تألیف و ترجمه: حمید وثیق زاده انصاری
منبع:راسخون



 
امروزه خستگی مزمن میلیون‌ها نفر را از پا درمی‌آورد و حتی استراحت هم آن را چاره نمی‌کند. آیا خستگی عامل ویروسی دارد یا حاصل تنش‌های عصبی روزمره است؟ آیا خستگی مزمن و شدید، ناشی از ویروسی همانند ویرس ایدز است؟ در سالیان اخیر این فرضیه‌ی علمیِ بسیار مهم هیاهوی عجیبی در ایالات متحده به راه انداخت. طبق آمار، در ایالات متحده دو تا پنج میلیون نفر دچار نشانگان خستگی مزمن هستند. این نوع خستگی با خستگی‌های زودگذر روزانه که همه بیش و کم به آن دچار می‌شوند هیچ ارتباطی ندارد. خستگی‌ای که از آن صحبت می‌کنیم بسیار شدیدتر از خستگی معمولی است و حاکی از ضعف شدید قوا و ناتوانی کامل است. بنا بر تعریف مرکز بررسی بیماری‌ها در ایالات متحده، نشانگان (سندروم) خستگی عبارت است از عارضه‌ای حاد و مستمر که دست کم شش ماه ادامه داشته و با نشانه‌های دیگر همراه باشد. این نشانه‌ها به این ترتیبند: 1- لرز و تب خفیف 2- گلودرد 3- دردخیزی گره‌های لنف 4- درد ماهیچه‌ای 5- ضعف ماهیچه‌ای 6- خستگی مفرط 7- سردرد 8- درد مفصل (بدون خیز) 9- اختلال‌های عصبی (اغتشاش شعور و اختلال دید) 10- اختلال خواب 11- آغاز ناگهانی نشانه‌های یاد شده (توجه: این نشانه‌ها ممکن است در بسیاری از بیماری‌های دیگر هم دیده شوند. بنا بر این فقط پزشک است که می‌تواند نوع بیماری را تشخیص دهد.)
در اواسط دهه‌ی هشتاد قرن بیستم میلادی که تازه این بیماری رخ نموده بود، پزشکان و پژوهش‌گران چندان آن را جدی نگرفتند، ولی سپس با افزایش بیماران به آن توجه کردند. در ابتدا نام آن را نشانگان یوپیز (yuppies) نهادند که ملهم از نام نخستین قربانیان این بیماری، یعنی جوانان پرتلاش شهرنشین، بود. سپس این بیماری نام تازه‌ای به خود گرفت و آن را سیدز (با الهام از ایدز) نام نهادند، به معنای نشانگان مزمن نارسایی ایمنی. ایدز و سیدز دو بیماری هستند که در هر دو نیروی دفاعی بدن هدف قرار می گیرد. اما بین این دو یک تفاوت عمده و اساسی هم وجود دارد، یکی از این دو کشنده است و دیگری نیست. به عقیده‌ی دکتر الن دوفرتاس از انستیتوی ویستار فیلادلفیا، سیدز ناشی از رتروویروسی است شبیه به HTLV-2. این رتروویروس عامل نوعی لوسمی (سرطان خون) و از خانواده‌ی HIV (ویروس ایدز) است. دکتر دوفرتاس و همکارانش، در خون هفتاد و هفت درصد از بیمارانی که آزمایش کرده‌اند ژن‌های HTLV-2 را یافته‌اند. و نگران کننده‌تر این که در نزد سی درصد از نزدیکان بیماران (نه فقط افرادی که با آن‌ها رابطه‌ی جنسی داشته‌اند) هم این ژن‌ها وجود داشته‌اند. این ممکن است به این معنی باشد که ویروس این بیماری در هوای محیط پراکنده می‌شود برخلاف ویروس ایدز که فقط از راه نزدیکی و خون منتقل می‌شود. جالب‌تر از همه این است که تاکنون رتروویروسی با این خصوصیات در آلوده سازی و واگیری شناخته نشده است. بنا بر نظر برخی از پژوهش‌گران، چه بسا ژنی که از این بیماران جدا شده است نه متعلق به HTLV-2 بلکه از آن ویروسی باشد که هنوز شناخته نشده است، و حتی این فرضیه وجود دارد که مربوط به قطعاتی از DNA باشد که در بدن خود ما ساخته می‌شود. با این حال وجود ویروس در خون بیماران به این معنا نیست که نشانگان خستگی ناشی از همین ویروس است و چه بسا این ویروس فقط بیمار را برای ابتلا به عفونت و بیماری‌ای با منشأ ناشناخته مستعد می‌سازد.

از میان متهمان دیگر این قضیه، ویروس تبخال، HHV-6 و به خصوص ویروس ابشتین-بار (EBV) هستند زیرا که در خون پانزده تا بیست درصد از بیماران مبتلا به خستگی شدید پادتن‌های ویژه‌ی EBV دیده شده است. این پادتن به ویژه در نزد اغلبِ دویست نفر از ساحل نشینان دریاچه‌ی تاهو (در کالیفرنیا)، جایی که در سال 1984 میلادی نخستین همه‌گیری این بیماری به نام گریپ یوپیز مشاهده شد، دیده شد. EBV که در افریقا و آسیا مسبب برخی از سرطان‌هاست عامل مونونوکلئوز عفونی نیز هست. از سوی دیگر دکتر جی لوی از دانشگاه کالیفرنیا در سانفرانسیسکو، در نزد بیماران مبتلا به خستگی مزمن، افزایش نابهنجار بعضی از گویچه‌های سفید خون یعنی CD8 را مشاهده نمود. ولی این افزایش از بیماری‌های دیگری نیز ناشی می‌شود. بنا بر این چگونگی تأثیر این یاخته‌ها باید مورد بحث و بررسی قرار بگیرد. در حالی که برخی از پژوهش‌گران در اندیشه یا درواقع در رؤیای یک واکسن ضد خستگی فرضی به سر می‌برند، برخی دیگر از بیخ و بن واقعیت این عارضه را مورد تردید قرار می‌دهند و می‌گویند که سرایت و همه‌گیری این حالت، دلیلی بر موجودیت این بیماری نیست، و مثال می‌آورند که: «دهان دره یا خمیازه نیز مسری است بدون آن که بیماری‌ای در بین باشد. حالت‌های روان شناختی ممکن است بیش و کم همه‌گیر شوند.»
اما آن‌چه که مسلم است این است که خستگی همیشه بوده است و یکی از افرادی که درباره‌ی آن سخن گفته است بقراط، پزشک نامدار یونان باستان و پدر علم طب، است. او خستگی را چنین تعریف می‌کند: «آسیب اندام‌ها، ناشی از اسب سواریِ بسیار طولانی». امروزه دیگر خستگی تنها ناشی از اسب سواری نیست و دامنه‌ی گسترده‌ای پیدا کرده است. این عارضه تاکنون گریبان‌ِ شخصیت‌های متفاوتی مانند نلسون ماندلا، مارگارت تاچر، میشل روکار، و عالیجناب کورکو، اسقف لوگانو (در سویس، نزدیک مرز ایتالیا) را گرفته است که در مورد آخر، علت خستگی، افزایش کار ناشی از تعدد جلسه‌ها و مراسم مذهبی گفته شد. بنا بر آماری که در کشور فرانسه گرفته شد از هر ده فرانسوی، هشت نفر خود را خسته می‌پندارند و به ویژه بین ماه‌های ژانویه و مارس این بلا به اوج خود می‌رسد. از هر ده فرد خسته، شش نفر زن هستند و سن متوسط آنهایی که از خستگی می‌نالند چهل و دو سال است. بنا بر نظر یکی از متخصصان، غالباً زنان بین بیست تا سی سالگی (به علت افزایش بار زندگی) و پنجاه تا شصت سالگی (به دلیل یائسگی) بیش‌تر دچار خستگی می‌شوند. مردها در حول و حوش پنجاه سالگی از پا می‌افتند. به هر حال، صرف نیرو، خواه جسمی و یا ذهنی، انسان را خسته می‌کند و البته تظاهرات فردی آن بسیار متنوع و مختلف است. برخی به نظر می‌رسد که اصلاً خسته به دنیا آمده‌اند. برخی دیگر مانند ژاک شیراک یا خواننده‌های پرتحرک، گویی خستگی نمی‌شناسند. آیا این درست است که گروه نخست بیش‌تر از گروه دوم به گله و شکایت بپردازند؟
در این زمینه دکتر بوگار می‌گوید: «خستگی طبیعی و بهنجار، نشانه‌ای است که هر یک از ما آن را می‌شناسیم و چون زنگ هشدار از آن برای متوقف کردن صرف نیرو و ذخیره‌ی نیرو استفاده می‌کنیم. این خستگی با استراحت تخفیف پیدا می‌کند، ولی خستگی آسیب شناختی با استراحت برطرف نمی‌شود.» برای توصیف و تشریح خستگی بیمارگونه، متوسل شدن به ویروس‌ها الزامی نیست. غالباً دلایل و انگیزه‌های خستگی، ریشه‌ی پزشکی ندارند. مثلاً پرستاری که روزی دو ساعت وقت خود را صرف رفت و آمد به محل کار و برعکس می‌کند و روز پرکار و خسته کننده‌ای را پشت سر می‌گذارد و پس از بازگشت باید به کارهای خانه و فرزندان و شوهرش برسد از بدو ورود به منزل خسته است. پس اگر روی هم رفته زنان خسته‌تر از مردان باشند، این به سبب مشغله‌ی زیاد آن‌هاست.
بنا بر آمار، محیط کار و نحوه‌ی کار، دو عاملِ اساسیِ خستگی به شمار می‌روند. ولی خستگی ممکن است از یک اختلال مزمن شناخته نشده، یا دوران نقاهت نیز ناشی شود. مثلاً همه‌ی بیماران خسته هستند. گاهی خستگی بر اثر مصرف زیادیِ دارو، به ویژه آرام بخش‌ها، داروهای ادرارآور، و داروهای ضدکلسترول، عارض می‌شود. راجع به افراط در ورزش هم باید سخن گفت. خستگی ورزش‌کاران، از زیادی تمرین و کمی استراحت ناشی می‌شود. پس از صرف نیروی زیاد، باید استراحت کرد و به ماهیچه‌ها فرصت تمدد داد. بسیاری از خستگی‌ها علل روانی دارند. افراد مبتلا به ضعف روانی، خستگانِ بامدادی هستند و هرچه روز به پیش می‌رود حالشان بهبود پیدا می‌کند و در حوالی ساعت پنج بعد از ظهر به حالت مطلوب دست می‌یابند. این افراد غالباً مبتلا به افسردگی هستند ولی خود از آن بی‌خبر هستند. حقیقت این است که بسیاری از افراد که کار خود را دوست ندارند دچار خستگی می‌شوند. پرداختن به کاری که به آن بی میل و رغبت هستیم خود خسته کننده و تحلیل برنده است. گاه مردم از خستگی به منزله‌ی عذری برای نرفتن به جاها و فرار از تعهدات حرفه‌ای یا خانوادگی که به آن‌ها علاقه ندارند یا احتمال دردسر از آن‌ها می‌رود استفاده می‌کنند. گاه نیز فرد خسته آدم تنبلی است که زیر نقاب خستگی پنهان می‌شود.
بنا بر نظر یکی از متخصصان، یک تا دو درصد از زنان، دچار نشانگان دردهای منتشر ناشناخته هستند و همیشه می‌گویند همه جای تنم درد می‌کند. آخرین دلیل خستگی هم ناهنجاری‌های ماهیچه‌ای است. برای ردیابی و تشخیص این ناهنجاری‌، پزشکان متخصص از روش طیف‌نمایی (اسپکتروسکوپی) با استفاده از تشدید مغناطیسی سود می‌برند. این آزمایش، ساده، بدون درد، و بی‌خطر است. در این آزمایش، میزان کارایی ماهیچه‌ها اندازه‌گیری می‌شود و مشخص می‌شود که آیا نارسایی سوخت و ساز ماهیچه‌ای مربوط به نارسایی زنجیره‌ی تجزیه‌ی گلیکوژن است یا نه، به عبارت دیگر آیا گلوکز و گلیکوژن به درستی تبدیل به انرژی می‌شوند یا این که این اشکال مربوط به نارسایی میتوکندری‌هاست و چنان چه مربوط به میتوکندری‌ها باشد بدین معنی است که نمی‌توانند به طور مناسب از قند و چربی استفاده کنند.
حال ببینیم در صورت خستگی حاد و مداوم چه باید کرد؟ نخست باید به پزشک مراجعه کرد. معمولاً آزمایش‌های متداول (خون و غیره) و گفتگوی با پزشک، مشکل را حل می‌کند و پزشک به تشخیص می‌رسد، ولی حتی پس از تشخیص نیز مبارزه با خستگی کار چندان ساده و آسانی نیست. در مورد زنانی که مبتلا به نشانگان دردهای منتشر ناشناخته هستند روش کار چنین است که به آن‌ها گفته شود واقعاً بیمارند، زیرا همه به آن‌ها می‌گویند که هیچ بیماری‌ای ندارند و بی‌دلیل از درد می‌نالند. ولی وقتی که پزشک به آن‌ها توضیح بدهد که مبتلا به نشانگان دردهای منتشر ناشناخته هستند تسکین پیدا می‌کنند و این امر در مورد بسیاری کارساز بوده است. در این صورت کافی است که مسکن برایشان تجویز شود، آسپرین یا هر مسکن دیگر. برای خستگی‌های روانی، داروهای ضد افسردگی گاهی مشکل‌گشا می‌شوند. آمفتامین‌ها هم خاصیت ضد خستگی خود را به اثبات رسانیده‌اند ولی این داروها اعتیاد می‌آورند و ممکن است تعادل روانی را به هم بزنند. به طور خلاصه برای درمان خستگی روش یگانه و معجزه آسایی وجود ندارد و باید مورد به مورد درمان شود.
گاهی خستگی بهانه‌ای می‌شود برای خوددرمانی‌های بسیار مفصل. کافی است آدم کسل باشد تا دوست و همکارش نسخه‌ای معجزه آسا تجویز کند. از قضا در سی تا پنجاه درصد از موارد هم این تجویزها مؤثر واقع می‌شوند و دلیل این تأثیر نیز فقط و فقط روانی است. ولی باید آگاه و محتاط باشیم که برخی از تجویزهای ضدخستگی خطرناک هستند یا حساسیت ایجاد می‌کنند. پزشکان متخصص برای رفع خستگی پیشنهادهای مختلفی دارند. دکتر هروه روبر در کتابی که در مزایای شکلات نوشته است کاکائو را تنها داروی مبارزه با خستگی و ضعف می‌داند. اصولاً اگر ما از یک تغذیه‌ی متعادل برخوردار باشیم نیازی به مصرف ویتامین‌های اضافی نخواهیم داشت. از مزایای آب هم نباید غافل بود. دکتر پیر فلوشر می‌گوید: «برای رفع و دفع خستگی باید روزانه دست‌کم یک و نیم لیتر آب مصرف کرد. خستگی در آب حل می‌شود ....» هم‌چنین خوابِ به اندازه و راحت بسیار بسیار مؤثر است. از سلاح‌هایِ دیگرِ مبارزه با خستگی، ورزش به اندازه‌ی متعادل و منطقی است. برای خستگی‌های روانی بهترین درمان پیاده روی است. متخصصانِ دیگر برای درمان خستگی‌ها یک برنامه‌ی ضد خستگیِ سه هفته‌ای پیشنهاد می‌کنند که عبارت است از استفاده از طبیعت همراه با ماساژ، تمدد اعصاب و استراحت، و دوچرخه سواری. چه بسا که پس از این مدت، فرد دوباره روحیه و سلامتی خود را به دست بیاورد. و سرانجام چه بسا که خستگی حالت طبیعی آدمیزاد باشد و آن‌ها که خسته نشوند استثنا به حساب بیایند.