رابطه ی ژانر با واقعیت تاریخی

بعد از تعریف ژانر تاریخی و تعیین چارچوبی نسبتاً مشخص برای آن این مسئله پیش می آید که فیلم های این ژانر تا چه میزان باید به واقعیت تاریخی وفادار بمانند و از روایت های تثبیت شده ای که در منابع مکتوب و غیر مکتوب وجود دارد تخطی نکنند؟ به عبارت دیگر دستکاری واقعیت تاریخی و ارائه ی نسخه ای متفاوت از آن تا چه میزان امری پسندیده است و کجا به بعد ارزش فیلم را زیر سؤال می برد؟ مهم تر این که اصولاً فیلم های ژانر تاریخی را با چه پیش فرضی باید تماشا کرد و چه انتظاری از آنها باید داشت؟ واقعاً آیا برده ها در قرون گذشته حال و روزی مانند چارلتون هستون در فیلم بن هور (ویلیام وایلر) داشته اند؟ آیا رهبر یک سپاه قرون وسطایی به اندازه ی نوسکی در فیلم الکساندر نوسکی (سرگئی آیزنشتاین) متمدن و فرهیخته بوده است؟ چرا راه دور برویم! آیا تصویری که از ایرانیان سپاه خشایارشاه در فیلم 300 (زاک اسنایدر) نمایش داده می شود ربطی به چهره ی واقعی ایرانیان در عصر هخامنشی دارد؟
پاسخ به این سوالات می تواند ذهنمان را اندکی نسبت به رابطه ی میان ژانر تاریخی و واقعیت تاریخی روشن کند اما قبلش لازم است ببینیم فیلم های این ژانر چه بلایی بر سر وقایع، رویدادها و شخصیت های تاریخی می آورند و برای به نمایش گذاشتن آنها بر پرده ی سینما به چه تمهیداتی متوسل می شوند. این تمهیدات که در بیشتر مواقع مخالف مورخان و تاریخ نگاران را به همراه داشته است در چند بند خلاصه می شود:
1. فیلم هایی که با اتکا به قواعد ژانر تاریخی ساخته می شوند بیش از هر چیز در صدد تبدیل واقعیت تاریخی به یک «داستان» جذاب هستند که در حال و هوایی متفاوت با زمان کنونی می گذرد، ماجرایی عجیب و نامتعارف در آن اتفاق می افتد و شخصیت هایش از لباس ها و البته زبانی متعلق به دوران تاریخی خود استفاده می کنند. تبدیل تاریخ به داستان لوازمی دارد که بی توجهی به آنها می تواند فیلم را از یک اثر سینمایی جذاب به یک محصول شبه مستند خسته کننده تبدیل کند.
2- ژانر تاریخی برای این که بتواند بر داستان مشخصی تکیه کند و عناصر روایی آن را پرورش بدهد چاره ای ندارد جز این که بر یک برهه ی زمانی و مکانی آن محدود کند. فیلم های این ژانر برای این که بتوانند اصل وحدت موضوع را در داستانگویی رعایت کنند و از انسجام روایی برخوردار باشند یک خط روایی واحد برای فیلم تعریف می کنند و فیلم را با تکیه بر فراز و نشیب آن پیش می برند. اولین آسیب این کار تقلیل تاریخ به یک امر تک بعدی (و در نهایت دوبعدی) است که جوانب مختلفی برایش فرض نمی شود و از زوایای مختلف مورد بررسی قرار نمی گیرد. بیشتر فیلمسازان در این گونه فیلم ها بر وجهی واحد از یک واقعه ی چندوجهی تاریخی، که عناصر مختلفی در شکل گیری آن دخیل بوده اند، متمرکز می شوند و به همین دلیل اغلب نمی توانند از نقطه نظر تاریخی نگاهی جامع و فراگیر به سوژه ی خود داشته باشند.
3- این ژانر بعد از تقلیل تاریخ، آن را دراماتیزه می کند تا قواعد داستانگویی در فیلم به شکل مطلوبی بازآفرینی شود. دراماتیزه کردن تاریخ، هم در زمینه ی فیلمنامه می تواند اتفاق بیفتد و هم در زمینه ی فنی و کارگردانی. فیلمنامه نویس در چنین فیلم هایی چینش رویدادها و روابط شخصیت ها را به گونه ای تعریف و تبیین می کند که بیشترین تأثیر را بر مخاطب بگذارد و توجه وی را به مقطع تاریخی یا نکته ی ارتباطی مورد نظر معطوف کند. در نتیجه تاریخ در این فیلم ها از شکل مستندگونه ی خود خارج می شود و حالتی نمایشی و حتی اغراق شده پیدا می کند. کارگردان و دیگر عوامل فنی نیز با استفاده از کلوزآپ های ستاره های سینما، موسیقی شورانگیز حماسی، جلوه های تصویری و صوتی حیرت انگیز، رنگ، پرده ی عریض و حتی اخیراً تمهیدات سه بعدی، تصویری پیش چشمان تماشاگر قرار می دهند که الزاماً با تصویر ترسیم شده در منابع معتبر تاریخی همخوانی ندارد.
4- دسته ای از فیلم های این ژانر در بند به تصویر کشیدن شخصیت های کلیدی و تمدن ساز تاریخ نیستند و داستان خود را با تکیه به بسترهای تاریخی مانند روم باستان، قرون وسطی، رنسانس و عصر ویکتوریا به نقاط عطف تاریخی معطوف می کنند. اولین اتفاقی که در این دسته فیلم ها می افتد تبدیل قهرمان های تاریخی و شمایل های این پروتاگونیست های داستانی است. این پروتاگونیست ها ناگزیر خود را بر اقتضائات داستانی تطبیق می دهند و از قهرمان و شمایل تاریخی به قهرمان سینمایی تبدیل می شوند؛ قهرمانی که ستاره ای خوش چهره و پرزرق و برق آن را بازی می کند و سهمش در پیشبرد درام اهمیت بسیار بیشتری از نقشش در فرآیند تاریخی دارد.
5- در نتیجه مهم ترین آسیبی که ژانر تاریخی را تهدید می کند همان فرو کاستن تاریخ و ارائه ی نسخه ای عامه پسند از آن است که پایبندی اش به مؤلفه های سینمایی بیش از هر نکته ی دیگری اهمیت دارد و خودش را ملزم به تطبیق با مستندات تاریخی نمی داند؛ بلکه صرفاً از آن برای مصالح لازم جهت تولید یک محصول باشکوه سینمایی بهره می برد.
اما آیا این تمهیدات ساختاری، سبکی و روایی نقاط ضعف ژانر تاریخی محسوب می شوند؟ از دو موضع می توان به این سوال جواب داد. در وهله اول می توان گفت پاسخ منفی است؛ یعنی اگر از نقطه نظر درستی با ژانر تاریخی مواجه شویم و فیلم های آن را به عنوان محصولاتی صرفاً سینمایی تفسیر کنیم هیچ کدام از تمهیدات فوق نقطه ضعف به شمار نمی رود. از این نظر مشکل جایی بروز می کند که بخواهیم با خوانش تاریخی به سراغ فیلم های این ژانر برویم و تفاوت ها و شباهت های آنها را با منابع و مفاهیم تثبیت شده ی تاریخی بسنجیم. در حالی که فیلم ها اساساً محصولاتی داستانی و به تعبیری غیرواقعی شناخته می شوند به لحاظ قواعد سینمایی الزامی به پایبندی به واقعیت تاریخی ندارند.
اما این تنها یک طرف قضیه است. نکته اینجاست که فیلم هایی ژانر تاریخی و اصولاً آثار هر ژانر سینمایی دیگری از دیگری از یک بار فرهنگی و اثر وضعی برخوردارند که نمی توان در چنین بحث هایی آن را نادیده گرفت. تأثیرگذاری سینما باعث می شود در عصر رسانه ای کنونی که تصویر در آن حرف اول را می زند برداشت و تصویر موجود در فیلم های سینمایی به آسانی به ذهن مخاطبان رسوخ کند و ذهنیت مشترکی برای همگی آنها خلق کند. این تأثیرگذاری به حدی است که مثلاً در مورد ژانر تاریخی حتی اگر ما اطلاعات تاریخی مستندی از دوران یا ماجرایی کهن و قدیمی داشته باشیم باز هم ممکن است ذهنیتمان بعد از تماشای فیلم سینمایی به سمت آنچه سازندگان فیلم تصویر کرده اند متمایل شود. این مسئله در مورد فیلم هایی که با محوریت زندگی حضرت عیسی (ع) ساخته شده اند کاملاً مشهود است. مثلاً فیلمی مانند آخرین وسوسه ی مسیح ( مارتین اسکورسیزی) با این که از نقطه نظر تاریخی روایت موجود در اناجیل چهارگانه و کتب مقدس را نادیده می گیرد، باز هم روایتی باورپذیر جلوه می کند و بر ذهن مخاطبان خود تأثیر جدی می گذارد. مخاطبان آخرین وسوسه ی مسیح با روایت های موجود آشنا هستند و به هر حال می دانند چه رویکردهایی نسبت به زندگی مسیح وجود دارد، اما در مواردی که نسبت به یک جریان تاریخی بی اطلاع یا کم اطلاع هستند مسئله شکل دیگری پیدا می کند و فیلم ها می توانند فراتر از کارکردهای سینمایی خود تصویری کاملاً مخدوش از تاریخ را در ذهن تماشاگران ثبت کنند. فیلم هایی مانند 300 از همین نظر فیلم هایی مناقشه برانگیز محسوب می شوند چرا که با سوء استفاده از غفلت تماشاگران تصویر معکوس و مجعول از تاریخ روانه پرده ی سینماها می کنند. شاید کار سازندگان چنین فیلم هایی از نقطه نظر قواعد سینمایی بلا اشکال باشد اما از نقطه نظر جامعه شناختی و تاریخ محوری ایرادات اساسی به آن وارد است.
در همین راستا یک نکته ی دیگر را هم می توان اضافه کرد. دست بردن در تاریخ به اشکال مختلف تنها زمانی مقبول و مطلوب است از باور عامه نسبت به آن امر تاریخی تخطی نکند. به عنوان مثال فیلم ها می توانند با حفظ بن مایه ی تاریخی حوادث و زندگی شخصیت برای پیشبرد اهداف سینمایی خود دست به اعمال یک سری تغییرات و اضافه کردن ایده های نمایشی بزنند. ممکن برای حفظ انسجام روایی خود بخشی از ماجرای تاریخی را حذف کنند یا برای شخصیت پردازی قهرمان خود شخصیت های جدیدی در کنار قهرمان اصلی قرار دهند. اما مادام که این تغییرات با باور اجتماعی تثبیت شده در اجتماع و ذهن مخاطبان تعارض نداشته باشند اشکالی ایجاد نمی کنند و فروش و تماشای فیلم را به خطر نمی اندازند. اما در غیر این صورت فیلم خود به خود با جبهه گیری مخاطبان مواجه می شود و از استقبال آنها محروم می ماند. در این موارد ممکن است فیلم هایی مانند 300 به دلایل تبلیغاتی یا رسانه ای در برهه ی زمانی خاصی مورد توجه قرار بگیرند اما در دراز مدت به حاشیه می روند و به فراموشی سپرده می شوند.
منبع مقاله: ویژه نامه سینمایی همشهری خردنامه 24 شماره 54