نویسنده: حسن زندباف




 

فرهنگ و هنر ایران را به تنهایی نمی شود مورد تحلیل قرار داد، چون گاهی در حال رشد و گاهی در حال افت بود، به دلیل اینکه فلات ایران پی در پی دستخوش تحول بود. انسجام این فرهنگ از تفکر حکومت، سیاست و جریان های اجتماعی بود که شکل می گرفت. نمونه های تاریخی فرهنگ و هنر را می توان تقریباً از حدود 1700 سال قبل از میلاد استخراج کرد. استپ نشین های ماوراءالنهر از نژاد هند و اروپایی بودند و تا سرزمین بابل را فتح کردند. با استقرار آنها، نژادهای دیگر به وجود آمدند، از جمله نژاد کاسیت ها که همانا اصیل ترین نژاد ایرانی، یعنی لرهای ایران هستند. در همین زمان است که از سه تار پارسی (1) نام آورده شده که شاید قدیمی ترین آلت موسیقی ایرانی است. این ساز سه سیمه، با آرشه نواخته می شد که بعدها ترک ها آن را کمانچه و عرب ها رباب نام نهادند. البته فارابی هم به سازی به نام رباب - دارای دو سیم از جنس روده - اشاره کرده است. در زمان هخامنشیان تمدن شرقی از راه آسیای صغیر به اروپا نفوذ کرد و چند ساز نیز در همین زمان به اروپا راه یافت. از آنجا که در این زمان آیین مزدایی در ایران رواج داشت، موسیقی مذهبی شامل بیست و دو میکروتن بود و سانسکریت نام داشت، به اروپا منتقل شد. سازی به نام قیطار با اقتباس از اندام انسانی به اسپانیا رسید که بعدها به شکل ساز گیتار تکامل پیدا می کند. این ساز نیز از شرق به اسپانیا برده شده و دارای چهار سیم بود از جنس روده که بعد به شش سیم افزایش یافت.
با حمله اسکندر به ایران، فرهنگ دو سرزمین بر هم تأثیر گذاشتند، به خصوص این تأثیرپذیری دو طرفه در علم نجوم بود که در ایران ریشه عمیق داشت و فلسفه یونان، نمود واضح تری داشت. بعد از حمله اسکندر و سپس حمله اعراب به ایران، زبان ها در هم ادغام شد و بسیاری از دانشمندان ایرانی شروع به نوشتن مسایل مهم فرهنگی کردند و با دانستن زبان، این فرهنگ را گسترش دادند. (2) اشاره شد که بیست و دو میکروتن در موسیقی به کار می رفت که موسیقی مذهبی ایران شامل آن بود. امروزه این میکروتن در شمال هندوستان مورد استفاده است و قبل از آن در یونان از آن استفاده می کردند. آریایی ها 4000 سال قبل از میلاد به هند حمله کردند و در آنجا ساکن شدند. شبه جزیره هند یکی از بزرگ ترین سرزمین های کره زمین است که دارای فرهنگی بسیار کهن و غنی است. هند و آریا، اقوامی از شمال هند هستند که قبل از حمله آریایی ها، دارای فرهنگ بودند و از کهن ترین اقوامی هستند که از ماقبل تاریخ باقی مانده اند.
از هزاره دوم میلادی، شمال هندوستان به یک مرکزیت فرهنگی تبدیل شد. در همین دوره موسیقی شروع راه تکاملی را طی کرد و سازهایی که دارای دو اکتاو بودند گسترش یافت و به سه اکتاو (3) رسیدند. این عمل توسط امیر خسرو دهلوی، شاعر و موسیقی دان هندی ایرانی تبار انجام شد. او سبک موسیقی تحت عنوان غزل - ترانه - قوالی و... را به وجود آورد. مهم ترین تحول و رشد موسیقی که شامل سازها و آواز می شود، حاصل تلاش های او بود. تعدادی از سازها که تا این زمان مورد استفاده هستند، هند و آریایی ست که حتی اسامی فارسی دارند. در این دوره به سه فرهنگ استناد می شود: هند و اروپایی که مردمانش از ماوراءالنهر آمده بودند، آریایی ها که در این منطقه ساکن شدند و اقوام هند و اروپایی که از هند و اروپایی که در هند تأثیر گذاشتند و در نتیجه سبک های جدیدی به وجود آمد.
سازها از دو اکتاو به سه اکتاو تکامل یافت و سیم آنها که از جنس روده بود، امروزه فلزی آن مورد استفاده است. سازها به عنوان همراهی کننده آواز (حدود 600 سال قبل) به کار می رفت و برای تک نوازی استفاده نمی شد. نام سیتار از سه فرهنگ هند - ترک - ایرانی شکل می گیرد. سنتور (شاهان تور) توسط سلجوقیان به چین برده شد. شورُتی وینا که از جنس کشکول بود، در زمان سلجوقیان مورد استفاده بود و از ایران به جنوب شوروی برده شد و در آنجا تحت عنوان تار قفقازی مطرح گردید. تاز قفقازی توسط آذری زبان های ایران مجدداً تحت عنوان تا به ایران آورده شد.
قبل از آن در زمان ساسانیان، سی لحن باربد در ارتباط فرهنگ های مختلف با بیان موسیقایی وجود داشت. به عبارت دیگر موسیقی دانان کشورهای تحت سیطره ساسانیان که از اقلیم های مختلفی مثل یونان، عرب، ترک، سامی و هندی بودند، به دعوت دربار به ایران آمدند و رامشگران، موسیقی را با لحن خود عرضه کردند، که امروزه در تاریخ با عنوان الحان باربد از آن نام می برند. از دوران حکومت عباسیان به بعد، هنرمندان دائم در حال مهاجرت بودند و بسیاری از آنها در دهلی، روم شرقی (بخشی از ترکیه) و شامات مستقر شدند و به کار هنری پرداختند که به خصوص در هنر معماری به طور بارزی نمایان است. اما در دوره صفویه وضعیت اسف باری برای موسیقی پیش آمد که اگر شخصی سازی را می نواخت، سخت گیری هایی برای او اعمال می شد و با شدت عمل دولت مواجه بود.
تعدادی از مستشرقین که سفرهای زیادی به ایران داشته اند، به این نتیجه رسیده اند که از شمال هندوستان جنوب روسیه، روم شرقی تا شامات، همه تحت تأثیر فرهنگ ایران بوده اند.
برای روشن شدن وضعیت تاریخی موسیقی ایران، به تاریخ بعد از صفویه اشاره می کنیم و در ادامه به سنت و فرهنگ - موسیقی سنتی خواهیم پرداخت.

اشاره ای به تاریخ معاصر موسیقی ایران

از دوره صفویه به بعد و رواج شریعت گرایی، تحریم موسیقی و مساوی دانستن ساز و آواز با لهو و لعب به موضوعی جدی بدل شد و طبیعتاً محدودیت هایی را برای موسیقی و اهل آن به وجود آوردند. اینکه چرا و با چه استنادی، بخش قابل توجهی از فقهای شیعه، موسیقی را از مظاهر لهو و لعب و موجب فساد می دانستند، مستلزم پژوهش در متون دینی است، اما مسلم است که تحریم موسیقی تا دوره قاجار ادامه یافت و در این دوره اهالی موسیقی، با مشکلات زیادی روبه رو بودند. البته در این دوران دربار قاجار مشوق موسیقی بود و نوازندگان و آواز خوانان با حضور در دربار پیوسته به اجرای برنامه می پرداختند. حتی بعد از سفرهای ناصرالدین شاه به فرنگ و مشاهده اپراهای آنها، نخستین نشانه های توجه به موسیقی اروپایی نیز در دربار ناصری دیده شد؛ اما اینکه در همین دوره و در دربار قاجار از اهل موسیقی به عنوان عمله طرب یاد می شد، بیانگر آن است که به موسیقی در حد وسیله عیش و طرب نگاه می شد و جنبه های هنری، اخلاقی و اجتماعی آن چندان مورد توجه نبود.
در صحنه اجتماعی و خصوصاً نزد عوام که به شدت تحت تأثیر علمای دینی قرار داشتند، موسیقی چندان پایه ای نداشت و تقریباً به شکل مخفیانه دنبال می شد. تصویری که جعفر شهری در کتاب تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم از موقعیت تارزن ها و تارسازها به دست می دهد، از تخفیف منزلت اجتماعی آنها حکایت دارد. او می گوید: «تارزنی و تارسازی دو حرفه کافر گونه حرام تلقی می شد و متابعت از شیطان به شمار می رفت و اهل این دو حرفه طرد و تکفیر می شدند. نه کسی دوست و مونس آنها می شد و نه کسی به آنها منزل می داد. چرا که اعتقاد داشتند صدای ساز، خانه را تبدیل به کفرستان و ملائکه را از آن - و بلکه از هفتاد خانه مجاور - گریزان می کند. از این گذشته دختر به تارزن و مطرب دادن اهانتی غیرقابل قبول بود. تارکه آلت فسق به شمار می رفت فقط در کیسه و صندوق و گونی کاه و در زیر عبا می توانست حمل شود.» (4)
در این وضعیت موسیقی چگونه می توانست به حیات خود ادامه دهد؟ علاوه بر نیمه مخفی بودن فعالیت اهل موسیقی، گاهی هم استفاده از پوشش های مذهبی نیز ادامه حیات این نوع فعالیت هنری را تضمین می کرد. تعزیه که در جامعه مذهبی ایران نماد عزاداری برای سید شهیدان بود، به علت خصوصیات جالب خود که نوعی از نمایشنامه و موسیقی و آوازخوانی را در دل داشت، محمل خوبی برای موسیقی به شمار می رفت. از همان ردیف های آوازی موجود در موسیقی ایرانی برای ذکر مصائب امامان معصوم استفاده می کردند، به این ترتیب، برچسب لهو و عمل حرام و... از آن برداشته شد و ساز از قالب طرب خارج شده و در خدمت سوگواری قرار می گرفت. گفته می شود که ناصرالدین شاه بعد از سفر فرنگ در فکر تأسیس اپرا در تهران افتاد و چون در این باره خود را دچار محدودیت های شدید مذهبی دید، امام جمعه تهران برایش چند فتوا صادر کرد که «هر آینه موزیک و ساز و نوا برای بهتر جلوه دادن وقایع پر سوز و گداز و مصائب (آل عبا) باشد، بلامانع می باشد» (5) (همان منبع، ج 5 ص 479). بدین ترتیب راه برای تأسیس تکیه دولت و موزیکخانه دولتی هموار شد و تکیه دولت محملی شد برای اشاعه ردیف های کهن موسیقی در قالب تعزیه.
بعد از جنبش مشروطیت و دگرگونی های ساختاری در جامعه ایران (دست کم در بعد نظری) و آزادی های نسبی سیاسی و اجتماعی، امکان علنی شدن فعالیت های هنری و از جمله پرداختن به موسیقی نیز فراهم آمد. با این وجود اشاعه علنی و رسمی موسیقی - آن هم از سوی دولت - نه در دوره مشروطیت بلکه در دوره حکومت رضاشاه پهلوی (1304-1320 ه‍.ش / 1925 -1941 م) صورت پذیرفت. در این دوره بود که دولت موسیقی را مورد تحریم قرار نداد، بلکه در تبلیغ و تقویت آن نیز کوشید. به همین علت وقتی در سال 1317 ه‍.ش / 1939 م سازمان پرورش افکار بنیان نهاده شد، بخشی نیز به کمیسیون موسقی اختصاص یافت که اهم وظایف آن عبارت بود از:
- تهیه آهنگ های موسیقی و سرودهای مختلف به منظور اجرای مراسم
- تأسیس کلاس های موسیقی در مرکز و شهرستان ها
- آشنا کردن عموم مردم و خصوصاً جوانان با موسیقی جدید
- تهیه و نشر مقالات و کتب و صفحه های گرامافون برای تعلیم موسیقی جدید
- فراهم نمودن تسهیلات برای ورود لوازم و مطبوعات موسیقی
- جمع آوری آهنگ های محلی از نقاط مختلف کشور
- فراهم آوردن وسایل چاپ نت
- پرداخت دستمزد به هنرپیشگان و مصنفین موسیقی
- پیش بینی کمک هزینه برای جوانان داوطلب تحصیل موسیقی
قبل از این اقدام نیز در سال 1311 ه‍. ش/ 1932 م مدرسه موسیقی تشکیل شده بود که بعدها به هنرستان موسیقی تغییر نام داد و جالب اینکه در سال تحصیلی 1313-1314 دختران نیز اجازه یافتند وارد به این هنرستان شوند. همچنین در سال 1319 ه‍. ش / 1940 م با تأسیس رادیو که بخش عمده ای از برنامه های آن را موسیقی تشکیل می داد، گام بزرگی در گسترش این هنر برداشته شد.
توجه دولت پهلوی اول به موسیقی را می توان در ذیل به چند دلیل خلاصه کرد:
اولاً دولت پهلوی اول دولتی لائیک بود که ملاحظات مربوط به مذهب و روحانیت را تا حد رویارویی با این دو به کنار نهاده بود، بنابراین دلیلی برای تحریم یا عدم ترویج موسیقی وجود نداشت.
ثانیاً دولت پهلوی اول قائل به ایدئولوژی تجدد و در پی مدرنیزه کردن جامعه ایران بود. از این حیث موسیقی را به مثابه یک ابزار مدرن برای پیشبرد اهداف خود به کار می گرفت.
ثالثاً دولت پهلوی اول در پی نوعی ملت سازی و تعریف هویت جدید برای جامعه ایران بود و از این نظر موسیقی (مثلاً سرود ملی) را وسیله ای برای شکل بخشیدن به یک ملت واحد با هویت از پیش تعریف شده می دانست.

سنت و فرهنگ

قبل از اینکه به موسیقی سنتی اشاره داشته باشیم، اجباراً و اجمالاً به سنت می پردازیم که از چگونگی آن آگاه شویم. اساس کلمه سنت و چگونگی آنکه شامل بسیاری از مسائل فرهنگی سرزمین ما می شود، روشن نیست و فقط به عنوان یک کلمه ریشه دار مورد استفاده قرار می گیرد. پس برای جلوگیری از اشتباهات احتمالی، از نظریه اشخاصی با صلاحیت که با دانش و اندیشه زمینه ساز و روشنگر کلماتی مثل فرهنگ شده اند، یاری می گیریم. این اشخاص نه تنها از دانش خود یاری گرفته اند، بلکه با صداقت و سلامت، به تحلیل این گونه کلمات، برای ریشه دار کردن این فرهنگ همت گمارده اند. یکی از این اشخاص داریوش آشوری ست که معتقد و دلسوز فرهنگ این سرزمین بوده و اعتقاد دارم که اگر کل نظر ایشان که در مجموعه مقالات (6) به چاپ رسیده است، مدنظر قرار گیرد، شاید نیازی به نظریه پردازهای دیگری نداشته باشیم، حال به طور فشرده اشاره ای به نظریه او می کنیم: در ابتدا باید به سرعت اندیشه غربی توجه داشت که به طور بارزی در پیش روی ما خودنمایی می کند و همین امر باعث شده که ما به خود توجه کنیم که آیا همچنان با سنت های خود گذران کنیم و یا از آن بهره گرفته و زمینه ساز آینده شویم، تا بتوانیم سنت راکد و ایستا را تغییر داده و آن را پویا سازیم اما نباید فراموش کرد که بین سنت شرق و غرب تفاوت هایی وجود دارد و باید به طور جداگانه مورد توجه قرار گیرند.
تمدن شرق بر مبنای بینش دینی و عرفانی است. به عبارتی بر مبنای یک اصل ثابت و مطلق که جاودانه بوده و آنچه در امور متغیر است، مجازی می داند. یعنی در شرق برای آنچه که گذر است، ارزشی قائل نبودند و آرامش را در مبدأ زمان می دانند و در این جهان آنچه دارای سنت گذشته بود و از پدران به ارث رسیده ارزشمند می دانستند. به همین دلیل تاریخ شرق با توجه به فراز و نشیب فراوان، اندیشه انسان نسبت به انسان و جهان تغییر خاصی نکرد. پس ارزش و اصالت انسانی، پیروی از رسوم گذشتگان بود و شکستن آن سنت، تجاوز به حریم ارزش های موجود در جامعه بود. انسان در شرق با رجوع به گذشته و الگوی گذشته زیست کرده و با رجوع به مبدأ سؤالات خود را پاسخ می داد. غرب به گونه ای دیگر با سنت برخورد کرد. تمدن غرب اصالت را به آنچه گذراست داد. پس شروع به تحقیق در اشیا و امور عالم کرد و به جای گذشته توجه خود را به آینده معطوف کرد، به عبارت دیگر غربی ها توجه به بنیاد تغییر زمان کرده و به همین دلیل تمام مفاهیم کهن را جانشین کردند. به این ترتیب تمام جهان یک سره غرب زده شده و در نتیجه انسان امروزی در حوزه تاریخ تمدن غرب زندگی می کند.
به همین دلیل امروزه این جریان برای ما شکل مطلق پیدا کرده و نه تنها ما، بلکه تمام جهان خود را با غرب می سنجند. امروز در غرب به این اصل رسیدند که سکون و رجوع به گذشته اصل نیست، بلکه اصل تغییر در حرکت و پیشرفت است. غربی ها قرون وسطی را گذراندند و به رنسانس رسیدند. شکل گیری رنسانس از میراث کهن یونان و روم شکل گرفت. در غرب جنبش های ادبی، هنر، فلسفی، با مایه گرفتن از گذشته، تاریخ جدیدی را پایه گذاردند. به این ترتیب نه تنها گذشته را نفی نکردند، بلکه آن را عمیق تر به کار بردند و شرایط جدیدی را جایگزین کردند.
برای انسان اصولاً زمان سه بعد دارد: گذشته، حال، آینده. شرقی ها و به خصوص ما ایرانیان دارای گذشته با ارزشی هستیم. اما امروز باید با گذشته خود زندگی را بگذرانیم؟ و آن را در موزه ها نگهداشته و با آن افتخارات همچنان مغرور باشیم؟ درست است که گذشته انسان رکن اساسی وجود اوست و رسول گذشته از صافی زمان گذشته و در وجود انسان تبلور یافته است. اما آیا کافی است؟ چنانچه امروزه بسیاری از مسائل اجتماعی ما تحول یافته و حتی بی تأثیر بر جریان فرهنگی هم نبوده است. اما موسیقی همچنان مدعی های حافظ سنتی دارد که می خواهند میراث آن دست نخورده بماند (در بخش بعدی به آن اشاره خواهم داشت). اما غربی ها چه کرده اند؛ تمام سرزمین های متمدن را به تصرف خود در آورده اند و مردمان آنها را برده خود ساختند. برای نمونه فرانسه الجزیره را تحت تسلط خود درآورد و آنها را به این باور رساند که تمدنی ندارند.
آنها تمام تمدن های دیگر را از ریشه خشکاندند و آنها را بی هویت کردند و به نوعی بدوی دانستند. تمدن هایی که قرن ها هنر و اندیشه، ادبیات و فلسفه، آداب زندگی، علم و تکنیک آفریدند، حال در برابر چیرگی تمدن غرب نازا شده و به قهقرا رفته اند. در این شرایط سازمان ها اجتماعی و سیاسی شان از هم گسسته، فقر و گرسنگی، انحطاط سرزمین آنها را فراگرفته و چنین می نماید که وحشی، بربر، بدون تمدن بوده اند و ما هم این برچسب ها را پذیرفته ایم. از این دست نمونه در سرتاسر آفریقا و آسیا زیاد دیده می شود ما چه کردیم؟ برای اینکه هر چه زودتر از این نکبت خلاص شویم، آنچه داشتیم از بیخ و بن نابود کردیم و بی توجه به تاریخ گذشته، تاریخ نو را شروع کردیم. آنها چه کردند: بناهای نو ساختند، بی آنکه بناهای با ارزش کهنه را تخریب کنند. ما چه کردیم؟ اعتماد خود را از دست دادیم و در شیوه زندگی خام و مقلد و بی مهارت، غرب را الگوی خود ساختیم. زبان خود را بسته، چشم و گوش خود را بر روی بیگانه باز کردیم و آنچه را که آنها به زبان آوردند، با اشتهای کامل بلعیدیم. آنها چه کردند: آنچه را که درست و یا حتی نادرست به سرانجام رساندند، بسته بندی کردند و به بازار شرق سرازیر کردند و ما جسم بی تحرک خود را با پذیرش آنچه آنها عرضه کردند، به تحرک واداشتیم. ما چه کردیم: تمام گذشته های خود را مومیایی کردیم و فقط مومیایی آن را به رخ دیگران کشیدیم. آنها چه کردند: دست به تحقیق و تجسس زدند و حتی از فرهنگ و تمدن های دیگر بهره بردند و آن را در علوم مردم شناسی، باستان شناسی و شرق شناسی به کار بردند و از مجموعه تمدن های مرده دیگران فرهنگی نو ساختند و به آن بالیدند. اروپا از فلسفه، شعر، نویسندگی و هنر یونان که خود مجموعه ای از فرهنگ های مختلف آسیا و آفریقایی ست، مایه گرفته و با دست مایه قرار دادن آن، فرهنگ و هنر بالنده خود را ساختند.
حدود چهل سال پیش بسیاری از مناطق شوش در جنوب سرزمین خودمان را سیم خاردار کشیده بودند و هیچ ایرانی به آن طرف سیم راه نداشت. چون چند باستان شناس مشغول به تجسس برای یافتن زیر خاکی ها بودند. آنها تحقیق و تجسس کردند و بهترین ها را پیدا کردند. چنانچه هنوز که هنوز است بهترین نسخه های تصحیح شده شاهنامه، مثنوی و ده ها کتاب دیگر از جامع ترین منابع تاریخ ادبیات ایران را یافتند.
و اما چه بر سر ما می آید؟ گروهی از سنت گرایان گمان می کنند که سنت همانا مشایعت جنازه است. آنها بی خبرند که سنت به مفهوم باز زایی ست و باززایی، تجدید حیات سنت است. سنت یک شیء بی جان نیست، ظرف نیست، نسخه خطی نیست که باید محافظت شود، بلکه آن چیزی ست که به انسان توانایی و مهارت می دهد، یعنی همان چیزی که غرب آن را دریافت. آنچه امروز برای حفظ سنت ملی صرف می شود، چیزی جزء مومیایی گذشته نیست. در حالی که سنت، تداوم یک جریان همه جانبه در تاریخ و فرهنگ است و تداوم و پیوستگی آن مثل زبان، ادبیات، هنر و فلسفه باید راهنمای زندگی امروز شود. باید یاد بگیریم که پیشرفت به معنای ریشه کن کردن گذشته نیست، بلکه گذشته نقطه ارتقاء است. در این زمان باید فرهنگ و هنر را از نو بسازیم و آن را تحلیل کنیم. معنا دهیم و احیا سازیم، ما چه کرده ایم؟ آیا سنت را دست مایه نوسازی خود قرار داده ایم و یا همچنان مدال افتخار گذشته را به سینه آویخته ایم؟
سنت مثل آداب و رسوم یک واقعیت مشهود است. انتقال یک داستان نیست، بلکه اندیشه با ارزشی برای خلق ایده های جدید است. توجه به سنن تاریخی و دل بستن به آن، نه تنها راه آینده را روشن نمی کند، بلکه فرار از مشکلات امروز و پناه به عادات و سنن گذشته است. توجه به گذشته تنها بی معناست و منشأ اثر نیست و اگر هم باشد، ما را اسیر عادات و غافل از وضع تاریخی خود می کند و آینده را برایمان پوچ می سازد. در این دوره که تحولات علمی و صنعتی در حیات اجتماعی و فردی تمام جهان تأثیر گذاشته (با وجود بحران تمدن غرب)، اقتباس از آن امری ناگزیر است. اما اگر توجه به تاریخ طوری باشد که ارتباطی بین گذشته و حال و آینده برقرار نکند، تأثیر گذشته و ارتباط آن با زمان حال از هم می گسلد و به نوعی دلزدگی به وجود می آید. در این راستا زمان به طور گذرا اهمیت پیدا می کند و به جمع کردن آثار عتیقه که هیچ مفهومی نخواهد داشت می پردازیم و اگر صرفاً مفاخر گذشته در نظر باشد، زمینه ساز تمدن جدید نخواهد شد، و این مفاخر ما را مغرور و پرمدعا کرده است تا جایی که امروز غافل شده ایم و ما را ناآگاه و تن آسا نگه می دارد. سؤال این است که چگونه می توانیم از تأثیرات تاریخی بهره بگیریم. زمانی به این سؤال پاسخ داده می شود که از عادت جاری خود خلاص شویم و سنت برای ما فضل فروشی نباشد. و اگر تمدن غربی را می پذیریم، باید به تاریخ گذشته خود توجه داشته باشیم. چون ما دارای علم و تفکر، هنر و اندیشه بودیم و نباید آن را به شکل مفاخر دربیاوریم.
آریان پور:
نظام جامعه با میراث اجتماعی، فرهنگ جامعه را برقرار می سازد و با نسل های آینده، استمرار جامعه حفظ می شود. میراث فرهنگی گسترش و تکامل جامعه را میسر می کند و فرهنگ عصاره زندگی اجتماعی ست. اگر تجانس فرهنگی در یک جامعه بر هم بریزد، اختلافات شدیدی روی می دهد (چنانچه امروزه شکل جدیدی، زمینه ساز موسیقی شده و در مقابل موسیقی سنتی می تازد). مثالی دیگر: امروزه بسیاری از مردم وطن ما به اروپا و یا آمریکا مهاجرت کرده اند و اختلاف فرهنگی باعث نابسامانی بسیاری از خانواده ها شده است و این موجب به وجود آمدن ناسازگاری فرهنگی شده است. ناسازگاری ایران سنتی و جوامع پیشرفته سرمایه داری.
سنت های جامعه، رسمی، دقیق و معتبر است و از دیرگاه به امروز رسیده و آن سنت اجتماعی خوانده می شود. اما یک جامعه پویا دائماً در حال تغییر سنت است و جامعه ایستا در حرکت تاریخی کمتر با حوادث جدید روبه روست. به طور تقریب در جامعه ایستا تحرک اجتماعی امکان ندارد، چون رفتار اجتماعی اسیر عرف و سنت جامعه است. در چنین جوامعی سال خوردگان که خزانه سنت هستند، جامعه را چرخانده و در محیط اجتماعی هیچ گونه تحرک تازه ای بر اشخاص وارد نکرده و آنان را به نقادی و ابتکار وادار نمی کنند. در این صورت جامعه رو به بهبود نمی رود و زندگی دچار یکنواختی خواهد شد. اما در جامعه پویا سنت ها گرامی نیستند. چنانچه جامعه ایران با تحول تجدید، گام در پویایی اجتماعی گذارده و حتی سنت مذهب ایستا را هم دگرگون کرده است. دین در گذشته ایران یک عامل کند و ایستا بود، ولی امروزه با پویایی سد و مرز جهانی را درهم شکسته است. جنبش انقلاب (1357) ایران در ناسازگاری و کمی و کاستی جامعه اتفاق افتاد و در چنین شرایطی مردم متشکل شدند. انقلاب جامعه ایران یک قیام علیه جریان فرسوده جامعه بود، قیامی علیه عدم تجانس سنت های جامعه و طرح نوین که زاده تفکر امروزی بود.

سنت (7) از دیدگاه غرب (Tradition)

سنت دارای شرایط نسبتاً متغیری است که توسط یک جامعه مشخص، مدتی از زمان گذشته را نگه داشته و یا به احیای مجدد یک ایده رسیده و به عنوان یک الگو - مستقیم و یا غیر مستقیم - برای اهداف آن جامعه به کار گرفته شده است. این جریان تأثیر مشخصی بر جامعه آگاه می گذارد و در حقیقت قسمتی از آگاهی اجتماعی را در بر می گیرد. اساس واقع بینی در خلاقیت مشخص سنت، سرانجام به عملکرد اجتماعی می رسد. هر سنتی در طبقات اجتماعی و در ساختار ارتباطات اجتماعی آگاه، جایگاه مشخصی را عینی می سازد - آگاهانه و یا ناآگاهانه - به کار گرفته می شود و ادامه می یابد و سازنده قطعی خواسته های اشخاص متعلق به آن طبقه می شود. سنت به گونه ای اجتماعی ترکیبی است. در سنت اشکال مختلفی با پایه و اساس مختلف وجود دارد: فرهنگی، تاریخ فرهنگ سنت، مردم شناسی، دین، سنت ملی و بین المللی و...
سنت ملی و بین المللی سازنده یک واحد منطقی و جدا نشدنی از هم است. اما عناصر سنت بین المللی برجسته تر به نمایش درمی آید. یک جریان سنتی می تواند به طور ناآگاهانه و یا آگاهانه خلق شود و از تمام شاخه های زندگی اجتماعی ریشه بگیرد. با ظاهر شدن این اتفاق، حتی بدون تفکر گذشته، می تواند به عنوان سنت شکل گرفته و برای زمان حال و آینده به خدمت درآید. این زمانی است که سنت از حصار زمان رها شده و در ارتباط مجموعه تاریخی در نظر گرفته شود. این جریان در تضاد با گذشته قرار نمی گیرد، چنانچه اگر بخواهیم از نقطه شروع آن را دنبال کنیم، حال به عنوان مشخصه ای در اجتماع مورد توجه است. قطعاً این جریان نباید ریشه ذهنی داشته باشد، بلکه عینی و واقعی باشد. در این صورت سنت دارای قوانین مشخصی می شود که در آینده به طور کامل از گذشته جدا خواهد شد. مگر اینکه یک طبقه مشخص و یا گروهی خاص بخواهند اعمال زور را به کار ببرند. بنابراین، این جریان دیگر ذهنی نیست و آن گاه سنت شامل قوانین مشخصی خواهد شد. سنت قدیم و جدید در آینده سازنده رسوم و عادات می شود که در روان جامعه تأثیر می گذارد و خود به دانش و ایدئولوژی بدل می گردد. از طرف دیگر این ایدئولوژی بر دانش تأثیر می گذارد و شامل رشد سنت می شود، البته اگر عناصر مثبت سنت اولیه مورد نظر قرار گرفته باشد. رسوم و عادت های مثبت قدیم ناخودآگاه در درون زندگی جریان دارد، اما یک طبقه مشخص و خاص به خاطر جذابیت های آن، از آن بهره می برند. به عبارت دیگر سنت با ابعاد گسترده جاری ست. جریان تاریخ در ارتباط تنگاتنگ با سنت حرکت می کند و شرایط بسیار متغیری دارد. جریان سنت در طول زندگی تداوم دارد و بیشتر دربرگیرنده مسائل اقتصادی است. در سنت منطق، فرم و محتوا مورد توجه است. مارکس معتقد است: سنت بدون دستور است و در اجتماع جایگاه دارد و عنصری با نظم و قاعده و ضروری است که رشد اجتماعی را از حوادث و خود استبدادی به دور نگه می دارد. سنت می تواند با فرم پیشرفته مزین شود و در آینده، با پیشرفت شرایط اجتماعی شکل جدیدی به دست آورد که با شرایط گذشته هم سو گردد. در این صورت سنت از شکل خالص گذشته خود جدا می شود و در جایگاه امروزی مورد استفاده قرار می گیرد.
اگر سنت در موضع اولیه خود باقی بماند، مانع آگاهی و رشد جامعه خواهد شد، در صورتی که رشد سنت در جوامع، به عنوان یک تمایل غریزی به حساب می آید. اگر در تکامل جامعه سنت جدیدی خلق شود و در ارتباط با سنت قدیم باشد، سنت قدیم هم رشد می کند و دارای محتوای جدیدی می شود. در این صورت سنت های غلط و نادرست، جایگاه خود را از دست می دهد. با رشد کردن و سر و سامان یافتن سنت، سنت اجتماعی دارای مفهوم وسیع و با ارزشی برای تکامل اجتماع می شود، به طوری که بر تمام عناصر اجتماعی و حتی شخصی تأثیر می گذارد و مستحکم می شود و در نهایت رشد سنت ملی جامعه را دربرمی گیرد. سنت وسیله تعمیق شرایط اجتماعی سرزمین اجدادی و حتی جوامع بین المللی خواهد شد و چون متغیر است، مرتباً به شکل جدیدی ظاهر می شود. سنت با واقعیت و بروز خلاقیت دائم در جدال است و همین امر یک عنصر بسیار مهم روحی است که در تکامل فرهنگی مؤثر خواهد شد. به همین دلیل با تحقیق در ادبیات یک جامعه، واقعیت آن را درمی یابیم. سنت در مجموعه ادبیات یک جامعه، به عبارتی در فرهنگ و هنر هر جامعه، آنچه که مورثی است و از گذشته به حال می رسد، موجب ایجاد منطق دیالکتیک می شود. در این صورت سنت و تفکر نو با هم می شود و یک حرکت خلاق را دربرمی گیرد، فرم داده می شود و زمینه ساز تغییرات دیگری خواهد شد. اما امروزه بسیاری از کشورهای زیر نفوذ سرمایه داری و یا در حال رشد سرمایه داری، سنت گذشته را دست مایه خود کرده اند و به نمایش می گذارند. چون حرکت تکاملی سنت به رشد تدریجی تاریخ که سازنده شرایط اجتماعی کنونی است و دربرگیرنده رشد و تکامل هنری است، وابسته است. به عبارت دیگر از توهم و ساخته های ذهنی سنت نباید بهره مند شد. باید توجه داشت که سنت چگونه بوده، به چه منظور به کار گرفته شده و به چه دلیل باید از آن بهره برد. در این صورت است که سنت در نظم جامعه مسیر درست خود را یافته و در همان مسیر به راه خود ادامه می دهد.

سنت و موسیقی سنتی ایران

موسیقی سرزمین ما دارای دو شکل بسیار متفاوتی است: آوازخوانی - تصنیف خوانی. موسیقی اصلی آوازخوانی بوده است. آواز خوانی بدون زمان بندی اصوات تولید صوت می کرد و هم اکنون نیز چنین شیوه را پی می گیرد. آن طور که در کتب قدیمی و یا رسالات به آن اشاره شده است، حفظ و نگهداری این آوازها (بدون ثبت اصوات) به طور سنتی انجام می شد و به عبارتی آن را سینه به سینه منتقل می کردند. گذشتگان بسیار کوشش داشتند که این اصوات به شکل درست در سینه حفظ شود که بتوانند به درستی آن را منتقل کنند. برای نمونه اشاره به سرگذشت موسیقی ایران از کتاب شخصی دلسوز و والا، یعنی مرحوم روح الله خالقی داریم. او از موزیسین های معاصر است که هم زمان با بسیاری از روشنفکران معاصر خود (شاعر، نویسنده، موزیسین، مورخ و ریاضیدان) و حتی صاحب منصبان دوره خود، در ارتباط بود و برای تمام نوشته های خود از تمام نظرهای اشخاص مترقی بهره می برد. او به بعد از مشروطیت اشاره می کند و از موزیسین هایی چون درویش خان، عارف، وزیری و غیره نام می برد که وزیری نه تنها موسیقی سنتی را فرا گرفته بلکه مبتکر کارهای جدیدی هم شد. می شود فکر کرد که چندی بعد از مشروطیت نیاز به تحول موسیقی در جامعه احساس می شد، چرا که تحولی در جامعه ایران رخ داد که نه تنها در مسائل اجتماعی تأثیر گذارده است، بلکه فرهنگ جامعه را هم دگرگون کرد که شامل موسیقی هم می شد. به همین دلیل، اشعار اجتماعی ریتم خاص خود را همراه با موسیقی روانه جامعه ساخت و با سرعت مورد توجه قرار گرفت. چون موسیقی بدون ریتم سنتی و با ریتم جدید جایگاهی در جامعه به دست می آورد. به عبارت دیگر ریتم تحرک ذاتی دارد؛ طبل و سورنای آن را مشروطیت به صدا درآورد. اما چرا اصرار بر درست یاد گرفتن و در سینه حفظ کردن در نظر بود؟ به نظر می آید که خیلی اهمیت دارد چون موسیقی ایران، آنچه که امروز ثبت شده و در دست می باشد، دارای دوازده دستگاه است و هر دستگاه تعداد پرشماری قطعات وابسته به نام گوشه دارد. این دستگاه ها و گوشه های وابسته هر کدام بیان مستقلی دارند. اما با کمال تأسف فواصل دستگاه ها و همین طور گوشه ها محاسبه نشده است. حال اگر فکر کنیم که فواصل هر دستگاه و هر گوشه وابسته به آن محاسبه شود، به طور حیرت آوری موسیقی می تواند گسترش پیدا کند و طبیعی است که یک آهنگ ساز توانا به درستی و خوبی می تواند از آن بهره بگیرد. به نظر من این یک خاصیت بسیار با ارزش موسیقی سرزمین ماست که در هیچ کجای دنیا با این چنین گستردگی برخورد نشده است. مثالی می آورم: موسیقی کلاسیک غرب با بیش از 1500 سال تجربه و تحقیق، با دو گام موسیقی را می سازند و یا به عبارتی با دو دستگاه. حال می توان تصور کرد که موسیقی ما با دارا بودن بیش از صد دستگاه دارای چه فضای گسترده ای برای خلق موسیقی است! از آن گذشته موسیقی سنتی ما بدون شک دچار نوسان هایی هم شده است چون سینه به سینه بوده و اگر خواننده و یا نوازنده ای آن توانایی لازم را برای اجرا نداشته باشد طبیعی است که موسیقی را مطابق توانایی خود به سینه دیگری می سپارد و اگر این سینه (خدای نکرده) دچار بیماری می شد چه؟! پس به نظر من اهمیت سنت و حفظ سنن موسیقی آن است که این قطعات محاسبه شوند که امروزه انجام این کار بسیار سهل و آسان است. امروزه این وظیفه دل سوختگانی چون خالقی هاست که همت کنند. نمونه دیگر اینکه: از دوازده دستگاه، پنج دستگاه موسیقی را در یک شرایط به کار بردند و گوشه ها برای تغییر کیفیت دستگاه به مدت بسیار کوتاه (حدود 15-20 ثانیه) در درون دستگاه اصلی استفاده می شود. حال باید اشاره داشت که انتقال سینه به سینه، به محدود کردن این دستگاه ها و گوشه ها انجامیده که دائم محدودتر هم شده است. اما اگر کسی توانایی آهنگ سازی داشته باشد و این دستگاه ها محاسبه شود و جداگانه استقلال پیدا کند، گستردگی چشم گیری خواهد داشت. از آن گذشته آن طور که در رسالات موسیقی اشاره شده است کیفیت موسیقی به زمان های مختلفی هم بستگی دارد: موسیقی برای صبح زود، صبح دیر وقت، ظهر، بعدازظهر، غروب، سرشب و آخر شب. حال می شود موسیقی محاسبه شده و استقلال یافته را برای زمان مناسب انتخاب کرد. پس به نظر من اهمیت در استقلال یافتن تمام قطعات موسیقی است که نه تنها موسیقی بلکه تمام سازها و مشخص شدن جایگاه آنان شده که در این صورت اهمیت آن بارزتر خواهد شد. در این حالت است که موسیقی سنتی جان تازه ای می گیرد و سنت در شکل جدید خودنمایی می کند. حال اشاره ای داریم به موسیقی سنتی از دیدگاه مرحوم خالقی: (ابتدا باید ذکر شود که او با جسارت تمام ایستاد، عمل کرد، به موسیقی جان داد و به آن آبرو بخشید):
شکل گرفتن موسیقی نوین متعلق به بعد از دوران مشروطیت (1285) است. قبل از آن به هرودت مورخ یونانی اشاره می کند و از او نقل قول می کند: ایرانیان موسیقی خاصی برای تشریفات مذهبی داشتند که سرودهایی از کتاب اوستا بود. کورش هنگام حمله به آشور، از ساز و موسیقی استفاده می کرد. بخشی از کتاب یسنا موسوم به گات ها که در اواسط کتاب یسنا قرار دارد و در آن هفده سرود مذهبی آورده شده است. موسیقی ایران و هندوستان مشترک بودند و بهرام گور چهارصد نوازنده و خواننده را از هند به ایران آورد. در حکومت خسرو پرویز، باربد از موسیقی دانان دربار بود که سیصد و شصت لحن را برای روزهای سال آهنگ سازی کرد و در شاهنامه فردوسی و در خسرو شیرین نظامی به آن اشاره شده است. نکیسا هم از موسیقی دانان این دوره است، ولی در مورد هویت او تردید وجود دارد، ممکن است که هویت او یونانی بوده باشد. از بامشاد و رامتین هم نامی آورده شده است. تصاویری در طاق بستان وجود دارد که در آن چند زن مشغول نواختن چنگ هستند و حتی تصاویری در چهل ستون اصفهان از نوازندگان موجود می باشد. در گذشته رسالاتی در مورد موسیقی علمی نوشته شد، اما راه پیشرفت موسیقی را باز نکرد، به عبارتی علم همراه با عمل انجام نشد. برای مثال:
ابونصر فارابی (259-339) با موسیقی یونان آشنا بود. ابوعلی حسین بن سینا (370-428) دو رساله موسیقی دارد؛ یکی عربی به نام شفا و دیگری دانشنامه علایی فارسی. موسیقی مورد نظر او هم برگرفته از یونان بود و تئوری فارابی را تأیید می کند. تا این زمان نه ایرانی ها و نه اعراب، به طور عملی کار موسیقی نمی کردند. در کتاب صفی الدین عبدالمؤمن ارموی (وفات 656) به نام رساله شرفیه - الادوار چاپ شده و او هم به موسیقی یونان وابسته بود، حتی برخی او را یونانی می دانند. در فلسفه و علوم قطب الدین شیرازی (وفات 710) کتابی به نام دره التاج لغره التاج از اوست. از کتاب های فارابی و صفی الدین بسیار تمجید شده است. عبدالقادر مراغه ای (وفات 838) کتاب مقاصد الالحان را نوشت و حتی در دو کتاب دیگر با عنوان جامع الحان - شرقی از کتاب الادوار اثر صفی الدین بهره برده است.

شعر و موسیقی:

رودکی (وفات 329) شاعر و موسیقی دان سامانیان بود. فرخی (وفات 429) شاعر دربار غزنویان بود که نوازندگی و خوانندگی نیز می کرد. بعضی از شاعران موسیقی نمی دانستند، منوچهری (وفات 432) مداح مسعود غزنوی بود و در اشعار خود از الحان و اصطلاحات موسیقی استفاده کرد. نظامی در اشعار خسرو و شیرین (535-599) از سی لحن باربد نام برده است. مثنوی های مولوی در مجالس عارفان خوانده می شد، به این ترتیب رقص سماع در بین دراویش معمول شد و هنوز هم متداول است. کتاب های قدیمی همه از هم مایه می گرفتند و موسیقی هم جزو علومی بود که هر حکیم و یا دانشمندی باید آن را می دانست. کتاب های آنها خطی بود و به همین دلیل در دسترس عموم قرار نمی گرفت. در این کتب بیشتر بحث نظری است و علائمی برای ثبت موسیقی به دست نیامده است. موسیقی امروزه ما از لحاظ اسلوب و روش، شباهت کاملی به هزار سال پیش دارد و اگر اختلاف کمی به وجود آمده قابل ذکر نیست. بعد از عبدالقادر 838 تا 1302 یعنی تا زمان علینقی وزیری، حدود پنج قرن اتفاق مثبتی در موسیقی نیفتاده است (8). حتی اعراب در تاریخ خود، از فارابی و ابن سینا نام برده اند و باید اشاره کرد که ابن سینا، فارابی، صفی الدین، عبدالقادر و حتی ابوالفرج اصفهانی را ترک عثمانی می دانند.
شروع حرکت نوین موسیقی ایران از آغاز مشروطیت است. در ابتدا موسیقی [بین توده مردم] کار بی آبرویی بود. به خصوص در جنوب تهران (پایتخت) فراگیری موسیقی بسیار به ندرت انجام می گرفت و به دلیل موانع مذهبی به خصوص در ایام سوگواری ممکن نبود. در این زمان که تا حدودی موسیقی شکل گرفته بود، مرحوم خالقی اشاره می کند که «هنوز مردم و مملکت نمی دانند که موسیقی مدت هاست به یک علم تبدیل شده و باید آن را سالیان دراز در مدرسه آموخت.» چنانچه در این زمان حتی محل تفریحی وجود نداشت، اطراف تهران هم مثل آبعلی و رامسر خرابه ای بیش نبود. در ابتدای موسیقی تعداد نوازندگان سه یا چهار نفر بودند و گاهی هم رقص موسیقی را همراهی می کرد. رادیو هم شروع کار خود را با پخش موسیقی عربی آغاز کرد. روزی یک نوازنده عرب از [مسئولان پخش موسیقی] رادیو گله می کرد که چرا موسیقی ما را غلط اجرا می کنید، از ما بخواهید که راهنمای اجرای درست شما باشیم. معروف است که رحیم خان قانون نواز، ساز قانونی را در شام و مصر یاد گرفته بود. کم کم داشت شرایطی زمینه ساز می شد که موسیقی سنتی را با اشعار مناسب زمان همراه کند. (به وجود موسیقی نظام هم در حکومت کورش اشاره شده است). در حال حاضر سازهایی چون کوس، دهل، کرنا، شیپور، سورنا را هم در نقاره خانه می نوازند و این موسیقی را هندی ها در اصفهان اجرا می کردند. به این دلیل موسیقی را در نقاره خانه می نواختند، چون ساختمان آن از سطح شهر بلندتر بود و اصوات بهتر به گوش می رسید و چون همه کس ساعت نداشتند، موسیقی در نقاره خانه برای طلوع و غروب خورشید و اعلام جشن ها و اعیاد به صدا درمی آمد، از آن گذشته مشخص کننده زمان هم بود. ساختمان دیگر نقاره خانه در میدان توپخانه (امام خمینی) قرار داشت (بقایای آن را امروزه هم می توان دید) که آن هم مسلط به شهر بود و بالای آن به اجرای موسیقی می پرداختند. با تشکیل واحد موسیقی نظام در مدرسه دارالفنون، نقاره خانه مستهلک شد و چند نوازنده ای که به شهرت رسیده بودند به دربار راه یافتند. نوع عرضه موسیقی مجلسی بود چون یک (یا حداکثر پنج شش) نوازنده می نواختند اگرچه تعداد شنوندگان هم محدود بود (همچنان اشاراتی کوتاه به کتاب مرحوم خالقی داریم:)
در سال 1302 علینقی وزیری مدرسه موسیقی را تأسیس کرد. او در فرانسه و آلمان تحصیل موسیقی کرده بود. اولین ارکستر را که حدود هشت نفر بودند تشکیل داد و ساخته های خود را به اجرا درآورد. اولین کنسرت در خیابان ارباب جمشید با عنوان کلوب موزیکال انجام شد.
مخبرالسلطنه معتقد بود که موسیقی این مملکت پیشرفتی نکرده است به همین دلیل این هنر به دست نااهل افتاده و از آن به عنوان اسباب طرب استفاده مطربی کردند.
(در مورد موسیقی مطربی مطالبی خواهم آورد). جریان مطربی در سال 1308 مورد توجه بوده است و کتابی به نام مجمع الادوار از هدایت موجود است که در سال 1317 نوشت. در سال 1312 برای اولین بار کتاب سرود مختص مدارس به چاپ رسید که اثری از وزیری بود. در این زمان یکی دو سینما وجود داشت که فیلم صامت (9) نشان می داد. گه گاهی تئاتری به روی صحنه می آمد ولی مردم رغبتی به دیدن آن نداشتند و شاید هنوز با آن آشنا نشده، و به آن عادت نکرده بودند. در تهران یک کافه وجود داشت که گاهی آنجا ارکستری به اجرای کاری می پرداخت، البته جای هر کسی نبود. در میدان توپخانه هفته ای یک روز ارکستر نظام چند سرود می نواختند و در همین میدان در شب های عید آتش بازی انجام می شد که بزرگ ترین تفریح مردم بود. مهم ترین مسئله مردم دو ماه محرم و صفر بود که انتظار می کشیدند (در این دو ماه دسته های اجرای مراسم مذهبی به راه می افتاد که بسیار متنوع بود). اشیایی با اشکال مختلف مانند علم، کتل، بیرق های رنگارنگ با شعارهای مختلف، زنجیر زنی، سینه زنی، قمه زنی و گاه خاک بر سر ریخته و کاه گل بر سر خود می مالیدند، گلاب و کاه پاشیدن بر روی مجریان، اسبی و یا شتری را با پارچه سفید و لکه های خون راه می بردند و بچه ای را روی آن سوار می کردند. تنوع جمعیت های بسیار بسیار فراوان که مجری مراسم بودند و غیره). باید توجه داشت که در سال 1304 خانم ها حق شرکت در هیچ مجلسی را نداشتند (تنها جایی که عمومی بود و مرد و زن و بچه و غیره شرکت داشتند همان مراسم آتش بازی و مذهبی بود). موسیقی برای طبقه ممتاز بود و اشعار مورد استفاده از تصنیف های عارف و ملک الشعرای بهار بود که بوی سیاست می داد. تا سال 1304 موسیقی همان موسیقی سنتی بدون تدوین علمی بود که کورکورانه راه غیر علمی خود را طی می کرد. موسیقی سنتی هم در حمایت سلاطین و اشراف بود که بعد از مشروطیت شکل اجتماعی گرفت و از حمایت اشراف خارج شد. وزیری در یکی از خطابه های خود گفت: کشف موسیقی از درون این کتاب های موجود از قرون قدیم، از زبان چینی هم مشکل تر است از آن گذشته نغمه ای در آن ذکر نشده است. کتاب های موسیقی با حروف ابجد یا اعداد و یا دوایر یادداشت می شد. وزیری: ما فقط یک سال و اندی است که موسیقی ثبت شده داریم. از دوره مشروطیت، حماسه سرایی ملی آغاز شد و مسائل اجتماعی مطرح گردید و دیدگاه موسیقی هم عوض شد.
آقا محمدخان مؤسس حکومت قاجاریه بود و تا حدودی کارهای مثبتی برای این مملکت کرد، اما بقیه شاهان قاجار بی کفایت بودند. رضاشاه بنیان گذار حکومت پهلوی گردید و در سال 1304 تاج گذاری کرد. بعد از او پسر بزرگش سلطنت ایران را به دست گرفت و در زمان او یعنی در سال 1334 شورای موسیقی تشکیل شد، ولی آنقدر نابسامان بود که چهار ماه بعد تعطیل شد (با توجه به اینکه رادیو در سال 1319 مشغول به کار شد).
در سال 1306 مراسم سینه زنی و دسته گردانی که تنها محل تفریح مردم به خصوص برای زنان و کودکان بود، به حکم قانون متوقف شد. محل تجمع دیگری که برای مردها برقرار بود، قهوه خانه بود که هر کسی آزادانه می توانست به آنجا وارد شود. برای سرگرم شدن بیشتر حاضران (و شاید مصرف بیشتر چایی) کار نقالی به عبارتی شاهنامه خوانی، قصه حسین کرد شبستری، امیر ارسلان و غیره برای حضار انجام می شد. اما بعداً گرامافون و صفحه وارد بازار گردید و بخشی از مردم جذب آن شدند. شهرداری هم برای سرگرمی بیشتر مردم، کافه بلدیه را تأسیس کرد و با اضافه کردن ساز و ضرب تنوع بیشتری به کافه داد.

مطربی

قدمت یهودیان و زندگی آنان در ایران به زمان های بسیار گذشته برمی گردد. در دوران صفویه بسیاری از مشاغل برای آنها ممنوع شد. در اواخر دوران قاجار بعضی از آنها کارهای مورد تنفر عرف مردم را انجام دادند و طبق گزارش انجمن کلیمیان حدود 0/010 از آنان به کار مطربی و 0/03 به ساخت و فروش مشروبات الکلی پرداختند. در سال 1321 شمسی، یک درمانگاه در محله سه راه سیروس که محله تقریباً قدیمی آنها بود و بیشتر آنها در آنجا اقامت داشتند، تأسیس شد و نام این محله به نام محله جهودها بیشتر بر سر زبان ها افتاد. از موزیسین های معاصر که در تاریخ موسیقی ایران به آنها اشاره شده است، می توان از مرتضی و موسی نی داود نام برد. علی اکبر خان معروف به شیدا با این موزیسین ها ارتباطی داشت و حتی می گویند که او دل در گرو دختری کلیمی سپرده بود و چند تصنیف برای او ساخته است.
در اوایل حکومت قاجار، بسیاری از کلیمی های تصنیف خوان از شیراز به تهران آمدند و در پایتخت ساکن شدند. در گزارش انجمن یهودیان آمده است که دو گروه متفاوت، کار موسیقی می کردند. گروه اول تصنیف خوان و ضربی خوان بودند که در کوچه و بازار کار خود را عرضه می کردند و به عبارتی پیشه آنها کار مطربی بود. کار مطربی در مقابل دریافت پول انجام می شد و آنان را به مجالس هم دعوت می کردند. گروه دوم از جهت قدرت نوازندگی در سطح بالاتری قرار داشتند و با میل خودشان به نوازندگی می پرداختند. از جمله نوازندگانی چون یحیی زرپنجه (هارون جزاسند) و برادران نی داود. مرتضی نی داود با ساختن تصنیف مرغ سحر به شهرت رسید که تا زمان حال مورد توجه است.
انتخاب محله سه راه سیروس برای زندگی یهودیان به این دلیل بود که کنیسه های اصلی آنان در این محله قرار داشت که هنوز هم آثارش باقی ست. زندگی گروهی این اقلیت در این محله به گونه ای بود که بخشی از آنها برای گذراندن معاش زندگی به کار مطربی می پرداختند. از آنجا که موسیقی در بین مسلمانان عملی نادرست و از نظر اسلام قبیح بود به همین علت مسلمانان برای جشن ها از همین مطرب های یهودی استفاده می کردند.
کلمه مطرب رو حوضی را به این گروه نسبت می دادند، چون در عمل موسیقی خود را به این شکل عرضه می کردند: اگر جشنی یا عروسی برگزار می شد، این گروه را به آن جشن دعوت می کردند. خانه های تهران یک طبقه و دارای یک حیاط بود که در وسط حیاط حوضی می ساختند که تا حدودی از کمبود آب بی نیاز باشند. برای آب نوشیدنی در گوشه ای از حیاط محوطه بزرگی را - به خصوص در زیر اطاق ها - خالی می کردند و در آنجا آب را پس انداز می کردند و آب در آنجا بعد از مدتی ته نشین می شد و برای گندزدایی زغال در آب می ریختند. زمان برگزاری جشن روی حوض را با تخته می پوشاندند و روی تخته ها فرش می انداختند. انتخاب روی حوض به این علت بود که اولاً از سطح حیاط کمی بالاتر بود و اگر تعداد زیادی در حیاط جمع شده بودند عملاً از حوض که یک جای غیر قابل استفاده بود، از آن بهره می بردند. روی حوض جای نوازندگان بود که رقصنده هم به این گروه اضافه شد. این گروه به خاطر آگاهی از موسیقی ضربی، آهنگ رقص و آواز نواخته و مردم دعوت شده را با این موسیقی سرگرم می کردند. در این زمان هر کسی نمی توانست در خانه حمام بسازد، به همین دلیل عروسی را به حمام سر محل می بردند و بعد از مراسم حمام، او را با ساز و نقاره به خانه برمی گرداندند. محله سه راه سیروس تقریباً در مرکز شهر قرار داشت و چند کیلومتر بالاتر (سرچشمه) محله اعیان نشین تهران بود که بیشتر دوله ها و سلطنه های دوره گذشته در این محل زندگی می کردند (امروز هم سرچشمه نامیده می شود) و حتی میرزا محمود وزیر هم در همان محدوده سرچشمه می زیست.
در سه راه سیروس چند مغازه با عنوان بنگاه شادمانی مشغول به کار شدند و اگر شخصی نوازنده و یا رقاص برای جشن می خواست به این مغازه ها رجوع می کرد (احتمالاً هنوز هم یکی دو مغازه در این محل باقی است). با گسترش تهران، بیشتر این مغازه ها به بالاتر از میدان بهارستان منتقل شدند و به فروش آلات موسیقی مشغول شدند که چند نفر از آنها یهودی بودند. با تغییر شرایط اجتماعی در تهران، بخشی از مسلمانان هم مشغول به این کار شدند و امروزه تقریباً یک شکل عمومی پیدا کرده است. در حکومت گذشته کار مطربی از سه راه سیروس گسترده تر شد و کافه های به اصطلاح ساز و ضربی به وجود آمدند. در این کافه ها علاوه بر صرف مشروب، نواختن ساز، رقصیدن و خوانندگی هم متداول گردید. با شروع انقلاب اسلامی کافه ها بسته شدند و موسیقی مصرفی امروزه شکل دیگری به خود گرفته است.

پی نوشت ها :

1. منظور سه تار متداول امروزی نیست.
2. یکی از مهمترین نکاتی که در ایران می توان به آن اشاره داشت، تکامل یافتن حنجره در ایرانیان است که می توانند هر زبان زنده ی دنیا را بدون آکسنت فرا بگیرند که در بسیاری از کشورهای دیگر، تقریباً امر محالی به شمار می رود.
3. oktave اکتاو: تکرار نت شروع در فواصل هشتم اکتاو نام دارد.
4. جعفر، شهری، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، مؤسسه ی خدمات فرهنگی رسا 1378، ج 2، ص 77-76.
5. جعفر شهری.
6. مجموعه مقالات چاپ فرهنگ و ارشاد اسلامی.
7. Tradition
8. چون سرزمین ما به خاطر شرایط جغرافیایی دائم دستخوش درگیری بود.
9. صامت: فیلم بدون صدا

منبع : زندباف، حسن، (1387)، تاریخ و فرهنگ موسیقی جهان، تهران: شرکت انتشارات سوره مهر، سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری، مرکز موسیقی، چاپ اول1388.