نویسنده: کورت راینهارد
مترجم: حسن زندباف



 

موسیقی، هرگز از سیر اندیشه و تفکر آدمی دور نبوده است و به همین دلیل برای دستیابی به روند معقول تکامل آن، چاره ای نداریم جز آنکه از ابتدا و از میان زندگی انسان های نخستین و سرزمین های مختلف به دنبال یافتن رخدادها و حوادثی باشیم که در طول تاریخ، موسیقی ملل را متأثر کرده است.
اگر قصد داشته باشیم که شناخت کل تاریخ موسیقی را فقط با موسیقی غرب و شناخت سونات ها و سینفونی ها (1) آغاز کنیم، عملاً راه بیهوده ای رفته ایم، چون این روش کار شناخت موسیقی را غیر ممکن می سازد؛ تنها مطالعه در تاریخ است که کمک می کند تا قضاوت ما، از هرگونه اشتباه و خطا به دور بماند.
موسیقی از بدو پیدایش زندگی بر روی زمین وجود داشته است، اما زمان دقیق آن را نمی شود تعیین کرد. موسیقی غیر انسانی یا طبیعی با ظهور پدیده های طبیعی پا به عرصه وجود نهاده و پا به پای آن به حیات خود ادامه داده است. انواع اصوات طبیعی چون صدای آب، برگ درختان، نغمه پرندگان و... جلوه نخستین موسیقی است. اما به دو علت اطلاع دقیقی از نقطه آغازین موسیقی انسانی در دست نداریم؛ نخست اینکه آلات موسیقی از چوب و گل ساخته می شد و قابل فرسایش بود. در نتیجه در طول زمان بسیاری از آنان از بین رفته است و دوم اینکه خمیر مایه موسیقی، صوت است و اصوات پدیده ای ناپایدار و فرارند و بدون وجود دستگاه هایی برای ضبط و حراست از آنان، در فضای لایتناهی محو می شوند.
این دو عامل موجب شده اند که اکنون تمام قضاوت های ما بر پایه حدس و گمانی آمیخته با یقین استوار شوند. با این حال، آنچه در زمینه موسیقی از آثار گذشتگان به ما رسیده است، نشانگر آن است که موسیقی، در کنار بقیه عناصر زندگی، حرکت داشته است تا در نهایت به شکل هنری مستقل درآمد و انسان توانست این جریان فرار را مهار کند و به ثبت برساند.
یافتن تکه های گمشده این مجموعه، ذهن محققان و دانشمندان موسیقی را به خود مشغول کرد و از آن با عنوان «موسیقی شناسی جوامع» (2) یاد می کنند. آنها ابتدا، فرضیه ها را پیش رو قرار دادند و کوشش کردند که سرنخی از زندگی انسان های اولیه و اقوام و گروه های انسانی به دست آورند. البته برای دانستن روند پیشرفت موسیقی که چگونه تعدد و اختلاف اصوات به هماهنگی رسیده است، باید تمام اشکال حاضر را که شامل عناصر مختلف است در نظر بگیریم. به این ترتیب، مشخصاتی به دست می آید. برای مثال زمانی که رقص با یک وسیله (ساز) کوبه ای همراه شود، تولید ریتم می کند، جدا از این آوازهای بسیار ساده ای به دست ما رسیده است که بیانگر نیازها و خواست ها و دانش زمان خود است و همین دو جریان، ما را در یافتن چگونگی ابتدایی ترین شکل موسیقی یاری می کند. چنانکه داروین (3)، محقق و طبیعی دان پرآوازه انگلیس، پس از تحقیقات خود به این نتیجه رسید: زمانی که انسان های اولیه فریاد می کشیدند، صدایی مشخص شبیه به تُن (4) از گلوی آنان خارج می شد.
آواز اولیه تنها توسط مردان خوانده می شد. آنها قطعاً از این آواز برای برقراری ارتباط های عاشقانه استفاده نمی کردند. برای توضیح این مطلب بد نیست که نقبی به تاریخ فلسفه بزنیم. تاریخ فلسفه با دو منطق شکل گرفت: اول نظریه ایده آلیستی و دوم نظریه منطقی و دیالکتیک؛ همان طور که از نام آنها مشخص است، نظریه اول از ذهنیت نشئت می گیرد و دومی از منطق عمل. هنر، آواز عاشقانه و... مقولاتی هستند که در نظریات ایده آلیستی مطرح می شوند. انسان های اولیه که در مراحل ابتدایی شکل گیری زندگی به سر می بردند، آواز را با ملزومات زندگی ابتدایی خود می آمیختند و در موقع کار، آواز می خواندند. کارل بوشر (5) در کتاب خود با عنوان اکونومی ملی آواز خواندن انسان های اولیه را هم زمان با کار به اثبات رسانده است. کار دسته جمعی، همراه با ریتم و آواز، به شکلی که در زندگی انسان های اولیه به چشم می خورد، بازدهی بیشتری دارد ولی تحقیقات انسان شناسی نشان می دهد که امروزه کمتر از این روش استفاده می شود.
کارل اشتمف (6) روان شناس و پایه گذار شناخت موسیقی، در مورد برقراری ارتباط چنین می گوید: «هر انسانی برای برقراری ارتباط و فهماندن منظور خود، از کلام استفاده می کند، موسیقی هم یک وسیله گفتاری است، چنان که رقص هم در حرکات خود، مطلبی را بیان می کند. صدای عادی انسان اولیه، برای رساندن مقصود به فاصله های دور نارسا بود و به همین دلیل او صدای خود را تا بالاترین مرز بالا آورد و فریاد همراه با کلام او، سازنده جملات موسیقی اولیه گردید.»
فرضیه های دیگر نیز بر شکل گیری موسیقی ابتدایی به وسیله فریاد «فریاد گفتاری» تأکید دارند. متفکران بنامی چون روسو (7)، هردر (8) و فیلسوف انگلیسی، هربرت اسپنسر (9) نیز معتقد بودند که با اکسنت (آوا - فشاره) کلام یا به عبارتی بالا و پایین آمدن صدا در گفتار، موسیقی شکل گرفت و به تکامل رسید. کورت زاکس (10) بر همان فرضیه گذشتگان اشاره دارد: «جیغ در ابتدا برای فهماندن مقصود انسان های اولیه و رساندن پیام از راه دور به کار رفت و در طول زمان، با تغییراتی به آواز تبدیل شد.»
تحقیق ها، حاکی از آن است که امروزه هم انسان هایی با همان شیوه انسان های اولیه بر روی کره زمین زندگی می کنند و چنین تصویر زنده ای می تواند به بسیاری از مجهولات ما پاسخ دهد. برای نمونه در آمریکای جنوبی (11)، سیلون ودا (12) و یا جزیره آندامان (13) و...، گروه های زیادی هستند که همراه با کار، آواز می خوانند، ملودی آواز آنان، بسیار کوتاه و فشرده است و به عبارتی آواز آنان از یک، دو، سه یا چهار تن تشکیل شده که در کنار هم استفاده می شود و موتیو (14) این موسیقی، غالباً تکراری و فاقد پایان است و صرفاً در نقطه ای که پایان این موتیو تشخیص داده می شود، صدا پایین می آید. ریتم این آوازها بسیار و تقریباً دو ضربی است، اما گاهی ارزش زمانی آن، به ساده ترین شکل تغییر می کند، مثلاً نت سیاه به چنگ بدل می شود. مسئله ای که در آواز وجود داشت، تقسیم بندی آکسنت بود که موجب تحرک وزنی اشعار شد حرکتی که با لذت در طبیعت انسان است.
صدها سال، پس از دوره اولیه، ذهن انسان، بیشتر متوجه موسیقی شد و همین توجه، موجب گسترش موسیقی بود. اما شکل آن، همچنان فشرده بود و تُن های معدودی مورد استفاده قرار می گرفت. آرام آرام، آنها متوجه یکنواخت بودن صدای گفتاری شدند، صدایی مونوتن، که در یک خط تولید می شد. برای اینکه خط موسیقی از صدای گفتاری جدا شود، صدای موزیکال را در فواصل بالاتری به کار بردند، یعنی در چهار یا پنج فاصله بالاتر از نقطه شروع، که به این ترتیب، فاصله چهارم و پنجم، وارد موسیقی شد. ترکیب عناصر تُن و ریتم، به گسترش موسیقی اولیه دامن زد، به شکلی که با اختلاف کلام گفتاری هم آهنگ شد. کلام گفتاری فاقد احساس موزیکال بود که همراه با ریتم و تغییر اصوات، ارزش موسیقیایی پیدا کرد. باید ذکر کرد که زیبایی شناسی در این عمل، هدف نبود، بلکه قصد، جدا کردن کلام و موسیقی بود تا بتواند ترکیبی از وقایع زندگی را بیان کند.

نیایش با تُن، ادای قسم با تُن

انسان هایی که در طبیعت زندگی می کردند، میان فکر و محیط خود، تفاوتی نمی گذاشتند. آنها رویدادهای طبیعی مانند سیل، زلزله، آتش فشان و... را با در نظر گرفتن یک موجود نادیدنی و ماورایی، به عنوان قادر کل، برای خود توجیه می کردند؛ موجودی که در ایجاد تمام امور، مانند تولد، مرگ، مریضی و... دخالت دارد و تلاش می کردند برای برقراری ارتباط، با این موجود ماورایی و راز و نیاز با او صدای مناسبی بیابند. آنها در ابتدا آموختند که چگونه به صورت جمعی زندگی کنند و پس از هزاران سال به کشت و کار روی زمین توجه نشان دادند و پس از آن به بسیاری از مسائل دیگر، مانند غذا و تولیدمثل و ذخیره کردن پرداختند. ولی همچنان راز و نیاز با آن موجود ماورایی، بخش اعظم ذهن انسان را به خود اختصاص داده بود. آنها اصوات طبیعی، مانند رعد و برق و اصوات وهم انگیز محیط را، که گویی صدای ارواح را تداعی می کرد، می شنیدند و تلاش می کردند با تقلید آن، به بهترین شکل نیایش کنند. آنها با اصواتی غیر طبیعی و یکنواخت، آواز می خواندند و با تکرار آن خود را هیپنوتیزم می کردند. در ابتدا تمام نیت آنها به دست آوردن رضایت آن موجود ماورایی بود. ولی بعدها، بخشی از این حالات، در خدمت هدایت دیگران و یا درمان بیماری ها قرار گرفت که در تاریخ از آن نام برده شده و از انسان هایی که به این اعمال می پرداختند، به عنوان مردان درمانگر یاد شده است.
در طول زمان، ابزار کار و شکار، گسترش یافت و از همان ابزار کار، به عنوان وسیله موسیقایی استفاده شد. در طول هزاران سال، موسیقی از آن فرهنگ اولیه فاصله گرفت و جایگاهی برای خود کسب کرد. قوانین روزانه برای آن وضع شد و حرکات بدن، که از ریتم کار نشئت می گرفت، به جزء لاینفک موسیقی بدل شد. این جریان چنان اهمیتی به دست آورد که با تنوع و گوناگونی بسیار، تا به امروز، در تمام فرهنگ های جهان خودنمایی می کند.
موسیقی در ابتدا صرفاً شامل اصوات بود، اما همراه ریتم، ترکیب مناسب تری پیدا کرد. آواز چوپانان در اولویت بود. موسیقی آنان یک صدای کشیده و ساده بود که به عنوان صوت اصلی در ملودی به کار برده می شد.
در طول سالیان، اصوات دیگری (زیر و بم) در کنار اصوات اولیه قرار گرفت. در زیر و بم شدن صوت، باید، نسبت فواصل و نظم اصوات و تولید صدای مناسب در نظر گرفته می شد تا جایی که به تولید اصواتی منظم بینجامد. اصوات فاصله چهارم و پنجم، برای تحرک دادن به ملودی و جلوگیری از یکنواختی، کاربرد بسیاری داشت که گاهی به شکل متصل و گاهی با پرش در ملودی از آن استفاده می شد. ابتدا سه نت و سپس پنج نت و پس از آن هفت نت استفاده شد؛ که پنج و هفت نت، اساس موسیقی امروز شد: به شکلی که موسیقی پنج نُتی در شرق آسیا و خاور دور و هفت نُتی در آسیای مرکزی و اروپا استفاده می شود.
هتروفونیک (15)، به معنای چند صدایی است؛ یعنی در کنار هم قرار دادن چند ملودی متغیر و هم زمان به شکلی که در آن با تفکیک اصوات، فواصل مناسب انتخاب شود. به عبارت دیگر، هتروفونیک در فرهنگ موسیقی، شکلی است که نمایانگر حرکت موازی دو یا چند صداست که از هم تقلید می کنند و مرکزیت دارند. در این شکل، یک صدای ثابت در اصوات بم (باس) به طور دائم به کار می رود و در آن از هماهنگی مناسبی استفاده می شود.
ریتم که از حرکات بدن مایه می گیرد، با بالا بردن و پایین آوردن پا، دست مایه موسیقی شد که شکل دوتایی یا مضاعف شده آن 16، 8، 4، 2،... است. این تقسیمات در شکل جدیدتر موسیقی هم استفاده شد و عناصر اولیه ای که در موسیقی به وجود آمد، در دوره های بعد هم تکرار شد.

پی نوشت ها :

1. سینفونی - سمفونی هر دو نوشته درست است و هر دو به کار می رود. سمفونی یونانی، لاتین و سینفونی در اروپا مورد استفاده است.
2. Musik ethnologie: نژاد شناسی ادبیات موسیقی.
3. Charles. R. Darwin
4. تن(ton)برای نامیدن اصوات موسیقی به کار می رود که در غیر این صورت از آن به عنوان صدا نام می بریم.
5. Karl Buecher 1847-1930
6. Carl Stumpf 1848-1936
7. Rousseau
8. Herder
9. Herbert Spencer 1820-1903
10. Curt Sachs 1989-1959
11. Feuer Laender
12. Ceylon Wedda
13. Andaman
14. موتیو: جمله موسیقی است.
15. Heterophonic: لغت یونانی، که افلاطون هم آن را به کار برده است.

منبع : زندباف، حسن، (1387)، تاریخ و فرهنگ موسیقی جهان، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر، سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری، مرکز موسیقی، چاپ اول1388.