نویسندگان:
شرح دوره ها: متین غفاریان
شرح فیلم ها: احسان رضایی


 

روند تاریخی تصویر خاورمیانه و ایران در سینمای هالیوود

دهه های ابتدایی قرن بیستم:

در ابتدای قرن بیستم، خاورمیانه در تلاطم جنبش های استقلال بود با فروپاشی امپراتوری عثمانی، بخش عمده ی خاورمیانه- به جز ایران و تا حدی مصر- که تا پیش از این زیر سایه ی امپراتوری عثمانی بود یا به تاریخ گذاشت. به همین دلیل تصویر قرن نوزدهمی اروپاییان از خاورمیانه به تدریج تعبیر کرد. تصویری که بعدها ادوارد سعید آن را در کتاب شرق شناسی توضیح داد. البته ردپای نگرش شرق شناسانه در گزارش ها و خبرهایی که از خاورمیانه تهیه می شد همواره دیده می شود. اما در حالی که در دهه ی 20 بیشتر خبرها و گزارش هایی که درباره ی منطقه ی خاورمیانه کار می شد به حوزه های فرهنگی و اجتماعی می پرداخت. در دهه های 30 و 40، این خبرها و گزارش ها در حوزه ی نظامی، سیاسی و اقتصادی بود. بر اساس تحقیقی که ایسام سلیمان موسی انجام داده است این گزارش بیشتر متکی بر منابع غربی بوده اند تا خود خاورمیانه ها. موسی در تحلیل این تصویر جدید می گوید در این دوران آن تصویر رمانتیک هزار و یک شبی از اعراب در حال کمرنگ شدن است. او اضافه می کند با این حال اعراب در این گزارش ها مبارزانی در راه استقلال از استعمارگران تصویر نشده اند و رویکرد استعمارگرانه در این گزارش غالب است.

ROADTOMOROCCO

جاده ی مراکش (دیوید باتلر، 1942)

سومین فیلم از سری کمدی جاده که زوج باب هوپ و پینگ کرازبی با آنها به شهرت رسیدند سرشار است از نمادهای کلیشه ای هالیوود درباره ی اعراب: شترسواری، قحطی و گرسنگی مردم مراکش، بردگی.... و شاهزاده خاتمی که در دل این فقر و فلاکت، قصری هزار و یک شبی دارد. آنتونی کوئین مانند بسیاری از اینگونه فیلم ها، اینجا هم نقش یک عرب را بازی می کند.

FIVE GRAVES TO CAIRO

پنج قبر تا قاهره (بیلی وایلدر، 1943)

داستان یک هتل دار عرب به نام فرید که تحت تأثیر خدمتکار فرانسوی اش، راضی می شود در جریان جنگ جهانی دوم در قاهره به یک کلنل مجروح انگلیسی کمک بکند. همه چیز ظاهراً مرتب است، جز یک چیز. این که فرید معتقد است جایی در مساجد قاهره صلیب شکسته ی نازی ها دفن شده است (و احتمالاً آنها هم عقایدی مشابه نازی ها دارند.)

ALIBABAAND FORTY THIEVES

علی بابا و چهل دزد بغداد (آرتور لوبین، 1944)

در این فیلم، داستان هزار و یک شبی علی بابا با ماجرای سقوط بغداد به دست هلاکوخان مغول یکی شده است. علی، شاهزاده ای بوده که بعد از شکسته شدن خلیفه ی بدر، به جمع دزدها که رئیسشان «بابا» نام دارد ملحق می شود. ظاهراً تلفیق جالبی است اما نکته اینجاست که در پایان فیلم متوجه می شویم عرب های خوب، عرب های دزد بودند: آنهایی که مردم فقیر بغداد را علیه حکام مغول می شورانند و آنها را به گفتن «مرگ بر آزادی» تشویق می کنند.

سال های 1945 تا 1970: تشکیل رژیم صهیونیستی و جنگ های اعراب و اسرائیل:

بعد از جنگ جهانی دوم حضور صهیونیست ها در فلسطین، مناقشه ی اعراب و رژیم صهیونیستی آغاز شد. تحقیقی که ایونسن بر روی گزارش های روزنامه ی نیویورک تایمز انجام داده است نشان می دهد این روزنامه نقش مهمی در بسیج افکار عمومی در حمایت از تشکیل دولت صهیونیستی داشته است. جالب آن که در آن زمان، روزنامه ی نیویورک تایمز به جهت گیری ضدصهیونیستی معروف بود. با حمایت آمریکا در نوامبر 1947، سازمان ملل به تشکیل دولت یهودی رأی داد. وقتی که چند ماه بعد ترومن- رئیس جمهور آمریکا- نظرش را تغییر داد و از دولت فلسطینی حمایت کرد از سوی این روزنامه به نداشتن سیاست منسجم متهم شد. در این دوران شاهد چند اتفاق عمده هستیم از جمله نبرد سوئز در سال 1956، جنگ شش روزه در سال 1976، جنگ اعراب و رژیم صهیونیستی در سال 1973 که به یوم کیپور معروف شد. در دو تحقیق جداگانه ای که سلیمان و باتارفی روی رسانه های آمریکایی در این دوران انجام داده اند به این نتیجه رسیده اند که دیدگاه اعراب در حین این درگیری ها به طور بی طرفانه و عینی انعکاس نیافته است. در جنگ سال 1956، اعراب با واژه هایی مانند عقب مانده، دغل باز، غیرقابل اعتماد، و غیر دموکراتیک توصیف شده اند. در برابر، رژیم صهیونیستی به عنوان کشوری دارای استانداردهای بالای زندگی و آموزشی، دموکراتیک و غربی توصیف شده است. اعراب به عنوان کسانی که به صهیونیست های صلح دوست حمله کرده اند تصویر شده اند و حمله ی رژیم صهیونیستی به همسایگانش برخوردی واکنشی و تلافی جویانه نامیده شده است. در جنگ شش روزه هم رسانه های آمریکایی جهت گیری روشن و واضح حمایت از صهیونیست ها و ضد ناصر از خود نشان دادند. ایدئولوژی زمان جنگ سرد در ارائه ی این تصویر نقش کلیدی داشت. به نظر رسانه های غربی، ناصر نوکر اتحاد جماهیر شوروی در خاورمیانه بود که می خواست شرق را در برابر غرب قرار دهد.

EXODUS

کسودوس (اتوپره مینجر، 1960)

یک مجموعه دیالوگ تبلیغاتی پی در پی برای صهیونیست ها و علیه عرب ها که در دل داستانی با این مضمون بیان می شود که یک پرستار بیوه ی آمریکایی که حس خوبی نسبت به رژیم صهیونیستی ندارد و برای کشف حقیقت به سرزمین های اشغالی صفر می کند. در فیلم تمام فلسطینی ها مشکل دارند؛ بی تربیت، خشن، درد یا نژادپرست هستند و تنها عرب خوب، یک عرب است که مرده و در تمام مدت پناه گرفتن زن در ساختمانی نیمه کاره، کاری به او ندارد. اکسودوس در لغت به معنای مهاجرت بنی اسرائیل از مصر به کنعان است.

LAWRENCE OF ARABIA

لارنس عربستان (دیودلین، 1962)

زئرال توماس ادوارد لارنس در زمان جنگ جهانی اول مأموریت داشت که اعراب را علیه عثمانی تحریک بکند و بتواند جبهه ای جدید در جنوب عثمانی به راه بیندازد. «لارنس عربستان» بعدها آن قدر بین اعراب نفوذ کرد که در ماجرای سرکار آمدن آل سعود و سلسله ی پادشاهی اردن هم ردپایش هست. دیوید لین فیلمی حماسی از زندگی این لارنس ساخته که با توجه به نقش کارگشایش در جنگ جهانی برای غربی ها قابل درک است. چیزی که قابل درک نیست این است که عرب هایی که لارنس آن قدر شیفته شان شد که در مجامع جهانی با لباس آنها ظاهر می شد، چراتوی فیلم یک مشت گیج و گول که مدام چشم به دهان او دوخته اند، تصویر شده اند؟ چرا تنها عرب های متمدن، رفقای لارنس هستند؟ همان ابتدای فیلم جایی هست که عمر شریف، پیتر اوتول (لارنس) را از اسارت یک قبیله ی بدوی در آورده و بعد اوتول دارد برایش سخنرانی می کند. «خیلی سال است که عرب ها قبیله ای زندگی می کنند و هر قبیله ای با قبیله ی دیگر می جنگد. خیلی طول می کشد تا این حالت را عوض کرد و عرب ها به موجودات فهمیده و باشعوری مثل تو تبدیل بشوند».

HARUMSCARUM

لاابالی (جین نیلسون، 1965)

عرب ها بعد از دیدن اولین فیلم الویس پریسلی (شن های صحرا) از او خوششان آمده و او را به سرزمینشان دعوت می کنند. الویس به هوای رسیدن به تابلوهای نقاشان اورینتالیست این پیشنهاد را قبول می کند. اول کار هم ماجرا همین طوری است. اما کم کم آن روی سکه هم معلوم می شود. الویس را گروهی می دزدند اما او فرار می کند، آن هم در این سرزمین که نه ماشینی پیدا می شود، نه فرودگاهی. دوباره سربازان سلطان او را پیدا می کنند و... تصویری کارتونی از خاورمیانه.

CAST A GLANT SHADOW

(ملویل شاولسون، 1966)

باز هم یک هشدار «بسیاری از وقایع این فیلم واقعی هستند» در ابتدای فیلم و باز هم قالب کردن دروغ به نام واقعیت. در این فیلم فلسطینی ها به عنوان مردمی که از ابتدا بدون سرزمین و آواره بوده اند معرفی می شوند. که الان برای همین به رژیم صهیونیستی حمله می کنند و خواهان نابودی یهودی ها هستند. در همان ابتدای فیلم، جایی هست که ابن سعود، پادشاه عربستان می گوید: «ما 50 میلیون عرب داریم. چی می شود اگر 10 میلیونش را از دست بدهیم ولی در عوض همه ی یهودی ها را بکشیم؟» یک دیالوگ شاهکار دیگر: «ممکن است ما کتاب مقدس را داشته باشیم اما عرب ها نفت دارند».

KHARTOUM

خارطوم (الیوت دردن و باسیل السوفن، 1966)

بازسازی یک واقعه ی تاریخی. در 1885 دروغ گوی مجنونی در سودان مدعی شد حضرت مهدی است و با 50 هزار سودانی خارطوم را از دست انگلیسی ها آزاد کرد. در این فیلم اما المهدی (لارنس الیویه) در نبرد با ژنرال گوردن انگلیسی (چارلتون هستون) شکست می خورد و مقایسه ی مدام این دو چهره (که در خود دیالوگ ها هم چند بار به صراحت ذکر شده) به نفع ژنرال انگلیسی تمام می شود.

ARABIAN NIGHTS

شب های عربی (پی یر پائولو پازولینی، 1974)

در فیلمی که به خاطر صحنه های خلاف عفت فراوانش شهرت پیدا کرده، شهرزاد قصه گو خودش پادشاه شده و داستان های جن و پری را روایت می کند. باز هم تصویری خیالی از شرق که در آن روی برده ها مانور بسیار داده می شود و تصاویر متعددی از زنان و مردان برده باربط و بی ربط در فیلم گنجانده شده.

WIND AND THELION

شیر و باد (جان میلیوس، 1975)

تلاش اعراب مراکشی برای برده گرفتن و تلاش آمریکایی ها برای آزادسازی انسان های ربوده شده. تئودور روزولت که درگیر انتخابات است سعی دارد با مقابله با آدم ربایی هم برای خودش تبلیغ کند و هم قدرت نظامی آمریکا را نشان بدهد. پس نیروی دریایی آمریکا را به مراکش می فرستد. یک نبرد بین قبایل بدوی و آمریکایی ها صورت می گیرد که پیروزِ آن هم معلوم است.

WARHEAD

کلاهک جنگی (جان اوکانر، 1977)

فلسطینی ها باز هم تروریست تصویر شده اند و البته منحرفانی جنسی که به کودکان یهودی تجاوز می کنند. فیلم اصلاً با دزدیدن اتوبوس مدرسه شروع می شود. باز هم آمریکایی ها به نجات دنیا می آیند و باز هم رژیم صهیونیستی حامی مالی فیلم است.

دهه ی 1970: شوک نفتی و مذکرات صلح:

از دهه ی 70 به بعد، تلویزیون هم نقش مهمی در ارائه ی تصویر خاورمیانه پیدا می کند. پوشش خبری خاورمیانه در دهه ی 70 بین دو شبکه ی تلویزیونی آمریکایی دست به دست می شد، از سال 72 تا 74 برتری با شبکه ای بی سی بود اما از 75 تا 78، سی بی اس بیشترین اخبار را در مورد خاورمیانه به دست داد اما در خلال سال های 79 و 80 ای بی سی دوباره برتری خود را بازیافت. در این بین ان بی سی همواره کمترین پوشش را داشت و به اخبار داخلی علاقه نشان می داد. از میانه ی این دهه است که تصویر متوازن تری از اعراب در رسانه های چاپی آمریکا ارائه می شود. پیشگامان این رویکرد تازه مجلات چپ گرای آمریکایی مانند ملت (The Nation) و جمهوری جدید ( The New Republic) بودند. جنگ اعراب و رژیم صهیونیستی در سال 1973، تحریم نفتی غرب توسط کشورهای عربی، دیدار سادات از رژیم صهیونیستی، انقلاب اسلامی و بحران گروگان گیری مهم ترین اتفاقات این دهه بودند. شوک نفتی در سال 1973 در تاریخ نقطه عطفی به شمار می آید که توجه غریبان را به خاورمیانه جلب کرد. بعد از آن پوشش خبری خاورمیانه کم شد تا دوباره در سال 1977 و معاهده ی کمپ دیودید این منطقه مورد توجه قرار گرفت. طبق تحقیقی که بگ ناید و اشنایدر انجام داده اند در پوشش خبری کمپ دیوید تصویر بهتری از سادات در مقایسه با بگین ارائه شده و او مردی صمیمی و خندان تصویر شده است. این مسئله درباره ی تصویری که از سازمان آزادی بخش فلسطین ارائه شده هم صادق است و در عوض محبوبیت رژیم صهیونیستی رو به افول بوده است. البته این تصویر مثبت تنها در مورد مصر و سازمان آزادی بخش فلسطین صادق است و تصویر دیگر کشورهای خاورمیانه هنوز منفی است. طبق تحقیق آسی، کیفیت تصویری که از کشورهای عربی ارائه شده است مطلقاً وابسته به میزان روابط دیپلماتیکشان با رژیم صهیونیستی است. تصویری که از فلسطینیان ارائه می شد آن طور که جک شاهین تحقیق کرده است، بسیار منفی بوده است. به طور مثال برنامه ی 60 دقیقه تأکید زیادی روی مادران فلسطینی داشت که سلاح به دست دارند یا کودکانی که برای مبارزه ی مسلحانه تمرین می کردند؛ صورت اصلاح نشده ی عرفات که جای خود داشت. اما از سوی دیگر مستندهایی مانند آن که هاوارد استرینگر به نام فلسطینی ها برای سی بی اس ساخت، نگاه حاشیه نشینان فلسطینی را پوشش می داد. استرینگر یکی از اولین کسانی بود که مبارزان فلسطینی را با عنوان چریک و نه تروریست خطاب قرار داد. مستند مالوم کلارک هم دنیا را از نگاه یک جوان فلسطینی می دید که برای حمله ی انتحاری آماده می شد. این مستند می خواست به مخاطبان خود دلایل این جوان برای کارش و همین طور اشتیاقش به سرزمین مادری اش را نشان دهد. از این زمان تا پایان دهه ی 80، خاورمیانه بیشترین پوشش اخبار تلویزیونی را به خود اختصاص داد.

NETWORK

شبکه (سیدنی لومت، 1976)

یک مشت شیخ پولدارِ صاحب چاه نفت، یک شبکه ی تلویزیونی آمریکایی را می خرند و آن را به شکل مطلوب خودشان اداره می کنند. پیام فیلم، همان طور که خود سیدنی لومت گفته، این است: «آدم هایی که عاشق قرون وسطا هستند، به راحتی ما را می خرند». اتفاقاً آمریکایی ها از این هشدار خیلی خوششان آمد و هم جزیره ی اسکار فیلمنامه را به این فیلم دادند و هم انبوهی مقاله و فیلم و مستند با عنوان هایی شبیه به این که «عرب ها دارند می آیند» بعد از نمایش فیلم تولید شد.

BLACK SUNDAY

یکشنبه ی سیاه (جان فرانکن هایمر، 1977)

در سپتامبر 1970 شاه حسین اردنی بعد از توافق با رژیم صهیونیستی، آوارگان فلسطینی مستقر در اردن را با کشتاری وسیع از این کشور بیرون کرد. این ماجرا بین اعراب به «سپتامبر سیاه» معروف شد. دو سال بعد در المپیک مونیخ، 9 فلسطینی جوان که اسم خودشان را «گروه سپتامبر سیاه» گذاشته بودند برای رساندن صدای مردمشان، چند ورزشکار صهیونیست را گروگان گرفتند و نهایتاً همگی کشته شدند. اما در فیلم یکشنبه ی سیاه می بینیم که گروهی موسوم به سپتامبر سیاه در حال نقشه کشیدن برای یک کشتار جمعی بزرگ در آمریکا هستند که در آن 80 هزار آمریکایی از جمله رئیس جمهور قرار است کشته شوند. در این فیلم برای اولین بار یک دختر عرب به عنوان تروریست معرفی شد.

ASHANTI, LAND OF NO MERCY

آشانتی، سرزمین بدون رحمت (استیفن گلر، 1979)

سیاه ترین تصویری که از اعراب در یک فیلم رائه شده است و فیلم با حمایت مالی رژیم صهیونیستی ساخته شده و در ابتدای آن درج شده «این فیلم بر اساس داستانی واقعی است». اما این داستان واقعی چیست؟ عرب هایی که به آفریقا می آیند و سپاهان آفریقایی را به بردگی می گیرند و به شیوخ عربستانی می فروشند. ما در این فیلم، داستان آناسا را دنبال می کنیم. همسر آفریقایی یک پزشک آمریکایی که در کمپ سازمان بهداشت جهانی همراه بقیه ی دکترهای سفید بشردوست دارند به آفریقایی های بیمار و مریض کمک می کنند. آسانا در زمانی که از کمپ دور شده به چنگ اعراب سوار بر شتر (این کلیشه ی ازلی و ابدی عرب) می افتد. او را همراه گروهی دیگر به عربستان می برند. آنجا آسانا چند بار ارباب عوض می کند و همیشه به دنبال فرار است. نکته اینجاست که حتی کسانی که برده دارها را می کشند و با آنها دشمن هستند (چرا؟ چون این برده دار به خانواده ی آنها تجاوز کرده اند) و قاعدتاً آدم خوبه ی داستان هستند. مشکلی با بردگی ندارند و برده ها را مال خودشان می دانند. در جایی از فیلم یک برده فروش دارد ماشینش را بنزین می زند. در همان حال کسی برای خرید برده سراغش می آید. او یک پسر آفریقایی را نشان می دهد و می گوید 20 دلار. مرد می پرسد که این قیمت کم نیست؟ و اشاره می کند که فقط پول بنزین ماشین او 40 دلار می شود. برده فروش می گوید اصلاً نباید ارزش چیزی مثل نفت را با ارزش یک برده مقایسه کرد! در فیلم نماهای متعددی از خشونت هست که تمام آنها با خونسردی و جزئیات کامل نشان داده می شود و همه ی آنها هم در میان اعراب می گذرد. نیاز به توضیح بیشتری هست؟

دهه ی 80 و بحران گروگان گیری:

دهه ی 80 بسیار تحت تأثیر تسخیر سفارت آمریکا در ایران توسط دانشجویان پیرو خط امام و حمله ی شوروی به افغانستان بود. در سال 1982، رژیم صهیونیستی جنوب لبنان را اشغال کرد. این کار صهیونیست ها از منظر رسانه های اصلی آمریکایی مانند نیویورک تایمز، واشنگتن پست، ولس آنجلس تایمز به عنوان عملی تهاجمی مورد انتقاد قرار گرفت اما در همین دوران وقتی اولین انتفاضه ی فلسطینیان شکل گرفت به خاطر نفوذی که رژیم صهیونیستی در رسانه ها داشت، این مبارزه انعکاس چندانی در رسانه های آمریکایی نیافت و آن طور که تحقیق گیلبوآ نشان می دهد افکار عمومی آمریکا، به ناحق، رژیم صهیونیستی را محق می دانست. در واقع در اینجا عواملی جدا از رسانه ها در تحت تأثیر قرار دادن افکار عمومی وجود دارد. دولت ریگان و کنگره هم از رژیم صهیونیستی حمایت کردند و در این حمایت بر سنت مشترک یهودی- مسیحی و نهادهای سیاسی تأکید می کردند. این مسئله با بالا رفتن بی اعتمادی به رسانه ها در افکار عمومی همراه بود. رویکرد رسانه های آمریکایی در مورد دیگر کشورهای منطقه هم شبیه به همین بود. مستندهایی که در برنامه ی 60 دقیقه پخش شد تصویری کلیشه ای از عربستان ارائه می کرد. تماماً بر روی حجاب زنان تأکید می شد و عربستان با چیزهای از قبیل نفت، افراط گرایی و رفاه بیش از اندازه تصویر می شد. مستند کاغذ سفید شبکه ی ان بی سی درباره ی عربستان حتی در تدوین و صداگذاری هم این کلیشه ها را پررنگ کرد.

ROLLOVER

(آلن جی، پاکولا، 1981)

یک فیلم جنگ سردی که نقش اعراب در آن، صندوق پول است. اعراب در به قتل رسیدن همسر جین فوندا نقش مؤثر دارند و پول نفتشان قرار است پشتوانه ی دلار باشد و از ترس توسری خوردن دلار که تمام زندگی شان به آن وابسته است، همه کاری می کنند. بدمن هایی بی فکر و بی اراده.

THE AMBASSADOR

سفیر (جی. لی. تامپسون، 1984)

باز هم ساف، باز هم عملیات تروریستی آنها علیه سفیر آمریکا، باز هم تلاش آمریکا برای برقراری صلح در منطقه و باز هم حمایت مالی رژیم صهیونیستی از فیلم.

IRONEAGLE

عقاب آهنی (سیدنی فوریه، 1985)

کافی است بدانیم حامی مالی این فیلم رژیم صهیونیستی بوده است و ماجرایش به جنگ های اعراب و صهیونیست ها بر می گردد. دیگر لازم به توضیح نیست که خلبان های آمریکایی چطور تصویر شده اند و خلبان های عرب با چه کیفیتی؟ و این که روی تصاویر خشونت های عرب ها، صدای اذان گذاشته شده است.

HELL SQUAD

جوخه ی جهنمی (کنت هارتفورد، 1985)

ترکیبی از دو تصویر کلیشه ای هالیوود درباره ی اعراب: اعضای ساف قصد به دست آوردن یک بمب نیتروژونی را دارند و برای این منظور سفیر آمریکا و پسرش را دستگیر کرده اند و به سفیر می گویند که یا به خواسته شان عمل کند یا این که اعضای بدن پسرش را یکی یکی می برند (کلیشه ی عرب بد).

DELTA FORCE

نیروی دلتا (مناخیم گلان، 1986)

در دنیای واقعی، نیروی دلتا در ماجرای لانه ی جاسوسی ایران نتوانست عملیات «پنجه ی عقاب» را انجام بدهد و از شن های صحرای طبس شکست خورد. در عوض توی این فیلم، آنها به بیروت می روند و گروگان های سفارت آمریکا در بیروت را با موفقیت آزاد می کنند و تمام عرب های تروریست را می کشند. نکته ی بامزه اش اینجاست که در فیلم، فلسطینی ها نژادپرست و «نازی» تصویر شده اند.

ISHTAR

ایشتار (لین می، 1987)

یکی از توهین آمیزترین فیلم های این لیست. در کشور ایشتار ( که همسایه ی مراکش است) دو عرب ادعای نبوت می کنند و به دست مسلمان ها کشته می شوند. بعد وقتی که دو ترانه سرای آمریکایی (داستین هافمن و وارن بیتی) برای گرفتن حس نوشتن یک ترانه به مراکش می روند، پیروان آن دو پیامبر دروغین فکر می کنند که این دو نفر جانشین آنها هستند. چرا؟ «چون شما از یک کشور جوان آمده اید. بیشتر مراکشی ها نمی دانند یخچال یعنی چی؟ ولی شما آن را اختراع کردید. ما قدیمی هستیم و شما چیزهای تازه برای ما دارید». بقیه ی فیلم هم به تحقیر کردن اعراب می گذرد. بخشی از ترانه ای که هافمن و بیتی در فیلم، درباره ی مکه به عنوان محلی برای یک قرار عاشقانه سروده بودند بعدا به دلیل اعتراض های مسلمان ها حذف شد.

WOMEN ON THE VERGE OF ANERVOUS BREAKDOWN

زنان در آستانه ی فروپاشی عصبی (پدرو آلمودوار، 1988)

فیلمی که آلمودوار به شهرت رساند، بدون هیچ دلیل موجهی گرفتاری دوست شخصیت اصلی فیلم را که ناشی از پناه دادن به یک تروریست بوده به یک عرب تروریست نسبت می دهد، به یک گروه شیعه که قرار است یک هواپیمای مسافربری را بدزدند و آن را به بیروت ببرند. این تکه می توانست کلاً در فیلم نباشد و لطمه ای هم به داستان نزند اما بدون آن که بدانیم چرا، هست.

FRANTIC

دیوانه وار (رومن پولاسکی، 1998)

رومن پولانسکی که «پروپاگاندا»ی آلمان هیتلری را دیده بوده، اینجا خودش یک نمونه ی آن را به اجرا گذاشته. فیلم درباره ی عرب هایی است که یک دانشمند فیزیک هسته ای و زن جراحش را گروگان می گیرند تا به سلاح های مرگبار اتمی دست پیدا کنند. هویت و انگیزه ی این عرب ها در کل فیلم مشخص نیست. به جایش دیالوگ خدمتکار هتل را در یکی از اولین صحنه ها، جایی که هریسون فورد دنبال زنش می گردد داشته باشید که می گوید همسر او را مردی برده است که «یک لهجه ای داشت، آمریکایی نبود... فکر کنم خاورمیانه ای بود».

INDIANA JONES AND THELAST CRUSADE

ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی (استیون اسپیلبرگ، 1989)

 

عنوان سومین فیلم از سری ایندیانا جونز خودش نشان می دهد که کارگردان هنوز با مسلمین سر جنگ دارد. پس عجیب نیست اگر توی فیلم هم ایندیانا جونز برای جست و جوی جام مقدس (جامی که می گویند مسیح در شام آخر از آن نوشیده) راهی مصر بشود (در حالی که مسیح به دست یهودی ها گرفتار شد نه مسلمین) و با مصری ها بجنگد و مصری ها آن قدر خشن و بدوی تصویر بشوند که بخواهند او را زنده زنده بسوزانند.

NEVER WITHOUT MY DAUGHTER

بدون دخترم هرگز (برایان گیلبرت، 1991)

دکتر «بزرگ محمودی» که همراه همسر آمریکایی اش بتی و دخترش مهتاب در میشیگان زندگی می کند، حدود 10 سال است خانواده ی خود را ندیده است و قصد سفر به ایران را دارد. اما بتی می گوید به خاطر شرایط ایران بعد از انقلاب حاضر به این سفر نیست و باقی فیلم تلاشی است برای اثبات درستی حرف های او. عاقبت دکتر محمودی به قرآن قسم می خورد که بعد از دو هفته به آمریکا بر می گردند. ماجراهای بعد از سفر، همگی بازنمایی آداب ایرانی است به عنوان اعمالی خشونت بار و ناقض آزادی های فردی، بعد دکتر محمودی تصمیم به ماندن می گیرد و قسمش را هم «تقیه» عنوان می کند. بتی بعد از آشنایی با فردی به نام حمید در صدد فرار قاچاقی از ایران بر می آید و در آخرِ فیلم با دیدن پرچم کشورش در سفارت آمریکا در ترکیه احساس آرامش می کند. فیلم از نظر سینمایی مطلقاً بی ارزش است و سال هاست شکایت دکتر محمودی از عواملش مسکوت باقی مانده.

دهه ی 90: جنگ خلیج فارس و اسلام به عنوان تهدید:

با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، در نگاه رسانه ها، اسلام جای کمونیسم را به عنوان خطر جهانی و دشمن غرب گرفت. بر اساس تحقیقی که با مدیریت العطا انجام شد، معلوم شد اغلب مقالات و مستندهایی که به اسلام پرداخته اند، آن را مترادف با خاورمیانه قرار داده اند. واژگانی که مرتباً در این مطالب تکرار شده اند عبارت اند از بحران، درگیری و جنگ. در اغلب این مطالب تمایزی بین گروه های اسلامی برقرار نشده است. بنا به این تحقیق، اغلب مطالب بیشتر نگاهی منفی داشته اند تا مثبت ادوارد سعید در کتاب اسلام رسانه ها دو مستند مرگ یک شاهزاده و جهاد در آمریکا را مورد بررسی قرار داد که در تلویزیون ملی آمریکا پخش شدند. به گفته ی سعید در هیچ کدام از این دو مستند منبعی اسلامی مورد استفاده قرار نگرفته است. به نظر سعید این دو مستند نمونه هایی از تمایزی کلی هستند که بین «ما» و «دیگری» گذاشته می شود. تحقیقات دیگر نشان داده اند بر اثر جنگ خلیج فارس، تصویری که از کشورهای خاورمیانه ارائه شده اغلب منفی بوده است. گرچه تحقیقات نشان می دهند که بعد از جنگ خلیج فارس، حرکتی در رسانه ها آغاز شد که تصویری منصفاته تر از خاورمیانه ارائه شود اما باز همین تحقیقات اذعان می کنند که در گزارش های رسانه ای، رکورد اقتصادی در خاورمیانه، خیزش بنیادگرایی اسلامی، فقدان دموکراسی، اسطوره ی وحدت اعراب و این که در گذشته زندگی می کنند و این که هنوز در خاورمیانه بردگی وجود دارد، مهم ترین مضامین بوده اند.

ALAADIN

علاءالدین (والت دیزنی، 1992)

سی و یکمین انیمیشن دیزنی، یکی از داستان های هزار و یک شب است: داستان پسربچه ای خیابان گرد به نام علاءالدین و میمونش، ابو، که در شهری غربی به نام آگرابا زندگی می کند و بعد از به دست آوردن چراغ جادو به وصال شاهزاده یاسمین می رسد ولی جعفر، وزیر سلطان ( که قاعدتاً همان جعفر برمکی معروف باید باشد) مزاحمش است و... الی آخر. این یک نمونه ی کامل از نگاه نژاد پرستانه ی هالیوود به خاورمیانه است، آن هم در دل یک انیمیشن شاد و با طراوت کودکانه. دو شخصیت مثبت فیلم، علاءالدین و شاهزاده خانم، چهره هایی غربی دارند و دشمنانشان: ریش، کک و مک و دماغ های بزرگ که یعنی عرب هستند (کافی است این چهره ها را با کارتون دیگر دیزنی، یعنی پوکاهانتس مقایسه کنید. در آنجا هم شخصیت های منفی داستان همگی ریش دارند). یک مورد دردسر ساز فیلم هم آواز ورودی بود که می خواند: «من از سرزمینی می آیم/ از یک جای خیلی دور/ جایی که کاروان های شتر ول می گردند/ جایی که گوش شما را می برند/ اگر از قیافه نان خوششان نیاید/ بله، این وحشیانه است اما خب آنجا سرزمین من است».
بعد از اکران فیلم، اعراب مقیم آمریکا آن قدر به والت دیزنی فشار آوردند که عاقبت در ژوئن 1993 آن دو خط «جایی که دماغ شما را می برند/ اگر از قیافه تان خوششان نیاید» را از نسخه ی ویدئویی فیلم حذف کردند ولی عبارت «وحشیانه» باقی ماند. جالب است بدانید که مجازات بریدن بینی، در اروپای قرون وسطا اعمال می شد و اصلاً در دنیای اسلام سابقه ندارد.

TRUELIES

دروغ های حقیقی (جیمز، کامرون، 1994)

یک فیلم کمدی با رعایت دقیق ترین کلیشه ها در تصویر کردن اعراب: فلسطینی های خنگ، کثیف، تروریست و خنده دار که گروهی تروریستی به نام جهاد سرخ (Crimson Jihad) دارند. آرنولد شوارتزنگر آنها را با کمک همکارش که در نقش زنی بدنام مأموریتش را انجام می دهد نابود می کند. جشنواره ای از توهین.

LAHAINE

نفرت (ماتیو کاساویتس، 1995)

داستان دوستی سه پسربچه ی عرب، یهودی و آفریقایی در فرانسه که ماجراهایی برایشان پیش می آید. نکته، قضاوت نژادپرستانه ی کارگردان درباره ی این اتفاقات است. مثلاً وقتی که پلیس این سه رفیق را می گیرد، سعید (پسر بچه ی عرب) به دو دستش فخر می فروشد که «یک عرب بیشتر از یک ساعت توی ایستگاه پلیس نمی ماند» (یعنی که والدین پولدارش سریع او را آزاد می کنند. باز هم اشاره به درآمد نفت).

EXECUTIVEDECISION

اقدام مقتضی (استورات برد، 1996)

فیلم با تصویری از قرآن در دست یک مسلمان شروع می شود که بعد می بینیم در دست دیگرش بمب است. ماجرای فیلم، درگیری نیروهای امنیتی آمریکا با هشت فلسطینی تروریست است که یک بوئینگ 747 را با 406 مسافرش دزدیده اند و مدام «الله اکبر» می گویند و قصد دارند با گاز سمی DZ -5 تمام ساکنان شرق دریای مدیترانه را از بین ببرند. نیازی به توضیح نیست که عاقبت آمریکایی ها پیروز می شوند.

G.I.JANE

سرباز جین (ریدلی اسکات، 1997)

ویل جردن اونیل (در فیلم: دمی مور) اولین دریادار زن در تاریخ ارتش آمریکاست. فیلم، داستان زندگی اوست و برای این که توانایی اولین دریادار زن را ببینیم، او را به ساحل لیبی می کشاند. در فیلم تصاویر زیادی از عرب ها نمی بینیم. حتی یک عرب مثبت (رحمان) هم در فیلم هست، منتها دوستان ویل برای سر به سر او گذاشتن، مدام او را از افتادن به چنگ عرب ها و زندانِ آنها می ترسانند.

WISHMASTER

ارباب آرزوها (رابرت کورتزمان، 1997)

طبق ادعای این فیلم جن، موجودی است مربوط به سرزمین ایران که عاقبت هم در جعبه ای با نشان زرتشتیان (اهورامزدا) حبس می شود. این موجود، قرار بوده سه آرزوی پادشاه ایران را برآورده کند که چون پادشاه ایران از دو آرزوی اولش برای شکنجه ی مردم استفاده کرده، زرتشت که او هم جادوگر معرفی می شود، قبل از آرزوی سوم جن را به بند می کشد. باز هم آمریکایی ها می آیند و جهان را از شر جن خلاص می کنند.

THESIEGE

محاصره (ادواردزویک، 1998)

باز هم نمایش فلسطینی ها در نقش تروریست و کشته شدن 700 شهروند آمریکایی به دست آنها. این هجدهمین فیلم بعد از یکشنبه ی سیاه (1977) بود که فلسطینی های مبارز برای آزادسازی وطنشان را تروریست های عقده ای و متنفر از غرب نشان می داد.

TITANIC

تایتانیک (جیمز کامرون، 1998)

با این که در واقعیت تاریخی، 154 سوریه ای هم در سفر معروف تایتانیک مسافر این کشتی بودند اما جیمز کامرون ترجیح داده فقط یک عرب خرپول را که مدام «یالله یا حبیبی» می گوید، توی کشتی بنشاند که مدام پز نفتش را می دهد و به خانم های ایرلندی پیشنهادهایی که نتوانند رد کنند، می دهد. جالب است بدانیم که اولین چاه نفت عربستان دو سال بعد از غرق شدن تایتانیک کشف شد.

THEMUMMY

مومیایی (استفان سامرز، 1999)

در این فیلم معروف، مصری ها بی این که ضرورتی وجود داشته باشد، آب زیر کاه، موذی و کثیف تصویر شده اند. طوری که منتقد، یو اس ای تودی نوشته بود: «توی این فیلم هر جایی که بازیگرها بینی شان را می گرفتند، معلوم می شد که یک عرب دارد به صحنه نزدیک می شود».

RULES OF ENGAGMENT

قواعد جنگ (ویلیام فریدکین، 2000)

ظاهراً داستان درباره ی ستوان تری چیلدرز (ساموئل ال جکسون) است که در جنگ ویتنام و بعدها هم در یمن رسوایی هایی به بار آورده است. اما چیزی که به بحث ما مربوط است نگاه فیلم به یمنی هاست. از مجموع 10 دقیقه ی فیلم که در صنعا می گذرد، جز خشونت و بدویت اعراب، چیز دگری نمی بینیم. چه آنهایی که به سفارت آمریکا حمله می کنند و چه آنهایی که در حال تظاهرات هستند.

PERSEPOLIS

پرسپولیس (مرجان ساتراپی، 2007)

این هم مثل 300 فرانک میلر یک کمیک بوک بوده که به فیلم تبدیل شده. ساتراپی 42 سال پیش در رشت به دنیا آمد و در کودکی، یعنی یکی- دو سال بعد از انقلاب و هم زمان با شروع جنگ تحمیلی از ایران به اتریش رفت. حالا سوال اینجاست: کسی که کل دهه ی 60 را در ایران نبوده، چطور می تواند فیلمی از آن دوران بسازد و ادعای انطباق آن بر واقعیت را داشته باشد؟
کمیک استریپ سه جلدی ساتراپی با همین عنوان پرسپولیس خاطرات یک دختر ایرانی 14 ساله است که در تهران سنتی- مذهبی دهه ی 60، همه چیز را تیره و سیاه و ناامیدانه می بیند و به همین دلیل توسط والدینش به وین فرستاده می شود و به قول خود ساتراپی، در این کشور جدید یک دفعه متوجه مفهوم آزادی و فرهنگ و این جور چیزها می شود و « درمی یابد که در کشورش چه ماجرایی در حال وقوع است». مشکل اینجاست که ایشان آن زمان در ایران نبوده و طبیعتاً نمی توانسته چیز زیادی از این که دقیقاً چه ماجرایی در حال وقوع بوده است بداند».

2000 تا امروز: تهدید جدی می شود:

یازدهم سپتامبر 2001، وقتی برج های دو قلوی تجارت جهانی در آتش دو هواپیما سوخت و فرو ریخت، سرآغاز دوران تازه ای بود. مدتی بعد آمریکا به افغانستان و اندک زمانی پس از آن به عراق حمله کرد. حمله کردن به این دو کشور همان و نبردهای چریکی با مبارزه جویان طالبان و القاعده همان. آمریکا در خط مقدم جنگ قرار گرفته بود. رسانه های آمریکایی نگاهی انتقادی به این جنگ ها داشتند. به خصوص که حمله به عراق به دلایل واهی صورت گرفته بود. حتی زمانی که جورج بوش در نطق سالیانه ی خود در کنگره ی آمریکا از محور شرارت صحبت کرد و تلاش کرد ایئولوژی زمان ریگان- نبرد خیر (آمریکا) با شر- را احیا کند، این نگاه انتقادی به حیات خود ادامه داد، با این حال و علی رغم وجود نگاه انتقادی در رسانه های روشنفکر - از نیویورک تایمز تا دموکراسی ناو (Democracy Now)
- جریان اصلی رسانه های آمریکایی نگاهی همراه با این ایدئولوژی داشتند. مهم ترین رسانه در این زمینه فاکس نیوز بود. در این دوران خودِ نقدِ رسانه حوزه ی مهمی شد. از جمله می توان به برنامه ی Listening Post شبکه ی الجزیره اشاره کرد که هفتگی به نحوه ی انعکاس اخبار در رسانه های گوناگون نگاهی انتقادی داشت. اما در این میان مستندهایی هم بودند که در پی آگاهی بخشی به جامعه ی خاورمیانه و مسلمانان ساخته شدند. از جمله می توان به شوی- All American Muslim در شبکه ی TCL اشاره کرد که این روزها در حال پخش است و مخالفت های زیادی را در بین مسیحیان راست کیش به وجود آورده است. اما از سوی دیگر مثلاً نمایش فیلمی مستند اما منفی درباره ی مسلمانان آمریکا برای پلیس نیویورک هم نشان از آن دارد که علی رغم تعدیل مواضع رسمی در قبال مسلمانان، هنوز نگاهی ملهم از ترس و بی اعتمادی نسبت به مسلمانان در جامعه ی آمریکا وجود دارد.

ALEXANDER

اسکندر (الیوراستون، 2004)

حمله ی اسکندر به شرق چیزی نیست که کسی نداند. با این حال سازندگان فیلم سعی کرده اند شخصیت اسکندر را در این فیلم چهره ای رئوف و با گذشت نشان دهند و مثلاً نشانی از آتش زدن تخت جمشید در این فیلم نیست. به علاوه داریوش سوم را فردی با کینه ی بسیارِ بی دلیل نسبت به اروپا تصویر کرده اند. نبردهای اسکندر با داریوش سوم بسیار خلاصه است و بیشترش با نماهای بسته از اسکندر.

KINGDOM OF HEAVEN

ملکوت آسمان (ریدلی اسکات، 2005)

با این که معدود فیلم هایی است که قصد تحقیر اعراب را ندارد و تصویری نسبتاً منصفانه از صلاح الدین ایوبی ارائه می کند، اما باز هم شیطنت در فیلم هست. تأکید بر برده داری و اعتیاد مسلمان ها به مسابقات اسب دوانی و حقه باز نشان دادن آنها را که دیگر نمی شود انتظار داشت هالیوود کنار بگذارد. می شود؟

SYRIANA

سیریانا (استیون گیگان، 2005)

فیلم، داستان دخالت سیا در کشورهای خاورمیانه است و کشته شدن یک امیر روشنفکر قبل از به قدرت رسیدن. با این حال، نیش و کنایه های بسیاری به مسلمان ها دارد. مثلاً در همان سکانس افتتاحیه جوانی ایرانی که قرار است در سکانس بعدی به همراه جرج کلونی (مأمور سیا) در یکی از خیابان های تهران بمب گذاری کنند در یک مهمانی است. وقتی جرج کلونی از او سوال می کند کی برای بمب گذاری اقدام کنیم آن جوان در حالی که در یک دست مشروب دارد و دست دیگر خود را بر گردن دختری انداخته است به جرج پاسخ می دهد بعد از نماز! در فیلم، «سیریانا» یعنی سوریه ای ها، همین کلمه نشانه ای است که کلیت فیلم علاوه بر نقد سازمان سیا، جامعه ی مسلمان در خاورمیانه ای را هم هدف گرفته است.

300

300 (زک اسنایدر، 2006)

لشکرکشی خشایارشا به یونان، بزرگ ترین تهدید تاریخی برای غرب بوده. شاید اگر او موفق شده بود، الان چیزی به نام غرب وجود خارجی نداشت. پس طبیعی است که اروپایی ها به ایستادگی اسپارتی ها در تنگه ی ترموپیل افتخار کنند و آن را یک حماسه ی بزرگ بدانند. تا اینجا ظاهراً مشکلی نیست. مشکل از جایی شروع می شود که کارگردان هالیوودی به جای روایت تاریخ، فیلمی می سازد که صرفاً نمایشی از همجنس بازی و خونریزی است. در همان زمان اکران 300 هم اکثر منتقدان فیلم گفتند که لئونیداس، رهبر 300 جنگجوی اسپارتی، نزدیک ترین چهره ی فیلم به یک فرد ایرانی و خاورمیانه ای است و خشایارشای این فیلم بیشتر به یک فرمانروای آفریقایی بیمار شباهت دارد تا مردی که خود منابع یونانی، او را زیباترین مرد شرق خوانده اند. نکته ی اصلی فیلم، تصویر کردن سربازان سپاه ایران به عنوان موجوداتی شیطانی و بی روح و هویت بود که حتی بیشترشان چهره هم نداشتند و صورتشان با ماسک پوشیده شده بود.

CHARLIE WILSONS WAR

جنگ چارلی ویلسون (مایک نیکولز 2007)

چارلی ویلسون (تام هنکس) یک سناتور اهل عیش و عشرت است که بعد از دیدن صحنه هایی از آوراگی افغان ها در اخبار، رگ غیرتش بالا می زند و تصمیم می گیرد به آنها کمک کند. در وزارت دفاع، از این اتاق به آن اتاق و از این ساختمان به آن ساختمان می رود تا بالاخره موفق می شود موافقت مقامات آمریکایی را برای کمک به افغان ها جلب کند. در همین حین، خودش هم کم کم متحول می شود و از فردی عیاش به آدمی نوع دوست تبدیل می شود تا حدی که وقتی در قاهره به رستورانی رفته است تا درباره ی کارهای جنگ مذاکره کند از عیاشی عرب ها تعجب می کند!

THE STONING OF SORAYAM

سنگسار ثریام (سیروس نورسته، 2008)

شوهر ثریا که یک زندانبان است (خشونت) قصد تجدید فراش دارد (شهوت) اما چون توانایی پرداخت هزینه ی هر دو زن را ندارد (فقر) به ثریا پیشنهاد طلاق می دهد. ثریا وقتی حق و حقوقش را مطالبه می کند مرد نمی پذیرد و با کدخدا و روحانی ده تبانی می کند (سوء استفاده از مذهب). نقشه از این قرار است که ثریا را به خانه ی هاشم برای کلفتی می فرستند؛ مردی که زنش را از دست داده و به همراه فرزند ناشنوایش زندگی می کند و این ویژگی ها موقعیت را برای متهم شدن ثریا به رابطه با هاشم فراهم می کند. شوهر ثریا با همدستی کدخدا و روحانی ده به زن بی گناه اتهاماتی را نسبت می دهند که در نهایت به سنگسار شدن ثریا منجر می شود... و همه ی این داستان ها را ما از کجا می فهمیم؟ از اینجا که خواهرزاده ی ثریا دارد قصه را برای یک روزنامه نگار فرانسوی که در حین سفرش اتومبیلش خراب شده تعریف می کند (منجی غربی).

CIRCUMSTANCE

شرایط (مریم کشاورز، 2011)

داستان دو دختر جوان و گرایش آنها به همدیگر در جامعه ی امروز ایران، با تصاویری که به شدت آگاهانه و جهت دار انتخاب شده اند. مثلاً برادر یکی از این دخترها که فردی مذهبی است، معتاد به مواد مخدر بوده و تازه دارد دوره ی ترک را می گذراند یا نیروی گشت ارشادی که به دختران تذکر می دهد، نه به قصد انجام وظیفه، که به قصد باز کردن سرصحبت با آنها. فیلم صحنه های مبتذل بسیاری دارد که ظاهراً قصد دارد القا کند جامعه ی جوان ایرانی زندگی دوگانه ای دارد.
منبع: تصویر شکسته ضمیمه ی همشهری ماه سینما 24