نویسنده: سید محمد مهدی زاده




 

قبل از فهم نظریه های ساختارگرایانه ی رسانه، درک نظریه ی «زبان» که به وسیله ی سوسور مطرح شده، لازم است. سوسور زبان شناس ساختارگرای سوئیسی، زبان را نظامی از نشانه ها می داند که با فرایند پیچیده ی دلالت سر و کار دارد. وی زبان را به دو بخش «لانگ»(1) (زبان) به عنوان مجموعه ی نشانه های مرتبطی که تابع مجموعه ای از قواعد است و «پارول»(2) (گفتار) که همان رابطه و ارتباط کلامی میان افراد انسانی یا کاربرد فردی زبان است، تقسیم می کند. «گفتار» تجلی عینی و عملی «زبان» است و به وسیله ی آن تعیین می شود.
«پارول به موارد تجربی و بالفعل کاربرد زبان مربوط است؛ یعنی به چیزهایی که مردم در زمان ها و مکان های خاص به کار می برند. اما لانگ نوعی ژرف ساخت است؛ یعنی کل نظام نشانه هایی که اساس پارول را تشکیل می دهد. رویکرد سوسور بیشتر بر لانگ متمرکز است تا پارول. او کمتر به آن چه مردم می گفتند علاقه داشت، علاقه ی او بیشتر معطوف به نظام زبانیِ نهفته در پسِ کلام بود که به آنان اجازه می داد همه چیز بگویند» (اسمیت، 162:1383).
از نظر سوسور همه ی زبان ها با یکدیگر متفاوت اند: واژگان شان دنیا را به مقولات کاملاً متفاوتی تقسیم می کند؛ صرف و نحوشان مفاهیم را به طرز کاملاً متفاوت به هم ربط می دهد. اما همه ی آن ها اختیاری است، همه ی آن ها در یک ساختار جانشینی(3) و همنشینی(4) سهیم اند. همه ی آن ها از لحاظ جانشینی بر نظامی از مقولات متکی هستند که معنای شان به خویشاوندی با دیگر مقولات همان نظام بستگی دارد، و همه شان برای ساختن «عبارات» اصلی نظام های پیوستگی، این مقولات را دارند. بنابراین همه ی زبان ها از لحاظ ساختار تفاوت و ترکیب با هم مشترک اند(فیسک، 1:1386-170).
اساس زبان شناسی سوسور بر تفکیک «دال»(5) و «مدلول»(6) یا لفظ و معنا داد. کلمه یا تصویر «درخت» دال، و مفهوم یا صورت ذهنیِ درخت، مدلول آن است. هر نشانه ی زبانی ترکیبی از دال و مدلول است. بین دال و مدلول، رابطه ی ذاتی و طبیعی وجود ندارد، بلکه رابطه ی میان آن ها دلبخواهانه(7) است. به عبارتی، هیچ رابطه ی ذاتی بین لفظ درخت و مفهوم درخت وجود ندارد. چنان که بین دال و مدلول آن نیز رابطه ی ذاتی وجود ندارد. پرسش این است که اگر هیچ رابطه و پیوند ذاتی و طبیعی بین دال و مدلول یا همان لفظ و مفهوم وجود ندارد، پس نشانه ها معنای شان را از کجا می آورند؟ سوسور در پاسخ، معنای نشانه ها را ناشی از روابط متمایز آن ها می داند. به این معنی که «واژه ها و مفاهیم، معنای شان را براساس تفاوتی که با سایر واژه ها و مفاهیم در یک نظام زبانیِ مشخص دارند، کسب می کنند» (سیدمن، 216:1386).
برای مثال، در چراغ سرچهارراه ها آن چه دلالت می کند و حامل معناست، خودِ رنگ یا حتی مفهوم یا واژه ی آن نیست، بلکه تفاوت میان رنگ قرمز و سبز است که دلالت می کند. اگر ما نتوانیم میان رنگ های قرمز و سبز تمایز قائل شویم، نمی توانیم یکی را به معنای «توقف» و دیگری را به معنای «حرکت» درک کنیم.
بنابراین، معنای لفظ به وسیله ی واقعیت مادی و بیرونی ایجاد نمی شود، بلکه واژگان در رابطه با یکدیگر معنا پیدا می کنند و در جهان خارج ما به ازای حتمی ندارند. به سخن دیگر، معنا محصول رابطه و تمایز است؛ «تمایزی در درون مجموعه ای از تقابل ها و تغایرها» (بشیریه، 72:1379). لذا در می یابیم که زبان منعکس کننده ی واقعیتِ از پیش موجود نیست، بلکه فهم ما از واقعیت را سازمان می دهد یا می سازد. به عبارتی، زبان سازنده ی واقعیت است. «معنا»(8) امری آشکار در واقعیت که در زبان یا رسانه منعکس می شود، نیست، بلکه حاصل روابط ساختاریافته در زبان است. نشانه ها، معانی و فهم واقعیت را ممکن می سازند. شیوه ی «مفهوم سازی» جهان یا فهم آن نهایتاً بستگی به زبان ما دارد.
سوسور به چیزی معتقد بود که اغلب نظریه ی «کل گرایانه ی» معنا نامیده می شود، و در آن هر واژه ای نه جدا از واژه های دیگر، بلکه فقط بر زمینه ی زبان به عنوان یک کل، واجد معناست. در نظریه کل گرایانه ی معنا، هیچ تک واژه ای را نمی توان معنا کرد مگر با در نظر گرفتن «تفاوت ها و تمایزها»ی آن با واژه ای دیگر. پس، زبان نظام تفاوت هاست، و انواع تفاوت های نهفته در یک زبان خاص آشکارا به نحوه ی خاص تکه تکه کردن واقعیت موجود در جامعه ای که در آن زبان را به کار می برد، مربوط می شود(ماتیوز، 9:1378-198).
دیگر متفکر ساختارگرایی که با استفاده از نشانه شناسی در صدد فهم دلالت های معنایی نشانه ها در فرهنگ و زندگی روزمره برآمد، رولان بارت فرانسوی است که در کتاب اسطوره شناسی ها(9)، سعی دارد به ورای(ساختار نهایی) پدیده های فرهنگی و زندگی روزمره ی فرانسوی مانند ورزش و سرگرمی دست یابد.
بارت نشانه شناسی را وسیله ی تحلیل فرایندهای معنابخشی می داند که طبقه ی بورژوا به وسیله ی آن فرهنگ تاریخی و طبقاتی خود را بر طبیعت جهانی تحمیل می کند. به این اعتبار، نشانه شناسی روش اساسی نقد ایدئولوژی است.
بارت علاوه بر بسط ایده ی سوسور مبنی بر این که معانی به صورت مستقیم و سرراست به چیزهای واقعی اشاره نمی کنند، اذعان می کند که معانی می توانند به فراسوی ویژگی های زبان شناسی شان توسعه یابند و موقعیت اسطوره ای پیدا کنند.
«سوسور استدلال می کند که معنی هر اصطلاح در نظام زبان، شامل دال به علاوه مدلول، تحت عنوان نشانه است«دال(ویژگی لفظ/ آوا) + مدلول(ایده) = نشانه(معنی کل)
بارت، بُعد دیگری را به این معادله اضاله می کند:
{ زبان دال+مدلول=نشانه
{اسطوره دال+مدلول=نشانه
زبان- مرتبه اول دلالت(10) در الگوی بارت- قادر است مرتبه ی دوم دلالت یعنی اسطوره را تولید کند. این الگو اساس رهیافت بارت در نشانه شناسی است» (بارت، 1993 به نقل از لافی، 57:2007).
به عنوان مثال، نشانه ی «موش» در مرتبه ی زبانی دلالت، یعنی «جونده ی کوچک». اما در مرتبه ی اسطوره ی دلالت، معنیِ موش تابعی از بافت های اجتماعی و فرهنگی است. در کشورهای غربی انگلیسی زبان مانند بریتانیا، موش اسطوره ای است که بر کثافت، بیماری و تاریکی فاضلابِ زیرزمین دلالت می کند(همان:58).
این تمایز بین زبان و اسطوره، با تمایزِ معنایِ صریح و معنایِ ضمنی منطبق است. معنایِ صریح، با تعریف فرهنگ لغت از نشانه مشابه است. معنای ضمنی، به معانی اجتماعی و فرهنگی(اسطوره ای) مربوط به نشانه اشاره می کند. معنای صریح موش یعنی جونده ی کوچک، اما معنای ضمنی موش یعنی کثافت، بیماری و...
بارت اسطوره را چنین تعریف می کند: «اسطوره، نظام نشانه شناختیِ مرتبه ی دومی است که در آن نشانه های زبان، یعنی هم دال ها و هم مدلول ها، در مقام دال های اسطوره ای ایفای نقش می کنند؛ یعنی بر دیگر مدلول های اسطوره ای دلالت می کنند» (بارت، 1973 به نقل از میلنر و براویت، 150:1385).
بارت، اسطوره در جامعه ی بورژوایی را گفتار سیاست زدوده ای می داند که امر تاریخی را شکل طبیعی می بخشد و امور موقت را جاودانی جلوه می دهد. «اسطوره از طریق طبیعی جلوه دادن رخداد تاریخی، اساساً از وضع اجتماعی موجود دفاع می کند(همان:150). به عبارتی، کار ویژه اساسیِ اسطوره، «طبیعی سازی»(11) است.
او اعتقاد دارد که نشانه ها معصوم و بی طرف نیستند، بلکه در شبکه های پیچیده ی بازتولید ایدئولوژیکی گرفتارند(اسمیت، 178:1383).
برای بارت، اسطوره زنجیره ی همبسته ای از مفاهیم است. شاید مردم از معنای این زنجیره آگاه باشند، اما از خصلت اسطوره ای آن بی خبرند. از نظر بارت، اسطوره عملکرد اصلی خود را می پوشاند و معانی خود را طبیعی جلوه می دهد. او اسطوره را دارای پایه ی طبقاتی می داند که معنای آن را فرادستان اجتماعی برای خود ساخته اند، اما طبقات فرودست نیز حتی علیه منافع خود، آن را می پذیرند؛ زیرا «طبیعی» شده است.
بارت درصدد است نشان دهد که چگونه همه ی آیین ها و صورت های به ظاهر خودجوش جوامع بورژوایی معاصر تابع نوعی تحریف نظام مند هستند و در هر لحظه مستعد آنند که از آن ها تاریخ زدایی شود، طبیعی جلوه کنند و به اسطوره تبدیل شوند: همه ی فرانسه به درون این ایدئولوژی بی نام فرو می غلتد: مطبوعات ما، فیلم های ما، تئاتر ما، ادبیات پیش پاافتاده ی ما، آیین های ما، عدالت ما، دیپلماسی ما، مکالمات ما، غذاهایی که می خوریم، لباس هایی که می پوشیم و خلاصه همه چیز ما در زندگی روزمره وابسته به بازنمایی ای است که بورژوازی از روابط میان انسان ها و جهان داد و ما را وا می دارد داشته باشیم(بارت، 1973 به نقل از هبدایج، 385:1378).
بارت، ساختارِ پنهان و نهفته ی عناصر فرهنگی و روزمره ی مردم فرانسه(ورزش، سرگرمی و...) را «قاعده ی بورژوایی» می نامد. بورژوازی در چارچوب معانیِ برساخته ی خود، فرهنگ طبقاتیِ خویش را به عنوان طبیعت انسانی قلمداد می کند. اسطوره در اندیشه ی بارت، همان ایدئولوژی در بیان مارکس(12) است که به عنوان مجموعه ای از اندیشه ها و کردارها، از وضع موجود دفاع می کند. به عبارتی، اسطوره و ایدئولوژی به معنای ساختارگرایانه شان، برای بارت مترادف هستند.
نظریه ی نشانه شناسی- یا ساختارگرایی- بارت درباره ی اسطوره، ابزار کارآمدی برای بررسی و نقد نحوه ی عملکرد متون رسانه ای است. از آن جایی که رسانه ها عنصر مهم و شاید مهم ترین عنصر در چارچوب نظام فرهنگی و اجتماعی نشانه ها برای اسطوره سازی هستند، به نظر می رسد تلویزیون، اینترنت و دیگر رسانه ها می توانند به طور آشکار به شل گیری بعضی اسطوره ها کمک کنند. معروف ترین مثال بارت درباره ی اسطوره سازی رسانه ها، تحلیل عکس روی جلد مجله ای فرانسوی است. او به عکس روی جلد شماره ای از نشریه ی «پاری ماچ» اشاره می کند که در آن سرباز سیاه پوستی، ملبّس به لباس نظامی ارتش فرانسه، پرچم سه رنگ این کشور ادای احترام می کند. چشم این سرباز جوان روبه بالا به پرچم است. این عکس در معنای صریح، بیانگر احترام یک سرباز سیاه پوست به پرچم فرانسه است، اما معنای ضمنی، نشانگر وفاداری سربازان سیاه پوست فرانسوی به پرچم این کشور است و در نتیجه می تواند صدای منتقدانِ سیاست های استعماری فرانسه را خاموش کند. به باور بارت، این عکس این احساس را در او برمی انگیزاند که «فرانسه یک امپراتوری باشکوه است که تمام فرزندانش، فارغ از هر نژادی، وفادارانه زیر پرچم آن خدمت می کنند و هیچ چیز بهتر از اشتیاق این سرباز سیاه پوست به خدمت در ارتش فرانسه، نمی تواند صدای مخالفان سیاست های استعماری فرانسه در کشورهای آفریقایی را ساکت کند.
ایدئولوژیِ استعماری فرانسه، توضیح دهنده ی سلام نظامیِ سرباز سیاه پوست در عکس روی جلد پاری ماچ است. تنها از طریق شالوده شکنیِ اسطوره یا خوانش معانی پنهان اسطوره، ایدئولوژیِ آن- یا ارزش ها و باورهای حافظ آن- برملا می شود.
بارت با اشاره به عکس سرباز سیاه پوست و ادای احترام وی به پرچم فرانسه، اذعان می کند که این تصویر «به طور طبیعی» مفهوم امپراطوری فرانسه را به ذهن بیننده متبادل می سازد، یا وضعیتی را به وجود می آورد که هیچ جایی برای بحث باقی نمی ماند و قضیه آنقدر «واضح» به نظر می رسد که این تصویر القا کننده ی مفهوم می شود. بدین سان، رابطه ی بین سرباز یاد شده و امپراطوری فرانسه به امری «طبیعی» تبدیل می شود.
آن چه باعث می شود تا خواننده به صورت ساده اندیشانه اسطوره ها را مصرف کند این است که او آن را نه به صورت یک نظام نشانه شناسی بلکه به صورت یک امر طبیعی می پندارد... خواننده رابطه دال و مدلول را طبیعی فرض می کند[و در حالی که] هر نظام نشانه شناختی، نوعی نظام ارزش ها نیز هست؛ [اما] مصرف کننده ی اسطوره، رابطه ی دلالت را نوعی نظام حقایق می پندارد. در نتیجه، او اسطوره را به صورت نظامی حقیقی قرائت می کند، حال آن که در واقع اسطوره چیزی نیست مگر نظامی نشانه شناختی (بارت، 1973 به نقل از استوری، 216:1386).
نشانه ها به اسطوره ها و ارزش ها شکل عینی می دهد و با انجام این کار، هم تأییدشان می کند و هم به آن ها عمومیت می بخشد. ما با استفاده از نشانه ها ایدئولوژی و اسطوره را حفظ می کنیم و بدان جان می بخشیم. وقتی نشانه ها اسطوره ها و ارزش ها را عام و جهان شمول می کند، آن ها را قادر می سازد که کارکرد تعیین هویت فرهنگی را انجام دهند. یعنی اعضای فرهنگ را توانا می سازد که عضویت خود را در آن فرهنگ از راه پذیرش اسطوره ها و ارزش های مشترک تعیین کنند.
نشانه شناسی به ما می آموزد که وظیفه ی اسطوره، «طبیعی سازیِ» امر تاریخی و موقت به امر پایدار و جاودانی است. به عبارتی، «نشانه شناسی، ایدئولوژی نهفته در اسطوره های فرهنگی را آشکار می کند».
نظریه ی بارت، برای اسطوره شناسی های رسانه ای معاصر، نظریه ای کارآمد است و پژوهشگران نیازمند به کارگیری این نظریه و بسط آن برای تحلیل نحوه ی عملکرد متون رسانه ای چون اخبار، فیلم، سریال، آگهی و... هستند.

پی نوشت ها :

1. Langue
2. Parole
3. Paradigmatic
4. Syntagmatic
5. Signifier
6. Singified
7. Arbitraty
8. Meaning
9. Mythologies
10. signification
11. Naturalization
12. K. Marx

منبع : مهدی زاده، سید محمد، (1389)؛ نظریه های رسانه: اندیشه های رایج و دیدگاه های انتقادی، تهران: نشر همشهری، چاپ اول 1389.