نویسنده: فؤاد شعبان
مترجم: یاسر فرحزادی



 

از منظر بیش تر آمریکایی ها، مشرق زمین چشم اندازی را به نمایش می گذاشت که نسبت به انتظارات آن ها از سفر به اروپا کاملاً هیجان انگیزتر و بسیار متفاوت بود. در آن بخش از جهان - صرف نظر از پیوندهای مذهبی آن - پدیده ای حاکم بود که نوید تجربه ای را می داد که به یک اندازه بدیع و هیجان انگیز بود. این پیش نگری ها حتی قبل از شروع سفر نیز بسیار زیاد بود و به حد خاصی می رسید که گردآوری خاطرات فرهنگی و نیز شخصی افراد به شرط لازم آن مبدل می شد. مثلاً هنگامی که به شور و اشتیاق ملویل نسبت به واکنش برنامه ریزی اولیه برای بازدید از مشرق زمین توجه می کنیم، با این عبارات او مواجه می شویم «بعد از ظهر امروز، دکتر تیلور و من برنامه ی سفری را ترسیم کردیم که بر اساس آن، از طریق رود دانوب در وین به سمت قسطنطنیه حرکت می کنیم. از آن جا با کشتی به آتن می رویم، سپس سفر خود را به بیروت، اورشلیم - اسکندریه و اهرام مصر پیش می گیریم... من هم اکنون غرق این گردش شکوهمند به شرق شده ام. فکر کنید! اورشلیم، اهرام مصر- قسطنطنیه!»(1) دورنمای اولین دیدار از مشرق زمین حالت بی نظیری برای افراد داشت.
اگر چه ملویل سفر به اروپا و مشرق زمین را با تصویری شادی آفرین ترکیب می کند، بسیاری از مسافران دیگر، تمایز روشنی بین جهان اروپا و دنیای شرق قائل بودند. شور هیجان انگیز برای شرق هنوز به خروش نیامده بود، شاید به خاطر این که شناخت بیش تری نسبت به اروپا وجود داشت. با وجود این، احساسی آشنا در مورد شرق موج می زد؛ تصوری پیش پنداشته که در انتظار مسافران بود.
این احساس در اولین نامه ی سارا هایت از قسطنطنیه به چشم می خورد. او در این نامه از بابت نامه های کسل کننده ای که از اروپا فرستاده بود، عذرخواهی می کند و به طرف مکاتبه می گوید که بی صبری او در دریافت توصیفات جذاب از مشرق زمین نمی تواند از بی تابی خود هایت در این باره بیش تر باشد. اما در ادامه می گوید امیدوار است نامه های اروپا که اسباب زحمت برای طرف مکاتبه شده بود «لااقل توانسته باشد عطش اشتیاق شما را برای ترسیم خطوط کلی از سیاحت شرق حفظ کرده باشد». هایت در ادامه با به کارگیری استعاره ای چشایی می گوید «تنها به این امید دارم که همانند خاویار پیش از ضیافت، این نامه ها اشتیاق را بیش تر کرده باشد. برای توان توصیفی معیوب من غیرممکن است تا چنین سهم مورد نظر شما را ضیافت ذهنی را که در مقابل من قرار دارد، به شما منتقل نمایم». این «ضیافت» چنان با شکوه بود که هایت تنها می تواند «باقی مانده ی غذا و خرده های نان را که از میز ضیافت ذهنی را که در مقابل من قرار دارد، به شما منتقل نمایم». این «ضیافت» چنان با شکوه بود که هایت تنها می تواند «باقی مانده ی غذا و خرده های نان را که از میز ضیافت به زمین می افتد، برای طرف مکاتبه بفرستد». او به طرف مکاتبه می گوید هدفش «شیفته کردن تخیل و غلبه بر قضاوت شما با حربه ی اشتیاق است».(2) تمام این چشم انتظاری در این حین مطرح می شد که هایت تنها دو روز بود به استانبول رسیده بود.
اما پیش نگری های هایت موجه است، زیرا تازگی و بی نظیری این تجربه مانند تجارب کسب شده از ایالات متحد یا اروپا نبود. فهرست این تضادها طول و دراز است، همان گونه که نگاهی اجمالی به کتاب شاهزاده ی شرق این مسئله را برای هایت روشن می کرد. او می گوید:
از یکی از شهرهای نوین اروپا (اودسا)(3) حرکت کردیم... و ظرف دو روز به ترکیه رسیدیم. تمام صحنه ای که با آن روبه رو بودم، اساساً متفاوت از آن چیزی بود که از قبل تصور آن را داشتم: عمامه به جای کلاه، ردای بلند و شلوار گشاد به جای کت کوتاه و شلوار، دمپایی قرمز و زرد به جای پوتین، ریش بلند و سبیل فر به جای صورت از ته زده، حجاب به جای چهره ماه زنانه... مناره به جای برج و ناقوس و فریاد مؤذن به جای زنگ ناقوس.(4)
صدها تضاد دیگر در این فهرست جای می گیرد که مسافران را به جهانی منتقل می کرد که تنها در تصور می گنجید. بیش تر مسافران نیز همین حال و هوای انتظار و عطش شادی آفرین را داشتند. چنین تضادی در سفر بازگشت به اروپا تأثیر چشمگیرتری بر همگان می گذاشت و مسافران احساس مغمومی پیدا می کردند که از بازگشت به زندگی عادی اروپایی نشأت می گرفت. چارلز ادوین برگ پس از بازگشت از ازمیر و ورود به وین به این تضاد پی می برد و در سفرنامه ی خود به خوانندگان گوشزد می کند که این تغییر اجتناب ناپذیر است.(5)
ادوارد رابینسون(6) آمریکایی اولین تلاش جدی و نوین را در زمینه ی بررسی مشروح باستان شناسی فلسطین انجام داد. او در ابتدای نتایج منتشر شده از فعالیت خود در سرزمین مقدس، بیان می کند که این سفر «با هدف نیل به خواست های پرشور اینجانب صورت گرفت و بیش از پانزده سال بود که دستیابی به آن جزئی از برنامه ی زندگی من به حساب می آمد».(7) در حقیقت، سرزمین مقدس بخشی از برنامه ی زندگی، رؤیا و آرزوهای پرشور بسیاری از آمریکایی ها در قرن نوزده میلادی بود. اشتیاق برای این سفر تنها محدود به محققان مذهبی و مبلغین نمی شد. افسر نیروی دریایی، ویلیام لینچ، در سفرنامه ی خود اذعان می کند که او مدت ها برنامه ی این سفر را در سر داشته است. او در واقع، مسئولیت گروهی را بر عهده داشت که در ظاهر هیأت علمی به حساب می آمد که توسط دولت ایالات متحد برای این کار منصوب شده بود. او در آغاز سفر خود می گوید:
چیزی نمانده که آرزوی بیست ساله ام برآورده شود. وقتی تنها یک دانشجوی جوان نیروی دریایی بودم و در رده های پایین، جزو گروه محافظان جناب لافایت(8) در پهنه ی اقیانوس خدمت می کردم، سینه ام آماده ی پذیرش موجی از آرمان ها و آرزوهای این سفر بود... .
هنگام مأموریت دو بار و از فواصل دور، در فکر دیدار از این سرزمین بودم. اما بار اول به خاطر مأموریت و انجام خدمت و بار دوم به خاطر مشکلات خانوادگی نتوانستم به این سرزمین پا گذارم. همان طور که قبلاً نیز اشاره کردم، در بهار امسال اجازه خواستم تا با هدف خاص بررسی کامل بحرالمیت، از سرزمین های مذکور در کتاب مقدس بازدید نمایم. وسعت، شکل و گودی آن طوری است که نیازمند تحقیقات بیش تر علمی است، همان گونه که ترکیب اعجاب آور، موجودیت اسرارآمیز و سنت های عجیب مربوط به آن، جزو علایق هیجان انگیز مسیحیان است.(9)
سرزمین های کتاب مقدس از یک لحاظ، دارایی معنوی و مقدس رهروان کلیسا و مسیحیان معتقد تلقی می شد. آن ها در هر فصل از کتب مقدس، در سرودهای مذهبی، در تعالیم مدارس مذهبی، در محافل احیای اعتقادات مذهبی و در حکایت های نخستین جماعت مسیحی در فلسطین، حضور برجسته ی این سرزمین ها را مشاهده می کردند. تصور ذهنی از فلسطین عمیقاً بر افکار آن ها تأثیر گذاشته بود. رابینسون در اثر خود که در ارتباط با سرزمین مقدس است، این احساسات را بیان می کند:
مفاهیم کتب مقدس از همان اوایل دوران کودکی بر ذهن من و بسیاری از هموطنان، به خصوص در نیوانگلند، تأثیر عمیقی داشت... در حقیقت، شاید در هیچ کشوری این احساس به این گستردگی که در نیوانگلند شایع است، رواج ندارد. در هیچ کشوری کتب مقدس به این گستردگی شناخته شده نیست یا به این شدت برای آن ارزش قائل نمی شوند. در این جا افراد از همان اولین سال های کودکی عادت می کنند که نه تنها کتاب مقدس را برای خود قرائت نمایند، بلکه در شرایط و موقعیت های مختلف از جمله در عبادت های روزانه و عصرانه ی خانواده، در مدرسه ی روزانه، در مدارس و کلاس های مذهبی و در جلسات هفتگی کشیشان در مکان های مذهبی، آن را بشنوند و به طور جمعی قرائت کنند.(10)
این علاقه ی مشترک و همگانی، انگیزه ی مضافی برای کشف منطقه ی جغرافیایی حقیقی این سرزمین به آن ها می داد. مثلاً زمانی که لینچ سفر تحقیقاتی خود را طراحی می کرد، از ترس فراهم نشدن پشتیبانی مالی، طرح های خود را (نسبت به تأیید مقامات، به خصوص رئیس نیروی دریایی) مخفی نگاه می داشت. لینچ با وجود این، هیچ شکی نداشت که این پشتیبانی در آینده تأمین خواهد شد. او در قسمت پیش گفتار کتاب خود موسوم به حکایت می گوید:
ایمان جاودانه ای به سرانجام کار داشتم؛ سرانجامی که مرا دلگرم می کرد، زیرا احساس می کردم طولی نمی کشد که این جماعت آزادمنش و روشنفکر حرکت را برای کشف رودخانه ی دیر آشنا و گنجینه ی سحرآمیز حرکت را برای کشف رودخانه ی دیرآشنا و گنجینه ی سحرآمیز آن تأیید خواهد کرد؛ رودی که در آغاز سرشار بود از پیوندهای مقدس و در آخر غرق در رمز و راز بود و در برابر تمام تلاش های قبلی برای نفوذ به آن مقاومت کرده بود.(11)
این پیوندهای مقدس در ذهن آمریکایی ها همان چیزی بود که بی درنگ بسیاری درصدد تأیید آن بر می آمدند. یکی از آمریکایی های معتقد به نام دیوید میلارد(12)، در بیانی موجز، تلقی غربیان به خصوص آمریکایی ها را از جاذبه ی مشرق زمین ابراز می کند. او دفتر خاطرات خود را با این عبارات آغاز می کند:
در اواخر عمر، حرفه ام من را به بررسی و تعمق درباره ی تمام موضوع های مرتبط با تاریخ مقدس کشاند. خواندن کتب مقدس اغلب اشتیاقی پرشور را برای بازدید از چشم انداز تاریخی این مکان های اصلی در من برانگیخته بود... در اثر مطالعات و کار طاقت فرسا، سلامتی ام به شدت آسیب دید. به خاطر آسیب و فشار زیاد ناشی از دستگاه عصبی، پزشکان به من توصیه کردند تا به دریا سفر کنم. مسیر مدیترانه را با این هدف انتخاب کردم تا با دیدار از مصر و سرزمین مقدس سلامتی ام بهبود یابد.(13)
شیوه ی نگارش چارلز وسلی اندروز در نامه ای به همسر بیمارش بیان احساسی ترین را از مجال دیدار از سرزمین مذکور در کتب مقدس منعکس می کند. این کشیش اسقفی که بین احساس مسئولیت برای مراجعت به سوی همسرش و وسوسه ی دیدار از سرزمین مقدس مردد مانده است، از پاریس می نویسد:
سه شنبه، هفتم سپتامبر، بیش از پیش درباره ی سفرم فکر می کردم و تلاش داشتم تا راه خود را به دست سرورم بسپارم تا شاید ایشان هدایتگر راه باشد. تصور می کنم سرانجام عازم مارسی خواهم شد و منتظر نامه ی بعدی شما خواهم ماند. در آن جا دوباره از حال شما جویا خواهم شد و امید آن دارم اگر شما حقیقتاً از من می خواهید تا پاییز امسال بازگردم، آن نامه این حس شما را در بر خواهد داشت و من را تا 25 اکتبر خواهید دید. اما وقتی به عمق این مسئله فکر می کنم، گاهی صدای شما در گوشم طنین می اندازد که من را به ادامه ی این کار ترغیب می نمایید و با شادی بسیار منتظر می مانید تا به خانه بازگردم و ترجیح می دهید که از شهر طیبه(14) و خاستگاه و اورشلیم دیدن نمایم و شما نیز از دهان من حکایت این شهرهای اعجاب انگیز را بشنوید.(15)
جرج جونز، افسر امور دینی دریایی در اثر خود با عنوان سیاحتی به قاهره، اورشلیم، دمشق و بعلبک، با لحنی رسمی تر، ولی با همان حال و هوای احساسی، در مورد رسیدن به سرزمین کتب مقدس واکنش نشان می دهد. در التفات ادبی جونزی نسبت به این سرزمین، ترکیب نادری از سرزمین خاطرات کودکی و پریشانی خیال را مشاهده می کنیم که در کنار هم به کشف موقعیت طبیعی آن منجر می شود. جونز هنگام نزدیک شدن به ساحل فلسطین می گوید:
اوایل صبح روز دوازدهم، افتخار دیدن تپه های فلسطین را داشتم که از پهنه ی آب ها ظاهر می شد. این منظره چه شور و لذتی را برانگیخت! زادگاه دین گستره و شگفت آور - سرزمین هزاران معجزه - زادگاه اصلی مردمانی که در همه جا پراکنده اند و هر کجا از آن معجزه ای رخ داده است و آن ها هر کجا از لاپلند(16) گرفته تا هندوستان، همچنان در آرزوی سرزمین آبا و اجدادی شان می باشند. کوه ها و دشت های یهودیه در برابر ما بودند. در دوران کودکی خود تلاش می کردیم تا آن ها را به تصویر بکشیم؛ نمادهایی که با عمیق ترین و گرم ترین احساسات سال های بلوغمان عجین گشته است. در تخیل خود هر چند وقت یک بار بر روی زمین مقدس پرسه می زدیم و حالا در این جا سرزمین واقعی روبه روی ما قرار داشت.(17)
احساس شادمانی که با قدم نهادن مسافران به سرزمین مقدس بر آن ها مستولی می شد و این سفر را بیشتر زیارتی جلوه می داد تا گردشی تفریحی. نحوه ی بیان و تصویرسازی ذهنی که گزارش های این زائران را تحت تأثیر قرار می دهد، یادآور آخرین سفر نمادین مسیحیان به قلمروی پادشاهی خداوند و نیز اولین مهاجرت مهاجران انگلیسی به دنیای جدید است. جوسایا بروئر(18)، یکی از اولین آمریکایی هایی که در غالب تبلیغ دین مسیح به سرزمین مقدس پا نهاد، از زبانی مشابه بنیان گذاران زائر استفاده می کنند:
قبل از ورود به سرزمین موعود، اقیانوس اطلس را هم چون «پهنه ی بی حاصل و مخوف» اسرائیل می پنداشتم که هم چون رنج شکیبایی گسترش یافته است. دعای سفر، کوته شدن ره بود و شاید بگویید کوتاه تر، حکایت آن. با این حال، از آن جایی که شما خواسته اید تا از منفعت زیارت من سهمی داشته باشید، پس در آن فکر نباشید، اول بدون دانستن ناملایمات و دردهای پیش روی خود در این طریق، در کنار من بر روی کوه صهیون بایستید.(19)

پی نوشت ها :

1. ملویل؛ خاطرات، صفحات 5-4.
2. هایت، نامه ها، جلد 21، صفحه ی 13.
3.Odessa
4. هایت، نامه ها، جلد 1، صفحات 8-27.
5. بِرگ، مکاتبات خصوصی، نامه به پدرش، برلین، 28 سپتامبر1842.
6.Edward Robinson
7. رابینسون، تحقیقات در زمینه ی کتاب مقدس، جلد1، صفحه ی 1.
8.Lafayette؛ سیاست مدار و نظامی فرانسوی که در خدمت ارتش انقلابی آمریکا بود.-م.
9. لینچ، شرح داستان، صفحه ی 18.
10. ادوارد رابینسون، تحقیقات مبتنی بر کتاب مقدس در حوزه ی فلسطین و مناطق همجوار، جلد 1( لندن: جان ماری، 1867)، صفحه ی 46.
11. لینچ، شرح داستان، صفحه ی 5.
12.David Millard
13. میلارد، خاطرات، صفحات 12-11.
14.Thebes
15. اندروز، مکاتبات خصوصی، نامه به همسرش، پاریس، ششم، هفتم سپتامبر 1841.
16.Lapland
17. جونز، سیاحت، صفحات 30-29.
18.Josiah Brewer
19. بروئر، اقامتگاه، صفحه ی 13.

منبع : شعبان، فؤاد؛ (1390)، به خاطر صهیون(سنت یهودی - مسیحی در فرهنگ آمریکایی)، ترجمه یاسر فرحزادی، تهران، نشر ساقی، چاپ اول.