میهن/ وطن چیست؟
بجز کلمه «ملت»، یکی دیگر از کلماتی که معنا و مفهوم اصلی و اصیل آن برای منافع و مقاصدی تغییر یافته، دو کلمه هممعنای «میهن» و «وطن» است. این دو کلمه اکنون در معنا و مفهوم نوساختهای معادل با «کشور» بکار میرود که
نویسنده: دکتر رضا مرادی غیاث آبادی
بجز کلمه «ملت»، یکی دیگر از کلماتی که معنا و مفهوم اصلی و اصیل آن برای منافع و مقاصدی تغییر یافته، دو کلمه هممعنای «میهن» و «وطن» است. این دو کلمه اکنون در معنا و مفهوم نوساختهای معادل با «کشور» بکار میرود که در خاطره تاریخی ایرانیان پیشینهای ندارد و در زبان فارسی نیز تازگی دارد. این در حالی است که کلمه «کشور» نیز امروزه در معنای تاریخی خود بکار نمیرود و مفهوم جدیدی بدان بار شده است.
هر دو واژه «میهن» و «وطن» در خاطره تاریخی مردم و نیز در ادبیات فارسی به معنا و مفهوم «اقامتگاه/ سکونتگاه/ ماندگاه/ خانه» یا «جایی که کسی در آن متولد شده و بزرگ شده» بکار رفته است. چنانکه فردوسی گوید: «اگر دورم از میهن و جای خویش/ مرا یار ایزد به هر کار بیش» و یا: «که چون اوی بدین جای مهمان رسد/ بدین بینوا میهن و مان رسد». نیز اسدی طوسی گوید: «چو آمد بر میهن و خان خویش/ ببردش به صد لاله مهمان خویش». نیز سعدی گوید: «وطن در کوی صاحب دوستان گیر». یا در کلیله و دمنه آمده است: «غوکی در جوار ماری وطن داشت». همچنین «وطن کردن» به معنای «اقامت کردن» و «وطنگاه» نیز به معنای اقامتگاه آمده است. چنانکه نظامی گنجوی در شرفنامه گوید: «به نزدیک تختش وطنگاه داد».
چنانکه دیده میشود در گویش مردم و در زبان و ادبیات فارسی، دو کلمه میهن و وطن نه به کشور، که به اقامتگاه یا جایی اطلاق میشود که کسی در آن زندگی میکند و بودوباش دارد. در زبان انگلیسی نیز چنین است و میهن/ وطن را با واژههای «Motherland»، «Fatherland» و بخصوص با واژه «Home» میشناسند که دقیقاً معنای خانه و اقامتگاه را میدهد و با واژه «Country» که معنای کشور را میرساند، متفاوت است.
در نتیجه، مفهوم میهن و وطن در زبان مردم حدود و ثغور و مصداق مشخص و معینی ندارد و بستگی کامل به طرز تلقی او از جایی را دارد که بدان انس دارد و قلباً آنجا را میهن خود میداند. چنین جایی ممکن است خانه شخص باشد و یا روستا، شهر، ناحیه، کشور، سرزمینی پهناورتر از یک کشور و یا کل جهان. معنا و مفهوم کهن «کشور» نیز چیزی بجز مفهوم سیاسیای بوده که امروزه متداول است و بیشتر برای یکی از هفت اقلیم جهان یا بخشی از زمین بکار میرفته است. چنانکه حافظ گوید: «شیراز و آب رکنی و آن باد خوشنسیم/ عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است».
اما در دوران جدیدتر و بخصوص در زمان پیدایش و شکلگیری استعمار و ناسیونالیسم کوشش شده است تا مفهوم میهن/ وطن در مناطق بسیاری از جهان معادل با محدوده سیاسیای شود که در حوزه اقتدار یک حکومت/ دولت/ پادشاه بوده است. یعنی معادل با «کشور» به مفهوم سیاسی جدیدی که بدان داده بودند. علاوه بر این، فرمانروایان بالقوه یا بالفعل (و به ویژه آلمان نازی) کوشیدهاند تا برای رقابتهای سیاسی و سلطهگری، این میهن/ وطن مفروض خود و «مرزهای» نوساختهاش را که در واقع حدود قدرت آنان را معین میکرده، «مقدس» جلوه دهند تا مردم به پای آن (و در واقع به پای حاکمان) جانفشانی کنند (با روشهایی همچون تأکید بر شعار «خاک پاک وطن» یا «یک وجب از خاک پاک وطن» و معادلهای آن در زبانهای دیگر). در حالیکه مفهوم «کشور» نه تنها برای مردم مقدس نبوده که حتی آنرا نمیشناخته و تصوری از آن نداشتهاند. به همین دلیل نیز بوده است که تلاش شده مفهوم زیبا و دوستداشتنی میهن/ وطن را بر مفهوم نوین «کشور» بار کنند تا از امتیازات آن برخوردار شوند. نبود رسانههای گروهی و نقشههای جغرافیایی و ناممکن بودن سفرهای دور و دراز موجب میشده که مردم هیچگاه تصوری از کشور و مرزها و محدوده سیاسی آن نداشته باشند. بخصوص که این محدوده بطور دائمی و بر اثر لشکرکشیها و معاملات سیاسی در حال تغییر و تحول بوده است.
به این ترتیب و بنا به معانی اصیل و شناختهشده میهن و وطن در زبان فارسی (و نیز معادلهای آنها در زبانهای دیگر)، ترکیبهایی همچون «میهندوست»، «وطنپرست» و جز آنها الزاماً معادل با «کشور دوستی» نیست و معادل کردن انحصاری «میهندوستی» با «کشور دوستی» از تعابیر نوظهوری است که برای مقاصد یاد شده بالا وضع شده است. میهندوستی و کشور دوستی (بهرغم جدید بودن آن) دو مفهوم جداگانه و گرامیاند که میتوانند هر کدام مستقلاً در جای خود بکار روند. با اینکه اتباع یک کشور واحد درک مشترکی از مفهوم کشور خود دارند، اما ممکن است مفهوم و مصداق میهن/ وطن برای آنان متفاوت باشد. برای مثال، نگارنده از کردستان و قونیه و داغستان تا کاشغر و دشت فرغانه و خوارزم را قلباً وطن خود میداند.
یاد مادربزرگ بخیر که در دلتنگیهای شهر هوای روستا را میکرد و میگفت: «دلم برای وطنم تنگ شده!».
برای آگاهی بیشتر بنگرید به بخش دوازدهم درآمدی بر شکلگیری مناسبات مدنی جوامع باستان و غلبه سلطهگری: «نیروی تاریخ- ملیت و ناهنجاریهای ناشی از آن» از همین نویسنده.
منبع:وب سایت شخصی دکتر رضا مرادی غیاث آبادی
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}