پژوهشگر: بهزاد جامه‌بزرگ




 
ساختارهای ویران جامعه‌ی ایران در زمان برخورد با غرب و سیطره‌ی جهل و غفلت نسبت به ماهیت استیلایی و استعماری تمدن غرب در ایران، زمینه‌های آسیب پذیری هر چه بیش‌تر جامعه و دولت ایران را در برخورد با غرب فراهم آورده بود. آسیب‌هایی که در مدت زمان کوتاهی ایجاد گردید ولی پیامدهای به بلندای یک سده برای جامعه‌ی ایران در بر داشت.
در قسمت پیشین درباره‌ی آغاز جنگ‌های ایران و روسیه و تلاش دولت ایران در جذب متحد در برابر روسیه که در نهایت با انعقاد قرارداد تیلیسیت به ناکامی گرایید، اشاراتی شد. اینک به تبیین و بررسی ادامه‌ی چالش‌های دولت و رجال ایران با دولت‌های استعماری اروپایی و پیامدهای آن برای جامعه‌ی ایران در نخستین دهه‌های مواجهه ایران با غرب خواهیم پرداخت. پس از تیلیسیت، تلاش‌های گاردان برای وساطت میان ایران و روسیه ثمر بخش نبود و نیروهای گودوویچ بر خلاف اطمینان گاردان مبنی بر این که روس‌ها تا انجام مذاکره‌های صلح مبادرت به حمله نخواهند کرد، به ایروان هجوم برد و کرانه‌های غربی دریای خزر را گلوله باران کرد.[1]
انگلستان شرایط به وجود آمده پس از تیلیسیت را برای احیای نفوذ خود در ایران بسیار مناسب دانست، از این رو در آن واحد دو هیأت انگلیسی روانه‌ی تهران شدند: «یک هیأت به ریاست «سر جان مالکوم» از طرف فرمانروای هندوستان و دیگری به ریاست «سر هارفورد جونز» از طرف دولت انگلستان.» فتحعلی شاه نیز که عدم پای‌بندی فرانسه به تعهدهای خود را علی‌رغم پافشاری ایران بر اجرای بندهای معاهده‌ی فین کنشتاین از جانب ناپلئون را می‌دید، دست نیاز خود را به سوی انگلیسی‌ها در برابر تهاجم‌های سنگین روسیه در شمال، دراز کرد.
انگلیسی‌ها نیز مانند فرانسوی‌ها از برقراری ارتباط با ایران در پی تأمین منافع خود در منطقه و تحکیم مواضع خود در برابر رقبای اروپایی‌شان یعنی فرانسه و روسیه بودند. انگلستان با نزدیک شدن به دولت ایران می‌توانست فرانسوی‌ها را که در نظر داشتند ایران را به عنوان پایگاهی برای هجوم به هند به کار گیرند، از این منطقه دور کند. در ثانی روس‌ها را که پس از فراغ از نبرد با فرانسه در اروپای افسار گسیخته از شمال ایران در حال پیشروی به سمت جنوب بودند، متوقف کند تا از این راه مانع دست‌یابی ایشان به آب‌های گرم و از همه مهم‌تر به خطر افتادن هندوستان شوند.
در چنین شرایطی که دولت‌های مقابل ایران با برنامه‌ریزی دقیق به منظور تأمین منافع خود با ایران مبادرت به برقراری ارتباط می‌کردند، شاه و دولت‌مردان ایران از روی استقبال و با خوش بینی به حسن نیت طرف مقابل به امضای قراردادهای همکاری با این دولت‌ها می‌پرداختند. از این رو عدم آگاهی پیشینی نسبت به تنظیم این روابط در ایران، موجبات وارد آمدن ضربات سخت بر منافع ملی و حاکمیت را فراهم می‌ساخت. در 1223ه.ق.(1808م.) سر جان مالکوم در رأس هیأتی به نمایندگی از «لرد مینتو» فرماندار کل هندوستان، وارد ایران شد و در شیراز منتظر اجازه‌ی ورود به تهران ماند. علی‌رغم انعقاد معاهده‌ی تیلیسیت و تنها گذاشتن ایران در برابر روسیه از جانب فرانسه، هنوز هیأت فرانسوی حاضر در ایران، نفوذ خود را حفظ کرده بود. از این رو ژنرال گاردان به واسطه‌ی نفوذ خود، اجازه‌ی ورود هیأت انگلیسی به تهران را نداد. دولت ایران در خلال این مدت به طور محرمانه از مالکوم شرایط دولت انگلستان را برای اتحاد با ایران خواستار شد که به علت سنگینی درخواست‌های مالکوم از دولت ایران از جمله واگذاری خارک به انگلیسی‌ها، خواسته‌های هیأت انگلیسی مورد قبول واقع نگردید و مالکوم ناچار به ترک ایران گردید.
در فاصله‌ی نزدیکی پس از خروج ژنرال گاردان و هیأت همراهش از ایران، هیأت دوم انگلیسی به سرپرستی «سر هار فو رد جونز» به تنظیم معاهده‌ای با دولت ایران اهتمام کرد و آن را به امضای شاه ایران رساند. به موجب این عهدنامه که به «مجمل» شهرت یافت، دولت ایران تمامی قراردادهایی را که با سایر دولت‌های اروپایی بسته بود، ملغی می‌کرد و در مقابل دولت انگلستان متعهد شد اتحاد همیشگی با ایران داشته و در صورت حمله‌ی یکی از کشورهای اروپایی به ایران، اسلحه و مهمات لازم به این دولت بدهد و مادامی که ایران با دولت فرانسه در حال جنگ است، سالانه مبلغ 120 هزار تومان به خزانه‌ی دولت ایران بپردازد. دولت انگلستان حاکمیت ایران بر خلیج فارس را به رسمیت شناخت و متعهد شد هر وقت دولت ایران در خلیج فارس احتیاج به کمک داشته باشد ناوگان خود را در اختیار آن دولت بگذارد.[2]
انگلستان تا حد زیادی از راه این معاهده منویات خود را در ایران تأمین شده می‌دید و علاوه بر گسترش نفوذ خود در ایران، از تبدیل شدن ایران به پایگاهی برای فرانسه که می‌توانست حفظ و حراست از هندوستان را به خطر بیاندازد، ممانعت کرد. هم‌چنین از آن جا که با این معاهده انگلستان به تنها تکیه گاه و حامی دولت ایران برای تأمین اسلحه و مهمات و دریافت کمک‌های مالی تبدیل شده بود و با توجه به این که شاه ایران برای مقابله با روسیه به طور کامل دل‌خوش و وابسته به کمک‌های انگلستان می‌شد، دولت انگلستان به راحتی می‌توانست رفتارهای دولت ایران را بر اساس خواست و نظر خود کنترل نماید.
به عبارت دیگر استقلال نظر دولت ایران در روابط خارجی خود به سبب نیاز شدید به کمک‌های انگلستان از دست رفت و دولت ایران برای اقدام‌های خود نیازمند تأیید انگلستان بود. بی‌توجهی شاه و دولت‌مردان نسبت به زوایای پنهان بندهای معاهده‌ها و عدم شناخت لازم نسبت به نیات و اهداف دولت‌هایی نظیر فرانسه و انگلستان که دست‌یابی به اهداف و تأمین منافع‌شان مهم‌تر از عمل به تعهداتشان بود- که شرایط رقابتی جدید شکل گرفته در غرب چنین چیزی را ایجاب می‌کرد- و از طرفی ابراز نیاز ایرانیان از موضع ضعف، انفعال و استیصال منجر به این شده بود که قراردادها و معاهده‌های ایران با دولت‌های غربی مبدل به بازی یک طرفه‌ی برد- باخت، برای طرف اروپایی شود و ایرانیان همواره به علت عدم درک شرایط جدید و ناتوانی جهت عرض اندام در برابر قدرت دولت‌های اروپایی، بازنده‌ی مطلق این تعامل باشند. از این رو جایگزینی انگلستان به جای فرانسه در ایران به جهت حمایت و پشتیبانی از ایران، نمی‌توانست در عمل تفاوت چندانی برای کشور داشته باشد.
اختلاف لندن با لرد مینتو فرماندار هندوستان که معتقد بود روابط با ایران می‌بایست از مجرای هندوستان شکل گیرد، منجر به انجام کارشکنی‌هایی از جانب لرد مینتو در کار هیأت جونز شد و اولین حواله‌ی 120 هزار تومانی جونز برای کمک به دولت ایران از جانب فرماندار کل هندوستان معلق ماند. نیاز شدید فتحعلی شاه برای دریافت کمک مالی انگلستان و به تأخیر افتادن آن، موجب شد تا فتحعلی شاه، «میرزا ابوالحسن خان ایلچی» را به منظور پیگیری تعهدهای انگلستان در عهدنامه‌ی مجمل و تأیید عهدنامه‌ی اشاره شده توسط پادشاه انگلستان، عازم لندن کند. با توجه به اختلاف‌های پیش آمده میان سرهارفورد جونز و حاکم انگلیسی هند، سر گور اوزلی از جانب لندن جایگزین جونز برای حضور در ایران شد. از این رو وی در بازگشت ابوالحسن خان ایلچی از لندن همراه وی وارد تهران شد و بدون دخالت حکومت هند، مأمور به اجرای برنامه‌های حکومت انگلستان در ایران گردید.
با فرسایشی شدن جدال ایران و روس و برآورده نشدن خواسته‌های تزار در جبهه‌ی ایران، ژنرال «ترموسف» جایگزین گودوویچ در قفقاز گردید و این در زمانی است که با شکل‌گیری اتحادیه‌ی پنجم در اروپا بر ضد فرانسه، روابط دوستانه‌ی روسیه و فرانسه نیز به پایان رسید (1224ه.ق، 1809م.)؛ در چنین شرایطی، روسیه که اینک در دو جبهه‌ی بالکان با عثمانی و قفقاز با ایران در جنگ بود، مایل بود با مصالحه در هر دو جبهه، قوای خود را معطوف لهستان و برخورد با ناپلئون کند. بدین منظور ژنرال ترموسف مأمور به انعقاد مصالحه با ایران شد.
سرهارفورد جونز که تا پیش از بازگشت ابوالحسن خان ایلچی و ورود سرگور اوزلی به ایران به عنوان نماینده‌ی انگلستان مجری سیاست‌های انگلستان در ایران بود، این مصالحه را در این مقطع در تزاحم با منافع انگلستان می‌دید. وی معتقد بود که مصالحه‌ی روس‌ها با ایران و عثمانی، تفوق سیاسی انگلستان را در این دو کشور از بین می‌برد و فراغت روسیه از نبرد با ایران و عثمانی ممکن است تا حد زیادی منافع انگلستان در هند را به خطر اندازد.[3] از این رو با استفاده از نفوذ خود در دربار ایران، نهایت تلاش و اهتمام خود را برای شکست مذاکره‌های صلح میان ایران و روسیه به کار بست و در حالی که پیشنهادهای روسیه در «عسکران» برای مصالحه به مراتب بهتر از پیشنهادهای ایشان در «گلستان» بود، در اثر کارشکنی انگلیسی‌ها و سرسختی روس‌ها، مذاکره‌های «عسکران» با شکست مواجه شد.
منافع انگلستان در منطقه منجر به ترغیب ایران و عثمانی به منظور تشکیل یک اتحادیه بر ضد روسیه شد. به این ترتیب نبرد دو دولت مسلمان با روسیه جنبه‌ی جهادی پیدا کرد. مشغله‌ی روس‌ها در لهستان مانع از شکل‌گیری تهاجم‌های جدی در قفقاز بر ضد ایران شد، اما شکست‌های متعدد عثمانی در برابر روس‌ها در 1226ه.ق.(1811م.) و هم‌چنین احتمال حمله‌ی قریب‌الوقوع ناپلئون به روسیه، منجر به توافق طرفین نسبت به مصالحه و انعقاد معاهده‌ی «بخارست» در 1812م. شد. بدین ترتیب قوای نظامی روسیه در آسیا با انعقاد معاهده‌ی صلح با عثمانی، برای نبرد با ایران در قفقاز متمرکز شدند. تخلیه‌ی قوای روسیه از جبهه‌ی عثمانی، لطمه‌های سنگینی را بر ایران وارد کرد. روس‌ها به شدت بر تعداد حملات خود افزودند و در سرزمین‌های متصرفی فجایع زیادی را نسبت به ساکنین به بار آوردند.
در 16 ژوئیه‌ی 1812م. پیمان اتحادی بین انگلستان و روسیه منعقد شد که به موجب آن ائتلاف جدیدی بر ضد ناپلئون ایجاد شد. پس از انعقاد این پیمان، افسران و مستشاران انگلیسی که در خدمت ارتش ایران بودند، پست‌های خود را ترک کردند و به این ترتیب یک‌بار دیگر دولت ایران به اتکای اتحاد با اروپاییان فریب خورد و در چنین موقعیت حساسی در مقابله با روسیه تنها ماند.[4] در نتیجه این شرایط قوای ایران در مواجهه با حمله‌ی گسترده و عمومی قوای روسیه، شکست سختی را در «اصلان‌دوز» متحمل شد و نیروهای روس با محاصره‌ی ایروان آماده‌ی عبور از ارس گردیدند. با سقوط «لنکران» در محرم 1228ه.ق.(ژانویه‌ی 1813م.) تمام سواحل غربی خزر به دست روسیه افتاد.
سرگور اوزلی سفیر انگلستان در ایران که از پیشروی روس‌ها در ایران هراسان شده بود، نگران تصرف ایران توسط روسیه بود، از این رو برای جلوگیری از این قضیه و به خطر افتادن هند، به شدت شاه ایران را برای انعقاد مصالحه با روسیه تحت فشار قرار داد و فتحعلی شاه علی‌رغم مخالفت «عباس میرزا» و با وحشتی که از پیشروی روس‌ها در ایران داشت، با انعقاد پیمان صلح موافقت کرد. مذاکره‌های صلح با حضور «میرزا ابوالحسن خان ایلچی شیرازی» به عنوان نماینده‌ی ایران و ژنرال «نیکلایی رادیشچف» فرمانده‌ی نیروهای قفقاز به عنوان نماینده‌ی دولت روسیه و با نظارت سر گور اوزلی سفیر انگلستان در قریه گلستان واقع در قراباغ آغاز گردید و سرانجام در شوال1228ه.ق.(1813م.) عهدنامه‌ی صلح «گلستان» به امضای طرفین رسید و به موجب آن و در مهم‌ترین بند آن، دربند، باکو، شیروان و قراباغ و قسمتی از طالش از خاک ایران منتزع و به روسیه منضم شد و دولت ایران از هرگونه ادعایی نسبت به گرجستان و داغستان صرف نظر کرد.[5]
قرارداد گلستان در حالی ضربات جبران ناپذیری را به ایران وارد کرد که در صورت برخورداری شاه و دولت‌مردان ایران از بینش سیاسی کافی و آگاهی از شرایط سیاسی جهانی، ضربات وارده به ایران در مواجهه با روسیه کم‌تر می‌شد. برای مثال در حالی که روسیه تقریباً تمامی سربازان خود را برای مقابله با فرانسویان از جبهه‌ی قفقاز خارج کرده و درگیر مقابله با ارتش 600 هزار نفری ناپلئون که در قلب روسیه در حال پیشروی بود، بودند؛ ایرانیان نمی‌توانستند از فرصت استفاده کنند و بر ضد روسیه اقدامی انجام دهند. در شرایطی که روسیه بی‌درنگ پس از شکست ناپلئون در روسیه و فراغت از آن جبهه بلافاصله نبرد گسترده بر ضد ایران که منجر به شکست سخت اصلان‌دوز شد[6] را تدارک دید و با اعمال فشار بر ضد ایران و کمک‌های سرگور اوزلی می‌توانند در عهدنامه‌ی گلستان امتیازهای فراوانی را از ایران بگیرند.
اقدام‌های سرگور اوزلی در ایران همان طور که جایگاهش ایجاب می‌کرد، استفاده از تمام ظرفیت‌های موجود در منطقه و در میان کشورهای روسیه، ایران و عثمانی به جهت تأمین منافع و مقاصد انگلستان بود. اوزلی با توجه به قرارداد مجملی که در 1224ه.ق. توسط جونز سفیر وقت دولت انگلستان در ایران منعقد شد، در صدد تکمیل این قرارداد بود تا از این راه هر خطری را که ممکن بود از جانب ایران متوجه هندوستان شود، برطرف سازد. از این رو روابط ایران با همسایگانش و دولت‌های اروپایی طوری می‌بایست تنظیم می‌شد که خطری متوجه منافع مستعمراتی انگلستان در هند نشود. خطری که از جانب روسیه متوجه انگلستان بود با عقد قرارداد گلستان برطرف شد و به همین دلیل زمینه‌ی عهدنامه‌ی مفصل میان ایران و انگلستان فراهم گردید و این دولت برای این که از جانب افغانستان (به عنوان بخشی از فلات ایران) که یکی دیگر از معابر مهم و حساس هندوستان بود، آسوده خاطر شود، حاکمیت ایران بر آن ناحیه را تصدیق کرد و عهدنامه‌ای شامل 11 فصل نوشته شد.[7]
در این عهدنامه ایران حاکمیت انگلستان در اختلاف‌های سرحدی با روسیه و تعیین حدود را پذیرفت، از عقد قرارداد دوستی با هر دولت ثالثی که دشمن انگلیس باشد، اجتناب کرد. دولت ایران موظف به جلوگیری از تهاجم و حمله‌ی قبایل افغانی و امرای بخارا، سمرقند و خوارزم به خاک هند شد و به سپاه هیچ دولت ثالث اجازه‌ی عبور از خاک ایران به طرف هندوستان را نمی‌داد. در طرف مقابل انگلستان متعهد شد که در صورت وقوع جنگ میان ایران و یکی از دولت‌های اروپایی، سالی 200 هزار تومان کمک مالی به ارتش ایران بدهد، مشروط به این که دولت ایران آغازگر جنگ نباشد. هم‌چنین در صورت وقوع جنگ میان ایران و افغان‌ها بی‌طرف بماند و اگر دولت ثالثی به خاک ایران تعرض کرد، حتی المقدور از کمک و مساعدت به ایران خودداری نکند.[8] در این عهدنامه نیز نظیر معاهده‌ی فین کنشتاین تعهدهای ایران صریح و قطعی و قابل اجرا و موافق با نیات و مصالح سیاسی و منافع استعماری طرف اروپایی بود و در مقابل تعهدهای انگلستان در قبال ایران فقط پیشامدهای احتمالی را در بر می‌گرفت که در صورت وقوع هم می‌توانست به بهانه‌ها و تفاسیر مختلف به آن‌ها عمل نشود.
سرگور اوزلی که اینک با دفع خطر ناپلئون و تبعید وی به جزیره‌ی «الب» و مهار روس‌ها در شمال ایران، خطری را متوجه هندوستان نمی‌دید، به دولت خود می‌نویسد: «چون ناپلئون به جزیره‌ی الب تبعید شده و سرحدات هندوستان تأمین گردیده است و خطری متوجه آن جا نیست، بهتر است ایران در همان حالت توحش و بربریت باقی بماند.»[9] از این رو قرارداد مفصل را به لندن برد و با اصلاحاتی که در لندن بر روی آن صورت گرفت، به وسیله‌ی سفیر جدید انگلستان در ایران «سر هنری الیس» به ایران فرستاد. بدین ترتیب چند سال درگیری و برخورد و چالش ایرانیان با دولت‌های اروپایی با ناکامی ایرانیان پایان یافت و شرایط به گونه‌ای رقم خورد که نخستین برخوردهای ایران با تمدن جدید غرب- مانند بسیاری از ممالک دیگر- با وجه قهری آن صورت گرفت.
ساختارهای ویران جامعه‌ی ایران در این زمان و سیطره‌ی جهل و غفلت نسبت به ماهیت استیلایی تمدن غرب در ایران، زمینه‌های آسیب‌پذیری هر چه بیش‌تر ایران را در برخورد با غرب فراهم آورده بود. ناآگاهی‌های شاه ایران و اطرافیانش از شرایط سیاسی جدید حاکم بر جهان و ناتوانی در تشخیص مصالح عمومی و منافع بلند مدت ایران، منجر به وارد آمدن ضربات پی در پی بر بدنه‌ی حاکمیت و استقلال سیاسی ایران در نخستین مواجهات با جلوه‌های قهری غرب گردید. ضرباتی که ایرانیان را نسبت به غرب و قدرت آن حساس کرد و تلاش‌های ایشان را در سال‌های بعد، جهت شناخت بیش‌تر اروپاییان و برقراری ارتباط با آن‌ها به منظور بهبود بخشیدن به شرایط «قدیم» جامعه‌ی خود را در پی داشت.(*)

پی‌نوشت‌ها:

[1]. مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم، (تهران: امیرکبیر، 1384)، ص 216
[2]. مهدوی، همان، ص 218
[3]. بینا، تاریخ سیاسی و دیپلماسی ایران، (تهران: دانشگاه تهران،1383)، ج1 ، ص 134
[4]. مهدوی، همان، ص 222
[5]. دنبلی، مأثر السلطانیه، غلام‌حسین زرگری نژاد، (تهران: روزنامه‌ی ایران، 1383)، ص 582
[6]. ارتش روسیه در این زمان به واسطه‌ی امکان درگیری همزمان در جبهه‌های متعدد نظیر اروپا، عثمانی و ایران قوای نظامی خود را به چند بخش تقسیم کرده بود. این در حالی بود که اکثر مواقع قوای ذخیره و به مراتب ضعیف‌تر خود را برای نبرد علیه ایران به این جبهه روانه می‌ساخت.
[7]. علی اصغر شمیم، ایران در دوره‌ی سلطنت قاجار، (تهران: زریاب، 1383)، ص 81
[8]. سیف ا... وحیدنیا، قرارها و قراردادها در دوران قاجاریه، (تهران: مؤسسه‌ی مطبوعاتی عطایی، 1362)، ص 49
[9]. مهدوی، همان، ص 234

منبع: برهان