ارتباطات و امپریالیسم فرهنگی: سلطه ی غرب بر شرق
نظریه ی امپریالیسم فرهنگی(1) اگر چه بین نظریه ی اقتصاد سیاسی و مطالعات پسااستعماری قرار می گیرد، اما در ذیل مطالعات پسااستعمار مطرح می شود. (لافی، 139:2007). امپریالیسم مبتنی بر روابط فرادستی و فرودستی در سطح جهان
نویسنده: سید محمد مهدی زاده
نظریه ی امپریالیسم فرهنگی(1) اگر چه بین نظریه ی اقتصاد سیاسی و مطالعات پسااستعماری قرار می گیرد، اما در ذیل مطالعات پسااستعمار مطرح می شود. (لافی، 139:2007). امپریالیسم مبتنی بر روابط فرادستی و فرودستی در سطح جهان میان کشورهای صاحب ثروت و قدرت از یک طرف و کشورهای توسعه نیافته و فاقد ثروت و قدرت از طرف دیگر، و ملازم سرمایه داری است. سرمایه داری با فراتر رفتن از مرزهای ملی و تأسیس نظم اقتصادیِ جهانی، تمام کشورها را به روش های صلح آمیز یا خشونت آمیز، وارد شبکه ی بازار و مناسبات کالایی می کند و به اِعمالِ کنترل اقتصادی و سیاسی کشورهای صاحب ثروت بر مناطق وسیعی از جهان مبادرت می ورزد. بنابراین، امپریالیسم نتیجه ی طبیعیِ سرمایه داری تلقی می شود.
امپریالیسم فرهنگی، اشاره به شیوه هایی است که طی آن انتقال برخی از محصولات، مُد و سبک زندگی از کشورهای فرادست به کشورهای فرودست و بازارهای وابسته صورت می گیرد و به ایجاد الگوهای خاص تقاضا و مصرف می انجامد. این الگوها بر ارزش ها، آرمان ها و رویه های غربی مُهر تأیید می زند و باعث سیطره ی فرهنگ غربی و سرمایه داری بر فرهنگ های محلی می شود. ارتباطات و رسانه یکی از تأثیرگذارترین ابزارهای نهادی هستند که این فرایند را تسریع و سازماندهی می کنند. ظهور و تکوین سلطه ی ارتباطیِ غرب و بسط و نفوذ ارزش ها، باورها و سبک زندگی غربی در سراسر جهان، ناشی از صورت بندی نظام اقتصادی و اجتماعی نوین سرمایه داری بود که همه ی جهان را در جستجوی سرمایه و سود و فروش محصولات و فراورده های خویش در نوردید و نظام معانی فرهنگی خود را جهانی ساخت.
در اروپا، تحولاتی چون اصلاحات مذهبی، انقلاب صنعتی و افزایش پس اندازها، منجر به شکل گیری نظام اقتصادی نوینی شد که فرهنگ را دگرگون و اقتصاد به معنای سودجویی را وارد زندگی بشر کرد. این نظام نوین اقتصادی، نظام سرمایه داری بود که به مرور به ماورای مرزهای ملی گسترش یافت و به قول مارکس، جهان را بر صورت خویش ساخت. فعالیت های اقتصادی برای کسب سود سبب شد که ارزش مبادله بر ارزش استفاده برتری یابد و به انباشت سرمایه منتهی شود(معتمدنژاد، 1371).
ژاک آتالی(2) فرانسوی در کتاب سه جهان، ضمن تقسیم بندی تاریخ بشریت، سه نظم را از هم تفکیک می کند: 1. نظم آیینی 2. نظم امپراتوری 3. نظم سوداگری. نظم اول بر اسطوره و نظم دوم بر قدرت متکی بود. نظم سوم که بعد از رنسانس به وجود آمد بر اشیا و کالا استوار است. زبانش، زبان پول است، و جز به پول و کالا، به چیزی نمی اندیشد.
ایمانوئل والرشتاین(3)، با مطالعه ی تحولات بعد از رنسانس، با تفکیک و معرفیِ سه نوع نظام در تاریخ بشر، آخرین نظام را جهان نظام نوین سرمایه داری نامگذاری می کند. دو نظام دیگر عبارت بودند از: 1. نظام های کوچک که در امپراتوری ها ادغام شدند. 2. نظام های امپراتوری که قبل از سرمایه داری حاکم بودند. نظام های امپراتوری، شالوده ی سیاسی داشتند و بر سرزمین های وسیعی حاکم بودند، اما قدرت شان در نواحی وسیع امپراطوری یکسان نبود. جهان نظام نوین، برخلاف نظام امپراطوری که ماهیت سیاسی داشت، ماهیت اقتصادی دارد.
ارتباطات را باید در قالب این جهان نظام و در دو گونه ی متمایز اما مکمل مورد بررسی قرار داد: 1. ارتباطات به عنوان مجاری مستقیم سلطه، 2. ارتباطات به عنوان مجاری غیرمستقیم سلطه.
در گونه ی اول، کشتیرانی، چاپ، تلگراف، راه آهن، کشتی بخار و... محصول پیشرفت سرمایه داری و در عین حال، ابزارها و امکاناتی نوین برای بسط و گسترش سرمایه داری و افزایش قدرت سرمایه در جهان بودند.
در گونه ی دوم، نقش محتوا و مضامین ارتباطی در انتقال ارزش ها، هنجارها، سبک زندگی و فرهنگ سرمایه داری به کشورهای پیرامون و توسعه نیافته، برای سلطه بر اذهان مردمان مشرق زمین و انهدام فرهنگ، باورها و ارزش های سنتی و تاریخی شان مدنظر است (معتمدنژاد، 1371).
هربرت شیلر، امپریالیسم فرهنگی را نوعی نفوذ اجتماعی می داند که از طریق آن، کشوری اساس تصورات، ارزش ها، معلومات و هنجارهای رفتاری و همچنین سبک زندگی خود را بر کشورهای دیگر تحمیل می کند. در این فرایند تأثیرگذاری و نفوذ اجتماعی، مضامین و محتوای رسانه ای چون فیلم های سینمایی، سریال ها و برنامه های تلویزیونی و ماهواره ای، تبلیغات تجاری و... بیشترین نقش را دارند.
امپریالیسم فرهنگی از طریق ارتباطات، پدیده ای اتفاقی و اضطراری نیست، بلکه برای کشورهای امپریالیستی که تلاش می کنند بدین وسیله تسلط اقتصادی و برتری سیاسی خود را بر ممالک دیگر، برقرار و حفظ کنند، امری حیاتی است(شیلر، 1976 به نقل از معتمدنژاد، 31:1377).
شیلر معتقد است، مفهوم امپریالیسم فرهنگی، مجموعه ی فرایندهایی را که از طریق آن، جامعه ای به داخل جهان- نظام جدید کشانده می شود، به خوبی توصیف می کند و نشان می دهد که چگونه قشر سلطه جوی آن جذب می گردد، تحت فشار و اجبار واقع می شود و بعضی اوقات در درونِ نهادهای اجتماعیِ در حالِ شکل گیری آلودگی پیدا می کند تا با ارزش ها و ساختارهای مرکز سلطه جوی نظام، انطباق یابد یا حتی باعث پیشبرد آن ها شود.
بنابراین، امپریالیسم فرهنگی محصول مجموعه ای از فرایندهای اقتصادی و فرهنگی است. «به زعمِ شیلر، رسانه های جمعی با فراهم کردن حمیات ایدئولوژیک برای سرمایه داری و به خصوص شرکت های فراملیتی آن، با نظام سرمایه داری جهانی در تقارن است. این رسانه ها از طریق تأثیر ایدئولوژیک عام و گسترده ای که دارند، به مثابه ی ماشین های بازاریابی این شرکت ها عمل می کنند» (بارکر، 310:1387).
سعید(1382) معتقد است امپریالیسم و استعمار، تنها یک فعالیت ساده ی انباشت سرمایه و کسب سود نیست، بلکه هر دو با صورت های مؤثر و نافذ ایدئولوژیک حمایت می شوند و از پنداره های خاصی استفاده می کنند؛ پنداره هایی مانند این باور که سرزمین ها و آدم های مشخصی وجود دارند که نیاز به سلطه دارند و به همان اندازه نیز تمنای دانشی که با سلطه مربوط است.
او با تأکید بر رابطه ی ذاتی و انکارناپذیر فرهنگ و امپریالیسم، معتقد است که امپراطوری، از طریق فرهنگ، سلطه خود را نهادینه و این ایده را ترویج می کند که [انسان] شرقی حق ندارد حتی تاریخ خود را روایت کند. وی با اشاره به این که امپریالیسم تنها با روابط سلطه سر و کار ندارد، بلکه نوعی ایدئولوژی توسعه و پیشرفت نیز با خود به همراه دارد، این ایده را که فرهنگ نمی تواند بخشی از امپریالیسم یا امپراتوری باشد، نقد می کند و آن را شگردی برای غفلت از ارتباط آن دو می داند.
فیلد هیوز(4) با اشاره به این که اساس اقتدار امپریالیسم، عبارت از «ایستار ذهنی و فکری استعمار» است، از قول ژول هرمان(5) مدافع استعمار فرانسه چنین نقل می کند: «لازم است این مطلب پذیرفته شود و به عنوان نقطه ی حرکت قبول گردد که سلسله مراتبی در نژادها و تمدن وجود دارد و ما متعلق به نژاد برتر و تمدن بالاتری هستیم، با قبول این مطلب به نوبه ی خود، به دست آوردن حق برتری ایجاب می کند که مقررات مستحکمی هم وضع گردد. مشروعیت اساسی پیروزمند بر مردمان بومی از تسلیم و سرسپردگی آنان در برابر برتری ما ناشی می شود و نه فقط تسلیم در برابر برتری فنی، اقتصادی و نظامی مان. شأن ما بر کیفیت استوار است و این بنیانی است که ما با آن حق داریم کل بشریت را اداره کنیم. قدرت مادی چیزی نیست، بلکه تنها وسیله ای است برای چنین هدفی» (سعید، 57:1382).
هدف امپریالیسم فرهنگی با توجه به نظام ارتباطات جهانی امروز، فائق آمدن بر مقاومت است و نه اشغالِ نظامیِ کشورهای دیگر. شیلر ترویج فناوری های نوین در پوشش «عصر اطلاعات»(6) را تلاش برای مهار جنبش های آزادی بخشِ ملی می داند و می گوید که نظام اطلاعاتی و ارتباطاتی در خدمت تجسس و نظارت جهانی، استقرار سریع نیروهای مسلح و نفوذ شرکت های فراملیتی در بازار در آمده اند و به سلاحی ایدئولوژیک تبدیل شده اند.
به زعم وی، شبکه های رادیویی و تلویزیونی ایالات متحده به صورت روزافزون تحت نفوذ حکومت فدرال و خصوصاً وزارت دفاع این کشور قرار گرفته اند. او خاطرنشان می سازد که «آر سی ای»، که صاحب شبکه رادیویی و تلویزیونی اِن سی بی است، یکی از طرف های قرارداد بزرگ پنتاگون است. صادرات محصولات تلویزیونی امریکا، همراه با تبلیغات، فرهنگی تجاری را ترویج می کند که اَشکالِ محلیِ ظهور و بروز فرهنگی را نابود می سازد.
شیلر استدلال می کند که اگرچه امریکایی ها نخستین کسانی بودند که تحت تأثیر بمباران پیام های بازرگانیِ شرکت های تجاری قرار گرفتند، اما چیزی که اکنون در حال وقوع است، پیدایش و گسترش جهانی محیط فرهنگی- اطلاعاتیِ نوین و نظمِ شرکتی است. از آن جایی که شرکت ها و فرهنگ امریکا دارای سلطه ی جهانی اند، بخش بزرگی از دنیا را زیر نفوذ خود درآورده اند؛ به نحوی که سلطه ی فرهنگی امریکا، تعیین کننده ی حد و مرزهای گفتمان ملی در بسیاری از نقاط جهان است.
آنتونیونگری(7) و مایکل هارت(8) (1384) با توجه به فرایند جهانی شدن و صورت بندی های نوین اقتصادی و اجتماعیِ جهانی، نظم نوین جهانی را «امپراتوری» می نامند. برخلاف عصر امپریالیسم که به وضوح معلوم بود کشورهایی مسلط وجود دارند؛ در وضعیت امپراتوری، هیچ قدرت مرکزی و هیچ کشور مسلط و نیروی اجتماعیِ کنترل کننده ای وجود ندارد. امپراتوری به شبکه ی جهانی اینترنت متصل است و از طریق شبکه های کنترل کننده، هویت های تلفیقی، سلسله مراتب انعطاف پذیر و مبادلات متکثر را مدیریت می کند.
نگری و هارت، چرخش از عصر امپریالیسم به امپراتوری را بخشی از تغییر گسترده تر از جامعه ی مدرن به پُست مدرن ارزیابی می کنند. نظم جهان مدرن بر پایه ی کشورها، منازعه ی قدرت، روابط سلطه و فرمانبرداری شکل گرفته بود که قانون، سلسله مراتب اجتماعی و قدرتِ از بالا به پایین به آن نظم می بخشید. عصر پست مدرن نظم جهانی فراگیری است که از گونه های مختلفی از پدیده ها و مراجع قدرت، از کشورها گرفته تا سازمان های کمک رسانیِ بین المللی، تشکیل شده است. این هستی ها در دام شبکه های روابط قدرت گرفتار آمده اند. هیچ مرکز و نیروی کنترل کننده ای وجود ندارد. نظم اجتماعی جدید از وابستگی های متقابل، شبکه های بازار، صورت های جدید شرکت ها و توافقات میان پدیده های جهانی گوناگون حاصل می شود (سیدمن، 351:1386).
پی نوشت ها :
1. Cultural Imperialism
2. J. Attali
3. I. Wallerstein
4. D. Fieldhouse
5. J. Herman
6. Information age
7. A. Negri
8. M. Hartr
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}