نویسنده: سید محمد مهدی زاده




 

چارچوب ها، ساختارهای شناختیِ اساسی و بنیادی هستند که نحوه ی ارائه و ادراک واقعیت را تعیین و به فرد کمک می کنند تا بتواند دنیای اطراف خود را تفسیر کند. بدین لحاظ، چارچوب ها را می توان طرح واره های شناختی دانست که بر نحوه ی ادراک و فهم ما از واقعیت تأثیر می گذارند.
در قلمرو مطالعات و پژوهش های ارتباطی، چارچوب سازی(1) به این معناست که رسانه ها نه آینه ای برای انعکاس واقعیت، بلکه سازنده ی واقعیت و شکل دهنده به آن هستند. چارچوب سازی به رابطه ی میان متن و اطلاعات به گونه ای که معنای خاصی را به ذهن متبادر می سازد، اشاره دارد. بر پایه ی این نظریه، رسانه ها توجه خود را بر بعضی موضوعات و رویدادها متمرکز می کنند(برجسته سازی) و سپس آن ها را در چارچوب معنایی خاص قرار می دهند.
به بیان دیگر، رسانه ها به مخاطبان می گویند درباره ی «چه» فکر کنند و سپس چگونه فکر کردن را نیز در چارچوبی که از پیش ساخته و پرداخته اند، بر آنان تحمیل می کنند. چارچوب سازی مبتنی بر این فرض است که نحوه ی توصیف یک موضوع و رویداد در گزارش های خبری، بر [چگونگیِ] درک آن موضوع و رویداد توسط مخاطب، تأثیر می گذارد(شیفل و تیوکسبری، 11:2007). «بنابراین، کار رسانه ها تنها انتخاب رویداد و حوادثی خاص از میان رویدادهای زیاد نیست، بلکه معنی دادن به آن نیز هست. رسانه ها ناگزیرند حوادث و رویدادها را برای مخاطبان شان مهم و با اهمیت نشان دهند؛ لازمه ی این کار نیز جای دادن خبر در متن یک روایت یا داستان است(استریت، 60:1384).
هرگونه بازنماییِ واقعیت، نوعی چارچوب سازی است. همان گونه که عکس گرفتن از یک صحنه نیز نوعی چارچوب سازی است. روزنامه نگاران با انتخابِ واقعیت های مرتبط و قرار دادن آن ها در زمینه ها و بافت های مناسب، چارچوب هایی را جهت درک و فهم وقایع برای خوانندگان خلق می کنند.
به اعتقاد استریت(2)، درک فرایندهای انتخاب و روایت خبر، با استفاده از مفهوم چارچوب سازی ممکن می شود. رابرت اِنتمَن(3)، چارچوب سازی را چنین تعریف می کند: «چارچوب سازی انتخاب شماری از وجوه واقعیت برای پرتوافکنی بر آن ها، و شماری دیگر برای در سایه قرار دادنِ آن هاست، به نحوی که در کل، داستانی منسجم و موجه درباره مشکلات، علل پیدایش آن ها، مضامین اخلاقی آن ها و راه های برطرف کردن شان به وجود آید (انتمن، 1996 به نقل از استریت، 61:1384-60).
رسانه ها با چارچوب سازی رویدادها، ساختار شناختیِ مشخص و تعریف شده ای را برای مخاطبان فراهم می کنند، به گونه ای که مفهوم سازی آن ها از دنیای پیرامون و درک شان از واقعیت، براساس چارچوب های رسانه ای باشد.
شیفل(4) با ارائه یک الگوی فرایندی درباره ی اثر چارچوب سازی ها، به دو نوع چارچوب اشاره می کند: نخست، «چارچوب های رسانه ای» و دوم «چارچوب های فردی» (دریافت کنندگان).
شیفل، تمایز مفهومی بین چارچوب های رسانه ای و چارچوب های فردی را به پیروی از کیندر(5) و ساندرز(6) (1990) انجام می دهد. کیندر و ساندرز اذعان می کنند که چارچوب ها هم به عنوان «ترفندهای زبانی در گفتمان سیاسی» و هم به عنوان «ساختارهای درونی ذهن» عمل می کنند.
گیتلین(7) نیز معتقد است چارچوب ها عمدتاً به طور ضمنی و تلویحی، جهان را هم برای روزنامه نگارانی که [وقایع] آن را گزارش می کنند، و هم برای ما(مخاطبان) که دریافت کننده ی آن گزارش ها هستیم، تعریف و سازماندهی می کنند(شیفل، 105:1999).
طبق الگوی شیفل، چهار فرایند چارچوب سازیِ مرتبط به هم وجود دارد: نخست، بر ساخت و استفاده از چارچوب های رسانه ای به وسیله ی روزنامه نگاران و دیگر کارکنان سازمان های خبری که تحت فشار منظم منابع، ارزش ها و زوایای خبری برای گزارش رویدادها هستند؛ دوم، انتقال گزارش های خبریِ متناسب با چارچوب های رسانه ای به مخاطب؛ سوم، پذیرش این چارچوب ها به وسیله ی مخاطبان؛ چهارم، پیامد چارچوب سازی رسانه ها برای نگرش ها، دیدگاه ها و رفتار مخاطبان(شیفل، 7:1999-106).
رسانه ها برای چارچوب سازی رویدادها و تولید معنا برای مخاطبان، از رویه ها و شگردهایی چون انتخاب واژگان، استعاره ها، کنایه ها، تمثیل ها و... استفاده می کنند تا داستان و روایتی معنادار از آن چه می خواهند بسازند، و نظام معانیِ خاصی برای مخاطبان خلق کنند.
دی آنجلو(8) (2002) به سه پارادایم متفاوت چارچوب سازی اشاره می کند: نخست، الگوی شناختی که بر اندیشه ها و نظام واژگان روزنامه نگاران تأثیر می گذارد. دوم، الگوی ساختاری که روزنامه نگاران را فراهم کننده ی «بسته های تفسیری» در حمایت از مواضع منابع خبری می داند و سوم، الگوی انتقادی که چارچوب ها را پیامد شیوه های مرسوم جمع آوری خبر براساس ارزشهای مورد نظر نخبگان [قدرت و ثروت] می داند (مک کوایل، 511:2006).
فرایند چارچوب سازیِ رسانه ها شبیه ساخت چارچوب برای خانه است که متناسب با اشیایی که در آن قرار می گیرد، برای آن چارچوبی تهیه می شود؛ ارتباط گر نیز متناسب با محتوای پیام خود، قالب و ساختاری را برای آن انتخاب می کند.
بخشی از فرایند چارچوب سازی، «بافت زداییِ» ارتباط گر از رویداد یا پدیده است تا رسانه بتواند آن رویداد را مجدداً بافت زایی کند. از طریق فرایند بافت زدایی و بافت زایی، ویژگی مشاهدات تغییر می یابد. رویدادی آشنا که در رسانه ها ارائه شده است، وقتی در بافت تازه ای ادراک می شود، تغییر ماهیت می دهد و آن چه معمولاً آشنا به نظر می رسید، ممکن است عجیب و ناآشنا به نظر آید(ویندال، سیگنایزر و اولسون، 258:1376).

پی نوشت ها :

1. Framing
2. J.Street
3. R. Entman
4. D. Scheufele
5. Kinder
6. Sanders
7. T. Gitlin
8. P. D'angelo

منبع : مهدی زاده، سید محمد، (1389)؛ نظریه های رسانه: اندیشه های رایج و دیدگاه های انتقادی، تهران: نشر همشهری، چاپ اول 1389.