نویسنده: حجة الاسلام والمسلمین یوسف صدّیق عربانی گیلانی




 
علماء بزرگوار علم اخلاق مثل مرحوم ملاّ احمد نراقی بخل را اینگونه تعریف کرده اند:
بخل، عبارت است از امساک کردن در مقامی که باید بذل کرد، و ندادن آنچه را که باید داد و دو طرف دارد: تفریط، افراط، بخل تفریط است و افراط آن، اسراف است که عبارت است از: خرج کردن آنچه نباید خرج کرد و این هر دو طرف، مذموم است یعنی نه افراط مطلوب است و نه تفریط، و حدّ وسط آنها که صفت جود و سخاوت است بسیار پسندیده و محمود است و مخفی نماند که صفت بخل، نتیجه محبّت دنیا و ثمره آن است و این، از جمله صفات خبیثه و اخلاق رذیله است و خدای تعالی می فرماید:
«وَ لاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ »(آل عمران/180).
گمان نکنند کسانی که بخل می ورزند به آنچه خدا از فضل خود به ایشان عطا فرموده، که این خیر ایشان است بلکه این شرّ است از برای آنها؛ و زود باشد که در روز قیامت آنچه را که بخل کرده اند طوق شود و به گردن ایشان افتد.
و روایاتی چند در مذمّت بخل نقل نموده که به بعضی از آنها اشاره می شود: حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: [ زنهار گرد بخل نگردید که آن هلاک کرد کسانی را که پیش از شما بودند و آنها را بر این داشت که خون یکدیگر را ریختند، و آنچه بر ایشان حرام بود، حلال شمردند].(1)
و نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود: «بخل دور است از بهشت، و نزدیک است به آتش و جاهل سخی محبوب تر است نزد خدا، از عالم بخیل»، و فرمود: «بخل درختی است که ریشه آن به درخت زقوم (جهنم) فرو رفته و بعضی از شاخه های خود را به دنیا آویخته است. پس هر که به شاخه ای از آن چنگ زند او را داخل آتش کند. آگاه باشید که بخل ناشی از کفر است، و عاقبت کفر آتش است.(2)
و نیز روایت شده «روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مردی را دید که پرده کعبه را گرفته و می گوید: خدایا به حرمت این خانه، گناهِ مرا بیامرز، حضرت فرمود: بگو ببینم چه گناه کرده ای؟ عرض کرد: گناه من بزرگتر از آن است که بگویم!
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آیا گناه تو بزرگ تر است یا زمین؟ گفت: گناه من!
فرمود: گناه تو بزرگ تر است یا کوهها؟ گفت: گناه من!
فرمود: گناه تو بزرگ تر است یا دریاها؟ گفت: گناه من!
فرمود: گناه تو بزرگ تر است یا آسمانها؟ گفت: گناه من!
فرمود: گناه تو بزرگ تر است یا عرش؟ گفت: گناه من!
فرمود: گناه تو بزرگ تر است یا خدا؟ گفت: خدا از همه چیز بزرگ تر و اعلی و اجلّ است.
سپس فرمود: گناه تو چیست؟ عرض کرد یا رسول الله! من مردی صاحب ثروتم و هر وقت فقیری به من مراجعه می کند و از من چیزی می خواهد گویا شعله آتشی رو به من می آورد (یعنی حاضر نیستم چیزی از ثروتم را به فقیری ببخشم.)
حضرت فرمود:
دور شو از من، و مرا به آتش خود مسوزان! قسم به خدایی که مرا به هدایت و کرامت برانگیخته است اگر میان رکن و مقام بایستی و دو هزار سال نماز بخوانی و آنقدر گریه کنی که نهرها از آب چشم تو جاری شود و درختان سیراب گردند، و بمیری در حالی که لئیم باشی خدا تو را سرنگون به جهنّم می افکند».(3)
و از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایت شده که فرمود: بخل، صاحب خود را حقیر و بی قدر می کند.(4)

آیا مرض بخل علاج دارد؟

آری هر دردی را درمانی است و درمان مرض بخل به قول مرحوم نراقی رحمه الله در کتاب شریف معراج السعادة هم علمی است و هم عملی.
اما روش علمی، آن است که افت بخل را بداند و فایده جود و کرم را بشناسد، و آثار و اخباری که در مذمّت بخل، و مدح سخاوت، رسیده مورد مطالعه قرار دهد، و وعده های الهی را در پاداش سخاوت، و کیفر صفت بخیلان را که آتش دوزخ است در نظر آورد و از طرفی ذلّت بخیلان و نفرت مردم از آنها را مشاهده کند تا آنجا که فرمود: علاقه به دنیا و محبت مال را از دل خود بر کند کم کم این مرض را از خود دور خواهد کرد و امّا عمل، چون اراده بخشش کرد دیگر درنگ ننماید زیرا شیطان لعین در مقام وسوسه درآید و او را وسوسه کند و از فقر و کم شدن ثروت بترساند عمل به این رهنمودها است که این معرض او را معالجه نموده، و راه درست زندگی را به او می آموزد.
خور و پوش و بخشای و راحت رسان
نگه می چه داری ز بهر کسان؟
به دنیا توانی که عقبی خری
بخر، جان من، ورنه حسرت بری
زر و نعمت، اکنون بده کان تست
که بعد از تو بیرون، زفرمان تست
تو با خود ببر، توشه خویشتن
که شفقت نیاید ز فرزند و زن
کسی گوی دولت، ز دنیا برد
که با خود نصیبی به عقبی برد
غم خویش در زندگی خور، که خویش
به مرده نپردازد از حِرصِ خویش!
به غمخوارگی چون سرانگشت من
نخارد کسی در جهان، پشت من (5)
و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در رفاقت نکردن با بخیلان در نهج البلاغه اش می فرماید: و لا تدخلنّ فی مشورتک بخیلاً یعدل عن الفضل، و یعدک الفقر.(6)
به سردار نامدارش مالک اشتر نخعی در آن منشور معروفش که برای تمامی سیاستمداران جهان اسلام بهترین رهنمود در اداره مملکت و زمامداری است می فرماید:
هیچگاه در مجلس مشورتی خود بخیل را دخالت مده، که تو را از نیکوکاری باز دارد و از فقر و تنگدستی می ترساند. و در حکمت نهج البلاغه اش می فرماید:
البخل جامعٌ لمساوی العیوب، و هو زمامٌ یقاد به الی کلّ سوءٍ.(7)
بخل ورزیدن، کانون تمام عیب ها و صفات زشت و مهاری است که آدمی را به سوی هر کار زشتی می کشاند و اساساً آن حضرت، بخل را ننگ می داند و می فرماید: البخل عارٌ.(8) بخل، ننگ آدمی است. و نیز در نهج البلاغه می خوانیم که روزی آن حضرت علیه السلام در سر راه از کنار مزبله ای عبور می کرد و به چیز پلیدی برخورد فرمود: هذا ما بخل الله به الباخلون، و در خبری دیگر نقل شده که فرمود: و هذا ما کنتم تتنافسون فیه بالامسِ!(9)
این همان است که بخیلان به آن بخل می ورزند، و فرمود: این چیزی است که دیروز بر سرِ آن رقابت می کردید.
و نیز فرمود: عجبت للبخیل یستعجل الفقر الذی منه هرب و یفوته الغنی الذی ایّاهُ طلب، فیعیش فی الدّنیا عیش الفقراء، و یحاسب فی الاخرة حساب الاغنیاء علیه السلام.
در شگفتم از بخیل به سوی فقری می شتابد که از آن می گریزد، و سرمایه ای را از دست می دهد که آن را طلب می کند، در دنیا چون تهیدستان زندگی می کند، امّا در آخرت همچون سرمایه داران به حساب او رسیدگی می شود.
اکنون از شما خواننده عزیزی که این اوراق را می خوانید می پرسیم با این صفت زشت که بخیل دارد، و با ین مرام پست و خفّت باری که چنین فردی دارد آیا سزاوار است که آدمی با او دوستی کند؟ اینجا است که با تمام وجود از رهنمودهای پیشوایان عزیز و معصوم خود در حفظ ارزشهای اسلامی و دوری جستن از مفاسد اخلاقی حداکثر استفاده را می کنیم.
***

با دروغگو رفاقت مکن

نقل کردیم که امام سجاد علیه السلام به فرزندش امام باقر علیه السلام فرمود: با پنج طبقه رفاقت مکن. در شرح این حدیث شریف و بیان صفات مذمومه آنهایی که صلاحیت دوستی را ندارند یعنی فاسق و بخیل نکاتی را از قرآن کریم و پیشوایان معصوم علیه السلام آوردیم اینک در شرح طبقه سوّم یعنی افراد دروغگو که صلاحیت رفاقت را ندارند نکاتی را به عرض می رسانیم.
علمای اخلاق مانند مرحوم نراقی و دیگران دروغ را از جمله گناهان کبیره دانسته بلکه معتقدند که دروغ از قبیح ترین و خبیث ترین گناهان است.
و فرموده اند: دروغ، صفتی است که آدمی را در دیده ها خوار، و در نظرها بی اعتبار و بیمقدار می سازد و باعث سرشکستگی و سبب ریزش آبرو در نزد خدا و خلق، و موجب روسیاهی دنیا و آخرت است.
جنانچه در قرآن کریم می خوانیم: «إِنَّمَا یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ »(نحل/105) این است و جز این نیست آنها که به دروغ، افتراء می بندند افرادی هستند که ایمان به خدا ندارند.
و از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده که فرمود: هرگاه مؤمنی بدون عذر شرعی، دروغ بگوید، هفتاد هزار فرشته او را لعنت می کنند و از دل او تعفّن و گندی بلند می شود و می رود تا به عرش می رسد و خدای تعالی به سبب آن دروغ، گناه هفتاد زنا برای او می نویسد که آسان ترین آنها زنایی است که با مادر خود کرده باشد.(10)

جاهایی که دروغ جایز است

علمای اسلام در چند جا دروغ را جایز شمرده اند:
1- جایی که اگر دروغ نگوید مفسده ای بپا شود مثل اینکه می خواهند مظلومی را بکشند یا مال او را غارت کنند و یا حیثیت او را بر باد دهند و در چنین جاهایی دروغ جایز است یعنی اگر از کسی سراغ چنین فردی را گرفتند و پرسیدند آیا فلانی را ندیده ای؟ یا آدرس او را می دانی؟ با توجّه به اینکه می داند، برای حفظ حقوق این مظلوم جایز است به دروغ بگوید، من او را نمی شناسم، یا اگر او را دیده ای و می دانی هم اکنون در کجا است، جایز است به دروغ بگویی من او را ندیده ام و نمی دانم هم اکنون در کجا است.
2- به عنوان آشتی دادن و صلح بین دو مؤمن جایز است دروغ بگویی مثلاً به اوّلی بگویی که فلانی از شما خیلی به نیکی یاد کرد من بودم و شنیدم و در نزد دوّمی هم بگویی که دیروز در جایی بودم خوشم آمد که فلان کس که بین شما و او مدّتی است شکر در آب است خیلی از صفات نیک شما یاد کرد طوری که من تعجب کردم. و از این قبیل کلمات، آنقدر که آن دو انسان را که مدتها با هم قهر کرده اند بیکدیگر نزدیک نموده و صلح و دوستی بینشان بوجود آورد.
3- اگر زنی از شوهرش چیزی درخواست کرده که در توان شوهر نیست می تواند موقتاً به او وعده دروغین بدهد. البته تا وقتی جایز است که عذرش باقی باشد وگرنه حق ندارد برای طفره رفتن از انجام وظیفه اش در مقابل همسر، به دروغ متوسّل شود و این عمل را حرفه خود قرار دهد و بکلّی از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند که در چنین مواردی هرگز اسلام اجازه چنین علمی را به شوهر نمی دهد.
4- هرگاه کودکی را به کاری مأمور می سازی که حاضر به انجام آن نیست، ولی آن کار در آینده به سود آن طفل تمام می شود، مثل تحصیل علم، و آموزش های حرفه ای و امثال آن، برای تشویق چنین طفلی می توانی به او وعده هایی بدهی هر چند که در دل قصد انجام آن وعده ها را نداری.
5- در میدان های جنگ می توانی به دشمن خدعه کنی و به دروغ به او چیزهایی بگویی تا بر او ظفر بیابی.(11)

دروغ و دروغگو از نگاه نهج البلاغه

حضرت علی علیه السلام در مورد پرهیز از دروغ می فرماید: جانبوا الکذب فانّه مجانبٌ للایمان، الصادق علی شفا منجاهٍ و کرامهٍ، و الکاذب علی شرف مهواهٍ و مهانهٍ.(12) از دروغ برکنار باشید که با ایمان فاصله دارد، راستگو در راه نجات، و بزرگواری است، اما دروغگو بر لب پرتگاه، و خواری است.
و نیز فرمود: اما و شرِّ القولِ الکذبُ انّهُ یقولُ فیکذبُ.(13) مردم آگاه باشید بدترین گفتار دروغ است. عمر و عاص سخن می گوید پس دروغ می بندد ... ملاحظه فرمایید همیشه افراد بی اصل و نسب مثل عمر و عاص اهل کذب و دروغ هستند و هیچگاه اهل ایمان و متدیّنین دروغگو نیستند و افراد ناپاکی مانند این وزیر فاسق و فاجر معاویه پلید، روزگار خود را با فسق و فجور و دروغ سپری کرده و همواره اینگونه افراد پست و نالایق مزاحم مسلمانان و خار سرِ راه پیشوایان معصوم علیه السلام بوده اند و در یکی از حکمت های نهج البلاغه اش می فرماید: ... و تَرکَ الکَذبِ تشریفاً للصدق...(14) و (خداوند تعالی) ترک دروغ را برای حرمت نگاهداشتن راستی واجب فرمود.

دروغ انس بن مالک عبرت انگیز است

به راستی که انسان دروغگو بدبخت است و خود نیز عامل بدبختی خویش است که گفته اند:
تو خود اختر خویش را می کنی بد
مدار از فلک چشم نیک اختری را
انس بن مالک یکی از آن بدبخت هایی است که سخن راستش را از امام زمانش یعنی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام دریغ نمود و ذلّت دروغگویی خود را هم دید در نهج البلاغه آمده حضرت امیرالمؤمنین علی علیه لاسلام وقتی به شهر بصره رسید خواست انس بن مالک را به سوی طلحه و زبیر بفرستد تا آنچه از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره آنان شنیده یادشان آورد انس قبول نکرد و گفت: من آن سخن پیامبر را فراموش کرده ام (البته قابل ذکر است که فراموش نکرده بود ولی چون نخواست فرمان امام را اطاعت کند به دروغ متوسّل شده و گفت: سخن رسول خدا را فراموش کرده ام) و امام علیه السلام فرمود: ان کنت کاذباً فضربک الله بها بیضاء لامعهً لاتواریها العمامهُ(15). اگر دروغ می گویی خداوند تو را به بیماری بَرص (یک نوع مرض پوستی) دچار کند که عمامه آن را نپوشاند. ( آری پس از نفرین امام علیه السلام انس به بیماری برص در سر و صورت مبتلا شد که همواره از شرم و حیاء نقاب می زد.
در تاریخ آورده اند که این مرد خبیث در روز عید غدیر خم حضور داشت که رسول خدا فرمود: «مَن کُنتُ مولاهُ فهذا علیٌ مولاه اللهمَّ و آل من والاه و عاد من عاداهُ.(16) هر کس را که من مولایش هستم پس این علی مولای اوست خدایا دوست بدار هر کس که علی را دوست می دارد و دشمن باش با هر کسی که با علی دشمنی می کند.
این مرد، بر اساس هواپرستی گفت: آنچه از رسول خدا شنیده بودم از یادم رفته است! و دید آنچه را که نباید می دید لعنت ابدی بر روان پاک او که امام معصومش را یاری نکرد و به دروغ گفت که گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از یادم رفته است!
و این است پاداش اشخاص دروغگو در دنیا تا چه بدبختی ها و نکبت ها در آخرت نصیبشان گردد.
آیا چنین اشخاصی که منفور خدا و رسول او هستند و از مقبولیّتی در جوامع دینی برخوردار نیستند لایق دوستی و رفاقت هستند؟ آیا زندگانی خفّت بار اینگونه اشخاص برای جوانان ما و خود ما درس نیست؟ امید است همه ما با مطالعه دقیق این رهنمودهای سازنده راه روشن حیات سعادتمندانه خود را بیابیم و آنگونه زندگی کنیم که خدا و رسولش رهنمود داده اند.

نادانی

گفتیم که امام سجّاد علیه السلام به فرزندش فرموده که با پنج طبقه نشست و برخاست مکن و در هیچ طریقی با آنها همسفر و همراه مشو چهارمین طبقه ای که نباید با آنها رفاقت کنیم فرمود: با احمق رفاقت مکن که او می خواهد به شما خدمت کند ولی چون نادان است به سبب نادانی به شما ضرر وارد خواهد کرد.
همه می دانیم که عقل مایه اعتبار انسان است و جهل مایه خواری و بی اعتباری انسان، و طبق فرمایش حضرت علی علیه السلام که فرمود:«العِلمُ مِصباحُ العقل.(17) علم و دانش، عقل آدمی را زیاد می کند، باید تلاش کنیم تا میزان معرفت و آگاهی خود را بالا ببریم که گفته اند: آدمی را بتر از علّت نادانی نیست.
و در حدیث از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده است که به حضرت علی علیه السلام فرمود: یا علی! لا فقر اشدُّ من الجهل، و لا مال اعود من العقل.(18) ای علی! هیچ فقری بدتر از نادانی و هیچ ثروتی بالاتر از عقل، نیست که قبلاً در اینمورد در صفحات قبل بحث شد.
و نیز در نهج البلاغه می فرماید: العالم من عرف قدره، و کفی بالمرء جهلاً ان لا یعرف قدره(19) دانا کسی است که قدر خود را بشناسد، و نادانی انسان همین بس که منزلت و موقعیت خود را نشناسد. و نیز ضمن وصایایش به فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود: ... و قطعیه الجاهل تعدل صلة العاقل.(20) بریدن با جاهل پیوستن به عاقل است.
و به حارث همدانی که یکی از یاران مخلص آن حضرت بود فرمود: واحذر صحابه من یفیل رأیه و ینکر عمله، فانَّ الصاحبَ معتبرٌ بصاحبه (21) از دوستی با بی خردان و خلافکاران بپرهیز، زیرا هر کسی را به دوستش می شناسند. همه ما می دانیم که انسان هر چه نادان تر باشد کارهای او نوعاً احمقانه است و ای بسا چه بلاهایی که آدمی بر اثر نادانی هم بر سر خودش می آورد و هم اطرافیان خود را گرفتار اعمال نابخردانه خود می کند از این جهت با یک بررسی مختصر می توان نتیجه گرفت که اکثر اهل فسق و فجور نادان های جامعه هستند از این جهت پیشوایان عصوم ما علیه السلام به پیروان خود از همنشینی با این گروه هشدار داده اند.
و شاعر نیز در تفسیر کلام گوهربار معصوم علیه السلام می گوید:
زنادان و زنا جنس و زنا کس
به شب بگریز منگر هیچ بر پس

آداب معاشرت

و در حکمت نهج البلاغه می خوانیم که آن حضرت به فرزندش امام مجتبی علیه السلام فرمود: چهار چیز را از من یادگیر(در خوبی ها) و چهار چیز را نیز به خاطر بسپار که تا به آنها عمل می کنی زیان نخواهی دید:
1- همانا ارزشمندترین بی نیازی عقل است، 2- و بزرگترین فقر بی خردی است.3-و ترسناکترین تنهایی خودپسندی است. 4- و گرامی ترین ارزش خانوادگی، اخلاق نیک است.
یابنی! ایّاک و مصادقه الاحمق فانّه یرید ان ینفعک فیضرّک، و ایّاک و مصادیقه البخیل فانّه یقعد عنک احوج ما تکون الیه، و ایّاک و مصادقه الفاجر فانّه یبیعک بالتافه؛ و ایّاک و مصادقة الکذّاب فانّه کالسّراب یقرب علیک البعید و یبعد علیک القریب.(22)
فرزندم! از دوستی با احمق بپرهیز چرا که می خواهد به تو نفعی برساند اما تو را دچار ضرر می کند، از دوستی با بخیل بپرهیز زیرا آنچه را که سخت به آن نیاز داری از تو دریغ می دارد، و از دوستی با بدکار بپرهیز که با اندک بهایی تو را می فروشد و از دوستی با دروغگو بپرهیز زیرا او مانند سراب است دور را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور می نمایاند.
ملاحظه فرمایید چقدر فرمایشات امامان معصوم ما علیه السلام به هم نزدیک و با توجّه به اختلاف الفاظ و کلمات گوهربارشان چقدر معانی و مضمونشان یکی است. قبلاً سفارش امام سجاد علی السلام را که به فرزندش امام باقر علیه السلام وصیت فرموده بود آوردیم که آنحضرت از رفاقت با پنج طبقه نهی فرموده است اینجا می بینیم که کلام گوهربار حضرت علی علیه السلام نهی از رفاقت چهار طبقه است. و مضمون هر دو حدیث در واقع یکی است.

راه شناخت عاقل و احمق

و همچنین فرمود: لسان العاقل و راء قلبه، و قلبُ الاحمق وراء لسانه.(23) زبان عاقل در پشت قلب اوست، و قلب احمق در پشت زبانش قرار دارد. در شرح این کلام گوهربار فرموده اند: این سخنان ارزشمند، بسیار شگفت آور است. زیرا عاقل هرگز بدون مشورت و فکر، سخن نمی گوید، اما انسان احمق هر چه بر زبانش آید می گوید بدون آنکه فکر کند یا دقت نماید. پس زبان عاقل از قلب او و قلب احمق، از زبان او فرمان می گیرد.
و همچنین در معرفی جاهل فرمود: لا تری الجاهل الا مفرطاً او مفرّطاً.(24) نادان را جز در یکی از این دو حالت نخواهی دید یا تندروی دارد یا کندرو است. و نیز فرمود: لاخیر فی القول بالجهل.(25) در هر سخنی که با نادانی همراه است خیری نیست.
و رایت شده که در محضر شریف حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سلم جمعی از یک نفر، خیلی به نیکی سخن گفته، تا بجایی که او را صاحبِ جمیع صفات نیک و خصلت های پسندیده دانستند، آن حضرت پرسید:
کیف عقل الرجل؟ عقل این مرد چگونه است؟ گفتند یا رسول الله، ما به شما از کوشش وی در عبادت و کارهای خیر گزارش می دهیم و شما از عقلش می پرسید: فرمود: ان الاحمق یصیب بحمقه اعظم من فجور الفاجر. و انّما یرتفع العباد غداً فی الدرجات و ینالون الزلفی من ربّهم علی قدر عقولهم.(26)
همانا انسان احمق بلایی که از راه نادانی به او می رسد بزرگتر از هرزگی اهل فسق و فجور است و بدرستی اینکه فردای قیامت بندگان خدا به برکت عقل به درجات بلند می رسند و به اندازه خودشان به تقرب پروردگارشان نایل خواهند شد. و نیز فرمود: خرد را خداوند سه بخش کرده، هر که همه را دارد خردش تمام است. و هر کس، هیچ از آن ها ندارد خردی ندارد آن سه بخش عبارت است از:
حسن المعرفه الله. و حسن الطاعه لله، و حسن الصبر علی امرالله.(27) خوب شناختن خدا، خوب اطاعت کردن برای خدا، و خوب صبر کردن برای انجام فرمان خدا.

خردمند ده خصلت دارد

در یکی از سخنرانیهایش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشانه های خردمند را اینگونه بیان فرموده است: و صفة العاقل: ان یحلم عمّن جهل علیه.
و یتجاوز عمّن ظلمه،
و یتواضع لمن هو دونه،
و یسابق من فوقه فی طلب البرّ،
و اذا اراد ان یتکلّم تدّبر؛ فان کان خیراً تکلّم فغنم، و ان کان شراً سکت فسلم، و اذا عرضت له فتنهٌ استعصم بالله، و امسک یده و لسانه، و اذا رأی فضیله انتهزبها، لا یفارقهُ الحیاء، و لا یبدو منه الحرص، فتلک عشره خصال یُعرف بها العاقل.(28)
عاقل آن است که در برابر کسی که به او نادانی ورزد حلم بورزد و بردبار باشد، و از کسی که نسبت به او ستم کند گذشت داشته باشد.
و به از خود کمتر تواضع کند، و به از خود بزرگتر در جستجوی نیکی رقابت داشته باشد (یعنی تلاش کند تا خود را به درجه کسی که درجه اش از او بالاتر است برساند بدون اینکه نسبت به او حسادت بورزد) و چون می خواهد سخن بگوید ابتداء بیندیشد، اگر خوب است بگوید و سودمند شود و اگر شرّ بپا می کند نگوید و سالم بماند، و چون فتنهای بر او رُخ می دهد به خدا پناه برد و دست و زبانش را نگهدارد، و چون فضیلتی ببیند آن را غنیمت شمارد (و برای به دست آوردن آن قیام کند و از فرصت استفاده نماید) حیاء از او جدا نشود (یعنی همیشه با حیا است) و هیچگاه اهل حرص و آز نیست. و در مورد صفات نادان چنین فرموده است.

صفات نادان

و صفة الجاهل: ان یظلم من خالطه، و یتعدّی علی من هو دونه، و یتطاول علی من هو فوقه، کلامه بغیر تدّبر، ان تکلّم اثم، و ان سکت سهی، و ان عرضت له فتنهٌ سارع الیها فاردته، و ان رأی فضیلهً، اعرض، و ابطا عنها لا یخاف ذنوبه القدیمه، و لا یرتدع فیما بقی من عمره من الذّنوب، یتوانی عن البرّ ویبطئی عنه، غیر مکترث لما فاته من ذلک او ضیّعه، فتلک عشرة خصالٍ من صفة الجاهل الذی حرم العقل.(29)
صفت نادان این است که با هر که رفاقت کند به او ستم نماید، و به زیر دستش تعدّی کند، و با زبردستش گردن افرازی نماید. بدون فکر، سخن بگوید، و اگر حرفی بزند با گناه همراهست و اگر سکوت کند از وظیفه اش غافل ماند، و اگر فتنه ای به او رخ نماید آن را دامن زند و به سوی آن بشتابد تا مایه هلاکت او گردد، و اگر فضیلتی برای او پیش آید، روی گردان شود و سستی کند (تا چیزی از آن بهره مند نشود!) از گناهان گذشته اش نترسد و در آینده عمرش نیز از گناهان باز نایستد (یعنی همچنان عمرش را با گناه سپری نماید) در بدست آوردن نیکی و خوبی سستی نماید (و از گام زدن به سوی نیکی ها کُند باشد) و از هر چیزی که از دستش رفته و یا ضایع شده باشد اعتنایی ندارد (یعنی برایش اهمیتی ندارد که بهترین سرمایه های عمرش را به رایگان از دستش رفته باشد) این ده صفت از صفات کسی است که از عقل، محروم است.
حال که سخن به اینجا رسیده سزاوار است از یکی از استادهای بزرگوارم یاد کنم و حدیثی را که از ایشان به یادگار دارم بیاورم ایشان مرحوم آیت الله سیدرضا صدر هستند که در سالهای 1340 در حوزه علمیه قم شبهای پنجشنبه با جمعی از طلّاب حوزه در محضر پرفیض ایشان درس اخلاق اسلامی می آموختیم.
مرحوم آیت الله صدر از کتاب شریف تحف العقول چاپ قدیم از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حدیث زیر را در رابطه با نشانه های نادان اینگونه بیان فرمودند:

نشانه های جاهل از نگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

قال شمعون: فاخبرنی عن اعلام الجاهل، فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: ان صحبته عنّاک، و ان اعتزلته شمتک، و ان اعطاک منّ علیک و ان اعطیته کفرک، و ان اسررت الیه خانک، و ان اسرّ الیک اتّهمک، و ان استغنی بطر، و کان فظّاً غلیظاً، و ان افتقر جحد نعمة الله، و لم یتحرّج و ان فرح اسراف وطغی، و ان حزن ایسُ و این ضحک فهق، و ان بکی خار، یقعُ فی الابرار و لا یحبُّ الله و لا یراقبه، و لا یستحیی من الله و لا یذکره، ان ارضیته مدحک و قال فیک من الحسنة ما لیس فیک و ان سخط علیک ذهبت مدحته و وقع فیک من السوء ما لیس فیک و هذا مجری الجاهل.(30)
شمعون یکی از علمای بزرگ مسیحی بود که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم زندگی می کرد. روزی به خدمت آن حضرت، شرفیاب شده و مسائلی را پرسید و جوابهای لازم را شنید و چون جواب سؤالات خود را به طور کافی دریافت کرد مشتاقانه مسلمان شد و از دوستان آن حضرت محسوب گردید.
از جمله سؤالاتی را که از رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم پرسید این بود که عرض کرد یا رسول الله، مرا از نشانه های جاهل خبر ده، حضرت فرمود: (جاهل کسی است که) اگر با او همنشینی کنی تو را منزجر خواهد کرد، و اگر از او فاصله بگیری ناسزایت می گوید (و سخنان زشت نثارت می کند) و اگر به تو عطایی نماید، هدیه ای دهد و بر تومنّت نهاده، (و همواره احسان خود را به رخ تو می کشد) و اگر تو را عطا دهی و محبّتی نمایی، هیچگاه شکرگزاری نمی کند، و ناسپاسی نماید، و اگر به او سرّی بسپاری آن را برملا ساخته و به تو خیانت ورزد، و رازت را افشا کند. و اگر او به تو سرّی بسپارد (به علت نادانی) تو را متهم به افشای رازش می نماید و آبرویت را بر باد می دهد و اگر ثروتمند طغیان می کند، خشن و تندخو می گردد، و اگر فقیر شود نعمت های خدا را منکر شود، و بی باک می گردد (و مراعات حقوق خدا و رسول او را نکند) و اگر مسرور شود اسراف کند و طاغی گردد و اگر محزون شود از رحمت خدا بکلّی مأیوس گردد، و اگر بخندد خنده اش قهقهه و بلند است و اگر بگرید جیغ می کشد و با فریاد ناهنجارش امنیت روانی دیگران را بر هم زند همواره پشت سر خوبان غیبت کند، و خدا را دوست نمی دارد، و او را یاد نکند، و اگر او را خرسند کنی در مدح تو آنگونه سخن خواهد گفت و صفات خوب تو را به تو نسبت خواهد داد که در تو نیست (یعنی متملّقانه سخن می گوید، و اگر بر تو خشم بگیرد و با تو قهر کند تمام مدح و ثناهایی که به نفع تو بر زبانش جاری کرده بود همه را بر باد داده و به جای آن همه تعریف و تمجید از شما آنقدر کلمات زشت پشت سر شما می گوید و صفاتی را به شما نسبت می دهد که ابداً در شما وجود نداشته و ندارد و این است جریان جاهل و نشانه های او.
اینک از شما خوانندگان عزیز بویژه جوانان ارجمند می پرسیم
آیا سزاوار است با چنین افرادی رفاقت کنیم؟ آیا نادان ارزش رفاقت دارد؟ آیا ارتباط با چنین انسان هایی ما را بی اعتبار نمی کند؟ آیا مردم جامعه ما را به چشم حقارت نگاه نخواهند کرد؟ اینجا است که ما با تمام وجود سر تعظیم برای پیشوایان معصوم خویش فرود آورده، و از خداوند متعال استمداد می طلبیم که ما را در عمل به دستورات اخلاقی امامان ما علیه السلام بیش از پیش یاری فرماید، و ما را به خوب و بد اعمال ما واقف گرداند و همواره ما را بر نفس امّاره ما ظفر عطا فرماید. و ما را در گزینش دوستان ما بینش بیشتری مرحمت فرماید تا هم نشینان صالح ما، ما را در مسیر پاکی و دیانت سوق داده، و آنگونه تربیت شویم که خدا و رسول و ائمه ما علیه السلام رهنمود داده اند. اللهم آمین یا رب العالمین.

پی نوشت ها :

1. معراج السعادة/386.
2. معراج السعادة/ 387.
3. همان.
4. همان.
5. سروده سعدی.
6. نهج البلاغه، نامه 53.
7. نهج البلاغه، حکمت 378.
8. نهج البلاغه، حکمت 3.
9. نهج البلاغه، حکمت 195.
10. معراج السعادة/552.
11. معراج السعادة با تلخیص/553.
12. نهج البلاغه، خطبه 86.
13. نهج البلاغه، خطبه 84.
14. نهج البلاغه، حکمت 252.
15. نهج البلاغه، حکمت 311.
16. نهج البلاغه ترجمه مرحوم استاد محمّد دشتی رحمه الله/705.
17. غررالحکم، ج 162/2.
18. ترجمه تحف العقول/12.
19. نهج البلاغه، خطبه 103.
20. نهج البلاغه، خطبه 31.
21. نهج البلاغه، خطبه 69.
22. نهج البلاغه، حکمت 38.
23. حکمت، 40.
24. نهج البلاغه، حکمت/70.
25. حکمت، 71.
26. ترجمه تحف العقول/53.
27. تحف العقول/54.
28. تحف العقول/54.
29. همان.
30. تحف العقول/19.

منبع: صدیق عربانی گیلانی، یوسف ، (1390)، تربیت از نگاه امیرالمؤمنین علی علیه السلام، قم، انتشارات جام جوان، دوم.