ده فرمان جنبش صهیونیسم (7)

جامعه صهیونیستی را به دلیل ماهیت نظامی جنبش صهیونیسم می توان جامعه ای نظامی مسلک قلمداد کرد. چرا که آن جامعه ای است بر پایه پنجاه سال فعالیتهای توأم نظامی، سیاسی، بین المللی و اجتماعی یعنی از زمان آغاز جنبش جهانی صهیونیسم تا زمان تأسیس دولت یهودی در سال 1948 میلادی. صهیونیست ها پس از ورود به فلسطین به سه شکل در آن سکنی گزیدند؛ کیبوتص (1)، مشاویم (2) و ناحال که این آخری رنگ و بوی نظامی دارد.
ناحال به شهرک های ویژه ی سربازان و نظامیان یهودی در اماکن استراتژیک و مهم اطلاق می گردد. به عبارت بهتر می توان آن را قلعه های نظامی تحت عناوین غیر نظامی نامید.
ناحال چه در زمان قیمومیت و چه در دوران جنگ اول اعراب و اسرائیل جزء مهمترین پایگاههای ترور و خرابکاری بر ضد اعراب به شمار می رفت. صهیونیست ها در راستای طرحهای اسکان مهاجرین یهود در فلسطین مؤسسات و سازمانهایی را مانند گدناع (3) برای جوانان بوجود آوردند که بیشتر شبیه به دستگاهی برای تبدیل صهیونیست ها از حالت غیرنظامی به حالت نظامی در دوران قبل از تشکیل دولت یهود بود. در این میان زیرساختهای جنگی جنبش صهیونیسم در دوران قیمومیت در سازمانهای کاملاً تروریستی بنا نهاده شد که مهمترین آن هاگانا بود. این سازمان مخوف و خونریز که به صورت علنی و قانونی فعالیت می کرد، همراه با ماباخ و زیر نظر مستقیم آژانس یهود، سازمان جهانی صهیونیسم و حزب کارگری ماپای مسئولیت اجرای مفاد اعلامیه بالفور را بر عهده داشت. همچنین سایر سازمانهای تروریستی یهودی نیز با وحشیگری فوق تصور، طرح نابود سازی اعراب و حتی مقامات مستقر انگلیسی در فلسطین (که همان مقامات قیمومیت طی سالهای 1943 تا 1948 بودند) را به مرحله اجرا درمی آوردند. سازمانهای غیر رسمی مذکور با آزادی عمل بیشتری، اهداف رهبری صهیونیست، سازمان جهانی صهیونیسم و آژانس یهود را در فلسطین تحقق بخشیدند و در طی ده سال قبل از تشکیل رژیم صهیونیستی، به شکلی افسار گسیخته نه فقط اعراب بلکه در برخی موارد انگلیسی ها و حتی یهودیان را هم از دم تیغ سفاکانه خود می گذراندند. چرا که سازمان جهانی صهیونیسم و آژانس یهود فقط بر کار هاگانا نظارت داشتند نه سایر سازمانهای تروریستی.
به این ترتیب هاگانا با شمشیر قانون مخالفان را قلع و قمع می کرد و سازمانهای غیر رسمی چون ایرگون و اشترن، مانند فرزندی ناخلف که گوش به حرف بزرگترهایش نمی دهد، به هر کاری دست می زدند.
اینک پس از ذکر موارد فوق، بهتر است قدری به عقب تر یعنی دوران هرتزل و شاگردانی که او تربیت کرد، برگردیم. همانطور که عرض شد، ولادیمیر ژابوتنسکی (یکی از رهبرن یهود پس از هرتزل) و رقیب او حییم وایزمن (رئیس سازمان جهانی صهیونیسم در سالهای 1905 و 1948)، دو تن از مریدان و وفاداران به راه و خط مشی هرتزل بودند. اما این دو از نظر روش و نوع کار تفاوتهایی اساسی با یکدیگر داشتند.
وایزمن همواره افکار و عقاید توسعه طلبانه و تجاوز کارانه اش را زیر پوشش فعالیتهای دیپلماتیک پنهان می کرد و از این طریق توانست مجوز تصاحب بخشی از فلسطین را به وسیله ی اعلامیه بالفور بدست آورد، سند قیمومیت انگلستان بر فلسطین را در برابر بزرگترین سازمان بین المللی آن زمان یعنی جامعه ی ملل به نمایش بگذارد، سیلی از مهاجران یهود را به فلسطین بیاورد، برای آنان شهرک بسازد، کار و زمین برای مهاجرین فراهم کند و از همه مهمتر در دوران قیمومیت انگلستان بر فلسطین، دولتی یهودی را برای یهودیان ساکن فلسطین آنهم با تمام خصوصیات یک دولت کامل مانند قانون، سازمان، زبان رسمی، سمبل، پرچم، امنیت، آموزش و پرورش، سازمانهای بهداشتی، فرهنگی و اجتماعی، اتحادیه های کارگری و زنان باشگاه، رادیو و مطبوعات، تأسیس کند و به عبارت بهتر دولتی در دولت به وجود آورد.
اما ژابوتنسکی، برعکس، منویات و عقایدش آشکار بود و هر گز آرزوهای بی حد و مرز خود را مخفی نمی کرد و اعتقادی هم به سیاست گام به گام برای تحقق اهداف خود نداشت.
وایزمن و ژابوتنسکی هر دو یک هدف را مدنظر قرار داده بودند ولی وایزمن قدرت را در لفافه سیاست و دیپلماسی می پیچید در حالیکه ژابوتنسکی سیاست را در قدرت لفافه می کرد. وایزمن ابزار صلح را در دست می گرفت و ابزار جنگ را در جیبش مخفی می کرد. اما ژابوتنسکی در حالیکه چماق در دست داشت می خواست با دیگران گفتگو کند.
وایزمن در زمان قیمومیت، فلسطین را به عنوان سکوی پرتابی برای پیشرفت و توسعه یهود می خواست ولی ژابوتنسکی تمام شرق و از جمله ماورای رود اردن را برای توسعه، لازم می دانست.
آری، دو آشپز، با دو ذائقه کاملاً متفاوت می خواستند یک غذا را بپزند (4)!
به همین دلیل پس از حاکمیت جنبش های کارگری بر سازمان جهانی صهیونیسم، اختلاف میان این دو به نحو چشمگیری افزیش یافت و ژابوتنسکی با کناره گیری از سازمان جهانی، خود سازمانی جدید تأسیس کرد که دوستانش آن را جنبش اصلاح طلب و دشمنانش آن را جنبش انحراف نامیدند.
این درگیری که البته در اغلب موارد آرام بود، بیست سال ادامه یافت و حزب ژابوتنسکی تا سال 1948 منشأ بسیاری از ترورهای غیر رسمی شد.
ژابوتنسکی همواره و بطور علنی به کشتار مردم فلسطین توسط اجدادش در دوران باستان (یعنی پس از خیانت به مصری ها و جنگ با آنها)، سیطره بر اموال و املاک آنان و برخورد وحشیانه با همسایگان فلسطین افتخار می کرد و خواستار تکرار تاریخ برای فتح فلسطین بود.
او همچنین از هیتلر و موسولینی به نیکی یاد کرده و شیفته آنان بود بطوریکه فراگیری فنون جنگ و کشتار توسط یهودیان را ضروری می دانست. در چنین شرایطی (که بهتر است آن را شرایط ژابوتنسکی بنامیم) چند سازمان مخوف تروریستی تأسیس شد که مخفیانه با هاگانا همکاری می کردند.
البته این وضع دوام نیاورد و در دهه ی چهل قرن جاری، حزب ژابوتنسکی منحل شد و اعضای آن بار دیگر به عضویت سازمان مادر یعنی سازمان جهانی صهیونیسم درآمدند اما با این حال از حزب ژابوتنسکی، حزبی با نام حیروت به رهبری مناخیم بگین و از حیروت نیز حزب لیکود پدیدار گشت تا میراث ژابوتنسکی از دو مسیر کاملاً موازی به رهبران فعلی برسد، مسیر اول را؛ بگین، شامیر و نتانیاهو و مسیر دوم را؛ بن گوریون، اشکول (5)، گلدامایر، رابین (6)، پرز (7) و ایهود باراک (8) در پیش گرفتند.
تروریسم صهیونیستی یا خط ترور که هم اینک به آن اشاره کردیم، چهار گروه عمده را مورد هدف قرار می داد که به ترتیب عبارتند از:
الف: اعراب ساکن فلسطین که در قتل هایی زنجیره ای و برنامه ریزی شده که با هدف اخراج آنان از سرزمین مادری شان و خالی شدن فلسطین از سکنه ی بومی، صورت می گرفت به طور فیزیکی نابود می شدند.
ب: انگلیسی های مقیم فلسطین در دهه ی 40 را به این دلیل که دولت انگلستان تحت فشار قرار گرفته و ضمن تسریع در روند ایجاد دولت یهود، زمینه ی مهاجرت یهودیان و مسلح سازی آنان را فراهم سازد.
ج: برخی افراد خارجی، مانند کنت برنادوت، که به اندازه لازم با صهیونیست ها همکاری نکرد و در سال 1948 به قتل رسید.
د: اما بی رحمانه ترین و وحشیانه ترین ترور بر ضد خود یهودیان صورت می گرفت تا گمان کنند که صهیونیست ها بخاطر مصلحت و نفع آنان می جنگند.
در این راستا، تروریست های بی رحم کشتی های حامل مهاجران یهودی اروپا را در نزدیکی سواحل فلسطین و ترکیه غرق می کردند تا مسئولیت این عمل را بر گردن انگلستان انداخته و افکار عمومی جهان را بر ضد این کشور برانگیزند.
آنان همچنین منازل، معابد و مغازه های یهودیان ساکن عراق به ویژه در بغداد را خراب می کردند تا یهودیان عرب با پای خود به فلسطین بیایند. که در جریان این حوادث هزاران زن، کودک، پیرزن و پیرمرد یهودی کشته شدند!
این وضع پس از تشکیل رژیم صهیونیستی در سال 1948 و پیوستن سازمانهایی چون هاگانا به ارتش تغییر کرد و همانگونه که مسئولیت یهودیان جهان بر عهده ی این رژیم قر ار گرفت، میراث تروریسم، نظامی گری و خرابکاری جنبش صهیونیسم نیز به دولت یهود رسید و رژیم مذکور عهده دار تقسیم این میراث شد.
از آن پس تروریسم صهیونیستی به جریانی قانونی بدل گشت که آشکارا و نهانی از سوی دولت حمایت می شد و طی 50 سال اخیر هرگز کسی نتوانسته است به آن لقب تروریسم دولتی، غیر دولتی، قانونی یا غیر قانونی دهد. چرا که آن تروریسمی نهادینه شده، جهت دار و واحد و بلکه دولت ترور است. دولتی که ترور با آن عجین شده و خود در جنبش صهیونیسم ادغام گشته است.
این دولت بر پایه ترور و بخاطر ترور از پنجاه سال قبل تشکیل شد و حذف صفت ترور از آن مانند حذف این خصوصیت از جنبش صهیونیسم امری ناممکن به نظر می رسد زیرا ترور عضوی حساس و حیاتی مانند قلب یا مغز برای صهیونیسم است که اگر برداشته شود هم خود و هم پیکره ی آن فوراً نابود می شوند. به همین علت تاریخ اسرائیل تاریخی پر از جنگهای دائمی است. و ما در جهان، هیچ کشوری را نمی بینیم که به اندازه ی اسرائیل جنگ کرده باشد.
کشورهای زیادی با یکدیگر می جنگند ولی هیچکدام مانند اسرئیل ساختارهای سیاسی، حزبی، اقتصادی، فرهنگی، بین المللی، اجتماعی و حتی روابط داخلی و خارجی شان بر پایه جنگ قرار ندارد. تنها رژیم صهیونیستی است که نظامی گری نه وسیله ای برای تحقق هدف، بلکه عضوی کلیدی آن به شمار می رود. صهیونیست ها از سال 1948-1949 برای تشکیل دولت، در سالهای 1956، 1967 و 1973 برای حمایت از دولت و در سالهای 1978 و 1982 به منظور توسعه رژیم خود، جنگی همه جانبه را بر ضد اعراب آغاز کردند. و پس از اشغال بخش های زیادی از فلسطین و کشتار مردم بی دفاع آن، کشورهای همسایه مانند مصر، اردن، سوریه و لبنان را مورد حمله قرار دادند و حتی قصد داشتند پس از تحکیم مواضع خود مناطق تحت نفوذشان را تا عراق و تونس گسترش دهند.
آنان همچنین ترور افراد و انفجار مؤسسات و مراکز مختلف را در دهها شهر عربی و غیرعربی و در مقیاسی گسترده آغاز کردند. به طوریکه دیگر هیچ کس و هیچ چیز از حمله و ترور آنان در امان نبود. در این میان بن گوریون نیز به هنگام اعلام تشکیل دولت اسرائیل، طی نطقی آتشین گفت: یهود با خون و آتش شکست خورد. پس با خون و آتش باز خواهد گشت.
کتاب نظامی گری صهیونیسم و فرزندش اسرائیل، از کشتار اندیشمندان، زنان، کودکان، مبارزان، سیاستمداران و علما گرفته تا حمله به مدارس، عبادتگاهها، مغازه ها، کارخانجات، مزارع، راهها، فرودگاهها، شهرها و روستاها به راستی مثنوی هفتاد من کاغذ است. که بهتر از همه، مردم مظلوم جنوب لبنان آن را خوانده اند.
نظامی گری صهیونیسم را ابزارهایی چون سلاحهای مدرن، کارخانجات جنگ افزارسازی، تحقیقات و دستاوردهای شوم علمی و تکنولوژیک در امور نظامی و همکاری تنگاتگ نظامی با کشورهای پیشرفته، حفظ و حراست می کنند.
سازمان جاسوسی آن هم مانند اختاپوسی عظیم، سایه خود را در داخل و خارج افکنده و به مجرد صدور دستور از رأس هرم همه را از دم تیغ می گذراند.
مزدوران یهودی و غیر یهودی اعم از عرب، مسلمان، مسیحی و غیرعرب، و همچنین دستگاههای پیشرفته اطلاعاتی و جاسوسی، آن چنان معادله ای به وجود آورده اند که اولویت را قبل از تأمین خوراک، پوشاک و بهداشت برای مردم، به امور نظامی داده اند. حتی کمکهای بلاعوض یا وام های بدون بهره ای که از سوی هم پیمانان اسرائیل به ویژه ایالات متحده ی آمریکا و برخی کشورهای اروپای غربی در اختیار این رژیم قرار می گیرد، تنها برای تأمین نیازهای نظامی، جنگی، امنیتی و جاسوسی هزینه می شود.
به دلیل همین روحیه ی نظامی گری، اسرائیل تبدیل به یک ارتش شده و ارتش این کشور نیز چیزی جز ملت، دولت و کشور یهود نیست. در این کره ی خاکی فقط در اسرائیل است که نظامیان در تمام شئون زندگی مردم دخالت می کننند و کشور را با تمام ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، حزبی، علمی، فرهنگی و روابط داخلی و خارجی اش تبدیل به پادگانی بزرگ کرده اند. زیرا اکثر تصمیم گیرندگان و حتی چهره های سرشناس و مشهور آن در پنجاه سال اخیر مانند: دایان، بارلوف (9)، رابین، مردخای، لوی (10)، شارون، یادین (11)، هرتزوگ (12)، باراک، وایزمن (13)، نظامی بوده و هستند. به همین خاطر اگر کسی بگوید بخش های نظامی و غیرنظامی اسرائیل یکی است نباید از گفته ی او تعجب کرد.
از این رو می بینیم که مذاکرات صلح هم اقدامی نظامی و برخاسته از سیاست نظامیان صهیونیست است. سیاستی که شعار زمین در برابر صلح را تبدیل به شعار زمین در برابر امنیت ساخت. زیرا در قاموس نظامی، فرق میان صلح و امنیت فرق میان بهشت و جهنم است!

پی نوشت ها :

1- کیپوتس یا کیبوتص به شهرک هایی اطلاق می گردد که یهودیان پس از سومین موج مهاجرت به فلسطین یعنی دوره ی بعد از جنگ جهانی اول در این سرزمین ایجاد کرده و در آن به کشاورزی و امور صنعتی پرداختند. (م)
2- مشاویم به مزارع مشترکی گفته می شود که مهاجران یهود در آن به کار و فعالیت می پرداختند. سیستم این مزارع از سیستم کالخوزها در شوروی سابق الگو برداری شده و شباهت زیادی به آن ها داشت. (م)
3- گردان جوانان.
4- ناگفته پیداست که دو تا شد، آش یا شور می شود یا بی نمک. (م)
5- لوی اشکول که نام واقعی اش لوی اشکولنک است، در سال 1895 در اوکراین به دنیا آمد. وی در سال 1914 به عنوان یک کشاورز به فلسطین مهاجرت کرد و از بنیانگزاران مؤسسات اقتصادی نیر، مرکز کشاورزی و شرکت اسکان وابسته به هستدروت در دهه ی 20 بود و مدتی نیز شرکت آب و فاضلاب هستدروت را که بعدها به مکورت شهرت یافت، اداره می کرد.
دراواخر دهه ی 30 و 40 میلادی عضو کادر فرماندهی هاگانا، دبیر شورای کارگران تل آویو، معاون وزیر دفاع بن گوریون، و مسئول تدارکات ارتش بود.
وی در سال 1948 به عنوان عضو هیئت اجرایی آژانس یهود و رئیس بخش شهرک سازی، در سال 1951 به عنوان عضو کنست، در سال 1951-1952 وزیر کشاورزی و توسعه و در سال 1952 به سمت وزیر دارایی برگزیده شد که تا سال 1963 ادامه یافت. اشکول از معماران توسعه اقتصادی اسرائیل و دست راست بن گوریون بود و اصلاحاتی را در زمینه اقتصاد کشور به مرحله ی اجرا گذارد.
در جریان جنگ ژوئن 1967، اشکول ضمن استعفا از مقامش در وزارت دفاع، دست به تشکیل یک دولت ائتلافی با حزب گاهال به ریاست مناخیم بگین زد که این ائتلاف تا زمان مرگش ادامه یافت. شخصیات اسرائیلی 46-47-48. (م)
6- اسحاق رابین به سال 1922 در قدس زاده شد و در مدرسه کشاورزی کدوری تحصیل کرد. دوره های نظامی را در سال 1940 در پالماخ گذراند و یکسال در دانشکده ی فرماندهی و ستاد جنگ انگلیس به تحصیل پرداخت. در سال 1948 با عناوینی چون افسر عملیات پالماخ، مسئول کاروانهای امداد رسانی به قدس، فرماندهی تیپ هرئیل و افسر عملیات جبهه جنوب خدمت کرد.
در سال 1949 به عنوان عضو هیئت رژیم صهیونیستی در مذاکرات صلح با مصر انتخاب شد. پس از آن به مدت 20 سال مناصب بالایی از جمله فرماندهی منطقه ی شمال، ریاست شعبه ی عملیات، جانشین رئیس ستاد، ریاست ستاد و فرماندهی ارتش اسرائیل در جنگ 1967 را احراز کرد.
در سال 1968 از ارتش استعفا داد و به عنوان سفیر رژیم صهیونیستی در آمریکا مشغول بکار شد. پس از بازگشت در سال 1973 به حزب کار پیوست و عضو پارلمان شد. در آوریل 1974 به وزارت کار در دولت گلدامایر منصوب شد و پس از مدتی به سمت نخست وزیری رسید. وی در دوران حکومت خود پیمان جداسازی نیروها با مصر و روسیه را در سال 1974 و پیمان چند مرحله ای در سال 1975 را با مصر امضا کرد. اما دولتش مدتی بعد به دلیل فساد مالی همسرش سقوط کرد.
وی در جنگ 1982 حمله به لبنان را تأیید نمود ولی در سال 1985 وقتی عهده دار وزارت دفاع شد، پیشنهاد عقب نشینی از لبنان و تشکیل منطقه کمربند امنیتی را مطرح ساخت. چند سال بعد با پیروزی بر رقیب خود پرز، پست نخست وزیری و وزارت دفاع را توأمان بر عهده گرفت و علاوه بر عقد پیمانهای اسلو و طابا با ساف، در سال 1994 با اردن به صلح دست یافت. اما در نوامبر 1995 در میدان پادشاهان اسرائیل توسط یک یهودی تندروی مخالف صلح، به هلاکت رسید. سیاست و حکومت رژیم صهیونیستی 421-420. (م)
7- شیمون پرز در سال 1923 در لهستان به دنیا آمد و در سال 1934 به فلسطین مهاجرت کرد. وی در مدرسه بن شیمن به تحصیل پرداخت. سپس به دانشگاه نیویورک و دانشکده ی مدیریت دانشگاه هاروارد راه یافت.
در سالهای 47 تا 1948 توسط بن گوریون عهده دار خرید اسلحه در ستاد هاگانا گردید و در سال 1948 مسئول نیروی دریایی و یک سال بعد در رأس هیأتی از وزارت دفاع، عازم آمریکا شد.
در سالهای 1952-1953 معاون مدیر کل و پس از آن به مدت 7 سال مدیر کل وزارت دفاع گردیده و به تشکیل صنایع هوایی و طرحهای هسته ای این رژیم پرداخت.
در سال 1959 از سوی حزب مبای به عضویت کنست درآمد و تا سال 1965 جانشین بن گوریون در وزارت دفاع شد و رآکتورهای اتمی ناحال سوریک و دیمونا را بنا نهاد. وی در سال 1965 همراه با بن گوریون از ماپای کناره گرفت و با کمک موشه دایان حزب رافی را تأسیس کرد.
از دیگر مناصب او طی سالهای 1969 تا 1977 می توان به این موارد اشاره کرد: 1969 وزیر مهاجرت، 1974-1970 وزیر راه و ترابری، 1974 وزیر اطلاعات، 1974-1977 وزیر دفاع. پرز در دولت ائتلافی سال 1984 ریاست دولت را برای 2 سال عهده دار شد. و پس از آن جانشین نخست وزیر و وزیر خارجه گردید، در دوران نخست وزیری اش اسرائیل بخشی از خاک لبنان را ترک کرد و اوضاع اقتصادی اندکی بهبود یافت.
وی به دنبال ترور رابین که وزیر خارجه اش بود، به پست نخست وزیری و وزارت دفاع رسید. سیاست و حکومت رژیم صهیونیستی 421-422. (م)
8- ایهود باراک در سال 1942 در آبادی یهودی نشین مشمارهارون به دنیا آمد و در رشته ی فیزیک و ریاضیات از دانشگاه عبری مدرک دکتری گرفت. از سال 1959 میلادی وارد ارتش شد. سپس مسئول رزم ناو اوغدا شد و در سال 1982 رئیس شعبه ی طرح برنامه ستاد کل ارتش گردید. باراک در همان سال و همزمان با اشغال لبنان توسط رژیم صهیونیستی با حفظ سمت، جانشین فرمانده ی بخش شرقی کشور شد. و یک سال بعد به ریاست شعبه ی اطلاعات نظامی رسید. در سال 1986 فرمانده ی منطقه ی میانی و از اواسط سال 1987 جانشین رئیس ستاد ارتش گردید.
وی از آوریل 1991 تا پایان سال 1994 فرمانده ی ستاد ارتش بود. باراک در ترور سه تن از رهبران سازمان فتح در سال 1973 در بیروت و همچنین ترور ابوجهاد در سال 1988 در تونس دست داشت. وی پس از کناره گیری از ارتش به حزب کارگر پیوست و در سال 1995 وزیر کشور شد. سپس منصب وزارت امور خارجه در دولت ائتلافی رابین و پرز را بدست آورد تا این که در سال 1996 نخست وزیر شد. سیاست و حکومت در رژیم صهیونیستی 423. (م)
9- حییم بارلوف در سال 1924 در اتریش متولد شد و در سال 1936 به فلسطین مهاجرت کرد. در آنجا به سال 1942 از مدرسه کشاورزی حکفی فارغ التحصیل شد. و در همان سال به بالماخ پیوست.
در سال 1947 مناصبی چون فرماندهی گردان هشتم از تیپ نقب، افسر عملیاتی در تیپ و فرماندهی گردان نهم در سال 1948، ریاست ستاد منطقه ی شمال در سال 1952 و فرماندهی تیپ غفعاتی در سال 1954 را بر عهده گرفت.
سپس در سال 1956 به عنوان رئیس بخش آموزش ستاد کل ارتش و مدتی بعد به عنوان فرمانده تیپ زرهی بیست و هفتم برگزیده شد. در سال 1973 مسئولیت فرماندهی جبهه ی جنوب در جنگ همان سال را عهده دار شد و استحکامات کانال سوئز را ساخت که به خط بارلوف مشهور شد. از دیگر سمت های وی می توان به این موارد اشاره کرد:
وزیر تجارت و صنعت در دولتهای گلدامایر و اسحاق رابین، دبیرکل حزب کار در سالهای 1978-1984، وزیر پلیس در دولتهای شیمون پرز و اسحاق شامیر، 1982-1992، و سفیر اسرائیل در مسکو تا اینکه مرگ وی در سال 1994 فرا رسید. شخصیات اسرائیلی 65-66. (م)
10- دیوید لوی، در سال 1937 در رباط مغرب زاده شد و در سال 1957 به فلسطین مهاجرت کرد. وی فقط تا دیپلم درس خواند. سپس رهبر فراکسیون حیروت در هستدروت، رئیس شورای محلی بیت جان در سال 1966 و عضو کنست در سال 1969 شد. دیگر مناصب او عبارتند از: وزیر مسکن، معاون نخست وزیر، مسئول بازسازی محلات فقیرنشین، رئیس کمیسیون رفاه و وزیر امور خارجه دولت ایهود باراک. شخصیات اسرائیلی 180.
11- ییگال یادین که نام واقعی اش ییگال سوکینیک است در سال 1917 در قدس به دنیا آمد. در جوانی از دانشگاه عبری فارغ التحصیل شد. و در دهه ی 30 به هاگانا پیوست. در جریان جنگ 1948 با اینکه فقط 31 سال داشت رئیس بخش عملیات هاگانا شد. سپس در سال 1949 به سمت رئیس ستاد مشترک ارتش برگزیده شد ولی در سال 1952 در اعتراض به طرح کاهش بودجه دفاعی بن گوریون از مقام خود استعفا داد و ارتش را ترک گفت. سپس به باستان شناسی رو آورد و در سال 1956 به پاس موفقیت هایش در امر باستان شناسی، جایزه ی اسرائیل را دریافت کرد.
یادین در سال 1976 حزبی جدید به نام جنبش دموکراتیک را بنا نهاد که 15 کرسی در کنست به دست آورد. اما در سال 1981 از عرصه ی سیاست کناره گرفت و در سال 1984 از دنیا رفت. شخصیات اسرائیلی 218. (م)
12- حییم هرتزوگ بسال 1918 در بلفاست ایرلند شمالی زاده شد. پدرش خاخام یهودیان ایرلند بود که بعدها خاخام اشکنازی ها شد. حییم در سال 1935 همراه با خانوده اش به فلسطین رفت. ولی مدتی بعد برای تحصیل در رشته حقوق به دانشگاههای لندن و کمبریج رفت و ریاست دانشجویان یهودی انگلیس و ایرلند را بر عهده گرفت. در جریان جنگ جهانی دوم به خدمت ارتش انگلیس درآمد. پس از آن به فلسطین برگشت و به ریاست سازمان امنیت آژانس یهود در سالهای 1947-1948 رسید. دیگر مناصب او عبارتند از: رئیس اداره اطلاعات ارتش پس از تشکیل اسرائیل در سالهای 1948-1950، وابسته نظامی اسرائیل در واشنگتن (1950 تا 1954)، فرماندهی منطقه قدس (1954-1957)، ریاست ستاد نظامی منطقه جنوب (1959-1957)، رئیس اداره ی اطلاعات ارتش (1959-1962)، عضو هیئت مدیره ی چند شرکت، رئیس اداره ی جنگ روانی ارتش، فرماندار نظامی کرانه باختری در سال 1967، رئیس نمایندگی اسرائیل در سازمان ملل متحد (1975-1978). عضو حزب ماپای در سال 1962، عضو کنست دهم (1951)، رئیس دولت در سال 1982. شخصیات اسرائیلی 210-211. (م)
13- عزر وایزمن در سال 1924 در تل آویو به دنیا آمد. وی برادرزاده ی حییم وایزمن است. در سال 1946 در انگلستان به تحصیل علوم هوانوردی پرداخت و در سال 1951 به مدرسه ستاد فرماندهی نیروی هوایی انگلستان پیوست. در سالهای 1946 تا 1948 عضو ایتسل (سازمان نظامی ملی یهود) بود و در جنگ 1948 در نیروی هوایی هاگانا مشغول بکار شد. وایزمن نخستین فرمانده ی اسکادران در نیروی هوایی این رژیم گردید و طی سالهای 1950-1966 رئیس این نیرو شد. در سالهای 53 تا 56 فرمانده ی هوایی رزمی و از سال 1956 تا 1958 ریاست ستاد نیروی هوایی را بر عهده گرفت. وی مدت 8 سال فرمانده ی نیروی هوایی بود و پس از آن در سالهای 1966 تا 1969 ریاست بخش عملیات و جانشین رئیس ستاد را بر عهده گرفت. تا اینکه در این سال از ارتش کنار رفت.
وایزمن در این سال وزارت راه و ترابری دولت لوی اشکول، در سالهای 1971-1972 ریاست کمیته ی اجرایی حزب حیروت و در سال 1977 رهبری مبارزات انتخاباتی لیکود را در دست گرفت. وی عملیات لیطانی را در سال 1978 علیه لبنان سازماندهی کرد. اما در سال 1980 پس از اختلاف با بگین استعفا داد و از لیکود طرد شد و در سال 1983 جنبش جدید یاهاد را که دارای برنامه های سیاسی کبوتر (مسالمت آمیز) بود، تأسیس کرد. سپس در سال 1984 به معراخ پیوست و وزیر مشاور در دولت پرز شد. مدتی بعد به سمت وزیر علوم در دولت ملی در سالهای 1988 تا 1990 رسید و سرانجام در سال 1993 رئیس جمهور رژیم صهیونیستی شد. شخصیات اسرائیلی 215-216. (م)

منبع :صایغ، انیس، (1380)، ده فرمان جنبش صهیونیسم، ترجمه سعید طبیعت شناس، تهران: انتشارات المعی، چاپ سوم