نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی توهین آمیز علیه ایران و خاورمیانه

کلیشه های فرهنگی سینمای هالیوود در مورد خاورمیانه و ایران بیشتر در تصاویر و پیرنگ ها متجلی شده اند؛ در بدمن هایی که در قامت تروریست های مسلمان یا شاهان مستبد، پوست تیره یا گندمگون دارند، انگلیسی را با لهجه ی «خاورمیانه ای» حرف می زنند و رگه های بدویت و خشونت در رفتار و گفتار و ظاهرشان پیداست. این شخصیت ها معمولاً مجال چندانی برای بیان درونیاتشان پیدا نمی کنند و وقتی هم که این فرصت را در اختیارشان قرار می گیرد آن را به بیان خصمانه ی تهدیدهای ایدئولوژیک یا اعلام عقاید بدوی و متحجرانه اختصاص می دهند. این فیلم ها به راحتی و وقیحانه به شرقی ها توهین می کنند. دیالوگ های زیر از بعضی از همین فیلم ها انتخاب شده اند.

300

300 | 206

فرستاده ی ایران: (در پاسخ به حرف ملکه ی اسپارت) چه شده که این زن فکر می کند می تواند در میان مردان سخن بگوید؟
ملکه: چون تنها زنان اسپارتی، مردان واقعی می زایند.
***
مرد یونانی (درباره ی حمله ی سپاه ایران به شهرش): آنها.... آنها با هیولاهایی از تاریکی آمدند. با پنجه ها و دندان هایشان مردم را گرفتند. همه... به جز من...
خشایارشا: بیالئونیداس: بیا با منطق حرف بزنیم. دیوانگی محض است که پادشاه دلیری چون تو و سربازان شجاعت به خاطر یک سوء تفاهم کوچک نابود شوید. فرهنگ های ما اشتراکات زیادی دارند.
لئونیداس: چطور متوجه نشدی؟ تمام صبح، مشغول به اشتراک گذاشتن فرهنگمان بودیم!
- قبیله ی شگفتی داری. حتی اکنون که رو در روی نابودی و در حضور خدا ایستاده ای، عناد می ورزی. ایستادن در برابر من عاقلانه نیست لئونیداس. تصور کن چه سرنوشت شومی در انتظار دشمنان من است وقتی حاضرم با رضایت خاطر تک تک سربازانم را برای پیروزی بکشم.
- و من حاضرم برای تک تک سربازانم بمیرم.
- شما یونانی ها به منطقتان می نازید ولی به کارش نمی گیرید. سرزمینی را که این چنین با تعصب از آن دفاع می کنی تصور کن. تصور کن که چگونه به یک اشاره ی من خاکستر می شود. سرنوشت زنانتان را در نظر بیاور.
- معلوم است که زنان ما را نمی شناسی. می توانستم آنها را با خودم به جنگ بیاورم. ممکن است برده های زیادی داشته باشی خشایارشا، اما جنگجویان اندکی داری. دیری نخواهد پایید که آنها از سرنیزه ی من بیشتر از اشاره ی تو بهراسند.
***
خشاریاشا: (به لئونیداس) فداکاری تان هیچ شکوهی نخواهد داشت. حتی خاطره ی اسپارت را هم از تاریخ پاک خواهم کرد. تمامی خواسته های یونانی را خواهم سوزاند. چشم تمامی مورخان و کاتبان یونانی را از حدقه بیرون خواهم آورد. زبانشان را از حلقوم بیرون خواهم کشید. هر که نام اسپارت یا لئونیداس را به زبان بیارود با مرگ مجازات خواهد شد. دنیا هرگز نخواهد دانست که شما وجود داشته اید.
لئونیداس: دنیا خواهد دانست که مردان آزاده در برابر حاکمی ستمگر ایستادند.
***
راوی: خشایارشا هیولاهایش را از آن سوی جهان فراخوانده است... جانورانی کریه و بدترکیب....
***
راوی: امروز ما جهانی را از جادو و ظلم [ایرانیان] رهایی می بخشیم و به سوی آینده ای روشن تر از آنچه در تصور آید رهنمون می شویم.

اسکندر

Alexander | 2004

نرکوس جوان: استاد؟ استاد؟
ارسطو: بله
- چرا ایرانیان این قدر بی رحم اند؟
- این موضوع درس امروزمان نیست نرکوس، اما حرف درستی است. نژادهای شرقی به بربریت و تبعیت برده وار از حواس و غرایز جسمانی مشهورند. افراط در هر چیزی باعث سقوط انسان می شود. به همین دلیل است که ما یونانیان نژاد برتر هستیم. چرا که ما کنترل حواس و غرایزمان را تمرین می کنیم. میانه روی را.
***
اسکندر: داریوش کیست؟
این پادشاه بزرگی که مردمان خودش را برای جنگیدن به بردگی می گیرد؟ آنها می جنگند چون پادشاه می گوید که چاره ی دیگری ندارند. در جنگ، پراکنده و مضمحل می شوند چون هیچ وفاداری نسبت به پادشاه بردگان احساس نمی کنند. ولی ما برده نیستیم. ما مردمان آزاد مقدونیه ایم.
***
بطلمیوس: نبردی دیوانه وار. 40 هزار تن از ما در برابر صدها هزار تن از نژادهای بربر شناخته، زیر فرمان داریوش. شرق و غرب در برابر یکدیگر صف کشیده بودند که سرنوشت جهان را مشخص کنند.

کشتی گیر

2008 | The Wrestler

داخلی. رختکن مسابقات

(رندی [قهرمان فیلم] دوبنده و پوشیده و خودش را برای مسابقه آماده می کند. تنها کشتی گیر دیگر حاضر در رختکن، رقیب رندی است.)
رندی: حاضری؟ (صدای موسیقی عربی به گوش می رسد.)
رقیب: فکر کنم.
(رقیب رندی، یک پرچم بزرگ ایران را که به کمدها تکیه داده شده بر می دارد و به طرف ورودی سالن به راه می افتد. رندی پشت سرش می رود.)
گوینده: از جمهوری اسلامی ایران، در وزن 252 پوند... وحشت تهران، هیولای خاورمیانه... آیت الاااااااه!
(رقیب ایرانی با پرچم ایران وارد می شود. تماشاگران او را هو می کنند.)
آیت الله: مرگ بر آمریکا!

بدون دخترم هرگز

1991 | Never without my Daughter

بتی محمودی: بابا حاجی، شما یه مرد مذهبی هستین. چطور مودی [محمودی] می تونه به قرآن قسم بخوره [ که بر می گردیم آمریکا] و با من این کارو بکنه؟
(ممل حرف ها را ترجمه می کند. باباحاجی جواب محکمی می دهد و همه ی خانواده به فارسی سر بتی داد و بیداد می کنند)
ممل: خدا می بخشدش. (داد و فریادها ادامه دارد. بتی گریه اش می گیرد.)
بتی: نه، نه! عمه بزرگ لطفاً کمکم کن. خواهش می کنم. (عمه بزرگ سربتی داد می زند.)
بتی: شما نمی تونین این کارو بکنین! خدا لعنتتون کنه! خدا لعنتتون کنه! شما حق ندارین منو اینجا نگه دارین. شما از اول همین نقشه رو داشتین. لعنت به تون.
***
نیکول: (به بتی) اگه با یه مرد ایرانی ازدواج کنی خود به خود شهروند ایران می شی، قوانین ایران در رابطه با زن ها خیلی سختگیرانه س. بدون اجازه ی کتبی شوهرت هیچ جا نمی تونی بری. هیچ حقی نسبت به بچه هات نداری. موقع طلاق، بچه به مرد می رسه. متأسفم ولی چاره ای نداری غیر از این که برگردی پیش شوهرت.
***
بتی: پدرم مریضه. ممکنه بمیره. باید برم ببینمش.
حسین: فکر نمی کنم پدرت راضی باشه که تو به قیمت از دست دادن دخترت برگردی.
- خب می تونم برم ببینمش بعد بیام و با مهتاب برگردم آمریکا.
- نمی تونی مهتاب رو اینجا پیش خونواده ی محمودی ول کنی. اونا شهرستانی ان و توی این رژیم، جرئت پیدا کرده ن. اینجا آدمایی هستن که فکر می کنن دختر 9 ساله رو میشه شوهر داد. عروس بچه سال، چیز خیلی عجیبی نیس.
***
مودی: چرا کسی باید واسه پزشکی خوندن بیاد آمریکا؟ تو ایران دو هفته ای می شه مدرک گرفت. حتی هفت روزه. آیت الله ها ایده های درخشانی دارن. اگه سرباز زخمی شد، بذار بمیره. به هر حال می ره بهشت.

سنگسار ثریام.

2008 | The stoning of Soraya M.

ابراهیم: وقتی مردی به زنش اتهام بزنه، زن باید بی گناهیش رو ثابت کنه. این قانونه یه زن به شوهرش اتهام بزنه، خودش باید گناه مرد رو ثابت کنه. فهمیدی؟
زهرا: بله، همه ی زن ها گناهکارن، همه ی مردها بی گناه.

عقاب آهنی

Iron Eagle | 1986

چپی: گوش کن داگ، همه چی درست می شه. اونا [کشورهای خاورمیانه] کاری به کارمون ندارن. اگه بخوان کاری بکنن. نیروی هوایی دخلشون رو می آره.
داگ: مثل ایران؟ [اشاره به ماجرای گروگان گیری]
چپی: اون فرق می کرد. اون موقع آقای نخودچی رئیس جمهور بود. الان کسی جاش اومده که از کشورهای زپرتی حرف مفت نمی شنوه. فکر می کنی چرا به ش می گن رونی ری گان؟ [گان (تفنگ) را از آخر فامیل ریگان جدا می کند.]

ماجرا در عربستان

1994 | Adventures in Arabia

- حاضرم هر چی لازم باشه بدم که از خاورمیانه برم بیرون، هر چی.
***
- این چیه؟ قرون وسط؟
- نه خاورمیانه ول بعضی وقت ها خیلی فرق با هم ندارن.

ماجرا در عراق

Adventures | 1945 in iraq

-بن علی کجاست؟
- قبول کرد خونه ش رو به من بده.
- چه جوری؟
- به روش مصری.
- روش مصری؟
- از پشت می گیریش، یه چاقو می ذاری روی گلوش و اگه قبول نکرد می بُری.

پشت پرده

1929 | Behind that Curtain

کلنل بیکون: می رم هند، وسط صحرای ایران! [در فیلم ایران، هند و عربستان یک کشور به حساب می آیند.]

آتش نخوت ها

Bonfire Of the Vanities | 1990

آرتور [کسی که به تازگی وارد کسب و کار انتقال و مسلمانان به مکه برای حج شده است]: بهترینش چند هفته پیش بود. هواپیما از باند خارج شد... داشتیم می رفتیم مکه و هواپیما پر از عرب بود با حیوون هاشون. بز، گوسفند، مرغ. بدون حیوون های لعنتی شون هیچ جا نمی رن. مجبور شدیم همه ی کابین رو با پلاستیک بپوشونیم. می دونی که، همون جایی که هستن قضای حاجت می کنن. خلاصه موقع فرود هواپیما از باند خارج شد. من مثل سگ ترسیده بودم. نگاه کردم به مسافرها. آروم. ساکت. داشتن اثاث و حیوون هاشون رو جمع می کردن که پیاده بشن. از پنجره بیرون رو نگاه می کردن. بال ها آتیش گرفته بود. منتظر بودن درها باز بشه. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. بعد یهود دوزاری م افتاد. فکر می کردن اوضاع طبیعیه. فکر می کردن هواپیما این جوری وای می ایسته. بال هاش رو می کنی توی شن و می ذاری این قدر بچرخه تا وایسه.

لاابالی

Harum Scarum | 1965

وقتی از کوهستان های ماه می گذری و به کشور ما می آی، انگار دو هزار سال به عقب بر گشتی.

سایه ی سنگین اندوه

Cast a Giant Shadow | 2004

[درباره ی رژیم صهیونیستی] این کشوریه که پنج تا ملت عرب، دوره ش کردن و آماده ن بریزنشون توی مدیترانه نه تفنگی، نه تانکی، نه دوستی، هیچی، مردم با دست خالی دارن واسه یه تیکه بیابون می جنگن.
ژنرال آمریکای به سیاست مدار یهودی: ممکنه کتاب مقدس، طرف رفیق های تو باشه ولی عرب ها نفت دارن. فکر می کنی وزارت خارجه طرف کی رو می گیره؟
مردم عرب: چرا می خواین بیابون ما رو ازمون بگیرین؟
به چه حقی؟
مرد یهودی: یهودی ها زمین شما رو خراب نمی کنن. برای اولین بار بیابون داره محصول می ده.

دروغ های حقیقی

True Iies | 2004

[پیام گروهک تروریستی] «جهاد سرخ» تا زمان برآورده شدن همه ی خواسته هایش، شهرداری بزرگ آمریکا را یکی بعد از دیگری به آتش می کشد.

قواعد جنگ

Rules of Engagement | 2000

[پیام گروه تروریستی]: ما هر مسلمانی را که به خدا اعتقاد دارد و به پاداش روز جز امیدوار است به اطاعت از فرمان خدا فرا می خوانیم: به کشتن آمریکایی ها و تاراج اموالشان هر جا که پیدا شوند. کشتن آمریکایی ها و هم پیمانانشان، چه نظامی و چه غیرنظامی، وظیفه ی شرعی هر مسلمانی است که توانایی اش را داشته باشد.

عقاب ها در سپید دم حمله می کنند

Eagles Attack at Dawn | 1970

افسر صهیونیست که تازه از زندان سوری ها فرار کرده: دارن اونا [زندانی های صهیونیست] رو شب و روز می زنن. می کشنشون. دارشون می زنن. با شکنجه می کشنشون. (کسی پیشنهاد می دهد که به سازمان ملل خبر بدهند) اگه منتظر سازمان ملل بمونیم، اونا همون جا می پوسن.

اکسودوس

Exodus | 1960

سرباز انگلیسی به جوان صهیونیست: اون طرف [قسمت مسلمان نشین بیت المقدس] نرو. کافیه گذارت به یکی از گنگ های مفتی اعظم بیفته تا دخلت رو بیارن. گلوت رو می برن.
***
افسر صهیونیست به فلسطینی ها: ما اون باتلاق های پر از پشه رو به چنان مزرعه های آبادی تبدیل کردیم که اگه شب توشون قدم بزنی صدای رشد ذرت رو می شنوی- مفتی اعظم اورشلیم از شما خواسته که با جمعیت یهود رو نابود کنین یا خونه و سرزمینتون رو رها کنین و آواره بشین. ما ازتون خواهش می کنیم که توی خونه هاتون بمونین تا کنار همدیگه، با حقوق مساوی در اسرائیل کار کنیم.
***
مرد یهودی: ما در این کشور آزاد مثل شهروندان برابر زندگی خواهیم کرد. چرا اونا [فلسطینی ها] باید جایی برن؟ اینجا خونه ی اونا هم هست، ما باید به دنیا ثابت کنیم که می تونیم با هم کنار بیایم.
***
افسر صهیونیست: دافنی به سرباز جوون بود. یه دختر هیفده ساله. عرب ها گرفتنش و شکنجه ش کردن که یه چیزی ازش بیرون بکشن. اما اون حرف نزد. اونا هم توی یه کیسه برش گردوندن. کیسه رو بسته بودن به پشت یه الاغ. دست ها و پاهاش رو بریده بودن و چشم هاش رو در آورده بودن.

بنزین

Gas | 1981

صف طولانی ماشین ها در یک پمپ بنزین در آمریکا. لیموزین یک شیخ عرب بی اعتنا به صف، جلوی ماشین ها می ایستد.
مسئول پمپ بنزین: برو ته صف.
شیخ: من صالح بن صالح ام.
مسئول: هر کی می خوای باش.
شیخ: [به راننده اش] یاسر! سرش رو قطع کن!
یاسر: اینجا آمریکاست.
شیخ: پس با ماشین زیرش بگیر، چوپون زاده ی کودن.

منطقه ی صفر

At Ground Zero | 1994

حسن- تروریست مسلمان- قصد دارد موشکی با کلاهک هسته ای به آمریکا شلیک کند. گروهبان آمریکایی سعی می کند جلوی او را بگیرد. حسن او را می زند و فریاد می زند:
- من اراده ی خداوندم. من مشت محمدم و دنیا شاهد هولوکاست من خواهند بود. [دکمه ی پرتاب را می زند.] برای دو ملیون شهید کشورم و برای فرزندان اسلام.

گردان جاویدان

The Immortal Battalion | 1944

در خیابانی در خاورمیانه، سربازان انگلیسی به مردم نگاه می کنند.
سرباز 1: خیلی ضایع س که آدم در زمان صلح، عرب باشه.
سرباز 2: پس حرم سراهاشون چی؟
سرباز 1: من که تا حالا چیزی ندیدم. چیزی غیر از مگس.
سرباز 3: اگه این خاورمیانه س، خدا از خاور دور حفظمون کنه.

2004 | UP the Academy

بیابان، چند مرد سفیدپوش و تعداد زیادی زن سرتا پا پوشیده، یک شیخ با پسرش خداحافظی می کند.
زن: توی آمریکا پسر خوبی باش.
پسر: باشه مادر.
شیخ: این مادرت نیس. [به زن دیگری اشاره می کند.] اون مادرته.
پسر: ببخشید، با این حجاب ها گیج می شم.
شیخ: من هم همین طور. این قرار بود مادرت باشه.
پسر: وقتی شیخ شدم حجاب رو ور می ندازم.
شیخ: تا وقتی ذاتت دزده، شیخ نمی شی.
پسر: من دزد نیستم.
شیخ: پس کیف پولم رو پس بده. [پسر همین کار را می کند. بعد ساعت طلای پدرش را بر می دارد.] یه میلیون دلار به حسابت ریختم.
پسر: پس هفته ی دوم چی کار کنم؟
شیخ: [متوجه نبودن ساعتش می شود.] الهی هواپیمات تو اسرائیل فرود بیاد.
منبع: تصویر شکسته ضمیمه ی همشهری ماه سینما 24