عاقبت تهمت زنا
قارون گروه زیادی از بنی اسرائیل را در خانه خود جمع کرد و به آنها گفت: «تا الان موسی هر دستوری به شما داده اطاعت کردید حالا می خواهد اموال شما را بگیرد.»
حاضران گفتند: «هر چه بگوئی انجام می دهیم.»
نویسنده: واحد تحقیقاتی گل نرگس
عاقبت تهمت زنای قارون به حضرت موسی (ع)
قارون گروه زیادی از بنی اسرائیل را در خانه خود جمع کرد و به آنها گفت: «تا الان موسی هر دستوری به شما داده اطاعت کردید حالا می خواهد اموال شما را بگیرد.»حاضران گفتند: «هر چه بگوئی انجام می دهیم.»
قارون گفت: «فلان زن زناکار را پیش من بیاورید تا من ترتیب این کار را بدهم.»
وقتی آن زن را که زیبا و خوش صورت بود را نزد وی آوردند قراری برای او گذاشت و طشتی از طلا و وعده هائی خوش به او داد تا در میان مردم بنی اسرائیل برخیزد و حضرت موسی (ع) را به زنای با خود متهم سازد.
فردای آن روز، قارون بنی اسرائیل را جمع کرد و سپس به نزد حضرت موسی (ع) آمده و گفت: «مردم جمع شده و انتظار آمدن شما را دارند تا در جمع آنان حاضر شوی و دستورات الهی و احکام دینشان را به آنها بگوئی.»
حضرت موسی (ع) نیز به میان آنها آمد وآنان را موعظه کرد و فرمود: «ای بنی اسرائیل هر کس دزدی کند دستش را قطع می کنم و هر کسی افتراء به دیگری بزند هشتاد تازیانه اش می زنم و هر کس زنا کند و دارای همسر نباشد صد تازیانه اش می زنم و هر کس زنای محصنه کند سنگسارش می کنم.»
در این وقت قارون برخاسته و گفت: «اگر چه خودت باشی؟»
حضرت موسی (ع) گفت: «آری! اگر چه من باشم.»
قارون گفت: «پس بنی اسرائیل می گویند که تو با فلان زن، زنا کرده ای؟»
موسی (ع) با تعجب گفت: «من؟!»
قارون گفت: «بله! شما!»
حضرت موسی (ع) فرمود: «آن زن را بیاورید.»
وقتی آن زن را آوردند، موسی (ع) از وی پرسید: «ای زن! آیا من چنین عملی با تو انجام داده ام؟ و او را سوگند داد که حقیقت را بگوید.
آن زن تأملی کرد و گفت: «نه! اینان دروغ می گویند. حقیقت این است که قارون پولی و وعده هائی به من داده است تا چنین تهمتی به تو بزنم.»
قارون که این سخن را شنید بسختی شرمنده شد و در برابر مردم رسوا گردید.
حضرت موسی (ع) نیز سر به سجده گذارده و گریست و به درگاه خدا عرض کرد: «پروردگارا! دشمن تو مرا آزرد و رسوائی مرا می خواست، اگر من پیامبر تو هستم انتقام مرا از او بگیر و مرا بر او مسلط گردان.»
خداوند سبحان به موسی (ع) وحی فرمود که: «زمین را در فرمان تو قرار داده ام، هر گونه فرمانی خواستی بده که زمین فرمانبردار تو خواهد بود.»
حضرت موسی(ع) رو به بنی اسرائیل کرده و فرمود: «هر کس که با او است در جای خود بایستد و هر کس که با من است از وی کناره بجوید.» بنی اسرائیل که آن سخن را شنیدند از نزد قارون دور شدند جز دو نفر که ایستادند. در این وقت موسی به زمین فرمان داده و گفت: «ای زمین! آنها را در کام خود بگیر.»
زمین از هم جدا شد و آنها را تا زانو در خود فرو برد.
برای بار دوم و سوم، حضرت موسی (ع) به زمین گفت: «آنها را بگیر.»
پس این دفعه آنها تا کمر در زمین فرو رفتند و در مرتبه سوم، تا گردن در زمین رفتند و در دفعه چهارم، قارون با خانه و هر چه داشت در زمین فرو رفت. در هر بار قارون از حضرت موسی (ع) می خواست تا او را ببخشد و او را به قرابت و خویشی سوگند می داد ولی حضرت موسی (ع) توجهی نکرده و به زمین فرمان می داد تا آنها را در کام خود ببرد.»(1)
پی نوشت ها :
1- تاریخ انبیاء
منبع : واحد تحقیقاتی گل نرگس، داستان های شگفت آوری از عاقبت هوسرانی و شهوترانی، قم: شمیم گل نرگس، 1386، چاپ ششم.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}