ترجمه: حمید وثیق زاده انصاری
منبع:راسخون



 
در امریکای مرکزی، کوره راه باریکی از میان جنگل‌های مرطوب و پر باران می‌گذرد و به کشور بلیز (که پیش از این هندوراس انگلستان خوانده می‌شد) و به محلی مسطح به نام واکاپلاتوا می‌رسد. در انتهای این کوره راه، درختانِ در هم تنیده‌ی جنگل از هم باز می‌شوند و ستون‌هایی از نور خورشید به میان جنگل راه می‌یابد که در روشنای آن، ویرانه‌هایی چند در میان انبوهی درخت و گیاه در هم پیچیده، دیده می‌شود. این ویرانه‌ها آخرین بقایای شهری است که قوم مایا آن را ساخته‌اند و باستان شناسان به آن کاراکول نام داده‌اند که به زبان اسپانیایی، حلزون معنی می‌دهد.
کاراکول دست کم پنجاه کیلومتر مربع مساحت دارد. این شهر، سی صد سال قبل از میلاد بنا گردید و سپس رفته رفته از صورت یک شهر ساده به مرکز فرهنگ سرخ پوستان مبدل شد. حدود هزار سال بعد، شهر از سکنه خالی شد و سپس جنگل انبوه آن را پوشانید. بیست و هفت سال پیش، یک زوج باستان شناس از دانشگاه فلوریدا، به نام آدلن و دیان‌چیس، در ویرانه‌های این شهر در جستجوی آثاری بودند که می‌توانست روشن‌گر چگونگی اضمحلال و فروپاشی فرهنگ مایاها باشد. زوج باستان شناس در باز آفرینی خود از شهر باستانی کاراکول، چنین تصویری از شهر ارائه دادند: هرم کاآنا، مرکزی مقدس بود و در کنار آن محراب‌های مدور و مسطح، سنگ قبرهای باریک و بلند، ساخته‌های هنری، مجسمه‌های سنگی در شکل‌های مختلف، حجاری‌هایی با خط هیروگلیف و هم‌چنین میدان مسابقات توپ بازی قرار داشته است.
از مرکز شهر، جایی که در آن فقط اشراف و شاهزاده‌های مایایی می‌زیستند، خیابان‌هایی مشجّر و سنگ فرش شده، به گونه‌ای ستاره‌ای شکل، به حومه و خارج شهر ادامه می‌یافته است. در طول چهار کیلومتر از این خیابان‌های مشجّر، هرم‌های کوچک‌تری قرار داشته است. در اطراف شهر، سکوهایی کار گذاشته شده بود که احتمالاً پایه‌ی ستون‌های حکومتی شهر بوده است. در رأس قدرت حکومتی دولت-شهر مایاها، سلسله‌ای از شاهان و شاهزادگان قرار داشتند که سلطه و قدرتشان از خدایان سرچشمه می‌گرفته است. این پادشاهان داستان‌ پیروزی‌ها و کارهای مهم خود را بر روی کتیبه‌ها نقش و حک می‌کرده‌اند. مری میلر، یکی از صاحب نظران تاریخ هنر، این سنگ نبشته‌ها را اسناد حجاری شده‌ی حکومت می‌داند. هر یک از نشانه‌ها و یادگارهایی که از شاهزادگان مایایی بر جای مانده، در واقع اسناد تاریخی پر ارزشی برای باستان شناسان محسوب می‌شود، زیرا هر کدام از آن‌ها می‌تواند روشن‌گر گوشه‌ای از اخلاق و رسوم مایاها و باورها و سنت‌هایشان در مورد جنگ و صلح باشد.
کاراکول، فقط یکی از ویرانه‌های امریکای مرکزی است. حفاری‌های انجام گرفته در گواتمالا، هندوراس و مکزیک، اطلاعات جالبی از قوم مایا به دست می‌دهند: مایاها به طور یقین، با تقویم نجومی سی صد و شصت و پنج روزه آشنایی داشته‌اند، و می‌توانستند کسوف را پیش بینی کنند. آنان دارای خطی تصویری بودند و با این خط روی سنگ‌ها حکاکی می‌کرده‌اند. به خاطر دانش شگرف مایاها در ریاضیات و استعداد فراوانشان در هنر، اکنون از این قوم به عنوان یونانیان عصر جدید نام برده می‌شود. خطوط و علائم هیروگلیف که بر محراب‌ها، روی سنگ قبرها و دیواره‌ی قبرهای مایاها دیده می‌شود، از سوی باستان شناسان به دقت مورد مطالعه قرار گرفته است. در سال 1960 میلادی، بر اثر مطالعه و بررسی عناصر تشکیل دهنده‌ی این علائم، عاقبت کلید درک فرهنگ قوم مایا کشف شد. بدین ترتیب، در دهه‌ها‌ی پیش، تصویری متفاوت با آن‌چه قبلاً در مورد مایاها تصور می‌شد، به دست آمد. تصور قبلی حاکی از این بود که مایاها مردمی صلح‌جو و عمدتاً دارای زندگی و سنت‌های دهقانی بوده‌اند. ولی تصویر جدید نمایان‌گر آداب خونین مایاها و رواج جنگ‌های خشن و بی‌رحمانه در میان این قوم است. در دوره‌ی ماقبل دوران کلاسیک امریکای مرکزی (سی‌صد تا شش‌صد میلادی)، جنگ‌ها نقش و اهمیتی عمده و بنیادی داشته‌اند. در آن دوره، جریان‌های تجزیه و جدایی، تنها به جدا شدن اعضا از قبیله‌ی حاکم محدود می‌شد. مایاها جنگ را با آدابی بس خونین آغاز می‌کردند. معمول این بود که برای آغاز جنگ، حاکمان دو طرف درگیر جنگ، رگِ خویش را می‌بریدند. فوران خون از رگ و از دست دادن خون، رفته رفته به حالتی خلسه مانند می‌انجامید که برای مایاها نشانه‌ی ارتباط با خدایان بود. هدف اصلی جنگ، در اسیر کردن شاهزاده‌ی دشمن خلاصه می‌شد. غالباً بازنده‌ی جنگ، قبل از آن که قلبش از سینه بیرون کشیده شود و از میان برود مجبور بود در یک بازی سنتی که با توپ انجام می‌شد قهرمانی خود را به اثبات برساند. در کاراکول نیز نشانه‌هایی دال بر وجود این جنگ‌ها به دست آمده است: در ویرانه‌های کاراکول محرابی را یافته‌اند که صدو شصت نقش هیروگلیف بر روی آن به چشم می‌خورد. گرچه قسمت‌هایی از این نقش‌ها بر اثر گذشت زمان و تأثیر آب و هوا شدیداً آسیب دیده و از میان رفته است، اما همین نقش‌ها از وقوع جنگ‌های فراوان با نارانیو و تیکال که شهرهای هم‌جوار کاراکول بودند خبر می‌دهد. تاکنون فرض بر این بود که تیکال قدرتمندترین شهر مایاها بوده و بر گواتمالای امروزی حکم می‌رانده است، ولی نبش قبرها در بلیز، این فرض را تا اندازه‌ای سست کرده است، زیرا نشانه‌های به دست آمده از قبرها بیان‌گر آن است که کاراکول در پانصد و شصت و دو میلادی و اواسط دوره‌ی میانه‌ی کلاسیک موفق شده است بر تیکال چیره شود. رفاه همیشه دستاورد پیروزی‌ها بود و باستان شناسان امریکایی در کاوش‌هایی که انجام داده‌اند خیابان‌های سنگ فرش شده‌ی مشجری را کشف کرده‌اند و نیز به هرم‌هایی برخورد کرده‌اند و به اتاق مقبره‌هایی دست یافته‌اند که همگی حاکی از استمرار یک دوره‌ی رفاه است.
پس از پیروزی کاراکول بر تیکال، باز هم جنگ بر سر استقرارِ قدرت کامل ادامه داشته است. نقوش هیروگلیف حاکی از آن است که کاراکول از طرف جنگاوران شهر تیکال همواره مورد تهدید بوده است. در سال هشت‌صد میلادی (پایان دوره‌ی متأخر کلاسیک) جنگ‌های خونین از سر گرفته شد با این تفاوت که این بار سلاح‌های نابود کننده‌ی دیگری به کار گرفته شده بود: مایاها که به طور سنتی همیشه با نیزه به نبرد می‌پرداختند در پایان این دوره‌ی کلاسیک، در جنگ‌های خود فلاخن را به کار گرفتند، و بدین ترتیب، قدرت سلاح‌های نابود کننده به مرور توسعه‌ی فراوانی پیدا کرد. تکنیک‌های جدید جنگی همه چیز را تغییر داد: کاراکول، اکنون در صدد فتح سرزمین‌ها برآمده بود، و نزاع‌ها دیگر تنها به جنگ بین شاهزاده‌ها و امیرانِ عضو قبیله محدود نمی‌شد بلکه از همه‌ی طبقات مردم قربانی می‌گرفت. تاخت و تازهای جنگی پیامدهای مخربی در زندگیِ اجتماعی داشت: در این دوره، هیچ معبد و هرمی ساخته نشده است. به جای نقاشی‌های سرامیکی رنگین و عالی دوره‌ی پیشین، تنها نمونه‌هایی از خطوط ساده‌ی تزیینی را می‌توان یافت. نقاشی‌های دیواری این زمان هم، غالباً خانه‌ها را در حال سوختن نشان می‌دهد. به گمان باستان شناسان، در این هنگام، مردم، شهرهای تخریب شده را ترک گفته‌اند و در جستجوی محلی امن برای سکنی، به سوی شمال مهاجرت کرده‌اند. همین جنگ‌های نابود کننده علت اصلی سقوط فرهنگ مایاها بوده است.
ادامه‌ی جستجوهایی که در کشور بلیز انجام می‌گرفت به هندوراس و مکزیک کشیده شد. در آن‌جا نیز آثار همین مهاجرت از شهرها، که حدود سال‌های هشت‌صد میلادی اتفاق افتاده است، مشاهده شد. نظریه‌ی سقوط و انهدام از طریق جنگ، این واقعیت را نیز بیان می‌کند که پایان یافتن فرهنگ مایاها به گونه‌ای تدریجی و آرام صورت گرفته است. مری میلر، نظریه پرداز هنری هم، آداب و سنن خونین جنگ‌های مایاها را علت اصلی پایان یافتن فرهنگ آن‌ها می‌دانست و بر این عقیده بود که افزایش شمار شاهزادگان و میل آنان به قربانی کردن نجبا، آتشِ جنگ دائمی را در دولت-شهر روشن نگاه می‌داشت، و آن‌چه می‌بایست به عنوان باج و خراج از سوی مردمان شهرها به فاتحان جنگ پرداخت شود کارهای دستیِ هنرمندانه‌ی شهر را به یغما می‌داد.
نظریه‌های دانشمندان امریکایی در مورد اکتشافات جدید باستان شناختی مختلف است. تاکنون بسیاری از باستان شناسان گمان می‌کردند که سقوط فرهنگ مایاها بر اثر عواملی نظیر فاجعه‌های طبیعی یا تخریب محیط زیست صورت گرفته است، ولی آن‌چه در حفاری‌های کشور بلیز به دست آمده این تصور را در مورد مایاها متزلزل می‌کند. تاکنون گمان می‌رفت که تیکال قدرتمندترین شهر امریکای مرکزی باستان بوده است، در حالی که با کشف کاراکول معلوم شده است که این شهر رقیب اصلی تیکال بوده است. دولت بلیز تأمین بخشی از هزینه‌ی حفاری‌ها را بر عهده گرفت تا بتواند از جاذبه‌های توریستی کاراکول به عنوان رقیب تیکال (که امروزه در خاک گواتمالا قرار دارد) استفاده کند. بلیز، هنوز هم از پیروزی کاراکول بر تیکال در هزار سال پیش بر خود می‌بالد.