تألیف و ترجمه: حمید وثیق زاده انصاری




 
تقریباً یک سوم از دوران زندگی ما در خواب سپری می‌شود. با این وجود پس از بیش از یک قرن پژوهش، هنوز بسیاری از اسرار قلمرو خواب بر ما پوشیده مانده است. دانشمندان هنوز دقیقاً نمی‌دانند چرا می‌خوابیم و مهم‌تر از آن چرا خواب می‌بینیم. آن‌چه که مسلم شده این است که خواب امری انفعالی نیست و انسانِ خفته، جسمِ بی‌جانی نیست که در اختیار مغزِ خاموش باشد بلکه در حال خوابیدن هم زندگی می‌کند اما به گونه‌ای دیگر و در دنیایی دیگر. چرا می‌خوابیم؟ اصلاً خواب به چه دردی می‌خورد؟ پژوهش‌های جدی که در زمینه‌ی ساز و کار خواب و به ویژه خواب دیدن انجام گرفته‌اند به دهه‌ی 1950 میلادی باز می‌گردند، زمانی که در واقع دانشمندان به کشفیات قابل ملاحظه‌ای در زمینه‌های گوناگون نائل شدند. یکی از این زمینه‌ها مربوط به رؤیا یا به زبان ساده خواب دیدن است. میشل ژووه، رئیس سابق آزمایشگاه مطالعات رؤیاشناسی مولکولی در لیون، نخستین پژوهشگری است که در سال 1959 میلادی در زمینه‌ی رؤیا به کشفیات جالبی دست یافت. از آن زمان تاکنون در سراسر جهان پژوهشگران دست به مطالعات بیش‌تری زده‌اند که هم‌چنان ادامه دارد. کشفیات میشل ژووه با اعطای مدال طلا از سوی مرکز ملی پژوهش‌های علمی در فرانسه، قدردانی شد. اکنون دانشمندان می‌توانند آن‌چه را که در طی شب بر ما می‌گذرد تشریح و توصیف کنند. درحقیقت خواب از چهار تا شش چرخه تشکیل می‌شود که هر یک از یک و نیم تا دو ساعت به طول می‌انجامد، ضمن آن‌که هرکدام از این چرخه‌ها خود دارای سه مرحله است که عبارتند از خواب سبک، خواب سنگین و خواب مُهمَل‌نما. چرخه‌های خواب نسبت به هر فرد و سن و موقعیت او فرق می‌کنند. دانشمندان موفق شده‌اند دخالت برخی ساختارهای مغزی، واسطه‌های عصبی، هورمون‌های تسهیل کننده‌ی خواب یا هورمون‌های محرک بیماری را شناسایی کنند. پزشکان هم به نوبه‌ی خود به کشفیات مهمی در زمینه‌ی اختلالات کم خوابی و بی‌خوابی دست یافته‌اند و هم‌اکنون فهرستی طولانی از داروهای ضروری را در دسترس دارند. طی سال‌های اخیر پژوهش‌های باز هم بیش‌تری در این رابطه به‌انجام رسیده است اما هنوز هیچ فرضیه‌ای نمی‌تواند همه‌ی داده‌ها را یک‌جا جمع کند و به‌طور یقین ساز و کارهای دقیق خواب را روشن سازد، یعنی پای پژوهش‌های بنیادی هم‌چنان در این رابطه می‌لنگد. در این زمینه به ذکر یک نمونه می‌پردازیم: مثلاً می‌دانیم که خواب دیدن مخصوص حیواناتی است که دمای بدنشان بدون توجه به محیط زیست خارجی، ثابت است، که پرندگان و پستانداران هستند. در نزد انسان خواب دیدن بسیار زود پدیدار می‌شود (حتی نوزادان پیش‌رس هفت ماهه هم خواب می‌بینند). خواب دیدن در نزد نوزادان، یعنی زمانی که دیگر رشد و برنامه ریزی ژنتیکی دستگاه عصبی به پایان رسیده است، یک حالت غالب است. این که به راستی به چه دلیل، امکانِ خواب دیدن در نهاد انسان و برخی از موجودات به ودیعه نهاده شده است در حالی که پاره‌ای دیگر از موجودات از آن بی‌بهره‌اند را هنوز کسی به طور کامل نمی‌داند.
البته اگر بگوییم که هنوز از قلمرو خواب چیزی نمی‌دانیم توهین به همه‌ی پژوهشگرانی است که شب و روز درباره‌ی این موضوع کار می‌کنند. پژوهشگران موفق شده‌اند بسیاری از داده‌ها و اطلاعات را ازروی الکتروآنسفالوگرام‌ها یا ثبت فعالیت الکتریکی نورون‌ها (یاخته‌های عصبی) و یا به طور خلاصه از روی EEG به دست آورند. هم‌چنین در طی خواب، در مغز به مقداری از مواد شیمیایی و به تعدادی از مرکز خواب برخورد شده است. با این حال هم‌چنان در انتظار فرضیه‌ی جامعی هستیم تا به همه‌ی این داده‌ها و آگاهی‌ها مفهومی واقعی بخشیده شود. اکنون به یُمن وجود EEG دانشمندان می‌توانند آغاز و انتهای هر مرحله از خواب را با تقریب کسری از ثانیه معین کنند. دانشمندان می‌دانند که زمان هر چرخه‌ی خواب در افراد مختلف با توجه به محیط زیست و عوامل ژنتیکی متغیر است. پژوهشگران به وجود یاخته‌های عصبی یا نورون‌هایی پی برده‌اند که تنها به هنگام خواب مُهمل‌نما فعال می‌شوند و پاره‌ای دیگر که فقط در چرخه‌های خارج از خواب دیدن فعالند یعنی نورون‌های SP-on و SP-off نیز شناسایی شده‌اند. امروزه دقیقاً از تغییرات و دگرگونی‌هایی که به هنگام خواب در برخی از کارکردهای فیزیولوژیکی پدید می‌آیند، مثل تغییرات دما، و ترشح هورمون رشد وهورمون رینن و پرولاکتین نیز آگاهی یافته‌اند. عواملی هم که در خواب اثر می‌گذارند شناخته شده‌اند از جمله تناوب شب و روز که مسلماً در تناوب خواب و بیداری در یک چرخه‌ی بیست و چهار ساعته اثر می‌گذارد و هم‌چنین میزان دمای محیطی.
برای درک بهتر و بررسی همه جانبه‌ی خواب به مصاحبه‌ای اختصاصی که با کریستیان گی‌مینور از دانشگاه استنفورد کالیفرنیا انجام شد توجه نمایید. وی یکی از پزشکان پیش‌گام در زمینه‌ی انسانِ خفته بوده است و این مصاحبه درحقیقت راهنمایی است برای افرادی که می‌خواهند بهتر و راحت‌تر بخوابند.
- امروزه پژوهش‌گران چه ادراکی از مفهوم خواب دارند؟
تا مدت‌ها خواب را حالتی انفعالی می‌پنداشتند درست مانند حائلی که فردِ خوابیده را از دنیای خارج جدا می‌کند. بررسی‌های انجام گرفته در دهه‌های اخیر موجب اصلاحِ این درکِ متعارف یا کلاسیک شده است. نخست این که غیرفعال بودن، فقط ظاهری است. فردِ خوابیده در خلال شب بارها غلت می‌زند و این کار را هم با نظم انجام می‌دهد به این معنا که این تغییر وضع تقریباً هر بیست دقیقه یک بار انجام می‌شود. در زمان‌های معین نیز حرکاتی در چشم‌ها مشاهده می‌شود. مجموعه‌ی این مشاهدات، همراه با اندازه گیری فعالیت الکتریکی یاخته‌های مغزی، این نتیجه را به دست داده است که دو حالت از خواب وجود دارد: خواب آرام و خواب مُهمل‌نما.
در خواب آرام، کار مغز کندتر می‌شود و بسامد امواج الکتریکیِ گسیل شده‌ی آن بسیار ضعیف است، اما کشش ماهیچه‌ای حفظ می‌شود. تکان‌ها یا از خواب پریدن‌ها در این مرحله انجام می‌گیرد.
خواب مُهمل‌نما حالتی است که در آن مغز فعال است و بدن فلج است و تنها ماهیچه‌های تنفسی و چشم‌ها فعال هستند که مانند هنگام تماشای مسابقه‌ی تنیس، از این سو به آن سو حرکت می‌کنند.
در خلال هشت ساعت خواب، در حدود چهار تا پنج چرخه خواب آرام وجود دارد همراه با یک خواب مُهمل‌نما.
- فعالیت مغز بین خواب و بیداری تغییر بسیاری می‌کند. آیا بقیه‌ی قسمت‌های بدن نیز در این تغییر فعالیت تحت تأثیر قرار می‌گیرند؟
تمام اعمال حیاتی بدن در نظارت مغز است. به عبارت دیگر اگر این عضو ارشد در خواب تغییر حالت دهد بقیه‌ی بدن هم از رفتار مغز تبعیت می‌کنند. مثلاً طی خواب مُهمل‌نما پاره‌ای از ماهیچه‌های تنفسی از حرکت می‌ایستند، در نتیجه، خودکاریِ تنفسی مختل می‌شود. فردِ خوابیده چون نمی‌تواند تنفس خود را تنظیم کند اگر دچار کمبود اکسیژن شود بی اختیار بیدار می‌شود تا نارسایی تنفسی را جبران نماید. در تدریس پزشکی واقعاً تفاوتی بین حالت خواب و بیداری قائل نمی‌شوند، در حالی که تلاش دائمی ما آن است که پزشکی نوینی تحت عنوان پزشکی انسانِ خفته به وجود آوریم.
- آیا بدن به خاطر این تغییر فعالیت، در خواب آسیب پذیرتر است؟
عارضه‌ی مرگ ناگهانی نوزاد اصولاً در هنگام خواب رخ می‌دهد که علت آن هنوز معلوم نشده است. هم‌چنین شب برای بیمارانی که قلبشان ضعیف است ساعاتی دشوار محسوب می‌شود. قلب، هنگامِ خوابِ آرام کندتر می‌زند و در خواب مُهمل‌نما نامنظم است. برای پاره‌ای افراد، این تغییرات، عامل بروز خطرهایی جدی می‌شود. حوادث کشنده‌ی قلبی، بیش‌تر بین ساعت دو بعد از نیمه شب تا هفت صبح و نیز در لحظه‌ی به خواب رفتن روی می‌دهند. البته تنها عوامل مؤثر، دگرگونی‌های ناشی از خواب نیستند بلکه ساعت‌های زیستی داخل بدن که آهنگ زندگی را منظم می‌سازند نیز نقشی حیاتی و اساسی در حساسیت به بیماری دارند.
- تقریباً یک سوم از زندگی خود را در خواب می‌گذرانیم. فایده‌ی آن چیست؟
این مسأله، راز بزرگی است. در این زمینه فرضیه‌های متعددی وجود دارد که کمابیش به اثبات رسیده‌اند. خواب قاعدتاً برای تجدید نیرو لازم است. خواب آرام برای تجدید قوای جسمانی است در حالی که خواب مُهمل‌نما به تجدید قوای عقلانی کمک می‌کند. سازمان دهی حافظه هنگام خواب مُهمل‌نما صورت می‌گیرد و رشد جوانان بستگی به خواب آرام عمیق دارد زیرا هورمون رشد تقریباً منحصراً در این زمان ترشح می‌شود. و سرانجام این که رابطه‌ی نزدیکی بین دستگاه ایمنی و خواب وجود دارد. اما همه‌ی این موارد باید دقیقاً به اثبات برسند.
- آیا می‌توان در خواب مثلاً زبانِ چینی ، ریاضیات یا چیز دیگری آموخت؟
نه. در خواب، حافظه فقط خود را سازمان می‌دهد و بس. یعنی تمامِ اطلاعات ضبط شده در طی روز را منظم می‌کند. پس هنگام خواب هیچ نوع آموزشی امکان ندارد و تمام شیوه‌های رایجِ آموزش در خواب، غیر واقعی است. این شیوه‌ها فقط یک اثر دارند: مانع خواب شما می‌شوند.
- آیا کمبود خواب در درازمدت ممکن است دستگاه ایمنی را تضعیف کند؟
چنین ارتباطی در موش ثابت شده است نه در انسان. جونده‌ای که از خواب محروم شده باشد ظرف چند روز می‌میرد اما نه از اختلال تنفسی یا قلبی بلکه در اثر مسائل انرژی ناشی از بدی جذب خوراکی‌ها و نیز مسائل دفاع بدن. در این حال، حیوان طعمه‌ی میکروب‌های عفونت‌زا می‌شود و در اثر حمله‌ی آن‌ها از بین می‌رود. نکته‌ای که بیش‌تر باعث گرفتاری است این که به نظر می‌رسد دستگاه ایمنی بر خواب اثر دارد. مولکول‌هایی که در دفاع بدن نقش دارند مانند اینترلوکین و MDP (مورامیل دی پپتید Muramyl dipeptide)، از خواب‌آورهای نیرومندی هستند و تنها عیب آن‌ها این است که خواب مُهمل‌نما را کوتاه می‌کنند و خواب آرام را می‌افزایند. رابطه‌ی دستگاه دفاعی و خواب، بیش از آن چه به نظر می‌رسد نزدیک است. کسانی که دچار بیماری نارکولپسی (که عبارت است از حمله‌ی ناگهانی خواب، و تمایل مقاومت ناپذیر به خوابیدنِ عمیق کوتاه مدت که در صرع، آنسفالیت، تومورهای بطن سوم و هیپوتالاموس دیده می‌شود) هستند وضع ایمنی خاصی دارند که علت آن معلوم نیست و بسیاری از پژوهش‌گران گمان می‌کنند که شاید رازِ خواب در پسِ این معما پنهان باشد.
- چقدر خواب برای تندرستی لازم است؟
بستگی به فرد دارد. جیره‌ی خواب را تا حدی ژن‌ها تعیین می‌کنند، یعنی این امر تا حدی ارثی است و هر کسی پرخواب یا کم خواب به دنیا می‌آید، همان طور که با موی سیاه یا بور زاده می‌شود. ادیسون، مخترع مشهور امریکایی، بیش از دو تا سه ساعت در شبانه روز چشم بر هم نمی‌نهاد. یک پژوهش‌گر انگلیسی به پیرزنی استرالیایی برخورد کرد که تنها هفتاد دقیقه در شبانه روز می‌خوابید. این خوشبخت‌ها همان نسبتِ منظم خواب آرام و خواب مهمل‌نما را دارند، منتهی مراحل خوابشان کوتاه‌تر است. البته محیط پیرامون هم در تنظیم نیاز به خواب تأثیر دارد. در زمستان، پلک‌ها زودتر از تابستان سنگین می‌شوند. شخص بالغ باید به طور متوسط شبانه روزی هشت ساعت و نیم و نوجوانی که در حال رشد است باید حدود نُه ساعت و نیم بخوابد.
- آیا این میزان‌ها رعایت می‌شوند؟
خیر. مردم معمولاً به اندازه‌ی کافی نمی‌خوابند، خواه به علت بی‌خوابی که عارضه‌ای سخت رو به افزایش است و خواه به دلیلِ نداشتنِ وقت کافی برای گذراندن در بستر. امروزه در ایالات متحده مدت متوسط خواب، شش ساعت و نیم برای بزرگ‌سالان و هفت ساعت برای نوجوانان است. فقدان استراحت شبانه باعث خستگی و تحریک‌پذیری و اشکال در تمرکز فکری می‌شود. اگر همه‌ی انسان‌ها بیش‌تر می‌خوابیدند زندگی دل‌پذیرتر می‌شد. در سن بلوغ که بدن در حال دگرگونی است، توانایی‌های ذهنی، رشد جسمانی و تواناییِ درس خواندن از کم خوابی آسیب می‌بینند.
- آیا می‌توان خود را به کم‌تر خوابیدن عادت داد؟
بله. مثلاً با تغییر روشنایی. هر چه روشنایی روز بیش‌تر باشد نیاز به خواب کاهش می‌یابد و بنا بر این به نظر می‌رسد بتوان با افزایش نور مصنوعی در خانه یا محل کار، کم‌تر خوابیدن را یاد گرفت. در این زمینه، نیروی دریایی امریکا آزمایش‌هایی را در سن دیه گو انجام داده است. ولی خمیره‌ی وراثتی کاهش ناپذیر است و اثر چنین آزمایشی را محدود می‌کند و هنگامی فرا می‌رسد که محرومیت از خواب باعث گرفتاری‌هایی از قبیل بدخُلقی و تحریک پذیری و خستگی می‌شود و مثلاً علاقه مندان به شب زنده داری دچار اشتباهات زیادتری در کار خود می‌شوند و هشیاری و دقت کم‌تری دارند و بیش‌تر دچار حادثه می‌شوند.
- آیا می‌توان تقسیم بندی زمان خواب را یاد گرفت مثلاً این که در چند دوره‌ی دو ساعتی خوابید؟
صنعت امروزی خیلی به این شکل خواب علاقه مند است زیرا امید دارد مثلاً کارایی کارکنان شب‌کار را به حد مطلوب برساند. مسلّم آن است که هشت ساعتِ پخش شده معادل هشت ساعتِ پیاپی نیست اما بهتر از این است که انسان اصلاً نخوابد. جوانان، خواب پخش شده را بدون دردسر تحمل می‌کنند اما از سن چهل و پنج سال به بالا این کار به سرعت غیر قابل تحمل می‌شود. در حقیقت هنوز معلوم نشده است مدت مطلوب پاره‌های خواب چقدر است و در هر حال تفاوت‌های فردی در این مورد زیاد است.
- آیا ساعتِ به خواب رفتن اهمیتی دارد؟
این عاملی است اساسی. بدن ما زیر فرمانِ ساعت‌های مغز است که دستورهای خود را در مواقع معین روز صادر می‌کنند. مثلاً هر شب در ساعت همیشگی پلک‌هایمان سنگین می‌شود که اشاره‌ای است برای رفتن سراغ خواب، و بهتر است تا حداکثر یک ربع بعد با خوابیدن به آن پاسخ داده شود. کسی که خواب خود را عقب می‌اندازد نمی‌تواند با دیر بیدار شدنِ صبح آن را جبران کند زیرا در آغاز صبح ساعت‌های تنظیم گرِ زیستیِ او با بوق و کرنا در ساعت همیشگی بیدارش می‌کنند و وقعی به کمبود خوابش نمی‌گذارند. با وجود این، ساعت‌ها موقعیت را درک می‌کنند و به گمان این که تغییر، همیشگی است سعی می‌کنند خود را با وضع تازه تطبیق دهند، ولی هنوز زنگ ساعت‌های درون با زمان‌بندی جدید میزان نشده، شخص برنامه‌ی تازه‌ای ارائه می‌دهد و بدین ترتیب، خواب، صدمه می‌بیند. تغییر ساعتی که در بهار و پاییز معمول است در مقیاس جامعه می‌تواند اثر مهمی داشته باشد. هر سال در امریکا، در هفته‌ی نخست پس از جلو کشیدن ساعت در بهار، حوادث و ناخوشی‌ها شدت می‌یابند و بررسی درباره‌ی حذف این روش در جریان است. احتمالاً صرفه جویی انرژی حاصل از تغییر ساعت کم‌تر از آن است که از پسِ هزینه‌های درمانی و اجتماعی ناشی از آن برآید.
- چرا اصولاً شب می‌خوابیم؟
بدن ما خوابیدن در شب را فرا می‌گیرد. خواب شیرخوار در طول بیست و چهار ساعتِ شبانه روز است که در روز و شب فواصل کوتاه بیداری دارد. در سه ماهگی دو مرحله‌ی بزرگ خواب شکل می‌گیرند و هر بیست و چهار ساعت در زمان معینی تکرار می‌شوند: یکی بین ساعت یازده، و شانزده و دیگری بین ساعت بیست، و هشتِ روزِ بعد. در افراد بالغ، مرحله‌ی روزانه رو به فراموشی می‌رود ولی تمایل به آن همیشه باقی می‌ماند که مرحله‌ی بیداریِ همراه با کاهش هشیاری است، یعنی زمان چُرت زدن. این ترتیبِ زمانی خواب، حاصلِ کامل شدنِ مغز است. ساعت‌های زیستی، شش تا هشت هفته پس از تولد به کار می‌افتند و بر پایه‌ی عناصر بیرونی، یعنی روشنایی و فعالیت اجتماعی، هم‌آهنگ می‌شوند. ساعت‌های درونی انسان امروزی، برای خوابیدنِ شب تنظیم شده‌اند. عامل اجتماعی، یعنی آسان‌تر بودن فعالیت روزانه، مطمئناً نقش تعیین کننده‌ای در میزان کردن ساعت‌ها داشته است و مسلم نیست که آدم کرومانیون لزوماً شب‌ها می‌خوابیده است. چندین سال پیش دانشمندان فرانسوی در اندونزی جماعتی را کشف کردند که مانند دوران عصر حجر می‌زیستند و تنها چند ساعت هنگام سپیده دم و شامگاه می‌خوابیدند، و در دل شب که هنگام شکار حیوانات شکارچی است بیدار می‌ماندند که جان خود را نجات دهند. خلاصه آن که گرچه انسان به خوابیدن در شب عادت می‌کند ولی شب خوابی فقط محصول عادت نیست بلکه بدنمان برای خواب شب آمادگی بیش‌تری دارد.
- آیا تاریکی، خوابیدن را آسان‌تر می‌سازد؟
آن چه تعادل مناسب را برقرار می‌کند تناوب بیداری روز و خوابِ شب است. انسان برای زندگی خوب و راحت نیاز به روشنایی روز دارد. در کشورهایی که عرض جغرافیایی‌شان زیاد است و شب‌ها چند ماه طول می‌کشند گرفتاری‌های عاطفی و افسردگی و موارد خودکشی به ویژه زیاد است. فقدان روشنایی ترشح ملاتونین را تحریک می‌کند که ماده‌ای مغزی است و در تنظیم چرخه‌ی خواب و بیداری دخالت دارد. روشنایی شدید، در عوض، مانع ترشح این ماده می‌شود. هنگامی که روشنایی کم باشد ملاتونین انباشته می‌شود و چرخه‌ها به هم می‌خورند. نور مصنوعی محل کار یا خانه برای تأثیر کافی نیست؛ لامپ معمولی شش صد لوکس نور دارد در حالی که دست کم سه هزار لوکس در یک متری چشمان لازم است (لوکس واحد روشنایی است). آفتاب در روزِ روشنِ بهاری میانگین خوبی دارد و صد هزار لوکس به شبکیه‌ی چشم می‌رساند.
- گذشته از روشنایی، چه چیزی بر خواب اثر دارد؟
باید از اتاقِ خیلی سرد یا خیلی گرم پرهیز کرد. هنگامِ خوابِ مُهمل‌نما، دمای درونی دیگر تنظیم نمی‌شود و مانند دمای بدن مارمولک و دیگر حیوانات خونسرد تابع محیط پیرامون است. ولی مرحله‌های خواب بستگی فراوانی به دمای درونی دارند و هنگامی که بدن سرد شود مدت خواب مهمل‌نما کاهش می‌یابد که نتیجه‌اش بیدار شدن است تا بدن بتواند گرما تولید کند. هنگامی که خیلی گرم باشد، بدن به کارِ وارونه می‌پردازد، یعنی برای خنک شدن بیدار می‌شویم. صدا عامل دیگر اختلال است به ویژه اگر نامنظم باشد. جاده و بزرگ‌راه نسبت به راه آهن مسائل بیش‌تری ایجاد می‌کنند. هیچ چیز بیش‌تر از سر و صدای ماشین در وسط شب مزاحم خواب نیست. برعکس، به قطاری که هر شب ساعت معینی رد می‌شود می‌توان عادت کرد، ولی اگر تأخیر داشته باشد بیدار می‌شویم. صداهایی که در خاطره نقش بسته‌اند و انتظار آن‌ها می‌رود مزاحم نیستند بلکه فقدان آن‌ها خفته را بیدار می‌کند. در یک اعتصاب متروی هوایی نیویورک، مردمِ اطراف ناگهان بی‌خواب شدند.
- آیا طرز خوابیدن مؤثر است؟
بسیاری کسان که طبعاً هنگام خوابیدن بی دفاع و در معرض هر نوع خطری هستند نیاز به احساس ایمنی دارند و با چمباتمه زدن و کشیدن روانداز به روی سر خود حالت حفاظتی به خود می‌گیرند. برای بیماران نیز حالت مناسب وجود دارد. مثلاً بسیاری از بیماران قلبی نمی‌توانند جز به پهلو بخوابند وگرنه گرفتار دشواری گردش خون می‌شوند. کسانی که خُرخُر می‌کنند بهتر است به پشت بخوابند. این بهترین وضع برای آزاد ساختن راه‌های دم زدن است که در غیر این صورت منقبض می‌شوند و با گذر هوا ایجاد صدا می‌کنند.
- چرا احساس می‌شود که پیش از خوابیدن به خواندن متنی یا به گوش دادن به موزیک نیاز داریم؟
بدنِ بیدار هم‌چون لوکوموتیوی است که با سرعت در حرکت است و مشکل می‌توان در دو دقیقه آن را متوقف و موتورش را خاموش کرد. اطلاعاتی که نظارت بر کارهای حیاتی را تقویت می‌کنند در بیداری به دست می‌آیند. برای خوابیدن باید همه‌ی این جریان‌ها متوقف شوند. کتاب یا موسیقی مانند لالایی باعث قطع جریان‌ها و گذر بین دنیای بیداری و رؤیا می‌شود.
- آیا ورزش و خواب با هم سازگارند؟
عرق کردن درست پیش از خواب توصیه نمی‌شود. ماهیچه‌های در حال کار گرما ایجاد می‌کنند و باعث افزایش مختصر دمای درونی می‌شوند که ساعت‌های زیستی از این وضعیت خوششان نمی‌آید. با این همه کمی قدم زدن در حدود ساعت هجده کار خوبی است که باعث می‌شود بدن فرصت سازگاری مجدد خود را داشته باشد. راه رفتن، ورزشکار را از اشتغال روزانه دور می‌کند. به طور کلی هر چیز که دمای بدن را بالا می‌برد مزاحم خواب است. شام مفصل نیز به هیچ وجه توصیه نمی‌شود.

رؤیاهای آگاهانه و ارادی

استیفن لابرج که استاد فیزیولوژی روانی دانشگاه استنفورد (یکی از معتبرترین دانشگاه‌های امریکا) و مرجع بی چون و چرای رؤیای آگاهانه (خوابی که محتوای آن مطابق میل باشد) محسوب می‌شود با لحنی بسیار صادقانه و جدی حکایت می‌کند: «....در حالی که در تالار بزرگ و سرد یکی از کاخ‌های قرون وسطایی پرسه می‌زدم چند لحظه ایستادم تا معماری سقف‌ها را تماشا کنم و لذت ببرم. ناگهان کامل بودن شکل‌ها و تناسب ستودنی سنگ‌ها و سفیدی غیر واقعی مرمرها هشیارم ساخت که دارم خواب می‌بینم! گرچه در خواب عمیقی بودم ولی کاملاً به نیروی ذهنی خود تسلط داشتم. می‌توانستم فکر کنم و جزئیات زندگی خود را مانند بیداری به یاد آورم و آگاهانه واکنش نشان دهم بدون آن‌که به رؤیایم لطمه‌ای بخورد.» دیرباوران همواره چنین پدیده‌ی عجیبی را حاصل توهم و نتیجه‌ی مداخله‌ی کوتاه مدتِ بیداری در میان رؤیا پنداشته‌اند. اکنون اغلب دانشمندان قبول دارند شخصی که در خواب عمیق است می‌تواند به خود بگوید: «می‌دانم در خواب هستم و خواب می‌بینم. آن‌چه دیدم و آن‌چه می‌بینم وجود خارجی ندارد، ولی من مثل یک موقعیت واقعی عمل می‌کنم.» استیفن لابرج برای بستن دهان مخالفان راه دوری نرفته است و می‌گوید کسی که در حین خواب دیدن هشیار است باید بتواند این را به نحوی بفهماند، البته نه با حرف، چون ماهیچه‌های چانه در خوابِ همراه با رؤیا فلج می‌شوند، بلکه با حرکت چشم، زیرا رشته‌های ماهیچه‌ای که حرکت چشم را بر عهده دارند فعال می‌مانند و با سه بار حرکت این رشته‌ها به چپ، زیر پلک بسته، سپس سه بار به راست، می‌تواند پیام را برساند. پروفسور لابرج که از کار خود مطمئن بود در سال 1981 میلادی دوازده نفر از کسانی را که رؤیای آگاهانه می‌دیدند به کار گرفت. این افراد در حالی که سرهایشان پر از الکترود بود خوابیدند و قرار بود که هنگامی که وارد مرحله‌ی رؤیا می‌شدند چشم‌ها را به طور موزون حرکت دهند. تا یک ساعت و نیم خبری نبود. سپس بخش اول خواب مُهمل‌نما، یعنی خواب همراه با رؤیا، شروع شد. هیچ یک از آنان چشم‌ها را تکان نداد.... در بخش بعدی، یعنی نود دقیقه‌ی دیگر باز هم خبری نبود، تا این که ناگهان یکی از خوابیده‌ها چشم‌ها را گرداند و چند لحظه بعد یکی دیگر از گیرنده‌های حرکت چشمک زد. فوراً این دو خوابیده را بیدار کردند که همه چیز را به خاطر داشتند و رؤیایشان را بازگو کردند. نمودار موج‌های مغزی آنان ثابت می‌کرد که تظاهری در کار نبوده است. پروفسور لابرج پس از این پیروزی، آزمایش را ده‌ها بار تکرار کرد. او توضیح داد: «رؤیای آگاهانه چیزی استثنایی ندارد. یک درصد اشخاص، بالقوه رؤیابین آگاه هستند و خیلی‌ها از آن بی خبرند زیرا هرگز جرأت یا فرصت نکرده‌اند جداً به آن بپردازند. کسی که از موضوع مطلع نشده باشد همیشه در جریان رؤیای آگاهانه بیدار می‌شود زیرا می‌ترسد دچار افسون آن گردد. او غالباً هیچ خاطره‌ای از این لحظه‌ی کوتاه آگاهی ندارد.» بهترین نامزدها برای رؤیای آگاهانه کسانی هستند که به آسانی خواب‌های خود را به یاد می‌آورند. او اطمینان می‌دهد: «ولی هر کسی می‌تواند به شرطی که کوشش کند و انگیزه داشته باشد به دنیای رؤیای آگاهانه دست یابد.» رؤیای آگاهانه در امریکا موفقیت داشته است. بیش از دویست و پنجاه هزار نفر به کتاب استاد با عنوان کاوش در جهان رؤیای آگاهانه که در آن تمام روش‌های یادگیری شرح داده شده است روآوردند. اعضای پیوسته‌ی مؤسسه‌ی رؤیای آگاهانه که سالانه سی و پنج تا پنج هزار دلار حق عضویت آن است فصل نامه‌ای خبری دارند و در سمینارها یا درس‌های عمومی شرکت می‌کنند. آنان که حق عضویت زیاد می‌پردازند حق نظارت بر عمل کرد مؤسسه و محتویات نشریات آن را دارند. به عقیده‌ی استفان لابرج، علت توجه مردم به رؤیای آگاهانه، شکوفایی آن است. او تأکید می‌کند «آگاهی در رؤیا درهای زندگی نوینی را باز می‌کند که باعث غنای زندگیِ عادی می‌شود و این امکان را می‌دهد که با تجسم خواسته‌های پنهانی، محرومیت‌ها زدوده شوند و با تکرار کار در رؤیا کارایی بهبود یابد و یا حتی با پیشی گرفتن بر وحشت خیالی، با دلهره مبارزه شود.»

گواهی رؤیابینان آگاه

گواهی‌های مربوط به ستایش فواید روش لابرج در محل کار ابداع کننده‌اش پراکنده بود. یکی از آن‌ها حاکی است که خانمی اهل نیویورک پس از رسیدن به آرزوی خود در رؤیا، از شر وسواس روزانه خلاص شده است و این آرزو را که سال‌ها در سر می‌پرورانده است فراموش کرده است.... دونده‌ای اهل کُلُرادو (امریکا) ادعا می‌کند پس از شبی با رؤیای آگاهانه که در آن به روش‌های کاملاً درست دویدن دست یافته، در بیداری مانند قهرمانان دویده است. به نظر پروفسور میشل ژووه، کارشناس بزرگ فرانسویِ رؤیاها، رؤیای آگاهانه واقعیت دارد ولی هیچ چیز ثابت نمی‌کند که بر خلاقیت یا وضع روانی به طور کلی مؤثر باشد. او سربسته می‌گوید: «خود من در جریان زندگی دراز خود چهار بار رؤیای آگاهانه دیده‌ام ولی در هیچ مرحله‌ای نتوانسته‌ام آن‌ها را هدایت کنم یا بهره‌ای از آن‌ها ببرم. وانگهی معلوم نیست که چنین چیزی بی ضرر باشد. عملی کردن خواب آگاهانه، به قبولِ خطرِ ورود به سرزمینی می‌ماند که بر آن اشرافی نداریم.» روان‌کاوان از این هم فراتر می‌روند و آن را قطعاً محرک اختلال‌های شخصیت گمان می‌کنند. اما به هر حال این روش برای درک دنیای رؤیاها ابزار با ارزشی است، زیرا استیفن لابرج به مقبولیت عامه اکتفا نمی‌کند؛ او به علم می‌پردازد، علم واقعی. آن‌ها که رؤیای آگاهانه می‌بینند می‌توانند ضمن ادامه‌ی خواب، اطلاعاتی در باره‌ی طبیعت رؤیا بدهند و افراد با ارزشی برای بررسی هستند. آنان با مشخص ساختن آغاز و پایان گریز از خواب شبانه با حرکت متقاطع چشم، باعث شده‌اند طول مدت رؤیاها برآورد شود. برخلاف عقیده‌های جاری، رؤیاها لحظه‌ی کوتاهی که مجموعه‌ای از حوادث را در خود فشرده باشد نیستند؛ گاهی چندین دقیقه طول می‌کشند و مدت آن‌ها متناسب با زمان لازم برای جریان صحنه‌ی رویارویی در واقعیت است.

از رؤیا تا واقعیت

گرفتاری دیگر در کسی که رؤیای آگاهانه می‌بیند مسأله‌ی زمان است که همانند درک کسی است که بیدار است. استیفن لابرج توضیح می‌دهد: «اولی می‌تواند مانند دومی اعداد را با فاصله بشمارد. مرز میان رؤیا و واقعیت گاهی روشن نیست و درک زمان فقط مثالی در این مورد است. تصویرهای رؤیا بر قشر مغز، به ویژه در رؤیای آگاهانه، با همان وضوح تصویرهای بیداری نقش می‌بندند؛ مانند تصویرهای واقعی باعث واکنش می‌شوند و حتی به بدن فرمان می‌دهند که صحنه‌های خالی را جان بخشد.» به گفته‌ی استیفن لابرج، خوابیده‌ای که رؤیای شیرجه ای را می‌بیند که در آن نفسش را حبس کرده است حس می‌کند دو متر زیر آب است و دم زدنش مانند شیرجه رونده‌ی واقعی کند می‌شود. اگر در جریانِ خوابِ عجیب، فعالیت عضلاتش متوقف نشده بود، این شیرجه رونده در حال رؤیا می‌توانست بازوهای خود را برای شنا در رختخواب به حرکت در آورد! و نیز بنا بر پژوهش‌های وی، زنی که خواب زایمان می‌بیند مانند زائوی واقعی عضلاتش منقبض می‌شود و خودش به نفس نفس می‌افتد و احساسِ فارغ شدن می‌کند. آن چه باقی می‌ماند عبارت است از پی بردن به علت نقش بستن این یا آن تصویر در مغز و تداخل آثار رؤیا بر کل بدن. این کاری است سترگ! باید به راز روابط جسم و روان پی برد و تا آن زمان به رؤیابینی ادامه داد ....

مرد پنج هزار رؤیا

میشل ژووه، کاشف حالت سوم، یعنی خواب مُهمل نما، یکی از کارشناسان جهانی خواب و رؤیا بوده است، و بیش از سی و پنج سال در پی دنیای دیده‌وری‌های درونی بوده است. او بیش از پنج هزار رؤیا را یادداشت نمود که خود برای پر کردن دایرة المعارفی کافی است! گرچه انسانی منزوی محسوب می‌شد اما بسیاری طرف‌دار او بوده و هستند. مصاحبه‌ای با او را که به زحمت راضی به آن شده بود در این جا می‌خوانیم.
- چگونه در رؤیا تصویرها در مغز شکل می‌گیرند؟
این، هنوز معماست. مدت زیادی گمان می‌رفت که شکل‌هایی که در خواب می‌بینیم از شبکیه‌ی چشم می‌آیند ولی منشأ آن‌ها تنه‌ی مخ است که تحریک‌های عصبی را به صورت جریان برق به قشر مغز در پسِ سر می‌فرستد. قشر مغز رمز جریان را کشف می‌کند و باعث دیدن می‌شود. اما باید فهمید که تنه‌ی مخ چرا تحریک می‌شود، و هنوز پاسخ این مسأله را نمی‌دانیم.
آیا طبیعی است که رؤیا به یاد آورده نشود؟
بله. بیست و پنج تا سی درصد اشخاص تأکید می‌کنند هرگز رؤیایشان را به یاد نمی‌آورند. غالباً علت این امر این است که به موقع بیدار نمی‌شوند. برای به یاد آوردن رؤیا با دقت و کمال، لازم است در میان رؤیا چشم را باز کنیم. یک دقیقه که از این وضعیت بگذرد شکل اصلی از دست می‌رود و پس از چند ساعت اصلاً شالوده‌اش از هم می‌پاشد.
- چگونه می‌توان به خاطر سپردن رؤیا را فراگرفت؟
بهترین راه، بیدار شدنِ کامل در لحظه‌ی رؤیاست. کسی که خوابیده است و خواب می‌بیند به راحتی تشخیص داده می‌شود: بدنش شل است و چشمانش زیر پلک حرکت می‌کند و اگر مرد باشد تحریک شده است. این مراحلِ خوابِ مُهمل‌نما چهار تا شش بار در شب پیش می‌آیند. هم‌چنین می‌توان با انگیزش خود در روز یا فکر کردن به آن زمینه را فراهم کرد. در هر صورت باید پیش از دو باره خوابیدن، رؤیا را یادداشت کرد وگرنه امکان دارد خوابِ مجدد، آثار آن را محو کند.
- آیا همه‌ی افراد خواب می‌بینند؟
بله. هر کسی خواب می‌بیند. اگر خوابیده را در یکی از موارد خواب مُهمل‌نما بیدار کنند در نُه مورد از ده مورد، رؤیای خود را حکایت خواهد کرد. ولی پاره‌ای اشخاص هرگز چیزی حکایت نمی‌کنند. این بدان معنی نیست که خواب نمی‌بینند، بلکه به این معناست که در موقع نامناسب بیدار شده‌اند و خواب را فراموش کرده‌اند یا ممکن است اسمی از آن نبرند زیرا می‌ترسند باعث ناراحتی شود.
- چرا گاهی احساس می‌شود که خوابی دیده شده است ولی نمی‌توان از آن یاد کرد؟
این موضوع ناشی از قطع ارتباط عصبی بین طرف راست مغز (جایگاه بینایی و خلاقیت) و طرف چپ مغز (جایگاه گفتار و نوشتن و شناخت کلمه‌ها) است. پاره‌ای از پژوهش‌گران گمان می‌کنند که تصاویر رؤیاهای ما ممکن است در مغز راست تشکیل شوند بدون آن که مغز چپ آگاه شود.
- آیا به همین دلیل است که در برخی از رؤیاها می‌بینیم که مثلاً کسی حرف می‌زند بدون آن که بفهمیم چه می‌گوید؟
بلی. زیرا شناخت چهره در نیمه‌ی راست و ساخت گفتار در نیمه‌ی چپ مغز است. برای پی بردن به چنین رؤیاهایی باید یک بایگانی خواب در دست داشت که در آن شرح هزاران خواب نگه‌داری شده باشد. بسیاری از پژوهش‌گران، خوابِ خود یا دیگران را طبقه بندی می‌کنند ولی هر یک جداگانه به این کار می‌پردازند. من خودم تاکنون پنج هزار رؤیای خود را یادداشت کرده‌ام و وقتی فرصت کنم آن‌ها را منظم می‌کنم.
- خواب به چه کار می‌آید؟
در هیچ توضیحی اتفاق نظر در کار نیست. من گمان دارم که رؤیا افراد را قادر می‌سازد وراثت روانی خود را حفظ کنند. در این مورد توضیح می‌دهم: دو قلوهای حقیقی که در موقع تولد از هم جدا شده و در خانواده‌های کاملاً متفاوتی بزرگ شده‌اند غالباً دارای شخصیت‌هایی هستند که خیلی به هم نزدیک است. می‌توان فکر کرد که همه‌ی خصوصیات مربوط به منش و خصلت، در تولد برنامه ریزی می‌شوند. این البته نادرست است؛ شخصیتی که در گهواره به دست می‌آید دائماً تحت تأثیر محیط تغییر می‌کند. ولی این که با این وجود، دو قلوهای جدا شده شخصیت‌هایی بسیار همانند دارند مسلماً ثابت می‌کند که مبنای شخصیت هرگز صد در صد از بین نمی‌رود. به عبارت دیگر باید مولدی در کار باشد که دائماً آن را فعال سازد. به عقیده‌ی من رؤیاها کارِ این مولد را انجام می‌دهند، که چون ارثی است نباید تعجب کرد نمونه‌های یک‌سانی از رؤیا در دو قلوهایی که مدت‌ها دور از هم بوده‌اند دیده شوند. چنین است که پس از سال‌ها و سال‌ها دوری باز هم از حیث روانی مانند دو قطره آب به هم شبیه اند.
- درباره‌ی فرضیه‌های روان‌کاوی بر پایه‌ی رؤیا چه فکر می‌کنید؟
از نظر روانکاو، خواب دیدن، بیانِ یک خواسته است. این البته موضوع جالبی است، ولی مگر خواسته‌ی زرافه یا اسب آبی چیست؟ ما می‌دانیم که همه‌ی پستانداران خواب می‌بینند. فروید، پدر روانکاوی، با سرسختی گمان می‌کرد که رؤیا نگهبان خواب است، اما فیزیولوژی اعصاب درست عکس این را نشان می‌دهد، یعنی در حقیقت این خواب است که نگهبان رؤیاست و مغز را در حالتِ سازگار با رؤیا قرار می‌دهد و مثلاً آن را قادر می‌سازد که پس از خواب دیدن، نیرو، یعنی قند، ذخیره کند.
- آیا فرضیه‌های دیگری هم هست؟
پاره‌ای از پژوهش‌گران عقیده دارند که رؤیا برای تحریک مغز در ماه‌های اول زندگی ضروری است. رؤیا در حیوانات به جای‌گزینی رفتارهای غریزی کمک می‌کند و در انسان به ابزارهای ارتباطی مانند حرکت خطوط چهره و مبانی گفتار و امثالهم کمک می‌نماید. این که کودک شیرخوار بسیار بیش تر از فرد بالغ خواب می‌بیند درست است اما معلوم نیست چرا خواب دیدن در سراسر زندگی ادامه دارد. هم‌چنین فرضیه‌ی حافظه عنوان شده است. تحقیقات نشان داده‌اند که موش هر چه که بیش‌تر در یادگیری پیش می‌رود بیش‌تر خواب می‌بیند، و هر چه که بیش‌تر خواب می‌بیند بیش‌تر یاد می‌گیرد. اگر با کمک پاره‌ای از مواد مانع خواب دیدنش شوند، حیوان، گرفتار دردسرهای عمده‌ای در فراگیری می‌شود. این موضوع در رابطه با انسان تحقیق نشده است. بسیاری از داروهایی که برای درمان افسردگی (دپرسیون) عصبی تجویز می‌شوند چند ماه و شاید چند سال مانع رؤیابینی می‌گردند ولی هیچ اشکالی در حافظه ایجاد نمی‌کنند.
- چقدر طول خواهد کشید تا مفهوم رؤیاهایمان معلوم شود؟
آنان که گمان می‌کنند ممکن است به وسیله‌ی رایانه نمونه‌ی اندیشه یا حافظه را ساخت دچار سرخوردگی خواهند شد. مغز، هنوز همه‌ی اسرار خود را فاش نساخته است. درباره‌ی خواب، ما تقریباً می‌دانیم که چه فایده‌ای دارد ولی هنوز نمی‌دانیم طرز کارش چگونه است. هم‌چنین است در باره‌ی رؤیا که کم و بیش حدس می‌زنیم چه چیزی باعث آن می‌شود بدون آن که نظر دقیقی درباره‌ی نقش آن داشته باشیم. شناخت مغز به وسیله‌ی مغز، یکی از دورترین مرزهای دانش است. تا پنجاه یا صد و حتی دویست سال آینده هم پژوهش‌گران، همین پرسش‌های ما را خواهند داشت.
در رابطه با نقش خاطرات کودکی در رؤیا بینی، نقل خاطره‌ای خالی از لطف نیست. بوریس سیرولینک، که روان پزشک و متخصص رفتار شناسی در دانشگاه تولون بود، می‌گوید شبی به سختی خوابم برد و خواب متلاطمی دیدم که پر از صحنه‌های مهیج بود. در حالی که سنی بالای شصت سال داشتم می‌دیدم با هواپیمایی حلبی که پدرم به من داده بود بازی می‌کنم. ناگهان هواپیما شکست و حلبی‌های سرخ و سبز و زرد در هم شدند. شدت هیجانِ خواب بیدارم کرد. در یک لحظه پی بردم که حادثه‌ای که در کودکی رخ داده باشد در صورتی که پر از ماجرا و هیجان باشد به صورت خاطره‌ای پایدار در مغز نقش می‌بندد. این خاطره در بلوغ به علت اهمیت کار روزانه از ذهن دور است ولی ممکن است در پیری به یاد آید و حضور پنهانی خود را ثابت کند. پس از این خواب، گروهی پژوهشی ترتیب دادم که این فرضیه را ثابت نمود که در مرحله‌ی سوم زندگی، خاطراتِ اندوخته‌ی دوران کودکی بازسازی می‌شوند.
کودک شیر خوار به هنگام خواب مُهمل‌نما (یعنی مرحله‌ی دیدنِ رؤیا) با استفاده از حافظه‌ی وراثتی، کارهایی را که باید در بلوغ انجام گیرد مدام تکرار می‌کند. الکترودهایی که روی جمجمه‌ی کودک گذاشته می‌شوند جریان موج سریع برق را که نشانه‌ی خواب مهمل‌نماست ثبت می‌کنند. در این حال حالت‌هایی مانند خشم، اندوه، شگفتی و شادی به کودک دست می‌دهد.
و در پایان، مطلبی تأکیدی در مورد فراگیریِ رؤیاهای آگاهانه: در نگاه اول، تحقق رؤیاهای آگاهانه‌ی سفارشی، امری مسلّم به نظر نمی‌رسد. در کمک به ضمیر برای اقدامِ به موقع در میانِ رؤیا، راه‌های چندی وجود دارد که بیش‌تر آن‌ها متعلق به دستور العمل‌های متعارف روان شناسی هستند: انگیزه و تلقین به خود و تمرکز. ولی روزی صد و پنجاه بار تکراِرِ جمله‌ی امشب رؤیای آگاهانه‌ای می‌بینم به ندرت نتیجه‌ی خوب به بار می‌آورد. استیفن لابرج، روش را کامل کرده است و عقیده دارد که کافی است در میان رؤیا بیدار شویم و صحنه‌ها را در خیال، بازسازی کنیم و واقعه‌ی مشخصی را بیابیم و به خود بگوییم «بارِ دیگر که این را در رؤیا می‌بینم خواهم دانست که خواب می‌بینم». این کار، صرفاً نوعی فهرست سازی برای خواب و تداعی خاطرات است. او برای اشخاص تنبل روشی از این هم مؤثرتر ترتیب داده است: به کسی که در خواب است بدون این که بیدارش کنید بگویید که دارد خواب می‌بیند. به عبارت دیگر هنگامی که او در مرحله‌ی خوابِ مُهمل‌نماست برایش اطلاعات بفرستید. برای این کار عینک مخصوص تیره‌ای درست شده است که در خود گیرنده‌هایی دارد که می‌توانند به حرکتِ چشم در زیر پلک‌های بسته پی ببرند. اگر چشم‌ها تکان بخورند، به این معناست که فرد وارد خوابِ مُهمل‌نما شده است. رایانه‌ای حرکت‌هایی که عینک می‌گیرد را تحلیل می‌کند و اگر واقعاً مربوط به خواب مُهمل‌نما باشد نوری در عینک می‌درخشد و نقطه‌هایی نورانی در هر جهت چشمک می‌زنند. بیننده‌ی خواب ناگهان رؤیایش را روشن‌تر می‌بیند و می‌فهمد که دارد خواب می‌بیند. عینک و رایانه‌ی آن جایی بیش از یک کتاب اشغال نمی‌کنند.
منبع: راسخون