آلمانها، دستاویز متفقین برای اشغال ایران
تا پیش از آغاز جنگ جهانی دوم انگلیسیها در صدد بودند با افزایش نفوذ آلمان در منطقهی شمالی ایران موازنهی اقتصادی به ضرر شوروی تغییر یابد؛ اما پس از حملهی آلمان به شوروی همان اقدام خود را دستاویزی برای اشغال ایران قرار دادند و خوی استعماری خود را اثبات نمودند
در طرح «هیتلر»، هدف از حمله به شوروی شکست آن کشور و اطمینان از خطر درگیری در دو جبهه و سپس حمله به متصرفات انگلیس در حوزهی دریای مدیترانه و خاورمیانه با استفاده از موقعیت راهبردی و اقتصادی سرزمینهای تسخیر شده بود. در صورت موفقیت هیتلر در این مرحله، هدف نهایی وی پیاده کردن نیرو در جزیرهی انگلیس در اروپا بود تا بدین طریق شکست آن کشور را کامل کند.[1]
انگلیسیها از این مسئلهی مهم آگاه بودند و بدین دلیل بود که برای انگلیسیها موقعیت ایران اهمیت مضاعفی پیدا میکرد. بر اساس این واقعیت، در مسئلهی محافظت از امپراتوری مستعمراتی انگلیس، ایران دارای اهمیت و جایگاه خاصی بود. حکومت هند انگلیس در گزارشی در این زمینه نتیجه میگیرد:
«... مسئلهی حملهی احتمالی نیروهای نظامی آلمان به ایران یا به افغانستان و یا هر دو کشور، به عنوان مسئلهی واحدی باید مورد بررسی قرار گیرد. دولت هندوستان جبههی گسترده از سوریه تا برمه را به صورت جبههای پیوسته مشاهده میکند. ایران ... چه از نقطه نظر سیاسی و چه از نظر نظامی، در طرحهای سوقالجیشی انگلستان در دفاع از خاک هندوستان دارای موقعیت «کلیدی» است؛ زیرا ایران صاحب نفت بوده و در ضمن موقعیتی مناسب برای انجام دادن عملیات و فعالیت¬های دشمن ارائه میدهد.».[2]
نکتهی دیگر این بود که آلمانیها از همدردی و همنوایی مردم ایران با خود به طور نسبی اطمینان داشتند و انگلیسیها نیز از این نکتهی مهم آگاه بودند و این امر باعث میشد که در صورت شکست شوروی، آلمانیها بتوانند از موقعیت ایران ضربات مهلکی به موجودیت امپراتوری بریتانیا فرود آورند. در هر صورت، با حملهی آلمان به شوروی در 22 ژوئن 1941م./ اول تیر 1320ه.ش. و اتحاد انگلیس و شوروی به دنبال آن، آرایش سیاسی و نظامی جنگ جهانی دوم در سطح بینالمللی تغییر اساسی پیدا کرد که تغییر استراتژی شوروی و انگلیس در قبال ایران یکی از پیامدهای مهم آن بود.
موقعیت راهبردی انحصاری ایران به دلیل قرار گرفتن بین شوروی و خلیج فارس برای حمل تدارکات و مهمات جنگی و نفت ایران و پالایشگاه بزرگ آبادان که سوخت لازم برای حرکت ماشین جنگی متفقین را میتوانست تأمین کند، موقعیتهای ویژهای بودند که ادامهی سیاست بیطرفی ایران را در این وضعیت غیرممکن مینمود. به عبارت دیگر، بیطرفی واقعی ایران برابر با اتحاد با آلمان بود و کنار نهادن این سیاست از سوی ایران ـ خواه به اختیار یا به اجبار ـ به منزلهی قرار گرفتن در جبههی ائتلاف ضد آلمان محسوب میگردید.
خطر آلمان برای امپراتوری جهانی انگلیس به حدی جدّی بود که «چرچیل»، نخستوزیر وقت انگلیس، دشمنیها و رقابتهای دیرینه و بیپایان سیاسی، اقتصادی و عقیدتی کشورش با شوروی را کنار نهاد و دست اتحاد به سوی «استالین» دراز کرد. چرچیل با درک درست از تحولات جنگ جهانی دوم، دیپلماسی خود را طوری ساماندهی کرد که بر ضدیت قوی و بیزاریش از بلشویکها و کمونیسم، ولو بهطور موقت تا پایان جنگ جهانی دوم، غلبه کند. به عبارت دیگر، آنگونه که «جان لوئیس گدیس» نوشته، او دریافت که «ژئوپلتیک از ایدئولوژی مهمتر است.»[3]
با پیشامدهای ذکر شده، رضاشاه ضمن تأکید بر ادامهی سیاست بیطرفی، سیاست بازدارنده در قبال شوروی و انگلیس در پیش گرفت که مشخصترین آن، برکناری «احمد متیندفتری»، نخستوزیر مشهور به طرفداری و گرایش به سوی دولت آلمان و انتخاب «رجبعلی منصور» به جای وی، ممنوع کردن ورود نشریات تبلیغاتی آلمان و تحت نظارت قراردادن فعالیتهای آلمانیهای مقیم ایران بود؛[4]
اما شوروی و انگلیس در مجموع سیاست خارجی ایران را در حد رضایتبخش و همسو با خود نمیدیدند و چیزی جز تسلیم کامل ایران به متفقین و قراردادن همهی قلمرو و امکانات کشور بدون قید و شرط در اختیار آنها را قبول نداشتند. با توجه به شرایط خطرناک پیش آمده، از فردای حملهی آلمان به شوروی، انگلیسیها و با راهنمایی و هدایت آنها شورویها دنبال بهانهای برای خارج کردن ایران از حالت بیطرفی و کشاندن آن به جبههی متفقین شدند و به جبر تاریخ به یک اتحاد مقطعی دست زدند. بهترین بهانه برای تحقق آن، حضور آلمانیها و فعالیت ستون پنجم آلمان بر ضد متفقین در ایران بود.
بسترسازی انگلیس برای اشغال ایران
الف) طراحی دستاویزی به عنوان خطر ستون پنجم آلمان؛
در دورهی قبل از جنگ جهانی دوم، هم انگلیس و هم شوروی در چارچوب سیاست سازشکاری یا دلجویی از آلمان، از آن کشور به عنوان مهار همدیگر در ایران استفاده میکردند و از این راه اجازه دادند آلمان نفوذ اقتصادی و فنی قابل ملاحظهای در ایران به دست آورد. در این میان، انگلیسیها در صدد این بودند که با افزایش نفوذ آلمان در منطقهی شمالی ایران موازنهی اقتصادی به ضرر شوروی تغییر یابد؛[5] اما پس از حملهی آلمان به شوروی همان اقدام خود را دستاویزی برای اشغال ایران قرار دادند و خوی استعماری و ضد ایرانی خود را بار دیگر اثبات نمودند.[6]
استراتژی شوروی قبل از این، تعامل با آلمانیها و تهدید کشورهای همسایه، از جمله ایران و ترکیه استوار بود و این استراتژی تا زمان حملهی آلمان به آن کشور همچنان ادامه داشت اما از آن پس به ناچار راهبردش را همچون انگلیس تغییر داد.[7] فکر اقدامهای مشترک و از جمله اشغال ایران ابتدا از سوی انگلیسیها به روسها مطرح شد. آنها نیز با توجه به شرایط زمانی بغرنجی که در آن قرار داشتند از آن استقبال کردند.
یادداشت جالبی در حاشیهی گزارش مربوط به مذاکرههای «هوراس سیمور»، معاون و «آنتونی ایدن»، وزیر خارجهی انگلیس در مورد ایران به تاریخ 5 مرداد 1320ه.ش. وجود دارد که از ماهیت واقعی طرح خطر ستون پنجم آلمان در ایران پرده بر میدارد: «در مورد فعالیت و نفوذ آلمانیها در ایران، ما و روسها مقاصد متفاوتی داریم. هدف روسها این است که نفوذ آلمانیها را در ایران ریشهکن سازند. از این رو، در مورد تعداد آنها که همه در شمال ایران هستند غلو میکنند؛ ولی به نظر من، خطر فعالیت نازیها نسبت به تأمین جریان نفت جنوب ایران، در مقایسه با خطر آنها در شمال، نسبتاً ناچیز است.
تا هنگامی که روسها کنترل کامل قفقاز را در اختیار دارند و نیروهای آنها بر این سرزمین مسلط است، خطری بیش از آنچه منابع نفتی آنان را تهدید میکرد وجود ندارد اما اگر آنها کنترل قفقاز را از دست بدهند، خطری که نفت را تهدید میکند صورت حاد پیدا میکند و فقط در این حالت است مسئلهی اخراج آلمانیها از ایران برای ما مطرح میشود.
از این رو، معلوم میشود که هدفهای ما که به هدفهای روسها شباهتی ندارد، تنها با بیرون راندن آلمانیها از ایران به دست نمیآید؛ همچنین در صورتی که بر این فرض تکیه نکنیم که در درازمدت روسها کنترل قفقاز را از دست خواهند داد، معلوم میشود که در هر حال زمانی فرا خواهد رسید که لازم خواهد شد برای حراست از منابع نفت اقدام کنیم، خواه آلمانیها بیرون رانده شده باشند، چه نشده باشند. پس دور از خرد و منطق است که با استناد به حضور آلمانیها در ایران در صدد تهدید ایرانیان برآییم.»[8]
نکتهی قابل تأمل دیگر اینکه مقامهای انگلیسی در مکاتبات محرمانهای که آن زمان داشتهاند کودتا و هر نوع خطری از جانب آلمانیها را در ایران منتفی و غیرعملی دانستهاند و صرفاً در ظاهر برای متقاعد کردن روسها و تأمین منافع کشورشان در شرایط دشواری که قرار گرفته بودند، آلمانیهای مقیم ایران را به عنوان خطر ستون پنجم طرح کردهاند.
«بولارد» در گزارشی تأکید کرده است: «در حقیقت در اینجا [ایران] هیچگونه امکانی جهت عملیات خرابکارانهی آلمانیها وجود ندارد؛ زیرا که آلمانیها تحت نظر شدید پلیس ایران قرار دارند» و وی در گزارش دیگری نیز اعلام میکند که باید نام ایران از فهرست کشورهایی که ستون پنجم آلمان در آن فعالیت دارند حذف شود: «وجود آلمانیها را مستمسک قراردادن شاید بهانهی خوبی نباشد؛ زیرا به علت خبرهای چاپ شده در روزنامهها و سایر گزارشها که سخن از حملهی قریبالوقوع انگلیسیها به خاک ایران میرود، آلمانیها خود در صدد ترک ایران هستند.»[9]
«محمد ساعد مراغهای»، سفیر وقت ایران در شوروی نیز معتقد بود که در موضوع آلمانیهای مقیم ایران «فشار بیشتر از طرف انگلیس است ولی میخواهند این فشار به دست روسها باشد.»[10]
در تاریخ 6 اوت 1941م./ 15 مرداد 1320ه.ش.، آنتونی ایدن، وزیر امورخارجهی انگلیس ضمن سخنرانی در مجلس عوام این کشور، در مورد اوضاع بینالمللی گفت: «امروز در ایران تعداد بیشماری آلمانی وجود دارند. تجربیات در بسیاری از کشورها چنین نشان داده که این مهاجرین آلمانی یا هر طوری که میخواهید اسمشان را بگذارید ... بیاندازه برای کشوری که در آنجا اقامت دارند در مواقع بحران خطرناک هستند.
روی همین اصل نظر و توجه جدّی دولت ایران را نسبت به خطری که در نتیجهی ادامهی اجازهی اقامت عدهی بیشماری آلمانی در آن کشور ایجاد شده است و به ضرر خود آن کشور تمام میشود، جلب نمودهام.»[11]به دنبال سخنان ایدن، سفارت انگلیس در تهران مکاتباتی که محور تمامی آنها فعالیت آلمانیها در ایران و لزوم اخراج آنها بود، انجام داد.[12]
لحن و محتوای مکاتبات و یادداشتها روز به روز شدیدتر و تندتر میشد. به عنوان مثال یادداشت 10 مادهای 25 مرداد 1320ه.ش. فقط ناظر به ضرورت اخراج و کنترل آلمانیها بوده و لحن تهدیدآمیزی نداشت؛ اما یادداشت دوم بیشتر شبیه اولتیماتم بود تا تذکاریه؛ در بندهای دوم و سوم تذکاریه آمده است:
.1«... از قرار معلوم دولت ایران با ابقای اتباع آلمان در ایران بالنسبه به انجام تمایلات دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان در مسئلهای که در اثر اوضاع و حوادث جنگ کسب فوریت نموده و مینماید بیشتر اهمیت میدهد. دولت ایران باید مسئولیتی را که در اثر این تصمیم متوجه میشود، عهدهدار گردد.
2. در این صورت، دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان خود را مجبور میداند اقدامات لازمه برای حفظ منافع حیاتی خود را به عمل آورده و خطری را که از عملیات محتملهی آلمانیها در ایران ناشی میشود، برطرف سازد…»
دولت ایران نیز در پاسخ به یاداشتهای سفارت انگلیس، طی تذکاریهای در 30 مرداد 1320ه.ش.، از محتوای یادداشتهای یاد شده ابراز تأسف کرد و ضمن اشاره به اقدامهای مربوط به کنترل اتباع بیگانه، اعلام کرد:
«نظر به مقتضیات کنونی، چنانچه طی مذاکرات اخیر خاطر نشان شده، اجرای این برنامه با دقت و سرعت بیشتری تعقیب میگردد. مخصوصاً این اواخر در نتیجهی همین عمل از شمارهی اتباع بیگانه در ایران کاسته شده، بهزودی نیز تعداد آنان به میزان قابلتوجهی تقلیل خواهد یافت. بدیهی است در مورد تقلیل شمارهی بیگانگان، طرز عمل، تشخیص نیازمندیها و سایر جزئیات و کیفیات اجرایی آن بسته به نظر خود دولت شاهنشاهی میباشد که با رعایت مقتضیات اقداماتی را که شایسته میداند خواهد داشت. در همان حال که دولت شاهنشاهی حاضر است هر اقدامی را که برای حفظ امنیت و صیانت حقوق مشروع همسایگان خود ضروری بداند به موقع اجرا بگذارد، هیچ گونه پیشنهادهایی را که برخلاف سیاست بیطرفی یا حق حاکمیت دولت باشد، نمیتواند بپذیرد.»[13]
مکاتبات مشابهی نیز بین سفارت شوروی در تهران و وزارت امورخارجهی ایران صورت گرفت که بیانگر عزم جدّی متفقین برای اشغال بود؛ چرا که دولت ایران هرچه به رعایت بیطرفی و اصول بینالمللی تأکید میکرد، در مقابل شوروی و انگلیس بر بهانههای واهی اصرار میکردند؛[14] همچنین از گزارشها و مکاتبات موجود چنین برمیآید که طرح اشغال ایران قبلاً ریخته شده است و مکاتبات و تذکاریهها اقدامهای ظاهری برای متقاعد کردن افکار عمومی مردم دنیا و بهویژه ایرانیانی بوده است که از حکومت رضاشاه ناخرسندیها و عقدههای درونی فراوانی در دل داشتهاند.
آنچه در موضوع آلمانیهای مقیم ایران جالب است این است که رسانههای شنیداری و نوشتاری و مطبوعات انگلیس، شوروی و سفارتخانهها و کنسولگریهای آن کشورها در تهران و شهرهای ایران و همچنین در عرصهی بینالمللی به صورت هماهنگ و در حجم زیاد به تبلیغ و بزرگنمایی خطر و حتی تعداد آلمانیها پرداختند و در حالی که بر اساس گزارشهای رسمی تعداد آنها بین 700 تا 800 نفر بیشتر نبودند.
در برخی اخبار و گزارشها تعداد را بین 3 تا 5 هزار نفر نیز اعلام میکردند. اگرچه آلمانیها خود به چندین گروه مختلف تقسیم میشدند: «نمایندگان سیاسی، کارشناسان فنی، گردشگران و بازرگانان»؛ «جواد عامری»، کفیل وزارت امور خارجه در زمان اشغال ایران در شهریور 1320ه.ش. در مورد بهانه بودن موضوع حضور آلمانیها در ایران میگوید:
«بهانه را حضور آلمانیها در ایران قرار دادند. خود بولارد در مجلس انگلستان گفت: آلمانها در ایران 3 دسته بودند: یک دسته فنی بودند و یک دسته مأمور سفارت و دستهی سوم سیاح. به نظر من احصائیهی بولارد درست بود؛ زیرا فهرست اسامی همهی آلمانیها در دست ما بود و همه تحت مراقبت بودند و عدهی آنان از 740 نفر تجاوز نمیکرد. آمار بولارد نیز با آمار ما مطابق بود...
به سفیر آلمان نیز گفته بودیم که زمان جنگ است و باید مراقب اعمال خود باشند. به شهربانی دستور داده شده بود اقامت کسانی را که برای سیاحت آمدهاند تجدید نکند و هر کس 3 ماه مانده، باید از ایران خارج شود. به مأموران فنی هم گفته بودیم که دیگر نیازی به وجودشان نیست و مراجعت کنند. وقتی حضرات ملاحظه کردند که موجبات بهانهجویی منتفی شد با عجله و شتاب تمام دست به آن اقدام ناجوانمردانه زدند تا بتوانند روسیه را مجهز و مسلح سازند و از فشار آلمان در غرب اروپا بکاهند، نه آنکه چند آلمانی را بیرون کنند.»[15]
در زمینهی بهانهتراشی انگلیسیها برای اشغال ایران نقش «میس لمبتون»، رایزن مطبوعاتی سفارت انگلیس در تهران نیز قابل ملاحظه بود. وی در دورهی قبل از اشغال با زمینهای که حکومت مستعجل «رشید عالی گیلانی» در عراق پدید آورده بود و منافع انگلیس را در معرض تهدید قرار داده بود، از آن بهرهبرداری کرد و با تهیهی مقالات و انتشار آنها در مطبوعات پرتیراژ و معتبر انگلیسی، مثل منچسترگاردین و غیره و نقل آنها در مطبوعات ایران نسبت به خطر کودتای قریبالوقوع در ایران هشدار میداد و موضوع ایران و بسترسازی برای اشغال را به یک موضوع جهانی تبدیل میکرد.
وی در این جنگ تبلیغاتی وجود و فعالیت آلمانیهای مقیم ایران را شاهدی بر مدعای خود میگرفت و عنوان میکرد که آلمانیها از طریق کودتایی مشابه کودتای رشید عالی گیلانی در عراق که با حمایت آلمانیها انجام داد، میخواهند بر نفت ایران مسلط شوند. برخی معتقدند که گزارشهای اغراقآمیز وی به مقامات انگلیسی در انگیزش بیشتر برای اشغال ایران مؤثر بوده است. در جریان این فعالیتهای اطلاعاتی از همهی آلمانیهای مقیم ایران، اعم از بازرگانان، کارشناسان فنی و سیاحان و غیره بهعنوان افسران اطلاعاتی و مأموران مخفی یاد میشد.
براساس گزارشهای لمبتون روزنامههای انگلیس نوشتند که علیرغم تأکید رضاشاه به بیطرفی، در درون ارتش ایران هستههای مقاومتی از عوامل ایرانی نازیها وجود دارد که سرگرم تمهیدات کودتا میباشند. جالبتر این بود که منابع انگلیسی چنین تبلیغات بیپایهای را حتی چند هفته پس از اشغال نیز ادامه دادند. نکتهی دیگر این بود که انگلیسیها در این فعالیت تبلیغاتی مقامات شوروی را نیز با خود همراه کرده بودند و روسها در مکاتبه و مذاکره با مقامات ایرانی سخنان انگلیسیها را تکرار میکردند.[16]
ب) تأسیس بخش فارسی رادیو «بی.بی.سی» در آستانهی اشغال ایران؛
در سالهای منتهی به اشغال ایران توسط متفقین، رادیو یکهتاز میدان رسانه بود. تنها رقیب رادیو، مطبوعات بود که آن نیز به خاطر سرعت خبررسانی و گسترهی پخش و در اغلب مقاطع به دلیل برقراری سانسور، یارای مقابله با رادیو را نداشت. رادیو به سبب امکانات فنی بینظیر خود از نیروی اقناع و نفوذ فراوانی برخوردار بود. در سالهای منتهی به اشغال ایران در شهریور 1320ه.ش.، شوروی و انگلستان براساس رویهی رقابتآمیز همیشگی خود در ایران به منظور پیگیری سیاستهای تبلیغاتی خود در طول جنگ جهانی دوم به رسانهی برتر روز، یعنی رادیو روی آوردند و هر کدام به فاصلهی اندکی از همدیگر بخش فارسی در برنامههای رادیویی برونمرزی خود تأسیس کردند.
ابتدا شوروی و به فاصلهی حدود یک سال از آن انگلیس رادیویی به زبان فارسی راهاندازی کرد. به علاوه، انگلیس پیش از این بخش فارسی رادیو دهلی را نیز با همان هدف در قلب مستعمرات خود در هندوستان تأسیس کرده بود. آلمان هیتلری نیز برای بهرهگیری از سلاح تبلیغات، رادیو برلین را پایهریزی کرده بود تا افکار عمومی ایرانیان را به سود و همسویی با کشور متبوع خود سوق دهد؛ بنابراین، در سالهای پایانی عصر رضاشاه رادیو مهمترین رسانهی تأثیرگذار در حیات سیاسی و اجتماعی ایران و جهان به شمار میرفت.
«بی.بی.سی» مختصر شدهی بنگاه سخنپراکنی بریتانیاست[17]که در نوامبر 1922م./ آبان 1301ه.ش. توسط صاحبان شرکتهای انگلیسی فعال در صنعت بیسیم در لندن تأسیس شد.[18]
«بی.بی.سی» فارسی که به رادیو لندن نیز معروف است، از قدیمیترین بخشهای این رسانه به زبانی غیرانگلیسی است که در دی 1319ه.ش./ دسامبر1940ه. با بودجهی وزارت خارجهی انگلیس آغاز به کار کرد. نخستین رئیس بخش فارسی رادیو لندن ـ ویکتور گلدنینگ ـ از سوی «راجر استیونس»، رئیس وقت بخش شرقی وزارت خارجهی انگلیس انتخاب گردید. با توجه به اهمیت راهبردی ایران و نقش تبلیغات در این بخش از جهان، عمدهترین مأموریتهای آن این بود که ضمن خنثیسازی تبلیغات رادیو برلین، برنامههایی در راستای سیاستهای جنگی دولت بریتانیا و متفقین سازمان دهد و ذهن ایرانیان را آمادهی برکناری رضاشاه و اشغال ایران کند.[19]
اولین برنامهی رادیو «بی.بی.سی» یک ساعت برنامهی خبری در هفته بود که اخبار جنگ جهانی دوم را پوشش میداد. با نزدیک شدن موعد اشغال ایران توسط متفقین مدت و ماهیت برنامههای آن افزایش یافت.[20]
در مجموع اهداف و محورهای برنامههای بخش فارسی رادیو «بی.بی.سی» را در ایام اشغال ایران در شهریور 1320ه.ش. میتوان به شرح زیر جمعبندی کرد:
ـ شایعهسازی و شایعهپراکنی بر ضد رضاشاه و تقویت آن با مستندات تاریخی مربوط به عملکرد رضاشاه؛
ـ بزرگنمایی خطر حضور آلمانیها در ایران برای منافع متفقین؛
ـ مشروعیت بخشیدن به اشغال ایران؛
ـ شکلدهی افکار عمومی ایرانیان در راستای منافع متفقین و ایجاد نگاه مثبت نسبت به آنها؛
ـ شکستن مقاومت ایرانیان در مقابل اشغالگران.
رادیو «بی.بی.سی» توانست با مهندسی افکار عمومی ایرانیان در شهریور ماه 1320ه.ش.، با شایعهسازی بر محور خطر ستون پنجم آلمان و در هم آمیختن واقعیتها با ادعاهای غیرواقعی، موفق به شکلدهی یک واقعیت تاریخی، یعنی پایان سلطنت رضاشاه شود. غیر از رادیو لندن که مرتباً از رضاشاه انتقاد میکرد و افکار عمومی ایران را ضد او تحریک مینمود، رادیو دهلی و سایر رادیوهای اقماری امپراتوری انگلیس نیز با رادیو لندن در این زمینه همصدا و همگام بودند.
از اواخر مرداد 1320ه.ش. رسانهها و مطبوعات انگلیسی و روسی به صورت هماهنگ تبلیغات خود را به بیشترین حد ممکن رساندند. تمرکز تبلیغات در مورد ستون پنجم و جاسوسان آلمانی در ایران و اتحاد رضاشاه با هیتلر و ورود احتمالی ایران به جنگ جهانی دوم و جبههی دول محور بود. در حالی که هیچ دلیل و نشانهای واقعی برای معرفی به عنوان مصداق آن همه تبلیغات دروغین وجود نداشت و تنها میتوان گفت که از احساسات مردم ایران که همواره برای رهایی از سلطه و زورگوییهای روسیه و انگلیس در جستوجوی قدرت سوم بودند به نفع سیاستهای خود بهرهبرداری میکردند.[21]
متفقین برای توجیه اشغال ایران و برکناری و تبعید رضاشاه، همزمان و هماهنگ با تبلیغات رادیوهای فارسی زبان و مطبوعات که برای مجاب کردن افکار عمومی ایرانیان انجام میدادند سعی میکردند با انتشار مقالات و گزارشهای هدفمند که غالباً صبغهی اطلاعاتی داشتند و توسط مأموران اطلاعاتی و امنیتی تهیه میشدند به مسئلهی اشغال ایران و ضرورت اقدامشان جنبهی بینالمللی بدهند و آن را حلقهای از حلقههای مبارزه با نازیسم و فاشیسم قلمداد کنند. بر این مبنا، مقالات گوناگونی در مطبوعات انگلیس منتشر کردند و از رسانهی رادیو به زبانهای مختلف نیز استفاده کردند. حتی در روزهای منتهی به اشغال ایران با هواپیما بر روی شهرهای ایران اعلامیههای گوناگونی پخش کردند.
التیماتوم نهایی و اشغال ایران
در نهایت نیز پس از بسترسازی از راه تبلیغات گستردهی داخلی و بهویژه بینالمللی[22] و با وجود اعلام آمادگی ایران برای اخراج آلمانیها، سفیران شوروی و انگلیس ساعت 4:15 دقیقه بامداد 3 شهریور 1320ه.ش. به دیدار نخستوزیر ایران رفتند و با تسلیم یادداشتهای مشابهی اعلام کردند ارتشهای شوروی و انگلیس از مرزها گذشته و وارد خاک ایران شدهاند.[23]
نکتهی مهم این است حتی در مذاکرههای روز اشغال ایران نیز تمرکز دیپلماسی و تأکید آنها در مورد خطر آلمانیهای مقیم ایران و همکاری نکردن دولت ایران برای اخراج آنها بوده است. محمد ساعد مراغهای، سفیر وقت ایران در شوروی در گزارشی که در مورد احضارش به کاخ کرملین در نیمه شب سوم شهریور برای اعلام اشغال ایران از طرف نیروهای متفقین و دلایل آن، مینویسد که «مولوتف»، وزیر خارجهی شوروی به وی گفت:
«نظر به اینکه عدهی بسیار مهمی از عمال آلمانی به عناوین مختلفه در ایران ضد دولت شوروی و متحدش انگلستان مشغول دسیسه و تحریکات میباشند و دولت ایران به یادداشتهای دوستانهی انگلیس و شوروی وقعی نگذاشته و چنان که تقاضا شده بود اقدامی در اخراج آنان از خاک ایران به عمل نیاورده و بلکه رویهی خصمانه هم نسبت به ما و انگلیسیها اتخاذ نموده است. دولت شوروی طبق مادهی 6 قرارداد مودت 1921م. به ارتش سرخ امر داده است که وارد خاک ایران شوند.»[24]
گرچه انگلیس و شوروی همزمان و با یک انگیزه و بعد از تسلیم یاداشتهای کاملاً مشابه ایران را اشغال کردند، روسها تجاوز خود را به قرارداد «مودت» 1921م. وصل کردند ولی انگلیسیها حتی بدون چنین مستمسکی اقدام به اشغال ایران کردند و آن قدر دروغ گفتند که بارها به تناقضگویی افتادند.[25]
چرچیل در بخشی از سنخرانی خود در 22 شهریور 1320 در رابطه با ایران گفت:
«راجع به ایران برای رساندن قوا و مهمات از انگلستان به روسیه 3 راه موجود است: یکی راه قطب شمال از طریق آرخانگل، دیگری راه شرق اقصی از طریق ولادیوستک، سوم از طریق ایران که فاصله پانصد مایلی بین خلیجفارس و بحر خزر میباشد. از مدتهای دراز آلمانها با حقهبازیهای مخصوصشان در ایران مشغول بودهاند. سیاحان و اشخاص فنی و دیپلماتهای آلمانی مشغول اغوا و زیر پا نشستن مردم و دولت شاهنشاهی ایران بودهاند که یک عده ستون پنجم در ایران ایجاد کنند که بر حکومت تهران تسلط داشته و نه فقط چاههای نفت را اشغال و منهدم کنند ـ چاههای نفتی که حائز عواید بزرگ و مهم بود و من شخصاً به آن نهایت اهمیت را میدهم ـ بلکه در نظر داشتند که مطمئنترین و کوتاهترین طریق را که ما میتوانیم به روسیه برسیم، ببندند. بنابراین، ما لازم دیدیم مطمئن شویم که این اقدامات به جایی نرسد و در نتیجه ما اخراج آلمانیها را از دولت ایران خواستیم. وقتی که با فشار محلی دولت ایران درخواست ما را اجرا نکرد قشون روس و انگلیس با قوای کافی و در حقیقت با قوای عظیم از جنوب و شمال وارد ایران شدند.»[26]
در روزهای پس از اشغال نیز با وجود اعلام رسمی ترک مخاصمه در روز 6 شهریور 1320ه.ش. از سوی دولت ایران[27] تا زمانی که به مناطق از پیش تعیین شده نرسیدند به پیشروی خود ادامه دادند.
نتیجهگیری
رفتار و ادبیات به کار گرفته شده از سوی انگلیسیها در مورد دولت ایران در موضوع درخواست اخراج آلمانیها طوری بود که در هر صورت راه را برای اعمال فشار بر ایران هموار میکرد. خواسته به صورتی بود که انجام یا انجام ندادن و یا انجام ناقص آن در مرحلهی اثبات تفاوت چندانی نداشت و بستگی به نظر انگلیسیها داشت که آن را بپذیرند یا نه. برای ایران غیرممکن و غیرعملی بود که در ظرف مدت حداکثر 13 روز 80 درصد آلمانیها را که غالباً کارشناسان فنی و اقتصادی بودند بدون امکان جایگزنی سریع و بر خلاف سیاست بیطرفی و برخلاف معاهدهی موجود میان دو کشور اخراج کند.
در هر حال، رضاشاه بایستی این نکته را در نظر میداشت که نفت جنوب ایران تا چه اندازهای برای انگلیسیها ارزش داشت و مهمتر از آن، هیچ بدیلی به جای آن وجود نداشت. در ضمن، اگرچند 100 نفر یا با پذیرش اغراق ادعا شده چند هزار آلمانی اگر آن همه خطرناک بودند که میتوانستند سرنوشت جنگ جهانی دوم را از طریق اقدامات خرابکارانه در ایران به سود آلمان و متحدان آن کشور تغییر دهند، در آن صورت متفقین در مقابل دهها میلیون آلمانی چطوری مقاومت میکردند و در نهایت نیز پیروز شدند؟
با توجه به این حقیقت و اظهارنظرهای آشکار مقامهای انگلیسی که نقل شد، طرح خطر آلمانیها بهانه و مناسبترین و کارسازترین دستاویز برای هرگونه برخورد با ایران و اقدام به اشغال آن بود که همین طور هم شد. در تحلیل نهایی میتوان گفت که روسها و انگلیسیها در مورد طرح دستاویز فعالیت آلمانیها و ستون پنجم آلمان در ایران بر ضد متفقین به مثابه ابزاری کارساز برای خارج کردن ایران از حالت بیطرفی استفاده کردند.(*)
پینوشتها:
[1]. همایون الهی، اهمیت استراتژیک ایران در جنگ جهانی دوم، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چ سوم ،1369، ص 98.
[2]. همان ، ص111 .
[3]. کلاوس لارس، جنگ سرد چرچیل، ترجمهی حمیدرضا زاهدی، تهران، اطلاعات، 1383، ص 66.
[4]. ایرج ذوقی، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، تهران، پاژنگ، چ دوم، 1368، ص 32 .
[5]. محسن گنجبخش زمانی، «تحلیل اشغال ایران در جنگ جهانی دوم در چارچوب اهداف و استراتژیهای کلان متفقین(انگلیس و شوروی)»، فصلنامهی تاریخ روابط خارجی، ش31 (بهار1386)، صص147 ـ 145 .
[6]. همان، ص149 .
[7]. محسن گنجبخش زمانی، «حضور آلمانیهای مقیم ایران؛ بهانهای برای اشغال ایران در جنگ جهانی دوم»، فصلنامهی تاریخ روابط خارجی، ش 28(پاییز 1385)، ص 208.
[8] .همان ص16.
[9] . محسن گنجبخش زمانی، همان، ص162.
[10]. ایرج تنهاتن ناصری، «روابط سیاسی ایران و شوروی در واقعهی سوم شهریور 1320ش»، فصلنامهی تاریخ:ضمیمهی مجلهی دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی، سال دوم، ش1، 1380، ص136 .
[11]. دربارهی سوم شهریور و نقش ایران در جنگ جهانی دوم، تهران، مرکز پژوهش و نشر فرهنگ سیاسی دوران پهلوی، 2536 شاهنشاهی، صص34 ـ33.
[12]. آرشیو مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه، سال 1320، کارتن 15، پروندهی 2/36، صص 102 ـ 65.
[13]. دربارهی سوم شهریور و نقش ایران در جنگ جهانی دوم، همان، صص 49 ـ 39 .
[14]. اسناد نقض بیطرفی ایران در شهریور 1320؛ سیاست خارجی در آستانهی اشغال، به کوشش محمد ترکمان، تهران، کویر، 1370، صص 163 ـ 160.
[15]. حسین مکی، تاریخ 20 ساله ایران ، جلد7، تهران، علمی و ایران، 1362، صص 157 ـ 156 .
[16]. حسین آبادیان، همان، صص 145 ـ 140.
BBC: British Broadcasting Corporation.[17]
[18]. گزارش راهبردی رسانه(4)؛ بی.بی.سی فارسی در یک نگاه، تهران، دفتر مطالعات و برنامهریزی رسانهها، 1389، ص9.
[19]. همان، ص 177.
[20]. گزارش راهبردی رسانه؛ بی.بی.سی فارسی در یک نگاه، همان، صص 10 ـ 9.
[21]. برای آگاهی بیشتر رک: ابوالفتح مؤمن، «بهانهای که نبود؛ نگاهی به اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و استعفای رضاشاه»، ماهنامهی زمانه، سال دوم، شمارهی 12(شهریور 1382)، صص 73 ـ 66.
[22]. آرشیو مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، اسناد روابط ایران و انگلیس، سندهای شمارهی 929 و 931.
[23]. آرشیو مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه، سال 1320، کارتن 15، پروندهی 2/36، صص 211 ـ 206؛ ایران در اشغال متفقین؛ مجموعهی اسناد و مدارک 24 ـ 1318، همان، صص 62 ـ 49.
[24]. آرشیو مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، اسناد روابط ایران و انگلیس، سند شمارهی 949.
[25]. آرشیو مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، همان، سند شمارهی 951.
[26]. همان، سند شمارهی 961.
[27]. آرشیو مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه، سال 1320، کارتن 15، پروندهی 2/36، ص 115.
منبع : برهان
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}