نویسنده: حجة الاسلام والمسلمین یوسف صدّیق عربانی گیلانی



 

نکته اول: قدرشناسی از نعمت های الهی

یکی از صفات خوب اهل ایمان شکرگزاری و قدرشناسی از نعمت های الهی است چرا که مؤمن می داند که همه نعمت های جهان از جهان آفرین است نه از دیگران هیچکس از خود چیزی ندارد و هر که هر چه دارد از خداوند تعالی است پس شرط برخورداری از نعمت های الهی ایجاب می کند که: اولاً نعمت ها را بشناسد چه اگر نشناسد هرگز قدرشناس نیست.
سر ز شکر دین از آن برتافتی
کز پدر میراثِ ارزان یافتی
هر که او ارزان خَرَد ارزان دهد
گوهری طفلی به قرص نان دهد
و ثانیاً به میزان شناختنش از نعمت ها نسبت به آفریدگار مهربان که این نعمت ها را آفریده و در اختیاش قرار داده همواره روح سپاسگزاری در او تقویت می شود و دل و جانش غرق خضوع و خشوع در برابر خداوند بزرگ می گردد.
در این بخش از گفتار می خواهیم به چند موضوع اشاره کنیم و به فراخور استعداد ناچیز خود در مورد این موضوعات بحث کنیم.
موضوع اوّل قدرشناسی است از نعمت ها است و موضوع دوّم تباه نکردن نعمت ها است و موضوع سوّم استفاده مطلوب از نعمت های الهی است.
امّا موضوع اوّل: در قرآن کریم می خوانیم:«وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ‌».(الضّحی/11) و نعمت های پروردگارت را بازگو کن.
مفسّران ارجمند قرآن کریم در ذیل این آیه مبارکه نکات برجسته ای را بیان کرده اند که به بعضی از این نکات اشاره می شود:
1- یادآوری نعمت های الهی ضمن اینکه سبب می شود که انسان کمبودها را کمتر احساس کند در روح و جان خود انسان اثر آرام بخشی می گذارد.
2- یک نوع تشکّر از خداوند متعال است. فی المثل اگر عضوی از اعضایش را در حادثه ای از دست دهد نسبت به دیگر اعضای بدنش همواره از خداوند تعالی تشکّر و سپاس دارد.
3- بندگی اش را در پیشگاه خدای تعالی تکامل می بخشد و به علاوه بازگو کردن نعمت مراتبی دارد که گاه با زبان تشکّر می کند و مثلاً می گوید: الحمدلله، تمام حمدها به خداوند متعال تعلق دارد و گاه با قلبش از معبودش اعلام رضایت می کند که معبودا از تفضّل وعنایات بیدریغ خود این موجود ناچیزرا آنقدر نوازش فرمودی و احسان کردی که تا عمر دارم اگر تمامی لحظه لحظه های زمان را صرف شکر احسانهایت بکنم هیچگاه نتوانسته ام جبران حتّی یکی از نعمت هایت را بنمایم.

ادب شکرگزاری حضرت امام حسین علیه السلام در پیشگاه خداوند متعال

حضرت امام حسین علیه السلام در بخشی از دعاء در روز عرفه بدرگاه خالق متعال اینگونه می نالد:(1) «خدایا لطف و احسانت نسبت به من بیش از رنج و سختی هایی است که بر من رسیده است و من گواهم خداوندا به حقیقت ایمان خود، و تصمیمات متیقّن، و توحید صریح خالص خود و باطن پوشیده ی ضمیرم، و به پیوستگی های جریان نور چشمانم، و خطوط صفحه ی پیشانیم و رخنه های تنفّسم، و نرمه ی تیغه ی بینی ام، و دستگاه حسّ شنواییم، و آنچه بچسبد و بر هم آید بر آن دو لبم، و حرکات تلفظ زبانم، و گردشگاه آواره دهانم و محلّ روییدن دندانهایم، و مایه گوارایی خوردن و نوشیدنم، و بارگیری مغز سرم و لوله بلعیدن درون چنبره گردنم (لوله گوارشم) و آنچه درون تاریکی قفسه سینه ی من است و آویزه رشته حیاتم و رگ گردنم و پرده دلم و پاره های گوشه و کنار جگرم و آنچه درون خمیدگی های دنده هایم و گودی های مفاصلم و اجزاء عمل کننده ی اعضاء و جوارحم و اطراف انگشتانم و گوشتم و خونم و مویم و تنم و پیه ام و تارهای صوتیم و استخوانم و مغزم و رگهایم و همه اعضایم و آنچه در من روییده از دوران شیرخوارگیم تاکنون، و آنچه بر خود برداشته زمین از من (یعنی این همه سالها زمین سنگینی بدنم را بر دوش خود نهاده» و خوابم و بیداریم و سکوتم و جنبشهایم تا آنجا که می گوید:
و حرکات رُکوعی و سجودی اِن لو حاولتُ و اجتهدتُ مَدی الاعصارِ و الاحقاب لو عُمرَتُها اَن اوَدَّیَ شُکرَ واحدهٍ من انعُمِکَ ما استطَعتُ لک اِلّا بمنّکِ الموجب علّی به شُکرَکَ...
و رکوع و سجودم که اگر بخواهم و تلاش کنم در همه ی اعصار و دوران تاریخ، به فرض اگر عمرم وفا کند که شکر یکی از این نعمت ها را اداء کنم بازهم ناتوانم جز به منّت خودت که آن همه شکر جدیدی را می طلبد...
و ادامه می دهد: آری اگر من حریص باشم (در شمارش نعمت های تو) بهمراه شمارش کنندگان از بندگانت که شمارش شود اندازه نعمت بخشی تو در گذشته و آینده ما حَصَرناهُ عدداً و لا اَحصَیناهُ امداً! هیهات اَنّی ذلک و انتَ المخبِرُ فی کتابکَ الناطقِ و النبا الصادق [وَاِن تَعُدّوا نِعمَهَ اللهِ لاتُحصوها!] صَدَقَ کتابُک.
نه شماره آن را توانیم و نه آمارِ دوران های آن را! هیهات چگونه ممکن است (بندگانت نعمت هایت را شمارش کنند) و حال آنکه تو در کتاب گویایت (قرآن کریم و بیان درستت خبر داده ای [و اگر بخواهید نعمت های خدا را شمارش کنید هیچگاه نمی توانید آمار بگیرید!] راست است کتاب تو).(2)
و این است نمونه ای از ادب حضرت سیدالشهداء علیه السلام با آنکه حضرت و تمام امامان معصوم علیه السلام خزینه دار علوم الهی هستند مع الوصف اینگونه در برشمردن نعمت های الهی اظهارعجز و ناتوانی می کنند حال، از خود می پرسیم: وظیفه ی ما چیست؟
جایی که بسوخت بال جبریل
ما را دل و جان بسوزد آنجا
آنجا که عقاب پر بریزد
از پشّه ی لاغری چه خیزد؟
اگر ما نتوانیم حقّ شکر نعمت های الهی را بجای آوریم که هیچکس نمی تواند بجای آورد به قول شاعر:
شکر خدای را که تواند شمار کرد؟
یا کیست آن شکر یکی از هزار کرد؟(3)
باید چه کنیم، و تکلیف ما چیست؟ و چه وظیفه ای داریم؟
آری وظیفه ی ما این است که خود را بنده خدا بدانیم، و از بنده جز بندگی نشاید، و دیگر اینکه گناه نکنیم و به خود جرأت جسارت به قوانین الهی را ندهیم و همواره شکرگزار حضرت حق باشیم و نعمت هایی را که به ما ارزانی داشته بازگو کنیم که این بازگو کردن نعمت ها ادب ورزیدن در برابر منعم است و به علاوه محرومان و محتاجان را نیز از خوان نعمت خود که در اصل نعمت های الهی است بهره مند سازیم و کنود نباشیم یعنی تنها نخوریم و دیگران را نیز در اموال خود سهیم قرار دهیم چه در قرآن کریم می خوانیم:« وَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ‌» (ذاریات/19) در اموال آنها حقّی است برای سائل و محروم و در آیه 25 سوره معارج و آیه 177 سوره بقره نیز این مسئله آمده است که در اموال اغنیاء حقوق فقراء و محتاجان قرار داده شده است پس طبق دستور خداوند متعال در قرآن کریم ثروتمندان باید به فراخور استعدادهای اقتصادی خود دست محرومان را بگیرند و آنها را مورد تفقّد و دلجویی خویش قرار دهند.

قدرشناسی نعمت ها از نگاه روایات

در روایات اسلامی ما آمده که یکی از راه های بازگوکردن نعمت های الهی این است که آدمی نعمت هایی که خداوند متعال به او عطا فرموده آثارش را آشکار کند تا مردم جامعه بدانند که خداوند تعالی به او این نعمت ها را کرامت فرموده است. مثلاً آنگونه نباشند که ثروت های الهی را مخفیانه مصرف کنند و در ظاهر خود را فقیر جلوه دهند! تا مبادا کسی از آنها تمنّای کمکی بنماید چقدر بخیل اند اینگونه افراد، و چقدر از سعادت محروم اند آنهایی که بتوانند قدم خیری برای کسی بردارند ولی توفیق خدمت کردن به بندگان خدا را نداشته باشند.
توانگرا دل درویش خود بدست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
بر این رواق زبرجد نوشته اند به زر
که جز نکویی اهل کردم نخواهد ماند (4)
خوشا به حال آنهائی که از بخشیدن قسمتی از اموال خود به این و آن لذّت می برند و در هر بخششی که به همنوعان خود در جامعه اسلامی می کنند ضمن اینکه از عمل خود لذّت می برند شکر این نعمت را نیز بجا می آورند و از خداوند مهربان می خواهند که همچنان به آنها نعمت های جدید عطا کند تا آنها نیز آن نعمت های جدید را با فقراء و محرومان جامعه صرف نمایند.
از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده که فرمود:
اِنّ الله تعالی اِذا نعم علی عبد نعمة یحبّ ان یری اَثر النعمة علیه.(5)
همانا خداوند تعالی هرگاه بر بنده ای نعمتی عطا فرماید دوست می دارد که اثر آن نعمت را در زندگی آن بنده ببیند.
البته قابل ذکر است که منظور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از بیان این حدیث شریف این نیست که خدای نکرده فرد صاحب ثروت با نشان دادن آثار ثروت دلهای فقراء را بدرد آورد و با تبختر و ناز در جامعه حضور پیدا کند و با رفتار متکبرانه اش موجبات دل آزاری افراد محروم را فراهم نماید بلکه منظور آن حضرت این است که هم استفاده کند و هم استفاده برساند که در بخش فرهنگ استفاده از نعمت ها بعضی تذکرات را خواهیم داد.
و در حدیث دیگر از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: حَدّث بما اعطاک الله و فَضَّلک و رَزَقَک و اَحسَنَ الیک و هَداکَ.(6)
آنچه را که خدا به تو بخشیده، و برتری داده، و روزی عطا فرموده، و نیکی به تو کرده، و به هدایت او هدایت یافته ای همه را برای دیگران بازگو کن.
و نیز از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده که فرمود: من اعطی خیراً فلم یر علیه سُمّی بغیض الله، معادیاً لنعم الله!(7)
هر کس خیری به او رسد و آثارش بر او دیده نشود، دشمن خدا خوانده شده، و مخالفت نعمت های او به حساب آید.
و از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایت شده که فرمود:
اِنّ اللهَ جمیلٌ یحبّ الجمال، و یحبّ اَن یری اثر النعمة عَلی عبده.(8)
همانا خدا زیبا است، زیبایی را دوست می دارد و دوست می دارد که اثر نعمت را در بنده ی خود ببیند.

نکته ی دوم تباه نکردن نعمت های الهی

قبلاً به عرض رساندیم که در موضوع نعمت، سزاوار است چند نکته را اشاره کنیم نکته اوّل در مورد قدرشناسی از نعمت های الهی بود که به طور مختصر بیان کردیم قدرشناسی چه راه کارهایی دارد و چگونه آدمی باید در حدّ خود نعمت های الهی را بازگو کند؟ و شکر نعمت را اداء کند؟ و نعمت ها بشناسد؟ و ... اینک می خواهیم به عرض برسانیم که باید چه کنیم تا نعمت های الهی را تباه نکنیم؟ چه اگر قدر نعمت های الهی را ندانیم، و گرفتار گناه شویم و سبب پایمال شدن نعمت های خداداد شویم قطعاً نعمت از ما سلب شده و گرفتار نقمت و عذاب الهی خواهیم شد.
انسان مؤمن کسی است که به سبب نور ایمان دارای معرفت های دینی است و به برکت ایمان و اعتقادش به خداوند تعالی صاحب اندیشه های متعالی است و به میزان پای بندیش به احکام الهی همیشه رفتار و کردارش مورد تأیید خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومین علیه السلام و خردمندان جامعه است از این روی چنین کسی هم مُنعم را می شناسد و هم نعمت های او را پاس می دارد و هم شاکر نعمت های خدا است و صد البته نعمت های خدا را گرامی می دارد و چون پرهیزگار و با تقوی است گناه نمی کند و یا احیاناً اگر مرتکب گناهی شد بلافاصله از غفلتی که به او دست داده پناه به خداوند تعالی می برد و با توبه و انابه لکّه ی سیاه گناهش را از دامان اعمالش می زداید، از این جهت شیطان قادر نیست در دل و جان چنین افرادی نفوذ نماید چنانچه در قرآن کریم میخوانیم:
«إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ‌».(اعراف/201)
همانا آنان که پرهیزگارند هرگاه رهگذری از شیطان آهنگشان کند (برای فریب دادن آنان به آنها نزدیک شود) متذّکر شوند و هماندم بصیرت پیدا کنند. یعنی به سبب تقوی بیاد خدا افتاده و آن تذکّر به موقع آنها را از خطرات تفکّر شیطانی و تلبیسات اهریمنی حفظ خواهد کرد.
و در یک کلام می توانیم بگوییم که تباه کردن نعمت های الهی یعنی کفران نعمت که در نهایت منجر به سلب نعمت از انسان می شود.
چنانچه در قرآن کریم می خوانیم: « لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ».(ابراهیم/7).
اگر شکر کردید قطعاً نعمت های خود را بر شما می افزایم ولی اگر کفران نعمت نمودید و ناسپاسی کردید البته عذابم بر شما بسیار سخت خواهد بود.
مفسّران گرانقدر قرآن کریم معتقدند عذابی که خداوند تعالی در آیه فوق به کفران کنندگان نعمت، وعده داده همانا سلبِ نعمت، از آنها است. یعنی نعمت هایی که به آنها داده بود چون نعمت های خدا را در معصیت های خدا صرف کردند و در حقیقت نعمت های الهی را تباه کردند و راه ناسپاسی را در پیش گرفتند خداوند تبارک و تعالی نیز آن نعمت ها را از آنها می گیرد و حسرت استفاده مجدّد از آن نعمت ها را در دلهای آنها باقی می گذارد.

داستان عبرت برانگیز قوم سبا در قرآن کریم

چنانچه در سوره مبارکه سبا در مورد جماعتی از مردم مملکت سبا که نعمت های الهی را تباه کردند و گرفتار عقوبت الهی و سلب نعمت شدند اینگونه تعریف می کند:
قوم سبا جماعتی بودند که در یمن سکونت داشتند و دارای دو باغ بودند پر از درختان میوه و نهرهای جاری و آب های فراوان که در زیر سایه آن درخت ها جریان داشت و هوای آن دو باغ در نهایت اعتدال و همیشه بهار بود به نوعی که مردم هیچگاه مریض نمی شدند، و از شرّ حیوانات موذی و حشرات گزنده مانند پشه و مگس در امان بودند.
و در بعضی از تفاسیر(9) نقل شده که آنها سیزده قریه داشتند و در هر قریه ای پیامبری از انبیاء الهی همراه آنها بود، و آنها را به سوی خدا دعوت می نمودند و به آنها می گفتند:
«کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَ اشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ».(سبا/15)
بخورید از رزق خدایتان و او را شکرگزار باشید شهری پاکیزه و پروردگاری مهربان ( نصیب شما است).
و در آیه بعد می فرماید: «فاَعرَضُوا» پس آنها نه تنها شکر نعمت های خدا را بجا نیاوردند بلکه اعراض نموده، و از خدا و اطاعت پیامبران خود برگشتند، و پیامبران خود را تکذیب نموده و گفتند: خدا را هیچ حقّی و نعمتی بر ما نیست اگر او داده است بگویید از ما بگیرد! پناه می بریم به خدا از این جسارت ها و جرأت ها!!!
این جماعت مغرور در زمان حضرت سلیمان بن داود علیه السلام در این مملکت زندگی می کردند نقل کرده اند که حضرت سلیمان امر کرده بود اجنّه و شیاطین سدّی ساخته بودند که آب های منطقه را در پشت آن سد ذخیره نموده هر وقت نیاز به آب داشتند دریچه ای از آن را باز می کردند و پس از رفع نیاز، مجدداً دریچه سدّ را می بستند. این وضع ادامه داشت تا زمانی که نعمت های الهی را تباه، و از فرمان خدا و پیامبرشان سرپیچی نموده، و کفران نعمت کردند خداوند هم آنها را ادب کرده، و خیلی ساده دست های آنها را از استفاده از آن نعمت ها کوتاه نمود.
موشهای بسیار بزرگی را فرستاد آن سنگهای بزرگ را که جلوی دریچه های سدّ قرار داشت کنار زدند و یکباره آب های پشت سدّ سیل آسار جاری شده و تمام باغ های زیبا و خانه های آنها را ویران نمود.
چنانچه در دنبال آیه پانزدهم از سوره مبارکه سبا می فرماید: «فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْنَاهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَوَاتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَیْ‌ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ‌».(سبا/16)
پس سرپیچی نمودند ما سَیلی سخت بر هلاکتشان فرستادیم و بجای آن دو باغ پر از نعمت، دو باغ به آنها دادیم که بارِ درختانش تلخ و ترش و بدطعم و شوره گز و اندکی درخت سدر بود.

هشدار قرآن به ناسپاسان و تباه کنندگان نعمت های الهی

و چه زیبا علّت بدبختی های کفران کنندگان نعمت ها را در دنبال آیات فوق بیان می کند:«ذلِکَ جَزَیْنَاهُمْ بِمَا کَفَرُوا وَ هَلْ نُجَازِی إِلاَّ الْکَفُورَ».(سبا/17)
این بلا به خاطر این به آنها رسید که کفران نعمت کردند و آیا ما جز ناسپاسان را کیفر می دهیم؟ یعنی با مرحمتی که ما به بندگان خود داریم چگونه راضی می شویم بدبخت شوند؟ خیر ما هرگز نمی خواهیم بندگان خود را خوار کنیم بلی این خودشان هستند که از حدود خویش تجاوز کردند، و تجاوز و نافرمانی را از حدّ گذراندند و حاصل تعدّی آنها و غفلت آنها از اداء شکر نعمت های الهی چیزی جز بدبختی و ورشکستگی و سلب نعمت از آنها نیست.
چنانچه می فرماید: «فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ وَ مَزَّقْنَاهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ».(سبا/19)
(به سبب تباه کردن نعمت ها و ظلمی که به خود روا داشتند) از آنها داستانها ساختیم. و آنها را در منتهای پراکندگی و پریشانی قرار دادیم.
بزرگان ما فرموده اند: هر نوع ناسپاسی و ناشکری در برابر نعمت های خداوند متعال کفران نعمت محسوب می شود، و طبیعی است که سزای کفران نعمت و تباه کردن آن، سلب نعمت از کفران کننده است.
نان و خوان از آسمان در می رسید
بی شراء و بیع و بی گفت و شنید
در میان قوم موسی چند کس
بی ادب گفتند: کو سیر و عدس؟
منقطع شد نان و خوان، از آسمان
ماند، رنج زرع و بیل و داسمان (10)
در تفاسیر قرآن داستان قوم موسی علیه السلام را ذیل آیه شصت و یکم سوره مبارکه بقره چنین بیان کرده اند: قوم موسی علیه السلام از آن حضرت تقاضا کردند که از خدا برای ما سفره آسمانی طلب نما آن حضرت دعا کرد و خدای متعال مائده ی آسمانی فرستاد یعنی مَنّ و سلوی که مرغ بریان بود برای آن ها بدون هیچ رنجی و زحمتی نازل می شد، پس از مدتی بجای شکر نعمت گفتند: ما با یک نوع غذا هرگز تحمل نداریم از خدا بخواه که سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز زمین را برای ما خارج کند چنانچه در قرآن کریم می خوانیم:
«وَ إِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَ قِثَّائِهَا وَ فُومِهَا وَ عَدَسِهَا وَ بَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ وَ بَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذلِکَ بِمَا عَصَوْا وَ کَانُوا یَعْتَدُونَ‌».(بقره/61)
و (نیز بیاد آورید) زمانی را که گفتید: ای موسی ما هرگز حاضر نیستیم به یک نوع غذا اکتفاء کنیم از خدای خود بخواه که از آنچه که از زمین می روید، از سبزیجات، خیار، عدس، سیر و پیاز برای ما برویاند موسی علیه السلام گفت: آیا غذای پست تر را انتخاب می کنید؟!(اکنون که چنین است بکوشید از این بیابان)به شهری فرود آیید (یا به قول بعضی از مفسّرین وارد شهر مصر شوید) همانا هرچه خواسته ای در آنجا موجود است (بدین ترتیب بخاطر همین ناسپاسی خداوند (مُهر) ذلّت و نیاز بر پریشانی آنها زد و مجدداً(11) گرفتار غضب پروردگار شدند چرا که آنها نسبت به آیات الهی کفر می ورزیدند و پیامبران را بناحق می کشتند، این بلاها (یعنی این نکبت و بدبختی و عذاب های سخت) به خاطر آن بود که گناهکار و سرکش و متجاوز بودند. ممکن است سؤالی در اینجا مطرح شود که آیا درخواست قوم حضرت موسی علیه السلام مگر غیر منطقی بود که گرفتار غضب الهی شدند؟ در این زمینه مفسّران قرآن بهتر توضیح داده اند لطفاً با دقت مطالعه فرمایید.

آیا تنوع طلبی جزء طبیعت انسان نیست؟

در حقیقت عنوان بالا پاسخ سئوالی است که طرح شده است.
«بدون شک تنوّع از لوازم زندگی و جزء خواسته های بشر است و کاملاً طبیعی است که انسان پس از مدّتی از عذای یکنواخت خسته می شود، و این کار خلافی نیست (که تقاضای سبزی و خیار و سیر و پیاز و عدس بکنند) پس چگونه بنی اسرائیل با این درخواست مورد سرزنش قرار گرفتند؟
پاسخ این سئوال با ذکر این نکته روشن می شود و آن اینکه در حیات بشر، حقایقی وجود دارد که اساس زندگی او را تشکیل می دهد و نباید آن حقایق، فدای خور و خواب و لذائذ متنوع گردد. زمانی پیش می آید که توجّه به این امور انسان را از هدف اصلی، از ایمان و پاکی و تقوی، از آزادگی و حریّت باز می دارد، و در اینجا است که باید به همه ی آنها پشت پا بزند. تنوع طلبی در حقیقت دام بزرگی است از سوی استعمارگران دیروز و امروز که با استفاده از آن افراد آزاد را چنان اسیر انواع غذاها و لباسها و مرکب ها و مسکن ها می کنند که خویش را به کلّی به دست فراموشی سپرده و لقه ی اسارت آنها را برگردن می نهند».(12)
همین تفسیر ادامه می دهد: بدون شک غذاهای گیاهی مختلفی که بنی اسرائیل از موسی علیه السلام درخواست کردند غذاهای پر ارزشی است، ولی مسئله این است که تنها نباید به زندگی از یک بُعد نگاه کرد. و امّا اینکه چرا مُهرِ ذلت بر پیشانی بنی اسرائیل نهاده شد؟ بخاطر دو چیز بود:
یکی برای سرپیچی از فرمان خدا و انحراف از توحید به شرک، دیگر اینکه دستشان به خون انبیاء الهی آغشته بود و حتّی امروز نیز سنگدلی و قساوت و بی رحمی بنی اسرائیل و بی اعتنایی آنها به قوانین الهی و (جنایات آنها در فلسطین اشغالی) به روشنی در میان گروهی از یهودی های بی رحم دیده می شود و چه ذلتی از این بالاتر که ننگ آدم کشی و قتل و غارت بر دامان آنها چسبیده، و تا ابد نفرین و لعنت خدا و رسول و مظلومان جهان نثار آنها است.
برمیگردیم به اصل موضوع بحث، که تباه نکردن نعمت هایی الهی بود، و بدنبال این مسئله بودیم که کفران نعمت و ناسپاسی یکی از عواملی است که باعث سلب نعمت از انسان می شود، و این خود یک نوع بدبختی است که آدمی با دست خودش بر سرش می آورد.
آتش به دو دست خویش در خرمن خویش
من خود زده ام که را کنم دشمن خویش؟
فردا که شود معرکه ها نزد خدای
ای وای من و دست من و دامن خویش (13).
و در پایان این بحث توجه شما خوانندگان گرامی را به این آیه کریمه جلب می کنم.
قرآن کریم می فرماید: «وَ لَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ».(لقمان/12) و ما لقمان را حکمت عطا کردیم (و به او گفتیم که) سپاسگزار خداوند باش، و هر کس از نعمت های خدا تشکر کند در حقیقت به نفع خود تشکر کرده (یعنی سودش به خودش می رسد) و هر کس کفران نماید همانا خداوند بی نیاز حمید است.

فرهنگ استفاده از نعمت ها

آیا ما حق داریم نعمت های الهی را هر طور بخواهیم استفاده کنیم یا استفاده از نعمت های الهی معیارهایی دارد؟ قطعاً باید در بهره وری از نعمت های خدا فرهنگ استفاده از آن ها را بدانیم تا ضمن اینکه فیض نعمت ها را می بریم لیاقت دریافت پاداش های الهی را هم داشته باشیم مثلاً ما حق داریم بخوریم و بیاشامیم ولی نباید اسراف بکنیم و نباید خدای نکرده از حرام استفاده کنیم، چنانچه در قرآن کریم می خوانیم:
«وَکُلوُا وَاشرَبُوا وَلا تُسرِفُوا اِنَّهُ لا یُحِبُّ المُسرِفینَ». بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید همانا خداوند اسراف کنندگان را دوست نمی دارد.
و نیز می فرماید: «فَلیَنظُرِ الاِنسانُ اِلَی طَعَامِهِ» (14) البته باید آدمی به غذایش نگاه کند (که چه می خورد؟ و از کدام سفره استفاده می کند) هرچند که منظور از طعام در این آیه کریمه: علم و دانش است یعنی آدمی باید بنگرد که چه چیزی به مغزش وارد می کند؟ ولی ظاهر آیه همین است که ذکر شد و همچنین به روایت حضرت امام کاظم علیه السلام در حدیث نبوی صلی الله علیه و آله و سلم آمده است:
لا تزول قدما عبد یوم القیامة حتی یسئل عن اربع:
عن عمره فیما افناه؟ و عن شبابه فیما ابلاه؟ و عن ماله مِن این کسبه و فیما انفقه؟ و عن حُبّنا اهل البیت.(15)
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بنده ی خدا در روز قیامت سرپایش ایستاده تا از او چهار مسئله پرسیده شود:
1- از عمرش که در چه راهی فانی کرده است.
2- از جوانیش که در چه راهی کهنه اش کرده و پیر شده است.
3- و از مالش پرسیده می شود که از چه راهی به دست آورده و در چه راهی هزینه کرده است.
4- و از دوستی ما اهل بیت پرسیده می شود که آیا رسول خدا و اهلبیتش را دوست داشتند؟
که البته منظور ما از بیان کلّ این حدیث شمار سوّم حدیث است که در آن فرهنگ استفاده مطلوب از نعمت ها به میان آمده است.
یعنی اینطور نیست که ما مثلاً بگوییم خودمان تلاش کرده ایم و حاصل تلاش شبانه روزی ما پولهایی است که بدست آورده ایم چرا نتوانیم هر نوع استفاده که دلمان می خواهد از آن ببریم؟ پاسخ اسلام این است که استفاده از ثروت آری اما با ثروت، زمینه ناپاکی و هرزگی و خلاف شرع را فراهم کردن هرگز، پس به این نتیجه می رسیم که باید در استفاده از نعمت های خداوند تعالی گوش به فرمان وحی الهی باشیم و ببینیم که اسلام در مصرف از نعمت های الهی چه دستورالعملی را برای ما صادر کرده است؟ همان را نصب العین خود قرار داده و بر طبق آن عمل نماییم. تا هم دنیای ما تأمین شود و هم در سایه تأمین امور دنیوی به پاداش های اخروی نایل شویم.

پی نوشت ها :

1. چه اتفاق زیبائی افتاده که این قسمت را که مربوط است به بخشی از دعاهای پرفیض روز عرفه حضرت امام حسین علیه السلام خوشبختانه در روز عرفه ویراستاری می نمایم. الحمدلله رب العالمین.
2. مفاتیح الجنان، چاپ آستان قدس رضوی سال 1374/ 368-367.
3. سعدی.
4. دیوان حافظ.
5. نهج الفصاحة، حدیث 683.
6. تفسیر مجمع البیان، ج 507/10، تفسیر نمونه، ج 108/27.
7. تفسیر نمونه همان جلد و همان صفحه.
8. فروع کافی، ج 438/6.
9. تفسیر صافی به نقل از کتاب ثمرات الحیوة تألیف مرحوم سید محمود امامی اصفهانی ج 104/3.
10. مولوی.
11. چه اینکه قبلاً طبق آیه 59 سوره مبارکه بقره قوم موسی به خاطر بی ادبی و بی حرمتی به فرمان پروردگارشان گرفتار یک نوع عذاب آسمانی شده بودند که بعضی آن عذاب آسمانی را تعبیر به بیماری طاعون کرده اند و معتقدند که غبارهای آلوده ای که از آسمان فرود آمد و میان آنها پخش شد، همان غبارهای آلوده و سمّی آنها را گرفتار بیماری طاعون نمود. تفسیر نمونه، ج1 ذیل آیه 59 سوره بقره.
12. تفسیر نمونه، ج 279/1.
13. شهریار.
14. عبس/24.
15. المواعظ العددیه احادیث چهارگانه.

منبع: صدیق عربانی گیلانی، یوسف ، (1390)، تربیت از نگاه امیرالمؤمنین علی علیه السلام، قم، انتشارات جام جوان، دوم.