رابطه ی دین و سیاست در آمریکای مدرن
مترجم: یاسر فرحزادی
در سال 1960 هنگامی که جان اف. کندی برای تصدی ریاست جمهوری مبارزه می کرد، خطاب به جمعی از رهبران مذهبی پروتستان در هوستون گفت:
به اعتقاد من، در آمریکا مسئله ی جدایی دین از سیاست امری مسلم است؛ جایی که هیچ اسقف کاتولیکی به رئیس جمهور [کاتولیک] در مورد چگونگی اقدامات و اتخاذ تصمیم ها امر و نهی نمی کند و هیچ کشیش پروتستان هم به مریدان خود نخواهد گفت که به چه کسی رأی دهند.(1)
تقریباً چهل سال بعد، دخالت دین در سیاست به حدی رسید که رئیس جمهور کلینتون به مجله ی الکترونیکی سازمان اطلاعات ایالات متحد(2) (نسخه ی ماه مارس) به تعداد اظهارات عمومی اعتراض می کند؛ اظهاراتی که توسط سیاستمداران درباره ی اعتقادات و ارتباطات مذهبی شان بیان می شود.
کیت گفارت(3)- که خود نیز واعظی بنیادگرا است، در خصوص فعالیت مذهبی در عرصه ی سیاست، که مشخصه ی تحولاتی سیاسی از دهه ی شصت هستند، می گوید« در دوران کودکی ام همواره سخنانی در خصوص پرهیز از دخالت دین در امور سیاسی گناه تلقی می شود».(4) این مسئله در تضاد آشکار با نیمه ی اول قرن بیستم میلادی بود؛ برهه ای که رهبران مذهبی و دینی به ندرت آشکارا در فرآیند سیاسی یا در امور کشور دخالت می کردند. رؤیای آرمان گرایانه ی رئیس جمهور کندی، رؤیا باقی ماند، در حالی که در عالم واقعیت، جامعه ی مذهبی به خصوص جماعتی که به راست گرایان مذهبی معروف شدند، بیش از پیش در سیاست دخالت کردند.
سیاستمداران نیز به نوبه ی خود نظر گروه ها و رأی دهندگان مذهبی را به خود جلب کردند و در پی حمایت از آن برآمدند. از دهه ی هشتاد تاکنون، سیاستمداران و تشنگان مناصب سیاسی به سخنرانان در مراسم مذهبی و برنامه های دینی تلویزیون تبدیل شدند.(5)
رهبران جمهوری خواه از یک سو و مجمع باپتیست های جنوب و دیگر گروه های راست گرای مسیحی از سوی دیگر، این روند حمایتی را دنبال می کردند. نویسنده ی مجله ی نیوزویک(6) ویژگی مبارزه ی انتخاباتی سال 1984 را به این شکل توصیف می کند:
بنیادگرایی، حوزه ی انتخاباتی است که ریگان پی گیرانه برای جلب نظر آن تلاش می کرد و مثلاً در برنامه ی «راه انجیل» جری فال ول که در ماه مارس گذشته پخش شد نیز حضور آن آشکار به نظر می آمد. کلیساهای بنیادگرا در حال حاضر جزء لاینفک از تلاش های همه جانبه برای حمایت از حزب جمهوری خواه تلقی می شوند.
در مبارزه ی انتخاباتی سال 1984، تعامل بین دین و سیاست - به رغم این که مخالفان به جدایی این دو در قانون اساسی استناد می کردند- واقعیتی اجتناب ناپذیر به شمار می رفت. در واقع، بسیاری از رهبران و سیاستمداران مذهبی (تاکنون) اولین اصلاحیه از قانون اساسی را هم چون سپری در برابر شناخت رسمی از مذهب نقل می کنند، اما در نیمه ی دوم قرن بیستم و تا قرن حاضر، ایفای نقش مذهب در فرآیند سیاسی در واقع، به امری ضروری تبدیل شده است.
رهبران راست گرای مسیحی، از جمله بخش های مختلف کلیساهای محافظه کار پروتستان، همواره در رویدادهای سیاسی مشارکت داشته اند. جری فال ول و پَت رابرتسون تنها دو نمونه ی برجسته از کشیشانی هستند که از هواداران خود درخواست می کردند تا از نامزدی های انتخاباتی دل خواه آن ها حمایت نمایند.
همان گونه که حزب جمهوری خواه به طور مرسوم با راست گرایان مسیحی هم پیمان هستند، دموکرات ها هم از راه کار مشابهی برای جلب حمایت مسیحیان استفاده می کنند. از دهه ی هشتاد هم کلیساهای سفیدپوستان و هم کلیساهای سیاهان، به خصوص در جنوب، به مراکز ثبت نام از رأی دهندگان تبدیل شده اند و مبلغین از منبر وعظ برای تشویق مردم برای رأی دادن به نامزدی خاص بهره می برند. اجتماعات آمریکایی های آفریقایی تبار به واسطه ی موعظه ها و سخنرانی های احساسی برانگیخته می شدند که از شعار نهضت آزادی دهه ی شصت در بافت انتخابات سیاسی سوءاستفاده می کردند. در نتیجه، مشارکت آمریکایی های آفریقایی تبار در روند سیاسی کاملاً کارآمد جلوه کرد و تشویق کلیسا به حضور رأی دهندگان، نتایج خوشایندی در پی داشت. یکی از روحانیون آمریکایی آفریقایی تبار، اسقف اچ. اچ. بروکینز(7) از لس آنجلس در مبارزه ی انتخاباتی سال 1984 بیان می کند «هیچ سیاستمدار سیاه پوست برجسته ای نمی تواند بگوید که بدون کمک کلیسای سیاهان انتخاب شده است».(8) این اظهارنظر همچنین توصیف به جایی از مبارزات پی در پی (خواه ناموفق) نامزد انتخابات ریاست جمهوری، کشیش جسی جکسون(9) است. مبارزات انتخاباتی جکسون همواره حمایت و پشتیبانی از سوی کلیساهای آمریکایی ها آفریقایی تبار، به خصوص مجمع ملی باپتیست بوده است. تلاش همه جانبه ی جکسون برای ثبت نام از رأی دهندگان مناطق جنوبی در سال 1984 منجر به ثبت نام میلیون ها نفر و گسترش آگاهی سیاسی و فعالیت انتخاباتی شد که هرگز تا پیش از این در بین اجتماع آمریکایی های آفریقایی تبار نمونه ی آن مشاهده نشده بود. رقابت برای کسب کرسی حوزه ی انتخابی کارولینای شمالی مجلس سنا در سال 1984 بین سناتور وقت جسی هِلمز و فرماندار وقت جیم هانت(10)، میزان شدت دخالت دین در سیاست را به تصویر می کشد. جایگاه هلمز پس از سال های فعالیت در بخش های مختلف از جمله به عنوان یکی از جمهوری خواهان افراطی جناح راست، مفسر سیاسی برنامه های تلویزیونی و سال ها حضور در مجلس سنای آمریکا، از سوی جیم هانت به شدت به چالش کشیده شده بود. جیم هانت از طرف کشیش جسی جکسون و رأی دهندگان مناطق جنوبی و مجمع ملی باپتیست ها حمایت می شد. جکسون خود نیز تلاش می کرد تا نامزدی حزب دموکرات را برای انتخابات ریاست جمهوری به دست آورد. این موقعیت به مبارزه ی انتخاباتی مشترک جکسون و هانت مبدل شده بود.
هلمز از سوی دیگر، حمایت راست گرایان مسیحی را به خود جلب کرده بود، از جمله اشخاصی مانند جری فال ول و حمایت مجمع باپتیست های جنوب. مبارزات انتخاباتی هِلمز و ریگان نیز تلاش مشترکی بود که با حمایت حزب جمهوری خواه و راست گرایان مسیحی صورت می گرفت. تلاش های چشم گیر فال ول نقش مهمی در پیروی های ریگان و هلمز در انتخابات سال 1984 داشت. مجله ی تایم(11) در آن زمان گزارش داد که اعضای تشکیلات 6/5 میلیون نفری فال ول موسوم به «اکثریت معنوی»، 100درصد از ریگان حمایت کردند. «اکثریت معنوی» در آن سال طرحی برای ثبت دو میلیون رأی دهنده ی دیگر در دست داشت. فال ول با غرور می گفت که «اعضا تأثیر قابل توجهی در تعیین سرنوشت انتخابات دارند».(12) تلاشی با به کارگیری 150000کلیسا با هدف ثبت نام از رأی دهندگان در سراسر کشور صورت گرفت.(13) علاوه بر این، ستاد انتخاباتی هلمز با استفاده از فهرست پستی مجمع باپتیست های جنوب (هر چند بدون اجازه) حدود هجده هزار نامه به کشیشان و رهبران کلیسا ارسال کرد. هلمز از قدرت احساسات مذهبی در روند انتخابات آگاه بود و از این احساسات سوء استفاده می کرد. او در سخنرانی انتخاباتی که در سالن لژ موس ایراد نمود، با لحنی هشداردهنده به رأی دهندگان خود گفت «تصور می کنم که خداوند یک بار دیگر فرصت را به ما داده تا این کشور را نجات دهیم». بازتاب این رسالت الهی در فعالیت های انتخاباتی هر دو حزب طنین انداز شد. در سخنرانی که جری فال ول در مجمع حزب جمهوری خواه در دالاس ایراد نمود [که خود حرکتی قابل توجه از عرف مجمع حزب به حساب می آمد] اعلام کرد که ریگان و بوش «دست نشاندگانی از سوی خداوند برای بازسازی آمریکا هستند».(14) پَت بون(15)، خواننده ی پروتستان انجیلی نوکیش هم به طرفداران خود اعلام کرد که «شما و بنده در واشینگتن نیاز به جسی داریم. آمریکا به او احتیاج دارد. خداوند به او نیاز دارد».(16)
پس از انتخابات سال 1984، آمریکایی ها به تدریج تأثیر نظر فال ول را مشاهده کردند. «نه تنها حمایت از ارزش های اصلی دین در حوزه ی سیاسی مشروع و موجه است، بلکه دینداران لازم است برای حفظ سلامت جمهوری در مباحث روز نیز مشارکت نمایند». اعتقاد اصلی او بر آن است که مشارکت در سیاست تکلیف دینی مسیحیان است و اگر «کسی اعتقادات مذهبی خود را از نظرات سیاسی اش مجزا کند، نه به کشورش و نه به خدا وفادار است». از همه ی این ها گذشته، فال ول خطاب به اعضای «اکثریت معنوی» و اجتماع حاضر بیان داشته بود که این «همان اعتقاد اولیه ای است که زائران را به کرانه ی این کشور کشاند».(17) این نوع دخالت دین در سیاست، شرایط را برای انتخابات و رویدادهای سیاسی آینده فراهم کرد. در انتخابات ریاست جمهوری سال 1988، پت رابرتسون تلاش کرد تا نامزدی حزب جمهوی خواه را از آن خود کند، اما حمایت فال ول از بوش پدر موازنه را به ضرر او بر هم زد. در حقیقت، نفوذ فال ول در بین راست گرایان مسیحی عامل اصلی برای پیروزی بوش به شمار می رفت. از این گذشته، رؤسای جمهور هم پذیرفته اند تا در موضوع های سیاست داخلی و خارجی با رهبران مذهبی مشورت نمایند و نظر آن ها را نیز جویا شوند. آن طور که شایع است، بوش پدر در آستانه ی جنگ خلیج فارس جلسه ای را با جری فال ول ترتیب می دهد. هنگامی هم که جرج دبلیو. بوش بعد از یک جلسه مراسم شب تا صبح دعا و نیایش با کشیش گریم به «حقانیت مسیح» پی برد و مسیحی «نوکیش» شد. بوش از آن زمان آشکارا برنامه ها و نظرات راست گرایان مسیحی را پذیرفت. دولت فعلی در مورد بسیاری از موضوع ها خود را متعهد به پیروی از موضع مذهبی می داند و تا قبل از فروکش کردن تب و تاب انتخابات نوامبر 2004، این نوع شعار مذهبی به احتمال زیاد افزایش خواهد یافت. اعضای دولت در شرایط مختلف اظهاراتی را بیان می کنند که مطابق با اصول راست گرایان مسیحی است. دادستان کل زمانی اظهار داشته بود که یک شاه در آمریکا حکم فرمایی می کند و آن عیسی مسیح است و شایع است که «الله» را به شیوه ی نامطلوبی با خداوند در مسیحیت مقایسه کرده است. وزیر دفاع دریک مراسم گفته بود که آن چه در این روزگار در حال روی دادن است «جنگ عقاید» است و یکی از ژنرال های بانفوذ ارتش نیز آشکارا از اسلام ابراز تنفر کرده و بیان داشته بود که «مسلمانان به خاطر عقاید یهودی - مسیحی مان از ما نفرت دارند». رئیس جمهور هم طرح «دین - بنیاد» خود را آغاز کرده است و اغلب دنبال جلب نظر سازمان های مذهبی از قبیل «انجمن چهره های رادیویی - تلویزیونی مسیحی» است. رئیس جمهور در کاخ سفید پذیرای دو مبلغ آمریکایی «آزاد شده» از افغانستان بود که درباره ی ماهیت کار خود در آن کشور مطالب کذبی را مطرح کرده بودند.
این اقدامات همچنین سیاست هایی را در بر می گیرد که مطابق با اظهارات علنی اعضای دولت در ارتباط با عقاید خود است. این موارد موضوع هایی از قبیل «حق حیات»، برگزاری مراسم نیایش در مدارس و حقوق همجنس خواهی را نیز در بر می گیرد. رئیس جمهور حتی از پیشنهاد افراطی تجدید نظر در قانون اساسی برای غیر قانونی کردن ازدواج همجسن خواهان حمایت کرده است. این اعتقادات مذهبی علنی، بر تصور حق به جانب تأثیر گذاشته است که رئیس جمهور کارتر و سناتور فولبرایت در بستر روابط با دیگر کشورها آن را گوشزد می کردند.
مایکل اورتیز هیل(18) در مقاله ای هوشمندانه به تربیت خانوادگی و تحصیلات رئیس جمهور بوش می پردازد و نشان می دهد که او تحت تأثیر اعتقاد مربوط به عصر هزاره و تقدیر الهی است. مقاله ی هیل عنوان متناسبی دارد؛ چشمانم شکوه را دیده است: دل مشغولی بوش از نبرد آرماگدون:(خبرنامه ی کانترپانچ(19)، چهارم ژانویه ی 2003). طبق گفته ی هیل، بیلی گریم به بوش تعلیم داد تا در انتظار بازگشت دوباره ی مسیح زندگی کند، دکتر تونی ایوانز(20) بوده است. تداخل اصول سیاسی و انتظارات آخرالزمانی در هسته ی اصلی تعالیم ایوانز و اهداف سازمان او موسوم به «حافظان وعده»است. ایوانز به بوش تعلیم داد چگونه به دنیا از منظر خدایی نگاه کند، زیرا تنها گزینه برای «نجات جهان» بازگرداندان کنترل به دست «مردمان خدا» است. بنابراین پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر به آمریکا، بوش و معاونین او بارها از «نجات جهان از چنگال شرارت» سخن می گفتند. در حقیقت، آن ها دائم بین مرز موقعیت سیاسی فعلی دفاع از آمریکا و طرح عظیم تر الهی در نجات جهان در حرکت بودند. هیل ادعا می کند که بوش و تعدادی از مشاوران نظامی و سیاسی او با مخالفت در برابر عقاید میلیون ها نفر در سراسر جهان «حقیقتاً و قاطعانه، آگاهانه و ناآگاهانه در راستای اجرای چنین سناریویی در حرکت هستند که به اعتقاد بوش تنها در جهت رضای خدا است. در واقع، شدت عمل آشکار خط مشی او در خاورمیانه به همان اندازه گویای این اعتقاد است».(21) به باور هیل، تلاش های یکپارچه ی این اعتقاد یهودی - مسیحی و مکتب افراطیون اسلامی، جهان را به سمت آشفتگی و هرج و مرج تمام عیار خواهد کشاند.
طبق نظر رئیس جمهور، ندای تاریخ به ملت شایسته رسیده است. با بررسی این گرایش یهودی - مسیحی در فرهنگ آمریکایی نمی توان از موقعیت فعلی چشم پوشی کرد؛ موقعیتی که تداوم اعتقاد پیوریتن ها است که تصور می کردند آمریکا از همان آغاز خلقت حفظ شده است تا در موقعیت مناسب ظاهر شده و نقش محوری را در طرح الهی ایفا کند. امروز اصول اعتقاد مذهبی و مدنی به عصر سعادت و سنت یهودی - مسیحی به وضوح نقش آفرینی می کنند.
پی نوشت ها :
1. نیوزویک، هفدهم سپتامبر 1984، صفحه ی 34.
2.Information Agency
3.Keith Gephart
4. تایم، دوم سپتامبر 1985، صفحه ی 31.
5. نیوزویک، هفدهم سپتامبر 1984، صفحه ی 26.
6.Newsweek
7.H.H.Brookins
8. نیوزویک، هفدهم سپتامبر 1984، صفحه ی 25.
9.Jesse Jackson
10.Jessie Helms & Jim Hunt
11.Time
12. تایم، دهم سپتامبر، 1984.
13. نشنال ژورنال سوم مارس 1984.
14. نیوزویک، هفدهم سپتامبر 1984، صفحه ی 26.
15.Pat Boone
16. نیوزویک، هفدهم سپتامبر 1984، صفحه ی 28.
17. نیوزویک، هفدهم سپتامبر 1984، صفحه ی 28.
18.Michael Ortiz Hill
19.Counter Punch
20.Tony Evans
21. مایکل اورتیز هیل، چشمان من شکوه را دیده است: دل مشغولی بوش در مورد نبرد آرماگدون، Counter Punch (چهارم ژانویه ی 2003)، صفحه ی 5.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}