رژیم شاه در تنگنای اعدام طیب
در جریان قیام 15 خرداد صدها نفر در تهران و شهرستان ها دستگیر شدند. عده ای از آنان به تدریج آزاد و تعداد دیگری محاکمه شدند. طیب حاج رضائی و حاج اسماعیل رضائی از جمله افراد بازداشتی بودند که به اعدام و بقیه به زندان
نویسنده: دکتر جواد منصوری
نیم نگاهی به زوایای مختلف یک رویداد در آئینه اسناد ساواک
در جریان قیام 15 خرداد صدها نفر در تهران و شهرستان ها دستگیر شدند. عده ای از آنان به تدریج آزاد و تعداد دیگری محاکمه شدند. طیب حاج رضائی و حاج اسماعیل رضائی از جمله افراد بازداشتی بودند که به اعدام و بقیه به زندان های از سه ماه تا ابد محکوم شدند.طیب سال ها قبل از دستگیری و به طور مشخص از کودتای 28 مرداد به بعد با رژیم همکاری داشت. وی امکانات و ثروت قابل توجهی را به خاطر ارتباط و کمک های دولت به دست آورد و در میدان بارفروشان از موقعیت خاصی برخوردار بود. در ایام محرم به دلیل اعتقادات مذهبی، عزاداری می کرد و دسته بزرگی را به راه می انداخت.
در اواخر سال 1341 از او خواسته شد تا با استفاده از افراد و امکانات خود و برای مقابله با تظاهرات و اجتماعات مخالفین با نیروهای امنیتی همکاری کند. یک بار در اسفند 1341 و بار دیگر در فروردین 1342 برای شرکت در اجرای طرح سرکوب در مدرسه فیضیه، نصیری ــ رئیس شهربانی ــ از او خواست که سازماندهی و هدایت اراذل و اوباش را برعهده گیرد، ولی طیب نپذیرفت.
از ابتدای تشکیل دولت علم احتمال وقوع تحولات سیاسی در ایران پیش بینی می شد و به همین دلیل تجهیزات [نظامی] به مقدار وسیعی به داخل سفارت آمریکا انتقال داده شد و بعد از حمله و جرح طیب حاج رضائی در سال 41، مطلعین اظهار داشتند که: «چون احتمال بروز حوادث بزرگی در تهران در آینده نزدیکی» می رفت، لذا «مقامات دولتی سعی داشتند به وسایل گوناگون اشخاصی را که می توانند روزی سردسته جمعیت هایی برای اغتشاشات باشند، از بین ببرند و اضافه می شد که به طور حتم موجبات مرگ طیب و شعبان جعفری و چند تن دیگر مجدداً به طرق گوناگون فراهم خواهد گردید.»(1)
نصیری که با توجه به سوابق و روابط با طیب انتظار چنین پاسخی را نداشت، دستور داد برای او موانع و مشکلاتی ایجاد کنند. طیب اعتنایی نکرد و نصیری نیز تصمیم گرفت انتقام بی اعتنایی او را بگیرد.
طیب قبل از عاشورا نیز به پیشنهاد بر هم زدن دسته های راه پیمایی و جلسات خاصی که مورد نظر رژیم بود، پاسخ منفی داد و نصیری را کاملاً ناامید کرد.
در روز پانزده خرداد، رئیس پلیس تهران در تماس تلفنی با طیب، درخواست کرد که میدانی ها را از تظاهرات ضد دولتی باز دارد، ولی او پاسخ داد که تظاهرات مذهبی است و برای وی امکان ندارد بتواند جلوی مردمی را که برای مذهب به پا خاسته اند بگیرد.
اولین برگ پرونده طیب و حاج اسماعیل به گزارش مأمور ساواک حاکی است:
«رمضان یخی و حسین آقا مهدی میدان داران بزرگ و طیب حاج رضائی با یکدیگر برای انجام تظاهرات و مقابله با مأمورین هم پیمان شده اند و قرار است از امروز وارد عمل کنند.»(2)
به دلیل عدم همکاری با پلیس و تعطیل کردن میدان میوه و تره بار تهران در روز پانزده خرداد، نصیری دستور بازداشت طیب را صادر کرد. پس از چندی، نصیری در زندان متن از پیش تهیه شده ای را به او داد و گفت: «بخوان و امضا کن». خلاصه متن این بود که، من (طیب) مقداری پول از آقای خمینی گرفته ام، که اگر روزی چنین اتفاقی افتاد و ایشان دستگیر شد، من نفری 25 ریال بین مردم پخش کنم تا به خیابان ها بریزند و بگویند، یا مرگ یا خمینی از طرف دیگر در داخل زندان؛
«عده زیادی جوان به سن 15 تا 25 سال را با تهدید وادار می کردند که بنویسند، طیب حاج رضائی به آنها 25 قران [ریال] داده است تا آن واقعه را ایجاد کنند. چنین نامه ای را به امضای عده زیادی رسانده اند و به طیب هم فشار آورده اند که یا در رادیو، یا در روزنامه اعتراف کند که سیصدهزار تومان پول از یک مصری گرفته و تقسیم کرده حتی بگوید مقداری از آن را به [امام] خمینی داده است، ولی طیب گفته است، هزار بار خودم را به خاطر سلطنت به مخاطره انداختم؛ حالا یک بار هم به خاطر دین این کار را کردم و اگر مرا هم بکشید چنین چیزی را نمی گویم» و گفته شد که برای گرفتن اعتراف «روزی پانصد شلاق به طیب می زنند.»(3)
مرحوم طیب حاضر به امضای متن نگردید و گفت: «چنین نبوده است» نصیری با اصرار و فحاشی از وی می خواهد که امضا کند، ولی او قبول نمی کند.
پس از رد درخواست آنان، نصیری از (مرحوم) حاج اسماعیل رضائی می خواهد که قبول کند. او هم قبول نمی کند. به رغم شکنجه و آزارهای زیاد هیچ یک حاضر به تأیید متن موردنظر نصیری نشدند.(4)
همزمان با این وقایع دادستان فرماندار نظامی تهران طی مصاحبه ای در 15 تیر 42 اعلام کرد:
«... این افراد [دستگیر شده] که دسته های آشوبگر را تشکیل داده بودند، هر کدام مبلغ مختصری که از یکصد ریال تجاوز نکرده است، از اشخاصی که بعداً اسم می برم دریافت داشته و بعد راه افتاده اند.
در نتیجه معلوم شد طیب حاج رضائی که یکی از کارگردانان این بلواست و از سوابق او همه اطلاع دارید محرک قسمتی از این دستجات بوده و به طوری که او در بازپرسی اقرار کرده، مبلغ یک میلیون ریال از حاج اسماعیل رضائی بارفروش دریافت داشته که هفت دسته حرکت داده است.
البته هدف این افراد با تعلیماتی که پس از اخذ از سردسته خود گرفته بودند عبارت بوده است از، غارت، آتش زدن، هتک حیثیت بانوان، حمله به مأموران انتظامی...
در ضمن باید به اطلاع آقایان برسانم، حاج اسماعیل رضائی دهنده پول به طیب نیز اقرار کرده است که، شخص دیگری مبلغ دو میلیون ریال به او داد، تا بین عوامل معین تقسیم و بلوا و آشوب راه بیندازند. این شخص یعنی حاج اسماعیل رضائی در برگ بازپرس صراحتاً اظهار کرد: چون این پول از راه خیانت به مملکت به من رسیده مستحق استفاده از آن نیستم و به موجب دو فقره چک در وجه بانک کار عین آن را که یک میلیون ریال است به دولت تسلیم کرد.»(5)
در 12 مرداد 1342 محاکمه 17 نفر از دستگیر شدگان که برای آنان تقاضای اعدام شده بود، در دادگاه نظامی آغاز شد. اسامی آنان عبارت بود از: 1ــ طیب حاج رضائی 2ــ حاج اسماعیل رضائی 3ــ حسین شمساوی 4ــ سید علی بوریاباف 5ــ محمود ذوقی 6ــ عنایت الله ذوقی 7ــ حسین شیرزاد 8ــ اسماعیل خلج 9ــ محمدرضا تقی زاده سراجه 10ــ سید مجتبی طالاری 11ــ محمد باقر باقریان موحد (معروف به محمد قمی) 12ــ امیر کریمخانی (معروف به امیر استاد) 13ــ حسین صالحی نیا 14ــ فضل الله ابزاری سلحشور 15ــ غلامرضا قائنی 16ــ حاج محمد مظلومی 17ــ عبدالله صادقی تهرانی
دادگاه بدوی پس از چند جلسه، سرانجام در 27 مرداد رأی خود را صادر کرد. پنج نفر به اعدام، یک نفر به حبس ابد، چهار نفر به پانزده سال زندان و شش نفر به پنج سال محکوم شدند و یک نفر نیز تبرئه شد. از همان روز به وسیله خانواده های آنان و همچنین تعدادی از علما و گروه ها اقداماتی برای جلوگیری از اعدام محکومین صورت گرفت.
سید حسن امامی (امام جمعه تهران) طی دو نامه یکی برای شاه و دیگری برای «هیراد» رئیس دفتر شاه و از معاونین وزیر دربار درخواست کرد در مجازات محکومین تخفیف داده شود. وی چنین نوشت:
مجدداً در چهارم شهریور 42 سید حسن امامی طی نامه ای از شاه درخواست کرد:
«چاکر از خاک پای مبارک استدعا می نماید که عفو همایونی به میزان یک درجه تخفیف شامل آنان شود.»(7)
در 12 شهریور دادگاه نظامی تجدیدنظر شروع به کار کرد و در 22 مهر رأی دادگاه صادر شد. طیب حاج رضائی و حاج اسماعیل رضائی را به رغم نداشتن دلایل کافی و فقط بر اثر اعمال فشار نصیری و درخواست او از شاه، محکوم به اعدام شدند.
«... رئیس دادگاه نظامی تجدیدنظر سرلشگر امین زاده شخصاً تحقیقاتی پیرامون پرونده می کند. بعد از این تحقیقاتی که خودش می کند می آید دادگاه را تشکیل می دهد. چند روزی هم دادگاه ادامه داشته بعد وقتی می روند داخل شور می شوند، این تحقیقات خودش را ارائه می دهد، و طیب به دلیل موافقت با تعطیل میدان به سه سال و حاج اسماعیل رضائی را به دو سال و یکی دیگرشان هم به یک سال و بقیه را هم تبرئه. قبل از این که حکم قرائت شود، نصیری تلفن می کند به دادگاه، نظر را می خواهد و می گویند، نظرات به این صورت است. چهار نفر موافق که یکی خود رئیس دادگاه بوده و یک نفر فقط با این نظر مخالف است. نصیری می گوید: «نه این حکم را صادر نکنید، برای خاطر اینکه اگر این جوری شود جواب این خون ها را کی می خواهد بدهد 15 خرداد باید به حساب یکی گذاشته شود». رئیس دادگاه می گوید: «نه من نمی توانم این کار را بکنم.» [نصیری] تلفن می زند به شاه، با شاه صحبت می کند و شاه هم تلفنی با دادگاه تماس می گیرد و نتیجتاً این طور می شود که حاج اسماعیل و طیب به اعدام و 5 الی 6 نفر تبرئه و بقیه هم به 10 سال، 15 سال و 8 سال زندان محکوم شدند.(8)
در روز 11 آبان 1342 آنان در میدان تیر پادگان حشمتیه تیرباران شدند.
بازتاب اعدام طیب و حاج اسماعیل رضائی
مردم که از دلایل دستگیری، محاکمه و محکومیت طیب و دوستانش اطلاع داشتند، با اعلام خبر اعدام دو نفر از دستگیرشدگان واکنش وسیعی در محافل و مراکز مختلف از خود نشان دادند. اعلامیه های متعددی در افشای جریانات سیاسی روز و دلایل اعدام آقایان منتشر و مجالس ختم در شهرهای مختلف برگزار شد.«روز 12 ماه جاری [آبان] آیات شریعتمداری و نجفی و گلپایگانی به درس حاضر نشده و علت آن اعتراض به اعدام طیب و حاج اسماعیل بوده است.»(9)
و همچنین در 12 آبان روحانیون طراز اول قم در منزل حاج سیداحمد زنجانی جلسه مشاوره داشتند و تصمیم گرفتند که در روز 13 / 8/ 42 درس را شروع و ضمناً مجلس ترحیمی هم به نام طلاب حوزه علمیه قم در یکی از مساجد دائر کنند.
اکثر مردم و روحانیون علت اعدام این دو نفر را قدرت نمایی رژیم و اینکه افرادی به خاطر مسئولیت در ایجاد وقایع 15 خرداد مجازات شوند، می دانستند، آنان که از مسایل اطلاعات دقیق تری داشتند، می دانستند که اعدام آنان در واقع انتقام نصیری از طیب و بعضی افراد در میدان بود که با پلیس در سرکوب مردم و مبارزات همکاری نکردند؛
«طبق تحقیقاتی که در مورد تیرباران شدن نامبردگان بالا به دست آمده، افراد بازاری که کم و بیش منتسب به جبهه ملی و همچنین وابسته به روحانیون هستند و افراد میدانی و بیشتر اشخاص ساکن در جنوب شهر که اغلب امرار معاش آنها از راه اخلالگری می باشد، فوق العاده از این موضوع ناراحت هستند...» (10)
آقای حاج اصغر جویان یکی از کسانی که مدت ها در زندان بود، پس از آزادی از زندان در گفتگو با بعضی افراد گفت:
«... چرا طیب را کشتند؟ برای اینکه گفتند تو بیا بگو من از آقای خمینی پول گرفته ام و این کارها را کرده ام، ولی او حاضر نشد و به خاطر این هم کشته شد... در این مدت که در زندان بود اذیتش کردند. یکی از کارهایی که باعث شد طیب کشته شود این بود که به نصیری فحش داد و همین باعث مرگش شد.» (11)
«هیئت های مؤتلفه اسلامی» به مناسبت هفتمین روز شهادت آنان اعلامیه ای منتشر کرد که ضمن افشای بعضی مسائل، از مقام آنان تجلیل کرد و با فراخواندن مردم به ادامه راه آنان نوشت:
«بگذار عمّال بیگانه به خاطر ارعاب مردم محروم و ستمدیده سینه های فرزندان شجاع و دلیر ما را سوراخ سوراخ نموده و مغز آنان را متلاشی کنند. در سحرگاه شنبه دو تن از دلیرترین فرزندان ایران، «طیب حاج رضائی» و «حاج اسماعیل رضائی» که با تحمل سخت ترین شکنجه های طاقت فرسا و غیرانسانی حاضر نشده بودند، نسبت های خلاف حقیقت سازمان امنیت را به روحانیت بپذیرند، به جرم علاقه به دین، زیر رگبار گلوله نوکران خون آشام اجانب جان سپردند...» (12)
آیت الله قاضی طباطبائی در تبریز در مورد طیب و حاج رضائی گفت:
«دو نفر جوان رشید مسلمان را تیرباران کردند، آنها در راه دین شربت شهادت نوشیده اند. تمام روحانیون تبریز به روح آن دو نفر درود می فرستند. چرا ایران زیر پای خارجی است. حکومت چرا همیشه از قرآن دم می زند... چرا برخلاف قانون اساسی رفتار می کند.(13)
همچنین در مجالس روضه خوانی که در جنوب مشهد تشکیل شد طیب را «حر» معرفی و از او تعریف و تمجید کردند.(14)
واقعیت این است که به گفته «سرهنگ بازنشسته جواد صارمی... وکیل مدافع محرکین [متهمین] وقایع 15 خرداد در دادگاه نظامی... طیب واقعاً مرد بود. هیچ یک از رجال ما شهادت و مردانگی او را ندارند. این مرد تا پای جانش ایستاد و نخواست غیر واقع سخن بگوید. به طیب و دوستانش فشار آورده بودند که در محکمه بگویند، علما و مخصوصاً [امام] خمینی ما را وادار به چنین اعمالی نموده اند، تا در جلسات علنی به استناد این اظهارات از تقصیرات شما کاسته و به مجازات خیلی خفیفی محکوم شوید، والا مرگ در انتظار شماست. ولی این مرد و سایرین که واقعاً جوانمرد بودند، نخواستند زیر بار حرف غیرواقع بروند... مجازات معموله علیه دو نفر معدومین را فقط می بایستی اسمش را سیاست گذارد نه قضاوت...» (15)
جمعیت زیادی برای شرکت در مراسم شب هفت بعدازظهر 16 / 8 به شهر ری عزیمت و در محوطه عبدالعظیم مقبره طیب اجتماع کردند. لیکن در ورودی مقبره... قبلاً به وسیله مأمورین انتظامی بسته شده بود و از ورود مردم جلوگیری کردند.(16)
بعضی روزنامه ها و مجلات مطالب و عکس هایی از طیب و حاج اسماعیل به چاپ رساندند، ولی از طرف اداره تبلیغات سانسور و توقیف گردید و صفحات مزبور را عوض کردند. از جمله:
«مجله امید ایران عکس بزرگ و تمام صورت طیب را سه رنگ روی جلد چاپ کرده بود و بر تعداد تیراژ مجله نیز 2500 عدد اضافه کرده بود، ولی روی جلد چاپ شده و گراورها توسط شهربانی جمع آوری شده است... روی همین تناقض دستور، بین افراد مطلع این فکر به وجود آمده که بین ساواک و شهربانی یک کدورت و رقابت و زورآزمایی وجود دارد...» (17)
در این میان یکی از مأموران ساواک اظهارنظر کرد که:
«میدان دارها و عده کثیری از اهالی جنوب شهر مصمم هستند در شب چهلم طیب مراسم پرشور و باشکوهی ترتیب داده و حتی اگر ناچار شوند که با قوای انتظامی مقابله نمایند، آن مراسم را عملی سازند و از هم اکنون عده ای مشغول ترتیب مقدمات آن مراسم می باشند...» (18)
برای شناسایی افراد فعال، دوستان و طرفداران طیب و حاج اسماعیل، از ساواک تهران خواسته شد تا رفقا و همکاران آنان که در تشویق مردم جهت شرکت در مراسم شب هفت و همچنین تدارک شب چهلم فعالیت می کردند، اقدام نمایند.(19)
1ــ تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد (سند 96 / 5).
2ــ همان (سند 97 / 5).
3ــ همان (سند 98 / 5).
4ــ برای اطلاع بیشتر به کتاب ناگفته ها، خاطرات شهید مهدی عراقی، صص 180 تا 191 مراجعه شود.
5ــ روزنامه اطلاعات، 15 مرداد 1342.
6ــ همان (سند 99 / 5).
7ــ همان (سند 100 / 5).
8ــ عراقی، مهدی: «ناگفته ها» ص 190.
9ــ همان (سند 101 / 5).
10ــ همان (سند 102 / 5).
11ــ همان (سند 103 / 5).
12ــ همان (سند 104 / 5).
13ــ همان (سند 105 / 5).
14ــ همان (سند 106 / 5).
15ــ همان (سند 107 / 5).
16ــ همان (سند 108 / 5).
17ــ همان (سند 109 / 5).
18ــ همان (سند 110 / 5).
19ــ همان (سند 111 / 5).
منبع: شاهد یاران، شماره 68
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}