نویسنده: فرزاد بیطرف( محزون)




 

تیره روزان دغل چهره نمایان سازید
سیرت و باطن خود یکسره عریان سازید
فاش گویید که ازاهل نفاق اید همه
دشمن خونی عشاق شمایید همه
خون شد از جهل شما در دل مردان خدا
مایه ننگ و نفاق اید و فسادید شما
هیبت ظاهرتان زاهد دلسوخته راست
لیک اخلاص شما مجمع شیاد کجاست؟
مهر پیشانی تان بوسه گه شیطان است
از چه رو معلبه دست شما قرآن است؟
کاش شمشیر علی(ع) بود وسرسخت شما
عدل بی مثل علی(ع)، تیره کن بخت شما
کاشکی گردنتان تیغ علی (ع) را می دید
ذوالفقارش سر بی مغز شما بر می چید
کاش شمشیر علی (ع) بود وشکاف تنتان
آتش قهر وغضب، سوختن دامنتان
کاش درامر فرج مژده تعجیلی بود
ننگتان ابرهه ها، کاش ابابیلی بود
برشما پیل تنان بارش سجیل خوش است
مرگتان با خبر ومژده تعجیل خوش است
بس که زالو صفتی در رگ و در خون شماست
شمر، تقلیل گنه را همه مدیون شماست
جرم شداد ونرون کمتر ازاعمال شماست
مایه نفرت هر سوخته اشکال شماست
ما که با گوشه نشینی همه دمساز شدیم
راحت از دست شما جمع دغلباز شدیم
درد دل کهنه شد وموسم ابراز نشد
گره کار کس ازبخل شما باز نشد
سرما خم نشد از توطئه دنیایی
پس چه باکی بود از غربت و از تنهایی
نهضت از توطئه ها هیچ زمین گیر نشد
عاشقی، از ره پر بیم وخطر سیر نشد
روزی آخر فرج دلبر محبوب شود
تن هر فربه کذاب، لگد کوب شود
مفسدان بیم شما دردل مردی نبود
هیچ ما را حذر از جنگ و نبردی نبود
جبهه ها شاهد بی مثل فداکاریهاست
دین و نهضت همه بر پا ز وفاداری ماست
درس جاوید خمینی به جهان غیرت بود
مشی او بهر مریدان رهش همت بود
ما که دلداده شاگرد امام خویشیم
وضع این جامعه چون دیده، چنین دلریشیم
ای جوانان زچه این گونه سبک مغز شدید
غافل از تجربه و سیر ز اندرز شدید
خصم برکار زکینش گره کور زند
صدمه ها برتن این امت رنجور زند
ما چرا ذبح شریعت همه از جهل کنیم
بی تفاوت شده تا کار به خود سهل کنیم
خون سرخ شهدا دین وقصاصی دارد
زین دیون در صف محشر، که خلاصی دارد؟
سرفرازست هر آن کس که نبازد به جهان
دین و قرآن و شرف، عزت و ایمان، ارزان
منبع : بیطرف (محزون)، فرزاد؛ (1386)، آتش دل، تهران: انتشارات ایران سبز، چاپ اول 1386.