نویسنده : عباسعلی رهبر



 

6) وجود تفکر افراطی درباره هویت های فرهنگی جوامع؛

این امر درباره هویت های فرهنگی جوامع در گذشته برای ستایش نژاد و ملت صورت می گرفت که می توان از آلمان هیتلری و ایتالیای زمان موسولینی نام برد و دانست که چگونه افراط بیش از حد و تأکید صرف بر نژاد و ملت و دولت، عواقب وخیمی به بارمیآورد. اگر هویت فرهنگی جامعه ای چنین مشخصه ای به خود گیرد، تبیین و توسعه سیاسی در مفهوم واقعی آن غیرممکن است.
6) ذهن گرایی و شایعه سازی
شایعه سازی و شایعه پردازی و به اصطلاح فرهنگ ارتباط شفاهی، در جهان سوم وکشورهایی که دارای فرهنگ سیاسی محدود هستند بسیار مرسوم است. مردم این کشورها به خاطر نگرش های احساسی و عدم اعتماد به دولت های خود اخبار رسانه های گروهی راباورنداشته و درواقع دانش اندکی درباره حوادث دارند وتنها از طریق گفتار مردم و شبکه های غیررسمی وارتباطات شفاهی، درباره حوادث به قضاوت می نشیند.
[21]

7) ریاضت فرهنگی

سخن از خودبندگی فرهنگی نابه جاست و نمی توان خود را در دنیا منزوی انگاشت. فرهنگ باید خصلت تقابلی و تعاملی داشته باشد یعنی هویت فرهنگی نظام سیاسی باید به گونه ای مورد تدقیق و تدبیر قرارگیرد که هم بر درون خویش نگریسته و خصلت پالایشی وویرایشی داشته باشد و هم از ورای مرزهای فرضی و یا واقعی خویش مطلع باشد.
مهم ترین شاخص فرهنگی توسعه، ارائه حدود و مرزهای فرهنگی منسجم از موقعیت و منزلت اجتماع است. اگر چنین امری محقّق شود ثمره مبادله فرهنگی معنا پیدامی کند.
اگر هویت فرهنگی با فرهنگ های دیگر در ارتباط نباشد و به پذیرش فرهنگی در
چهارچوب سیاست فرهنگی صحیح اقدام نکند نمی تواند در توسعه سیاسی اثرگذارد.
اقتباس فرهنگی باید از طریق صافی ای انجام شود که هم به ماهیت و اصالت فرهنگی نظام سیاسی لطمه ای نزند و هم هویت فرهنگی و نظام سیاسی از دانش و علم و تکنولوژی و نوآور سیاسی عصر خویش عقب نماند.
[22]

8) خشونت

در کشورهای توسعه نیافته در فرهنگ سیاسی خشونت جای مهمی را باز کرده است.روشهای آموزش و پرورش و غیر دموکراتیک بودن محتوای بسیار از قانون ها و کاربست نادرست وغیراصولی مقررات وعدم احترام به قانون و... به سهم خود، درتقویت این پندار که گویا خشونت بهترین راه احقاق حق وبهترین راه برای دسترسی به اهداف اجتماعی و سیاسی می باشد، تاثیر فراوان داشته اند. فرهنگ باید متکی بر احترام و اعتبار به آزادی و برابری انسان ها باشد
[23] "دورکهایم" می گوید:
"آزادی در فرار از نیروها و قید بندهای اجتماعی نیست بلکه در استقلال علمی نهفته است که عضویت در جامعه را ممکن می سازد و چنین امری، در جوامع واجد وابستگی ارگانیک به چشم می خورد"
[24]
جوامعی که درصدد یکسان کردن انسان ها و یا طبقه بندی ساختگی بوده اند، به سویدیکتاتوری و مطلقیت کشیده شده اند.
وانگهی جوامعی که به برابری فرصت ها برای انسان ها اعتقاد داشته و در عمل به آن مبادرت ورزیده اند به نوعی از آزادی و برابری دست یافته اند .
[25]منظور از اعتقاد به برابری انسان ها و لزوم اعتقاد به رعایت حقوق دیگران این است که وقتی در جامعه، اندیشه خلقت برابر انسان ها و نیز لزوم معتقدبودن به حقوق دیگران گسترش یافته باشد. دیگر هیچ فردی در فکر تخطی به حقوق دیگران نیست، بلکه آحاد نظام سیاسی از خصلت پسندیده واقع بینی و وظیفه شناسی برخوردار می شوند. در چنین فضایی است که در راه توسعه، مشارکت عمومی مردم به عنوان یکی از مهم ترین عوامل پیشرفت و پویایی و یکی از بزرگ ترین پشتوانه های قدرت ملی عینیت می یابد. آزادی، وجوهی دارد که یکی از
مهم ترین وجوه آن آزادی اندیشه و بیان است. این آزادی موجب تلاقی اندیشه ها و افکار، خلاقیت و سازندگی می شود. در چنین فضایی آزادی سیاسی مجال ظهور می یابد و زمینه ایجاد فضای باز در جامعه و شکوفایی فرهنگ ملّی فراهم می شود.
[26]

9) محافظه کاری

محافظه کاری به واسطه وجود حکومت های ظالم و زورگو و تربیت اجتماعی و خانوادگی به وجودمیآید.پدر به پسر نصیحت می کند که در مقابل شخص بزرگ تر چه از حیث مقام وچه از لحاظ سن ازاظهارنظرمخالف خودداریکند و سکوت را دراین موارد قویاً توصیه می نماید.
وابستگی ِغیراصولی و محافظه کاری سنتی درباره نیاکان، وجود دیدگاه محدود و بسته در زمینه طبیعت، انسان و محیط، روحیه بی اعتمادی و عدم تفکر استقرایی داشتن، از موانع فرهنگی توسعه به شمار میآید.

10) سوء ظن در برابر ابتکار

التقاط فکری و عقیدتی، تهدید کننده سلامت و خلوص و اصالت یک فرهنگ است. این امر به بروز سستی و رخوت در اعتقاد به آن ایدئولوژی منجرمی شود و به نوبه خود تزلزل و رخنه ای بنیان سیاست و قدرت متکی بر آن را پدیدمیآورد. بی توجهی به لزوم بهره گیری صحیح و مناسب از تجارب و تلاش های عقلانی و علمی و معرفتی انسان، ابهام در شیوه بهره گیری از این تجربه و تلاش، پرهیز و پروای بسیاری از قدما در تبیین مسائل جدید و گریز از مواجهه مستقیم با جریانهای فکری و فرهنگی معاصر از موجبات بروز بیماری التقاط بوده است.
فرهنگ باید مبتکر و خلاق و مبتنی بر شناخت و دانش باشد. دانش و شناخت، ستون فقرات فرهنگند و در صورتی که تحلیل روند، تمامیت ساختار سیاسی در معرض خطر قرار می گیرد. در نتیجه کارکرد باورهای فرهنگی، جامعه از حالت منفصل بودن و محافظه کاری و قبول وضعیت اسفبار خارج می شود و متقابلا به روحیه سازندگی وبالندگی جهت یافتن راه حل های مناسب متمایل می شود.

11) غیرعلمی و خرافی بودن فرهنگ

مراد از غیرعلمی بودن این است که آحاد یک نظام سیاسی به صورت یک باور فرهنگی به علم اعتقاد ندارند و نمی دانند که برای هر پدیده علتی است و علتی مطمع نظر است که علمی و منطقی باشد فرهنگ غیرعلمی جامعه موجبات کاهش کارآیی نظام را فراهم میآورد. از طرفی باید هویت فرهنگی نظام سیاسی را از خرافات و باورهای ناپخته پیراسته کرد. باید زوایدی را که در طول تاریخ منتسب به آن ها شده است کنارگذاشت و سره را از ناسره تمیز داد تا بتوان راه نیل به توسعه سیاسی را هموارکرد. در این صورت عناصری چون دین، مذهب و ایدئولوژی را می توان به عنوان یک نظام ِمعرفت شناختی ِ منسجم و نیز عاملی برای حل تعارضات و رفع شبهات تلقی کرد.

12) رشد سرطانی ارزش ها و سیاست زده کردن فرهنگ

خلط شئون و مراتب گوناگون مسائل و موضوعات فرهنگی و سیاسی بایکدیگر و ازیادبردن حدود و ثغور آن ها در یک مجموعه پیوسته از آفات و موانع توسعه سیاسی است.غور درسیاست و خوض در امور سیاسی روزمره ممکن است آفت سیاست زدگی ویا سیاسی نگریستن در همه امور و همه شئون را پدیدآورد.
[27] چنین روندی مانع اساسی توسعه سیاسی به شمارمی رود و در نهایت، به نوعی ابتذال و عوام پسندی از جمله نابودی ارزش های ناب و خلاقیت و ابتکار افزایش ناسازگاری، تضاد، خشونت و نابسامانی اجتماعی مبدل می شود.
توسعه فرهنگی در قالب پیدایش و گسترش گرایش هایی چون علم گرایی در مقابلاسطوره سازی، عقل گرایی در مقابل سنت گرایی، انتقادگرایی در مقابل جزم گرایی،انسان گرایی در مقابل نفی انسان، دنیاگرایی در مقابل دنیاگریزی، فردگرایی ِمثبت درمقابل جامعه گرایی، اراده گرایی در مقابل قضا و قدرگرایی ِمنفی و... تجلی می یابد و درمقابل فرهنگهایی که از اجتماع خصلت های ثانویه خصایل فوق تشکیل یافته اند نمی توانند راه را برای نیل به توسعه سیاسی فراهم کنند.
مجموعه ویژگی های فوق را می توان در قالب فکری کلی "شوم تقدیری" از لحاظ
مردم شناسی و محدود تبعی از لحاظ فرهنگ سیاسی و "احساسی" از لحاظ ایستاری و "محافظه کاری" از لحاظ اقدام خلاصه کرد.

ج) فرهنگ سیاسی شیعه در مقابله با عوامل فرهنگی تضعیف کننده توسعه سیاسی

فرهنگ، زمینه ساز توسعه بوده و از شاخص های توسعه در قلمرو فرهنگی، عقل گرایی آن است، در نتیجه فرهنگی می تواند راه نیل به توسعه را هموار سازد که عقل گرایی عنصری اساسی در آن تلقی شود.
امروز عقلانیت فرهنگی از مباحث عمده توسعه سیاسی است و توسعه نیازمند توجه به عناصر مولد آفرینندگی ها و خلاقیت های درون زا و مبارزه پی گیر با خرده فرهنگ های منحط و تنبل پرور است که در تضاد واقعی با تفکر و باورهای علمی قراردارند.
[28]
ویژگی های توسعه سیاسی از دیدگاه فرهنگ سیاسی در بردارنده عنصر عقلانیت است، چه فرهنگ سیاسی پایدار و بادوام فرهنگی است که بر قضاوت های ادراکه و کنش های عقلانی معطوف به هدف مبتنی باشد نه بر قضاوت های احساسی و ارزشی.
[29]
نگارنده مدعی نیست که دین اسلام و فرهنگ اصیل شیعه کلیه ابعاد توسعه سیاسی غرب را می پذیرد اما ادعا دارد که اگر عقلانیت، شاخص توسعه سیاسی تلقی شود به دلایلی که به طور مشروح آورده می شود حیات دینی شیعه با تأکید مستمر آن نسبت به دخالت عقل در تصمیم گیریهای سیاسی و اجتناب از نیاکان گرایی، جزم اندیشی و مطلق انگاری با توسعه سیاسی منافات ندارد. کاربرد اصول صحیح شیعه می تواند نه تنها باعث امحای عوامل فرهنگی تضعیف کننده توسعه گردد بلکه قادراست پایه گذار مدل نوین توسعه سیاسی دینی شود از جمله موضوعاتی که عنصر عقلانیت در آن ها حضور چشم گیر دارد می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1) اجتهاد: کاربرد عقل در فهم صحیح دین

نظر به این که بیانات دینی که در کتاب و سنت واقع است کلی و محدود وصور اعمالو حوادث واقعه که مسائل مورد ابتلاء را تشکیل می دهند غیرمتناهی و نامحصورند، برای
به دستآوردن جزئیات احکام و تفاصیل آن ها راهی جز اعمال نظر و پیمودن طریق استدلال نیست
[30]، بنابراین اجتهاد در فقه وسیله ای است برای استخراج احکام حوادث واقعه و رویدادهای نوین زندگی در بستر عقل و زمان از عناصر خاصه استنباط، تا فقه در طول زمان همگام با رویدادهای متحول زندگی و نیازهای جامعه متحول شود چه، بدون آن فقه هیچ گاه نمی تواند در برابر رویدادها پاسخ گو باشد.
[31] پذیرش واردکردن عقل در حریم دین و معرفی آن به عنوان یکی از منابع استنباط قواعد شرعی و ایجاد رابطه ای ناگسستنی میان عقل و شرع نمایانگر آن است که اسلام به کوشش های عقلانی برای شناخت، تبیین و ارزیابی موضوعات در عرصه های مختلف حیات اجتماعی اهتمام ورزیده است و عقل را به عنوان عنصری می شناسد که می تواند کاشف قانون بوده، آن را تحدید نموده یا تعمیم دهد و نیز استنباط از سایر منابع و مدارک مددکارخوبی باشد.
[32]

2) جایگاه تعقل در معارف و احکام اسلامی

میزان دخالت عقل و شناخت بشری در تشخیص موضوعات و احکام دینی مبین میزانعقلانیت آن مذهب و دین است. در این قسمت درصدد آنیم تا میزان حضور عقل در احکاماسلامی را دریابیم. مجموعه معارف اسلامی به سه بخش قابل تقسیم است:
معارف نظری یا اصول عقاید که اعتقاد و التزام به آن ها برای ورود در جرگه معتقداندین ضروری است و جزء ارکان اسلام به حساب میآیند، می باید بر استقلال عقلی واستدلال مبتنی باشند. تقلید و تبعیت از دیگران در این ارکان و اصول مجازنیست.
معارف ارزشی یا اخلاقیات بر چون وچرا مبتنی بوده و با برهان و استدلال ثابت می شوند. اما در فقه بسیاری از مباحث به بهانه اخلاقی بودن کنار گذاشته شده اند فزون بر این وضع معارف عملی که تصور می شود تعبدی محض هستند، بر مصالح و مفاسد معین مبتنی است.
[33]

3) عقل عرفی درفهم معانی الفاظ

علاوه بر دخالت فهم مردم در تشخیص موضوع، این فهم در تشخیص معانی الفاظ وارده در خطابات شرعی نیز دخالت دارد که معمولاً از آن به عنوان تبادر و ظهور عرفی یاد می شود؛ مثلاً لفظی که در کلام شارع آمده است که دارای معانی و صور مختلف است.
آن گاه در مقام استنباط بر فقیه مشکل می شود که کدامیک از این معانی مورد نظر شارع است در این صورت به فهم عرفی متوسل شده و از میان معانی احتمالی، معنایی را که در اولین وهله به ذهن مردمان سبقت گرفته و تبادر می نماید متعین می شود.
[34]
بدین ترتیب پیدایش موضوعات جدید و بروز انبوه مسائل مستحدثه نه تنها دامنه فقه را محدود نمی کند و آن را در تنگنا قرار نمی دهد که موجب بسط و گسترش آن نیز می شود، زیرا با افزایش و گسترش هرچه بیش تر موضوعات، احکام فقهی نیز متنوعتر شده و به تمامی شریان های جامعه تسری پیدامی کند. فزون بر این قاعده لاضرر
[35] نیز روزنه دیگری برای حضور عقل در تعیین احکام دینی می گشاید. قاعده فقهی مزبور به این نکته اشاره دارد کهمقتضای بروز مسائل جدید وضع احکام فقهی جدید است و این چنان که گفته شد به منزلهتغییر فقه یا تغییر در حکم نیست؛ به عنوان مثال به مقتضای همین قاعده ممکن است از پرکردن حوض با آب لوله کشی شده و شستن اتومبیل که موجب اضرار به دیگران است منع شود.
[36]
موارد فوق گویای آن است که تعقل و استدلال در پیکره فقه امامیه نقش بارزی دارد و نظر به حضور عقل و پایبندی به اصول بالا است که ادعا می شود فقه هیچ گاه کهنه نشده و قدرت تطبیق با شرایط نوین و پاسخ گویی به نیازها و موضوعات جدید رااز دست نمی دهد.

پی‌نوشت‌ها:

[21] . علی حافظیه، علل سقوط شاه (لوسآنجلس، موسسه مطالعات و تحقیقات خاورمیانه 1990)، ص248-249.
[22] . رضا اسراری، جامعه شناسی جهان سوم، (چاپ دوم: تهران، خرد 1358) ص168.
[23] . حسین عظیمی ، همان
[24] . آنتونی گیدنز، "دورکهایم"، ترجمه یوسف اباذری . (چاپ اول: تهران، خوارزمی، 1363) ص28
[25] . حسین عظیمی، همان، ص21.
[26 [ . یوسف نراقی، "فرهنگ ملی و توسعه اجتماعی(2)"، مجله فرجاد، سال دوم، شماره نهم، مهر1370، ص9.
[27] . جلال رفیع، همان، ص338-339.
[28] . مهران سراب زاده، "نقش سنت در توسعه"، مجله فرهنگ توسعه، سال اول،مهروآبان1371،شماره2، ص29.
[29] . حسین بشیریه، "توسعه و فرهنگ" مجله نامه فرهنگ، سال دوم، شماره و2، 1370، ص21.
[30] . گروهی از نویسندگان، بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، مقاله اجتهاد و تقلید در اسلام و شیعه، علامه طباطبائی (چاپ اول: تهران، شرکت سهامی انتشار، 1342) ص15.
[31] . همان، ص6.
[32] . مرتضی مطهری، شش مقاله (چاپ چهارم: تهران، انتشارات صدرا، 1368) ص121.
[33] . محمدتقی جعفری، "جایگاه تعقل و تعبد در معارف اسلامی"، مجله حوزه، فروردین و اردیبهشت1371، شماره49، ص69.
[34] . سیدعباس حسینی قائم مقامی، "نقش دو عنصر زمانی و مکانی در استنباط"، مجله کیهان اندیشه، مهروآبان1369،ص47.
[35] . قاعده "لاضرر ولاضرار فی الاسلام".
[36] . همان، ص94.

منبع:فصلنامه حکومت اسلامی شماره 5