‌ی برخی از کتب اروپایی در دارالسلطنه‌ی تبریز آغاز شد. این کتب در درجه‌ی اول با توجه به نیازی که قشون آذربایجان به کتب فنی و نظامی داشتند، بیش‌تر شامل کتاب‌های نظامی بود.[6] در آیین نامه‌های مانور پیاده نظام و کتاب‌های نظامی «گیبرت» از جمله کتب نظامی ترجمه شده در این زمینه هستند.[7] علاوه بر این در زمینه‌ی تاریخ، کتاب تاریخ محاربات فرانسه با پادشاهان قرال نمچه و روس الموسوم به «حوادث نامه» توسط «محمد رضا تبریزی» از ترکی به فارسی در 1222ه.ق. ترجمه شد.[8] «میرزا رضا مهندس باشی» نیز کتاب «تاریخ پطر کبیر» را از انگلیسی به فارسی ترجمه کرد[9] تا از این راه نخستین آشنایی‌ها با تاریخ اروپا برای ایرانیان حاصل گردد.
دارالسلطنه‌ی تبریز علاوه بر کتب نظامی و تاریخی، از ترجمه‌ی کتب در زمینه‌های دیگر که ناظر به تأمین نیازهای جامعه از راه ورود مباحث جدید باشد، نیز استقبال می‌کرد که کتاب «تعلیم نامه در اعمال آبله زدن» تألیف دکتر «کرمیک» انگلیسی توسط «میرزا محمد بن عبدالصور» نمونه‌ی گویایی در زمینه‌ی پزشکی جدید غربی است که می‌توانست برای ایرانیان بسیار راهگشا باشد. وابستگی ایرانیان به آموزش‌ها و خدمات هیأت‌های اروپایی حاضر در ایران به منظور رفع نیازها و حل مشکلات مبتلا به دوران جدید و هم‌چنین نگاه یک طرفه‌ی اروپاییان به تأمین منافع خود در ایران که تزلزل و بی‌ثباتی را در روابط اروپاییان با ایران در پی داشت، دولت مردان ایران خاصه اهالی دارالسلطنه‌ی تبریز را بر آن داشت که به منظور ایجاد تداوم در بهره‌گیری از محصولات تمدن جدید اروپایی راه‌های بهتری نظیر اعزام محصل به اروپا را مورد استفاده قرار دهند.
محصلین ایرانی با حضور در اروپا علاوه بر آشنایی از نزدیک با علوم و فنون غربی می‌توانستند در بازگشت به ایران آموخته‌های خود را در راه ترقی مملکت و رفع نیازهای آن به کار بندند. برای نخستین بار این قضیه در سال 1226ه.ق. عملی شد. «سر هارفورد جونز» که در این سال پس از پایان دوران مأموریتش در ایران به انگلستان باز می‌گشت، زمانی که در تبریز اشتیاق «نایب السلطنه» در اعزام محصل به فرنگستان را دید، پیشنهاد داد تا دو نفر از جوانان ایرانی را به جهت تحصیل به لندن ببرد. عباس میرزا نیز «کاظم» پسر نقاش باشی خود را به منظور تحصیل و فراگیری نقاشی و «حاجی بابا افشار» پسر یکی از صاحب منصبان دارالسطنه‌ی تبریز را برای تحصیل طب و داروسازی همراه جونز روانه‌ی انگلستان کرد.[10]
دسته‌ی دوم محصلین نیز 4 سال بعد و در 1230ه.ق. با ترغیب عباس میرزا توسط «قولونل خان» (سروان ویلیان ناکس دارسی) از افسران انگلیسی حاضر در ایران، به انگلستان اعزام شدند. این گروه از محصلین به سرپرستی «میرزا صالح شیرازی» به لحاظ تعداد نفرات و تنوع مأموریت آموزشی‌شان و نسبت آن با مسایل جامعه‌ی ایران کار آمدتر و مهم‌تر جلوه می‌کردند. میرزا صالح شیرازی آموختن حکمت طبیعی و السنه را در این سفر دنبال می‌کرد. «میرزا محمد جعفر» مأمور به آموختن طب بود. «میرزا جعفر خان» و «میرزا رضا» با توجه به نیازهای قشون ایران موظف به یادگیری مهندس توپ‌خانه بودند و «محمد علی آهنگر» نیز می‌بایست کلید سازی و قفل سازی را آموزش می‌دید.[11]
به این ترتیب و در راستای پر کردن فاصله‌ی موجود میان جامعه‌ی ایران و دولت‌های اروپایی و بر اساس خواست و سیاست دولت مردان ایرانی و با توجه به ضرورت و نیازی که جامعه‌ی ایران احساس می‌کرد، گروهی از محصلان ایرانی این امکان را به دست می‌آوردند تا به بهانه‌ی یادگیری علوم و فنون اروپاییان، تمدن جدید اروپایی را از نزدیک مشاهده کنند. پیش از این نیز در موارد معدودی افراد و گروه‌هایی بر حسب ضرورت سیاسی و اقتضای روابط ایران و دولت‌های اروپایی به منظور سفارت به اروپا سفر کرده بودند اما اقتضای شرایط جدید موجبات سفارت‌های بعدی ایرانیان به اروپا و اعزام افراد و گروه‌های افزون‌تر را به جغرافیای تمدن جدید غرب فراهم می‌ساخت.
ضمن این که سفر ایرانیان به اروپا در این قالب‌ها محدود نمی‌شود و با توجه به تصوری که از جامعه‌ی اروپا در نزد ایرانیان و پس از آشنایی‌های اولیه با قدرت و محصولات آن به وجود می‌آید، مسافرت ایرانیان به غرب در قالب‌های تجارت و سیاحت نیز به غرب ادامه پیدا می‌کند. با ورود ایرانیان به غرب در قالب دسته‌های یاد شده، جنبه‌های تازه‌ای از تمدن جدید اروپایی که برای ایشان مجهول بود، یا از نزدیک تا پیش از این امکان مشاهده‌ی آن نبود، به وجود می‌آید. صحنه‌هایی که علاوه بر دانسته‌ها و مشاهده‌های پیشین ایشان در ارتباط با تمدن غرب واکنش‌ها، ادراک‌ها و دریافت‌های متفاوت مسافران ایرانی نسبت به تمدن جدید اروپایی را در پی داشت.(*)

پی‌نوشت‌ها:

[1]. پ.امد ژوبر، مسافرت به ارمنستان، محمود مصاحب،( تبریز: کتابفروشی چهر، 1347)، ص 216-215
[2]. همان، صص 217-216
[3]. حسین محبوبی اردکانی، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، (تهران: دانشگاه تهران، 1378)، ج1 ،ص 75
[4]. همان، ص 76
[5]. همان
[6]. همان، ص 225
[7]. همان
[8]. همان، ص 226
[9]. همان، ص 227
[10]. همان، ص 123
[11]. همان، صص 187-176

منبع:برهان